1 ـ هيچ كس حق نداشته باشد كه حكومت را به خاندان صفوى برگرداند.
2 ـ ايـرانـيـان , لـقـب شـيـعـه و سـب و نـاسزا گويى خلفا در قرن اول را ترك گويند, و به لقب ((جعفرى )) و تقليد و پيروى از امام جعفر صادق (ع ) بسنده نمايند, و او را همانند يكى از پيشوايان چـهـارگانه قرار دهند, و باور نمايند كه اختلاف آنان با اهل سنت , در فروع مسائل مى باشد, نه در اصول .
بـه ايـن تـرتيب مى خواست نتيجه بگيرد كه مساله امامت از اصول دين نيست , تا كار منازعه آن به قرن اول كشيده شده باشد.
بـه ايـن ترتيب , از استدلال به قاعده لطف , در مورداثبات امامت دست بردارند, و به ادله نقلى در مورد آن اكتفا نمايند.
در يكى از جلسات , ملا باشى , رئيس العلماى اصفهان , بر شروط فوق اعتراض نمود.
نادر دستور داد فورا سر او را از تن جدا كنند, (گفته شده است اورا پنهانى كشتند.
) پس ديگر حضار خواه ناخواه , شرايط فوق را پذيرفتند.
برخى مرعوب بودند, و برخى مرهوب .
بـه اين ترتيب نادر, دو سال مانده به نيمه اول قرن دوازده , (1148) به عنوان حاكم و سلطان ايران بر تخت سلطنت جلوس نمود, و شاعر ماده تاريخ آن را اينگونه سرود: ((الخير فيما وقع )) (1148). پس اين عبارت , به سكه ها ضرب شد, ولى شاعر فارسى اين جمله را به عبارت منفى معكوس نمود, و گفت : ((لاخير فيما وقع !)) و به شعر درآورد:.
بريديم از مال و از جان طمع -----به تاريخ ((لاخير فيما وقع )). اسـامـى بـرخـى از اعـضـاى شـركـت كننده در كنفرانس نادر را, مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در ((الكواكب المنتشره )) به اين ترتيب مى آورد:.
1 ـ ابراهيم بن محمد باقر رضوى قمى .
2 ـ احمد بن ابراهيم قزوينى .
3 ـ صدر الدين قاضى سعيد قمى .
4 ـ عبدالحسين ملا باشى .
5 ـ على اكبر طالقانى .
6 ـ شيخ عبدالرحيم سبزوارى .
7 ـ سيد عبداللّه جزايرى .
8 ـ سيد محمد خاتون آبادى .

2 ـ كنفرانس نجف در سال 1156:.

نادر كه از تشكيل كنفرانسها بهره هاى سياسى برده بود, عاشق تشكيل اين قبيل اجتماعات بود.
او در سال 1156 نيز دستور تشكيل كنفرانس ديگرى در نجف اشرف , حوزه علميه شيعه داد.
در ايـن كـنفرانس , جمعى از طلا ب و علمادر ركاب نادرشاه بودند كه اسامى برخى از آنان به اين ترتيب در برخى از اسنادآمده است :.
1 ـ ميرزا محمد على بن ملا شفيع نائب الصدارة العلية العاليه .
2 ـ ميرزا محمد حسين بن ميرزا عبدالكريم قاضى عسكر.
3 ـ آقا حسين بن آقا ابراهيم شيخ الاسلام اردوى معلى .
4 ـ ميرزا بها الدين بن محمد شيخ الاسلام كرمان .
5 ـ ميرزا صدر الدين محمد شيخ الاسلام مغان .
6 ـ قاضى هرات .
7 ـ آقا حسين شيخ الاسلام سبزوارى .
8 ـ شيخ الاسلام استرآباد.
شيوخ اسلام شروان , تهران و نيشابور, و سيد محمد پيشنماز قم و ((315))

.
در تاييد مطالب فوق , يكى از مورخين عصر صفوى مى نويسد:.
((امور صالحى و زاهدى , چنان بالا گرفت كه امور عقليه و كارهاى موافق حكمت و تدبير در امور, نيست و نابود گرديد.
ديـبـاچه برخى از كتابهاى آن روزرا مى خواندند كه با براهين و آيات , سلسله جليله صفويه را نسلا بعد نسل به ظهور قائم آل محمد (عجل ) وصل مى داد, از اين رو قوى دل شدند, و تكيه بر اين اقوال نمودند و سرنوشت مملكت دارى را از دست رها نمودند.
وقتى انگشتر شاه طهماسب از دستش مى افتد و گم مى شود, فورا شاعرى مى گويد:.
دلى كه غيب نماى است و جام جم دارد-----ز خاتمى كه دمى گم شود, چه غم دارد؟!.
و از اين قبيل مسائل نامربوط.
و از سوى ديگر, فساد در تمام شئون سياسى و ادارى كشور رخنه پيدانمود.
در دستگاه دولتى , از بى تميزى و نبودن حساب و كتاب , چنان افراط وتفريطى در امور لشكرآرائى و رعيت نوازى روى داد كه از تهيدستى , غلامان خاصه سركار فيض آثار و عمله جات ديوان عظمت مـدار پـادشـاهى از تهيدستى و عسرت و پريشان احوالى , به حد تفريط بى سر و سامان , و از فقر در هم شكستند ((316))

.

مراكز تشيع :.

در راستاى معرفى مفسران شيعه , جا دارد به معرفى برخى ازخاستگاههاى تشيع و مراكز زندگى آنـان نيز اشارتى داشته باشيم تا خواننده محترم ضمن آشنايى با شخصيتهاى تفسيرى , با مهدهاى تشيع و مراكز خيزش حركتهاى فرهنگى و علمى نيز آشنايى پيدا كند.
در پـيشگفتار اين قرن دوازدهم , به دو منطقه شيعه نشين اشارتى داريم , و در بخشهاى بعدى نيز ايـن بـرنامه را با لطف الهى تعقيب خواهيم نمود, و آن دو نقطه , ((حويزه )) و ((دورق ))مى باشند, كه هر دو از مراكز شيعى به شمار مى روند.
در طول قرن 11 و 12 , درجمع مفسران شيعه , مكرر با اين دو نام برخورد مى نماييم , و با مفسرانى مواجه مى شويم كه از آن دو سرزمين برخاسته اند.
حويزه و دورق از روزگاران گذشته , از مراكز ادب شيعه در جهان اسلام به شمار مى روند.
از ايـن سرزمين پاك , ادبا و شعراى نامورى برخاسته اند كه همگى در دفاع از اهل بيت عصمت (ع ) شعر سروده اند و گامهاى استوارى را دردفاع از مكتب برداشته اند.
اين دو منطقه , هر دو ادب پرور و مركز ذوقهاى بارورمى باشد.
ابـن سـكيت دورقى در قرن سوم , و شاعر شهير عراق , ابن معتوق حويزى در قرن 11 از اين منطقه برخاسته اند.

حويزه :.

حـويـزه در روزگاران گذشته , در اختيار قبيله بنى اسد قرار داشت , و اميرآنان دبيس بن عفيف اسدى بود.
سپس جمعى از ديلميان به آن منطقه وارد شدند,و آنجا را دژ و قلعه دفاعى خويش ساختند.
آنان تا اواخر قرن چهارم و مطلع قرن پنجم در آن منطقه حضور داشتند.
در نـيـمـه دوم قرن نهم هجرى ,فرمانروايان موالى در حويزه ظاهر شدند, و سپس مشعشعيها در مـنطقه پديدآمدند, و حويزه را مركز قرار دارند, و به نشر مكتب اهل بيت (ع ) پرداخته اند, وقلوب علما و ادبا را از اطراف و اكناف به آن ديار متمايل ساختند.
از بـارزتـريـن مـكـاتـبـى كـه در آنـجـا به وجود آمد, مدرسه آل ابى جامع عاملى بود كه در اوايل قرن يازدهم در آن ديار تاسيس گرديد و رجال نامورى در علم و ادب از آن مدرسه فارغ التحصيل گـرديدند, و در نتيجه حضور علما و ادبا در حويزه , كتابها ورسالاتى تدوين شد, و كتابهاى خطى ارزشـمـنـدى از مـنـاطـق مختلف به آنجا حمل شد, و نسخه هاى ذى قيمتى استنساخ گرديد, و كتابخانه هاى معموره اى به وجودآمدند كه در رشته هاى مختلف كتاب داشتند.
از مـهـم تـريـن آنـهـا, كـتـابـخـانه حكام حويزه بود كه هم اكنون نيز برخى از مخطوطات آنها در كتابخانه هاى جهانى , و درايران و عراق وجود دارد.
علما و دانشمندان اين منطقه , با ذوق ادب و شعرشناخته شده اند.
شـيـخ عـبد على بن رحمة حويزى , شاگرد شيخ بهائى , رساله اى درعروض تاليف نموده , و آن را المشعشعة فى العروض ناميده است , و ديباچه آن رابا نام امير سيد خلف بن عبدالمطلب مشعشعى حويزى مصدر نموده , و به او اهداكرده است .
ادب عـربى در حويزه , چون با محبت و ولاى اهل بيت (ع ) آميخته و عجين شده است , پس تبلور و جلاى خاصى پيدا كرده است .
شما در بين رجال علمى وفكرى اين منطقه , اعم از محدث و فقيه و مفسر, فردى را پيدا نمى كنيد كـه عـارى ازذوق ادبـى و طـبـع شـعـرى بـوده بـاشـد, بـه حـدى كه حكام و امراى منطقه هم شـعـرسروده اند و كتاب نوشته اند, و در بين مفسران شيعى اين قرن , با تعدادى از اين چنين حكام حويزى رو به رو هستيم كه آثار تفسيرى دارند.

دورق :.

دورق سـرزمـيـن على بن مهزيار دورقى اهوازى (زنده در سال 229 ه ق ) نيزيكى از مراكز علم و ادب بوده است , خود على بن مهزيار بيش از 33 كتاب ورساله نوشته است .
او از امام رضا و امام جواد و امام هادى (ع ) روايت نموده است .
ابـويوسف يعقوب بن اسحاق , معروف به ابن سكيت دورقى نيز از خواص اصحاب امام محمد تقى و امام على النقى (ع ) بود.
او پرچمدار علوم عربى و ادبى ,شعر و نحو و لغت بود, و تاليفات متعددى دارد.
متوكل عباسى او را به جرم عشق و ولاى اهل بيت (ع ) در سال 244 كشت .
عـلـى رغم نزديكى دورق به شهر ((جبى )) (مركز پيشوايان معتزله ), و على رغم وقوع آن در مركز بـحـران خـيز عقيدتى و كلامى , باز مردم آن سرزمين كوچكترين تزلزل و اضطراب در اعتقاد پيدا نكرده , و همچنان ثابت و استوار دردفاع از مكتب اهل بيت (ع ) پايدار مانده اند.
بـا وجـود آن هـمه فشارى كه بنى العباس به دوستداران اهل بيت (ع ) وارد مى ساختند, و شهر به شـهـر در تـعـقـيـب آنان بودند, در عين حال مى بينيم بذر تشيع در اين منطقه همچنان سالم و صحيح محفوظ مانده , و هر لحظه منتظر فرصتى شده است كه خود را نشان دهد.
در دوران حكومت مشعشعيها, حويزه و دورق دو مركز مهم اين حكومت به شمار مى آمد, و گاهى دورق به علت حاصلخيزى و پاكى هوا, و سرسبز بودن سرزمين , به حويزه امتيازاتى پيدا مى نمود.
يـكـى از مفسرينى كه در اين قرن معرفى مى نماييم , سيد عبدالمطلب بن حيدر مشعشعى , حاكم حويزه , و ديگر شيخ على بن احمد ابى جامع عاملى است كه پس از شهادت شهيد ثانى , همراه اهل و عيال وفرزندان از جبل عامل فرار كرده است , تا خود را به ايران برساند.
مدتى در كربلااقامت گزيد.
اقامت او را به سلطان عثمانى خبر دادند.
او دستور داد او را دستگيركرده و شبانه به او برسانند.
شـيـخ نـامـبرده همراه اهل و عيال خود به قصد بلادايران , كه مامن و ملجا شيعيان جهان بوده و هست , از كربلا خارج شد.
هـنگامى كه به دورق رسيد, مولى عبدالمطلب , والى شهر به استقبال او شتافت , وپذيرايى گرمى از او بـه عـمـل آورد, و او را از مسافرت به بلاد ايران منصرف ساخت , او نيز پذيرفت و با همكارى و كـمـك وى بـه نـشـر عـلوم و تمركز معارف پرداخت , تا اينكه به دست مبارك او, برگزيدگان و نـخـبـگـانى از علما از آن سرزمين برخاستند, كه يكى از آنان مولى خلف بن والى , صاحب تاليفات درحديث , ادب , منطق و ساير فنون و معارف اسلامى است .
مـؤلف كتاب ((الياقوت الازرق في اعلام الحويزة و الدورق )) به تعدادكثيرى از اين نوع علما و ادبا اشـاراتـى دارنـد كـه در جـمـع آنـان , تعداد كثيرى ازمفسرين مورد ترجمه ما, مانند طريحى ها, مـشـعشعى ها, علوى ها و كعبى ها ديده مى شوند, و مرحوم سيد عبداللّه جزائرى در اجازه كبيره , و مـرحـوم سـيد نعمة اللّه جزائرى در كتاب ((مسكن الشجون في جواز الفرار من الطاعون )) كه در سـال1102 رخ داده اسـت , از تـعدادى از اين رديف عالمان دين و مفسران قرآن , نام برده است , كه پس از وقوع طاعون به رحمت خدا پيوسته اند.

فلاحيه :.

پـس از وقوع طاعون در آن منطقه , مركزيت علم در سال 1160 به منطقه ((فلاحيه )) انتقال يافته است , و كعبى ها به امارت رسيده اند.
آنـان كـه هـمـگـى شـيعه اثنى عشرى بوده اند, علما را مورد توقير و تكريم قرار داده , و به شعرا و ادبامحبت ورزيده اند.
حـكام كعبى با برخى از علماى نجف اشرف مكاتبه و مراسله داشته اند, و از آنان مى خواستند كه به فلاحيه بيايند, و تمام مخارج زندگى آنان رامتقبل مى شدند.
شيخ بركات بن عثمان بن سلطان بن ناصر كعبى دورقى (متوفى1197 ه ق ) كتابخانه بزرگى در فـلاحيه به وجود آورد, كه صدها كتاب حديث ,فقه , تفسير, ادب و تاريخ در آن نگهدارى مى شد, و سرپرستى و اختيارات آن رابه شيخ خلف عصفورى (متوفى 1208) سپرد, و مرحوم شيخ خلف يكى ازبـزرگـان عـلـماى شيعه , و برادرزاده علا مه محدث و فقيه جليل , شيخ يوسف بحرانى ,صاحب ((الحدائق الناضرة في فقه العترة الطاهرة (ع ) )) مى باشد.
شيخ خلف جمعى از علما و ادبا را دعوت نمود تا در آن كتابخانه به تحقيق و تتبع , و استنساخ ازاين كـتـابـها بپردازند, و از افرادى كه به كمك او شتافت , شيخ محمد بن شمس الدين طريحى بود, و هـم اكـنـون نيز برخى از نسخه ها در كتابخانه هاى عمومى ياخصوصى پيدا مى شوند, كه مهر شيخ بركات , يا شيخ خلف در آن ديده مى شود.
.
بـه ايـن تـرتـيـب اگر مطالعه كننده عزيز در بين كتابهاى تفسيرى , به اين مواردو امكنه برخورد نمايد, با زمينه مساعد فكرى و ادبى مى تواند مورد را تجزيه وتحليل نموده باشد.

404 ـ حاشيه شريف كاشانى بر تفسير صافى .

(قرن 12). مؤلف آن , مولى فضل اللّه بن محمد شريف كاشانى , از علما و مفسرين قرن12 هجرى مى باشد.
تـفـسـير فوق در فهرست كتابخانه آية اللّه مرعشى آمده است , بى آنكه به تاريخ وفات مؤلف اشارتى رفته باشد.
فهرست نگار محترم در توصيف اين نسخه مى نويسد: ((حاشيه مختصرى است بر تفسير صافى , كه اغلب آنها نقد وبررسى هايى است كه بر تفسير فيض كاشانى وارد آورده اند.
و از آغاز قرآن تاآيه (يا ايها الذين آمنوا شهادة احدكم اذا حضر احدكم الموت ) (سوره مائده , آيه106 ) ادامه دارد.
سـرآغـاز آن : ((الـحـمـد للّه الـحميد, الذي انزل القرآن المجيد و الصلوة على النبي المبعوث على القريب و البعيد )). اين تفسير در فهرست كتابخانه نامبرده , تحت كد 5825 , نسخه اى ازعصر مؤلف موجود مى باشد, و تعليقاتى از مؤلف بر همين نسخه موجود ديده مى شود ((317))

.

405 ـ تفسير مختصر نهج البيان بحرينى .

(زنده در سال 1101 ه ق ). مؤلف آن , صالح بن ناصر بن صالح , معروف به ابوبليدى (زنده در سال1101 ) يكى از اعيان تفسيرى اواخر قرن يازدهم و اوايل قرن دوازده هجرى مى باشد.
نام تفسير او ((مختصر تفسير نهح البيان عن كشف معاني القرآن ))مى باشد, كه در الذريعه , ج 20 , تـحـت كـد 2649 , و ج 24 , تـحت كد معرفى 2178آمده است , و فراغت از آن در روز چهارشنبه , شـشم صفر سال 1097 رخ داده است , و طبق اظهار صاحب الذريعه , نسخه اى از آن را در كتابخانه آية اللّه سيدحسن صدر, مؤلف تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام رؤيت كرده است ((318)). صاحب التراث العربي , بى آنكه نام مؤلف آن را آورده باشد, آن رااستنساخ شده در سال 1101 معرفى نـمـوده و مى نويسد: ((تفسير مختصرى است ,با عناوين قوله قوله , در بيان معانى آيات , با اشاره به اسباب نزول و ناسخ ومنسوخ , بر اساس روايات و احاديث ائمه معصومين (ع ). آغاز آن : ((الحمد للّه ذى العزة والجلال والقدرة والحكمة والافعال المخصوص في مبدئه و المال )). انجام : ((رم 1101))

.
ايـن تـفـسـير, تحت كد 6739 در فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آية اللّه مرعشى معرفى شده است ((319))

.

406 ـ تفسير شيخ فرج اللّه بن درويش حويزى .

(متوفى 1103 ه ق ). مـؤلـف آن , مولى فرج اللّه بن محمد بن درويش حويزى , صاحب ((ايجازالمقال )) (متوفى 1103), يكى از اعلام اواخر قرن 11 و اوايل قرن 12 مى باشد.
تفسير او همانند تاريخش , مفصل و طولانى است .
صـاحـب ريـاض العلمامى نويسد: ((شيخ فرج اللّه بن محمد بن درويش حويزى , يكى از مشهورين به فضل و علم , و از معاصرين ما مى باشد.
معاصر محترم ما, شيخ حر عاملى در حق او مى نويسد: ((او فاضل , محقق ماهر, شاعر اديب عصر ما مى باشد, و تاليفات بسيارى دارد.
يكى از آنها كتاب رجال در دو مجلد, و ((مرقعه )) يك جلد, و كتاب بزرگ او, شامل فرقه هاى هفتاد و سه گانه , كتاب الغايه در منطق و كلام , الصفوة در اصول , و تذكرة العنوان , كه كتاب بسيار نادر و عـجيب مى باشد, كه برخى ازالفاظ آن با رنگ سياه , و برخى با رنگ قرمز نوشته شده است , كه هم از عرض وهم از طول خوانده مى شود.
هر كدام در ارتباط با يك علم مى باشد.
هر سطر ازقرمزها به علمى در نحو و منطق و عروض اشاره دارد.
و كـتـاب شرح تشريح الافلاك شيخ بهائى , منظومه اى در معانى و بيان , و تفسير قرآن كريم , تاريخ كبير,ديوان شعر بزرگ , و رساله اى در حساب و و از شعر اوست :.
احسن الى من قد اسا فعاله -----لو كنت توجس من اساته العطب .
و انظر الى صنع النخيل فانها -----ترمى الحجارة و هى ترمى بالرطب .
(تـرجـمه : به فردى كه عمل بدى دارد, احسان نما, در صورتى كه از بدى عمل او به مشقت افتاده باشى .
تـو بـه درخـت خرما بنگر, كه به او سنگ مى اندازى ,ولى او در عوض رطب و خرماى شيرين به تو پس مى دهد.
((320))

.
او سپس توضيحى در مورد هر كدام از تاليفات او مى دهد, ولى متاسفانه در ارتباط با تفسير سخنى ندارد.
صاحب روضات نيز شرح حال او را آورده است , و مطالبى را كه صاحب رياض در حق او آورده است , به ويژه پيرامون كتاب رجال او, تصديق و تاييدمى نمايد, و مى گويد كتاب خوب و مطلوبى نيست , به حدى كه شرح حال شمر بن ذى الجوشن را نيز آورده است , و گفته است كه او از پدرش روايت مى نمايد ((321))

ولى او نيز پيرامون تفسير او سخنى به ميان نياورده است .
در مـورد تـفـسـيـر او مى توان از فهارس كتابخانه ها, يا كتابخانه آستان قدس رضوى پى گيرى و تحقيق نمود.

407 ـ تفسير سورة الفتح تونى .

(زنده در سال 1104 ه ق ). كاتب و ناسخ آن , محمد مقيم تونى (زنده در سال 1104 ه ق ), يكى ازاعلام تفسيرى در قرن مزبور مى باشد.
اين تفسير به برخى از ملوك صفويه اهدا شده است .
در ملحقات الذريعه آمده است : ((اين تفسير ناقص , و از اول آن افتادگى دارد, و از آنچه باقى مانده است , اهدا آن به برخى از ملوك صفويه ظاهر مى گردد.
نسخه اى از اين تفسير, به قلم محمد مقيم تونى در نجف اشرف موجود است كه فراغت از مقابله آن در روز چـهارشنبه 29 شعبان 1104 ه ق صورت پذيرفته است , و آنچه از اين تفسير موجود است , از آيـه شريفه (وعد اللّه الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر عظيم ) (سوره مائده , آيه 9) تا آيـه (و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهدا و الصالحين وحسن اولئك رفيقا) (سوره نسا, آيه 69), نزديك به 4000 سطر مى باشد ((322))

.

گفتار صاحب طبقات اعلام الشيعة :.

مـرحـوم حـاج آقا بزرگ تهرانى در كتاب فوق مى نويسد: ((محمد مقيم تونى ,با خط خوش تفسير سـوره الـفـتـح را بـه فـارسى نگاشته است , كه با القاب و عناوين برخى از سلاطين صفوى مصدر مى باشد.
پس از نگارش آن در شعبان 1104به مقابله پرداخته است , و در آغاز آن يك برگ ناقص يا زايد دارد كه پيش برخى از طلا ب در نجف بود ((323))

.

408 ـ تفسير شيخ محمد بن حسن حر عاملى .

(متولد 1033 ـ متوفى 1104). عـالـم وارسـتـه , مـحدث بصير, و محقق خبير, شيخ محمد بن حسن حر عاملى ,صاحب ((وسائل الشيعه )) (متوفى 1104), يكى از اعلام تفسيرى قرن دوازدهم هجرى مى باشد.
او عـلاوه بـر تـالـيفات متعدده و مهمه , كه مشهورترين آنها,((تفصيل وسائل الشيعه الى تحصيل مـسائل الشريعة )) در 20 مجلد, يكى از كتب متداول و روزنياز فضلا و اهل علم است , در عين حال وى داراى چند اثرقرآنى است كه با اختصار به آنها اشاره مى شود:.
1 ـ تفسير برخى از آيات قرآن .
2 ـ تواتر القرآن الكريم .
3 ـ الايـقـاظ مـن الـهـجـعة بالبرهان على الرجعة , در اين كتاب از 64 آيه شريفه در اثبات رجعت استفاده شده است .
ديگر تاليفات :.
او عـلاوه بر تاليفات قرآنى فوق , كتابهاى متعددى نيز دارد كه مجموعا به52 جلد بالغ مى گردد, كـه در پـيشگفتار امل الامل به قلم حجة الاسلام والمسلمين , آقاى سيد احمد اشكورى معرفى , و مورد تجزيه و تحليل قرارگرفته اند ((324))

.
صاحب معجم المؤلفين , او را به عنوان مورخ , فقيه , محدث , متكلم و جامع علوم معرفى مى نمايد, و مى گويد: ((او در مشغره از توابع لبنان به دنيا آمد, به جبع منتقل شد, و در مشهد امام رضا (ع ) از دنيا رفت .
از تصانيف او: الدر المسلوك في اخبار الائمة و الاوصيا و الخلفا و الملوك , امل الامل في علما جبل عـامـل ,الـجـواهـر الـسنية في الاحاديث القدسية , الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ,بداية الهداية في احكام الفقه و الشريعة مى باشد ((325))

.

409 ـ نور الانوار و مصباح الاسرار حسينى نجفى .

(زنده در سال 1107 ه ق ). مـؤلـف آن , رضـي الدين , سيد محمد بن محمد تقى حسينى نجفى (زنده در سال1107 ) از اعيان تفسيرى قرن دوازدهم هجرى مى باشد.
او كه از شاگردان مرحوم شيخ حر عاملى , و صاحب نورالثقلين مى باشد,داراى تفسيرى است .
اين تفسير پس از ايراد دوازده مقدمه قبل از آغاز, واردتفسير آيات مى شود, در ذيل هر آيه , مباحث قرائت , تركيب , اقوال , و روايات را به ترتيب مى آورد.
ايـن تـفـسـيـر كه از تفاسير ماثوره شمرده مى شود, به زبان عربى است , و يك نوع تفسير مزجى و تلفيقى مى باشد, و در چند جلد قرارگرفته است , و درباره علوم قرآنى نيز مطالبى دارد.
ولـى بـا تاسف , در مباحث علوم قرآنى به اثبات نقصان داشتن قرآن و رد مقوله هاى شيخ صدوق و شيخ ‌طوسى 0 مى پردازد, كه خود جاى سخن دارد و پذيرفتنى نيست .
اين كتاب , تفسير مزجى مفصلى است .
گويا در 4 مجلد بزرگ قرار دارد.
آغاز نسخه : ((سورة آل عمران , مدنية بالاتفاق و آيها ماتان والخلاف في سبع آيات )). انجام : ((العياشي عن ابى جعفر و ابى عبداللّه (ع ) يقولان : لاتجهر بصلاتك الاية ((326))

.
صـاحـب تـراجـم الرجال گويد: در حاشيه اى كه بر تفسير او در مقام معرفى وى نوشته اند, چنين آمـده اسـت : ((عـالـم فـاضـل , محقق جليل القدر, عظيم المنزلة ,زاهد پرهيزگار, از مدرسين و محدثين و امام جماعت تخت فولاد اصفهان (در آن مسجدى كه به نام خود وى شهرت يافته است .
) وى از مـحضر شيخ صالح بن عبدالكريم بحرانى , و شيخ محمد بن حسن حر عاملى , و شيخ قاسم بن محمد كاظم تلمذ و كسب اجازه نموده است .
و به شيخ احمد بن حسن حر عاملى (متوفى1106 ) اجازه روايتى داده است ((327))

.
صـاحب كتاب فوق مى افزايد: ((او عنايت و اهتمام كاملى به احاديث اهل بيت (ع ) داشته است , و از تـالـيفات ايشان : تفسير قرآن كريم و جامع احكام درمسائل حلال و حرام مى باشد, كه كتاب صلوة آن در سال 1105 پايان پذيرفته است ((328)). مراكز نگهدارى :.
اين تفسير, تحت شماره 2998 در كتابخانه آية اللّه مرعشى در قم , نگهدارى مى شود, و از سوره آل عمران تا سوره كهف مى باشد و تفسير ممزوجى است , در4 جلد بزرگ كه به جنبه هاى ادبى بيشتر مى پردازد, و احاديث را با تصريح به منابع آن ذكر مى نمايد ((329))

.
ايـن تـفـسـيـر همچنين در مشهد مقدس , طبق فهرست كتابخانه نواب , وكتابخانه آستان قدس رضـوى , ج 4 , ص 459 , تـحـت شـماره 1567 ـ 1566 ازسوره كهف تا آخر سوره الفاطر, و در قم , فـهرست كتابخانه آية اللّه گلپايگانى (قدس سره ), ج 2 , ص 190 , تحت شماره 1578 معرفى شده است ((330))

.
نـسـخه اى كه در قم وجود دارد, طبق معرفى فهرست نگار آن , تا پايان سوره بقره مى باشد, و چند بـرگـى هـم از تـفـسـير آيه (قل لو انتم تملكون خزائن رحمة ربى ) (سوره اسرا, آيه 100) موجود مى باشد.
آغاز آن : ((الحمد للّه الذي خلق الانسان في احسن التقويم )) مى باشد.
اين كتاب در 245 صفحه رحلى قرار دارد ((331))

.

410و411 ـ تفاسير مرحوم سيد هاشم بحرانى .

(متوفى 1107 ه ق ). مـؤلـف بـزرگـوار آنـهـا, محدث خبير و مفسر بصير, مرحوم سيد هاشم بن سيد سليمان بحرانى (متوفى 1107 يا 1109), يكى از اعيان تفسيرى اوايل قرن دوازدهم هجرى مى باشد.
ايشان فرد عالم و فاضل و اخبارى متورع بود, كه رياست و زعامت منطقه جنوب پس از فوت شيخ محمد بن ماجد به او رسيد.
او در تولى امور حسبيه , وامر به معروف و نهى از منكر جديت فراوان داشت , و در راه اجراى احكام خدا,كوچكترين مسامحه اى را نمى پذيرفت .
هرگز شماتت شماتت كنندگان از اجراى حكم او را باز نمى داشت .
او بر سلاطين وستمگران سخت گير بود.
وى داراى آثار متعددى است , كه دو اثر او, پيرامون قرآن مجيد مى باشد:.
1 ـ البرهان في تفسير القرآن كه درسال 1295 در تهران چاپ سنگى شده است .
2 ـ الهداية القرآنية الى الولاية الامامية اين هر دو تفسير اخير, تفسير با اثر و خبر و حديث مى باشند.
او در آغاز تفسير ((البرهان )), دوازده باب و نكته را پيرامون عالم متعلم ـفضيلت قرآن و حامل آن ـ قرآن تبيان هر چيز است ـ قرآن ظاهر و باطن , محكم و متشابه , عام و خاص , ناسخ و منسوخ دارد كه پيامبر (ص ) و اهل بيت او (ع )راسخان در علم هستند ـ آن قرآنى كه بر پيامبر اسلام (ص ) نازل شده است ,پيش ائمه معصومين (ع ) مى باشد ـ تفسير به راى و اقسام آن ـ لسان عربى چرا؟ ـاعجاز در نظم قرآن آورده است .
تـمـام ايـن مـطـالب را از كتابهاى : كافى (تاليف ثقة الاسلام كلينى ), من لايحضره الفقيه (تاليف ابن بابويه ), كتاب التوحيد (شيخ ‌صدوق ), عيون اخبار الرضا, معانى الاخبار, المجالس (شيخ مفيد), اكـمـال الـديـن وثـواب الاعـمـال و عـقـابـهـا, خصال (شيخ صدوق ), تهذيب الاحكام , استبصار (شـيخ ‌طوسى ), قرب الاسناد (حميرى ), كتاب الغيبة (ابن زبيب ), مجمع البيان (طبرسى ),كشف البيان (محمد بن حسن شيبانى ) و ديگران گرفته است .
مطلع آن چنين است : ((الحمد للّه و سلام على عباده الذين اصطفى اللّه ((332))

.

گفتار بزرگان در حق او:.

1 ـ مـرحوم صاحب امل الامل , كه در محضر او تلمذ نموده و اجازه روايتى دارد, در حق شيخ خود مى نويسد: ((عالم فاضل , مدقق فقيه , عارف به تفسير وعلوم ادبى و رجال مى باشد.
او تفسير بزرگى دارد, من او را ديده ام و از او روايت نموده ام .
شيخ حر عاملى وفات او را به نقل از انوار البدرين , سال 1107 معرفى مى نماى ((333))

.
2 ـ مـرحـوم مـحدث قمى , در حق بحرانى مى نويسد: ((او سيد عالم , فاضل جليل , مدقق , محقق , متتبع , ماهر, صاحب تصنيفات كثيره است .
شيخ حر عاملى از او روايت مى كند.
وفاتش در سال 1107 رخ داده است ((334))

.
3 ـ مـرحـوم افندى , صاحب رياض العلما, ضمن توصيف او با القاب فاضل و محدث و فقيه صالح و ورع , عـابـد و زاهـد, مـعـروف به علا مه سيد هاشم بحرانى , گويد: ((او صاحب تاليفات فراوان , و مـصـنـفات كثيره است كه اغلب آنهارا من پيش فرزندش سيد محسن بحرانى در اصفهان ديده ام وى ضـمـن مـعـرفـى وتفصيل فرد فرد آنها, تعداد آنها را تا 75 مجلد مى رساند, كه برخى بزرگ , وبـرخى متوسط, و تعدادى كوچك و رساله مى باشد, كه يكى از آنها, ((البرهان في تفسير القرآن )) است .
وى در حـق اين تفسير مى نويسد: ((برهان مشتمل بر اخباراهل بيت (ع ) است , و ديگر, ((الهادي و مصباح النادي )) آن هم در مورد تفسيرقرآن مجيد مى باشد, كه شامل برخى از احاديث است .
اين تفسير هم بزرگ مى باشد, ولى كوتاه تر از تفسير نخستين .
و ديگر كتاب ((نور الانوار)) است كه درمعجزات پيامبر بزرگوار اسلام است ((335))

.
4 ـ صاحب الاعلام , ضمن آوردن تذكره او به عنوان مفسر امامى , ازتاليفات وى , ((البرهان )) در دو جـلـد, الـدر النضيد في فضائل الحسين الشهيد,سلاسل الحديد, و ارشاد المسترشدين (خطى ) را مى آورد.
از صاحب روضات نقل مى كند كه تاليفات او محض نقل قول و گردآوردى است .
ترجيح اقوال ياتحليل در آنها وجود ندارد.
مشخص نيست آيا از باب ورع و تقوى بوده است , يااز راه قصور و كوتاهى ؟)). او در آخـر مـى افزايد: ((در پايان كتاب المسترشدين آمده است كه فراغت از آن , در 18 ذى القعده , سال 1105 بوده است ((336)). 5 ـ اسـتـاد شهيد مطهرى مى نويسد: ((مرحوم سيد هاشم بحرينى , از محدثين و متتبعين معروف شيعه به شمار مى رود.
تفسير برهان طبق مذاق اخباريين است ,كه قرآن را تنها با حديث قابل تفسير مى دانند, بدون هيچ تـوضـيـح ديـگـرى , وحـتـى بـدون اينكه كوچكترين توضيحى در مورد همان احاديث و كيفيت تفسيرى آن احاديث داده شود, بلكه طرفا به اين صورت كه احاديث مربوطه نقل گردد,و به همان نقل اكتفا شود.
سيد هاشم بحرينى در سال 1107 يا 1109 در گذشته است ((337))

.

اساتيد او:.

از اساتيد و مشايخ او, سيد عبدالعظيم بن عباس استرآبادى , و فخرالدين بن طريح نجفى مى باشند.
از شاگردان او, شيخ معمر, محمود بن عبدالسلام مى باشد.

تاليفات او:.

او بيش از 75 جلد تاليف و تصنيف و تعليقه دارد, كه از آثار قرآنى او:.
1 ـ البرهان في تفسير القرآن (در 6 مجلد). 2 ـ الهادي و مصباح النادي , به پيروى از الدر المنثور جلال الدين سيوطى مى باشد.
مقيد است كه آيات فقط با اخبار ماثوره از پيامبر اكرم (ص ) تفسيرشود.
نسخه خطى اين تفسير, تحت شماره 6685 در كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است ((338))

.

گفتار بحرانى در تفسير البرهان :.

مرحوم بحرانى در پايان تفسير البرهان مى نويسد: ((اين كتاب شامل بسيارى از فضايل و مناقب اهل بيت (ع ), و شامل احكام , آداب و قصص انبيااست , كه در جاى ديگرى نمى توان آنها را پيدا نمود.
وجود چنين كتاب تفسيرى ,خود عبرت و حجتى است , بر كسانى كه تفسير خود را از مخالفين فرا مى گيرند.
اكنون پس از روشن شدن حق , و از بين رفتن باطل , پس چه جاى درنگ و تامل مى باشد.
روشن من در گردآورى اين احاديث آن بوده است كه از تفاسير على بن ابراهيم قمى , و عياشى كه داراى دو جلد, تا سوره كهف بود, فرا گرفتم واشتباهات آنها را در حد امكان اصلاح كردم )). وى آنگاه سند روايتى خود را تا مرحوم كلينى ذكر مى نمايد.
نسخه اى كه ازتفسير برهان اين حقير دارد, يك نسخه چاپ سنگى است كه تاريخ تحرير متن آن به عصر خود مؤلف برمى گردد, چون محرر آن در سوم ذى الحجة الحرام1095 آن را جهت كتابخانه مؤلف به رشته تحرير كشيده است , و او را با ادامه توفيق و حيات دعا نموده است .
تحرير و كتابت آن توسط محمد حسين گلپايگانى صورت پذيرفته است ((339))

.

412 ـ تفسير انوار الهداية كرمانى .

(زنده در سال 1107 ه ق ). مؤلف آن مرحوم كربلايى شيخ على بن حسين كرمانى (زنده در سال1107 ), يكى از اعلام تفسيرى قرن دوازدهم هجرى مى باشد.
او كـه از عـلماى دوران شاه سلطان حسين صفوى است , تفسيرى فارسى است , پيرامون تفسيردو آيه شريفه , و مجموعا بر سه فصل و خاتمه ترتيب يافته است .
فصل اول در تفسير آيه شريفه (و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد) (سوره ق , آيه 16). فـصـل دوم در تـفسير آيه شريفه (واعلموا ان اللّه يحول بين المر و قلبه و انه اليه تحشرون ) (سوره انفال , آيه 24) مى باشد.
فـصل سوم در بيان آنكه مراد از علوم دينى كه باعث حيات ابدى وسعادت سرمدى است , چه چيز است ؟.
آغـاز: ((پس از بسمله , الحمد للّه رب العالمين , والصلوة والسلام على افضل المرسلين , محمد و آله الطاهرين )). انجام :.
((تا كند شق پرده پندار را -----هم به چشم يار بيند يار را.
تم الكتاب بعون الملك الوهاب , ربيع الاول 1107 ((340))

.
ايـن مجموعه 50 برگى , يكى از نسخه هاى مربوط به نادر شاه بوده است , وگردآورى آن در سال 1107 صـورت پـذيـرفـتـه است , و در كتابخانه آستان قدس رضوى , تحت شماره 1212 , جلد دوم فهرست , ص 609 معرفى شده است .
و از ديـگـر تـالـيـفـات ايـشـان , الـعـجـالـة فـي تحقيق لفظ العجالة , و مراد المريد لمزارالشهيد مى باشد ((341))

.

413 ـ الاتحاف لطلبة الكشاف مقبلى زيدى .

(متوفى 1108 ه ق ). مـؤلـف آن , عـالم وارسته , مرحوم شيخ صالح بن مهدى مقبلى ثلائى (متوفى1108 ), يكى از اعلام زيدى يمن در قرن دوازدهم هجرى مى باشد.
ايـن كـتاب آنچنان كه از نامش پيداست , حاشيه و تعليقه اى بر تفسيركشاف زمخشرى مى باشد, و در آن مباحث مفيد و ارزشمندى آمده است .
احـاديـث فـراوانى از پيامبر بزرگوار اسلام در ذيل آيات آورده شده است , و دربسيارى از مباحث تفسير, نقد و بررسى در مطالب زمخشرى انجام پذيرفته است .
اين كتاب توسط على بن يحيى آنسى در سال 1188 ه ق كتابت شده است .
آغاز آن : ((الحمد للّه الذي اعز الانصاف و قرنه )). مـركـز نـگـهـدارى آن , مـكـتـبـة الـجـامـع الـكـبـير يمن , بخش نسخه هاى خطى , شماره103 مى باشد ((342))

.
ديگر تاليفات :.
از ديگر تاليفات او:.
1 ـ الابحاث المسددة فى المباحث المتعددة .
2 ـ الارواح النوافخ .
3 ـ حب الغمام على بلوغ المرام .
4 ـ العلم الشامخ فى ايثار الحق على الابا و المشايخ .
5 ـ المنار فى المختار من جواهر البحر الزخار.
6 ـ نجاح الطالب على مختصر ابن الحاج ((343))

.

414 ـ تحفة الخواص في سورة الاخلاص علفى .

(متوفى 1108 ه ق ). مؤلف آن , عالم وارسته , مرحوم قاضى عبدالواسع بن عبدالرحمن علفى يمنى (متوفى 1108 ه ق ), يكى از اعلام زيدى قرن دوازدهم هجرى مى باشد.
ايـن تـفـسـير شريف پيرامون سوره مباركه اخلاص مى باشد, و فراغت ازآن در سال 1086 در شهر ((غراس )) يمن رخ داده است .
سرآغاز آن : ((بسم اللّه الرحمن الرحيم و بعد فيقول العبد الفقير و لما بلغت القرائه )). مركز نگهدارى آن , مكتبة الجامع الكبير يمن (43) مى باشد ((344))

.
از ديگر آثار او: خطب السنة ـ الوعظ النافع بما انشاه عبدالواسع مى باشد ((345))

.
به نظر مى رسد با توجه به مقام قضاوت و امارت , نماز جمعه و خطابه نيزداشته است , چون تاليفات او پيرامون مسائل خطابى , يا مسائل اعتقادى واخلاقى مى باشد.

415 ـ تفسير آية الكرسى مولى سليمان جرجى .

(متولد 1037 ـ متوفى 1110 ه ق ). مـؤلف آن , مولى سليمان جرجى , (متوفى 1110) يكى از اعيان تفسيرى اوايل قرن دوازدهم هجرى مى باشد.
مـرحـوم حـاج آقـا بزرگ تهرانى , ضمن بردن نام تفسير او گويد: ((او از فيض كاشانى مطلب نقل مى كند.
قـطـعـه اى از تـفـسير او كه پيرامون آية الكرسى مى باشد, در كتابخانه آستان قدس رضوى مشهد مـوجـود اسـت كه در 40 ورقه قرار دارد, و آنچنانكه در فهرست آن آمده است , اين قطعه در سال 1145 ه ق وقف آستان شده است ((346))

.
آقاى دكتر شفيعى , اين تفسير را در عداد تفاسير قرن يازدهم هجرى آورده است , و گفتار حاج آقا بزرگ تهرانى را ترجمه مى كند, و مى گويد: ((مفسرآن , متاخرتر از عصر محقق فيض كاشانى بوده است , چون او در تفسير خود, ازفيض كاشانى و علا مه مجلسى نقل مطلب مى نمايد((347)). صـاحـب الـكواكب المنتشره , تاريخ وفات او را در سال 1110 تعيين مى نمايد, و مى افزايد: ((مفسر مـحـتـرم در آن نـوشـتـه هـا, از مـجـلـسـى دوم و مـحـقـق فيض كاشانى (متوفى 1091) روايت مى نمايد((348)).

415 ـ تفسير محمد حسين نورى .

(متولد 1037 ـ متوفى 1110 ه ق ). مؤلف آن مولى محمد حسين بن يحيى النورى (متوفى 1110) از شاگردان علا مه مجلسى , و يكى از اعلام قرن 11 و 12 هجرى مى باشد.
وى كـسـى اسـت كـه بـخـش چـهـارم از جلد هيجدهم بحار الانوار كه در ارتباط با نمازها است , تلخيص نموده .
شرح حال او در نجوم السما, ص 217 و در الفيض القدسى , ص 102 ,بحار الانوار, ج 102 آمده است .
تاليفاتى دارد:.
1 ـ صلاة المسافر (الذريعه , ج 22 , ص 207 , كد معرفى 6717). 2 ـ شرح اصول كافى , كه شرح متوسطى است با خط خود وى , دركتابخانه شهيد قاضى طباطبائى در تبريز يافت مى شود.
(الـذريـعـه , ج 6 , ص 992 ـ ج 13 , ص 96) وى در آن كـتـاب از مـرحـوم مـجـلـسـى بـه عنوان ((استادم ))تعبير مى آورد.
3 ـ منهاج الفلاح كه در الذريعه , ج 23 , ص 196 معرفى شده است .
4 ـ تفسير نورى بر قرآن كريم (الذريعه , ج 26 , ص 22 ((349))

.
او بـا خـط نسخ زيبايى كه دارد, تمام قرآن را همراه با اعراب صحيح ونقطه گذارى كامل , با دقت تمام انجام داده است .
و از كتابت آن در تاريخ روز شنبه ششم شوال 1103 فراغت پيدا نموده است .