صفحه بعد

فهرست

صفحه قبل

الـبـتـه خـداونـد كسانى را كه بدون دانش و هدايت و كتاب روشنى درباره خدا مجادله مى كنند, مـذمـت كـرده و مورد تهديد قرار داده است : ومن الناس من يجادل فى اللّه بغير علم ولا هدى ولا كـتـاب منير.
ثانى عطفه ليضل عن سبيل اللّه له فى الدنيا خزى ونذيقه يوم القيمة عذاب الحريق , گـروهـى از مردم درباره خدا بدون هيچ دانش و بدون هيچ هدايت و كتاب روشنى به مجادله بر مى خيزند.
آنها با تكبر و بى اعتنايى (نسبت به سخنان الهى )مى خواهند مردم را از راه خدا گمراه سـازند, براى آنها در دنيا رسوايى است , و در قيامت عذاب سوزنده به آنها مى چشمانيم (حج / 8 و 9).
ايـن ابراهيم خليل است كه خداوند رابه قدرتش توصيف مى كند: الم تر الى الذى حاج ابراهيم فـى ربه ان آتيه اللّه الملك اذ قال ابراهيم ربى الذى يحيى ويميت قال انا احيى واميت قال ابراهيم فـان اللّه يـاتـى بـالـشـمـس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الذى كفر واللّه لا يهدى القوم الـطـالـمـيـن , آيا نديدى (وآگاهى ندارى از) كسى كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه و گـفـتگو كرد, زيراخداوند به او حكومت داده بود, هنگامى كه ابراهيم گفت : خداى من آن كسى اسـت كـه زنـده مـى كند و مى ميراند, او گفت منم كه زنده مى كنم و مى ميرانم ! ابراهيم گفت : خـداى مـن خـورشـيـد را از افق شرق مى آورد (اگر راست مى گويى كه حاكم بر جهان هستى ) تـوخـورشـيد را از مغرب بياورد, (در اين جا) آن مرد كافر مبهوت شد.
آرى خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند (بقره / 258).
ابـراهـيم (ع ) وقتى كه درباره بقاى آفريدگار جهان و اين كه جاودانگى تنها از آن اوست باقومش محاجه مى كرد, نگاه خود را در آسمان از نقطه اى به نقطه ديگر مى دوخت : فلماجن عليه الليل رءا كوكبا قالع هذا ربى فلما اخل قال لا احب الافلين .
فلمارءا القمر بازغا قال هذا ربى فلما افل قال ؟لم يـهدنى ربى لا كونن من القوم الضالين .
فلمارءا الشمس بازغة قال هذاربى هذا اكبر فلما افلت قال يـقـوم انـى بـرى مـمـا تشركون .
انى وجهت وجهى للذى فطر السموات والا رض حنيفا وما انا من الـمـشركين , هنگامى كه (تاريكى ) شب او را پوشانيد ستاره اى مشاهد كرد, گفت : اين خداى من است ؟ اما هنگامى كه غروب كرد گفت غروب كنندگان را دوست ندارم , و هنگامى كه ماه را ديد كه (سينه افق را) مى شكافد, گفت اين خداى من است ؟ اما هنگامى كه (آن هم ) افول كرد گفت اگـر پـروردگـارم مـرا راهـنـمـايى نكندمسلما از جمعيت گمراهان خواهم بود.
و هنگامى كه خورشيد را ديد كه (سينه افق را)مى شكافت , گفت اين خداى من است , اين كه (از همه ) بزرگتر اسـت .
امـا هـنـگامى كه غروب كرد گفت اى قوم , من از شريكهايى كه شما (براى خدا) مى سازيد بـيـزارم .
من روى خود را به سوى كسى كه آسمانها وزمين را آفريده متوجه ساختم , من در ايمان خودخالصم و از مشركان نيستم (انعام / 76 - 79).
هنگامى كه فرعون از موسى و برادرش هارون درباره پروردگارشان سوال مى كند آن دو باتوصيف قدرت خداى سبحان پاسخ مى دهند.
قال فمن ربكما يا موسى قال ربنا الذي اعطى كل شيى ء خلقه ثم هدى , (فرعون ) گفت پروردگار شما كيست , اى موسى ؟! گفت :پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود داده , سپس راهنمايى اش كرده است (طه / 50 و 49) وايـن مـوسـى (ع ) اسـت كـه بـا فـرعـون محاجه مى كنسد با اين كه او انسان بود ولى خود را خدا مـى دانـسـت و به عنوان الوهيت با موسى محاجه مى كرد: قال فرعون وما رب العالمين ...
قال رب الـسموات والا رض وما بينهما ان كنتم موقنين .
قال لمن حوله الا تستمعون قال ربكم ورب ابائكم الاولين .
قال ان رسولكم الذى ارسل اليكم لمجنون : قال رب المشرق والمغرب ومابينهما ان كنتم تعقلون , (فرعون ) گفت ,پروردگار عالميان چيست ؟ (موسى ) گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دواست , اگر اهل يقين هستيد.
(فرعون ) به اطرافيانش گفت , آيا نمى شنويد اين مـرد چـه مـى گـويـد؟ (موسى ) گفت پروردگار شما و پروردگار نياكان شما.
(فرعون ) گفت پـيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده ديوانه است .
(موسى ) گفت او پروردگار مشرق و مغرب وآنـچـه در ميان اين دو است مى باشد, اگر شما عقل و انديشه خود را به كار مى گرفتيد(شعراء/ 23 - 28).
در قـرآن آيـاتـى راجع به عرش الهى و صورت و دستها و لشكريان خدا وجود دارد ومفسران سعى كرده اند آنها را تاويل و توجيه كنند, ولى آنان اين قبيل آيات را تنها برمعانى خلاف ظاهرشان حمل كـرده ونتوانسته اند به طور قطع اظهارنظر كنند, زيرا ازآداب روش قرآنى كناره گيرى كرده اند: ولا تـقـف ماليس لك به علم , از آنچه نمى دانى پيروى مكن , (اسراء/ 36).
وما اوتيتم من العلم الا قـلـيـلا, وجـز انـدكى از دانش به شما داده نشده است (اسراء/ 85).
رسول خدا(ص ) در تفسير و توضيح معانى اين قبيل آيات [متشابه ] كه خداوند علم تاويل آنها را به خود اختصاص داده است , از قرآن رهنمودمى گرفت .
و از شيوه آن پيروى مى كرد.
از انس بن مالك روايت شده كه پيامبر(ص ) وقتى اين آيه را قرائت كرد: فلما تجلى ربه للجبل جعله دكـا, هـنـگـامـى كـه پروردگارش بر كوه جلوه كرد آن را همسان زمين قرار داد(اعراف / 43), فـرمود: اين چنين , و با كنار انگشت ابهام دست خويش به نوك انگشتان دست راستش اشاره كرد, سـپـس فـرمود كوه فرو پاشيد و موسى مدهوش به زمين افتاد.
رسول خدا در اين جا معنا آيه را با اشاره نشان مى دهد بدون آن كه وارد جزئيات ياچگونگى آن شود.
از عـلى (ع ) نقل شده كه فرمود: روزى رسول خدا(ص ) نشسته بود و با چوبى كه دردست داشت خـط بـر زمـيـن مـى كشيد, سپس سرش را بلند كرد و فرمود: هيچ يك از شمانيست جز اين كه جـايـگـاه او در بـهـشـت و يا دوزخ معين شده است .
على (ع ) گويد: آن گاه عده اى از حاضران گـفتند اى رسول خدا پس ما چه عمل انجام دهيم ؟! فرمود: شما به وظيفه خود عمل كنيد, زيرا هر كس به منظور انجام كارى آفريده شده است .
فاما من اعطى واتقى وصدق بالحسنى فسنيسره لـلـنـسرى واما من بخل واستغنى وكذب بالحسنى فسنيسره للعسرى , اما آن كسى (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزگارى پيش گيرد و جزاى نيك الهى را تصديق كند, ما او را در مسير آسانى قرار مـى دهيم و اما كسى كه بخل ورزد واز اين طريق بى نيازى طلبد و پاداش نيك (الهى ) را تكذيب كند, ما بزودى او را در مسيردشوارى قرار مى دهيم (الليل / 5 - 10).
شـايـد بتوان گفت كه اين حديث از فقر فكرى انسان در موضوع اراده اش مى كاهد و به اوآرامش خـيـال مى دهد.
و در صورتى كه خداوند در دنيا, مردم را از درجات و جايگاهشان [در آخرت ] نزد خـود آگـاه سـازد, پيداست كه چه هرج و مرجى حاكم خواهد شد وچگونه فساد همه جا را در بر خـواهـد گـرفـت .
آرى همه حكمتها در كلمه اعملوا (كارخود را انجام دهيد) نهفته است .
البته قـرآن مـطـالـبـى را كه اهل كتاب و مشركان از پيامبراكرم (ص ) سوال كرده اند, بازگو مى كند و خداوند در كتاب محكمش با رد ادعاهاى آنان پاسخ دندان شكن به مشركان داده و به آنان فهمانده است كه آنچه از فرستاده اومى پرسند تنها به علم خداوند و قدرت منحصر به فرد او بستگى دارد.
رسـول خدا(ص ) به موضوع قيامت زياد مى انديشيد, نه به زمان و ساعت آن , زيرا مردم از قيامت و آنچه در انتظار آنان بود از پيامبر(ص ) مى پرسيدند.
مشركان مكه از روى استهزا از رسول خدا(ص ) راجع به زمان وقوع قيامت سوال مى كردند و خداوند اين آيات را نازل فرمود: يسئلونك عن الساعة ايان مرساها.
فيم انت من ذكراها الى ربك منتهها,از تو درباره قيامت سوال مى كنند كه در چه در زمـانـى واقـع مى شود؟ تو را با ياد آورى اين سخن چه كار؟ انتهاى آن به سوى پروردگار تو است (نـازعات / 42 - 44).
ونيز به خاطر سوال قريش اين آيه نازل شد: يسئلونك عن الساعة ايان مرساها قـل انـمـا عـلـمـهـا عندربى لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت فى السموات والارض لا تاتيكم الا بغتة يسئلونك كانك حفى عنها قل انما علمها عند اللّه ولكن اكثر الناس لا يعلمون , از قيامت از تو سؤال مـى كـنـنـد كـه وقوع آن در چه زمانى است ؟ بگو علمش نزد پروردگار من است و هيچ كس جز او(نمى تواند) وقت آن را آشكار سازد.
(اما قيام قيامت حتى ) در آسمانها و زمين سنگين (وبسيار پر اهـمـيـت ) اسـت , و جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد, (باز) از تو چنان سوال مى كنند كه گـويـى تـو از زمـان وقـوع آن با خبرى , بگو علمش تنها نزد خداست ولى بيشتر مردم نمى دانند (اعراف / 178).
يهود درباره روح از رسول خدا(ص ) سوال كردند و خداى سبحان فرمايد: ويسئلونك عن الروح قل الـروح مـن امـر ربـى وما اوتيتم من العلم الا قليلا, از تو درباره روح سؤال مى كنند,بگو, روح از فرمان پروردگار من است , و جز اندكى از دانش به شما داده نشده است (اسراء/ 85).
و بـه ايـن تـرتيب در مى يابيم كه روش قرآن در تلاوت و فهم وتفسير آن به نحو موثرى باقلب در ارتباط و به نوعى آميخته با دل است و انسان را به عمل كردن به احكام ودستوراتى كه قرآن آورده وامـى دارد و بـه سهولت و راحتى و سادگى سازگار با فطرت همه مردم عقل و انديشه آنان را بر مـى انـگـيـزاند, هر چند سطح فرهنگ و درك و فهم آنهامتفاوت باشد, و همه اين ويژگيها با يك زبان است كه با آن عقل و دل همه مردم را موردخطاب قرار مى دهد.

باب دوم : ابن عباس پدر تفسير

اسـلام هـدفش تامين سعادت دنيا و آخرت مردم است و قرآن راههاى نيل به آن را براى آنان بيان كـرده و رسـول خـدا(ص ) نيز آنها را در قول و عمل روشن ساخته است , و تفسيربه عنوان يكى از وسـايـل در ايـن راه مطرح بوده است كه معلم اول اسلام يعنى رسول اكرم (ص ) به بهترين وجه از عهده آن برآمد, وچون مشيت خداوند اين بود كه پيامبر(ص )رسالت پروردگار را به پايان برساند و به رفيق اعلى بپيوندد, پس از رحلت رسول خدا(ص ) شاگردان حضرت از صحابه آيين او را ترويج و تعاليم عاليه اسلام را منتشرمى كردند, با اين تفاوت كه روش آنها در تفسير روشى عملى بود.
و اين بدان علت بود كه مسائل اسلامى صحابه را در زمان فراگير شدن پرتو اسلام سرگرم ساخته بـوده آنـان مـصـاحـب رسـول خـدا و شاهد حوادث بودند و در قول و عمل از آن حضرت متابعت مى كردند, و چون پيامبر(ص ) رحلت فرمود و برخى از صحابه ازشهرهاى اسلامى پراكنده شدند و برخى امور خلافت را بر عهده گرفتند, با راهنمايى آيات قرآن و سنت نبوى و در صورت فقدان هر يـك از آن دو بـا بـهـره گـيرى از راى خليفه وشورا به اجراى عملى احكام اسلام مشغول شدند و فرصت زيادى براى اين كه قرآن را باروش غير عمل تفسير كنند, در اختيار نداشتند.
ولـى نـوجوانى بلند پرواز - هنگامى كه به درجه اى از رشد عقلى دست يافت - نور اسلام و حوادث آن , قـرآن و حـديـث , نـبـرد مـيان شرك و توحيد, پيروزى ياران اندك رسول خدا(ص ) و شكست جـمـعـيـت انبوه جبهه شرك , او را شگفت زده كرد.
او زمانى به سن بلوغ رسيد كه اسلام در شبه جزيره عربستان گسترش مى يافت و حاكميت نيرومنداسلامى از حالت ضعف و هرج و مرج خارج مـى شد تا [آنجا كه توانست ] قدرت دوامپراتور بزرگ جهان , يعنى ايران و روم را زير پا گذارد, در ايـن شـرايـط دلهاى تيره شده ازقساوت و خشونت جاهليت تصفيه مى گشت و سپاه مسلمانان با شـتـاب , شـرق و غـرب عـالـم را در مـى نورديد, هر كجا را كه فتح مى كرد پرتو اسلام را در آن جا مـى گستراند, البته نبايد از ياد ببريم كه اين جوان يعنى ابن عباس با قهرمان اين حوادث [يعنى پـيـامـبر(ص )]رابطه خويشاوندى داشت و ميدان وقوع اين رويدادهاى بزرگ زادگاه اين جوان و محل نشوونهاى او بود.
هـنگامى كه رسول خدا(ص ) رحلت فرمود, ابن عباس هفتده سال از عمرش مى گذشت .
((6))

او در آن زمـان به آموختن قرآن رو آورد و آن را در تمام ابعاد فرا گرفت وبحق در ميان نسل معاصر خـود و نـسـلـهـاى بعدى تا به امروز تحفه روزگار به شمار مى رود,زيرا او پس از رسول اللّه (ص ) نمايانگر نياز نسل به اسباب و وسايلى بود كه با كمك آنهاقادر به فهم قرآن و متشابهات آن باشند, اگـر چـه از هـنـگـام ظـهور اسلام تا آن زمان قدرى فاصله شده بود.
[لكن ] ابن عباس , نخستين جوينده اين اسباب و وسايل به شمارمى رفت .
هـنـگـامـى كـه وفات رسول خدا(ص ) روى داد و مسلمانان را در ماتم و اندوه فرو برد,ابن عباس رهسپار مدينه , محل دليران و قهرمانان اسلام شد.
عكرمه از ابن عباس نقل مى كند كه گفت : چون رسـول خـدا(ص ) بـه جـوار حـق شـتافت , به مردى از انصار گفتم :اكنون بايد سوالات خود را از اصحاب رسول اللّه كه تعدادشان هم زياد است بپرسيم .
آن مرد گفت : شگفتا.
آيا تو مردم را نيازمند خود مى بينى ؟ اين را گفت و از من جدا شد, ولى من خود مصمم بودم كه از اصحاب سوال كنم , و هـرگـاه مى شنيدم كسى حديثى را نقل كرده به خانه او مى رفتم ...
ابن عباس در ادامه مى گويد: گـاهـى جـلـو خانه آن شخص انصارى رداى خود را زير سر مى گذاشتم و دراز مى كشيدم و باد, گرد و خاك را روى من پراكنده مى ساخت , با اين حال منتظر مى ماندم تا صاحب خانه بيرون آيد و چـون چـشـمـش بـه من افتاد, مى پرسيد: اى پسر عموى رسول خدا(ص )! چه چيز تو را به اين جا كـشـانـده اسـت ؟ چـرا پيغام ندادى تا من نزد تو آيم ؟ در پاسخ مى گفتم كه من بايد نزد تو بيايم , وسـپـس حديثى را كه شنيده بودم از وى سوال مى كردم , آن مرد انصارى هنوز زنده بود تااين كه يـك روز در حالى كه مردم در اطراف من اجتماع كرده بودند و از من سوال مى كردند مرا ملاقات كرد, به آنها گفت : اين جوان خردمندتر از من است ! ((7))

ابن عباس در بيشتر موارد بيان مى كرد كه عمده دانش اصحاب رسول اللّه (ص ) را نزد اين طايفه از انصار يافته است , و چنان كه ديدم او بر در خانه آنان مى خوابيد و اگرمى خواست وارد خانه شود و بـه او اجـازه ورود مـى دادند, چرا كه هدف ابن عباس از اين كار جلب رضايت و ميل رغبت صاحب خانه بود, ((8))

و اين فروتنى روش او در كسب دانش بود.
از ابن عباس روايت شده كه گفت : همواره مشتاق بودم كه در مورد دو نفر از همسران پيامبر(ص ) كـه خـداونـد مـتـعال درباره آن دو فرموده است : ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبكها, اگر از كار خودتان توبه كنيد (به نفع شماست ) زيرا دلهايتان از حق منحرف گشته است (تحريم / 4) از عمر سوال كنم , آنها چه كسانى بودند؟ تا اين كه او آهنگ سفر حج كرد و من نيز همراهش به حج رفتم .
ابـن عـبـاس پـيـوسـته نسبت به به عمر ابرازمحبت و فروتنى مى كرد براى وضو ساختن آب روى دستهاى او مى ريخت تا اين كه فهميد آن دو زن حفصه و عايشه بوده اند.
((9))

و بـه اين ترتيب در مى يابيم كه ابن عباس [تا چه حد] براى كشف علت نزول آيات وشناخت كسانى كـه آيات درباره آنان نازل شده به تفحص مى پردازد و در تعقيب اين هدف به درجه اى مى رسد كه چـون بـه سـيره ابن اسحاق , قديمى ترين ماخذى كه در زمينه شان نزول آيات در دسترس ماست , مـراجـعـه مـى كـنـيـم مـى بينيم نام ابن عباس بيش ازديگران به چشم مى خورد, به عنوان مثال ابـن عـبـاس مـى گـويـد: هـشت آيه از آيات قرآن درباره نضر بن حارث نازل شده است .
((10))

يا مـناسبتها و علل نزول آياتى از سوره كهف را نقل مى كند ((11))

, و مى بينيم هنگامى كه او آيات را شـرح و تفسير مى كند, با بيان شان نزول , معناى آنها را روشن مى سازد.
از ابن عباس نقل شده كه : چون خداوند اين دو مثال را يعنى آيه : مثلهم كمثل الذى استوقد نارا...
, آنها (منافقان ) مانند كسى هـستند كه آتشى افروخته (بقره /17) او كصيب من السماء...
, يا همچون بارانى از آسمان ...
(بقره / 19)در سـه آيه پشت سر هم براى منافقان بيان فرمود آنان گفتند: خداوند برتر و با شكوهتر ازاين اسـت كـه ايـن گونه مثال بزند, آن گاه خداوند آيه : ان اللّه لايستحيى ان يضرب مثلا مابعوضة ...
, خداوند از اين كه مثال (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه و...
بزند شرم نمى كند (بقره / 26) تا اولئك هم الخاسرون (بقره / 27) نازل فرمود.
((12))

مروان بن حكم آيه : لا تحسبن الذين يفرحون بما اتوا ويحبون ان يحبدوا بمالم يفعلوا فلاتحسبنهم بمفازة من العذاب ولهم عذاب اليم , گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت ) خودخوشحال مى شوند و دوسـت دارنـد در بـرابـر كار نيكى كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند از عذاب (الهى ) بـركـنـارنـد (بـلكه ) براى آنها عذاب دردناكى است (آل عمران /188).
قرائت كرد, سپس به رافع گـفـت : اى رافـع نزد ابن عباس برد و به او بگو: چنانچه هركس از ما كه از عمل خويش خوشحال بـوده و دوسـت داشـتـه در برابر كار نيكى كه انجام نداده مورد ستايش قرار گيرد, معذب باشد, خداوند بايد همه ما را عذاب كند.
ابـن عـبـاس گـفت : چه شده است شما را كه اين گونه مى انديشيد؟ پيامبر(ص ) به هنگام دعوت يـهود, از موضوعى از آنان سوال كرد و آنها آن را كتمان كردند و از موضوع ديگرى به حضرت خبر دادنـد, و بـه پـيـامـبـر(ص ) وانمود كردند كه با كتمان خود دعوت خدا را اجابت كرده اند.
سپس ابـن عـباس اين آيه را خواند: واذ اخذ اللّه ميثاق الذين اوتواالكتاب ...
, و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه ...
(آل عمران / 187).
((13))

ابـن عـبـاس در بـعـد ابـزار تـفـسـيـر قـرآن تا آنجا مهارت يافته بود كه آيات مكى و مدنى قرآن رامى شناخت و تشخيص مى داد.
((14))

ترتيب نزول همه سوره ها قرآن از او نقل شده كه مى گويد: اولـيـن سـوره اى كـه نـازل شـد, اقرا باسم ربك الذى خلق ...
وپس از آن يا ايهاالزمل , سپس يا ايها الـمـدثر, سپس تبت يدا ابى لهب ...
, ((15))

تا آخر, شان نزول آيات رابخوبى موشكافى كرده بود, به طورى كه مى دانست كدام آيات در سفر و يا در حضرنازل شده است , به عنوان مثال مى گويد: آيه : فـمـن كـان منكم مريضا اوبه اذى من راسه ...
, واگر كسى بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت , (بـقره / 196) در حديبيه نازل شده است ((16))

و آيه : يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزلة الساعة شيي ء عـظيم ...
ولكن عذاب اللّه شديد, اى مردم از پروردگارتان بترسيد كه زلزله رستاخيز امر عظيمى اسـت ...
ولـى عـذاب خـدا شـديد است ! (حج / 1 و 2), در بين راه كه رسول خدا(ص ) براى شركت درغزوة بنى مصطلق مى رفت نازل شد.
((17))

ابـن عـبـاس آيـاتى را كه در روز يا شب نازل شده بود مى شناخت , از اين رو مى گويد: سوره انعام هـنـگـام شب در مكه نازل شده است , او بر اولين و آخرين آيه و سوره اى كه نازل شده بود, احاطه داشـت و مى گفت : اولين آيه اى كه درباره جنگ نازل شد, آيه : اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا...
, به آنان كه جنگ بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده شده است ...
, (حج / 39).
((18))

او مى گويد: آخـرين آيه اى كه بر رسول خدا(ص ) نازل شده ,آيه ربا ((19))

, و اولين آياتى كه از قرآن نازل شده , آيـات اقـرا بـاسـم ربك ...
((20))

, وآخرين سوره اى كه نازل شده , سوره اذا جاء نصراللّه والفتح بوده است .
((21))

عـلم به ناسخ و منسوخ آگاهى داشتن از شان نزول آيات مربوط مى شود, زيرا بيشتر آيات منسوخ نزولشان مقدم بر آيات ناسخ است و ابن عباس در تفسير قرآن از اين وسيله كمك جسته است .
على (ع ) از ابن عباس نقل فرموده كه گفت : اولين آيه اى كه از قرآن نسخ شده آيه قبله بوده است , و ايـن بدان خاطر بود كه چون رسول خدا(ص ) به مدينه مهاجرت كرد و بيشترساكنان آن يهودى بـودنـد, خـداونـد به پيامبر(ص ) دستور داد به جانب بيت المقدس نمازبگزارد, يهود از صدور اين فـرمـان خـوشـحـال شـدنـد, و در پـى آن رسول خدا(ص ) ده ماه واندى رو به بيت المقدس نماز مـى گـزارد, ولـى حضرت قبله ابراهيم (ع ) را دوست مى داشت , از اين رو همواره دعا مى كرد و به آسمان مى نگريست تا اين كه خداوند تبارك و تعالى آيه : قد نرى تقلب وجهك فى السماء فلنو ليك قـبـلـة تـرضيها فول وجهك شطر المسجدالحرام وحيث ماكنتم فولوا وجوهكم شطره , نگاههاى انتظارآميز تو را به سوى آسمان (براى تعيين قبله نهايى ) مى بينيم , اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خـشنود باشى , بازمى گردانيم , روى خود را به جانب مسجد الحرام كن , و هر جا باشيد روى خـود را بـه جـانـب آن بـگـردانـيد (بقره / 144).
يهود از تغيير دوباره قبله دچار ترديد شدند و با خـودگـفـتـنـد: چـه خـبـر مـوجـب شـد كـه مسلمانان از قبله آنان روى بر گردانند.
آن گاه خـداونـدعزوجل اين آيه را نازل فرمود: قل للّه المشرق والمقرب فاينما تولوا فثم وجه اللّه , مشرق ومـغرب از آن خداست و به هر سو رو كنيد, خدا آن جاست ((22))

(بقره / 115).
على بن ابى طلحه از ابن عباس نقل كرده است كه آيه : فاعفوا واصفحوا حتى ياتى اللّه بامره ان اللّه على كل شي ء قدير, شـما آنها را عفو كنيد و گذشت كنيد تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد, خداوند بر هر چيزى تواناست (بقره / 109) به وسيله آيه : فاقتلواالمشركين حيث وجد تموهم , مشركان را هر كجا يافتيد به قتل برسانيد (توبه / 5).
نسخ ‌شده است .
((23))

وسـيـلـه ديـگرى كه ابن عباس در تفسير از آن مدد جسته , اشعار عربى است .
او در موقع تفسير با مـهارت اين وسيله را به كار مى گرفت و هوش و ذكاوت فوق العاده و حافظه قوى و سرشارش در اين امر به او كمك مى كرد.
او خود مى گويد: آنچه مى شنيدم هرگز از يادنمى بردم و آن را باز گو مـى كـردم , گـاهـى كـه صـداى زنـى نـوحه گر را مى شنيدم , از آنجا كه دوست نداشتم آنچه را مى گويد حفظ كنم گوشهايم را مى بستم .
((24))

عمر بن ابو ربيعه قصيده خود را: امن آل نعم انت غاد فمبكر----- غداة غد ام رائح فمهجر آيا تو از قبيله نعم صبح زور فردا مى آيى , يا در گرماى شديد ميانه روز تـا آخـر بر ابن عباس مى خواند, او بلافاصله دو باره قصيده وى را بازگو مى كرد, با اين كه تنها يك بار آن را شنيده بود.
آنچه در اين روايت گفته شده اشاره به ماهيت حافظه ابن عباس و نيرومندى آن دارد.
استشهاد ابن عباس به شعر از دانش ادبى او ناشى مى شد تا آنجا كه او را در زمان خويش از آگاهان و صاحب نظران در جهان ادب مى شناسيم .
آنچه نشانه تتبع ابن عباس در ادب معاصر خود مى باشد سـخـنـى اسـت كـه عـمر اين ابى ربيعه از وى نقل مى كند كه گفته است :آيا اين شخص مغيرى [منسوب به قبيله مغيره ] پس از ما چيزى پديد آورده است ؟ ((25))

عمر به ابن عباس مى گويد: آيا از شاعر برتر عرب هم شعر نقل مى كنى ؟ ابن عباس پرسيد او كيست ؟ عمر گفت : كسى كه مى گويد: ولو ان حمدا يخلد الناس اخلدوا----- ولكن حمد الناس ليس بمخلد ابن عباس بلافاصله گفت : او زهير است .
((26))

حطيئه [شاعر بزرگ عرب ] رو به ابن عباس مى كند و درباره هجو كردن مردم از او فتوامى خواهد.
ابن عباس فتوا مى دهد كه اين كار حرام است .
سپس ابن عباس از بزرگترين شاعران گذشته از او سـوال مـى كـند ((27))

...
و از قرار معلوم گرايش ادبى ابن عباس نزدياران و شاگردانش معروف بـوده , چـنـان كه ابوالفرج اصفهانى نقل مى كند: مردى رو كرد به ابن عباس و پرسيد: بزرگترين شاعر كيست ؟ ابن عباس گفت : اى ابو اسود دئلى به او اطلاع ده .
ابو اسود گفت : او كسى است كه مى گويد: فانك كالليل الذى هو مدركى ----- وان خلت ان المنتاى عنك واسع ((28))

همانا تو مانند شب هستى كه مرا در بر مى گيرد هر چند گمان مى كنم فاصله ميان من و توزياد است .
ابـن عباس ذوق شعرى سرشارى است و شعر خوب را مى پسنديد و اين سخن اوست كه مى گويد: اين كلمات شبيه سخن و كلام پيامبران است : ستبدى لك الا يام ما كنت جاهلا----- وياتيك بالاخبار من لم تزود ((29))

روزگار بزودى آنچه را نمى دانستى آشكار مى كند و كسى كه توشه اى نطلبيده خبرها رابراى تو مى آورد.
بـلـكـه خود او شعر مى گفت , عمر بن ابى ربيعه يك مصراع بيت : تشط غدا دارجبيراننافردا خانه هـمـسايگان ما, دور مى شود را خواند و ابن عباس بلافاصله مصراع ديگر آن راآورد: وللدار بعد غد ابعد وپس فردا دورتر مى شود.
عـمـر بـه ابن عباس گفت : همين طور است كه گفتى , خدا تو را رستگار كند, آيا اين بيت شعر را شنيده بودى ؟ ابن عباس گفت : خير, ولى شايسته است مصراع ديگرش چنين باشد.
((30))

محمد بن مصعب شعرى براى ابن عباس سرود و گفت : ما اكثر العلم وما اوسعه ----- من ذا الذى يقدر ان يجمعه علوم چه بسيار و گسترده اند چه كسى قادر به جمع آورى آنهاست ...
؟ ان كنت لا بد له طالبا----- محاولا فالتمس انفسعسه ((31))

اگر ناگزيرى كه در طلب دانش بكوشى پس سودمندترين آن را طلب كن پـس از بـيـان ايـن مطالب جاى تعجب نيست هرگاه مى بينيم ابن عباس تفسير را در قالبى ادبى شـكـل مـى دهد, از قبيل اين كه مى گويد: خداى معبود است و آن گاه آيه : افرايت من اتخذ الهه هـواه , آيـا ديـدى كـسـى كـه مـعـبـود خود را هواى نفس خويش قرار داد(جاثيه /23) را قرائت مى كند.
((32))

و در تفسير آيه : احل لكم ليلة الصيام الرفث الى نسائكم , مى گويد: منظور از رفث آمـيزش جنسى است ولى خداوند آن را با كنايه بيان فرموده است .
((33))

و در مورد آيه : الشيطان يعيكم الفقر ويامركم بالفحشاء واللّه يعدكم مغفرة منه وفضلا, مى گويد: در اين آيه دو وعده از جانب خداوند وجود دارد و دو وسوسه از جانب شيطان .
شيطان تهديد به فقر مـى كـنـد و مـى گويد: مال خود را انفاق نكن و براى خويش باقى گذار, زيراخودت بدان احتياج دارى , و بـه فـحشاء و زشتيها دعوت مى كند.
ولى خداوند به شماوعده آمرزش گناهان و فزونى يافتن روزى را مى هد.
((34))

جنبه ادبى تفسير ابن عباس بود كه افكار واحساسات مردم را تحت تاثير قرار مى داد.
شخصى به نام شـقـيـق مى گويد: ابن عباس را در زمانى كه از مراسم حج باز گشته بود, ديدم او سوره نور را بر فـراز مـنـبـر خـوانـد و تـفـسـير كرد به گونه اى كه اگر روميان تفسير او را شنيده بودند اسلام مى آوردند.
((35))

مردى كه تفسير سوره نور را از ابن عباس شنيده است , مى گويد: دوست داشتم به خاطرشيرينى كلامش لبهاى او را ببوسم .
((36))

و سعد بن جبير نيز مى گويد: هنگامى كه از ابن عباس حديث مى شنيدم , اگر به من اجازه مى داد لبهاى او را مى بوسيدم .
((37))

ابن عباس از اين رو به شعر روى آورده بود كه عادات مردم جاهليت را در آنـهـا مورد مطالعه و بررسى قرار دهد, چه عاداتى را كه اسلام ممنوع و مردود دانسته بود يا آنهايى را كه اصلاح كرده بود.
ابن عباس در پاسخ مردى كه از مساله طلاق در ميان عرب سوال كرده بود.
گفت : رسم عرب اين بـود كـه اگر مردى همسرش را طلاق مى داد تا دوبار حق رجوع به او را داشت ولى چنانچه براى سـومـين بار او را طلاق مى داد, حق بازگشت و زندگى دوباره با او رانداشت و با توجه به همين عادت جاهلى بود كه اعشى شاعر عرب گفته است : ايا جارتا بينى فانك طالقة ----- كذاك امور الناس غاد وطارقة اى همسرم از من جدا شو, همانا تو رها شده اى كارهاى مردم اين چنين مى آيد ومى رود وبينى فقد فارقت غير ذميمة ----- وموموقة منا كما انت وامقة و مـفارقت كن كه در اين صورت بدون نكوهش جدا شده اى و نزد ما محبوب ميمانى چنان كه تو دوست دارى فبينى فان البين خير من العصا----- وان لا ترى لى فوق راسك بارقة ((38))

مفاوقت كن , زيرا مفارفت بهتر از اين است كه با من مخالفت كنى و پيوسته زننده اى بالاى سرت باشد.
ابـن عـبـاس در تـفـسـيـر قـرآن از ايـن شـنـاخـت و آگـاهـى نـسـبت به عادات و رسوم عرب , كمك مى گرفت , از عطاء خراسانى نقل شده كه ابن عباس درباره آيه : يا ايها الذين امنوا لا يحل لكم ان ترثو النساء كرها...
, اى كسانى كه ايمان آورده ايد, براى شما حلال نيست كه اززنان از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببرند...
(انبياء/ 19) گفته است : درجاهليت معمول بود كه هرگاه مـردى پـدر و يـا خـويـشاوند نزديكش از دنيا مى رفت ,سزاوارتر كه همسر او (نامادرى خود) را به ازدواج خود در آورد, و چنانچه مهر او سبك بود او را نگه مى داشت و در غير اين صورت او را حبس مى كرد تا مهر خود را ببخشد تابميرد و اموالش به او برسد.
((39))

ابـن عـبـاس بـه مـنـظـور پـژوهـش در مـعـناى الفاظ قرآن به شعر روى مى آورد, او مى گفت : اگرخواستيد از الفاظ نا مايوس قرآن از من بپرسيد, آن را در شعر طلب كنيد, زيرا شعر سندعرب است .
((40))

از نافع بن ابى نعيم روايت شده كه از عبداللّه بن عباس راجع به معناى قول خداوند: وفومها, سوال شد, گفت : منظور گندم است , آيا سخن احيحة بن جلاح را نشنيده اى كه مى گويد: قد كنت اغنى الناس شخصا واحدا----- ورد المدينة عن زراعة فوم ((41))

غنى ترين فرد مردم تنها من بوده ام كه زراعت گندم را به شهر آوردم نـافـع بـن ازرق از ابن عباس پرسيد مقصود از سنة در قول خداى عزوجل : لا تاخذه سنة ولا نوم , (بقره / 255) چيست ؟ گفت : منظور چرت زدن است , چنان كه زهير بن ابى سلمى گويد: لا سنة فى طول الليل تاخذه ----- ولا ينام ولا فى امره فند ((42))

در طول شب نه چرت به سراغ او مى آيد و نه مى خوابد و نه در كارش سستى و ناتوانى است شـايد بيشترين مطالبى كه در اين باب از ابن عباس روايت شده , سوالات نافع بن ازرق است كه در خـلال آنـها از ابن عباس خواسته است آياتى از قرآن را برايش تفسير كند ومصاديقى از كلام عرب بـراى آيـات بياورد كه صاحب اتقان (سيوطى ) آنها را در كتابش ذكر كرده است , ((43))

هر چند مـطـالب ديگرى بر آنها افزوده ولى در هر حال مشخص كرده كه ابن عباس در تفسير قرآن به شعر عرب توجه داشته و آنها را مورد استشهاد قرارمى داده است .
دانـش ادبى ابن عباس بزرگترين وسيله اى بود كه مى توانست مشكلات لغات قرآن را به كمك آن حـل كـند و با هوشيارى معناى مورد نظر را از لفظ متضاد با آن دريافت دارد,مانند لفظ بلاء در آيـه : وفى ذلكم بلاء من ربكم عظيم , و در اين , آزمايش سختى از طرف پروردگار براى شما بود (بقره / 49).
عـلـى بـن ابـى طـلحه مى گويد كه ابن عباس گفته است : منظور از بلاء در آيه شريفه نعمت است , ((44))

او معناى يك لفظ را در تمام قرآن جستجو مى كند.
ضحاك ازابن عباس روايت كرده كـه وى در باره آيه : فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء,(بقره /59) گفته است : كلمه رجز در همه قرآن به معناى عذاب است .
((45))

و در آيه :فذبحوها وما كاروا يفعلون , گاو را سر بريدند امـا نـمى خواستند اين كار را انجام دهند.
(بقره / 71) مى گويد: يعنى مى خواستند انجام ندهند و آنـچـه درباره نكشتن گاو اراده كرده بودند, تحقق نيافت , و هر جا در قرآن كاد يا كادوا يا لو بـاشـد, بـديـن مـعناست كه آن كار انجام نمى شود, مانند آيه : اكاد اخفيها, مى خواهم آن را پنهان سازم (طه /15).
((46))

ابـن عـباس با استفاده از همين دانش لغوى بود كه توانست الفاظ غريب و نامانوس را درتمام قرآن شـرح و تـفـسير كند.
سيوطى درباره ابن عباس مى گويد: از او رواياتى با سندقطعى و صحيح در تفسير همه لغات مشكل قرآن وارد شده است .
((47))

و اگر نتوان گفت همه را لااقل بخش قابل توجهى از آنها را شامل مى شود.
((48))

ابـن عـباس مى گويد: من تمام قرآن بجز لغات حنانا, اواه و رقيم مى دانم ((49))

روشن است كه اين سخن مربوط به زمانى است كه او معناى آنها را نمى دانسته ولى بعدا آنها راآموخته است .
به هـر حـال ايـن مطالب و آمار و ارقام , حاكى از اقتدار ابن عباس به شناخت كلمات دور از فهم قرآن است : و بيانگر اين است كه وى الفاظى را كه از معناى آنها آگاهى نداشت مد نظر قرار مى داد, آن گاه به سخنان اعراب گوش فرا مى داد تا از معناى آنهااطلاع حاصل كند.
از ابن عباس نقل شده كه گفته است : من معناى كلمه يحور را نمى دانستم تا اين كه شنيدم زن عـربـى به دختر خردسالش گفت : حورى يعنى برگرد.
((50))

او در مورد قول خداى سبحان : انا فتحنا لك فتحا مبينا: (فتح /1) گويد: من اين آيه را قرائت مى كردم ونمى دانستم معنايش چيست , تـا ايـن كـه بـا دختر مشرح ازدواج كردم و از او شنيدم كه گفت :فتح اللّه بينى وبينك , يعنى خدا ميان من و تو داورى كرد.
((51))

ابـن عباس به كمك همين دانش لغوى (ادبى )اش توانست در هنگام تفسير, لغت اصيل قريش را از لـغـات ديگر قبايل عرب متمايز سازد.
به عنوان مثال وى در مورد آيه : وكنتم قوما بورا, مى گويد: بـور دو لـغـت قبيله ازد عمان ((52))

به معناى فاسد و در كلام عرب به معناى نابودى است , چـنـان كه گفته مى شود: اصبحت اعمالهم بورا, يعنى اعمالشان نابود شد, واصبحت ديارهم بورا, يعنى خانه هايشان ويران و نابود شد.
((53))

از ابن عباس نقل شده است : وانتم سامدون , (نجم /61) در زبان يمنى به معناى اين است كه شما از عـذاب الـهى غافليد.
((54))

و نيز در مورد قول خداى متعال : اتدعون بعلا,(صافات / 125) گفته است : بعلا در زبان مردم يمن به معناى بتى بود كه پرستش مى شد.
ابن عباس مى گويد: كلمه وزر به لغت قبيله هذيل به معناى نوه است .
((55))

او در موردآيه : فى الـكـتـاب مسطورا, (اسراء/58) گويد: مسطوراء به معناى مكتوبا (نوشته شده ) ولغتى حميرى اسـت , زيـرا آنـان كـتاب را اسطور مى ناميدند ((56))

بلكه مى توان گفت ابن عباس در جستجوى كلماتى بود كه از زبان ديگرى وارد زبان عربى شده بود و اومعناى آنها را مى دانست .
سـعـيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده است كه وى در مورد آيه : ان ناشئة الليل (مزمل /6)گفته است : در زبان حبشى هرگاه كسى در شب بپاخيزد گويند: نشا.
((57))

از ابـن عـباس راجع به قسورة در آيه : فرت من قسورة , (مدثر/ 51) سوال شد گفت منظوراز آن اسـد اسـت كـه در فـا شـيـر و در زبـان قـبـطى اريـا و در زبـان حـبـشى به آن قسورة گويند.
((58))

و نـيز از ابن عباس راجع به آيه : يود احدهم لويعمر الف سنة , هر يك از آنان دوست داردهزار سال عـمـر كند (بقره / 96), گفته است اين همان سخن ايرانيان است كه مى گفتند:سال زه نوروز, مهرگان جر ((59))

عـلاوه بـر ايـن , ابن عباس قرآن را با قرآن تفسير مى كرد, او در مورد آيه : ربنا امتنا اثنتين واحييتنا اثـنـتين , پروردگارا! ما را دوبار ميراندى و دوبار زنده كردى (مؤمن / 11)مى گويد: منظور اين اسـت كـه شـما كافران پيش از اين كه خداوند شما را بيافريند خاك بوديد و اين حالت مرده است , سپس شما را خلق و زنده مى كند, اين يك بار زنده كردن است آن گاه شما را مى ميراند و به گور بـاز گـردانده مى شويد و اين ميراندن دوباره است ,و سپس شما را در قيامت بر مى انگيزاند و اين زنـده ساختن دوباره است , پس دوبار زنده مى كند و مى ميراند و همين معنا مقصود خداوند است آنجا كه مى فرمايد: كيف تكفرون باللّه وكنتم امواتا فاحياكم ثم يميتكم ثم يحييكم ثم اليه ترجعون , چـگـونـه به خداوند كافرمى شويد در حالى كه شما اجسام بى روحى بوديد و او شما را زنده كرد, سـپـس شـمـا رامـى مـيـرانـد, و بـار ديـگـر شـمـا را زنـده مـى كـنـد, سـپـس بـه سوى او باز مى گرديد(بقره /28).
((60))

ابن عباس به منظور واضح ساختن معنا و آشكار كردن آن از شيوه اضافات تفسيرى پيروى مى كرد.
او در مورد آيه : هم درجات عنداللّه واللّه بصير بما يعملون , هر يك از آنهابراى خود درجه و مقامى در پـيـشگاه خداوند دارند و خداوند به آنچه انجام مى دهندبيناست (آل عمران / 163), مى گويد: آنها به خاطر اعمالشان براى خود درجه و مقامى در نزد خدا دارند...
.
((61))

ابن عباس با دقت نظر خويش در فهم متن قرآن به تدبر در روح كلام مى پرداخت , او درتفسير آيه : قـالـوا ادع لـنا ربك يبين لنا ماهى ان البقر تشابه علينا وانا ان شاءاللّه لمهتدون , گفتنداز خدايت بخواه براى ما روشن سازد بالاخره چگونه گاوى باشد, زيرا اين گاو برا مامشتبه شده ! و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد (بقره /70), مى گويد: اگر بنى اسرائيل پست ترين گاو را ذبح كرده بـودنـد بـدان اكـتـفـا مى شد ولى آنان در انتخاب آن سختگيرى كردند, خداوند هم بر آنها سخت گـرفت .
((62))

به خاطر همين ويژگى ابن عباس بود كه على (ع ) درباره وى فرموده است : او از پس پرده نازكى عالم غيب رامى ديد.
صفحه بعد

فهرست

صفحه قبل