صفحه قبل فهرست صفحه بعد

الف ) چيزى كه اشياى ديگر را با آن مى سنجند بايد خودش امرى قطعى و مسلم باشد, چون معيار سـنـجـش و امتيازبخش بين حق و باطل است و معنا ندارد كه خود مقياس , مشكوك باشد .
حال حـساب كنيد هرگاه روايات تحريف , بر آن آياتى كه برخى پنداشته اند تحريف شده عرضه گردد تا مـوافق كتاب خدا باشد, اين عرضه بر مقياس مشكوك , و دور باطل ((84)) است .
و اگر بر غير آن آيـات عـرضـه گردد و با آن سنجيده شود كه با آن مخالف است همانند آيه نفى باطل و آيه حفظ:
لايـاتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه ((85)) و انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ((86)) [لذا طبق دستور پيامبر (ص) بايد آن روايات رهاشوند].
ب ) روايـات بـايـد بـر هـمين قرآن متواتر و شناخته شده نزد همه مسلمانان عرضه گردد, چراكه مقياس بايد امرى قطعى و مسلم باشد, همان طور كه در جهت اول گفتيم .
حـال اگر روايات تحريف , بر قرآن موجود عرضه گردد مى بينيم شديدا با آن مخالف است و صريحا آن را تـكـذيـب مـى كـند, چون مفاد اخبار تحريف , اين است كه قرآن سالم نمانده و با قرآنى كه بر پـيـامـبر خدا (ص) نازل شده تفاوت دارد [باز مى بينيم اين روايات ـطبق دستور پيامبرـ از درجه اعتبار ساقطند].
محقق ثانى ((87)) (متوفاى 940هـ .
ق ) رساله اى در رد احتمال كاستى در قرآن نوشته و در آن به هـمين استدلال تمسك جسته , مى گويد: هرگاه حديث , مخالف دليل قطعى , يعنى كتاب , سنت متواتر و اجماع بوده و قابل تاويل نباشد, بايد به دور افكنده شود و همه دانشمندان ما بر اين قاعده , اجماع و اتفاق نظر دارند.
سـپـس مـى گـويد: منظور از كتاب اللّه ـكه بايد روايات بر آن عرضه گرددـ نمى تواند غير از اين قـرآن مـتـواتـر بـاشـد كـه در دسـتـرس هـمگان است وگرنه , لازم آيد خداوند ما را به برنامه اى مكلف سازد كه از طاقت و توانمان خارج است [وخداوند حكيم چنين تكليفى نمى كند].
بنابراين , واجب است اخبار را بر همين قرآن موجود عرضه كنيم و اخبارنقيصه هرگاه بر اين قرآن عـرضه شود با آن مخالف است چون مى گويد: اين قرآن با قرآنى كه بر پيامبر (ص) نازل شده فرق دارد و چه تكذيبى از اين شديدتر است ((88)) .
سـيـدمـحـمـد مـهـدى طـباطبائى بحرالعلوم (متوفاى 1155هـ .
ق ) نيز در كتاب فوائد الاصول مـى گـويـد: هـمـه دانشمندان اسلامى ـاز عهد رسالت تا امروزـ اتفاق نظر دارند كه بايد به قرآن مراجعه كرد و در اصول و فروع به آيات محكمش تمسك جست , بلكه واجب مى دانند احاديث هم بر قرآن عرضه و با آن سنجيده شود همان طور كه اين دستور در اخبار متواتر آمده است .
سپس مى افزايد: حجت و معيار, همين قرآن است كه اصل و قرائتش هردو متواتر است و قرائت ها يا آياتى كه متواتر نيستند ارزش و اعتبارى ندارند ((89)) .
تـا ايـن جـا روشن شد كه روايات عرض , با تحريف قرآن مغايرت دارد, اما محدث نورى گفته است :
دسـتـور عـرضـه روايات بر كتاب خدا از جانب پيامبر (ص) و در زمان حياتش صادرشده ولى كاستى و دگرگونى در قرآن , بعد از وفات پيامبر (ص) رخ داده است .
سـپـس اضـافه مى كند: روايات عرض كه از پيامبر (ص) رسيده مقدار بسيار ناچيزى است و با رخ ‌دادن تحريف بعد از او و قابل اجرانبودن آن دستور, هيچ منافاتى ندارد ((90)) .
بـه راستى اين سخن , بسيار شگفت آور است , چراكه احاديث عرض فقط از زبان پيامبر (ص) صادرنشده , بلكه امامان معصوم للّه بعد از او نيز ـبه عنوان يك برنامه همگانى ـ اين دستور را داده اند.
گذشته از اين [بايد ديد انگيزه پيامبر (ص) از اين دستور چه بوده است ] پيامبر (ص) پيش بينى مى كرد كه بعد از وفـاتش دروغگويان , روايات جعلى و نسبتهاى ناروا بر او مى بندند از اين رو براى امت اسلام يك مـعـيـار و ميزان دائمى قرارداد تا روايات منسوب به او را بسنجند و درست و نادرست آن را از هم جداكنند نه اين كه تنها يك برنامه موقتى و مخصوص دوران زندگى خودش را بيان كرده باشد.
7ـ سخنان اهل بيت للّه در عدم تحريف قرآن روايـات فراوانى از اهل بيت للّه به ما رسيده و ـبه صراحت يا اشاره ـ دلالت دارند كه قرآن از تحريف مـصـون اسـت و در چـارچـوب الـفاظ و ظاهر آن , هيچ گونه تغييرى رخ ‌نداده , هرچند دستهاى گنهكار ـبه ناحق ـ به سوى تفسير و تاويل آن دراز شده است .
اينك به برخى از اين روايات توجه فرمائيد:
1ـ بـخـشـى از نـامـه امـام بـاقر(ع) به سعدالخير كه پيش از اين خوانديم ((91)) و از آن به روشنى استفاده مى شود كه در راستاى الفاظ قرآن , هيچ گونه تحريفى رخ ‌نداده و به همان شكل نخستين خـود بـاقـى مـانـده , گـرچـه بـرخـى احـكـام و معارف آن را بد تفسيركرده تغيير دادند و بدان عمل ننمودند.
2ـ به سند صحيح از ابوبصير نقل شده كه مى گويد: از امام صادق (ع) درباره آيه اطيعوا الله واطيعوا الـرسـولـ واولـى ادمـر مـنـكم ((92)) پرسيدم كه مردم مى گويند: چرا خداوند در اين آيه على و خـانـدانش را نام نبرده است ؟ امام (ع) پاسخ ‌دادند: نماز هم بر پيامبر خدا (ص) نازل شد و تعداد ركعتهاى نماز ـكه سه گانه يا چهارگانه است ـ در قرآن نيامده تا اين كه پيامبر (ص) براى آنها تفسيركرد [كه چند ركعت بخوانند] و همين طور است احكام ديگرب ((93)) امـام (ع) بـا ايـن بيان ثابت مى كند كه نام حضرت على و ديگر امامان للّه در قرآن نبوده است , هرچند مقصود اصلى از عمومات فراوانى در قرآن , آنانند.
آرى ! آيـات بـسيارى از قرآن ((94)) , مقام والاى اهل بيت للّه را مورد توجه قرارمى دهد كه قرائن و نـشـانـه هـاى هـمراه آيات نيز بدان گواهى مى دهد و خود پيامبر (ص) هم ـدر جاهاى متعددى ـ نظر همگان را به آن جلب كرده كه از حديث يوم الانذار شروع شده و به حديث غدير پايان مى يابد.
3ـ روايـات مـتـعـددى بدين مضمون واردشده كه هنگام ظهور حضرت حجت , امام منتظر(عج ) خـيـمه هايى بيرون شهر كوفه برپا مى شود كه در آن به مردم قرآن يادمى دهند و آن قرآن با قرآن موجود تفاوت دارد, اما تفاوت آن فقط در تاليف و ترتيب ((95)) آن است نه در چيز ديگر.
شـيخ ‌مفيد از جابر نقل مى كند كه امام باقر(ع) فرمودند: هرگاه قائم آل محمد (ص)قيام كند خيمه هايى بـرپا مى دارد و قرآن را همان طور كه خداوندـعزوجل ـ نازل فرموده به مردم ياد مى دهد .
پس براى كـسانى كه قرآن را به ترتيب كنونى حفظ كرده اند بسيار دشوار خواهدبود, چون با تاليف آن قرآن , متفاوت است ((96)) .
پـيـش از ايـن نيز در توصيف مصحف على (ع) گفتيم كه آن مصحف , بهترين تاليف را داشت و هر سـوره و آيـه ـبه ترتيب نزول ـ در جاى خود قرار گرفته بود وبه هيچ نحو از آن تخلف نداشت ب و آن قـرآن را امـامـان دسـت بـه دسـت به ارث مى برند تا خداوند بزرگ آن را به دست ولي خود حضرت صاحب الامر(عج ) آشكارسازد ((97)) .
آرى امـام (ع) علت دشواربودن يادگيرى قرآن را در آن روز, اين مى داند كه با ترتيب قرآن موجود فـرق دارد .
پـس اگر تفاوت ديگرى داشت آن را نيز بيان مى فرمود .
اين مساله نشانگر آن است كه بين قرآن حاضر و آن چه امام عصر(عج ) عرضه مى كند هيچ تفاوتى ـجز در ترتيب ـ وجودندارد.
4ـ مـحـمـدبن فضيل از امام موسى بن جعفرك در تفسير آيه : يريدون ليطفوا نورالله بافواههم والله مـتـمـ نـوره ولـوكـرهـ الـكـافـرونـ ((98)) روايـت مى كند كه امام (ع) فرمود: يريدون ليطفوا ولاية امـيـرالـمـومـنـيـنــعـليهالسلامـ بافواههم, مى خواهند با دهانهايشان ولايت اميرالمومنين (ع) را خاموش سازند.
مى افزايد پرسيدم : منظور از والله متم نوره چيست ؟ پـاسخ ‌داد: متم الامامة, خداوند مساله امامت را سروسامان مى دهد, به دليل آيه ديگر كه مى فرمايد:
فامنوا بالله ورسوله والنور الذى انزلنها ((99)) , پس به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرديم ايمان بياوريد.
سپس مى گويد: درباره تفسير اين آيه نيز سوال كردم :
هـو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون ((100)) , او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد هرچند مشركان كراهت داشته باشند.
امـام (ع) پـاسخ ‌دادند: ليظهره على الاديهان عند قيهام القهائمـعجل الله فرجهـ, خداوند پيامبرش را فـرسـتـادب تا او را بر همه اديان پيروزگرداند و اين امر هنگام قيام قائم (عج ) تحقق مى يابد, چراكه خـداونـد مـى فـرمايد: والله متم نوره ولوكره الكافرون بولاية على ـعليهالسلامـ, خداوند نورش را به كمال مى رساند هرچند منكران ولايت على (ع) خوششان نيايد.
راوى مى گويد: پرسيدم : اين تفسير طبق تنزيل آيه است ؟ امـام پـاسـخ ‌دادنـد: آرى آن چـه مـن گـفـتـم تـنـزيل است , ولى تفسيرهاى ديگر تاويلاتى است [بى اعتبار] ((101)) .
[دقـت كـنـيـد] امـام (ع) نـور خدا را به ولايت تفسير مى كند و براى اين تفسير به آيه8 سوره تغابن اسـتـشـهـاد نـمـوده , چون با پيروى از شريعتى كه از نزد خدا نازل شده در سايه ولايت الهى قرار مى گيريم كه در رهبرى امامان معصوم و جانشينان پيامبر (ص) امتداد و تجلى مى يابد, ريسمانى كه از آسمان تا زمين كشيده شده است .
راوى از ايـن تفسير بسيار جالب امام به شگفت آمد, تفسيرى كه هنوز به گوشش نخورده و كسى زبـان بدان نگشوده بود .
لذا پرسيد: آيا اين تفسير مطابق شان نزول آيه مى باشد و به همين معنا آيه نازل شده است ؟ امام (ع) پاسخ مى دهد: آرى ! آنچه بيان كردم تفسير صحيح آيه است و تفسيرهاى ديگر درباره اين آيه تاويلاتى است بى دليل .
گواه مطلب اين است كه امام (ع) آنچه را بيان مى كند جزء آيه نمى شمارد ـهمان گونه كه قائلان به تحريف پنداشته اندـ بلكه آن را تفسير مى داند, تفسيرى عالى و از نوع برتر ـكه جز راسخان در علم از اهـل بـيـت پيامبرص كسى بدان دسترسى نداردـ و سخنان ديگر در مورد آيه را تخمين و تاويل بى دليل معرفى مى كند.
5ـ در ذيل همان حديث طولانى راوى مى گويد: درباره اين آيه نيز سوال كردم : انا نحن نزلنها عليك القران تنزيلا ((102)) , مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم .
امام فرمودند:بولاية على تنزيلا, يعنى قرآن , در مورد ولايت على (ع) نازل كرديم .
راوى با تعجب مى پرسد: اين تنزيل آيه است ؟ امام پاسخ مى دهد: نعم ذا تاويل ((103)) , آرى اين تفسير و تاويل آيه است .
اين جمله به روشنى دلالت دارد بر اين كه منظور از تنزيل [كه به طور مكرر در اين روايت و روايات ديگر آمده ] تفسير است , تفسيرى در حد عالى و شبيه تاويل .
از اين جا روشن مى شود كه اين بخش حـديـث هـمـانند قسمتهاى قبلى آن , همه پندارهاى خام قائلان به تحريف را باطل ساخته , بر باد مى دهد.
6ـ عـمـار ساباطى روايت مى كند كه امام صادق (ع) گفت : خداوند متعال در شان حضرت على (ع) مـى فـرمـايـد: امن هو قانت آناء الليل سهاجدا وقهائما يحذرالاخرة ويرجوا رحمة ربه قل هل يستوى الذين يـعلمون ان محمدا رسولالله والذين لايعلمون ان محمدا رسولاللهب و /يزعمون ((104)) / انه ساحر كذاب انـمـا يـتذكر اولوالالباب ((105)) , [آيا چنين كسى كه در آيه قبل آمده با ارزش است ] يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول و در حال سجده و قيام است , از عذاب آخرت مى ترسد و به رحمت پـروردگـارش امـيدوار است , بگو: آيا كسانى كه مى دانند ـمحمد رسول خـداست ـ با كسانى كه نـمــى داننـد ـمـحمـد رسـول خـداسـت و / خيال مى كنند/ ساحر و دروغگوست ـ يكسانند؟ تنها خردمندان متذكر مى شوند.
سپس امام (ع) فرمود: اينها تفسير و تاويل آيه است اى عمار! ((106)) اين حديث شريف به خوبى جايگاه اضافاتى كه لابه لاى قرائتهاى امامان للّه ذكرشده روشن مى كند كه اينها تنها به عنوان تفسير بيان شده تا آيه را به بهترين وجه تاويل كنند و هرگز آن طور كه اهل تحريف پنداشته اند نيست .
7ـ شـيـخ ‌صدوق نيز در اين زمينه رواياتى نقل كرده كه لازمه مفادشان عدم تحريف و كامل بودن قـرآن و سـوره هـاى آن اسـت , از جـمـله رواياتى كه براى قرائت هر سوره ثوابى بيان مى دارد يا از خـوانـدن دو سـوره با هم در نماز نهى مى كند و آنچه در مورد ثواب ختم قرآن روايت نموده و نيز رواياتى كه مى گويد: قرآن را در كمتر از سه روز ختم نكنيد.
بـه راسـتـى اگر سوره هاى قرآن نقصى داشت , قرائت سوره كامل و با هم خواندن دو سوره كامل ممكن نبود, زيرا در آن صورت تنها بخشى از يك سوره خوانده مى شد و بخشهايى از دو سوره با هم مـى آمد [نه تمام دو سوره ] و از اين كه در روايات , براى ختم قرآن ثوابهايى بازگو شده مى فهميم ختم قرآن امكان دارد, يعنى مى توان تمام آيات و سوره هاى قرآن را تلاوت كرد, و همين طور است روايات ديگر در اين باب .

نتيجه

روايات در اين زمينه بسيار فراوان است .
گروهى صريحا بر عدم تحريف قرآن دلالت دارد .
دسـتـه اى ديـگر, براى شناسايى درستى و نادرستى روايات مى گويد: آنها را بر قرآن عرضه كنيد.
دسـتـه سـوم دسـتور مى دهد كه به قرآن مراجعه كنيد و علوم و معارف و احكام را از منبع سرشار قرآن فراگيريد.
اگـر هـمـه ايـن روايات را در كنار هم بگذاريم , مجموعه اى ارزشمند از احاديث معتبر را تشكيل مى دهد كه همگى ـبه نوعى ـ بر عدم تحريف قرآن گواهى مى دهند .
والحمدللّه

بزرگان شيعه و عدم تحريف قرآن

اكـنـون تـصـريـحـات برخى از تابناك ترين چهره هاى درخشان شيعه را نقل مى كنيم , همانان كه پيشوايان تحقيق و الگوهاى بررسى و انتخابند و از چنان جايگاه والايى برخوردارند كه گفتارشان حجت و آرايشان پشتوانه پذيرش است .
ايـن بـزرگـان با اجماع و اتفاق نظر, احتمال تحريف در كتاب اللّه را مردود مى شمارند تا جايى كه كسانى مثل صدوق ((107)) ـكه از آثار و گفتار معصومين به خوبى آگاهى دارندـ آن را از اصول شيعه اماميه قرار داده اند.
مـولا ابـوالقاسم گيلانى ((108)) (متوفاى 1231هـ .
ق ) و امام كاشف الغطاء (متوفاى 1373هـ .
ق ) مى گويند: بر اين عقيده كه قرآن هرگز تحريف نشده اجماع شيعه اماميه استوار است ((109)) .
بـنـابـرايـن , سـخنان آشفته اى كه از زبان گروهى اندك درباره تحريف قرآن صادرشده از درجه اعـتـبـار ساقط است , چون گفتارى ناآگاهانه و ادعايى بدون دليل بوده و هرگز نبايد بافته هاى بى ارزش و سست آنان را دليلى بر ضد مذهب شيعه به حساب آورد.
شـهيد سعيد سيدنوراللّه تسترى ((110)) مى گويد: گاهى گفته مى شود كه شيعه اماميه قائل به تحريف قرآنند, ولى بايد دانست كه تنها گروهى ناچيز ـكه در ميان شيعيان به حساب نمى آيند و گفتارشان ارزشى نداردـ چنين توهمى را در سر پرورانده اند ((111)) .
مـحـقـقـان سرشناس اهل سنت نيز به روشنى , موضع دانشمندان شيعه را از قول به تحريف منزه دانسته اند كه در پايان اين بخش , متعرض سخنان آنان خواهيم شد.
اينك به نمونه هايى از تصريحات بزرگان ما ـكه نشان دهنده راى شيعه و عقيده آنان درباره قرآن است ـ توجه فرماييد:
1ـ محدث بزرگ شيخ ‌صدوق ((112)) (متوفاى 381هـ .
ق ) مى نويسد: اعتقاد ما اين است , قرآنى كه خـداونـد متعال بر پيامبرش حضرت محمد (ص)نازل فرمود همان است كه در يك مجلد و در دسترس هـمه مردم قراردارد و هرگز بيش از آن نبوده است و طبق مشهور 114سوره دارد و هركس به ما نسبت دهد كه ما مى گوييم قرآن بيش از اين است مسلما دروغگو مى باشد ((113)) .
2ـ شـيـخ ‌مـفـيـد ((114)) (متوفاى 413هـ .
ق ) در كتابى بسيار جالب , اصول مسائل اسلامي مورد اخـتـلاف شـيـعه با ديگر فرقه هاى عدليه را مطرح كرده , از جمله مى نويسد: جماعتى از بزرگان شيعه گفته اند: سوره , آيه و حتى كلمه اى از قرآن كم نشده است و من خود نيز بر اين عقيده ام .
آرى ! در مصحف اميرالمومنين (ع) [مطالب گرانبهايى در زمينه ] تاويل و تفسير قرآن ـآن چنان كه نـازل شـده بـودـ ضـبـطـگرديده كه [متاسفانه ] در قرآنهاى حاضر موجود نيست , ولى هرچند آن مـطـالـب , ثابت بوده و از سوى خداى متعال نازل شده بود, اما جزو كلام خداى متعال , يعنى قرآن معجزه آسا نبود .
و گاهى نيز تاويل قرآن , قرآن ناميده مى شود.
سپس مى افزايد: اما احتمال اين كه چيزى بر قرآن افزوده شده باشد, بطلانش قطعى و مسلم است , زيـرا اگـر مـنـظـور افـزايـش سـوره اى باشد به گونه اى كه حتى بر سخنوران و سخن شناسان مـشتبه شود, اين با تحدى و هماوردطلبى قرآن منافات دارد .
و اگر منظور افزايش يك يا دو كلمه يـا يك حرف و دو حرف باشد, معتقدم چنين چيزى هم رخ ‌نداده و قرآن از آن مصون مانده است و حديثى از امام صادق (ع) نيز سخن مرا تاييد مى كند ((115)) .
و در رساله ديگرى مى نويسد: هرگاه كسى بگويد: چگونه شما معتقديد كه هيچ افزايش و كاستى در قـرآن رخ ‌نـداده , بـا اين كه ـطبق روايات ـ امامان للّه برخى آيات قرآن را به گونه اى متفاوت با قرآن حاضر قرائت كرده اند از جمله :
آيه كنتم خير امة اخرجت للناس ((116)) را كنتم خير ائمةب و آيه وكذلك جعلناكم امةوسطا ((117)) را ب ائمة وسطا و يسالونك عن الانفال ((118)) را يسالونك الانفال قرائت كرده اند.
در پـاسـخ مـى گـويـيم : اينها اخبار آحادند و اطمينان به درستى آنها نداريم , از اين رو درباره آن سـكـوت مـى كـنـيـم و از آنچه در قرآن موجود است عدول نمى كنيم همان طور كه به ما دستور داده اند.
عـلاوه بـر اين , ممكن است گفته شود كه : قرآن در آن موارد به دو قرائت نازل شده يكى همان كه در قرآن است و ديگرى آن كه در اخبار آمده , همچنان كه مخالفان ما نيز اعتراف دارند كه قرآن به صورتهاى مختلف نازل شده است ((119)) .
3 و4ـ سـيـدمـرتـضـى علم الهدى و مولا محقق اردبيلى كه قبلا سخنان متين و ارزشمندشان را نقل كرديم ((120)) .
5ـ شـيخ ‌طوسى ((121)) (متوفاى 460هـ.ق ) در مقدمه تفسير گرانبها و جاويدان خود مى گويد:
احـتـمـال اين كه چيزى به قرآن افزوده شده باشد نزد همه صاحب نظران مردود است و همگان بر بى پايه بودن آن اجماع و اتفاق نظر دارند و احتمال كاستى نيز نزد همه مسلمانان مردود و بى اساس مى باشد و مناسب مذهب صحيح ما [و مستفاد از روايات ] نيز همين است .
در مـقـابـل , روايات زيادى از طريق شيعه و سنى بدين مضمون نقل شده كه آيات فراوانى از قرآن كاسته و برخى آيات هم جابه جا شده است , ولى اينها همه , اخبار آحادند كه نه مفيد علم مى گردند و نـه مـوجب عمل .
پس بهتر است از آنها روى گردانده و خود را سرگرم آن نسازيم , چون ممكن است آنها را به گونه اى ديگر تفسير و تاويل نمود ((122)) .
6ـ علامه طبرسى (متوفاى 548هـ .
ق ) نيز مى نويسد: همگان , اجماع و اتفاق نظر دارند كه هرگز چـيـزى بر قرآن افزوده نشده است , اما برخى از اصحاب ما و گروهى از حشويه عامه , رواياتى نقل كرده اند كه قرآن دچار دگرگونى و كاستى شده , ولى نظريه درست شيعيان , مخالف اين روايات است ((123)) .
7ـ عـلامـه حـلى (متوفاى 726هـ .
ق ) مى نويسد: سيد مهنا مى پرسد: نظر سرورمان درباره كتاب عزيز قرآن چيست ؟ آيا درست است كه به نظر اصحاب ما قرآن دچار كاستى و افزايش شده و ترتيب آن نيز به هم خورده يا اين سخن , پايه اى ندارد و نظر آنها جز اين است ؟ علامه پاسخ مى دهد: حق اين است كه هيچ گونه دگرگونى و تاخير و تقديمى در قرآن رخ ‌نداده و هـرگز چيزى از آن كاسته يا بر آن افزوده نشده است .
به خدا پناه مى بريم كه كسى به اين گونه حـرفـهـا اعـتـقـاد پـيـداكـند, چراكه اين افكار, موجب راه يابى به معجزه پيامبر [و ترديد در آن ] مى گردد, معجزه اى كه بطور متواتر و پياپى نقل شده است ((124)) .
8ـ شـيـخ ‌الـفـقـهـاء شـيـخ ‌جعفر كاشف الغطاء ((125)) (متوفاى 1228 هـ .
ق ) در مجموعه فقهى ارزشـمـنـد خود كشف الغطاء در بخش قرآن مى نويسد: هيچ گونه افزايشى در قرآن رخ ‌نداده , نه سـوره اى بـدان افزوده شده و نه آيه اى , نه بسمله و نه غير آن , نه كلمه اى و نه حرفى , و همه آنچه امروزه در يك مجلد قراردارد و تلاوت مى شود, كلام خداى متعال است .
ايـن مـسـالـه از نـظر مذهب شيعه , بلكه دين اسلام بديهى و مسلم بوده و اجماع مسلمانان بر آن اسـتـوار است و روايات پيامبر (ص) و پيشوايان معصوم للّه همگى بر اين مساله گواهى مى دهند, هرچند برخى افراد ـكه نزد مسلمانان به حساب نمى آيندـ در اين مساله مخالفت نموده اند.
هـمـيـن طـور ترديدى نداريم كه قرآن از هرگونه كاستى نيز محفوظمانده , چراكه صاحب دين , خـداونـد مـنان حفاظت از آن را به عهده دارد, چنان كه صريح قرآن و اجماع دانشمندان در همه اعصار, بر آن دلالت دارد و مخالفت عده اى ناچيز اعتبارى ندارد و عقل به روشنى حكم مى كند كه ظـاهـر رواياتى كه مى گويد: بخشى از قرآن كم شده پذيرفتنى نيست و نمى توان بدان عمل كرد.
بنابراين بايد آن روايات را تاويل نمود كه در تاويل آن چند وجه مى توان گفت :
1ـ مـنـظـور ايـن اسـت كـه پـيش از نزول آيات , اين نقص و كاستى رخ ‌داده , يعنى مقدربوده كه آن گونه نازل شود, ولى نازل نشده .
2ـ آيات آن گونه به آسمان فرودآمده , اما بر پيامبر به همين شكل موجود نازل شده است .
3ـ احاديث قدسى دچار كاستى گشته نه وحى قرآنى .
آن گـاه مـى افزايد: به نظر من , كاستى هايى كه در برخى روايات مطرح شده مطالبى است كه نزد پيامبر (ص)محفوظبوده و هرگز زبان بدان نگشوده است .
از اين رو آن مطالب را تنها به جانشينان بر حق خود سپرد و آنها را آشكارا بازگو ننمود.
امـا آيـاتـى كـه بـه عـنوان معجزه نازل شد و پيامبر آنها را آشكارا بيان نمود و بارها در سخنرانى ها تـلاوت نمود و بين مسلمانان , معروف و مشهور شد ـاز دوران پيامبر (ص) تاكنون ـ هرگز تغييرنيافته و عوض نشده و همان گونه كه آن وقت بوده , بدون هيچ تحريفى باقى مانده است ((126)) .
9ـ فقيه محقق , شيخ محمدحسين كاشف الغطاء ((127)) (متوفاى 1373هـ .
ق ) رساله اى جالب در بيان عقايد درخشان شيعه به رشته تحرير درآورده و در بخشى از آن درباره قرآن مى نويسد:
قرآن حاضر همان قرآنى است كه خداوند به سوى پيامبر (ص) فرستاد تا معجزه اى باشد جاويدان و با آن تـحـدى كـنـد و مـردم احـكام الهى را فراگرفته حلال و حرام را از يكديگر تشخيص دهند و [بايد دانـست كه ] هيچ گونه كاستى يا تحريف و افزايشى در آن رخ ‌نداده و اجماع شيعيان بر اين عقيده استوار است .
هركس از شيعيان يا ديگر فرقه هاى مسلمين فكركند قرآن دچار تحريف يا كاستى شده , درحقيقت آيات صريح قرآن را ناديده انگاشته , آن جا كه مى فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون, مـا قرآن را فروفرستاديم و خود نگهبان آنيم ((128)) .
امـا اخـبـار آحادى كه از طريق شيعه يا اهل سنت نقل شده و ظاهرشان نقص يا تحريف قرآن است , بـرخـلاف اخـبـار صـحـيـح فراوان ديگر بوده و بسيار ضعيفند كه نه علم آورند و نه موجب عمل مى شوند .
درنتيجه , بايد به گونه اى تاويل و توجيه گردند و يا به سينه ديوار كوبيده شوند ((129)) .
10ـ شـيـخ ‌الاسـلام , مـحمدبن حسين حارثى عاملى , شيخ ‌بهائى (متولد بعلبك لبنان , 953هـ.ق و مـتـوفـاى اصـفـهـان , 1031هـ.ق ) مى گويد: عقيده درست اين است كه قرآن بزرگ از هرگونه دستبرد محفوظمانده , نه افزايش يافته و نه كاهش , به دليل آيه حفظ در قرآن مجيد و آنچه مشهور شده كه از برخى آيات قرآن كلماتى افتاده است , نزد دانشمندان اعتبارى ندارد ((130)) .
11ـ مـحدث عارف و محقق نامدار محمدبن محسن , مشهور به فيض كاشانى (متوفاى 1090هـ.ق ) پـس از نـقـل رواياتى كه موهم وقوع تحريف در كتاب خداست مى نويسد: اگر اين روايات درست بـاشـد ديگر هيچ اعتمادى به قرآن موجود نمى توان كرد, در صورتى كه خداوند متعال مى فرمايد:
وانـهـ لـكـتـاب عـزيـز* لايـاتـيـهـ الـباطل من بين يديه ولامن خلفه ((131)) , اين كتابى است قطعا شكست ناپذير* كه هيچ گونه باطلى ـنه از پيش رو و نه از پشت سرـ به سراغ آن نمى آيد.
و نيز مى فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ((132)) ,ما قرآن را فروفرستاديم و خود نگهبان آنيم .
همچنين اين اخبار, با روايات عرضه داشتن احاديث بر قرآن منافات دارد .
پس هر خبرى كه دلالت بـر تـحريف قرآن دارد با كتاب اللّه مخالف بوده آن را تكذيب مى كند, درنتيجه بايد به دور افكنده و محكوم به فساد شود يا تاويل و توجيه گردد ((133)) .
و در كـتاب ديگرى مى نويسد: اگر اين روايات درست باشد, قرآن حجيت و برهان بودن خود را به كلى از دست داده , فايده اى براى آن باقى نمى ماند و سفارش به قرآن و دستور پيروى نمودن از آن نيز لغو مى گردد.
آن گـاه ـدر تـاويل روايات ـ مى گويد: به نظر مى رسد منظور امامان للّه از تحريف , تغيير و حذف ـ در ايـن روايات ـ تحريف و تغيير در مفهوم و تفسير قرآن است نه در الفاظ و عبارات , يعنى آن را بد تفسير و تاويل نمودند و برخلاف معناى واقعى حمل نمودند ((134)) .
12ـ خـاتـم مـحـدثـان متعهد, شيخ ‌حر عاملى ((135)) در رساله اى كه در پاسخ به شبهات برخى مـعـاصـران خـود نـوشته , مى گويد: هركسى كه تتبع اخبار و تفحص تواريخ و آثار نموده , به علم يقينى مى داند كه قرآن در غايت و اعلا درجه تواتر بوده و آلاف صحابه , حفظ و نقل مى كردند آن را و در عهد رسول خدا (ص) مجموع و مولف بود ((136)) .
13ـ محقق تبريزى در حاشيه اى كه بر كتاب رسائل استاد محقق و بزرگوارش شيخ ‌انصارى نوشته مـى گـويد: عقيده تحريف , مذهب اخبارى ها و حشويه است در برابر اصوليين كه احتمال تحريف قرآن را به كلى مردود مى دانند و عقيده حق , همين است به دلايل ذيل :
الف ) اجماع طايفه اماميه بنا به نقل شيخ طوسى , طبرسى , سيدمرتضى علم الهدى , شيخ ‌صدوق و ديگر بزرگان و مهتران شيعه .
ب ) تصريح قرآن به اين كه امكان ندارد دگرگونى به حريم قرآن راه يابد, مانند آيه تدبر ((137)) و آيه حفظ ((138)) و آيه اى كه مى گويد: باطل از هيچ سو به سراغ قرآن نمى آيد.
((139)) و همچنين روايات فراوانى كه گوياى لزوم مراجعه به قرآن است .
ج ) دلـيل عقل , چراكه قرآن تكيه گاه دين و شالوده شرع مبين است چون معجزه و تصديق كننده مقام نبوت تا برپايى قيامت مى باشد, توجه و دقت زايدالوصفى كه همه مسلمانان در پاسدارى از آن بـه خـرج داده و آن را همان گونه كه در صدر اسلام بوده ـبا حفظ تمام جزئيات مثل رسم الخط و مـانند آن ـ به دست ما سپرده اند, خود دليل اين مطلب است .
بنابراين هر خبرى را كه برخلاف اين مساله دلالت دارد بايد توجيه و تاويل نمود يا به دور انداخت ((140)) .
14ـ عـلامـه بلاغى (متوفاى 1352هـ .
ق ) ـپس از نقل سخن بزرگان ـ مى نويسد: نورى در كتاب فصل الخطاب خود را به زحمت انداخته تا رواياتى را گردآورى كند كه دلالت بر تحريف و كاستى قـرآن دارد و تـلاش نموده با شمارش احاديث مرسل , بر تعداد احاديث مسند بيفزايد, با اين كه يك پـژوهـشـگـر محقق مى داند اين احاديث مرسل [روايات مستقلى نبوده و ] از همان احاديث مسند گـرفـتـه شده اند .
آن گاه مى افزايد: پاره اى از اين روايات مطالبى دربر دارند كه هرگز احتمال راسـت بـودنشان نمى رود .
پاره اى ديگر, از نظر محتوا بسيار آشفته و ناهماهنگند كه بين خودشان ناسازگارى و تعارض وجوددارد [لذا از درجه اعتبار ساقط مى شوند].
علاوه بر اين , سند بسيارى از اين روايات به چندنفر انگشت شمار منتهى مى گردد كه دانشمندان هريك از آنان را به گونه اى تضعيف كرده و درباره آنها گفته اند: احاديث ضعيف و بى محتوا را نقل مـى كـنـد, داراى مـذهب فاسدى است و يا اينكه دروغگو و مورد اتهام است و بر خود روانمى دارم حتى يك روايت از او ـدرباره تفسير قرآن ـ روايت كنم و او مشهور به واقفى بودن و دشمنى شديد با امـام رضـا(ع) است و يا اين كه روايت او فاسد و بى ارزش و در مذهب نيز داراى غلو و گزافه گويى است .
پـيـداسـت فـزونـى ايـن گـونه افراد سودى ندارد و اگر تسامح كرده به روايات اين اشخاص ـدر مـسـالـه اى چـنين بااهميت ـ توجه كنيم , با درنظرگرفتن روايات فراوان ديگر لازم است آن را به گـونه اى تفسير و توجيه نماييم , مثل اين كه : مضمون اين روايات تفسير يا تاويل آيات بوده يا براى بـازگـونـمودن , اظهر افراد است كه عموم آيه بطور قطع شامل آن مى شود يا اين كه مضمون آن , هنگام نزول آيه مخصوصا مورد نظر بوده و يا آيه در آن مورد نازل شده است و يا اين كه مراد از لفظ مبهم را بازگو مى نمايد.
سـه وجـه آخـر, راه حـل مـنـاسـبى است براى تفسير رواياتى كه مى گويند: تنزيل آيه اين است و جبرئيل اين گونه فرودآورد همچنان كه تحريف در روايات , به تحريف معنوى تفسير مى شود و نامه امام باقر(ع) به سعدالخير شاهد خوبى براى اين تفسير است .
روايـاتى كه در توصيف مصحف اميرالمومنين (ع) و ابن مسعود واردشده نيز بر تفسير و تاويل حمل مـى شـود, چون امام (ع) مى فرمايد: من قرآن كامل را براى آنان آوردم كه دربردارنده تنزيل و تاويل بود.
هـمـچـنين رواياتى كه از مصحف فاطمه (س) در مورد افزودن عبارت بولاية على ـ ع ـ نقل شده , جنبه تـفـسـيـرى دارد و مـى دانـيـم كه آن مصحف , اسرار و رموز دانش را بازگو مى كند و در روايات مى خوانيم : چيزى از قرآن در آن نبود.
و مـراد از روايـاتـى كـه كلمه الائمه را به جاى الامه مى گذارد نيز همين است كه آيه به درستى تفسيرنشده و معناى آن تحريف گشته و همين گونه تفسير مى شود ديگر روايات اين باب ((141)) بحثى ((142)).
صفحه قبل فهرست صفحه بعد