هدف از اعزام پيامبران چيست.

25. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيْهِ بَأْس شَدِيد وَمَنافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِىّ عَزِيْز؛.

ما پيامبران خود را با دلايل روشن (براى هدايت مردم) فرستاديم و همراه آنان ميزان (مقياس سنجش حق و باطل) نازل كرديم تا مردم اصول عدالت را به پا دارند، و آهن را آفريديم، كه در آن قدرت بزرگ و منافعى براى مردم هست و اينها براى اين است كه آنهايى را كه خداوند و پيامبران او را ناديده يارى مى كنند مشخص سازيم. خدا توانا و با قدرت است).

مى دانيد پيامبران و سفراى آسمانى براى چه منظورى برانگيخته شده اند آيا هدف از بعثت آنها فقط اين بود كه مردم را به خداپرستى دعوت كنند و بت پرستى را بكوبند يا هدف اين بود كه در هر عصرى به بربريت و جاهليت خاتمه دهند و تمدن صحيح انسانى به وجود آورند و يا مردم را به يك سلسله اصول اخلاقى و مقررات اجتماعى آشنا سازند، تا مردم روابط زندگى خود را روى آن اصول استوار نمايند.

در پاسخ اين سؤالات بايد گفت پيامبران براى يك هدف جامع تر و كلى تر از آن چه گفته شد برانگيخته شده اند و هركدام از اهداف نامبرده، جزئى از آن هدف وسيع وكلى اند. و اين هدف كلى ووسيع، همان برقرارى عدل و تعادل در تمام شؤون فردى و اجتماعى زندگى بشر است و اين هدف به يك معنا زيربناى تمام اهداف ديگر و درخت تناورى است كه بقيه، شاخه هايى از آن هستند و همگى از اين نقطه سرچشمه مى گيرند و به يك معنا، جامع ميان همه آنهاست و انحراف از خداپرستى و يا انحراف از تمدن صحيح انسانى و اصول اخلاقى و مقررات اجتماعى، همگى انحراف از اعتدال و اقامه عدل و داد مى باشد.

در آيه مورد بحث، اين هدف وسيع با الفاظ (اقامه قسط) بيان شده است و (قسط) به معناى تقسيم و تقسيط و پخش مى باشد؛ يعنى هرچيزى را در جاى خود به كار بردن و هر شي‏ء را در محل شايسته خود قرار دادن، چنان كه از مدت ها پيش عدل را نيز به همين معنا تفسير كرده اند و گفته اند: (العدل يضع الأشياء موضعها؛(1) عدالت اين است كه هر چيزى در جاى خود قرار بگيرد و نظمى كه شايسته هر موجودى است به وجود آيد).

بنابر اين هدف پيامبران تنها عدالت در دستگاه دادگسترى و محاكم قضائى نيست، بلكه عدالت در دادگسترى و بررسى پرونده هاى حقوقى و جزائى يكى از شاخه هاى عدل اجتماعى است.

هدف پيامبران اين است كه، عدالت در تمام شؤون زندگى مراعات شود: عدالت در محيط تعليم و تربيت، در محيط دادگسترى، در محيط كسب و كار، در روابط زناشويى و در كليه امور فردى و اجتماعى، حتى در امور روحى وروانى و مسائل مربوط به عبادت و پرستش و در آن چه بشر در زندگى خود با آن روبه رو ست؛ مثلاً اين كه پيامبران، به خداپرستى دعوت و با بت پرستى مبارزه نموده اند از اين جهت است كه خداپرستى يكى از شاخه هاى عدالت و بت پرستى، انحراف از جاده عدالت و مصداق ظلم و ستم به ساحت مقدس كبريايى است؛ زيرا پرستش، حقّ مسلم و انحصارى اوست و سلب اين حقّ مسلم از وى و پرستش مصنوعات او، عملاً انحراف از اصل عدالت به شمار مى رود و لذا مى فرمايد:.

(... إنَّ الشِّرْكَ لَظُلْم عَظِيم؛(2).

شرك و دوگانگى ستمى بزرگ است).

براى رسيدن به اين هدف عالى از وسايل زير استفاده مى شود:.

پيامبران براى برقرار ساختن اصول عدالت‏(3) ابزارى را در اختيار دارند كه هركدام از آنها نقش مؤثرى در پديد آوردن اين هدف به عهده دارند. اكنون به طور اجمال به اين وسايل - كه در آيه فوق ذكر شده - اشاره مى شود:.

1. بينات: بينات، يعنى دلايل و شواهد روشن كه برانگيختگى آنهارا از ناحيه خداوند ثابت مى نمايد و طبقه خردمند و منصف را قانع مى سازد، كه آنان در گفتار خود صادق و راستگو هستند. البته يك قسمت از اين دلايل همان معجزات پيامبران است كه دليل علمى بر صدق پيامبران به شمار مى رود، ولى (بينات) در آيه مورد بحث اختصاص به اعجاز ندارد؛ زيرا تصديق نبوت به طريق ديگر نيز امكان پذير است و گاهى يك سلسله شواهد و قراين گواهى قطعى بر صدق گفتار يك پيامبرمى دهد، از اين نظر بايد گفت منظور از بينات، گواه هاى محكم و روشنى - اعم از معجزه و جز آن - است كه صدق گفتار و ادعاى آنها را ثابت مى نمايد.

بنابراين، پيامبران آموزگاران الهى هستند كه اين دلايل، صلاحيت آنهارا براى تعليم و تربيت گواهى مى كند و يا اين كه مربيانى هستند كه اين اسناد، به روش هاى تربيتى آنها رسميت مى بخشد و يا داد رسانى هستند كه اين دلايل، صلاحيت آنان را براى قضاوت ثابت مى نمايد، در اين صورت يكى از پايه هاى عدالت اجتماعى كه همان قوه قضائى است، به وسيله پيامبران و جانشينان آنها به وجود آمده و ركنى از آن تأسيس مى شود.

2. كتاب: كتاب هاى آسمانى با قوانين و دستورات محكم و استوار و راهنمايى هاى صحيح خود، بزرگ ترين اساس براى گسترش عدل و داد در اجتماع بوده و هست؛ ولى مشروط بر اين كه دست تحريف به آنها راه نيابد و بر طبق دستور آنها عمل شود.

3. ميزان: مقصود از آن همان عقل و خرد است كه يكى از مواهب الهى به جامعه انسانى مى باشد و بشر درسايه آن حق وباطل را از هم تميز مى دهد(4) و در عين حال الهام بخش بسيارى از مواد قضائى و احكام الهى است كه عالى ترين سند براى دادرسان مى باشد و در حقيقت خرد، رسول باطنى است كه از طرف خدا به مردم عطا شده است و از آن جا كه عقل شريف ترين موهبت خدا به بندگان خود است در بيان آفرينش آن، لفظ (أنزلنا) به كاربرده تا حاكى از شرافت و عظمت باشد.

ممكن است مقصود از (ميزان) قوانين و شرايع آسمانى باشد كه خود آنها بر اثر استحكام و استوارى خاصى كه دارند مى توانند ميزان تشخيص حق و باطل باشند و از آن جا كه (ميزان) درمقابل (كتاب) قرار گرفته است، ناچار بايد گفت مقصود، آن قسمت از شرايع است كه از طريق سخنان حكيمانه پيامبران كه سندى جز وحى ندارند وارد شده است. اين دو معنا در باره (ميزان) در آيه زير نيز جارى است:.

(اللّهُ الَّذِى أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزانِ وَمايُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيب؛(5).

خداوندى كه قرآن را از روى حقيقت و صدق و (ميزان) نازل كرد و تو نمى دانى شايد رستاخيز نزديك باشد.).

و در هر حال، كتاب و ميزان به هر دو معنا (عقل و قوانين)(6) دومين ركن عدل هستند كه امروز آن را قوه مقننه مى نامند و قانون گذارى در اديان فقط و فقط درانحصار خداست.

نكته قابل توجه در آيه اين است كه، (كتاب و ميزان) هر دو، در آيه به لفظ مفرد آمده اند، در صورتى كه كتاب ها و شرايع بيش از يكى هستند. دليل اين مطلب اين است كه، بدين وسيله ابلاغ مى كند روح و هدف و مقصد تمام كتب و شرايع يكى است و اگر به صورت ظاهر، كتاب ها و شريعت هاست، در باطن و واقع همگى به يك هدف و به يك حقيقت - كه همان اقامه عدل است - دعوت مى كنند.

4. آهن يا قوه مجريه: به طور مسلم اگر چه يك طبقه از مردم در برابر منطق و خرد خاضع و خاشعند و به اصول اخلاقى و اجتماعى - كه براساس عدل و عدالت استوار است احترام مى گذارند و گاهى از به هم زدن مرزهاى نظم و انتظام وجداناً ناراحت مى شوند، ولى در برابر آنها دسته اى هستند كه جز منافع شخصى خود به چيز ديگرى نمى انديشند و اصول عدالت را موقعى محترم مى شمارند كه منافع آنها را تضمين كند و در غير اين صورت با تمام قوا مى كوشند از زير بار عدل و نظم شانه خالى كنند و همه اصول انسانى را زيرپا نهند و در اين راه شيطانى از تمام وسايل استفاده مى كنند.

براى راست كردن يك چنين افكار منحرف و زدن شاخه هاى كج و معوج اجتماع، قوه و قدرت انتظامى لازم است كه با تمام قدرت در برابر اين افراد لجوج بايستد و اصول عدالت را مو به مو اجرا كند. سرچشمه اين قوا و قدرت در دوران نزول قرآن، همان آهن بود؛ زيرا آهن ماده اصلى سلاح هاى جنگى است و قرآن آن را به عنوان رمز قدرت معرفى كرده است.

روى اين اساس، جمله (وَأَنْزَلْنا الْحَدِيدَ...) اشاره به قوه مجريه دارد كه حافظ اصول عدل اجتماعى و مُجرى مقررات است و هدف آيه اين است كه پيامبران در درجه اول از دلايل و كتاب و ميزان براى اقامه عدل استفاده مى كنند و اگر اين ابزار در باره گروهى مؤثر نيفتاد، به حكم خرد بايد به قوه قاهره متوسل شوند و زورگويان و گردنكشان را سرجاى خود بنشانند.(7) آهن نه تنها سرچشمه قواى قاهره است، بلكه امروز كاخ رفيع زندگى بشر، براساس اين فلز سياه بنا شده است و اگر امروز صنايع شگفت انگيز، سينه فضارا مى شكافند، در دل درياها پيش مى روند و فاصله زمان و مكان را درهم پيچيده و جهان را به صورت يك واحد متصل درآورده اند، قسمت مهم آن در سايه آهن است و لذا مى فرمايد:.

(فِيهِ بَأْس شَدِيد وَمَنافِعُ لِلنّاس؛.

در آهن قدرت بزرگ و سودهايى براى مردم است).

قرآن در 14 قرن پيش، از قدرت شگفت انگيز آهن خبر داده است. شايد اين گزارش براى بيدار كردن جامعه اسلامى بود كه دست به استخراج آهن زنند و اين قوه و نيرو را از دل زمين بيرون آورند و پيش از آن كه ديگران به اين فكر بيفتند، مسلمانان در ميدان صنعت و اختراع و اكتشاف گوى سبقت بربايند، ولى متأسفانه در اين مورد موفقيت شايان تقدير نصيب آنها نگرديده است.

اين جاست كه انسان به ياد يكى از سخنان برجسته اميرمؤمنان(ع)افتاده و به عظمت و بزرگى اين سخن پى مى برد. آن حضرت چنين فرمود:.

(اللّه اللّه فى القرآن لايسبقكم فى العمل به غيركم؛(8).

مسلمانان برحذر باشيد كه ديگران در عمل به قرآن از شما پيشى نگيرند).

خداوند در پايان آيه، مسلمانان را دعوت مى كند كه از قدرت سرشار آهن استفاده كنند و خدا و رسول او را در نشر اصول عدالت و محو ستم يارى نمايند، چنان كه فرموده: (وَلِيَعْلَمَ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ...).


1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 437.

2. لقمان (31) آيه 13.

3. در اين آيه به شرحى كه بيان مى شود به اركان سه گانه عدالت اجتماعى - قوه قضائى، تقنينى و اجرائى - اشاره شده است.

4. ميزان در لغت، به معناى آلت سنجش است و اگر به عقل، ميزان گفته مى شود از اين نظر است كه به وسيله آن حق و باطل سنجيده و تميز داده مى شوند.

5. شورى (42) آيه 17.

6. در گذشته تذكر داديم كه عقل نيز مى تواند در بسيارى از احكام، الهام بخش باشد به طورى كه دادرسان الهى بر آن تكيه كنند.

7. بنابر اين اصول عدالت اجتماعى به طرز جالبى در آيه بيان شده است؛ زيرا پيامبران، راهنمايان و دادرسانى هستند كه قوه قضائى حكومت هاى آسمانى را تشكيل مى دهند. (كتاب و بينات) منبع الهام بخشى براى احكام و قوانين آسمانى هستند. (حديد) كنايه از قوه مجريه است كه اجراى احكام را ممكن مى سازد.