بخشى از زندگانى خصوصى وعمومى حضرت محمد(ص)

ويژگى‏هاى رسول اكرم(ص)

محمد(ص) كامل ترين سَمبُل

زندگى رسول اكرم(ص) سرشار از فضايل انسانى و صفات پسنديده و سير و سلوكى پايدار بود كه عظمت و بزرگى و اصالت و خُلق و خوى پسنديده از آن نمودار بود. خداوند او را نيكو تربيت فرمود و از گزند محيطى كه در آن مى‏زيست مصون نگاه داشت. پيامبر(ص) آراسته به كليه سجاياى نكوى اخلاقى بود، به همين دليل خداى متعال او را در قرآن بدين صفت توصيف فرمود: <وَإِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ». از اين رو محمد(ص) برجسته‏ترين نمونه كمال انسانى و بهترين الگوى شايسته براى مسلمانان است و خداوند به ما فرمان داده كه از او پيروى نموده و براى دستيابى به رضوان الهى، به دستورات وى عمل نماييم. خداى سبحان مؤمنين را مخاطب ساخته و فرموده است:

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُو اللَّهَ وَاليَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛(1)

براى كسانى كه به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار بوده و خدا را زياد ياد كنند، رسول‏خدا(ص) برايشان بهترين الگو و سرمشق است.

جا دارد هر محقق و پژوهشگرى درباره اخلاق نبى اكرم و صفات پسنديده او در اين زمينه، برقرآن آگاهى يابد؛ زيرا هر صفت پسنديده‏اى كه قرآن بيان داشته، رسول اكرم(ص) بدان متّصف و آراسته بوده است، كتب روايات نيز گوياى ده‏ها هزار حديث از گفتار و كردار و سفارشات آن حضرت است كه بشر را به هر فضيلت و صفت برجسته انسانى دعوت مى‏كند و اين خود قوى‏ترين دليل و بزرگ‏ترين گواه براين است كه رسول خدا(ص) داراى شايسته‏ترين اخلاق نيكو و پسنديده و منحصر به فرد بوده است و ما در اين اندك صفحات، فشرده‏اى از صفات آن حضرت را بيان مى‏داريم تا خواننده گرامى بر آنها آگاه گردد و به همان شيوه عمل نمايد تا به رضوان الهى دست يابد و جا دارد قبل از آن‏كه به بيان صفات آن حضرت بپردازيم اوصاف جسمانى آن بزرگوار را - آن گونه كه يارانش توصيف كرده‏اند - يادآور شويم.

شمايل حضرت

پيامبر بزرگ اسلام(ص) چهره‏اى زيباتر از همه مردم داشت و هر كس كه آن حضرت را توصيف مى‏كرد، وى را به ماه شب چهارده تشبيه مى‏نمود. آن حضرت چهره‏اى نورانى و سفيد متمايل به سرخى، چشمانى درشت و مشكين داشت. و بى‏آن‏كه سرمه بزند گويى چشمانش سرمه داشت. داراى مژه‏هاى بلند و ابروهاى كشيده و باريك بود كه تا آن سوى چشمانش امتداد داشتند. پيشانى باز و بينى متناسب، دهانى گشاده با لب‏هايى بسيار زيبا داشت و بين دندان‏هايش فاصله بود. گونه‏هايى لطيف و گردنى بسيار موزون داشت كه نه بلند بود و نه كوتاه، سينه‏اى فراخ، كف دستان و پاهاى او پهن و اندامى نه خيلى بلند و نه خيلى كوتاه داشت. برجستگى شكم او با سينه‏اش مساوى بود و بدن مباركش نه چاق بود و نه لاغر. شانه‏هايى پهن داشت و بين كتف‏هاى آن حضرت مهر نبوت قرار داشت و در كتف راستش خال سياهى متمايل به زرد قرار داشت كه اطرافش را موهايى پر پشت پوشانده بود، موى سر حضرت نه مجعّد بود و نه لَخت، بلكه در حدّ متوسط و تا محاذى نصف و يا نرمى گوش‏ها مى‏رسيد. با صلابت راه مى‏رفت به نحوى كه گويى در سرازيرى حركت مى‏كند، هرگاه متوجه كسى مى‏شد با تمام بدن رو به سمت او مى‏كرد، صد

ايى زيبا داشت، پيوسته اندوهگين بود و در انديشه، سكوتى طولانى داشت و جز در هنگام نياز سخن نمى‏گفت. با ياد خدا سخن را آغاز كرده و پايان مى‏داد. خداوند را بر نعمت‏هايش، هر چند اندك بود سپاس مى‏گفت و با نكوهش از آنها ياد نمى‏كرد و آن‏گاه كه خشمگين مى‏شد رو برمى‏گرداند و چهره‏اش متغير مى‏شد و زمانى كه شادمان مى‏گشت، چشمان خود را فرو مى‏انداخت.

بيشتر خنده‏اش تبسّم بود. كسى كه او را به يكباره مى‏ديد، تحت تأثير اُبهت و شكوه و جلالش واقع مى‏شد و كسى كه با شناخت، با وى همنشينى كرده بود، او را دوست مى‏داشت. ناعته مى‏گويد: قبل از پيامبر و پس از او كسى را مانند آن حضرت نيافتم، رسول خدا(ص) بوى خوش را دوست داشت و بيشتر اوقات، جهت ديدار با فرشتگان و نشستن با مسلمانان از بوى خوش استفاده مى‏كرد، به همين دليل پياز و سير تناول نمى‏كرد، بلكه سير را سبزى بدبو مى‏خواند.

فروتنى آن بزرگوار

اندك اتفاق مى‏افتد فرمانروايان صاحب قدرتى كه زمام امور مردم را به دست دارند، داراى تواضع و فروتنى باشند، به ويژه در زمان‏هاى گذشته كه تكبر و فخر فروشى از صفات بارز حكام و فرمانروايان كشورها به شمار مى‏آمد، ولى حضرت محمد(ص) با آن آداب ورسوم رايج به مخالفت برخاست و تواضع و فروتنى يكى از برجسته‏ترين صفات آن حضرت محسوب مى‏شد و يكى از اهداف رسالت آن بزرگوار، ريشه كن نمودن تكبر و خودپسندى بود كه در جهان گسترش يافته بود. بيشتر اوقات، هواداران خويش را پند و اندرز مى‏داد و مى‏فرمود: <كسى كه ذره‏اى تكبر در دل او باشد، هرگز روى بهشت را نخواهد ديد».

پيامبر(ص) در زندگى خويش منتهاى تواضع و فروتنى را از خود نشان داد. در باب رفتار رسول خدا(ص) آمده است كه آن حضرت در آخر مجلس مى‏نشست و در مورد هر يك از افرادى كه با او نشسته بودند به گونه‏اى يكسان برخورد مى‏كرد كه شخص تصور نكند ديگرى كه در مجلس نشسته از او بيشتر مورد احترام پيامبر است.

روزى رسول خدا(ص) با تكيه بر عصا نزد اصحاب رفتند، آنان به احترام حضرت از جاى خود برخاستند. وى فرمود: <مانند عجم‏ها نايستيد كه برخى بر بعضى ديگر تعظيم و كرنش مى‏كنند».

از جمله سخنان حضرت به يارانش اين بود كه فرمود: <شما در مدح و ستايش من مبالغه نورزيد، آن گونه كه مسيحيان درباره فرزند مريم راه افراط پيش گرفته و او را فرزند خدا خواندند، من بنده‏اى از بندگان خدا هستم، لذا به من بنده خدا و فرستاده او بگوييد».

از نمونه‏هاى تواضع و فروتنى آن حضرت اين بود كه وى كفش خود را پينه و لباسش را وصله مى‏زد و در كارهاى خانه با خانواده‏اش همكارى مى‏كرد، به كمك آنها گوشت خُرد مى‏كرد و با حياترين انسان‏ها بود و به چهره كسى خيره نمى‏شد، به پرسش بَرده و شخص آزاد پاسخ مى‏گفت و به گونه‏اى در جمع يارانش مى‏نشست كه آخر مجلس واقع شود. اگر كسى در مورد نيازى كه داشت با او مى‏نشست و سخن به درازا مى‏كشيد، حضرت حوصله به خرج مى‏داد تا آن فرد خودش سخن را كوتاه كند و كسى كه حاجتى از او مى‏خواست آن را بر آورده مى‏نمود و يا حداقل در زمينه برآورده شدن نيازش با او سخن مى‏گفت.

روز فتح مكه مردى نزد آن حضرت آمد كه از ترس، اندامش مى‏لرزيد، حضرت فرمود: <نترس، من كه پادشاه نيستم، من فرزند بانويى از قريش هستم كه گوشت خشكيده خوراكش بود».

اگر اهل تحقيق در پى دليل قاطعى بر نبوت او باشند، چنان چه در همين كلمه دقت كنند، قوى ترين دليل بر نبوت و پيامبرى حضرت را خواهند يافت؛ زيرا مى‏بينيم فرمانروايى كه همه سرزمين‏ها تحت استيلاى وى قرار گرفته و حرف اوّل را مى‏زند خويشتن را از تمامى القاب بزرگى و عظمت بر كنار مى‏دارد و او انسانى است كه وصفى جز وصف نبوت در شأن او نيست.

رأفت و مهربانى

اگر ميان ويژگى‏هايى كه انسان از آن بهره‏مند است و صفاتى را كه بدان آراسته مى‏باشد مقايسه نماييم از حيث وارستگى و فضيلت، صفتى را برتر از صفت مهربانى نمى‏يابيم. مهربانى در اسلام صفتى نيك و برجسته است و يكى از صفات خدايى است كه مسلمانان در عبادت و پرستش، رو به سوى او مى‏آورند چه اين‏كه او <رَحمن و رَحيم» است و <وَرَحْمَتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَى‏ءٍ».

خداى سبحان، رسول اكرم(ص) را خاصّ اين صفت گرداند و در خطاب به مؤمنين فرموده است:

لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ؛(2)

پيامبرى از بين خودتان به سويتان آمد. وضع پريشانى و جهل شما بر او دشوار مى‏آيد به شما اهتمام دارد و به مؤمنان رئوف و مهربان است.

رأفت و مهربانى پيامبر خدا(ص) در دفع ضرر و زيان از مسلمانان و جلب منافع آنها تجسم يافته بود. اين آيه از قرآن، پيامبر(ص) را مورد مدح و ستايش قرار داده، هم‏چنان كه به اخلاق نكو و پسنديده و قلب مهربانى كه با گرفتارى و زيان و ضرر امتش نگران مى‏شد اشاره كرده است و نيز فرستاده‏اش را اين چنين توصيف فرموده است:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ القَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛

خداوند با رحمت خويش تو را با مردم مهربان و خوشخو گرداند و اگر تندخو و سخت دل بودى، مردم از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند.

خداى سبحان او را توصيف نمود، چون با مردم به مهربانى سخن مى‏گفت و اين ملايمت و مهربانى از عطايايى سرچشمه گرفته بود كه خداوند به وى عنايت كرده بود، و اگر او فردى درشتخو و سنگدل و نامهربان بود، مردم از او متنفّر گشته و از اطرافش پراكنده مى‏شدند. سراسر زندگى رسول اكرم(ص) رأفت و مهربانى بود، چه در رفتارش با مردم و چه در رهنمودهايى كه به امت خويش داشت. او كسى بود كه به امت خود سفارش مى‏فرمود: <به زمينيان مهربانى كنيد تا آن كس كه در آسمان است [خدا] به شما مهر بورزد»؛ <كسى كه با مردم مهربانى نكند، مشمول مهر و محبت الهى نخواهد بود»؛ <مهربانى از دل شقاوتمند سلب مى‏شود».

مهربانى صفتى است كه به روشنى در انسان‏ها پديدار نمى‏شود، مگر نسبت به كسانى كه از حيث قدرت و مكنت پايين‏تر از او باشند. شما رفتار رسول خدا(ص) را در مورد خدمتكاران وى ملاحظه كنيد؛ يكى از ياران حضرت مى‏گويد: <من هرگز نديدم رسول اكرم(ص) يكى از خدمتكاران خود را كتك بزند».

مسلم، از أنس روايت مى‏كند كه وى گفت: <ده سال خدمتگزارى رسول خدا(ص) را نمودم، آن حضرت هرگز به من اُف نگفت و كارى را كه انجام دادم نفرمود چرا انجام دادى و چيزى را كه انجام ندادم، نفرمود چرا انجام نداده‏اى».

از سفارشاتى كه آن حضرت نسبت به بردگان داشتند اين بود كه فرمود: <آنها برادران شما هستند كه زير دستتان قرار دارند. از آنچه مى‏خوريد بدانان نيز بخورانيد و از آنچه مى‏پوشيد آنها را نيز بپوشانيد، و كارى را كه در توان آنها نيست به آنان محوّل نكنيد، و اگر محوّل كرديد به آنها كمك كنيد».

مهربانى و عطوفت پيامبر(ص) تا آنجا گسترش داشت كه به حيوانات بى‏زبان هم رسيده بود. وى به حيوانات مهربانى مى‏كرد و سفارش مى‏فرمود كه با آنها مهربانى كنند. از جمله سخنان آن حضرت در اين باب اين است: <هر مسلمانى كه درختى بكارد و يا زراعتى كشت نمايد و پرنده، يا انسان ويا حيوانات از آن بهره‏مند شوند، صدقه به شمار مى‏آيد».

حضرت در اين سخن كسى را كه به حيوانى غذا بدهد ستوده و آن را عمل نيك دانسته است كه انسان به واسطه آن به پيشگاه خداوند تقرب مى‏جويد. رسول خدا(ص) درباره ثواب كسى كه به حيوان ترحم و مهربانى كند مى‏فرمايد: <مردى در راهى مى‏گذشت، تشنگى بر او چيره شد، چاه آبى ديد و از آن پايين رفت و آب نوشيد و بالا آمد. ناگهان سگى را ديد كه از شدت تشنگى زبانش بيرون آمده، مرد با خود گفت: تشنگى، قدرت و توان اين سگ را نيز به اندازه من سلب كرده است، از اين رو از چاه پايين رفت و كفش خود را پر از آب نمود و آن را به دهان گرفت و بالا آمد و سگ را سيراب ساخت. خداوند او را مورد ستايش قرار داد و گناهان او را بخشيد». و نيز پيامبر(ص) فرمود: <زنى در اثر زندانى كردن گربه‏اى كه به او خوراك و آب نداد و آن را رها نساخت تا از حشرات بيابان بخورد، مورد عذاب قرار گرفت».

البته اسلام، كشتن حيوان موذى مانند سگ هار را جايز مى‏داند، ولى در كشتن آن رعايت انصاف را شرط دانسته است و ذبح حيوان حلال گوشت را جايز و روا دانسته، ولى دستور داده در كشتن آن رعايت احسان شود. پيامبر(ص) مى‏فرمايد: <خداوند بر هر چيزى احسان را لازم شمرده، بنابراين اگر حيوانى را كشتيد، صحيح بكشيد و اگر گوسفندى را ذبح نموديد، به شايستگى ذبح كنيد. وسيله ذبح را تيزكنيد تا گوسفندى را كه ذبح مى‏كنيد به راحتى جان دهد».

اگر بيم به درازا كشيدن سخن نبود، موارد بسيارى از مهربانى رسول اكرم(ص) را در مورد ضعفا و بيچارگان بر مى‏شمرديم.

بخشش و بردبارى

رسول خدا(ص) در سرشت خود آراسته به بردبارى و عفو و گذشت بود، با اين‏كه قدرت برانتقام داشت، و بدين ترتيب دستور الهى را امتثال كرد كه فرمود: <خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجاهِلِينَ».

در تفسير اين آيه شريفه گفته شده با كسى كه قطع رابطه با تو نموده ارتباط برقرار كنى و به كسى كه تو را از اعطا محروم ساخته است، بخشش نمايى و كسى را كه به تو ستم رواداشته، عفو كنى؛ زيرا اگر با كسى كه قطع رابطه با تو نموده، ارتباط برقرار سازى، درحقيقت او را بخشوده‏اى و اگر به كسى كه تو را از اعطا محروم ساخته بخشش نمايى، كار نيكى را انجام داده‏اى و آن‏گاه كه كسى را كه به تو ستم رواداشته مورد عفو و گذشت قراردهى، درواقع از افراد جاهل و نادان رو گردان شده‏اى. در قرآن كريم درباره تشويق به عفو و بخشش آمده است:

وَلا تَسْتَوِي الحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ؛(3)

خوبى و بدى با هم يكسان نيستند. بدى مردم را هميشه با بهترين عمل پاداش ده تا همان كس كه بين تو و او دشمنى وجود دارد، دوست تو باشد.

درباره متصف بودن رسول اكرم(ص) به اين صفات، اخبار فراوانى وارد شده است از جمله در وصف آن حضرت گفته شده: <رسول خدا(ص) هرگز براى خود از كسى انتقام نگرفت، مگر در مواردى كه هتك حرمت الهى مى‏شد، كه در آن صورت براى خدا انتقام مى‏گرفت».

معروف است كه آن بزرگوار به افراد ناشناسى كه از آنها جفايى مى‏ديد، صبر و شكيبايى مى‏كرد. أنس مى‏گويد: <با پيامبر(ص) راه مى‏رفتم. حضرت ردايى نجرانى پوشيده بود كه حاشيه‏اى زبر و خشن داشت. مرد عربى به او برخورد، رداى حضرت را محكم كشيد، من به كتف پيامبر نگريستم و اثر حاشيه ردا را كه مرد عرب به شدت كشيده بود بر آن مشاهده كردم. سپس آن مرد گفت: اى محمد، دستور ده تا از مال خدا كه نزدت هست به من بدهند. پيامبر متوجه او شد و تبسّم فرمود و سپس دستور داد اموالى را بدو بدهند».

يكى از رخدادهايى كه مشمول عفو و بخشش كريمانه حضرت شد و دلالت بر بردبارى بى‏نظير وى داشت، اين بود كه تعداد هشتاد تن از اهالى مكه غرق در سلاح از ناحيه كوه تنعيم به سمت رسول خدا و يارانش فرود آمده و آهنگ حمله به رسول اكرم(ص) را داشتند، كه توسط ياران آن حضرت به اسارت در آمدند و سپس پيامبر از خطاى آنها گذشت.

وحشى، قاتل حضرت حمزه عموى پيامبر غلامى حبشى بود كه با عمل خود رسول‏خدا(ص) را به گريه انداخت و مسلمانان را اندوهگين ساخت. اين فرد درباره خود مى‏گويد: پس از فتح مكه و طائف نزد پيامبر شرفياب شدم، وى ناگهان مرا نزديك خود يافت كه به رسالت او شهادت مى‏دادم، وقتى حضرت مرا ديد فرمود تو وحشى هستى؟ عرض كردم: آرى، اى‏رسول خدا(ص). حضرت فرمود: بنشين و برايم بگو چگونه حمزه را كشتى؟ مى‏گويد: من ماجرا را به عرض رسول خدا(ص) رساندم، وقتى سخنم پايان يافت به من فرمود: واى بر تو، از پيشم برو نمى‏خواهم ديگر تو را ببينم. وحشى گفت: از آن به بعد هر كجا رسول خدا(ص) حضور داشتند، من خود را از او پنهان مى‏كردم.

شگفتا! پيامبر از برده‏اى حبشى كه اصل و ريشه‏اى ندارد و قاتل عموى پيامبر(ص) است درمى‏گذرد؛ كسى كه منتهاى آرزوى مسلمانان اين بود او را كشته ببينند همان‏گونه كه قبلاً حمزه را كشته ديده بودند، اين است معناى گذشت و بخشش هنگام قدرت و اين يكى از صفات پيامبر بود كه گوياى بلندى هدف و رفتار پسنديده آن حضرت و پيروزى بر هواى نفس بود.

زهد و پارسايى

يكى ازصفات بارز مردم جهان امروز ما كشمكش بر سر دنيا و لذايذ آن است، كشمكش است كه ميان جمعيت‏ها و افراد، اختلاف و درگيرى آفريده است. و آدمى را پيوسته در پى ماديات به مسابقه وا داشته تا از هر طريقى كه شده بدان دست يابد، به همين دليل وى را به خستگى كشانده و اسير و گرفتار اندوه و اضطراب نموده و در جستجوى سعادت و خوشبختى است، ولى اثرى از آن نمى‏يابد.

از ديدگاه اسلام، نبايد ماديات انسان را از انجام وظايف او در برابر آفريدگار خود و وظايف انسانى خود در برابر برادران مسلمانش منحرف سازد، هر اندازه انسان در زندگى، اموال و دارايى گرد آورد، سرانجام وى مرگ است و از آنچه گرد آورده بايد دست بشويد. ازاين‏رو خداوند انسان را بدين سرنوشت هشدار داده است: <أَلْهيكُمُ التَّكاثُرُ * حَتّى‏ زُرْتُمُ المَقابِرَ». چنان كه خداوند انسان را بدين سرنوشت بر نعمت‏هايى كه در آنها غوطه‏ور و سرگرم است مورد حسابرسى قرار مى‏دهد، در صورتى كه به‏واسطه آنها خدا را فراموش كند و در راه حقّ و خير مصرف ننمايد: <ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ». لذا خداوند با اين فرموده‏اش پيامبر را به زهد دعوت فرموده است:

<وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقى‏»(4).

خداى سبحان دراين آيه شريفه، پيامبر خود و مؤمنين را از طمع به مال دنيا و روآوردن به زرق و برق آن و انواع لذايذى كه كافران از آن بهره‏مند مى‏شوند، برحذر داشته است، زيرا اين‏گونه لذايذ امتحان و آزمايشى براى آنان است، هدايتى كه خداوند نصيب مؤمنين كرده و آنچه را در آخرت برايشان ذخيره نموده برايشان بهتر و ماندنى‏تر است و اين معنا، دعوتى در جهت انزواگرايى و دست برداشتن از وسايل زندگى و چشم داشتن به اميد ديگران نيست، بلكه منظور، گذشتن از اين لذايذ در راه يارى حقّ و دستگيرى مستمندان است. به همين دليل زهد، يكى از سفارشات رسول اكرم(ص) براى كاستن از طمع ورزى و كشمكش بر سر دنياست، حضرت فرمود: <به مال دنيا بى‏اعتنا باش تا خداوند تو را دوست بدارد و به آنچه مردم دارند چشم نداشته باش تا مردم تو را دوست داشته باشند».

نبى گرامى اسلام(ص) در زندگى خويش الگوى زهد در دنيا بوده و ازلذايذ دنيوى روگردان بود و زهد آن حضرت از دلايل صدق نبوت وى بود. دنيا به آن بزرگوار -به‏ويژه پس از فتح مكه - روآورده بود ولى شيوه حضرت در خوراك و پوشاك و اثاثيه منزل تغيير نكرد.

يكى از همسران پيامبر زندگى ساده رسول خدا(ص) را اين گونه توصيف مى‏كند: <رختخوابى كه رسول اكرم(ص) در آن مى‏خوابيد از پوستى كه با ليف خرما پُر شده بود تهيه گشته بود. گاهى ما به عنوان خانواده رسول خدا(ص) مدت يك ماه براى پختن غذا، آتش روشن نمى‏كرديم و خوراك ما تنها خرما و آب بود، و تا آن زمان كه پيامبر رحلت كرد خانواده وى، دو روز پى در پى از قرص نان جو هم، سير نگشتند».

از ابن عباس روايت شده كه گفت: <رسول اكرم(ص) شب‏ها گرسنه مى‏خوابيد و خود و خانواده‏اش غذا براى شام نداشتند و بيشتر نانى كه استفاده مى‏كردند از جو تهيه شده بود».

البته اين بدين معنا نيست كه پيامبرخدا(ص) در مدت عمر خود از اين گونه غذا استفاده مى‏كردند، بلكه روايت شده كه آن حضرت حلوا و عسل را دوست مى‏داشت و از گوشت و سبزيجات و ميوه تناول مى‏فرمود، ولى براى كمك به تهيدستان امت خود، از خوردن آنها خوددارى مى‏كرد و جز به مقدارى كه سدّجوع وى نمايد تناول نمى‏فرمود.

عبادت حضرت

پيامبر اسلام(ص) بيش ازديگران به عبادت مى‏پرداخت. عشق و علاقه به عبادت در ژرفاى قلبش جاى گرفته بود. وى با خدا مرتبط بوده و خويشتن را در راه او فانى ساخته بود و عبادت و پرستش خدا جزئى از هستى او را تشكيل مى‏داد.

يكى از بزرگ ترين مظاهر عبادت آن حضرت اين بود كه در كليه حالات، تسليم الهى بوده و رو به سوى او داشت و كسى كه با تسليم در برابر حقّ، رو به سوى خدا آرد، بهترين و برترين مظاهر ديانت را به منصه ظهور گذاشته است. خداى سبحان فرمود: <وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَمُحْسِنٌ».(5)

آن سخن الهى را كه از حيث معنا در بين كتب آسمانى منحصر به فرد بوده و بيانگر چگونگى تسليم خدا شدن است، در قرآن كريم مى‏يابيم كه حضرت محمد(ص) را مخاطب ساخته و فرموده است:

قُلْ إِنَّ صَلاتِى وَنُسُكِى وَمَحْياىَ وَمَماتِى لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ * لا شَرِيكَ لَهُ وَبِذلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ المُسْلِمِينَ؛(6)

اى پيامبر، بگو نماز و طاعت و زندگى و مماتم براى خداوند پروردگار جهانيان است، شريكى ندارد و به همين كارها مأمور شده‏ام و من نخستين كسى هستم كه تسليم امر خدا مى‏باشم».

از اين گفته كمال درجه اخلاص براى خدا بيان گشته است. رسول گرامى در همه حالات از خداوند بيمناك بود و پيوسته او را ياد مى‏كرد و از وى طلب آمرزش مى‏نمود و عرضه مى‏داشت:

والله إني لأستغفر الله و أتوب إليه في اليوم أكثر من سبعين مرّة؛

به خدا سوگند من هر روز هفتاد بار از خداوند طلب آمرزش نموده و نزدش توبه مى‏كنم.

و نيز آن حضرت با روزه‏دارى و نمازگزاردن و تلاوت قرآن به پيشگاه خداوند تقرب مى‏جست. شب‏ها به عبادت مى‏پرداخت و طبق دستور خدا، سيزده ركعت نماز به جاى مى‏آورد، آنجا كه فرمود: <وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً».

پيامبر(ص) هنگام نمازگزاردن آن اندازه سرپا مى‏ايستاد كه پاهاى مبارك آن حضرت متورّم مى‏شد. بدو عرض مى‏كردند: <اى رسول خدا(ص)! شما اين‏گونه عبادت مى‏كنى، در حالى كه خداوند گناهان آينده و گذشته تو را بخشيده است؟! حضرت فرمود: آيا نبايد بنده‏اى شكرگزار باشم».

رسول اكرم(ص) از هر ماه چند روز، روزه مى‏گرفت، چنان كه خود حضرت فرمود: <اعمال انسان در روز دوشنبه و پنج‏شنبه بر خداى متعال عرضه مى‏شود و من دوست دارم آن‏گاه كه عملم بر خداوند عرضه مى‏شود، روزه‏دار باشم».

در زمينه عبادت رسول خدا(ص) اين نكته قابل ذكر است كه آن حضرت ميان برترين مراتب عبادت و بين رهبرى امت خويش را جمع كرده بود. اگر آن حضرت از افراد عادى به‏شمار مى‏رفت و در گوشه‏اى به عبادت مى‏پرداخت در عبادات و پرستش او جنبه‏هايى كه جلب توجه كند، وجود نداشت. بنابراين جمع بين برترين مراتب عبادت و پرستش خدا و بين انجام ضروريات امور زندگى از برجسته‏ترين صفات رسول اكرم(ص) مى‏تواند باشد.

از اَنس بن مالك روايت شده كه گفت: سه تن به منازل همسران پيامبر آمده و از آنان درباره عبادت حضرت پرسش نمودند، وقتى در جريان عبادات پيامبر قرار گرفتند، عبادت‏هاى خويش را ناچيز شمرده و گفتند: عبادات ما كجا و پيامبر كجا؟! در صورتى كه خداوند خطاهاى گذشته و آينده آن حضرت را بخشوده است، يكى از آنان گفت: من شب را به طور كامل نماز به جا مى‏آورم و ديگرى عنوان كرد: من تمام عمر روزه‏دار هستم و هرگز چيزى نمى‏خورم و شخص سوم گفت: من از زنان كناره‏گيرى كرده و هرگز تن به ازدواج نمى‏دهم، رسول خدا(ص) كه نزد آنان آمد فرمود: <شما بوديد كه چنين و چنان مى‏گفتيد؟ به خدا سوگند من شما را از خداوند بيم داده و مى‏ترسانم، اما من روزه مى‏گيرم و افطار مى‏كنم، نماز به جا مى‏آورم و مى‏خوابم و با زنان ازدواج مى‏كنم و كسى كه از سنّت من سر برتابد از من نيست».

سيماى ديگرى از عبادت رسول خدا(ص)را مشاهده مى‏كنيم كه دلش ارتباط با خدا داشته و در هر حالتى به درگاه او رو مى‏آورد؛ اگر قضيه‏اى كه آن را دوست مى‏داشت محقق مى‏گشت عرض مى‏كرد: سپاس خدايى را كه كارهاى نيك و شايسته، با نعمت‏هايش اتمام مى‏پذيرد و اگر مى‏خواست كارى انجام دهد عرضه مى‏داشت: خداوندا آن را برايم خير قرار داده و برايم برگزين. و اگر اراده مى‏كرد بخوابد عرض مى‏كرد: بار خدايا، با نام تو به بستر مى‏روم و با يادت برمى‏خيزم.

و آن‏گاه كه بيدار مى‏شد مى‏گفت: سپاس خدايى را كه ما را پس از ميراندن زنده ساخت و در قيامت، همه ما در پيشگاه او زنده مى‏شويم. و اگر لباس نو مى‏پوشيد عرضه مى‏داشت: سپاس خدايى را كه اسباب رفاه و تجمّل مرا در زندگى‏ام فراهم فرمود.

و هرگاه مى‏خواست غذا تناول كند عرض مى‏كرد: سپاس خدايى را كه به ما غذا داد و سيرابمان ساخت و ما را مسلمان قرار داد.

و آن‏گاه كه به آسمان مى‏نگريست عرضه مى‏داشت: اى دگرگون كننده دل‏ها، دلم را بر اطاعت و فرمانت ثابت و استوار نگاه‏دار و زمانى كه آهنگ بيرون رفتن از خانه مى‏نمود عرض مى‏كرد: <بسم الله توكلت على الله، و لاحول و لاقوه الّا بالله، اللهم إني أعوذ بك أن اَضِّلَ أو اُضَلّ، أو أَذل أو أُذل، أو أَظلِم أو أُظلم، أو أَجهل أو يُجهِل عليّ؛ به نام خدا، به او توكل مى‏كنم و هيچ حركت و نيرويى جز به يارى پروردگار نيست، خداوندا، به تو پناه مى‏برم از اين كه كسى را گمراه سازم و يا خود گمراه گردم، كسى را خوار كنم يا خوار شوم، به كسى ستم روا دارم، يا مورد ستم واقع شوم، كسى را به نادانى بكشانم و يا خودم به جهل و نادانى گرفتار آيم». و ديگر دعاهاى فراوانى كه در كتب روايى آمده و ما برخى از آنها را ياد آور شديم.

بلاغت و حكمت

رسول اكرم(ص) فصيح‏ترين فرد عرب بود و با عباراتى شيوا و واضح و به شيوه‏اى جامع وسرشار از حكمت و به دور از ابهام سخن مى‏گفت. سخنان آن حضرت به گونه‏اى ساده وروشن و بى‏زيادت و كاستى بود كه هركس با او مى‏نشست، سخن او را حفظ مى‏كرد.

پيامبرخدا(ص) جز به حق دعوت نمى‏كرد و حكيمانه سخن مى‏گفت. سخنان حكمت‏آميزى كه با شيوه‏اى بليغ در دل‏ها راه مى‏يافت و با سخنان غير بليغ تفاوت داشت و از همين رهگذر است كه سخنان رسول اكرم(ص)در قوم او تأثيرى ژرف داشت كه اين گونه تأثير در سخنان ديگران نبود.

و اكنون نمونه‏هايى ازسخنان آن حضرت را كه با وجود اختصار در اَوج فصاحت و حكمت و هدايت بيان شده‏اند، يادآور مى‏شويم:

-ارزش اعمال بستگى به نيّت دارد و پاداش هر فرد منطبق با نيّت او خواهد بود.

- مؤمن راستين كسى است كه آنچه را براى خود دوست دارد براى ديگران نيز بخواهد.

- دين، يعنى پند و اندرزِ خيرخواهانه.

- كسى كه امين نباشد، از ايمان برخوردار نيست.

- هريك از شما به منزله شبان ديگرى است و در قبال يكديگر مسؤول هستيد.

- وقتى كه از خدا شرم نمى‏كنى هر چه مى‏خواهى بكن.

- مسلمانِ خوب كسى است كه در آنچه مربوط به او نيست دخالت نكند.

- از آنچه در آن ترديد دارى بگذر و به سوى آنچه باور دارى روى آور، چون كار شايسته، آرامش دل است و شرّ و تبهكارى، شكّ و ترديد.

- دو صفت در مؤمن وجود ندارد: يكى بخل و ديگرى بد اخلاقى.

- هر كجا هستى از خدا بيمناك باش. در پى بدى خوبى بنما، تا بدى را محو و نابود كند و با مردم با اخلاق نكو و پسنديده معاشرت كن.

- منافق سه علامت دارد: 1- هر گاه سخنى بگويد دروغ‏آميز است. 2- هر زمان وعده دهد وفا نمى‏كند. 3- و آن‏گاه كه امين كسى قرار گرفت خيانت مى‏ورزد.

- خدا بيامرزد بنده‏اى را كه سخن نكو گويد و بهره‏اى ببرد و يا سكوت كند و سلامت بماند.

- صبر و شكيبايى تنها در نخستين حادثه دشوار مى‏نمايد.

- انسان دو چهره و منافق، در پيشگاه خدا بى‏آبروست.

- فرد مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمى‏شود.

- انسان سعادتمند و خوشبخت كسى است كه از ديگران پند گيرد.

- خداوند، سروصداى زياد و پرس و جوهاى فراوان و تباه ساختن مال و دارايى را براى شما نمى‏پسندد.

- براى پرهيز از اطاله كلام، به همين اندازه بسنده مى‏كنيم وگرنه صدها نمونه ازسخنان آن حضرت را، كه سرشار از بلاغت و ارشاد و هدايت است، برايتان يادآور مى‏شديم.


1- احزاب (33) آيه 21.

2- توبه (9) آيه 128.

3- فصلت (41) آيه 34.

4- طه (20) آيه 131.

5- نساء (4) آيه 125.

6- انعام (6) آيات 162 - 163.