‏پيامبرى يسع(ع)

وى يكى از پيامبران بنى‏اسرائيل بوده و قرآن جز در زمره مجموعه پيامبرانى كه ايمان بدانان واجب است، درباره زندگى او مطلبى يادآور نشده است: <وَاذكُرْ إِسْمعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَاالكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الأَخْيارِ»؛

(1) <وَإِسْماعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطاً وَكُلّاً فَضَّلْنا عَلَى العالَمِينَ».(2)

و گفته مى‏شود كه يسع، پسر عموى الياس(ع) بوده كه پس از رحلت الياس به تبليغ رسالت الهى پرداخته و به همان شيوه دين و آيين الياس، مردم را به خدا پرستى دعوت مى‏كرده است و در زمان آن حضرت، رخ دادها و گناهان بسيارى انجام پذيرفت.

و نيز ملاحظه مى‏كنيم كه قرآن به طور خلاصه و كوتاه از الياس(ع) ياد كرده و به پيامبرى يسع اشاره‏اى گذرا داشته است، ولى كتب تاريخى درباره الياس(ع) مملوّ از اسرائيليات است.

ما تنها رويدادى را كه طبرى نقل كرده از ميان مطالب فراوانى كه منقول است برمى‏گزينيم و فشرده آن را ياد آور مى‏شويم، البته از باب اطلاع و آگاهى به بيان آن مى‏پردازيم نه اين‏كه اين رويداد، واقعيت داشته باشد.

<الياس آن‏گاه كه از بنى‏اسرائيل خواست بت‏پرستى را كنار گذاشته و به پرستش خداى يگانه تمسك جويند، دعوت وى را نپذيرفته و به او پاسخ مثبت ندادند، الياس به پيشگاه خداى خود عرضه داشت: بار خدايا، بنى‏اسرائيل، از پرستش تو سر برتافتند و بر كفر و الحاد و پرستش غير تو روى آوردند، نعمت‏هايى را كه به آنان دادى دگرگون ساز. خداوند بدو وحى‏فرمود: ما زمام امور ارزاق آنها را به دست تو مى‏سپاريم، هرگونه كه خواستى عمل نما. الياس عرض كرد: آفريدگارا، بارانت را از آنان دريغ فرما. در پى آن سه سال بر آنها باران نباريد تا چهار پايان آنان از بين رفت و درختانشان خشكيد و مردم سخت دچار گرفتارى شدند. الياس هر كجا كه به سر مى‏برد، خوراك و روزى او مى‏رسيد و بنى‏اسرائيل هرگاه بوى نان مى‏شنيدند مى‏گفتند: الياس اين‏جاست، و در جستجوى وى برمى‏آمدند، و بدين ترتيب، اهل آن خانه مورد اذيت و آزار آنها قرار مى‏گرفت. الياس روزى به خانه زنى از بنى‏اسرائيل پناه برد كه پسرى بيمار به نام <يسع بن اخطوب» داشت. آن زن، الياس را به خانه خود راه داد و ماجراى او را نهان داشت. آن حضرت در حق فرزند او دعا كرد و خداوند او را از بيمارى رهانيد.

و از آن پس دست از الياس بر نداشت و بدو ايمان آورده و وى را تصديق كرد و پيوسته با او بود و هر كجا الياس مى‏رفت، وى نيز او را همراهى مى‏كرد. الياس پيرمردى سالخورده، ويسع پسركى نوجوان بود و پس از آن، روزى الياس به بنى اسرائيل گفت: اگر دست از پرستش بت‏ها برداريد از خدا مى‏خواهم كه گرفتارى‏ها را از شما بردارد. لذا آنان بت‏ها و پيكره‏هايى را كه ساخته بودند بيرون ريختند و الياس(ع) به پيشگاه خداوند دعا كرد و خداوند به فريادشان رسيد و گرفتارى‏ها را از آنان برداشت، سرزمين‏هاى آنان سرسبز شد، ولى آنها دست از عقيده خود برنداشته و به راه راست هدايت نگشتند. وقتى الياس(ع) چنين ديد از خداى خويش درخواست نمود كه جانش را بستاند تا از شرّ آنها راحت و آسوده گردد و خداوند روح او را قبض نمود و به آسمان‏ها برد و خداوند بعد از الياس، يسع را براى ارشاد و راهنمايى آنها مأمور ساخت».


1- ص (38) آيه 48.

2- انعام (6) آيه 86.