‏نكته‏ها

پايه واساس اصلاح طلبى

قرآن در داستان شعيب، شيوه‏اى راكه بايد يك فرد اصلاح طلب طى كند، تا در اصلاح جامعه خويش مؤثر واقع شود، به ما مى‏آموزد، خداى متعال از زبان شعيب(ع) مى‏فرمايد: <وَما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلّا الإِصْلاحَ ما اسْتَطَعْتُ وَما تَوْفِيقِى إِلّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ».

حضرت شعيب(ع) در اين سخن براى قوم خود <وما أريد أن أخالقكم فيها أنهاكم عنه» تأكيد مى‏كند كه وى كارهايى را كه خداوند آنها را از عمل به آن نهى فرموده، انجام نخواهد داد، اينجا درسى است براى يك اصلاح طلب، كه بايد در سيرو سلوك و رفتار خويش در هر كلمه‏اى كه مى‏گويد و هركارى كه از او سر مى‏زند، به شدّت مراقب باشد، چه اين‏كه عمل و رفتار، بيش از گفتار تأثير دارد. بنابراين، هر اندازه از فرد مصلح، كار مهم و يا حكمى صادر شود و از پندواندرزهاى ارزشمندى برخوردار باشد كه بتواند انديشه‏ها را مسخّر كرده و شيفته خودسازد، تا زمانى كه خودِ گوينده، نخستين فرد عمل كننده به آنها و تابع امرونهى آنها نباشد، تأثير سازنده چندانى در شنوندگان نخواهد داشت، به همين دليل خداوند كسانى كه مردم رابه انجام عمل نيك و درستكارى دستور مى‏دهند، ولى خودشان به آنها پاى بند نيستند،مورد ملامت و نكوهش قرار داده و مى‏فرمايد: <أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ».

اكنون به بخش دوم آيه شريفه، در گفته شعيب مى‏پردازيم: <إِنْ أُرِيدُ إِلّا الإِصْلاحَ ما اسْتَطَعْتُ». علاقه شعيب به اصلاح‏طلبى، علاقه‏اى خاص و براى خدا بوده و از هر گونه هدف مادّى و يا سود و منفعت شخصى به دور بوده است. اهداف پيامبران در طول تاريخ چنين بوده و همين سبب موفّقيت آنها تلقى مى‏شده است. اين راهى است كه بايد هر فرد اصلاح طلب براى دستيابى به پيروزى و موفّقيت، آن را بپيمايد و از آن الگو و سرمشق بگيرد. اصلاحى كه از هرگونه هدف غير صحيح و هواى نفس بركنار باشد، قطعاً به پيروزى و موفقيت دست خواهد يافت. حق، هميشه پيروز است، ولى اهداف و هواهاى خاص بسيار اتفاق مى‏افتد كه خود را رسوا ساخته و دست‏خوش تغيير و تحول مى‏شوند و سرانجامى زيانبار دارند. چرا حقيقت، پيروز نشود، در حالى‏كه منبع و مدبّر آن آفريدگار هستى است؟ و اين مطلبى است كه آيه شريفه در پايان بدان اشاره كرده است: <وَما تَوْفِيقِى إِلّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ».

تأثير نماز

بيان تأثير نماز در رفتار انسان، در سرگذشت حضرت شعيب(ع) و گفته قوم او آمده است: <قالُوا يا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِى أَمْوالِنا ما نَشاءُ».

قوم شعيب ملاحظه كرده بودند كه نماز، چگونه بر شعيب و پيروانش تأثير گذارده و چگونه اوضاع آنها را دگرگون ساخته است و از پرستش غير خدا آزاد و به ترك غشّ و تقلّب در معامله و كم فروشى واداشته است، از اين رو، با اين گفته‏ها به وى اهانت رواداشتند؛ زيرا آنها در باطن خود خواستار تغيير وضعيت موجود خود نبودند.

آرى، نماز روح و روان پيروان شعيب(ع) را دگرگون ساخته بود، چه اين‏كه هدف نماز اين است كه انسان را پاكيزه گردانده و انگيزه‏هاى تقوا و دورى از گناه را در او زنده و تقويت كند و پيوسته او را به روز قيامت يادآورى نمايد: <يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً». به همين دليل نماز انسان را از گناهان و فحشا و منكرات حفظ و او را از اين جهان پر از فتنه و آشوب و سرشار از جنايت‏ها، به ساحت قدس الهى منتقل مى‏سازد از اين رو، قرآن تأثير نماز را با اين فرموده خداى متعال روشن ساخته است: <إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْكَرِ».

امروزه جوامع بشرى به نمازى نياز دارند كه انسان به واسطه آن، به پرستش خداى يگانه روى آورد و از كليه معبودهاى پوچ و باطل و قدرت‏هاى ستمگر و از هر فسادى كه با انتشار آن، علاجش دشوار باشد نجات و رهايى يابد.

تشويق امانت‏دارى

از جمله رهنمودهايى كه از داستان حضرت شعيب(ع) مى‏گيريم، دعوت به امانت‏دارى و درستكارى در خريد و فروش، و دست بردارى از تقلب در كيل و وزن، و از تبهكارى در زمين است؛ زيرا اين گونه امور، خدا را به خشم آورده و انسان را سزاوار كيفر شديد الهى قرار مى‏دهد، هم‏چنان كه خداوند در ازاى فساد و تبهكارى قوم شعيب، با آنها اين گونه برخورد كرد.

شعيب(ع) قوم خويش را با اين گفته از اين كارها بر حذر داشت: <وَلا تَنْقُصُوا المِكْيالَ وَالمِيزانَ إِنِّى أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّى أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ * وَيا قَوْمِ أَوْفُوا المِكْيالَ وَالمِيزانَ بِالقِسْطِ وَلا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِى الأَرضِ مُفْسِدِينَ».

قابل يادآورى است كه بيشتر دولت‏هاى متمدن امروز بركيل و وزن در معاملات مراقبت شديد داشته و براى مرتكبين آن كيفرشديدى را در نظرگرفته‏اند و اسلام هميشه در ايجاد نظام و قوانين صحيح براى جوامع بشرى، پيشگام بوده، بلكه اسلام به اين هم اكتفا ننموده و آن را در برترين سطح شرافت انسانى بيان داشته است و فرموده: <وَلا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ». كلمه شى‏ء در اينجا شامل انواع معاملات مردم كه تحت عنوان كيل و وزن قرار مى‏گيرند، مى‏شود، همان گونه كه مفاهيم معنوى را نيزدر برمى‏گيرد: احترام به مردم و تقدير و سپاس از آنها به تناسب علم ودانش و كارهايى كه انجام مى‏دهند و فداكارى‏هاى آنها براى جامعه و قرار دادن اشخاص در مقام و منصبى كه به تناسب لياقت‏ها و ويژگى‏هاى علمى خود، شايستگى آن را دارا باشند: <وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ» سفارشى است از ناحيه خداوند كه جامع همه خير و خوبى‏ها است و براى مثال ذكر شده است. چقدر مناسب است كه ما پيوسته اين مثال و الگو را بر زبان آوريم و طبق رهنمودهاى آن عمل كنيم، تا آنچه كه خير و صلاح جامعه را در بردارد، به ارمغان آوريم.