‏نكته‏ها

ميانه‏روى در زندگى

از جالب‏ترين رهنمودهاى قرآن براى ساختار امتى يك‏پارچه و سالم، فراخوانى آن به ميانه‏روى در زندگى و جلوگيرى از اسراف و ناسپاسى است و اين معنا در سخن هود(ع) به چشم مى‏خورد: <أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ * وَتَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ». هود پيامبر به قوم خود مى‏گويد: چرا در بناى كاخ‏هاى سربه فلك كشيده در جاهاى بلند اسراف مى‏كنيد؟ آيا با اين كار مى‏خواهيد ثروتمندى خود را به رخ بكشيد كه گويى شما در زمين جاودان خواهيد ماند!

هود(ع) قوم خود را بر بناى ساختمان‏هاى مجلّل نكوهش مى‏كرد. آنان خانه‏هاى خود را براى سكونت و آسودگى خويش بنا ننهادند، كه اگر اين گونه عمل كرده بودند، آن حضرت كارشان را نكوهش نمى‏كرد، بلكه براى فخر و مباهات و خودخواهى دست به اين كارها مى‏زدند و اين كار، بيهوده و اسراف و ناپسند بود. آنان با انجام دادنِ اين كارها آرزو داشتند در زمين جاودان بمانند، با اين‏كه زندگى جاودانه محال، و لذت‏هاى دنيا زودگذر است.

حضرت صالح(ع) هم‏چنين قوم خود را به نعمت‏هايى كه خداوند بدان‏ها عنايت كرده بود، توجه داد؛ مانند مهارتى كه در تراشيدن خانه‏ها از دل كوه بدان‏ها عطا كرده بود و آنها را بر كفران و ناسپاسى بدين نعمت‏ها سرزنش مى‏كرد و مى‏گفت: چرا در آن خانه‏ها از وجود اين نعمت‏ها در مسير غرور و خودپسندى بهره‏جسته و به خوشگذرانى و ناسپاسى مى‏پردازيد؟ خداوند تمام اين معناى جالب را در يك كلمه <فارهين» بيان فرموده است:

أَتُتْرَكُونَ فِى ما ههُنا آمِنِينَ * فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ * وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ * وَتَنْحِتُونَ مِنَ الجِبالِ بُيُوتاً فارِهِينَ(1) * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ؛

آيا تصور مى‏كنيد در اين دنيا آسوده خاطر به حال خود رها خواهيد شد و در اين باغ و بستان‏ها و چشمه ساران و كشتزارها و نخل‏ها و شكوفه‏هاى زيبايش براى هميشه زنده خواهيد ماند و در خانه‏هايى كه از كوه مى‏تراشيد با آسودگى زندگى مى‏كنيد؟ پس از خدا بترسيد و مرا فرمان بريد.

امروزه در عصر ما چه بسيارند افرادى كه براى كارهاى بيهوده و خودنمايى و فخر و مباهات، چنين خانه‏هايى بنا مى‏كنند و چقدر مال و دارايى در دست اين اسراف‏گران، تباه مى‏گردد و تا چه اندازه جامعه نيازمند متصديانى است كه اسراف‏كاران را از تصرّف در اموالشان باز دارد و مانع اسراف و تبذير آنها گردند. ملّت از آن كاخ مجلّل و سر به فلك كشيده چه سودى مى‏برد كه ميليون‏ها تومان هزينه آن شده تا فردى سرمايه‏دار از سكونت در آن بهره‏مند شود، در حالى كه پيرامون او هزاران كارگر و زحمتكش وجود دارد كه نه نانِ خوردن دارند و نه سرپناهى براى زندگى!

آيا نمى‏سزد كه چنين سرمايه‏دارى در خانه‏اى متوسط زندگى كند و اين دارايى‏هاى كلان را پس‏انداز نموده و آنها را در مسير رشد و شكوفايى كشاورزى و صنعت و نيازمندى‏هاى شديد مردم قرار دهد؟

اسلام، الهام‏گر اين مفهوم اجتماعى عادلانه، در دل پيروان خود است تا جامعه اسلامى براساس عدالت اجتماعى بنا گردد و رهبران آن در برابر هر فرد و يا گروهى كه اموال مردم را در خدمت عياشى‏ها و بيهوده‏كارى‏ها و لذايذ مادى خويش به كار مى‏گيرد، به شدت برخورد نمايند. بنابراين دارايى و اموال فرد ثروتمند - از نظر قرآن - هر چند ملكِ مخصوص اوست، ولى سود و منفعت آن مربوط به همه مردم است؛ زيرا خداوند به مؤمنين سفارش فرموده: <وَلا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ(2) أَمْوالَكُمُ الَّتِى جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً»(3).

دعوت براى شوريدن بر ستمكاران

چون قوم هود از ستمكاران حاكم برخود فرمان برده و به سبب آن سزاوار هلاكت و دورى از رحمت خدا گرديدند، خداى سبحان آنان را مورد نكوهش قرار داده است:

وَتِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبّارٍ عَنِيدٍ * وَأُتْبِعُوا فِى هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَيَوْمَ القِيامَةِ؛(4)

آن قوم عاد نشانه‏هاى خدا را انكار نموده و پيامبرشان را نافرمانى كردند و به فرمان هر ستمگر معاندى گردن نهادند، آنان در دنيا و آخرت به لعنت الهى گرفتار شدند.

قرآن، آزادى از تسلط ستمگران را پيوسته به پيروان خود گوشزد فرموده تا از قيد و بند ظلم هر حاكم ستمگر و هر مخالف حقّى رها گردند. تعبير قرآن در اين‏جا بسيار دقيق است. خداوند در آن براى حاكم دو صفت را با هم عنوان كرده است: جبار و عنيد؛ زيرا جبّار، فرد متكبر و سخت دلى است كه از بارزترين صفات وى سرسختى در باطل و ادامه و استمرار آن كار است.

بنابراين، اسلام نمى‏خواهد پيروانش در برابر ستمكاران كرنش كنند و آنها را به بردگى‏بگيرند و انواع اذيت و آزار را به آنها روا داشته و آنان را براى خواسته‏ها و تمايلات خويش به خدمت بگمارند، بلكه اسلام طرفدارانش را مهيا مى‏سازد تا بر آنها بشورند، در برابر قدرت آنها تسليم نگردند، چون پيروى از تمايلات ستمكاران قضيه‏اى است كه با ايمان‏واقعى منافات دارد؛ زيرا ايمان به روح و روان آدمى، كرامت و عزّت بخشيده و او را از حاكميت هر ستمكارى مى‏رهاند. اگر مؤمنين مقهور آنان واقع شوند، هيچ گونه عذرى نخواهند داشت؛ زيرا تعداد آنها بسيار است و ستمكاران اندكند و هرگاه مؤمنان در پى آزادى باشند، در راه آن به مبارزه برخاسته و بدان دست خواهند يافت، افزون بر اين‏كه خداوند درقرآن به مؤمنين مژده داده كه سرانجام ستمكاران زيانكارى و هلاكت است: <وَخابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنِيدٍ».

قوم عاد به دليل اين‏كه از هر ستمكار و معاندى فرمان بردند، به هلاكت رسيدند، در حالى كه لعنت دنيا و آخرت را با خود همراه داشتند و هر كس تسليم خواسته‏هاى ستمكاران كينه‏توز شود، سرانجامى جز هلاكت نخواهد داشت.

درس شهامت

در سرگذشت هود(ع) پيرامون شهامت و از خود گذشتگى در راه عقيده و آرمان، درسى وجود دارد كه چون مشعلى است فروزان براى هر مُصلحى كه جان خويش را در راه عقيده‏اش فدا كند.

حضرت هود(ع) قوم خود را مورد خطاب قرار داده و مى‏گويد: <إِنِّى أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِى‏ءٌ مِمّا تُشْرِكُونَ * مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِى جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ».

در اين سخن كه فرمود: <فَكِيدُونِى جَمِيعاً» دقت كنيد. او مى‏خواهد به آنان گوشزد كند كه از مكر و حيله دسته جمعى آنان پروايى ندارد و با وجود اين‏كه آنها اكثريت را تشكيل مى‏دادند و از توان و قدرت بيشترى برخوردار بوده‏اند، از اذيت و آزار آنها بيمناك نيست. اين يكى از نشانه‏هاى افراد عقيده‏مندى است كه دلى سرشار از ايمان دارند و عشق به اصلاح‏طلبى وجودشان را احاطه كرده است و ترس و وحشتى از باطل‏گرايان ندارند؛ زيرا مؤمنان با عقيده راسخ خود، هر خطر و ظلم و ستمى را سهل مى‏شمارند.

راز شهامت هود(ع) در اين بود كه وى برخداى خود توكل داشت. او به قوم خود مى‏گفت: <إنّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّه رَبّى وَرَبِّكُم؛ من بر پروردگار خود و شما توكل نمودم». جادارد كسى كه به پروردگار خويش توكل مى‏كند و به آفريدگار خود، كه منبع و سرچشمه همه قدرت‏ها در جهان هستى است، پناه مى‏برد، خداوند بيم و ترس او را به آرامش و امنيت و ضعف و ناتوانى او را به قدرت مبدّل سازد. يك فرد مُصلح و كسى كه مردم را به سوى پروردگار خود مى‏خواند، چقدر نيازمند توكل است تا روح و روان او را سرشار از يقين و شكيبايى و خرسندى از هر نوع فداكارى در راه كسب رضايت پروردگارش سازد.

هلاكت، فرجام برترى‏جويى

در داستان حضرت هود(ع) سرانجامِ ناگوارى كه در انتظار ملت‏هاى مستكبر و سركش وجود دارد، بيان شده است. قرآن قبيله عاد را اين گونه توصيف مى‏كند:

فَأَمّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِى الأَرْضِ بِغَيْرِ الحَقِّ وَقالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً أَوَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِى خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ * فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِى أَيّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذابَ الخِزْىِ فِى الحَياةِ الدُّنْيا وَلَعَذابُ الآخِرَةِ أَخْزى‏ وَهُمْ لايُنْصَرُونَ(5)؛

ولى قوم عاد به ناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: قدرت چه كسى از ما بيشتر است؟ آيا ندانستند خدايى كه آنها را آفريد قدرتى بيش از آنان دارد! آنها به انكار نشانه‏هاى ما پرداختند. از اين رو بادى شديد در ايام نحس و شوم بر آنان فرستاديم تا عذاب ذلت بار را در دنيا بدانان بچشانيم و ذلت و خوارى عذاب آخرت بيشتر است و كسى آنها را يارى نخواهد كرد.

بنابراين قبيله عاد در زمين تكبر و سركشى نمودند و مغرور قدرت خويش گشته و از هدايت الهى و راه راست روگردان شدند، از اين رو به خوارى و هلاكت دچار شدند و اين درس عبرتى است كه قرآن پيش روى ما قرار داده تا از آن بهترين سرمشق را بگيريم.

آنچه را قوم عاد ادّعا مى‏كرد امروزه نيز دولت‏هاى بزرگ، كه مغرور علم و دانش و تمدّن هستند ادعا مى‏كنند، چرا كه به سرمايه و قدرت دست يافتند؛ از راه حق روگردان شدند و ملت‏هاى كوچكِ مغلوب را به بردگى كشيده و سرمايه‏هاى آنها را چپاول كردند و براى‏تسلط بر آنها و غارت سرمايه‏هاى آنان و حفظ مصالح استعمارى خويش از كليه شيوه‏هاى پَست و غير انسانى؛،مانند فتنه انگيزى و خريدن مردم و ايجاد تفرقه و پراكندگى ميان آنها، استفاده كردند و زبان حالشان اين بود كه، <مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً؛ قدرت چه كسى از ما بيشتر است».

ولى آنان بايد اندكى آرام باشند.... با نگاهى گذرا به تاريخ گذشته نزديكى كه حاوى رساترين درس عبرت‏هاست، پند گيرند. آيا آنها از فرجام آلمان هيتلرى كه با جمله <آلمان برتر از همه است» شعار قدرت و برترى جويى در زمين سر داده بود، پند و اندرز نگرفتند كه پس از آن شعار، سرانجامى جز نابودى كشور و هلاكت بيشتر جوانانش نداشت و از ناحيه متّفقين به خوارى و ذلّت كشيده شد.

آثار آمرزش طلبى و توبه

همان‏گونه كه خداوند در جهان طبيعت قوانين و مقرّراتى به وجود آورده كه آن نظام طبق آن قوانين سير كند، در جامعه نيز قوانينى وضع نموده كه طبق آن، نظامى صحيح و استوار، حاكميت يابد. از جمله امورى كه قرآن بدان تصريح فرموده، اين است كه، هرگاه گناه و معصيت ميان مردم شيوع پيدا كرد، سبب بدبختى و هلاكت آنان خواهد گرديد؛ همان گونه كه بر قوم هود و صالح چنان رفت.

به همين دليل خداوند در خلال نسل‏هاى گذشته مردم را به وسيله‏پيامبران فرمان داده تا دست از گناه و معصيت برداشته و در مورد گناهان گذشته خود از خداوند آمرزش بخواهند و به پيشگاهش توبه كنند تا از نعمت‏هاى او برخوردار گشته و به رحمت و لطف او دست يابند و از خشم و غضب او بپرهيزند. هود، پيامبر خدا، قوم خود را پند مى‏داد و قرآن آن را براى راهنمايى ما چنين بيان مى‏كند:

وَيا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ؛(6)

اى قوم، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و سپس نزدش توبه كنيد. او بر شما باران پى‏درپى خواهد فرستاد و قدرت شما را فزونى مى‏بخشد.

معناى آن اين است كه از آفريدگار خود بخواهيد تا گناهان گذشته شما را بيامرزد و با توبه به سوى او بازگرديد. اگر اين كار را عملى ساختيد، برايتان باران پى‏درپى مى‏فرستد و نعمت‏هاى شما فراوان مى‏شود و بر قدرت و نيروى شما مى‏افزايد. قرآن، كيفيت پند و اندرز صالح(ع) به قومش را يادآور مى‏شود:

لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛

چرا از خداى خود آمرزش نخواستيد تا مشمول رحمت و لطف او گرديد؟

و نيز مى‏فرمايد:

واسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمً إِنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ؛

(استغفار و آمرزش خواهى، وسيله مستجاب شدن دعا است).

حرمت گناهان بدين سبب است كه به جسم و عقل و نظام اجتماعى زيان وارد مى‏سازد و اگر پافشارى برگناه صورت گيرد، زيان آن به مراتب بيشتر خواهد بود. بنابراين، اگر شخصى گناهكار در مورد گناهان گذشته خود از خدا طلب آمرزش كند و از كرده‏هاى خود پشيمان شود، از فساد و تباهى جامعه جلوگيرى كرده و آن را محو مى‏سازد و بدين سان مصلحت فرد و جامعه بر آن مترتب مى‏گردد.

اين سنت الهى ميان مردم است و كسى كه تاريخ دولت‏ها و سبب سقوط و فروپاشى آنها را مورد بررسى قرار دهد، به خوبى برايش روشن است كه خداوند دولت‏هايى را كه بر ستم و فساد و تباهى پافشارى و تأكيد داشتند، در دنيا به وسيله ضعف و ناتوانى و پراكندگى مردم و تخريب و ويرانى، سرنگون ساخت. قدرت و شوكت آنها از بين رفت و صفوف آنها دستخوش تفرقه و پراكندگى گشت و كسانى كه چشم طمع به آنها دوخته بودند، بر آنان مسلط گرديدند و طعم خوارى و ذلت را به آنها چشاندند.


1- كلمه <فارهين» كه به صورت اسم فاعل بيان شده، آن گونه كه در كتب لغت آمده، اعجاز معنوى است؛ زيرا معناى فعل با تفاوت بابِ مربوط به آن، متفاوت مى‏شود؛ مثلاً فَرُهَ از باب كَرُمَ، يعنى مهارت و هوشيارى و از باب فَرِحَ به معناى لهو و خوشگذرانى است و اين كلمه به صورت اسم فاعل بر هر دو معنا دلالت دارد.

2- سفهاء؛ يعنى كسانى كه اموال خود را در راه‏هاى غير صحيح اسراف مى‏كنند، يا به جهت فساد اخلاقى كه دارند و يا در اثر نادانى و يا عدم مديريت.

3- منظور از كلمه <قياماً» اين است كه خداوند اين اموال را براى اين قرار داد كه شما زندگى و مصالح دنيوى خويش را بر آن مبتنى سازيد.

4- هود(11) آيه 59.

5- فصلت(41) آيات 15 - 16.

6- هود(11) آيه 52.