فصل پنجم:كلام نورانى امام صادق(ع)

در فصل‏هاى پيشين، حديث سبعة احرف، از زمان نزول قرآن تا دوران تابعين مورد بررسى قرار گرفت و جايگاه آن نزد علماى اهل سنت مشخص شد و روشن گشت كه در زمان پيامبر(ص)، چه در هنگام نزول قرآن و چه در زمان جمع‏آورى آن، حديث سبعة احرف به چشم نمى‏خورد. آن‏چه مسلّم است، ظهور و نسبت آن در زمان صحابه پس از پيامبر(ص) يا حداكثر زمان تابعين بوده است، كه با هدف توجيه قراآت، نشر و گسترش يافته است. لذا علماى اهل سنت در معناى آن، دچار تحيّر و سرگردانى شده‏اند. هم‏چنين روشن شد كه حديث سبعة احرف، با عبارات متفاوتى كه داشت، از اضطراب متن برخوردار بود و تناقض‏هاى قابل توجهى در آن ديده مى‏شد و گرچه مجوّزى براى قراآت مختلف شده است، اما قرآن از قرائت واحدى برخوردار است.

آن‏چه در فصل پنجم به آن پرداخته مى‏شود، بررسى حديث سبعة احرف ازديدگاه امامان معصوم(ع) به ويژه كلام نورانى امام صادق(ع) مى‏باشد؛ آنان كه چراغ هدايت براى مسلمانانند و رسالتى بس مهم در هدايت مسلمانان دارند؛ چراغى كه خداوند متعال، آن را براى همه مردم عالم بر افروخت، ليكن جمع قليلى از وجود آنان بهره مى‏برند. آنان خود نورند گرچه مستقيماً وحى بر آنان نازل نمى‏شد، اما كلامى الهى دارند. كلامى كه نزد شيعيان هم‏سان و هم‏سنگ قرآن است و ارزشى بس رفيع و منزلتى بس والا دارد. لذا در اين فصل، نخست به بيان نورانى امام صادق(ع) در مورد حديث سبعة احرف مى‏پردازيم.

روايت امام صادق(ع)

على بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن‏أبي‏عمير، عن عمر بن اُذينة، عن الفضيل‏بن‏يسار قال: قُلت لأبي‏عبداللَّه(ع): إنّ النّاس يَقولون: إنّ القرآنَ نَزَلَ عَلى سَبْعَةِ أحْرِفٍ فَقال: كَذِبُوا اعداءُ اللَّه وَلكِنَّهُ نَزَلَ عَلى حَرْف واحدٍ مِنْ عِنْدِ الواحدِ؛(1)

فضيل بن يسار مى‏گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: مردم مى‏گويند: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. فرمود: دروغ مى‏گويند، دشمنان خدا. قرآن بر يك حرف و از جانب يكى نازل شده است.

همين محتوا و مضمون در روايت امام باقر(ع) نيز آمده است:

الحسين بن محمد، عن علي بن محمد، عن الوشاء، عن جميل بن درّاج، عن محمد بن مسلم، عن زرارة، عن أبي‏جعفر(ع) قال: إنّ القرآنَ واحدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واحِد وَلكِنَّ الاختِلافَ يَجي‏ءُ مِنْ قِبَلِ الرُواةِ.(2)

امام باقر(ع) فرمود: قرآن يكى است و از نزد يكى (خداى يگانه) نازل شد. ولى اختلاف از سوى راويان پديد آمد.

بررسى سندى روايت امام صادق(ع)

روايت امام صادق(ع) كه محمد بن يعقوب كلينى، محدث بزرگوار شيعه آن را نقل‏مى‏نمايد، از جهت سندى، روايت صحيحه مى‏باشد، يعنى همه راويان، ثقه، امامى و از هر جهت مورد اعتبار مى‏باشند كه در كتب رجالى، توثيق شده‏اند و درباره آنان جرحى ديده نمى‏شود. شخصيت‏هايى كه در سلسله سند اين روايت هستند، چنين مى‏باشند:

1 . على بن ابراهيم

على بن ابراهيم كه پدرش ابراهيم بن هاشم مى‏باشد، در همه كتب رجالى مورد تمجيد و توثيق واقع شده است و صاحب يكى از تفاسير معتبر شيعه است. نجاشى در مورد او مى‏گويد:

<على بن ابراهيم در حديث مورد وثوق است و او مورد اعتماد و صاحب كتاب (تفسير قمى) است.»(3) آية اللَّه خوئى هم در مورد او مى‏گويد: <وى ثقة و مورد اعتماد است و غالب موارد از پدرش نقل مى‏كند و غالباً كلينى از او روايت مى‏نمايد.»(4)

2 . ابراهيم بن هاشم

در مورد او نيز جرحى وجود ندارد و اعتبار او مسلم است. او امامى و ممدوح مى‏باشد. علامه حلّى در مورد او مى‏گويد:

او شاگرد يونس‏بن عبدالرحمان بوده است و كسى از اصحاب در مورد او، جرحى را ذكر نكرده است. روايات از او بسيار است و ارجح، قبول قول او است.(5)

مرحوم مامقانى در مورد او مى‏گويد:

علامه او را در كتاب خلاصه از معتمدين شمرده است و احاديث او قابل عمل است.(6)

آية اللَّه خوئى هم در مورد او مى‏گويد:

بدون شك ابراهيم بن هاشم ثقه است و دلايل ذيل بر آن گواه است:

الف) سيد بن طاووس ادعاى اتفاق بر وثاقت او نموده است.

ب) او نخستين كسى بود كه حديث كوفيين را در قم منتشر نمود و قميّون بر روايات او اعتماد كردند. در حالى كه در بين آنها كسانى بودند كه در حديث بسيار سخت‏گير بودند.

ج) ابراهيم بن هاشم در سلسله كامل الزيارات است و شهادت ابن قولويه بر اين كه هر كس در سلسله آن بوده مورد توثيق است، سلسله‏اى كه به معصوم(ع) منتهى مى‏شود.(7)

3 . ابن ابى‏عمير

محمد بن ابى‏عمير، يكى از شخصيت‏هاى برجسته در حديث و از اصحاب‏اجماع به‏شمار مى‏رود. نجاشى در مورد وى مى‏گويد: <او جليل القدر وعظيم المنزله، نزد ما و نزد مخالفين‏(8) است.» آية اللَّه خوئى، او را از اصحاب اجماع‏دانسته مى‏گويد: <در سلسله بسيارى از روايات واقع شده و كاملاً مورد اعتماداست» و به نقل از شيخ طوسى مى‏گويد: <او از مورد اعتمادترين مردم نزد خاصه و عامه بوده است و متعبدترين فرد از جهت عبادات و با تقواترين و عابدترين افراد بوده است.»(9)

4 . عمر بن اُذينه

نجاشى او را شيخ اصحابنا مى‏داند و در مورد وى مى‏گويد: <او بزرگ اصحاب‏مابصريين و آبروى آنان است.»(10) آيةاللَّه خوئى هم در مورد او مى‏گويد: <شيخ‏طوسى او را هم از اصحاب امام صادق(ع) و هم از اصحاب امام كاظم(ع)دانسته‏است.»(11)

5 . فُضيل بن يسار

آخرين راوى در حديث، فضيل بن يسار است. ايشان نيز از اصحاب اجماع شمرده شده از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به حساب آمده است.(12) نجاشى، او را ثقه و مورد اعتماد مى‏داند.(13) آية اللَّه خوئى در مورد او مى‏گويد: <او كاملاً مورد اعتماد بوده است و شيخ مفيد او را از فقها به حساب آورده است.»(14)

روايت امام صادق(ع) به لحاظ برخوردارى از رجال كاملاً معتبر، نزد شيعه روايت صحيحه است. زيرا دو نفر از اصحاب اجماع كه مورد اتفاق همه هستند، در ميان سلسله آن وجود دارد: ابن ابى‏عمير و فضيل بن يسار. از اين رو روايت امام صادق(ع)از جهت سندى، كاملاً مورد اعتماد است و نزد همه محدثان و فقها و مفسران شيعه، پذيرفته شده است؛ در فصل ششم به بيان اقوال علماى شيعه، اشاره خواهد شد. محمد بن يعقوب كلينى نيز كه حديث مذكور را در كتاب الكافى مى‏آورد، از محدثان بزرگ شيعه مى‏باشد.

رجال سند در روايت امام باقر(ع) نيز كه همان محتواى روايت امام صادق(ع) را دارد، كاملاً مورد اعتمادند. اينك راويان اين حديث شريف را بررسى مى‏كنيم:

الحسين بن محمد، عن على بن محمد، عن الوشاء، عن جميل بن دراج، عن محمد بن مسلم، عن زرارة، عن أبي‏جعفر(ع) قال: إنّ القرآن واحد....

1 . الحسين بن محمد اشعرى قمى

ايشان از مشايخ كلينى بوده است و در اسناد روايات بسيارى واقع شده است.(15) نجاشى در مورد وى مى‏گويد: <مورد اعتماد است و براى او كتاب نوادر است.»(16) محقق اردبيلى در مورد او مى‏گويد: <او ثقه است و صاحب كتاب، و محمد بن يعقوب كلينى از او روايت مى‏نموده است.»(17)

2 . على بن محمد

نجاشى او را ثقه دانسته مى‏گويد: <على بن ابى‏القاسم عبداللَّه، ثقه و فاضل و فقيه است.»(18) آية اللَّه خوئى نيز او را ثقه مى‏داند و مى‏گويد: <او از مشايخ كلينى است و از وشاء هم روايت مى‏كند. كلينى روايات زيادى را از او نقل مى‏كند.»(19)

3 . الوشاء

نجاشى او را ثقه و جليل القدر مى‏داند و مى‏گويد: <او از اصحاب امام رضا(ع)وازشخصيت‏هاى شيعه است.»(20) آية اللَّه خوئى نيز او را از بزرگان مى‏داند و مى‏گويد: <او همان حسن بن على بن زياد وشاء است و بدون ترديد، شخصيتى جليل القدر وموثق است.»(21)

4 . جميل بن درّاج

او از اصحاب اجماع است و شخصيتى جليل القدر مى‏باشد.(22) نجاشى درباره او مى‏گويد: <او از بزرگان و اعتبار شيعه است.»(23) محقق اردبيلى مى‏گويد: <علما اتفاق نموده‏اند بر صحت آن‏چه را آنان مى‏گويند و تصديق آنان در گفتارشان و اقرار بر فقاهت آنان. آن گروه عبارتند از: جميل بن دراج و عبداللَّه بن مسكان و ....»(24) آيةاللَّه خوئى مى‏گويد: <جميل بن دراج داراى اصل (كتاب) است و مورد اعتماد و از رجال امام صادق(ع) شمرده مى‏شود.»(25)

5 . محمد بن مسلم

او نيز از اصحاب اجماع و جليل القدر است.(26) محمدبن مسلم از نظر نجاشى، فقيهى باتقوا و از بزرگان كوفه و از موثق ترين مردم و از صحابه امام باقر(ع) و امام‏صادق(ع) بوده است.(27) محقق اردبيلى نيز مى‏گويد: <وى از اصحاب اجماع و از بزرگان در فقه است.»(28)

6 . زرارة

او نيز از اصحاب اجماع و جليل القدر است.(29) نجاشى، زرارة بن اعين را از بزرگان صحابه امام صادق(ع) و فقيهى برجسته و قارى و متكلّمى بزرگ مى‏داند.(30) محقق اردبيلى نيز او را ثقه و از بزرگان فقه و شخصيتى داراى رتبه عالى و منزلتى والا مى‏داند.(31)

روايت امام باقر(ع) نيز همانند روايت امام صادق(ع) از سلسله سند والايى برخوردار است. زيرا كه سه نفر از اصحاب اجماع در سلسله آن هستند و ديگرانى كه هم در سلسله سند قرار گرفته‏اند، امامى و موثق و معتبر شناخته شده‏اند. روايت مذكور، ضمن اين كه از سلسله سند كوتاهى برخوردار است -و خود مزيتى به شمار مى‏رود -از راويان معتبر برخوردار و در شمار روايات عالى السند مى‏باشد.

بنابراين دو روايت پيش گفته، گرچه خبر واحدند، اما در حجيّت آنها ترديدى نيست. لذا علماى شيعه، براى آن دو روايت، اعتبار خاصى قائل شده و آنها را صحيحه دانسته‏اند. از اين جهت مناسب است از جهت دلالت نيز مورد بررسى واقع شود تا مشخص گردد كه بر اساس آنها، قرآن بر حرف واحد و داراى نص واحدى است و سخن سبعة احرف در مورد الفاظ قرآن، سخنى بيهوده و بى‏اساس است.


1 . الكافى فى الاصول، ج‏2، ص‏630، كتاب فضل القرآن، باب النوادر، روايت 13.

2 . همان، روايت 12.

3 . رجال النجاشى، ص 260، شماره 680، على بن ابراهيم.

4 . معجم رجال الحديث، ج‏11، ص‏193، و مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، ج‏2، ص‏260.

5 . أبوعلى حائرى، منتهى المقال فى احوال الرجال، به نقل از خلاصه علامه، ج‏1، ص‏213.

6 . تنقيح المقال فى علم الرجال، ج‏1، ص‏40.

7 . آية اللَّه خوئى، معجم رجال الحديث، ج‏1، ص‏317.

8 . رجال النجاشى، ص‏326، ابن ابى‏عمير.

9 . معجم رجال الحديث، ج‏1، ص‏60 و ج‏14، ص‏281.

10 . رجال النجاشى، ص 283، شماره 752، عمر بن اذينه.

11 . معجم رجال الحديث، ج‏13، ص‏18.

12 . معجم رجال الحديث، ج‏1، ص‏60.

13 . رجال النجاشى، ص 309، شماره 846، فضيل بن يسار.

14 . معجم رجال الحديث، ج‏13، ص‏336، شماره 9436.

15 . معجم رجال الحديث، ج‏6، ص‏72، شماره 3601.

16 . رجال النجاشى، ص 66، شماره 156.

17 . محمد بن على اردبيلى، جامع الرواة، ج‏1، ص‏252.

18 . رجال النجاشى، ص 261، شماره 683.

19 . معجم رجال الحديث، ج‏12، ص‏118، شماره 8383 .

20 . رجال النجاشى، ص 39، شماره 80 و جامع الرواة، ج‏1، ص‏210.

21 . معجم رجال الحديث، ج‏23، ص‏165، شماره 15536 و ج‏5، ص‏36.

22 . همان، ج‏1، ص‏60.

23 . رجال النجاشى، ص 126، شماره 328.

24 . جامع الرواة، ج‏1، ص‏165.

25 . معجم رجال الحديث، ج‏4، ص‏150، شماره 2361.

26 . همان، ج‏1، ص‏60.

27 . رجال النجاشى، ص 323، شماره 882.

28 . جامع الرواة، ج‏2، ص‏193.

29 . معجم رجال الحديث، ج‏1، ص‏60.