پيش‏گفتار

منزلت قرآن

قرآن كتاب آسمانى و الهى است كه از طرف خداوند براى هدايت بشر بر پيامبر(ص) نازل شده و معجزه جاويدان بوده و مى‏باشد. در طول قرون گذشته تابه‏كنون، براى انسانها به ويژه مسلمانان، در ظلمتهاى جهل و گمراهى، مشعلى فروزان و كتاب نور، شفا و هدايت بوده و هست. قرآن كتاب انسان سازى است. قرآن سفره گسترده‏اى براى عموم بشر مى‏باشد. قرآن باب معرفت اللَّه و كتاب تزكيه انسانهاست. قرآن غنى‏ترين كتاب و وحى الهى و سخن خداست. هر كس بخواهد با خدا هم‏سخن گردد، مى‏بايد قرآن بخواند.

قرآن كتاب رحمت الهى است كه انسانها را به ضيافت الهى دعوت نموده. قرآن گنجينه معارف الهى و كتاب انس است. قرآن منبع اصلى انديشه مسلمانان و تجلّى خدا براى بشر است، آن‏چنان كه حضرت على(ع) مى‏فرمايد:

فتجلّى‏ لهم سبحانَه في كتابه من غير أَن يكونُوا رأَوْه؛(1)

خداوند در كتاب خويش (قرآن) بى‏آن‏كه او را ببينند، بدانها چهره نمود.

قرآن نبشتارى خيرخواه است كه فريب نمى‏دهد و هدايتگرى است كه گمراه نمى‏كند و سخنگويى است كه دروغ نمى‏گويد، آن چنان كه حضرت على(ع) مى‏فرمايد:

هو الناصح الذى لا يغشّ و الهادى الّذى لا يُضلّ و المحدّث الّذى لا يكذب.(2)

قرآن ثقل اكبر است و در يك كلمه، قرآن كتاب نجات بشر است كه انسان مى‏بايد به آن تمسك جويد تا در پرتو انوار درخشان آن و ائمه معصومين(ع)، سعادت را از آنِ خود گرداند.

از جمله مباحث مربوط به قرآن، چگونگى نزول آن است و از جمله فروع آن، نزول بر هفت حرف است كه در روايات اهل سنت بر آن ادعاى تواتر شده. آنچه كه داراى ابهام و اجمال است، معناى نزول بر هفت حرف است كه موضوع تحقيق اين‏جانب مى‏باشد.

در پيشينه موضوع تحقيق مى‏بايد اشاره نمايم كه تاكنون محققين بسيارى به ويژه از اهل‏سنّت در خلال مباحث قرآنى خود، به تبيين آن پرداخته‏اند. برخى به راه صواب رفته‏اند و برخى طريق خطا در نورديده‏اند. ظاهراً تنها دكتر ضياء الدين عتر، كتاب مستقلى تحت عنوان الاحرف السبعة و منزلة القراءات منها تدوين نموده. در جمع دانشمندان شيعه، ظاهراً كتاب مستقلى تدوين نشده يا آن كه مرا بدان دسترسى نيست. لذا با پيشنهاد استاد گرانقدر حضرت حجة الاسلام والمسلمين دكتر سيد محمدباقر حجتى -زيدعزه- اين موضوع را به عنوان رساله دكترا در زمينه <علوم قرآن وحديث» برگزيدم كه ان‏شاء اللَّه با مدد الهى و عنايت امام زمان (عج) و تحت نظارت و راهنمايى و مشاورت استادان محترم، تحقيقى باشد كه در جهت مباحث علوم قرآنى سودمند واقع گردد. هدف، پژوهشى در <حروف سبعه» است تا منزلت آن از نگاه دانشمندان شيعه و اهل سنت روشن گردد. نخست به‏بيان <گستره موضوع» پرداخته و سپس در فصول متعددى بررسى مى‏شود.

گستره موضوع

موضوع تحقيق، پژوهشى در روايت نزول قرآن بر هفت حرف‏(3) مى‏باشد. بايد اذعان داشت على‏رغم اين‏كه چندين قرن از بعثت پيامبر اكرم(ص) و نزول اولين آيات قرآن مى‏گذرد و انديشمندان علوم قرآنى در مورد چگونگى نزول آن بسيار انديشيده‏اند، هنوز نكات فراوانى در مورد چگونگى نزول، مبهم، مرموز و مجهول مانده است؛ از جمله آنها، نزول قرآن كريم، بر هفت‏حرف مى‏باشد. البته اين ابهام، نزد علماى شيعه، تا حدود زيادى منتفى است و امروزه پس از مطالعه و بررسى در اسناد و مدارك روايت مذكور، مى‏توان نظرى صريح و روشن و قطعى ارائه‏نمود. ليكن نزد علماى اهل سنت، كمتر مسأله‏اى همانند موضوع نزول قرآن بر احرف سبعه، معركه آرا و محط اختلاف نظر بوده است و هيچ مسأله‏اى به اين اندازه در ميان آنها مشكل جلوه نكرده است. در مورد آن همواره اين پرسش‏ها وجود داشته است كه:

آيا حديث نزول قرآن بر سبعة احرف واقعاً از پيامبر اكرم(ص) است ؟ اگر چنين است، آيا مقصود ايشان به الفاظ و تعابير قرآن مربوط مى‏شود، يا محتواى آن و يا آن‏كه هر دو جهت مى‏تواند هدف‏سوم حديث سبعة احرف باشد؟

آيا خود پيامبر(ص)، در جايى ديگر، مقصود خويش را از سبعة احرف بيان داشته‏اند؟ آيا امكان ندارد در صورتى كه پيامبر(ص) چنين حديثى را فرموده باشد، ناظر به بطون و محتوا بوده و معناى حديث به تدريج به الفاظ هم سرايت نموده است و بحث قراآت قرآن كه در زمان خلفا شكل گرفته است، مصداق آن شده است؟

حديث سبعة احرف را پيامبر(ص) در چه زمانى و در كجا و براى چند مرتبه و براى چند نفر بيان فرموده است؟ نخستين مرتبه در مكّه بوده است يا در مدينه؟ و آيا حديث نزول قرآن بر هفت حرف، شامل همه آيات قرآن مى‏شود يا به آيات مورد سؤال و آياتى ويژه محدود مى‏گردد؟ و زيادى درحروف آيا دفعى بوده است يا تدريجى؟ اگر مقصود از نزول قرآن بر سبعة احرف، الفاظِ تمام‏آيات باشد، اين نظريه به تعدّد قرآن و اضطراب متن آن -چنان كه مستشرقين خرده گرفته‏اند- منجر نمى‏شود؟

آيا صحابه پيامبر(ص) در معناى روايت سبعة احرف اتفاق نظر دارند؟ روايت نزول قرآن بر ثلاثةاحرف كه در مبحث دوم فصل دوم مى‏آيد، چگونه با حديث سبعة احرف سازگارى دارد؟ اگر نزول‏قرآن بر سبعة احرف صحيح باشد، چرا صحابه پيامبر(ص) قرآن را بر هفت حرف ننوشتند يا درمصاحف خود معين نكردند كه آن را بر اساس كدام حرف فراهم آورده‏اند؟ آيا اساساً مصاحف بريك حرف بوده يا بيشتر؟ اگر- طبق برخى از ديدگاه‏ها - مصاحف بر يك حرف نوشته شده، آيابقيه (شش حرف ديگر از سبعة احرف) از رسميت افتاده و به دست فراموشى سپرده شده‏اند و از قراآت قرآنى به شمار نمى‏رفته‏اند ؟ آيا همه قراآت به يك حرف بر نمى‏گردد؟ آيا اگر مصحف عثمان برشكلى نوشته شده كه بر همه حروف منطبق است، چگونه مى‏توان از اختلاف قراآت جلوگيرى نمود؟

آيا قبول سبعة احرف در الفاظ قرآن و پذيرفتن كلمات و لغات متعدد در آيات، اعجاز بيانى قرآن را مخدوش نخواهد ساخت؟ آيا با قبول احرف سبعه، زمينه تحريف قرآن، فراهم نخواهد شد، و هر كسى، كلمه‏اى را به بهانه نزول هفتگانه حروف كم و يا زياد نخواهد كرد؟ آيا با وجود احرف سبعه، بين معانى قرآن در بيان تشريع حلال و حرام، ناهماهنگى و تفاوت پديد نخواهد آمد؟

آيا قبول سبعة احرف در مورد الفاظ قرآن، موجب آن نشده است كه برخى از عالمان اهل سنت حكم نمايند: با توجه به تواتر روايت سبعة احرف، قرآن مسلماً بر هفت حرف نازل شد و انكار عمدى آن كفرآفرين است؟ آيا پذيرش نزول بر هفت حرف، زمينه ساز كتاب‏هايى مانند الفرقان از ابن‏خطيب نبوده كه معتقد شده است:

قرآن بر هفت حرف نازل شده است و اگرچه در زمان عثمان، توحيد قراآت انجام‏گرفت، ولى ما مجازيم قرآن را به هر قرائتى بخوانيم و كُتّاب در ثبت كلمات خطانمودند كه موجب تحريف قرآن شد و قرآن موجود، قرآن واقعى نيست‏(4)!

آيا بر اساس اعتقاد عده‏اى از عالمان اهل سنت، حروف ديگرى كه قرآن بر آنها نازل شده ولى براساس آنها كتابت نشده، نسخ شده‏اند؟ آيا مى‏توان سخن طحاوى، عالم قرن سوم اهل سنت را پذيرفت؟ آن‏جاكه مى‏گويد:

سبعة احرف مخصوص نخستين روزهاى نزول قرآن بوده كه با هدف عجز مردم از قرائت قرآن نازل شده است؛ سپس در ادامه نزول، به علت رفع ضرورت نزول قرآن، نزول واحد بوده و آيات نازل شده بر هفت حرف قبلى نيز به يك حرف باز گشته‏اند.(5)

چگونه است كه در روايات شيعه، حديث صحيحى از پيامبر اكرم(ص) با تعبير <نزول قرآن بر هفت حرف» وجود ندارد؟ چرا در كتب اربعه شيعه روايتى بر نزول قرآن بر سبعة احرف، حتى از ساير معصومين(ع) موجود نيست؟ آيا در ميان علماى شيعه كسى هست كه اين حديث را پذيرفته باشد؟ چگونه مى‏توان چنين روايتى را با روايت امام صادق(ع) مبنى بر تكذيب نزول قرآن بر هفت‏حرف، جمع نمود؟

آيا اختلاف در قرآن كه در روزهاى نخستين مجاز شمرده شده بود، به نقمتى در جايگاه نعمت تبديل نشد؟ چرا عثمان، اختلاف در قراآت را كه از طرف پيامبر(ص) بر اساس برخى از روايات، براى تسهيل امت بوده، به قرائت واحد تبديل كرده مردم را بدان ملزم ساخت؟ آيا اساساً امت پيامبر(ص) كه امتى فصيح بوده‏اند، از قرائت بر حرف واحد عاجز بوده‏اند كه به منظور آسان‏گيرى بر آنان، قرآن بر هفت حرف نازل شد؟

آيا در ميان اهل سنت، صاحب نظرى هست كه حديث مذكور را در مورد الفاظ قرآن نپذيرفته باشد؟ در ميان علماى متأخراهل سنت، كسى به نقد و بررسى سندى حديث سبعة احرف پرداخته‏است؟ آيا هيچ‏يك از آنان بر سند اين حديث خرده گرفته‏اند؟ آيا اساساً حديث سبعة احرف، متواتر است يا تواتر آن در طبقه اول، نزد بزرگانى از اهل سنت ثابت نشده و خبر واحد مى‏باشد؟ آياامكان ندارد كه روايت سبعة احرف از پيامبر اكرم(ص) روايت نشده باشد و برخى از تابعين براى تقديس عمل صحابه در توجيه قراآت، چنين حديثى را به پيامبر نسبت داده و در رواج و توسعه آن همت گمارده‏اند؟

آيا امكان ندارد، ضمن مردود بودن روايت نزول قرآن بر احرف سبعه، روايت نزاع بين عمر و هشام بن حكيم در نزد پيامبر(ص) در ارتباط با قرائت سوره فرقان درست باشد كه پيامبر(ص) ضمن حلّ اختلاف، قرائت صحيح را بيان نموده است؟ آيا مى‏توان پذيرفت كه سرآغاز اختلاف قراآت، اختلاف در نزول بوده است؟ آيا با وجود نهى از كتابت و حتّى نقل حديث در قرن اول، نزد اهل‏سنت، چگونه حديث سبعة احرف به عنوان حديث متواتر وانمود شده است؟ و با توجه به اين‏كه برخى از صاحبان جوامع حديثى در ضبط احاديث، ناگزير از نقل به معنا بوده‏اند، اين احتمال وجود ندارد كه حديث سبعة احرف با وجود تفاوت‏هاى فراوان در متن آن، از نقل به معنا مصون نمانده است؟ آيا حديث سبعة احرف از تفرّدات عمر نيست؟


1 . نهج البلاغه، تصحيح صبحى صالح، خطبه 147.

2 . همان، خطبه 176.

3 . عن ابى هريره قال: قال رسول اللَّه(ص): اِنّ هذا القرآنَ اُنزل على‏ سبعةِ احرُفٍ. فَاقرؤوا و لاحرجَ‏و لكن لاتختمُوا ذكرَ رحمةٍ بعذابٍ و لا ذكرَ عذابٍ برحمةٍ؛

ابى هريره مى‏گويد: پيامبر(ص) فرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شده است. بخوانيد آن را و بر شما حرجى‏نيست. اما آيه رحمت را به عذاب و آيه عذاب را به رحمت، ختم نكنيد. (تفسير طبرى، ج‏1، ص‏42، ح‏45).

4 . الفرقان فى جمع و تدوين القرآن، ص 50.

5 . مشكل الآثار، ج 4، ص 191.