28. <الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِاللَّهِ أَلابِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛

كسانى كه ايمان آورده‏اند و دل‏هاى آنها با ياد خداوند آرام است، آگاه باش تنها با ياد خدا، دل‏ها آرامش پيدا مى‏كند».

29. <الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ و حُسْنُ مَآبٍ؛

كسانى كه ايمان آورده‏اند و كارهاى نيك انجام مى‏دهند زندگى گوارا و حسن عاقبت از آن آنهاست».

30. <كَذلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِى أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهَا أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِى أُوحَيْنَا إِلَيْكَ‏وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّى لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ مَتَابِ؛

هم‏چنين تو را به ميان امتى فرستاديم كه پيش از آنان امت‏هايى آمده‏اند و رفته‏اند، تا براى آنان آن چه را بر تو وحى كرده‏ايم بخوانى. آنان به رحمان كفر مى‏ورزند. بگو: پروردگارم اوست، جز او خدايى نيست، به او توكل كرده‏ام و بازگشت به سوى اوست».

يكى از مشكلات زندگى عصرما مشكلات روانى است. امروز سراسر زندگى جوامع ماشينى را اضطراب و دلهره فرا گرفته و آرامش روحى جاى خود را به تشنج روانى و سرانجام به انتحار و خودكشى داده است و اين حقيقتى است كه اكثر روان‏پزشكان را نگران ساخته است.

بشر در سايه دانش نيرومند خود بر بسيارى از مشكلات زندگى پيروز گرديده و به قسمتى از بيچارگى‏ها و ناتوانى‏هاى خود پايان داده است؛ مثلا با شناختن دشمن شماره يك و نامريى خود، <ميكرب» و راه مبارزه با آن، خود را از بيمارى‏هاى عفونى، به صورت قابل ملاحظه‏اى، رها ساخته است و يا با استخراج منابع زيرزمينى و نيروهاى مختلف طبيعت، بسيارى از موانع را از پيش پاى خود برداشته و وسايل استراحت مادى خود را به نحو دل‏پذيرى فراهم نموده است.

او در پرتو قدرت صنعت و تكنيك، درهاى فضا را به روى خود گشوده و انسان‏هايى را به ماه فرستاده و باز گردانيده است و از قلب و كليه مصنوعى، استفاده نموده است و....

ولى در برابر اين پيروزى چشمگير علمى، به آرامش روانى، كه زيربناى‏زندگى سعادتمندانه است، نه تنها دست نيافته، بلكه به موازات‏پيشرفت صنعت و تكنيك و دانش‏هاى مادى و افزايش وسايل استراحت جسمى، مشكلات روانى و تشويش‏هاى فكرى او روز افزون گرديده و لحظه به لحظه به سير صعودى خود ادامه مى‏دهد. تو گويى تشنج‏هاى روحى و دلهره‏هاى روانى بشر، با ترقيات مادى و تمدن ماشينى همراهند و به موازات‏هم، در حال پيشرفتند. گواه آن آمارهايى است كه مطبوعات صنعتى‏ترين كشورهاى جهان در اين باره منتشر ساخته‏اند؛ مثلاً نيمى از آمريكايى‏هاى بالغ، لااقل يك بار براى رفع نگرانى و تشويش تحت معالجه قرار مى‏گيرند.(1) تنها در آمريكا يك ميليون و هشتصد هزار تخت در بيمارستان‏ها و مراكز خصوصى، براى معالجه و درمان بيماران روحى اختصاص داده شده است و بيشتر تعجب‏آور خواهد بود اگر اضافه كنيم كه اين رقم نمودار مبتلايان به امراض روحى است كه احتياج به مراقبت پزشكى و دارويى دارند. چه‏بسا افرادى هستند كه خارج از كادر رسمى و به اصطلاح سرپايى به مداوا مشغولند(2).

در آمريكا پزشكان گزارش داده‏اند از هر هشت نفر يك نفر قسمتى از عمرش را در بيمارستان امراض روحى خواهد گذراند. درجنگ جهانى دوم از هر شش نفر سرباز آمريكايى، كه به جنگ اعزام مى‏گرديد، يك نفر به علت نقايص فكرى و روحى از خدمت معاف مى‏شد.

علت جنون و ديوانگى، هر چند به درستى روشن نيست ولى در بسيارى از موارد، ترس نگرانى، عامل مؤثرى در ايجاد جنون است‏(3).

اگر ساير كشورهاى صنعتى آمارهاى خود را در اين زمينه منتشر مى‏كردند، معلوم مى‏گرديد عصر كنونى، عصر فزونى اضطراب و تشويش، نگرانى و دلهره، ديوانگى و جنون است و به قول آلكسيس كارل: <تو گويى صفت عقل و ديوانگى غرامتى است كه ما بايد در برابر تمدن صنعتى و تغييراتى كه در طرز زندگى ما داده است، ادا كنيم»(4).

در آيه مورد بحث، ايمان به خدا مايه آرامش روح و روان و ياد او موجب تسكين دل‏ها ذكر شده است و اين قسمت، يكى از نقاط حساس بحث‏هاى قرآنى است كه هم اكنون دانش پرده از روى آن برداشته از اين نظر بسيار شايسته است در علل و موجبات اضطراب‏ها و دلهره‏ها به صورت كوتاه و فشرده سخن گفته، آن‏گاه به تحليل مفاد آيه - كه ياد خدا را سبب امنيت قلوب و آرامش روان‏ها دانسته است - بپردازيم.

عوامل اضطراب

1. معماى هستى

بشر در پرتو حس كنجكاوى خواهان درك راز هستى و معماى خلقت است، او همواره مى‏خواهد بفهمد سر آغاز هستى و سر انجام آن كجاست و خود او از كجا آمده و راز آفرينش او چيست. و بسيارى از افراد بشر، در فصل مخصوصى از عمر خود مى‏پرسند كه، <از كجا آمده‏ام آمدنم بهر چه بود؟»

گروهى در پرتو داشتن سرمايه علمى كافى و رهبرى‏هاى صحيح موفق به درك راز خلقت و سرآغاز و سرانجام آن مى‏گردند؛ ولى برخى بر اثر ناهموارى محيط، در درياى حيرت و بهت فرو مى‏روند. در اين ميان آن گروه كه حساسيت خاصى در اين مسائل دارند، اگر حس كاوش آنان به طرز صحيحى رهبرى نشود و يا خود آنها نيز مايه كافى براى حل اين معما نداشته باشند، چه بسا دچار افكار ماليخوليايى و تشويش فكرى مى‏گردند و تحت فشار روانى خاصى، كه سرانجام بسيار بدى دارد، قرار مى‏گيرند.

2. ماديگرى بى‏حد و حساب

از طرفى حرص و آز بشر، مرزنشناس است و از طرف ديگر، امكانات او بسيار محدود، و در عصر كنونى، كه در كشورهاى ماشينى معنويات به دست فراموشى سپرده شده و محاسبه‏اى جز ماديگرى و سودجويى نيست، هر فردى براى زندگى بهتر و ارضاى غرايز و اشباع خواسته‏هاى درونى خود پيوسته تلاش مى‏كند و در عين حال هم، به آن چه مى‏خواهد نمى‏رسد. نتيجه چنين دنياخواهى و تجمل پرستى، چيزى جز تشويش و اضطراب و سلب آرامش فكرى نيست و كوشش‏هاى كم حاصل، كه فرد با آن همه تلاش به آرزوها و آمال خود نمى‏رسد، رنج آور است. فردى كه خلأ فكرى دارد و فضاى روان او را دنياطلبى و ماديگرى پر كرده و هدفى جز ثروت‏اندوزى و بهره‏گيرى مادى و التذاذ جسمى ندارد از آن جا كه قسمت اعظم آن چه را مى‏خواهد، به دست نمى‏آورد، دچار ناراحتى‏هاى فكرى و تشويق روانى مى‏شود و اگر وسوسه آينده تاريك، به آن افزوده شود، در اين صورت اين افكار چون خوره، اعصاب و روان او را مى‏خورد.

3. شدايد و مصايب

جهان ماده پر از مشكلات است. هر فردى در طول زندگى خود با يك سلسله از محروميت‏ها، شكست‏ها، فقدان عزيزان، حوادث ناگوار و فرساينده اجتماعى، بلاى زمينى و آسمانى و ده‏ها گرفتارى ديگر رو به رو مى‏گردد و به قول هنرى‏آدامس: <اين جهان صورتى از غم و رنج و مرگ و يا طوفان و قحطى و بيرحمى و انحراف و بى‏ثباتى و نادانى و خوشبختى بدون عقل و خودخواهى بدون كسب و تلاش و بدبختى بى‏جهت و ترس‏هاى نامعلوم مى‏باشد»(5).

هر كدام از آنها عامل مهمى براى اضطراب و دلهره و غم و اندوه به شمار مى‏روند. در چنين جهان طوفانيى، كه كشتى زندگى بر اثر تصادم با كوه‏هاى مخفى درياى پر طوفان اجتماع ما به شدت مى‏شكند، عاملى لازم است كه به روح و روان ما سكينه و آرامش بخشد، تا در پرتو آرامش روحى، كشتى شكسته خود را به ساحل نجات رهبرى كنيم.

4. انديشه فنا

هر فردى به قطع و يقين مى‏داند رشته عمر وى پس از اندى قطع خواهد گرديد و از آن چه به قيمت عمر خود گرد آورده است دست خواهد شست. انديشه مرگ، كه به صورت هيولاى مخوفى در برابر هر انسانى مجسم مى‏گردد، براى كسانى كه مرگ را آخرين سير زندگى مى‏دانند، بسيار جانكاه و مرارت بار است و زندگى را در قسمت اخير عمر كاملا تلخ مى‏سازد و هر نوع نشاط زندگى را مى‏ستاند و گاهى در اين مرحله، فشار روانى به حدى مى‏رسد كه انسان را به مرگ زودرس، دچار مى‏سازد زيرا بشر مرفه وقتى خود را با چنين اعتقادى (مرگ دروازه فناست و پس از مرگ خبرى نيست) در آستانه فنا ديد، يأس و نوميدى مطلق محيط روح او را سخت تيره و تار مى‏كند و زندگى را به كام او تلخ مى‏سازد.

روى اين عوامل و مشابه آنهاست كه زندگى مادى در محيطهاى دور از معنويت بارنج و فشار روحى توأم است و بشر مادى در فكر پناهگاهى است كه به روح متزلزل او ثبات و آرامش بخشد و خود را از اين اضطراب و دلهره برهاند.

گروهى به مشروبات الكلى، برخى به مواد مخدر، مانند هروئين و كوكائين و ال - اس - دى، پناه برده و عده‏اى خود را به قمار مشغول مى‏سازند، تا در سايه اين عوامل تباه كننده عقل و احساس، مدتى در جهان بى‏خبرى به سر برند و به طور موقت روح و روان خود را به دست فراموشى سپرده و از فشارهاى محيط ماديگرى بى‏خبر گردند.

دسته ديگرى براى كاستن فشار محيط و عوامل نامبرده، به جشن‏هاى آن‏چنانى، تئاترها، سينماها، صفحات و آهنگ‏هاى تند و خسته‏كننده پناه برده و تصور مى‏كنند آن جلوه‏هاى ظاهرى و در عين حال مخدر و مسكن، مى‏تواند به روح لرزان و فكر مضطرب او ثبات و آرامش بخشد، زهى تصور باطل و زهى خيال محال!

ولى پس از مدتى نوعى وازدگى از تمام اين عوامل پيدا مى‏كنند و فشار جانكاه دورى از معنويات به حدى مى‏رسد كه خودكشى مى‏كنند و يا در يكى از بيمارستان‏ها بسترى مى‏گردند و يا اين‏كه عمر خود را با تلخى و ناشادمانى سپرى مى‏سازند.اكنون ببينيم دارويى كه در اين باره قرآن پيشنهاد مى‏كند چيست.

ايمان به خدا و عوامل اضطراب

زندگى آرام و گوارا و بدون دلهره و تشويش، آرمان هر انسان خردمندى است كه براى تحصيل آن شبانه روز مى‏كوشد. تو گويى او با همه كوشش يك چنين زندگى، بزرگ‏ترين گمشده اوست، كه به گونه‏اى خاص در طريق آن مى‏كوشد. با داشتن همه نوع وسايل بهزيستى، آرامشى در خود نمى‏يابد و روز به روز خود را از اين مقصد دورتر احساس مى‏كند.

اكنون بايد ديد نقص اين زندگى صنعتى، كه با بودن همه نوع وسايل آرامش، آرامش وجود ندارد، كجاست. به عقيده محققان و دانشمندان بشر دوست اشكال كار اين جاست كه زير بناى زندگى بشر كنونى را در بسيارى از جامعه‏هاى صنعتى، امور مادى و لذايد نفسانى و شاخص خوشبختى و بدبختى را ثروت و خوشى‏هاى مادى و جلوه فريبنده آن تشكيل مى‏دهد. ناگفته پيداست دورنماى زندگى مادى بسيار زيبا و فريبنده است، اما هرگز سعادت آفرين و آرامش بخش نيست؛ زيرا انسان مادى دل به چيزى بسته است كه در آستانه فنا و نابودى است و هرگز پايدار و جاودانى نيست؛ از اين رو چنين فردى، خود را خوشبخت و سعادتمند نخواهد ديد و زندگى را جز اتلاف عمر و سپرى ساختن دقايق آن، چيزى ديگر تلقى نخواهد نمود و ناچار بايد سعادت را در كوى و برزن ديگرى جستجو نمايد كه ابديت دارد و لرزان و فناپذير نيست.

به عبارت ديگر، انسان براى آرامش خود و رها ساختن خويش از دست عوامل اضطراب تكيه‏گاهى لازم دارد كه، جاويدان و فناناپذير، عالم و دانا، قادر و توانا باشد و چنين تكيه‏گاهى، جز خدا و ايمان به او و علاقه به كمالات روحى و معنوى و اعتقاد عميق به زندگى جاودانى در سراى ديگر، چيز ديگرى نيست و جهان ماده با تمام زيبايى‏هاى زود گذر خود، از آن جهت كه لرزان و بى‏قرار و رو به فنا و نابودى است، نمى‏تواند به زندگى پرتلاطم وى سكونت و آرامش ببخشد. چنين تكيه‏گاهى با تمام خصوصياتى كه دارد به سان لانه عنكبوتى است‏(6) كه در مسير باد و آب و آتش قرار گيرد. لانه عنكبوت از نظر فن معمارى و اصول مهندسى و رموز خانه سازى، در جهان آفرينش بسيار بى‏نظير است. فواصل تارها آن چنان منظم و يك نواخت است كه حيرت هر بيننده را برمى‏انگيزد ولى اين شاهكار خلقت در برابر قطره آبى، نسيم كوتاهى، شعله آتشى، كوچك‏ترين مقاومتى ندارد.

در گذشته عوامل اضطراب و نگرانى، به گونه‏اى كوتاه و فشرده بيان گرديد حال ببينيم كه چگونه ايمان به خدا تمام عوامل اضطراب و دلهره را ريشه‏كن مى‏سازد و در تخفيف آلام و ناراحتى‏هاى روحى چه نقشى را برعهده دارد اكنون نقش‏هاى آن را برمى‏شمريم:

1. مذهب در پرتو اعتقاد به خدا، كه او را سرچشمه هستى و مبدأ خلقت مى‏داند، معماى هستى را، كه نخستين عامل اضطراب است، به طرز صحيحى حل نموده و به حيرت و سرگردانى فكرى بشر، در موضوع معماى آفرينش خاتمه بخشيده است و از راه نظام حيرت‏انگيز كه بر هر يك از ذرات جهان حكومت مى‏كند نتيجه گرفته اين جهان طراح و سازنده‏اى دارد و چنين نظم شگفت‏انگيزى نمى‏تواند اثر تصادف اتم‏هاى بى‏شمار و يا انفجار كره آتشينى باشد و از اين راه، نخستين عامل اضطراب را برطرف ساخته است.

2. مذهب با مقررات اخلاقى و تعاليم حيات‏بخش خود، غريزه حرص و آز و جاه‏طلبى و ثروت اندوزى انسان را، كه دومين عامل اضطراب روحى است، به صورت صحيحى تعديل مى‏كند و او را به عزت نفس و مناعت طبع و نيكو كارى و پرهيزكارى فرا مى‏خواند و در اين راه به سخنرانى‏هاى خشك و سمينارهاى بى‏روح اكتفا نمى‏ورزد، بلكه از راه تعيين پاداش‏هاى بزرگ و كيفرهاى سخت، از حرص و آز نامشروع و غير قانونى و آزارانگيز او مى‏كاهد و بدين وسيله از هر نوع تجمل‏پرستى و گرايش بى‏حد و حساب به دنيا كه آرامش و ثبات را از انسان مى‏ستاند جلوگيرى مى‏نمايد و دگرگونى خاصى كه شايسته مقام انسانى است در روان او به وجود مى‏آورد و اثر نامطلوب عامل دوم اضطراب را خنثى مى‏سازد.

3. انسان در سايه اعتقاد به خداى حكيم على الاطلاق، خداى رؤوف و مهربان، خدايى كه به مصالح و مفاسد بندگان خود، از خود آنها آشناتر است، مى‏تواند اثرات نامطلوب مصايب و شدايد و بلاها و روى‏دادهاى بد را خنثى سازد؛ زيرا مى‏داند آن چه بر او مى‏گذرد تقدير خداى حكيم و دانا و تواناست و همه كارهاى او بر اساس مصلحت استوار است به ويژه كه متوجه باشد هر نوع صبر و بردبارى در برابر مصايب پاداش‏هاى بزرگ دارد و به قول هنرى آدامس: <اگر رنج‏هاى اين جهان، بى‏پاداش آن جهان بماند زندگى را چگونه مى‏توانيم تحمل كنيم. شما حتى درسى را كه ولتر داده است ياد نگرفته‏ايد: اگر به فرض محال خدايى نباشد بايد آن را بسازيم»(7).

يونگ، روانكاو معروف و معاصر در كتاب انسان معاصر در طلب روح مى‏نويسد: در مورد بيماران روحى كه از 35 سال به بالا داشتند؛ حتى يك نفر هم يافت نمى‏شد كه مشكل روانى او در آخرين مرحله تحليل، به ايمان مذهبى مربوط نگردد. بهتر است بگوييم كه هر فرد از آنان به علت فقدان آن چه دين زنده به اشخاص مى‏دهد، بيمار شده‏اند و هيچ كس از آنها كه نظر دينى و مذهبى خويش را باز نيافتند واقعاً درمان نشده‏اند(8).

البته اعتقاد به تقدير خداوند بزرگ بدين معنا نيست كه در برابر هر نوع فشار و سختى‏هاى اجتماعى، كه مخلوق جامعه‏هاى فاسد است، دست روى دست بگذاريم و انواع بيدادگرى‏ها را به عنوان صبر و شكيبايى در برابر تقدير تحمل نماييم؛ زيرا هدف مذاهب از اعتقاد به تقدير و قضا، درباره آن گونه مصايب و شدايدى است كه از قدرت انسان بيرون بوده و از قلمرو انديشه و خيال و فعاليت او خارج مى‏باشد؛ مانند مرگ عزيزان و ديگر حوادث بد كه قابل پيش‏بينى نيست. ولى آن دسته از بدبختى‏ها و بيچارگى‏ها، كه معلول وضع غلط اجتماع انسانى است، هرگز مربوط به تقدير الهى و قضاى خداوندى نيست؛ بلكه ريشه آن را بايد در دل اجتماع فلاكت بار خودجستجو نمود و تغيير اين تقدير و دگرگون ساختن اين قضا به دست خود ماست و از اين طريق، سومين مشكل بشر، حل شده و مى‏تواند در برابر حوادث تلخ روزگار، سنگين و بردبار و ثابت و باوقار باشد.

4. مذهب در سايه اعتقاد به معاد، رشته زندگى را به دوران پس از مرگ مى‏كشاند و مرگ را، دروازه ابديت قلمداد مى‏كند و فرشته‏اى را كه مأمور گرفتن جان‏هاست پاسدار آن دروازه مى‏داند و از اين طريق، به زندگى مادى بشر رونق و طراوت خاصى مى‏بخشد و زندگى را در كام پيران و سالخوردگان و گروه‏هاى بازنشسته و محرومان، شيرين مى‏نمايد و بر اثر نويدهاى جهان ديگر، غبار غم فنا و نيستى را از چهره آنان پاك مى‏سازد.

ديدگاه‏هاى دانشمندان

آن‏چه گفته شد حقيقتى است كه بسيارى از دانشمندان و روانكاوان به آن تصريح كرده‏اند. ويليام جيمز، كه لقب پدر روان‏شناسى به خود گرفته، مى‏گويد: كسى كه به حقايق بزرگ و معنوى متكى است از تغييرات و تطورات مختصر و فراز و نشيب‏هاى دايمى و جارى زندگى دستخوش نگرانى و تشويش نخواهد شد از اين روست كه شخص با ايمان مذهبى از هر اضطراب و تشويش مصون مى‏ماند(9).

ديل كارنگى مى‏گويد: در آمريكا به‏طور متوسط هر 35 دقيقه يك نفر انتحار مى‏كند و هر دو دقيقه يك نفر ديوانه مى‏شود. اگر مردم دنبال آن آرامش، كه در مذهب و دعاهاى مذهبى پنهان است مى‏رفتند بيشتر اين خودكشى‏ها و ديوانگى‏ها منتفى مى‏شد.

دكتر گيلورد هاوزر در كتاب گذرنامه براى يك زندگانى نوين مى‏نويسد: ما در زندگى به ايمان و اعتدال احتياج داريم و من با ژوشوالوت ليمان، فيلسوف بزرگ عصر حاضر، هم‏عقيده هستم آن‏جا كه مى‏گويد: دين و مذهب در زندگى به انسان اطمينان و تكيه گاه روحى مى‏بخشد.

ويليام جيمز مى‏گويد: ايمان نيروى ما را فوق‏العاده بزرگ مى‏كند و بالا مى‏برد و حتى دردمان را درمان مى‏بخشد و بيمارى را از بدن زايل مى‏سازد(10).

داورى و راهنمايى قرآن

قرآن با صراحت هر چه كامل‏تر آرامش و ثبات خاطر را از آن كسانى مى‏داند كه ايمان دارند و در پرتو ايمان به خدا از هر نوع ظلم و تعدى مصون‏هستند آن جا كه مى‏فرمايد:

<اَلَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيْمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ...؛(11)

فقط براى آن دسته امنيت و آرامش خاطر است كه داراى‏ايمانند و آن را با ظلم و ستم نپوشانيده‏اند».

در جاى ديگر به كسانى كه اوليا و دوستان خدا هستند نويد مى‏دهد كه ترس و غم در آنها راه ندارد:

<أَلاإِنَّ أَولِيَاءَ اللَّهِ لا خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛(12)

آگاه باش براى دوستان خدا، ترس و اندوهى نيست».

در آيه مورد بحث اطمينان و آرامش فكرى را اثر مستقيم ياد خداى بزرگ مى‏داند:

<أَلابِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛(13)

آگاه باش به ياد خدا قلوب و دل‏ها آرام‏مى‏گردد».

قرآن از اين آرامش خاطر در بسيارى از آيات به لفظ <سكينه»، كه مرادف با آرامش است تعبير كرده است چنان‏كه مى‏فرمايد:

<هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤمِنينَ لِيَزْدَادُوا إِيْمَاناً؛(14)

اوست كه آرامش را در قلوب افراد با ايمان فرود مى‏آورد تا بر ايمان خود بيفزايند».

آيا ايمان دو نشانه متضاد دارد؟

در آيه مورد بحث آرامش روحى از نتايج ياد خدا و ايمان شمرده شده است در عين حال در برخى از آيات، خوف و ترس را، كه نقطه مقابل آرامش است، از آثار ياد خدا نيز قلمداد گرديده است؛ چنان كه مى‏فرمايد:

<إِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ...؛(15)

مردان با ايمان كسانى هستند كه ياد خدا سبب مى‏شود ترس و لرز بر قلوب آنان مسلط گردد».

در سوره حج آيه 35 نيز اين مضمون وارد شده است ولى با توجه به آيه ديگرى كه هر دو صفت را يك جا از آثار ايمان به خدا مى‏شمارد مشكل حل مى‏شود اكنون آيه:

<اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُم إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ...؛(16)

خداوند بهترين گفتار را به صورت كتاب كه آيات آن شبيه يكديگر است فرستاده است و پوست و اندام كسانى كه از خداى خود مى‏ترسند (از شنيدن آيات آن) به لرزه در آمده يك نوع آرامش بر قلوب و اندام آنها مستولى مى‏گردد».

همين‏طور كه ملاحظه مى‏فرماييد در اين آيه هر دو صفت (ترس و آرامش) از نتايج مستقيم ايمان به خدا شمرده شده است؛ چون وقتى انسان به ياد خداى بزرگ مى‏افتد كوتاهى‏ها و سركشى‏هاى خويش را به ياد مى‏آورد، حالت ترس و لرزه به او دست مى‏دهد؛ ولى پس از توجه به صفات خداى بخشاينده و مهربان و تصميم بر جبران كوتاهى‏ها، دل آرام مى‏گيرد و ثبات و اطمينان بر او مستولى مى‏شود.


1. مجله دانشمند، سال چهارم، ش 4 .

2. بلاهاى اجتماعى قرن ما، ص 63.

3. چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور كنيم، ص 61.

4. انسان موجود ناشناخته، ص 150.

5. لذات فلسفه، ص 469.

6. ر.ك: عنكبوت(29) آيه 41. خداوند در اين آيه تكيه گاه‏هاى غيرالهى را به سان لانه عنكبوت مى‏داند.

7. لذات فلسفه، ص 470.

8. جهان ماديات، ص 41.

9. چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور سازيم، ص 231.

10. مبانى فلسفه، ص 517.

11. انعام (6) آيه 82.

12. يونس (10) آيه 62.

13. رعد (13) آيه 28.

14. فتح (48) آيه 4.

15. انفال (8) آيه 2.

16. زمر (39) آيه 23.