پيوندهايى كه بايد محترم شمرده شود

21. <وَالَّذِيْنَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَونَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛

(خردمندان) كسانى هستند كه پيوندهايى را كه خداوند به برقرارى آنها فرمان داده است حفظ مى‏كنند و از خداى خود و سختى حساب مى‏ترسند».

در اين آيه سه علامت ديگر انسان‏هاى عاقل بيان شده است كه عبارتند از:

ب) صله رحم؛

ج) ترس از عذاب پروردگار؛

د)ترس از عذاب آخرت.

يك فرد با ايمان پيوندى با خدا دارد كه از صميم دل به آن معتقد است و همه شؤون خود را از مرگ و زندگى و... از آن او مى‏داند و پيوندى نيز با مردم دارد و در بين آنان زندگى مى‏كند و از كمك‏ها و همكارى‏هايشان بهره مى‏برد و آنان بخشى از بار زندگى او را به دوش مى‏كشند.

فرد عاقل و خردمند هر دو پيوند را محترم مى‏شمارد و به كليه پيوندها احترام مى‏گذارد؛ زيرا گسستن پيوندهاى الهى جز يأس و نوميدى و آلودگى به گناه چيزى نيست. زندگى مادى بدون تكيه‏گاهى معنوى، جز بدبختى نتيجه‏اى ندارد و پشت پا زدن به پيوندهاى اجتماعى، در حالى كه يك نوع نمك‏نشناسى و ناجوانمردى است، خود موجب گسسته شدن رابطه فرد با اجتماعى است كه بار زندگى او را به دوش گرفته و صميمانه به او خدمت مى‏كند.

احترام به اين دو پيوند پيش از آن كه نشانه ايمان باشد يكى از نشانه‏هاى افراد عاقل و فهميده است كه از اين دو پيوند براى سعادت و خوشبختى خوداستفاده مى‏كنند. اين آيه و هم‏چنين آيات بعدى در صدد بازگويى‏نشانه‏هاى افراد عاقل و خردمند است، امّا چگونه اين آيه به اين دو پيوند اشاره مى‏كند؟

به بيانى روشن‏تر، آن جا كه آيه، از خشيت در برابر خدا و ترس از سختى حساب سخن مى‏گويد(1)، هدف آن بيان حفظ پيوند با خداست؛ زيرا مردان عاقل و واقع بين، در پرتو توجه به عظمت خدا و احساس كوچكى در برابر آن قدرت بى‏نهايت، كانونى از خشيت و بيم، خضوع و خشوع مى‏گردند. كدام خردمند است كه در سنجش بى‏نهايت نياز با بى‏نهايت قدرت و عظمت، بيم و خشيت به او دست ندهد؟

آن جا كه آيه سخن از احترام به پيوندهايى به ميان مى‏آورد كه خدا به برقرارى آنها دستور داده است‏(2) هدف، بازگويى پيوندهاى معنوى اجتماعى است كه در آيين مقدس اسلام به‏طور مؤكد به حفظ آنها دستور داده شده است. اكنون بايد ديد مقصود از پيوندهايى كه خداوند به حفظ آنها فرمان داده چيست؟

در اسلام يك سلسله پيوندها به‏طور مؤكد محترم شمرده شده است، كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

1. احترام به پيامبران عالى قدر و پيشوايان بزرگ.(3) در قرآن احترام به دسته دوم و مودّت با آنان، پاداش رسالت و يا چيزى مانند آن معرفى شده است آن‏جا كه مى‏فرمايد:

<...قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى...؛(4)

بگو من (پيامبر) در برابر آن خدمات ارزنده خود به جامعه انسانى مزد و پاداشى نمى‏خواهم، جز اين كه به نزديكان من مهر بورزيد و بدانان احترام بگذاريد».

مقصود از <ذوى القربى» آن گروه از بستگان پيامبر است كه، مهر و مودّت آنان موجب سعادت انسان و از اين رهگذر از هدايت و راهنمايى آنان بهره‏مند مى‏شود و به عبارت ديگر، مقصود از اين كه به آنان مهر ورزيم اين نيست كه تنها به موضوع محبت اكتفا كنيم؛ بلكه مهر به آنان سبب مى‏شود با آنان ارتباط پيدا كرده، از رهبرى و دانش‏هايشان، كه از پيامبران به ارث برده‏اند، بهره‏مند شويم و از هدايت و راهنمايى ديگران بى‏نياز گرديم.

2. احترام به پدر و مادر و تحكيم روابط خود با آنان. قرآن مجيد در موارد گوناگونى به اين نوع پيوند كه ميان پدر و مادر و فرزند برقرار است اشاره كرده و به هر دو طرف توصيه مى‏كند درباره يكديگر نيكى كنند؛ مثلاً به فرزندان دستور مى‏دهد با پدر و مادر به نيكى رفتار نمايند چنان كه مى‏فرمايد:

<...وَ صَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا...؛(5)

با آنان به خوبى رفتار كن».

هم‏چنين در آيات ديگرى به پدر و مادر دستور داده است كه نيازمندى‏هاى فرزندان خود را تا حد امكان و توانايى تأمين نمايند.

3. پيوند با بستگان و خويشاوندان نزديك و دور. در هيچ آيينى مانند اسلام به اين نوع پيوند توجه نشده است و با مراجعه به آيات و احاديث اسلامى اهميت حفظ پيوند با بستگان و به اصطلاح <صله رحم» به خوبى روشن مى‏گردد. يكى از آيات قرآن قاطعان رحم را در كنار مفسدان نام برده و مى‏فرمايد:

<فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ أُولئِكَ الَّذِيْنَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعَمَى أَبْصَارَهُمْ؛(6)

آيا در نظر داشته‏ايد كه پس از كسب قدرت در روى زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد؟ آنان كسانى هستند كه خداوند آنهارا از رحمت خود دور ساخته و چشم و گوش آنها را بسته است».

4. احترام به معلم، رعايت حقوق دوستان و همسايگان. احترام و حفظ همه اين پيوندهايى كه بيان كرديم از نظر اسلام لازم است و از گسستن آنها نهى شده و جمله <الَّذِيْنَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» با مفاد كليى كه دارد شامل همه اينها مى‏شود.

پيوندهايى را كه بايد ناديده گرفت

اگر اسلام به حفظ يك سلسله پيوندها دستور داده، در برابر آن، مسلمانان را به بريدن قسمتى از پيوندها و روابط نيز فرمان داده است؛ مثلاً وظيفه افراد باايمان را اين مى‏داند كه با دشمنان خدا و پيامبر - هر چند پدران و فرزندان و برادران و خويشاوندان آنان باشند - پيوند محبت و دوستى بر قرار نكند آن جا كه مى‏فرمايد:

<لَاتَجِدُ قَوماً يُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَومِ الْاخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّاللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَو كَانُوا آبَائَهُمْ أَو أَبْنَائَهُمْ أَو إِخوانَهُمْ أَو عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِيْمَانَ؛(7)

هرگز گروهى كه به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند، كسانى را كه با خدا و پيامبر او دشمنى دارند، دوست نمى‏دارند اگر چه آنان پدران و فرزندان و برادران و بستگان آنان باشند. آنان كسانى‏اند كه در دل‏هايشان ايمان نوشته شده است».

در آيه ديگر مى‏فرمايد:

<يَا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّى وَ عَدُوَّكُمْ أَولِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَد كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ؛(8)

اى افراد با ايمان، دشمن من و دشمن خود را، ولى و دوست خود قرار ندهيد و طرح دوستى با آنان نريزيد؛ زيرا آنان آيين حقى را كه پيش شماست انكار ورزيده‏اند».

قرآن مجيد در اين موضوع به اندازه‏اى پافشارى دارد كه حتى اجازه نمى‏دهد يك فرد مسلمان براى خويشاوندان مشرك خود، كه در حال شرك و كفر از دنيا رفته‏اند، طلب آمرزش كند؛ زيرا چنين پدر مشركى با فرزندان با ايمان خود ارتباطى ندارد چنان كه مى‏فرمايد:

<مَا كَانَ لِلنَّبِىِّ وَ الَّذِيْنَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كَانُوا أُولى قُربى؛(9)

پيامبر و افراد با ايمان حق ندارند درباره بستگان مشرك خود دعا كنند و براى آنان آمرزش بطلبند».

اصرار قرآن در بريدن چنين پيوندها براى اين است كه مبادا بر اثر معاشرت و رفت و آمد و ابراز مودّت و علاقه به آنان، جامعه مسلمانان به انحراف فكرى دچار شود و تحت تأثير اخلاق بد و صفات مذموم و رفتار ناشايست آنان قرار گيرد و بايد براى چنين مصلحت بزرگى، عاطفه خويشاوندى را ناديده گرفت.

رفع يك اشتباه

مؤلف تفسير المنار در تفسير آيه 27 سوره بقره‏(10)، كه از جهاتى شبيه آيه مورد بحث ماست، سخنى دارد كه از نظر خوانندگان گرامى مى‏گذرانيم:

خداوند جهان دو نوع امر و فرمان دارد: يكى تكوينى و ديگرى تشريعى. مقصود از امر تكوينى، همان اراده قاطع و مؤثر اوست كه بر جهان آفرينش حكومت مى‏كند و صفحه گيتى با تمام اسباب و مسببات و علت‏ها و معلول‏هاى خود، مظهر اراده تكوينى اوست، چنان كه مقصود از اوامر تشريعى دستورهايى است كه پيامبران آن را بيان كرده‏اند.

آن‏گاه مى‏گويد: مقصود از <أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ؛ خداوند امر به برقرارى آنها نموده است» هر دو نوع امر مى‏باشد. به اين بيان به فرمان خداوند ميان دليل و مدلول، و مقدمه و نتيجه، پيوند ناگسستنى برقرار است؛ مثلاً ميان دلايل توحيد و اثبات وجود صانع و هم‏چنين ميان مقدماتى كه گواهى بر نبوت پيامبر اسلام مى‏دهند و پيامبرى او به فرمان خدا، نوعى ارتباط و پيوند وجود دارد و اگر كسى با ديدن دلايل و نشانه‏هاى وجود خدا يا با مشاهده براهين نبوت پيامبر اسلام ايمان نياورد، عملاً پيوندى را كه خداوند ميان آن دو به وجود آورده است از هم گسسته است.

سپس براى اين كه آيه دستورها و فرمان‏هاى تشريعى را نيز شامل گردد مى‏گويد: تمام دستورهاى اسلام به دنبال يك سلسله مصالح و مفاسد است كه در مورد امر و نهى وجود دارد. كسانى كه به دستورهاى اسلام عمل مى‏كنند عملاً اين تلازم و پيوند را محترم مى‏شمارند، ولى افرادى كه بر خلاف دستور او رفتار مى‏نمايند، عملاً ميان اوامر و نواهى و مصالح و مفاسدى كه بر اين دو مترتب است، تفرقه مى‏اندازند.

در ادامه مى‏گويد: آيه درباره مشركان مكه نازل گرديده و آنها را از اين نظر مذمت مى‏كند كه فرمان‏هاى تكوينى و تشريعى خدا را ناديده مى‏گيرند؛ مثلاً با ديدن دلايل نبوت پيامبر، او را تكذيب و رابطه ميان دليل و مدلول را عملاً قطع مى‏كنند و درباره پيامبر كه از بستگان آنان است فرمان تشريعى خدا را درباره اقوام ناديده گرفته و ميان صله رحم و منافع آن، عملاً جدايى مى‏افكنند(11).

اين گفتار خالى از ايراد نيست؛ زيرا اراده چنين معنايى از جمله <مَاأَمَرَاللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» بسيار بعيد است و اگر مقصود قرآن همين بود لازم بود اين حقيقت را با بيانى روشن بيان كند؛ مثلاً مى‏توانست چنين بفرمايد: افراد خردمند كسانى هستند كه به فطرت انسانيت احترام گذارده و پس از مشاهده دلايل يك موضوع، آن‏را از صميم دل مى‏پذيرند و از راهى كه دليل رهبرى مى‏كند، گام فراتر نمى‏گذارند.

گذشته از اين، حمل <امر» بر امر تكوينى‏(12) خلاف ظاهر آن‏است و تا قرينه‏اى بر آن نباشد بايد اين لفظ را بر همان امر تشريعى كه پيامبران بيان كرده‏اند حمل نمود و همواره علماى بزرگ اسلام، مخصوصاً پيشوايان معصوم ما، با اين آيه بر تحريم قطع رحم استدلال نموده‏اند. امام سجاد در ضمن نصايحى به فرزند گرامى خود مى‏فرمايد: فرزندم، مبادا با كسى كه قطع رحم كرده است، معاشرت نمايى؛ زيرا خداوند در سه مورد از قرآن بر او لعنت فرستاده است آن‏جا كه در سوره بقره مى‏فرمايد: <وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَاللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ».


1. <وَ يَخْشَونَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛ از خداى خود خشيت دارند و از سختى حساب روز رستاخيز مى‏ترسند».

2. <وَ الَّذِيْنَ يَصِلُونَ مَا أَمَر اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ...؛ كسانى كه پيوندهايى را كه خداوند به برقرارى آنها دستور داده است ثابت و استوار نگاه مى‏دارند».

3. در روايات ما با آيه مورد بحث به لزوم حفظ پيوند دوستى با اهل بيت پيامبر استدلال شده است ر.ك: تفسير برهان، ج 2، ص 288. در حقيقت مفهوم كلى و وسيع آيه به موردى از موارد آن تطبيق شده است.

4. شورى (42) آيه 23.

5. لقمان (31) آيه 15.

6. محمد (47) آيه 22 و 23.

7. مجادله (58) آيه 22.

8. ممتحنه (60) آيه 1.

9. توبه (9) آيه 113.

10. اكنون متن آيه: <الَّذِيْنَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ‏يُوصَلَ؛ كسانى كه پيمان‏هاى الهى را پس از تحكيم آن مى‏شكنند و پيوندهايى را كه خداوند به برقرارى آنها دستور داده است قطع مى‏كنند».

11. تفسير المنار، ج‏1، ص 242.

12. مانند آيه <إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» - يس (36) آيه 82.