18. <لِلَّذِيْنَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى وَ الَّذِيْنَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوأَنَّ لَهُم مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولَئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ؛

براى كسانى كه (دعوت) پروردگار خود را اجابت نموده‏اند، (پاداش‏هاى) نيكوست، كسانى كه دعوت او را اجابت ننموده‏اند (و دستورهاى او را به مورد اجرا نگذاشته‏اند) هر گاه آن چه در روى زمين است مال آنها باشد و آن را با يك برابر ديگر براى نجات خويش بدهند (سودى نخواهد داشت). براى آنان حساب بدى در پيش است و جايگاه آنها دوزخ است و چه جايگاه بدى است».

19. <أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّمَا يَتَذَّكَّرُ أُولُواالْأَلْبَابِ؛

آيا آن كسى كه مى‏داند آن چه از پروردگارت بر تو نازل گرديده است، حق است با آن كس كه كور و نابيناست (و حق را از باطل تميز نمى‏دهد) يك‏سان است؟ تنها خردمندان از اين سخن پند مى‏گيرند».

20. <الَّذِيْنَ يُوفُونَ بِعَهْدِاللَّهِ وَ لايَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ؛

خردمندان كسانى هستند كه به پيمان الهى وفا مى‏كنند و پيمان خود را نمى‏شكنند».

مقدمه

نيمى از شخصيت انسان را، عقل و خرد تشكيل مى‏دهد و نيم ديگر را عواطف و احساسات؛ ولى بزرگ‏ترين مايه امتياز انسان همان عقل و ادراك انسانى است كه به خود او اختصاص دارد، در صورتى كه بسيارى از عواطف و احساسات او را، جانداران ديگر نيز دارند.

عقل چراغ پر فروغ زندگى است كه انسان در پرتو آن، راه را از چاه و حق را از باطل و حقيقت را از مجاز تميز مى‏دهد. براى خرد و شخص خردمند نشانه‏هاى زيادى وجود دارد و در قرآن مجيد در موارد مختلفى بر آن نشانه‏ها، اشارات و تصريحاتى شده است.

در آيه دوم از آيات مورد بحث، متذكر گرديده كه افراد عاقل و خردمند، در پرتو راهنمايى عقل و خرد و در سايه ژرف نگرى و حق‏بينى، كه از خصايص اين يگانه امتياز انسان (عقل) است، به حقانيت قرآن پى برده و تصديق مى‏كند كه اين قرآن (با اين عظمت و اعجاب و با داشتن اين همه امتيازات بى‏شمار و عجز تمام بشر در مقابله با آن) از طرف خداوند نازل گرديده است و آيين محمّد آيين الهى و گفتار و دستورهاى او، فرمان‏هاى آسمانى است.

روى اين مناسبت از آيه 20 - 22 درباره نشانه‏هاى افراد عاقل سخن گفته و به‏طور خلاصه امور زير را از آنِ خردمندان دانسته است:

1. به پيمان عمل مى‏كنند؛

2. پيوندهاى خويشاوندى را محترم مى‏شمارند (صله رحم)؛

3. از مخالفت با خدا مى‏پرهيزند و از عذاب او مى‏ترسند؛

4. از سختى عذاب اخروى سخت بيمنا كند؛

5. در راه خداوند صابر و بردبارند؛

6. بزرگ‏ترين فريضه دينى (نماز) را به پاى مى‏دارند؛

7. قسمتى از ثروت خود را در آشكار و پنهان انفاق مى‏نمايند؛

8. گناهان خود را با انجام كارهاى نيك جبران مى‏كنند.

اكنون درباره نخستين نشانه از نشانه‏هاى هشت‏گانه به اختصار سخن مى‏گوييم:

الف) وفا به پيمان: عمل به پيمان و انجام دادن هر نوع مسؤوليتى كه انسان به عهده مى‏گيرد، يكى از وظايف خطير انسان است و احترام به پيمان يكى از سرمايه‏هاى فطرى بشرى به شمار مى‏رود، كه هر فردى لزوم عمل به آن را از راه فطرت در ك مى‏كند و در سايه تربيت‏هاى دينى و اجتماعى اين سرمايه فطرى، شكفته‏تر و به‏طور صحيح رهبرى مى‏شود.

كودك از طريق وحىِ فطرت و الهامِ نهاد، عمل به پيمان را امرى لازم تلقى مى‏كند و پدر پيمان شكن را، كه به وعده‏هاى خود جامه عمل نمى‏پوشاند، از صميم دل ملامت مى‏كند و درك فطرى خود را به صورت اعتراض، كه چرا <چيز مورد علاقه او را نخريده است» ابراز مى‏دارد.

وفا به عهد، نشانه فضيلت و شرافت انسانى است چنان كه نقض عهد و پيمان‏شكنى، دليل بر بى‏شخصيتى و گواه فرصت‏طلبى و فريب‏كارى و حكومت روح ظاهرسازى بر انسان مى‏باشد.

نفاق و دو رويى كه يكى از رذايل اخلاقى به شمار مى‏رود، بزرگ‏ترين سبب براى پيمان شكنى و ناديده گرفتن تعهدات است و در جامعه منحط، كه پايه‏هاى اخلاق در آن به سستى گراييده و كاخ اخلاق انسانى فرو مى‏ريزد عهدشكنى و بى‏اعتنايى به قول و پيمان رونق بسزايى پيدا مى‏كند.

از نظر محاسبات اجتماعى، بزرگ‏ترين عامل براى جلب اعتماد عمومى، اجراى كامل پيمان‏ها و تعهدات است و بهاى بى‏قيدى و بى‏اعتنايى به پيمان و تعهد، جز از دست دادن اعتبار و حيثيت چيز ديگرى نيست. اى كاش كار در همين جا خاتمه مى‏يافت! در صورتى كه چنين فردى، براى باز يافتن حيثيت و اعتبار خود و براى اين كه بر عيب بزرگ اخلاقى خود پوششى بگذارد، سرانجام دچار پريشان‏گويى و تناقض‏بافى و دروغ‏پردازى مى‏گردد كه خود رذيله‏اى است بزرگ‏تر و آفتى است زيانبارتر.

لذا عمل به پيمان نه تنها نشانه ايمان است، بلكه بزرگ‏ترين گواه بر عقل اجتماعى و درايت و كاردانى انسان مى‏باشد.

قرآن مجيد درباره احترام به پيمان، در سوره‏هاى مختلفى سخن گفته و با لحن شديدى دستور مى‏دهد كه به عهد و پيمان وفادار باشيم؛ زيرا در روز بازپسين از آن سؤال خواهدشد چنان كه مى‏فرمايد:

<وَالَّذِيْنَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛(1)

افراد با ايمان كسانى هستند كه به امانات و پيمان‏هاى خود وفادارند».

نه تنها ما بايد به پيمان‏هايى كه با دوستان مى‏بنديم احترام بگذاريم، بلكه هر گاه با دشمنى نيز پيمانى بستيم بايد به آن وفادار باشيم.

على(ع) در فرمانى كه براى مالك اشتر نوشته، درباره اهميت عمل به پيمان چنين مى‏فرمايد:

<وإن عقدت بينك و بين عدوك عقدة أو البسته منك ذمة فحط عهدك بالوفاء وارع ذمتك بالأمانة...؛(2)

هر گاه با دشمن خود قراردادى بستى، يا به او امانى دادى، به قرارداد خود وفادار باش، و به امانى كه داده‏اى احترام بگذار».

در موضوع حكميت ابو موسى و عمرو عاص كه گروهى از ياران نادان بر آن حضرت تحميل كردند و امام(ع) نيز بعد از اصرار آنان به آن تن داد و اندكى نگذشت كه ياران وى از خواب سنگين جهل و نادانى بيدار شدند و فهميدند حكميت اين دو نفر مصلحت نبوده و آن‏گاه با اصرار زياد از حضرتش خواستندپيمان خود را با معاويه در اين موضوع ناديده بگيرد، حضرت با عصبانيت فرمود:

<ويحكم أبعد الرضا و العهد ترجع أوليس الله يقول: "و اوفوا بالعهد إن العهد كان مسؤولا"؛

آيا پس از رضايت و بسته شدن پيمان، از خود و پيمان خود باز گردم مگر خداوند نمى‏فرمايد: "به پيمان‏هاى خود وفادار باشيد"؟»

آيين مقدس اسلام به پيمان مسلمان آن قدر اهميت داده است كه پيمان يكى از آنها را با فرد يا گروهى از دشمن، مانند پيمان همه، تلقى نموده است. اميرمؤمنان فرمود: <ذمة المسلمين واحدة يسعى بها أدناهم».(3)

فضيل بن زيد با سربازان خود قلعه‏اى را به نام <سهرياج» محاصره كرد. آنان تصميم داشتند يك روزه آن را فتح كنند. پس از چند ساعت زدو خورد، سربازان مسلمان براى استراحت به لشكرگاه خود رفتند، تا پس از رفع خستگى دوباره براى پيكار آماده شوند. يك سرباز مسلمان از صف سربازان عقب افتاد دشمنان از اين فرصت استفاده كردند با زبان محلى با آن سرباز سخن گفتند و از او امان خواستند. سرباز اسلام درخواست آنان را پذيرفت و امانى نوشت و به آنان تسليم كرد.

موقعى‏كه لشكراسلام آماده‏جنگ شدند و به‏طرف قلعه حركت‏كردند برخلاف انتظار مشاهده نمودند كه دشمنان با اطمينان‏خاطر در قلعه را گشوده و به خارج قلعه آمده‏اند، امان‏نامه سرباز را روى دست گرفته و گفتند: اين امان شماست.

براى ارتش اسلام پذيرش امان يك نفر سرباز امر عادى بود ولى وقتى متوجه شدند كه اين امان‏نامه به امضاى يك مسلمان مملوك است مردد ماندند كه آيا امان او مانند امان يك مسلمان آزاد محترم و لازم الاجراست يا نه. ناچار موضوع را به مركز گزارش دادند. خليفه وقت در جواب نوشت: <إن العبد المسلم من المسلمين ذمته كذمتكم، فلينفد أمانه».(4)

مقصود از پيمان‏هاى الهى چيست؟

برخى مى‏گويند مقصود از پيمان‏هاى الهى كه در آيه سوم وارد شده است آن دسته از فضايل و رذايل اخلاقى است كه با قلم قضا بر صفحه روان ما نوشته شده و با روح و روان ما درآميخته است و هر فردى از راه الهام فطرت، خوبى و بدى آنها را درك مى‏كند.

همان‏طور كه دادن چشم و گوش نوعى پيمان‏گيرى از انسان است كه در مواقع لزوم از آن استفاده كند تا در قعر چاه و دره سقوط ننمايد؛ هم‏چنين خداوند بزرگ با دادن اين سرمايه‏هاى فطرى از ما التزام گرفته است كه خود را با فضايل اخلاق بياراييم و از رذايل و زشتى‏ها دورى كنيم و اين كه در نهاد ماميل به فضايل و انزجار از بدى‏ها را نهاده است گويا از ما عهد و پيمان گرفته است كه از مسير فطرت دور نشويم.

اين نظر گرچه صحيح و پا برجاست؛ ولى هرگز دليلى ندارد آيه را فقط ناظر به اين پيمان‏ها بدانيم؛ بلكه هر نوع تعهدى و عهدى كه در آن نام خدا به ميان آيد و يا براساس آيين خدا انجام گيرد، مشمول اين آيه است و در برخى از آيات، عمل به هر نوع پيمانى كه در آن نام خدا به ميان آمده و يا بر اساس دستور خدا بسته شده است <عهداللّه» گفته شده است، آن‏جا كه مى‏فرمايد:

<وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَ لَا تَنْقُضُواالْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا...؛(5)

به پيمان‏هاى الهى وفادار باشيد و سوگندهاى خود را پس از تأكيد و ابرام نشكنيد».

سخن درباره ثمرات عمل به پيمان و عواملى كه اين فضيلت انسانى را پرورش مى‏دهد، فراوان است، شايد همين اندازه بحث در توضيح آيه كافى باشد. اكنون به تفسير دومين نشانه افراد عاقل، يعنى احترام به پيوندهاى خويشاوندى، مى‏پردازيم.


1. مؤمنون (23) آيه 8.

2. نهج البلاغه عبده، ج 3، فرمان به مالك اشتر، ص 117.

3. مستدرك الوسائل، ج 2، ص‏250.

4. معجم البلدان، ص 290.

5. نحل (16) آيه 91.