11. <لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَومٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ؛(1)

براى (انسان) نگهبانانى گماشته شده است كه به‏فرمان خدا او را پيش رو و پشت سر (از هلاك و نابودى) حفظ مى‏كنند و خداوند وضع ملتى را عوض نمى‏كند تا خود آنان وضع خود را تغيير دهند. هرگاه خداوند نابودى گروهى را بخواهد بازدارنده‏اى در برابر او نيست. براى بشر جز خدا سرپرستى وجود ندارد».

انسان به‏سان موجودات ديگر، محتاج و نيازمند آفريده شده است؛ از روز نخست كه به صورت سلولى در رحم مادر قرار مى‏گيرد نيازمندى، سراسر وجود او را احاطه كرده و تا دم واپسين با او همراه است.

اگر بشر از نظر تعقل و فكر، قوى و نيرومند است و در پرتو دانش و بينش خود، زمين و دريا و فضا را تسخير نموده است، از نظر شرايط زندگى و لوازم حيات در محدوديت شديدى قرار دارد؛ مثلا اگر چند لحظه اكسيژن هوا، وارد شش‏هاى او نگردد، خفه مى‏شود. اگر فشار هوا كم و زياد گردد، زندگى او در خطر مى‏افتد، اگر درجه حرارت هوا از حد معينى بالا يا پايين رود، نابود مى‏شود و انسان مقتدر، از حركت و جنبش باز مى‏ماند.اين حقيقت را قرآن در آياتى ياد آور شده و مى‏فرمايد:

<يَاأَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ؛(2)

اى مردم! شما نيازمندان درگاه خدا هستيد، و خدا بى‏نياز و شايسته ستايش است».

در حقيقت اگر بخواهيم واقعيت نيازمندى انسان را به صورت امرى محسوس بيان كنيم بايد بگوييم: انسان با تمام قدرت خود، بسان لامپ نيرومند پر فروغى است كه ديده‏ها را خيره مى‏سازد. اين نور خيره كننده هر چه باشد، از خود او نيست و هر لحظه از مركز مولد برق، به آن قوه و نيرو مى‏رسد و اگر يك لحظه جريان برق قطع گردد، فوراً خاموش شده و خودنمايى آن سپرى خواهد شد.

خلاصه بشر براى ادامه زندگى خود در آغوش طبيعت بايد از عوامل بى‏شمارى كمك گيرد و اگر اين كمك‏ها و امدادها به او نرسد؛ چراغ زندگى او به خاموشى گراييده از حركت و جنب و جوش مى‏افتد.اين از يك طرف.

از طرف ديگر، در اطراف وجود انسان عوامل نابود كننده، فراوان است كه درهر لحظه، هستى و زندگى او را تهديد مى‏كنند: ميكرب‏هاى خطرناك و كشنده در آب آشاميدنى و هوا به قدرى زياد است كه اگر عوامل ضد ميكرب در خون او نباشد، بشر را فوراً از پاى در مى‏آورند. خداوند براى خنثى نمودن آثار اين دشمنان نامريى گلبول‏هاى سفيد را در خون آفريده كه همواره در جنگ‏هاى ميكربى خون شركت مى‏كنند و دشمنان انسان را از پاى در مى‏آورند.

گاهى در شبانه روز هزاران تن سنگ‏هاى آسمانى كره خاك را سنگباران مى‏كنند، حيات و زندگى بشر را به فنا و نابودى تهديد مى‏نمايند و دست آفرينش براى حفظ انسان، يك زره هوايى بر دور كره خاك كشيده تا سپرى در برابر اين صخره‏ها باشد و اين سنگ‏ها با اصابت به اين زره هوايى، آتش بگيرند و از بين بروند.

عوامل انحراف فكرى از چپ و راست انسان را احاطه كرده، ايمان و اخلاق و فضايل او را تهديد مى‏كنند و در برابر همه اين عوامل، حاميانى مانند مربيان صالح و پيامبران و پيشوايان وساير عوامل و موجبات هدايت وجود دارد كه او را از هر نوع انحراف باز مى‏دارند.

از اين بيان، چنين نتيجه مى‏گيريم خداوند براى حفاظت بدن و روح انسان پاسدارانى آفريده است كه بقاو هستى او را در برابر حوادث بيمه كنند و اين عوامل همان است كه در اين آيه مورد بحث به عنوان <معقبات» از آن ياد شده و مى‏فرمايد:

<لَهُ مُعَقِباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ و مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللَّهِ؛

براى انسان حاميان و مراقبانى هستند كه وجود او را از هر نظر حراست مى‏كنند».

قسمتى از اين <معقبات» (حاميان) همان‏ها هستند كه بيان گرديد و براى ما محسوس و ملموس هستند و از طريق حس و علم از حمايت آنها از تن و روان بشرى آگاهيم؛ ولى قسمت ديگر از اين حاميان يك سلسله عوامل نامريى ديگرى است كه قرآن از آنها در آيات به لفظ <حافظين» تعبير مى‏آورد و مى‏فرمايد:

<وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ؛(3)

براى شما نگهبانانى (فرشتگان) گمارده‏ايم».

در آيه ديگر مى‏فرمايد:

<وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وُيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمُوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لايُفَرِّطُونَ؛(4)

اوست مقتدر و برتر از بندگان خود. نگهبانانى براى شما مى‏فرستد تا وقتى مرگ يكى از شما فرا رسد فرستادگان ما (جان) شما را مى‏گيرند و آنها در كار خود كوتاهى نمى‏كنند، اگر چه حافظ و حامى واقعى همان خداست و فرشتگان مجرى فرمان‏هاى او هستند»(5).

سنّت قطعى الهى در سعادت ملل

قرآن مجيد، پايه سعادت و خوشبختى و استوارى نعمت را در ميان هر ملتى معلول پيروى آنان از تقوا و پرهيزگارى و دورى از نافرمانى و گناه مى‏داند و مى‏فرمايد: هماى سعادت هنگامى بر سر ملتى پروبال مى‏گشايد و تمام نعمت‏هاى الهى در صورتى بر سر ملت‏ها پيوسته و پايدار است كه آنان از مسير فطرت گام فراتر ننهند و از زشتى‏ها و پليدى‏ها، ستم و تعدى و فساد اخلاق دور باشند. قرآن به اين حقيقت علاوه بر آيه مورد بحث (إِن اللّه لا يغير...)در آيات ديگرى نيز اشاره نموده و مى‏فرمايد:

<وَلَوْأَنَّ أَهْلَ القُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛(6)

اگر مردم جهان به خدا ايمان بياورند و از مخالفت دستورهاى او بپرهيزند درهاى بركت را از آسمان و زمين به روى آنان باز مى‏كنيم؛ ولى آنان دستورهاى الهى را ناديده گرفتند و سرانجام، آنها را به نتيجه اعمالشان دچار ساختيم».

مقدارى از اين مطلب (كه پيروى از فرمان‏هاى خدا نعمت و بركت و سعادت و خوشبختى را به دنبال دارد) براى ما مشهود و محسوس است؛ زيرا مردمى كه همه مرزهاى اخلاقى و حدود الهى را در هم بشكنند و در زندگى جز فساد و فحشا و ستم و... چيزى را نشناسند، قطعاً به واكنش كردارهاى خود كه گسترش بيمارى، دشمنى، فساد نسل، جنگ‏هاى خونين و... گرفتار خواهند شد.

ولى قسمتى از اين مطلب كه چگونه اعمال نيك و كردارهاى خدا پسندانه ملتى، گشودن درهاى رحمت و بركت از زمين به روى آنها را موجب مى‏گردد حقيقتى قرآنى است كه قرآن از آن خبر داده و ما بايد به آن ايمان بياوريم و ما با علم و دانش كوتاه خود به همه علل آن احاطه پيدا نكرده‏ايم تا درباره آن به داورى برخيزيم.

خلاصه، يكى از سنت‏هاى قطعى الهى اين است كه سرانجامِ ملتى كه غرق در گناه و فساد باشد، نابودى است و چنين گروهى زود يا دير، در كام مرگ و فنا فرو رفته و جز نام، نشانى از آنها باقى نخواهد ماند و امروز كه بسيارى از ملل مغرب زمين غرق در عصيانگرى و فساد و فحشا هستند به چنين سرنوشتى دچار خواهند شد و دير يا زود با تمدن ماشينى خود - كه كمالات انسانى و عواطف بشرى و مراسم الهى را ناديده گرفته است - به خاك سپرده خواهند شد. مگر اين كه در برنامه خود تجديد نظر كنند و همان‏طور كه برخى از دانشمندان دل آگاه، آنها را هشدار داده‏اند از خواب غفلت ماديگرى بيدار شوند و مسير زندگى را دگرگون سازند و اين سنت قطعى الهى است: <وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلا».

چيرگى ملت غارتگر مغول بر حكومت چند صد ساله عباسيان معلول قدرت نظامى و برترى تاكتيك رزمى آنان نبود، بلكه گسترش فساد در ميان عباسيان و خود خواهى امرا و حكمرانانشان، گرايش خلفا و زمامداران به هوس رانى و فساد و خود كامگى، موجب سقوط خلافت چند صد ساله اسلامى گرديد و مسلمانان را در طول تاريخ با بزرگ‏ترين فاجعه روبه‏رو ساخت.

در روزهاى محاصره منطقه موصل از طرف فرمانده كل نيروهاى هلاكو دونامه مختلف به دست استاندار موصل رسيد: يكى از دشمن خونخوار اسلام هلاكو و ديگرى از طرف خليفه بغداد.

هلاكو در نامه خود ياد آور شده بود كه اگر استاندار موصل، ابزار و آلات جنگى و وسيله فتح قلعه عظيم بغداد را در اختيار او بگذارد وى از محاصره موصل صرف نظر نموده و راه بغداد را پيش خواهد گرفت.هم زمان با رسيدن اين نامه، نامه‏اى از دربار خلافت عباسى به دست حاكم موصل رسيد و خليفه در آن نامه، درخواست كرده بود حاكم موصل گروهى از بهترين نوازندگان موصل را روانه بغداد نمايد، تا به مجالس عيش و طرب خليفه رونق بخشند.

حاكم پس از خواندن هر دو نامه، چنين اظهار داشت: در اين لحظه حساس، دشمن خونخوار اسلام از من ابزار جنگى مى‏طلبد ولى خليفه، رامشگر ونوازنده مى‏خواهد كدام يك بايد پيروز شوند؟

اين جاست كه حقيقت و مفاد جمله <إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى‏ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» به صورت واضح تجلى مى‏كند و معلوم مى‏شود چرا مسلمانان روزى در ميان ملل جهان، سر بلند و سرفراز بودند ولى پس از چند قرن سيادت و عظمت و عالى‏ترين تمدن، مقهور ملل ديگر گرديدند. نا گفته پيداست چون دگرگونى در روحيات و اعمال آنان پديد آمد، خدا نيز سيادت و عظمت را از آنان سلب نمود و براى اين مطلب شاهد و گواه فراوان است.


1. مقصود از ضماير چهار گانه در آغاز آيه، همان انسانى است كه از آيه قبل فهميده مى‏شود .

2. فاطر (35)آيه 15 .

3. انفطار (82) آيه 10.

4. انعام (6) آيه 61.

5. برخى از مفسران تصور نموده‏اند كه مقصود از حافظان در اين آيات همان حافظان اعمال و نويسندگان نيك و بد كردارها هستند. در صورتى كه آيه معنايى وسيع دارد و نوشتن اعمال، يكى از مصاديق آن است.

گذشته از اين، از برخى از آيات استفاده مى‏شود كه فرشتگان نه تنها حافظ ما هستند، بلكه يك نوع نقش مراقبت روانى ما را بر عهده دارند و براى ما طلب آمرزش مى‏كنند چنان كه مى‏فرمايد: <وَالْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِى الاَْرْضِ؛ فرشتگان، خدا را با حمد و ثناى خويش، تنزيه مى‏كنند و براى كسانى كه در روى زمين هستند، طلب آمرزش مى‏نمايند» - شورى (42) آيه‏5.

6. اعراف (7) آيه 96.