حضرت ذوالقرنين عليه السلام

نام مبارک حضرت ذوالقرنين (ع) دو بار در قرآن آمده ( سوره کهف ، آيات 83 و 86 ) و شرح حالش در سوره کهف در ضمن شانزده آيه بيان شده است . پيرامون ذوالقرنين (ع) چند بحث وجود دارد که بايد مورد بررسي قرار گيرد :

1. درباره اينکه چرا ذوالقرنين (ع) به اين نام ، ناميده شده است ، اقوال مختلفي بيان شده که عبارتند از :

الف - چون او دو قرن زندگي و حکومت کرد و در زمان او دو نسل از انسانها منقرض شدند .

ب - چون تاجي بر سر داشت که داراي دو شاخ بود .

ج - چون بر شرق و غرب عالم سفر کرد .

د - چون دو طرف سر او برآمدگي مخصوصي بود .

ه - چون دو گيسوي بافته شده داشت .

و - چون خداوند نور و ظلمت را مسخر او گردانيده بود ، هنگامي که حرکت مي کرد نوري مقابلش را روشن مي نمود و تاريکي يا سايه اي نيز در پشت او امتداد مي يافت .

2. درباره اينکه ذوالقرنين (ع) چه کسي بوده و بر کدام يک از مردان معروف تاريخ منطبق مي شود ؟ ميان مفسران و ارباب تواريخ اختلاف است و هر يک به گونه اي او را معرفي کرده اند :

الف - بعضي گويند او همان « اسکندر مقدوني » پسر « فليقوس يوناني » است که بعد از مرگ پدرش بر کشورهاي روم و مغرب و مصر تسلط يافت و شهر اسکندريه را بنا نمود . سپس شام و بيت المقدس را در زير سيطره خود گرفت و از آنجا به ارمنستان رفت ، عراق و ايران را فتح کرد ، سپس قصد هند و چين نمود و از آنجا به خراسان بازگشت . شهرهاي فراواني بنا نهاد و به عراق آمد و بعد از آن در شهر « زور » بيمار شد و از دنيا رفت و به گفته بعضي بيش از 36 سال عمر نکرد . جسد او را به اسکندريه بردند و در آنجا دفن نمودند .

ب - برخي معتقدند او يکي از بندگان صالح خدا بود و اراده الهي بر آن تعلق گرفته بود که او صاحب دانش و حکمت و هيبت بسيار گردد و بر اهل زمين حکومت نمايد .

ج - جمعي معتقدند وي يکي از پادشاهان يمن بوده که به عنوان « تُبّع » خوانده مي شد . طبق اين نظريه ، سدي را که ذوالقرنين ساخته همان سد معروف « مَآرِب » است .

 د - برخي ديگر گويند وي همان « کوروش کبير » پادشاه هخامنشي است که 530 سال قبل از ميلاد زندگي مي کرد . بسياري از مفسران و مورخان اين نظريه را با لحن موافق در کتابهاي خود مشروحاً آورده اند که علامه طباطبائي (ره) مي گويد : اين نظريه از بعضي جهات خالي از اشکال نيست ولي از همه نظريه ها به قرآن منطبق تر است .

 ه - جمعي معتقدند وي از پيامبران است و به دلايلي چند استناد کرده اند . اما از قرآن چيزي که صريحاً دلالت کند او پيامبر بوده ، استفاده نمي شود هر چند تعبيراتي در قرآن هست که اِشعار به اين معني دارد و از بسياري از روايات اسلامي که از پيامبر (ص) و ائمه اهلبيت (ع) نقــل شده ، نيز مي خوانيم : « او پيامبر نبود ، بلکه بنده صالحي بود . » در سوره کهف آيه 84 خداوند مي فرمايد : « ما به او در روي زمين قدرت و  حکومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش نهاديم » از اين آيه استفاده مي شود که تمکين کامل در دين از آن پيامبران است و خداوند به ذوالقرنين نبوت را که سببي از اسباب است نيز عنايت فرمود و هم چنين در آيه 86 مي فرمايد : « ما گفتيم اي ذوالقرنين ! آيا مي خواهي مجازات کني و يا پاداش نيکويي درباره آنان انتخاب نمايي ؟»

در اينجا آيه حالت خطاب دارد و کسي را که خداوند با او تکلم نمايد حتماً در زمره پيامبران است .

وي در زمان حضرت ابراهيم (ع) مي زيسته و اولين پادشاه بعد از نوح (ع) است که به درجه نبوت نرسيد بلکه مانند حضرت خضر (ع) يکي از بندگان صالح خداوند است که  مهر تأييد الهي را به همراه دارد . از امام محمدباقر (ع) منقول است که حق تعالي مبعوث نگردانيد پيغمبري در زمين که پادشاه باشد مگر چهار نفر بعد از حضرت نوح (ع) :

1. ذوالقرنين (ع) که نام او عياش بود .

2. حضرت داود (ع)

3. حضرت سليمان (ع)

4. حضرت يوسف (ع)
منبع : مجموعه کامل قصه هاي قرآن ، نوشته : محمدجواد مهري کرمانشاهي ، انتشارات مشرقين قم