تاثير قرآن و حديث در ادب فارسى (7)

سيده سهله  تقوى

دولت دنيا پرستان عاقبت بى دولت است

«الدنيا دار دول » (1)

دنيا سرايى است بى ثبات و ناپايدار .

- دولت دنيا پرستان عاقبت بى دولت است

گوش جان بگشا و بشنو هردم الدنيادول

(ديوان حاج ميرزا حبيب خراسانى، ص 153)

«الدنيا دار ممر لا دار مقر» (2)

دنيا محل عبور و گذار است، نه جاى آرام و قرار . (3)

اسدى در اين باب گويد:

- به ديگر جهان را از اين جاى کوش

چو کوشيدى اين را مرآن راى کوش

از ايدر بخواهى شدن بى گمان

که اينجات خان است و آنجات مان

شود زنده اين جهان مرده زود

بدان سر توان زنده جاويد بود

(امثال و حکم، ج 1، ص 246)

- گيتى سراى رهگذران است اى پسر

زين بهتر است نيز يکى مستقر مرا

(ديوان ناصرخسرو، ص 6)

صائب تبريزى را بيت زير در اين معناست:

- معموره دنيا نبود جاى اقامت

هر خانه که آيد به نظر خانه زينى است

(فرهنگ اشعار صائب، ج 1، ص 197)

شيخ ابوالفتح رازى در اين معنا گويد:

دنيا ره گذر است و آخرت قرارگاه; از ممرتان زادى برگيريد و براى مقرتان و پرده خود مدريد و نزديک آن که سر شما بر او پوشيده نيست .

(تحقيق در تفسير ابوالفتح رازى، ج 2، ص 453)

«الدنيا حلم و الآخرة يقظة و نحن بينها اضغاث احلام » (4)

دنيا خواب را ماند و آخرت بيدارى را و ما در ميان آن دو، چونان خواب هاى آشفته ايم .

اين جهان پاک خواب کردار است

آن شناسد که دلش بيدار است

(ديوان رودکى، ص 5)

امام محمد غزالى را سخن زير در اين معناست:

- ابراهيم ادهم (رحمة الله عليه) يکى را گفت: درمى دوست دارى اندر خواب يا ديندارى اندر بيدارى؟ گفت: دينارى اندر بيدارى . گفت: دروغ گويى که دنيا خواب است و آخرت بيدارى و تو آنچه در دنياست، دوست دارى .

(کيمياى سعادت، ص 527)

مولوى به اقتباس، از اين گفتار شريف، گويد:

- محتشم چون عاريت را ملک ديد

پس بر آن مال دروغين مى تپيد

خواب مى بيند که او را هست مال

ترسد از دزدى که بربايد جوال

چون ز خوابش برجهاند گوش کش

پس ز ترس خويش تسخر آيدش

(مثنوى معنوى، ج 2، ص 149)

- مى نيارد ياد کاين دنيا چو خواب

مى فروپوشد چو اختر را سحاب

(مثنوى، ج 2، ص 493)

- گرچه خفته گشت و شد ناسى ز پيش

که گذارندش در آن نسيان خويش

باز از آن خوابش به بيدارى کشند

که کند بر حالت خود ريشخند

که چه غم بود آنکه مى خوردم به خواب

چون فراموشم شد احوال صواب

چون ندانستم که آن غم و اعتلال

فعل خواب است و فريب است و خيال

همچنان دنيا که حلم نايم است

خفته پندارد که اين خود دايم است

(مثنوى، ج 2، ص 494)

- مملکت کآن مى نماند جاودان

اى دلت خفته تو آن را خواب دان

(مثنوى، ج 3، ص 249)

صائب تبريزى بر اين معنا چنين تاکيد مى ورزد:

- ديده هر که نشد باز در اين عبرتگاه

روزگارش همه در خواب پريشان گذرد

(فرهنگ اشعار صائب، ج 1، ص 196)

از کوزه همان برون تراود که در اوست

«قل کل يعمل على شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدى سبيلا» . (5)

هر کس بر طبيعت خويش کار کند و پروردگار تو داناتر است، بدان کس که او راه يافته است .

- از هرچه سبو پر کنى از سرو ز پهلوش

زان چيز برون آيد و بيرون دهد آغار (6)

سعدى نيز دربيان اين معنى مى فرمايد:

- از بدان نيکويى نياموزى

نايد از گرگ پوستين دوزى

- بوريا باف اگر چه بافنده است

نبرندش به کارگاه حرير

- جز به خردمند مفرما عمل

گرچه عمل کار خردمند نيست

- نخواهى که ضايع کنى روزگار

به ناکار ديده مفرماى کار

بازهم شيخ اجل، با اشاره به محتواى آيه، مى سرايد:

- که پديد است در جهان بارى

کار هر مرد و مرد هر کارى

- کار هر بافند و حلاج نيست

از کمان سست سخت انداختن

کار هر بز نيست خرمن کوفتن

گاو نر مى خواهد و مرد کهن

بابا افضل گويد:

- گر دايره کوزه ز گوهر سازند

از کوزه همان برون تراود که دراوست

و مولوى در اين باره نيکو سرايد:

- هر کسى بر قدر استعداد خود

استفاده مى کند از نيک و بد

هر کسى از قابليت مى تند

خوب خوب و زشت زشت اخذى کند

از جبلت هست اندر هر احد

طبع انسانيت و اخلاق بد

پى نوشت ها:

1 . نهج البلاغه، ص 462، ر 72 . رک: دکتر على رضا ميرزامحمد، در بارگاه آفتاب .
2 . نهج البلاغه، ص 493، ح 133 . رک: دکتر على رضا ميرزامحمد، در بارگاه آفتاب .
3 . نظير احاديثى ديگر از اميرالمؤمنين على (ع) با اين عبارت:
- «انما الدنيا دار مجاز و الآخرة دار قرار» نهج البلاغه، 320، خ 203.
- «انما الدنيا دار ممر و الآخرة دار مستقر» غرر الحکم، ج 3، ص 87 .
- «ان الدنيا لم تخلق کلم دار مقام، بل خلقت لکم مجازا لتزودوا منها الاعمال الى دار القرار» نهج البلاغه، ص 190، خ 132 و با اندک تفاوت: غرر الحکم، ج 2، ص 662 .
- «ينبغى لمن عرف دار الفناء ان يعمل لدار البقاء» غرر الحکم، ج 2، ص 441 .
4 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 326 .
5 . اسراء/84 .
6 . ر . ک: سيد عبد الحميد حيرت سجادى، برگزيده اى از تاثير قرآن بر نظم فارسى، ص 604 و 603 .
منبع :شميم ياس ، فروردين 1383، شماره 13