تاثير قرآن و حديث بر ادب فارسى (9)

سيده سهله  تقوى

امى بودن حضرت رسول (صلى الله عليه و آله)

«الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مکتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل يامرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنکر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم والاغلال التى کانت عليهم فالذين آمنوا به وعزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئک هم المفلحون » . (اعراف/157)

آن کسانى که رسول نبى امى را پيروى مى کنند، آن کس که (نام) او را نزد خودشان در تورات و انجيل نوشته مى يابند، آن ها را به کار پسنديده (دعوت) مى فرمايد و از کار ناپسند باز مى دارد و بر ايشان پاکيزه ها را حلال مى کند و ناپاکى ها را بر آن ها حرام مى کند و بارهاى گران آن ها و زنجيرها (عهود) را که بر ايشان بود، فرو مى نهد . پس کسانى که به او ايمان آوردند و او را تاييد کردند و ياريش دادند و از نورى که با او فرستاده شد، پيروى کردند، آن ها رستگارند .

«فآمنوا بالله و رسوله النبى الامى الذى يؤمن بالله و کلماته و اتبعوه لعلکم تهتدون » (اعراف/158)

پس به خدا و فرستاده او که پيامبر امى است، ايمان آوريد، آن کس که به خدا و کلمات او ايمان آورده است، و از او پيروى کنيد، باشد که هدايت شويد .

«و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون » (عنکبوت/48)

و تو پيش از آن کتابى نمى خواندى و آن را با دست خويش نمى نوشتى، (اگر چنان بودى) باطل گويان شک مى کردند .

- نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مساله آموز صد مدرس شد

(حافظ)

- ور دمى مدرسه احمد امى ديدى

رو حلال است بر فضل و هنر خنديدن

(مولوى)

- هادى مهدى غلام، امى صادق کلام

خسرو هشتم بهشت، شحنه چارم کتاب

(خاقانى)

- يتيمى که ناکرده قرآن درست

کتب خانه چند ملت بشست

(سعدى)

- محمد را مسمى پيش آورد

از آتش امى و درويش آورد

چو او از اسم، در بى اسمى افتاد

ز خواندن فارغ آمد امى افتاد

(الهى نامه)

نقد يثرب سلاله بطحا

امى لوح خوان ما اوحى

فيض ام الکتاب پروردش

لقب امى خداى از آن کردش

(جامى)

- دکان شرع را آمد دکاندار احمد مرسل

که باشد عقل تا سازد دکان بالاى دکانش

ازو شد عقل کل دانا زهى امى ناخوانا

که خوانند ابجد ابراهيم و آدم در دبستانش

(جامى)

- چون «علم بالقلم » رهم داد

پس تخته نانبشته خوانم

(مولوى)

سر يک ذره چون بودش عيان

امى آمد کو ز دفتر بر مخوان (1)

(منطق الطير)

آداب معاشرت

«خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بکوا عليکم، و ان عشتم حنوا اليکم » (2)

با مردم چنان معاشرت کنيد که اگرمرديد، بر شما بگريند واگر زنده مانديد، بر شما مهر ورزند .

- اين عمر به ابر نوبهاران ماند

اين ديده به سيل کوهساران ماند

اى دوست چنان بزى که بعد از مردن

انگشت گزيدنى به ياران ماند

(سخنان منظوم ابوسعيد ابوالخير، ص 32)

حکيم سنايى غزنوى در اين باب گويد:

- چرا نه مردم دانا چنان زيد که به عمر

چوسرش درد کند دشمنان دژم گردند

چنان نبايد بودن که چون سرش ببرند

به سر بريدن او دوستان خرم گردند

(ديوان سنايى)

- تو چنان زى که بميرى برهى

نه چنان چون تو بميرى برهند

(همان)

- چنان زندگانى کن اى نيک راى

از آن پس که توفيق دادت خداى

که خايند زاندوهت انگشت و دست

چو اندر زمينت آيد انگشت پاى

مکن در جهان زندگانى چنانک

جهانى به مرگ تو دارند راى

(همان)

- چنان زى که ذکرت به تحسين کنند

چو مردى نه بر گور نفرين کنند

نبايد به رسم بد آيين نهاد

که گويند لعنت بر آن کاين نهاد

(بوستان سعدى، ص 57)

- پنج روزى که حيات است جنان بايد زيست

با خلايق که کم و بيش ثنايى ارزد

وقت رفتن چو رسد نيز چنان بايد رفت

که ز بيگانه و از خويش دعايى ارزد

(ديوان ابن ايمن، ص 377)

- ياد دارى که وقت زادن تو

همه خندان بدند و تو گريان

آن چنان زى که وقت رفتن تو

همه گريان شوند و تو خندان

(امثال و حکم، ج 4)

و به عربى آن را چنان سروده اند:

يا ذالذى ولدتک امک باکيا

و الناس حولک يضحکون سرورا

احرض على عمل تکون به متى

يبکون حولک ضاحکا مسرورا

(مجانى الادب، ص 43)

خانه بلا و بى وفايى

«دار بالبلاء محفوفة، و بالغدر معروفة، لاتدوم احوالها، و لايسلم نزالها» (3)

دنيا خانه اى است که بلا گرداگردش را فراگرفته و به بى وفايى شناخته شده است; نه خود بر يک حال پايدار ماند و نه مردم آن از سلامت برخوردار شوند .

ملا احمد نراقى در اين باره گويد:

هان! زندگانى چند روزه دنيا شما را فريب ندهد که دنيا خانه اى است، پر از رنج و بلا و محنت و عنا و پيرايه اى است ناپايدار و عجوزه اى است مکار; حالاتش متزلزل و منقلب و ساکنانش مشوش و مضطرب .

- آنچه ديدى برقرار خود نماند

و آنچه بينى هم نماند برقرار

(معراج السعادة، ص 334)

حاج ميرزا حبيب خراسانى را بيت زير در اين معناست:

اين جهان و زادگانش هر چه ديدم بى وفاست

لاجرم با بى وفايان بى وفايى خوشتر است

(ديوان حاج ميرزا حبيب خراسانى، ص 72)

مصراع دوم، موافق با مضمون سخن گهربار امام على ( عليه السلام) است که فرمود: «الغدر لاهل الغدر وفاء عند الله سبحانه »

(غرر الحکم، ج 2)

پى نوشت ها:

1) ر . ک: حيرت سجادى، سيد عبدالحميد، برگزيده اى از تاثير قرآن بر نظم فارسى، ص 334 و 333 .
2) نهج البلاغه، ص 470، حکمت 10; ر . ک: دکتر على ميرزا محمد، در بارگاه آفتاب، ص 85 .
3 . ر . ک: نهج البلاغه، ص 348، خطبه 226; همچنين ر . ک: در بارگاه آفتاب، دکتر على رضا ميرزامحمد، ص 89 و 88 .
منبع :شميم ياس ، خرداد 1383، شماره 15