تأثير قرآن و حديث بر ادب فارسى (10)

سيده سهله  تقوى

هر کسى آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت

«کما تَزرع تحصد»1

هر چه کارى، همان دروى. 2

رادويانى در اقتباس از اين حديث، شواهد شعرى ذيل را ارائه داده است:3

ـ نيک افکن تخم، تات نيکى رويد        تخم بد افکن هميشه خار انبويد4

(ترجمان البلاغه، ص 121)

ـ بفکن همواره تو از تخم نيک   آنکه بدى کشت نه نيکى درود

(همان مأخذ)

حکيم فردوسى را ابيات زير در اين معناست:

اگر نيک باشى بماندت نام      

به تخت کيى بربوى شادکام

و گر بد کنى، جز بدى ندروى   

شبى در جهان شادمان نغنوى

(امثال و حکم، ج 1، ص 230)

سخن هر چه گويى همان بشنوى

ـ نگر تا چه کارى همان بدروى

(همان، ج 4، ص 1829)

دگر گفت: چون پيش داور شوى      

هر آن بر که کشتى همان بدروى

(همان، ج 4، ص 1985)

ـ درختى که کارى چو آيد به بار        

ببينى به ويژه برش بر کنار

گرش بار خارست خود کشته اى     

و گر پرنيان است خود رشته اى

(فردوسى)

حکيم ناصرخسرو قباديانى در اين باب گويد:

بدان که هر چه بکشتى ز نيک و بد فردا     

ببايدت همه ناکام و کام پاک درود

(ديوان ناصر خسرو، ص 92)

چون همى بدرود اين سفله جهان کشته خويش

بى گمان هر چه که نيز بکارم دروم

(همان، ص 287)

کشتمند توست عمر و تو به غفلت برزگر    

هر چه کشتى بى گمان امروز و فردا بدروى

(همان، ص 462)

سنايى گويد:

اين سخن حق است و حق زى مرد حق گستر برند      

هر چه کارى بدروى و هر چه گويى بشنوى

(امثال و حکم، ج 4، ص 1923)

ـ آن چه دى کاشته اى، مى کنى امروز درو        طمع خوشه گندم مکن از دانه جو

(ظهير، امثال و حکم، ج 1، ص 51)

برزگر آن دانه که مى پرورد      

آيد روزى که از او برخورد

(نظامى، مخزن الاسرار، ص 86)

ـ سائلش گفتا: ببايد کشت زود        هيچ کس ناکشته هرگز کى درود

(عطار)

مولوى اين گونه سرايد:

آن چه کارى بدروى آن آنِ توست     

و رنه اين بيداد بر تو شد درست

(مثنوى معنوى، ج 2، ص 136)

جمله دانند اين اگر تو نگروى   

هر چه مى کاريش روزى بدروى

(همان، ج 2، ص 274)

ز آن که مى بافى، همه ساله بپوش        

ز آن که مى کارى، همه ساله بنوش

(همان، ج 3، ص 203)

درخت و برگ برآيد ز خاک اين گويد    

که خواجه هر چه بکارى تو را همان رويد

(کليات شمس، ج 2، ص 213)

شيخ اجل، سعدى شيرازى را ابيات زير در اين معناست:

چو دشنام گويى، دعا نشنوى

به جز کشته خويشتن ندروى

(بوستان)

دوستان عيب و ملامت مکنيد  

کانچه خود کاشته باشم، دروم

(غزليات سعدى)

پورياى ولى گويد:

اگر با خويش نيکى نيک مى باش     

چو خواهى کشت تخم نيک مى پاش

که تا از هر يکى هفصد برويد   

اگر بد کاشتى هم بد برويد

(امثال و حکم، ج 1، ص 159)

در تاريخ گزيده آمده است:

ـ بدى مکن که در اين کشتزار روز جزا         به داس دهر همان بدروى که مى کارى

(همان، ج 1، ص 408)

حافظ در اين معنا نيکو گويد:

من اگر نيکم و گر بد، تو برو خود را کوش    

هر کسى آن درود عاقبت کار که کشت

(ديوان حافظ، 156)

تخم وفا و مهر در اين کهنه کشتزار   

آن گه عيان شود که رسد موسم درود

(همان، 796)

مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو    

يادم از کشته خود آمد و هنگام درو

(همان، 798)

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر   

کاى نور چشم من، به جز از کشته ندروى

(همان، 954)

واعظ کاشفى گويد:

بدى مکن که در اين کشتزار زود زوال

به داس دهر همان بدروى که مى کارى

(اخلاق محسنى، ص 229)

رباعى زير از ميرداماد بيانگر مضمون اين حديث است:

از هر که دهد پند شنودن بايد  

با هر که بود رفق نمودن بايد

بد کاستن و نيک فزودن بايد    

زيرا که همى کشته درودن بايد

(شرح حال ميرداماد و ميرفندرسکى، ص 148)

منبع :شميم ياس ، تير 1383، شماره 16