سيده سهله تقوى
هر کسى آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت
«کما تَزرع تحصد»1
هر چه کارى، همان دروى. 2
رادويانى در اقتباس از اين حديث، شواهد شعرى ذيل را ارائه داده است:3
ـ نيک افکن تخم، تات نيکى رويد تخم بد افکن هميشه خار انبويد4
(ترجمان البلاغه، ص 121)
ـ بفکن همواره تو از تخم نيک آنکه بدى کشت نه نيکى درود
(همان مأخذ)
حکيم فردوسى را ابيات زير در اين معناست:
اگر نيک باشى بماندت نام
به تخت کيى بربوى شادکام
و گر بد کنى، جز بدى ندروى
شبى در جهان شادمان نغنوى
(امثال و حکم، ج 1، ص 230)
سخن هر چه گويى همان بشنوى
ـ نگر تا چه کارى همان بدروى
(همان، ج 4، ص 1829)
دگر گفت: چون پيش داور شوى
هر آن بر که کشتى همان بدروى
(همان، ج 4، ص 1985)
ـ درختى که کارى چو آيد به بار
ببينى به ويژه برش بر کنار
گرش بار خارست خود کشته اى
و گر پرنيان است خود رشته اى
(فردوسى)
حکيم ناصرخسرو قباديانى در اين باب گويد:
بدان که هر چه بکشتى ز نيک و بد فردا
ببايدت همه ناکام و کام پاک درود
(ديوان ناصر خسرو، ص 92)
چون همى بدرود اين سفله جهان کشته خويش
بى گمان هر چه که نيز بکارم دروم
(همان، ص 287)
کشتمند توست عمر و تو به غفلت برزگر
هر چه کشتى بى گمان امروز و فردا بدروى
(همان، ص 462)
سنايى گويد:
اين سخن حق است و حق زى مرد حق گستر برند
هر چه کارى بدروى و هر چه گويى بشنوى
(امثال و حکم، ج 4، ص 1923)
ـ آن چه دى کاشته اى، مى کنى امروز درو طمع خوشه گندم مکن از دانه جو
(ظهير، امثال و حکم، ج 1، ص 51)
برزگر آن دانه که مى پرورد
آيد روزى که از او برخورد
(نظامى، مخزن الاسرار، ص 86)
ـ سائلش گفتا: ببايد کشت زود هيچ کس ناکشته هرگز کى درود
(عطار)
مولوى اين گونه سرايد:
آن چه کارى بدروى آن آنِ توست
و رنه اين بيداد بر تو شد درست
(مثنوى معنوى، ج 2، ص 136)
جمله دانند اين اگر تو نگروى
هر چه مى کاريش روزى بدروى
(همان، ج 2، ص 274)
ز آن که مى بافى، همه ساله بپوش
ز آن که مى کارى، همه ساله بنوش
(همان، ج 3، ص 203)
درخت و برگ برآيد ز خاک اين گويد
که خواجه هر چه بکارى تو را همان رويد
(کليات شمس، ج 2، ص 213)
شيخ اجل، سعدى شيرازى را ابيات زير در اين معناست:
چو دشنام گويى، دعا نشنوى
به جز کشته خويشتن ندروى
(بوستان)
دوستان عيب و ملامت مکنيد
کانچه خود کاشته باشم، دروم
(غزليات سعدى)
پورياى ولى گويد:
اگر با خويش نيکى نيک مى باش
چو خواهى کشت تخم نيک مى پاش
که تا از هر يکى هفصد برويد
اگر بد کاشتى هم بد برويد
(امثال و حکم، ج 1، ص 159)
در تاريخ گزيده آمده است:
ـ بدى مکن که در اين کشتزار روز جزا به داس دهر همان بدروى که مى کارى
(همان، ج 1، ص 408)
حافظ در اين معنا نيکو گويد:
من اگر نيکم و گر بد، تو برو خود را کوش
هر کسى آن درود عاقبت کار که کشت
(ديوان حافظ، 156)
تخم وفا و مهر در اين کهنه کشتزار
آن گه عيان شود که رسد موسم درود
(همان، 796)
مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو
يادم از کشته خود آمد و هنگام درو
(همان، 798)
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کاى نور چشم من، به جز از کشته ندروى
(همان، 954)
واعظ کاشفى گويد:
بدى مکن که در اين کشتزار زود زوال
به داس دهر همان بدروى که مى کارى
(اخلاق محسنى، ص 229)
رباعى زير از ميرداماد بيانگر مضمون اين حديث است:
از هر که دهد پند شنودن بايد
با هر که بود رفق نمودن بايد
بد کاستن و نيک فزودن بايد
زيرا که همى کشته درودن بايد
(شرح حال ميرداماد و ميرفندرسکى، ص 148)