سيده سهله تقوى
اجل
«اِنَّ الموتَ هادمُ لذّاتِکُم و مکدّرُ شهواتِکُم و مباعدُ طيّاتِکُم زائرٌ غيرُ محبوبٍ و قِرنٌ غيرُ مغلوبٍ و واترٌ غير مطلوبٍ»1
مرگ خوشى هاى شما را براندازد و خواهش هاى نفسانى را تيره و از مقاصد دنيوى دورتان سازد. ديدار کننده اى است ناپسند و همتايى است پيروزمند و کينه توزى است ناخوشايند.
اوحدى گويد:
ـ گرگ اجل يکايک از اين گله مى برد
وين گله را نگر که چه آسوده مى چرد
ديوان اوحدى، ص 43
ـ مرگ فارغ سازدت از نام و ننگ
مى زند بر شيشه آمال سنگ
ديوان رجاء اصفهانى، ص 41
منت
«إنّ المنَّ يبطلُ الاحسان»2
منت نهادن نيکى را بى ارج کند.
در روشنايى نامه مى خوانيم:
ـ نکويى گر کنى منت منه زان
که باطل شد ز منّت جود و احسان
ديوان ناصر خسرو، ص 512
ـ اگر نيکى کنى بشنو ز من هان
به باد منّتش باطل مگردان
ابن ساوجى، درّة المعالى، ص 10
وحشت
«أوحشُ الوحشةِ العُجب»3
وحشت انگيزترين تنهايى خودپسندى است.
رشيد وطواط در شرح اين کلمه گويد:
هر که خويشتن بين باشد، مردم از مجالست او بگريزند و از مؤانست او بپرهيزند و او هميشه در وحشت وحدت بمانده بود.
گر تو را پيشه خويشتن بينى است
مردمان از تو مهر بردارند
مر تو را در مضايق وحشت
بى جليس و انيس بگذارند
مطلوب کل طالب، ص 40
مائده عيسى
إذ قالَ الحَوارِيّونَ يا عيسى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ تستطيعُ رَبُّکَ أن يُنْزِلَ علينا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ قال اتَّقُوا اللّهَ إن کنتم مؤمنينَ قالوا نَريدُ أن نأکُلَ مِنْها و تَطْمئنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أنْ قدْ صَدَقْنا و نکُونَ عَلَيها مِنَ الشّاهدين. قال عيسَى بنُ مريمَ اللّهم رَبَّنا أنزِلْ عَلَيْنا مائِدَةَ مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عيداً لاوَّلِنا و آخِرِنا و آيةً مِنْکَ و ارزُقْنا و أنْتَ خيرُ الرّازقين (5-112 تا 114)
هنگامى که حواريان گفتند: اى عيسى بن مريم! آيا پروردگار تو مى تواند براى ما خوانى (غذايى) از آسمان فرود آورد؟ گفت: اگر مؤمن هستيد، از خدا بترسيد. گفتند: مى خواهيم از آن بخوريم و دل هايمان بيارامد و بدانيم که تو به ما راست گفته اى و بر آن از گواهان باشيم. عيسى بن مريم گفت: بار خدايا، پروردگار ما! بر ما خوانى فرو فرست که ما را عيدى باشد؛ چه براى ما و چه براى (مردم) بعد از ما و ما را روزى ده و تو بهترين روزى دهندگانى.
اى لطف تو را قاعده بر روزه گشايان
مانند مسيحا ز فلک مائده دادن
مولوى
ـ فوت عيسى ز آسمان سازند
هم بدانجاش خانه پردازند
سنايى
طبع سخن سنج کف موسوى است
خوان سخن مائده عيسوى است
خواجو
باز عيسى چون شفاعت کرد حق
خوان فرستاد و غنيمت بر طبق
مائده از آسمان شد عائده
چون که گفت: أنزِل عَلَينا مائِده
باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدايان زلها برداشتند
کرد عيسى لابه ايشان را که اين
دائم است و کم نگردد از زمين
بدگمانى کردن و حرص آورى
کفر باشد نزد خوان مهترى
ز آن گدا رويان ناديده ز آز
آن در رحمت بر ايشان شد فراز
نان و خوان از آسمان شد منقطع
بعد از آن زآن خوان نشد کس منتفع
مولوى