سيده سهله تقوى
انفاق
ـ «وَ أَنفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبل أن يَأتِيَ أحدَکم المَوتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَو لا أَخَّرتَنِى إلى أجلٍ قَريبٍ فَأَصَدَّقَ وَ أکُن مِنَ الصّالِحينَ»1
و از آن چه روزى شما کرديم، در راه خدا انفاق کنيد؛ پيش از آن که مرگ بر يکى از شما فرا رسد. در آن حال، به حسرت بگويد: پروردگارا اجل مرا اندکى به تأخير انداز تا صدقه و احسان بسيار کنم و از نيکو کاران شوم.
ـ «وَ أنفِقُوا فِى سَبيلِ اللّهِ و لا تُلْقُوا بأَيْدِيکُم إلى التَّهلُکَة و أحسِنُوا إنّ اللّه يُحِبُّ المُحسِنين»2
از مال خود در راه خدا انفاق کنيد و به دست خويش خود را در خطر نيفکنيد و نيکويى کنيد که خدا نيکوکاران را دوست دارد.
ـ توانگرا دل درويش خود به دست آور که مخزن زر و گنج و درم نخواهد ماند
(حافظ)
ـ ز احسان مى شود صاحب کرم را دولت افزونتر
بلى هر چاه را آب از کشيدن بيش مى گردد
(سالم کشميرى)
ـ شرف مرد به جود است و کرامت به سجود
هر که اين هر دو ندارد عدمش به ز وجود
(سعدى)
ـ من نگويم به ابر مانندى
که نکو نايد از خردمندى
او همى بخشد و همى گريد
تو همى بخشى و همى خندى
(رشيد و طواط)
ـ بخور هر چه دارى فزونى بده
تو رنجيده اى بهر دشمن منه
اگر گنج قارون به دست آورى
نماند، مگر آن چه بخشى برى
(مولوى)
ـ درخت کرم هر کجا بيخ کرد
گذشت از فلک شاخ و بالاى او
گر اميدوارى از او برخورى
به منت منه اره بر پاى او
(سعدى)
عفو و بخشايش
ـ «خُذِ العَفوَ و امُر بِالعُرفِ و أَعرِض عَن الجاهِلينَ»3
عفو پيشه کن و به نيکوکارى امر کن و از مردم نادان روى بگردان.
ـ چون به گناهى از تو عفو خواهند، عفو کردن را بر خويشتن واجب دان، اگر چه سخت گناهى بود و چون عفو کردى، ديگر او را سرزنش مکن و از گناه ياد مياور که آن گاه هم چنان بود که عفو ناکرده اى.
(قابوس نامه)
ـ هر که بر زبر دستان نبخشايد
به جور زير دستان گرفتار آيد.
(سعدى)
ـ گشتيم سال ها به بيابان و کوه و دشت
چيزى نيافتيم که باشد به از گذشت
و ز انتقام نيز نبرديم لذتى
ما را به سير خويش همين بود سرگذشت
(ناصح الممالک)
ـ بدى را بدى سهل باشد جزا
اگر مردى احسن الى من اسا
(سعدى)
تحمل رنج
ـ «باحتمال المُؤَنِ يجبُ السؤدَدُ» 4 و 5
با تحمل رنج ها، سرورى مى توان يافت.
ـ حلاج در اين باب گويد:
رنج نابرده کجا گنج به دستت آيد
درد ناديده کجا روى مداوا بينى
(ديوان منصور حلاج)
ـ حکيم ابوالقاسم فردوسى در اين جا چنين مى سرايد:
به رنج اندر است اى خردمند گنج
نيابد کسى گنج نابرده رنج
(امثال و حکم، ج 1، ص 398)
هر که رنجى ديد گنجى شد پديد
هر که جدى کرد در جدى رسيد
(مثنوى معنوى)
ـ تا رنج تحمل نکنى گنج نبينى
تا شب نرود صبح پديدار نباشد
(غزليات سعدى)