تأثير قرآن و حديث بر ادب فارسى (16)

سيده سهله  تقوي

 کار و کوشش

«لَيسَ لِلانْسانَ إلاّ ما سَعى»

آدمى را چيزى جز آنچه (براى آن) کوشيده است، نخواهد بود.نجم/ 39

ـ مکن ز غصه شکايت که در طريق ادب       به راحتى نرسيد آن که زحمتى نکشيد

حافظ

ـ چو کوشش نباشد تن زورمند

نيارد سر از آرزوها بلند

که اندر جهان سود بى رنج نيست    

کسى را که کاهل بود گنج نيست

فردوسى

ـ شبنم از سعى به سرچشمه خورشيد رسيد   

قطره ماست که زندانى گوهر شدن است

صائب

ـ به قدر آن که علم و کار دارى

بدان ارزى بدان مقدار دارى

نظامى

ـ هر که نان از عمل خويش خورد      

منت حاتم طائى نبرد

سعدى

ـ نابرده رنج گنج ميسر نمى شود     

مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

آن کو عمل نکرد و عنايت اميد داشت        

دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد

سعدى

استقامت و پايدارى

«فَاسْتَقِم کَما اُمِرْتَ»

پس چنان که فرمان يافته اى، پايدارى کن.هود/ 112

ـ نه هر درخت تحمل کند جفاى خزان       

غلام همت سروم که اين قدم دارد

حافظ

استقامت پيشه کن جز استقامت ريزه سنگ     

آسيا را با تأمل رخنه در بنيان کند

من غلام همت آنم که از سعى و عمل      

کارهاى سخت را بر خويشتن آسان کند

تجربت کرديم عزم ثابت و رأى وزين   

هر که دارد خسروان را بنده فرمان کند

استقامت در حوادث بى ثباتى در عمل      

بنده را سلطان نمايد شاه را دربان کند

ذوقى

ـ محيط دايره آن کس تواند برد

که پاى جهد چو پرگار استوار کند

قاآنى

ـ پر و بال جان همت و عزم توست    

مباشيد چون ماکيان بال سست

اديب

ـ سايه حق بر سر بنده بود     

عاقبت جوينده يابنده بود

گفت پيغمبر که چون کوبى درى       

عاقبت زان در برون آرد سرى

چون نشينى بر سر کوى کسى      

عاقبت بينى تو هم روى کسى

چون ز چاهى مى کَنى هر روز خاک

عاقبت اندر رسى در آب پاک

مولوى

اغتنام فرصت

«لِکَيْلا تَأسَوا عَلى ما فاتَکُم و لا تَفرَحُوا بِما اَتيکُم»

تا بر آنچه از دست شما رفت، دريغ نخوريد و بر آنچه به شما دهد، شادى نکنيد.حديد/ 23

ـ غنيمت شمار اين گرامى نفس      

که بى مرغ قيمت ندارد قفس

مکن عمر ضايع به افسوس و حيف   

که فرصت عزيز است الوقت ضيف

فردوسى

نيست امکان آنکه باز رسد

ـ روزگار را رايگان ز دست مده

انورى ابيوردى

ـ روزى که گذشته است از او ياد

مکن فردا که نيامده است فرياد مکن

بر نامده و گذشته بنياد مکن   

حالى خوش باش و عمر بر باد مکن

بابا افضل

ـ مبر غم به چيزى که رفتت ز دست

مرا اين نگهدار اکنون که هست

حافظ

منبع :شميم ياس، دى 1383، شماره 22