تأثير قرآن و حديث بر ادب فارسى (21)

سيده سهله  تقوي

نيکبختان پند پذير

«السَّعيدُ مَنْ وُعِظَ بغَيْرِهِ.»1

نيکبخت آن است که به وسيله ديگران پند داده شود.

رشيدالدين وطواط در بيان اين معنى آورده است:

نيکبخت آن کس باشد که چون ديگرى را پند دهند و از کردار ناشايسته و گفتار نابايسته بازدارند، او از آن پند عبرت گيرد و نصيب خويش بردارد و به گردِ امثال آن کردار و گفتار نگردد.

نيکبخت آن کسى بود که دلش         آنچه نيکى دروست بِپْذيرد

ديگران را چو پند داده شود     

او از آن پند بهره برگيرد

(مطلوب کل طالب)

ـ جز نيکبخت پند خردمند نشنود      

اين است تربيت که پريشان مکن دلى

(مواعظ سعدى)

ـ نيک خواهان دهند پند وليک  

نيک بختان بُوَند پند پذير

(امثال و حکم)

ـ عاقل از کارها کران گيرد       

عبرت از کار ديگران گيرد

(راحة الصدور)

ـ مگر کز خوى نيکان پند گيرند

وز انجام بدان عبرت پذيرند

(مواعظ سعدى)

ـ نصيحت نيکبختان گوش گيرند        

حکيمان پند درويشان پذيرند

(مواعظ سعدى)

و متنبى نيز در اين معنا مى گويد:

و لو لَمْ تبقِ لَمْ تعشِ البقايا     

و فِى الماضى لمَنْ بقيَ اعتبارٌ

(ديوان متنبى)

هر که مقدار خويشتن بشناخت...

«ما هَلَکَ امْرُءٌ عَرَفَ قَدْرَهُ»2

مردى که اندازه خويش بشناخت، هلاک نشد.

هر که محل خويش بداند و پاى به اندازه گليم خويش دراز کند و گردِکارى که لايق مرتبت و در خور منزلت او نيست، نگردد، همه عمر از ملامت رسته باشد و به سلامت پيوسته.

ـ هر که مقدار خويشتن بشناخت     

از همه حادثات ايمن گشت

از مضيق غرور بيرون جست    

در مقام سرور ساکن گشت

(رشيدالدين وطواط/ مطلوب کل طالب)

سوره الحمد

«بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحِيم اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالمينَ اَلرَّحمنِ الرَّحيمِ مالِکِ يَومِ الدّينِ إيّاکَ نَعبُدُوا وَ إيّاکَ نَستَعينُ إهدِنَا الصِّراطَ الْمُستقيمَ صِراطَ الَّذينَ أنعمتَ عَليهِمْ غَير المَغضُوبِ عَلَيهِم وَ لاَ الضّالِّينَ»

به نام خداوند بخشنده بخشاينده. سپاس، خداوند، پروردگار جهانيان را. آن بخشنده بخشاينده. خداوند روز پاداش و کيفر. تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم. راه راست را به ما بنماى. راه آنان که به نعمت پرورده اى ؛ نه آنان که بر ايشان خشم آورده اى و نه گمراهان.

از براى چاره اين خوف ها       

آمد اندر هر نمازى اهدنا

کاين نمازم را مياميز اى خدا   

با نماز ضالين و اهل ريا

(مولوى)

ـ بنما ره که طالب راهيم         ره به سوى تو از تو مى خواهيم

(جامى)

ـ راه گم کردم، چه باشد گر به راه آرى مرا

رحمتى بر من کنى وندر پناه آرى مرا

شد جهان در چشم من چون چاه تاريک از فزع    

چشم آن دارم که بر بالاى چاه آرى مرا

(اوحدى)

ـ مبتدى در ره تو مويه کنان     

نعره اهدنا الصراط زنان

(جامى)

همچنان که اياک نعبد در حنين        

از بلا از غير تو لانستعين

هست اين اياک نعبد حصر را   

در لغت آن از پى نفى ريا

هست اياک نستعين هم بهر حصر   

حصر کرده استعانت را و قصر

که عبادت مر تو را آريم و بس  

طمع يارى هم ز تو داريم و بس

(مولوى)

منبع :شميم ياس ، خرداد 1384، شماره 27