گونه هاى اثر گذارى و تجلى قرآن در شعر و ادب فارسى (2)

سيد محمد حسن راستگو

قرآن مجيد كلام خداوند و كتاب دينى مسلمانان، بى گمان سنگ زيرين و محور بنيادين فرهنگ و تمدّن برجسته و با شكوه اسلامى است، و آثار مبارك و خجستهٔ آن در همهٔ ابعاد و اضلاع اين فرهنگ فرخنده آشكار است. در اين گفتار و گفتارهايى كه در پى آن خواهد آمد، برآنيم تا به يارى خداى بزرگ، گوشه‌هايى از اثر گذارى هاى اين كتاب عظيم آسمانى را بر شعر و ادب پارسى بازنماييم.

زمينه و پيشينهٔ بهره‌گيرى شاعران فارسى از قرآن

مى دانيم كه شعر و ادب پارسى، از آغازه‌هاى سدهٔ سوّم، با كوشش‌هاى پى گير نخستين شاعران و سخنوران پارس، مانند حنظلهٔ بادغيسى، محمد ابن وصيف، فيروز مشرقى... ابوشكور بلخى، رودكى سمرقندى و… پا مى گيرد و استوار مى شود. در همين روزگاران، زبان عربى نيز كه زبان قرآن و اسلام بود، گسترشى چنان فراگير و ريشه دار يافته بود كه كتاب‌ها به اين زبان نوشته مى شد، درس‌ها به اين زبان گفته و آموخته مى شد، وعظ‌ها به اين زبان صورت مى گرفت.

از سوى ديگر بسيارى از شاعران پارسى زبان آن روزگار، زبان عربى را در مدرسه آموخته بودند و با فرهنگ و معارف قرآنى آشنا گشته بودند و چون از اين چشمهٔ جوشان فصاحت و بلاغت، و معرفت و درايت جرعه‌ها نوشيده و بهره‌ها اندوخته بودند، طبيعى بود كه از اين كتاب عظيم اثر پذيرفته و پاره‌اى از معارف و ظرايف آن را در شعر خويش بياورند، به ويژه كه قرآن از ديدگاه ادبى و بلاغى نيز پايگاه بسيار والايى داشت. افزون بر اين‌ها، بهره‌گيرى از قرآن و كلام خدا، به سخن آنان رنگى از تقدّس نيز مى بخشيد و آن را براى خواننده، خواندنى تر و پذيرفتنى تر مى ساخت.

شيوه‌ها و گونه‌هاى اثر پذيرى از قرآن

اثر پذيرى از قران كريم بر دو گونه واژگانى و گزاره اى ميباشد.

1. اثر پذيرى واژگانى:

در اين شيوه اثر پذيرى، شاعر در به كارگيرى پاره‌اى از واژه‌ها و تركيب‌ها وام دار قرآن و حديث است. يعنى واژه‌ها و تركيب‌هايى كه ريشهٔ قرآنى و يا حديثى دارند و مستقيم يا غير مستقيم توسّط خود شاعر يا ديگران به زبان و ادب پارسى راه يافته‌اند.

اثر پذيرى واژگانى خود به سه شيوهٔ وام گيرى، ترجمه و برآيند سازى، انجام پذيراست:

الف:‌وام‌گيرى

در اين شيوه، واژه يا تركيبى قرآنى يا حديثى با همان ساختار عربى خود، بى هيچ دگرگونى يا با اندك دگرگونى لفظى يا معنوى، بى آن كه ساختار عربى آن چندان آسيب ببيند، به زبان و ادب فارسى راه مى يابد،  مثلاً در بيت:

نه من از پردهٔ تقوا به در افتادم و بس                

پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت

(حافظ)

واژهٔ «تقوا» واژه‌اى قرآنى است كه با بسامد بسيار بالايى در اين كتاب كريم به كار رفته است. از جمله در آيهٔ «تَزَوّدوا فإنَّ خيرالزادِ التَقوى؛ توشه برگير يد كه نيكوترين توشه تقواست»1

و از آن جا به زبان و ادب پارسى راه يافته است. و يا در بيت:

نوشته‌اند بر ايوان جنّة المأوى

كه هر كه عشوهٔ دنيا خريد واى به وى

(حافظ)

نيز تركيب «جنة المأوى» تركيبى قرآنى است كه با همين ساختار در اين آيه آمده است:

«وَلَقَد رَءاهُ نَزلِةً اُخرى، عِندَسدرة المنتهى، عِندَها جنَّةُ المأوى؛همانا كه [پيامبر(ص)] بارى ديگر جبرئيل را ديد، در سدرة المنتهى كه جنةالمأوى نيز آنجاست»2.

گفتيم كه اين‌گونه اثر پذيرى، گاه با اندك دگرگونى لفظى يا معنوى نيز همراه است. مثلاً واژهٔ «حور» (دوشيزگان بهشتى خوش چشم) كه واژه‌اى قرآنى است و در ساختار عربى خود جمع «حوراء» است و از اين‌رو، در آيهٔ «حُور مقصورات فى الخيام؛ حوريان پرده نشين در سراپرده‌ها»3، براى آن صفت جمع آمده است، با اندك دگرگونى معنايى در شعر و زبان پارسى،  مفرد پنداشته‌شده و هرگاه نياز بوده مانند بيت زير با نشانهٔ جمع همراه شده است:

شكر آن را كه ميان من و او صلح افتاد

حوريان رقص كنان ساغر شكرانه زدند

(حافظ)

و يا مثلاً تركيب قرآنى «كِراماً كاتبين»، يعنى فرشتگان بزرگوارى كه شبانه‌روز، آدمى را مى پايند و آنچه را مى كند مى نويسند، با اندك دگرگونى لفظى، به صورت «كرام الكاتبين» به شعر فارسى راه جسته است:

تو پندارى كه بدگو رفت و جان برد

حسابش با كرام الكاتبين است        (حافظ)

ب:ترجمه:

در اين شيوه ، شاعر ازگردانيدهٔ(ترجمه) فارسى يا پارسى شدهٔ  واژه يا تركيبى قرآنى، حديثى بهره مى گيرد. براى نمونه تركيب «شب قدر» در بيت:

آن شب قدرى كه گويند اهل خلوت امشب ا ست

يا رب اين تأثير دولت دركدامين كوكب است              (حافظ)

گردانيدهٔ فارسى تركيب «ليلة القدر» است كه سه بار در سورهٔ قدر به كار رفته است.

و يا تركيب «وادى ايمن» در بيت:

با تو آن عهد كه در وادى ايمن بستيم

همچو موسى اَرِنى گوى به ميقات بريم     (حافظ)

پارسى شدهٔ «الواد الايمن» است كه در اين آيهٔ شريفه آمده است:«فلَمّا اَتيها نوديَ مِن شاطى الواد

الأيمن فى البُقعَةِ المبارَكَةِ منَ الشَجَرَة اَن يا موسى اِنّى انا اللّهُ ربُ العالمين؛ چون به سوى آن [آتش] آمد، از كرانهٔ راست صحرا، در جايگاهى مبارك از درخت ندا برآمد: موسى! همانا كه من خداوندم، پروردگار جهانيان»5.

ج: برآيند سازى

دراين شيوه، واژه يا تركيبى، بى آن كه به همان صورت در قرآن يا حديث آمده باشد، بر پايهٔ مضمون آيه‌اى يا حديثى يا داستانى قرآنى، حديثى ساخته مى شود. به ديگر سخن، چنان واژه يا تركيبى برآيند و بر آورده‌اى است از قرآن و حديث، براى نمونه، تركيب «يد بيضا»(دست سپيد و نورانى) كه در شعر و زبان فارسى كاربردى گسترده دارد، و در بيت:

سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار

سامرى كيست كه دست از يد بيضا ببرد

(حافظ)

نيز آمده است. برآيند و برآوردهٔ آيه‌هايى است كه از معجزهٔ دست درخشان حضرت موسى سخن مى گويند، مانند آيهٔ «و نَزَعَ يَدَهُ فَاِذا هى بيضاءُ للناظرين؛ [موسى از گريبان] دستش را بركشيد، ناگهان تابان و نورافشان برتماشاگران پديدار شد»6. و يا مثلاً تركيب‌هاى «آتش موسى» و «آتش طور» در بيت‌هاى:

يعنى بيا كه آتش موسى نمود گل

تا از درخت نكتهٔ توحيد بشنوى

برساخته و برآينه‌هايى هستند از داستان آتشى كه حضرت موسى در كوه طور ديد و از آ‌ن نكتهٔ توحيد شنيد و گزارشى از آن در اين آيه آمده است:«...آنَسَ مِِنْ جانِب الطورِ ناراً قال لأهْلِهِ امكُثُوا انّى آنَسْتُ ناراً لَعَلّى آتيكم منها بخبَرٍ اَوْ جَذْوَةٍ مِن النار...؛ از سوى طور آتشى ديد، به خانوادهٔ خود گفت: لختى درنگ كنيد، من آتشى ديدم باشد كه براى شما خبرى يا پاره‌اى از آن بياورم»7.

اينك نمونه‌اى از اثر پذيرى واژگانى را با خاستگاه قرآنى آن‌ها مى آوريم؛

با اين ياد آورى كه بسيارى از اسما و صفات خدا، مانند: خالق، رازق، رحمان، رحيم، هادى، ستّار، غفّار، قهّار و ... و نيز ترجمه و فارسى شدهٔ آن‌ها، مانند:

جهان آفرين، روزى ده، رهنماى، بنده پرور، خطا‌پوش، بخشنده و … و بسيارى از اسم‌هاى خاص (اعلام) ِ

قرآنى، مانند: آدم، ابراهيم، اسحاق ، اسماعيل، داود، سليمان، يعقوب، يوسف، هاروت، ماروت، يأجوج، مأجوج و…، همچنين تركيب‌ها و تعبيرهايى كه در پيوند با آن ها ساخته شده، مانند: گناه آدم، گلستان ابراهيم، صبر ايوب، آتش نمرود، عصاى موسى، نَفَس عيسى، پيراهن يوسف، كلبهٔ احزان، سحربابل، سحر هاروت، كشتى نوح، عمر نوح، ملك سليمان، نگين سليمان و… و بسيارى از الفاظ واصطلاحات دينى، مانند: نماز، روزه، ركوع، سجود، وضو، حج، طواف، سعى، توبه، طهارت، ثواب، عقاب، بهشت، دوزخ، صراط، ميزان، حساب، نامهٔ اعمال، حور، قصور، غلمان، اصحاب يمين، اصحاب شمال، جام طهور، عهدالست، شراب الست و…، همه و همه، نمونه‌هايى از اثر پذيرى واژگانى اند كه به شيوه‌هاى گوناگون به زبان و ادب فارسى راه يافته‌اند و بسيارى از آن‌ها با گذشت روزگار و كاربرد بسيار، چنان در ذهن و زبان فارسى زبانان جا خوش كرده‌اند كه نه بوى بيگانگى مى دهند و نه غبار غربت مى پراكنند.

چند نمونهٔ ديگر :

بضاعت مزجاة (كالا و سرمايهٔ اندك)

اين تركيب در بيت‌هاى بسيارى آمده، ازجمله در اين بيت سعدى:

مارا به جز تو در همه عالم عزيز نيست

گر رد كنى بضاعت مزجاة ورقبول

برگرفته از داستان برادران يوسف است كه چون  به قحط و خشك سالى گرفتار شدند، براى گرفتن آذوقه يا كالايى اندك، نزد يوسف رفتند و گفتند: «…يا أيهاالعزيز مَسّنا و اَهلنا الضّروجِئنا ببضاعَةٍ مُزجاةٍ؛ اى عزيز! ما و خانوادهٔ ما را رنج بسيار رسيده است و مايه‌اى اندك آورده‌ايم…»8.

توبهٔ نصوح (توبهٔ خالص و بى بازگشت به گناه)

اين تركيب نيز كه در شعر و زبان فارسى تركيبى جا افتاده و رايج است و در بيت‌هاى بسيارى، از جمله بيت زير آمده است:

باده نوشيم بى ريا به از آنك       

به ريا توبهٔ نصوح كنيم9

پارسى شدهٔ «توبهً نصوحاً»… است  كه در آيه «…يا ايها الذين آمنوا تُوبوا اِلى الله تَوبة نصوحاً؛ اى مؤمنان! به سوى خدا باز گرديد و توبه كنيد، توبه‌اى خالص و بى بازگشت».

روزنامهٔ اعمال (نامهٔ اعمال)

اين تركيب كه در بيتهاى زير آمده است :

ابى به روزنامه اعمال ما فشان

بتوان مگر سترد حروف گناه از او

حافظ

بكى روزنامه است مر كارها

كه ان را جهان دار دادارداند10

برگرفته از آياتى است چون: «واِنّ عليكم لحافظين.كراماً كاتبين. يعلمون ما تفعلون؛ همانا شما را نويسندگانى بزرگوار مى پايند كه آنچه را مى كنيد مى دانند»11.

سحرمبين (جادوى   آشكار)

اين تركيب رايج كه در بيت‌هاى زير نيز آمده:

جـمالت مـعـجـز حـسـن است ليكـن   

حـديث غـمزه‌ات سحــر مـبين اسـت

(حافظ)

تـو در سخن، يد بيضا نموده‌اى خواجو 

چگونه نسبت شعرت كنم به سحر مبين12

پارسى شدهٔ «سحر مبين» است كه چندين بار در قرآن از زبان كافران در برابر پيامبران و سخنان و معجزات آنان به كاررفته است، از جمله در آيهٔ «لَيَقُولُنَّ الذين كَفَروا اِنْ هذا الاّ سِحر مبينُٔ؛  كافران‌خواهند گفت: اين نيست جز جادويى آشكار»13.

عروة الوثقى ( دست آويز  استوا ر)

اين تركيب قرآنى كه در بيت‌هاى زير آمده:

عروة الوثقاست اين ترك هوا                  

بركشد اين شاخ جان را بر هما14

تكيه بر شرع محمّد كن و بر قرآن كن         

زان كجا عروهٔ وثقاى تو جزقرآن‌نيست15

برگرفته از اين آيهٔ شريفه است: «…فَمَن يَكفُر بالطاغوت و يُؤمن بالله فَقَد استَمسك بالعروة الوثقى لاانفصام لها؛…هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به دست آويزى استوار و گسست ناپذير، چنگ زده است»16.

مقام محمود (پايگاهى پسنديده)

اين تركيب كه در اين بيت‌ها آمده:

برگرفته از اين آيهٔ شريفه است:«و مِنَ الليل فَتَهَجّد بهِ نافِلةً لَكَ عَسى اَن يَبعَثَكَ رَبُّك مَقاماً مَحموداً؛ پاره اى از شب را به نماز و نياز ـ كه نافلهٔ ويژهٔ توست ـ بيدارباش. باشد كه خدايت به پايگاهى پسنديده برافرازد»19.

نفس صبح

تركيب‌هاى اسمى: نفس صبح و دم صبح، نيز فعل‌هاى: صبح نفس زد، صبح دميد، صبح دم زد و... كه در بيت‌هاى زير آمده‌اند:

آمد نفس صبح و سلامت نرسانيد              

 بوى تو نياورد و پيامت نرسانيد20

زد نفس سر به مهر صبح ملمّع نقاب

خيمهٔ روحانيان كرد معتبر طناب21

از صبا پرس كه ما را همه شب تا دم صبح

بوى زلف توهمان مونس جان است كه بود

به گمان بسيار، الهام گرفته ازاين تعبير قرآنى اند: «والصبح اذا تنفّس؛ سوگند به صبح، آن گاه كه دم زند و بدمد»22.

و ان يكاد

اين تعبير رايج در فارسى كه در بيت‌هاى بسيارى از جمله اين بيت حافظ:

حضور مجلس انس است و دوستان جمع‌اند

وان يكاد بخوانيد و در فراز كنيد

آمده است و كنايه از دعاى چشم زخم است، آغازهٔ آيه زير است كه براى دفع چشم زخم خوانده و نوشته مى شود و در آن اشارتى هست به كسانى كه مى خواستند به آسيب چشم زخم، پيامبر (ص) را از پا در آورند، و خداوند او را از چشم شوخ و شوم آنان پاس داشت:«وان يكاد الذين كَفَروا ليزلقونك بِابصارهم لَمّا سَمعوا الذكر…؛23 كافران چون قرآن را شنيدند، نزديك بود تو را چشم زنند…».

پانوشته :

1. بقره (2) آيه 197.
2. نجم (53) آيه 13-15.
3. الرحمن (55) آيه 72.
5. قصص (28) آيه 30.
6. اعراف (7) آيه 108.
7. قصص (28) آيه 29.
8. يوسف (12) آيه 88.
9. ديوان سنائى، ص 408.
10. ديوان ناصر خسرو، ص376.
11. انفطار (82) آيه 10-12
12. ديوان خواجو، ص479.
13. هود (11) آيه 7.
14. مثنوى، دفتر دوم، بيت 1274.
15. ديوان سنايى، ص59.
16. بقره (2) آيه 256.
17. ديوان سلمان ساوجى، ص51.
18. ديوان خواجو، ص221.
19. اسراء (17) آيه 79.
20. ديوان خاقانى، ص661.
21. همان، ص41.
22. تكوير (81) آيه 18.
23. قلم (68) آيه 68.
كتاب‌نامهٔ مقاله:
ديوان حافظ، به تصحيح و تنقيح سيد محمد راستگو، نشر خرم ، قم.
ديوان خاقانى، تصحيح سيد ضياءالدين سجادى ، انتشارات زوار، تهران.
ديوان خواجوى كرمانى، تصحيح احمد سهيلى، انتشارات پاژنگ ، تهران.
ديوان سلمان ساوجى، به اهتمام منصور مشفق، انتشارات صفى عليشاه، تهران.
ديوان سنايى، به سعى و اهتمام مدرس رضوى، كتابخانهٔ سنايى، تهران.
ديوان كمال خجندى، به اهتمام ك. شيرفر، چهار جلد، مسكو.
ديوان ناصرخسرو،تصحيح مجتبى مينوى و مهدى محقق، مؤسسه مطالعات اسلامى، تهران.
غزليات سعدى، تصحيح محمد على فروغى، از مجموعهٔ‌چهارجلدى، انتشارات اقبال، تهران.
مثنوى مولوى، تصحيح نيكلسون، انتشارات مولا، تهران .
منبع : مجله بشارت ، نشريه قرآني ويژه جوانان