جلوه هايى از تأثير قرآن و ادب فارسى در شعر انورى

سيد محمد راستگو

درشعر سه تن پيمبرانند

هر چند كه لانبى بعدى

اوصاف و قصيده وغزل را

فردوسى و  انورى و سعدى  

انورى شاعر بزرگ قرن ششم، از شاعرانى است كه در كنار فردوسى و سعدى، از پيامبران شعر فارسى به شمار رفته‌است؛ البته‌اين نكته قدرى قابل تأمل است.‌شايد براى برخى اين سؤال پيش مى آيد كه چرا با وجود شاعران بزرگى همچون:‌

حافظ، مولانا، سنايى، عطار، خيام و نظامى، انورى يكى از سه پيامبر شعر فارسى خوانده مى شود؟‌

دربارهٔ فردوسى و سعدى جاى بحث نيست؛‌اما آيا در بيان چنين حكمى، حقى از شاعران ياد شده ضايع نگرديده؟‌و اين از انصاف به دور نيست؟‌در پاسخ به‌اين سؤال بايد گفت:‌

اولاً درزمان كنونى، داورى در باب شاعران بزرگ زبان فارسى بدين گونه نيست و قطعاً چنانچه كسى بخواهد پيامبران شعر فارسى را بر شمارد،حافظ، مولانا، سنايى، عطار، نظامى، خيام و… را  دركنار فردوسى و سعدى، نيز فراموش نخواهد كرد.

ثانياً دقت در شعر جامى اين نكته را نيز آشكار مى سازد كه‌انورى فقط درقصيده سرايى (شعر مديح) از پيامبران شعر فارسى خوانده شده‌است؛‌ نه در همهٔ زمينه‌هاى شاعرى، و اين كلام حقّى است و شكى نيست كه‌انورى بهترين مديحه سراى زبان فارسى است و هيچ كس از اخلاف و اسلاف او شعر مديح را به قوت و استحكام و مهارت او نسروده‌است؛‌حتى منوچهرى و فرخى و مسعود سعد و خاقانى هم، با همهٔ امتيازاتى كه  دارند، مدايحشان به پاى مدايح انورى نمى رسد.

بى سبب نيست كه‌از وقتى انورى به ظهور رسيده، سرمشق تمام قصيده سرايان بعد از خويش گرديده‌است وتا عصر صفوى و قاجار نيز، شعرا بيش تر به تقليد قوالب شعرى او نظر داشته‌اند.

به هر حال در مورد انورى سخن بسيار است و مجال اندك. قصد ما در اين نوشتار كوتاه، بازنمايى جلوه هايى از تأثير قرآن وحديث در اشعار اين شاعر بزرگ است كه پس از توضيح كوتاهى دربارهٔ گونه‌هاى اثرپذيرى فارسى از قرآن و حديث،1بدان مى پردازيم و خوانندگان عزيز را براى آشنايى بيشتر با تاريخچه زندگى، شرح حال و آثار انورى، به مقاله عالمانه‌استاد ارجمند و فاضل و جناب آقاى دكتر شفيعى كدكنى در مقدمهٔ كتاب «مفلس كيميافروش ـ نقد و تحليل شعر انورى» فرامى خوانيم.

مى دانيم كه شعر شاعر، آيينه‌اى است كه مى توان افكار، احساسات، بينش‌ها و اعتقادات او را در آن به تماشا نشست. بر اين اساس كاملاً طبيعى است كه‌افكار مذهبى وباورهاى دينى و گرايش‌هاى ايمانى شاعر نيز در شعر او جلوه نمايد، و به همين دليل است كه در شعر شاعران مسلمان به وفور مسائل مذهبى يافت مى شود، و از آن جا كه سرچشمهٔ مذهبى مسلمين قرآن و حديث است، پس عجب نخواهد بود كه جلوه‌هاى آن‌ها در اشعار شاعران مسلمان پرتو افكنى كند. بر اين نكته بايد افزود كه آگاهى از مسائل قرآنى و حديثى مانند آگاهى از مسائل فلسفى، نجومى، و… نشانهٔ فرهنگمدارى و روشنفكرى نيز بوده‌است وكسانى از شاعران، به قصد نشان دادن آگاهى وبه رخ كشيدن معلومات خويش اين گونه مسايل را در شعر خويش باز مى آورند.‌اين عوامل، سبب شد كه قرآن و حديث در شعر فارسى اثر گذارد و شاعران را به بهره‌گيرى از آن‌ها وادارد. به همين دليل،  حتى درشعر محمد بن وصيف كه به قول نويسندهٔٔ تاريخ سيستان،قديم‌ترين شعر فارسى است، آثار قرآن و حديث يافت مى شود؛ البته‌اين اثر گذارى در آغاز كم‌رنگ است و به مرور پررنگ‌تر مى شود تا در قرون 6و7 به‌اوج مى رسد.

گونه‌هاى اثر‌پذيرى از قرآن و‌حديث

الف. اثرپذيرى واژگانى:‌مقصود، واژه هايى است كه ريشهٔ قرآنى و حديثى دارند؛‌به عبارت ديگر اگر قرآن و حديث نبود، اين واژگان در اشعار شاعران به كار نمى رفت. واژگانى مثل موسى، عيسى، آدم، نوح، فرعون، صبر، وادى ايمن، كوه طور، هدهد، يعقوب، بيت الاحزان، توبهٔ نصوح، سحر بابل، غلمان، مقام محمود، يار غار و…

ب . اثرپذيرى قالبى:‌يعنى يك اثر، شكل و قالب خود را از قرآن گرفته باشد؛ نظير مثنوى مولانا كه ساختار آن با قرآن بسيار شباهت دارد و نمى توان گفت اين شباهت‌ها اتفاقى بوده‌است؛ بلكه بايد گفت اين شباهت‌ها و همسانى ها حاصل عمرى همدلى و همراهى و انس او با قرآن است.

برخى از اين همسانى ها عبارتند از: قرآن به ظاهر تقسيم بندى جز آيه و سوره ندارد، مثنوى نيز فقط به چند دفتر تقسيم شده؛ قرآن و مثنوى به ظاهر پراكنده مى نمايند ؛ قرآن با لفظ «اقرء» شروع مى شود و مثنوى با لفظ «بشنو»؛قرآن وحى الهى است بر پيامبر(ص)، مثنوى وحى درونى مولانا است و…

ج . اثرپذيرى گزاره‌اى:‌منظور اين است كه شاعر، گزاره‌اى قرآنى يا حديثى را بدون تغيير يا با اندك تغيير درشعر خود بياورد، مثل:‌

بسم الله‌الـرحـمن الرحـيم          

هست كليد در گنج حكيم

د. اثر پذيرى تلميحى:‌يعنى شاعر در شعر خود، اشاره‌اى به قرآن يا حديث دارد؛ نظير نمونه هايى كه‌از اشعار انورى مى آوريم.

هـ. اثرپذيرى هاى متفاوت ديگر: مانند تأويلى، شيوه‌اى، حل و تحليل و… كه در اين مختصر مجال بررسى آن‌ها نيست. اكنون مى پردازيم به بررسى تأثير قرآن و حديث در شعر انورى.

انورى از درس‌خوانده‌هاى روزگار خود است و به همين دليل با علوم رايج از جمله علوم قرآنى و‌حديثى آشنايى كافى دارد؛ تا حدى خودنما نيز هست و مى خواهد خود را به عنوان شاعر عالم و‌روشنفكر فرا نمايد.در جاى جاى اشعار خويش از قرآن و حديث يارى گرفته‌است. در اين مقال، بى آن كه قصد شمارش كاملى باشد، مواردى از اثرگذارى هاى قرآن و حديث را در شعر انورى نشان مى دهيم:2

كـافـران را كـه آدمـى نـسـبنـد          

نص بل اضل ازين معنى است

1. مصرع دوم تلميح دارد به آيهٔ … أولئِكَ كَالأنْعامِ بَلْ هُم أضَلُّ اولئكَ هم الْغافِلونَ؛ « آنها مانند چهار پايانند، بلكه بسى گمراه ترند؛ زيرا قوهٔ ادراك مصلحت و مفسده داشتند و باز عمل نكردند.‌آن‌ها‌‌همان مردمى هستند كه (از خدا و قيامت و عاقبت كار خود به بازيچه دنيا) غافل شدند.»

(اعراف،آيهٔ 179)

آنكـه در معـركـهٔ سـحـر بـيـان          

قلمش همچو عصا ثعبان  است

2. بيان سحرآميز، اشاره‌است به حديث معروف  إن مِنَ البَيانِ لسَحراً ؛ «همانا كه گونه‌اى از بيان همانند سحر است.» ( فيض القدير، 2 / 524)، و «ثعبان ؛ اژدها» اشاره‌است به معجزهٔ حضرت موسى (ع) كه عصاى او اژدهايى شد و جادوهاى ساحران فرعون  را بلعيد:‌فَألْقى عَصاهُ فَإذا هِى ثعْبانَُ‌مُبين؛«موسى هم عصاى خود را بيفكند. به ناگاه، آن‌عصا چون اژدهايى عظيم پديدار گرديد.»

(اعراف،آيهٔ  107).

سايه يزدان كز تابش خورشيد سپهر       

دامن بيعت او دامن هر كام گرفت

3. ظل الله، لقبى است كه به سلاطين مى داده‌اند و حديثى بنام پيامبر‌(ص) نقل مى شده‌است كه: السلطان ظل الله؛« شاه سايه خداست» ولى به‌احتمال قوى اين حديث از معجولات است.

از بيم سپـاهش سپـاه خصم         

چون مور نهان گشته در زمين

4. بيت اشاره دارد به آيهٔ… قالَت نَمْلَةَُ يا أيّهَا النّمْلُ اُدْخُلوا مَساكِنَكمْ لايَحطِمَنّكمْ سلَيْمان و جنوده؛ «گفت‌اى موران، همه به خانه‌هاى خود اندر رويد. مبادا سليمان و سپاهيانش، ندانسته شما را پايمال كنند. » (نمل،آيهٔ 18)

نسيم باد در اعجاز زنده كردن خاك       

ببـرد آب همـه معجـزات عيسـى را

5. در اين بيت به معجزهٔ حضرت عيسى (زنده كردن مرده) اشاره شده‌است كه در آيهٔ  وَ اُحْيِ الْمَوتى بِاذْنِ الله…؛«… و مردگان را به‌امر خدا زنده كنم… » (آل عمران، آيهٔ 49) آمده‌است.

آن‌كه اندر كارگاه «كن فكـان» ابداع او      

بى اساس مايه‌اى از مايه‌هاى عنصرى

6. ترجمه تحت اللفظى «كن فكان»، «باش و شد» است كه خداى، هر چيز را كه ‌گويد:‌«باش»، آن چيز به وجود مى آيد و «شد» تحقق مى گيرد. شبيه «كن فيكون» «باش و باشد». اين تعبير قرآنى در اين آيه آمده‌است : إنّما أمْرهَُ إذا أرادَ شَيْئاً أنْ يَقولَ لَه كنْ فَيكونَ؛« فرمان نافذ خدا (در عالم) چون ارادهٔ خلقتِ چيزى كند، به محض اين‌كه گويد موجود باش، بلافاصله موجود خواهد شد.»

(يس، آيهٔ 82)

در تفسير اين آيهٔ مباركه، حضرت امير«ع» فرموده: امر خداى متعال فعل و ايجاد اوست و الا از خدا امرى كه صدا و ندايى بگوش رسد، نبوده و ممكنات در حال عدم و نيستى،گوشى كه نداى خدا را بشنوند، ندارند.

آن كه قهرش داد انجم را شيـاطين افكنى       

وآن كه لطفش داد آتش را سمندر پرورى

7. بيت تليمح دارد به آيهٔ وَ لَقَدْ زيّنَا السَّماءَ الدّنيا بِمَصابيحَ وَ جَعلْناها رجوماً لِلشَّياطين وَ اَعْتَدْنا لَهمْ عَذابَ السَّعير؛« و ما آسمان دنيا را به چراغ‌هاى (انجم) رخشان زيب و زيور داديم و به تير شهاب آن ستارگان، شياطين را رانديم وعذاب آتش فروزان را بر آن‌ها مهيّا ساختيم.» (مُلك، آيهٔ 5)

آن‌كه ترك يك ادب بر پيشگاه حضرتش       

وقـف كـرد ابليس را بـر آستـان مدبـرى

8. بيت تلميح دارد به داستان رانده شدن شيطان از درگاه الهى به خاطر سجده نكردن بر حضرت آدم كه درچند جاى قرآن آمده‌است؛‌از جمله در آيه وَإذْ قُلْنا لِلْمَلاِئكَةِ اسْجُدوا لآدَم فَسَجَدُوا إلاّ اِبْليسَ أبى وَ اسْتَكْبَرَ وكانَ مِنَ الكافِرينَ ؛« و چون فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند؛ مگر شيطان كه ابا و تكبر ورزيد و از فرقهٔ كافران گرديد.» (بقره، آيهٔ 34)

آن‌كه آدم را «عصى آدم» ز پا افكنده بود        

گر نه‌از «ثم اجتباه» اوش دادى يـاورى

9.مصراع اول تلميح دارد به آيهٔ… وَعَصى آدَم ربَّه فَغوَى؛« و آدم نافرمانى خداى كرد و گمراه شد.» ( طه، آيهٔ 121)

آن كـه قــوم نــوح را از تـنـد بــاد لاتـذر      

در دو دم كرد از زمين آسيب قهرش اسپرى

10. بيت تلميح دارد به داستان حضرت نوح و نفرينى كه درحق قوم خود نمود. اين مطلب در آيه  وَ‌قالَ نوحَُ رَبِّ لاَتذَرْ عَلَى الأرْضِ مِنَ الكافِرينَ ديّاراً ؛« و نوح عرض كرد: پروردگارا [اينك كه قوم از كفر و عناد دست نمى كشند] تو هم اين كافران را هلاك كن و از آن‌ها ديارى بر روى زمين باقى مگذار.» (نوح، آيهٔ 26) آمده‌است.

آن‌كه چون خلوت‌سراى خلوتش خالى كند        

شعله ريحانى نجانه اخگر اخگرى

11. مصراع اول، تلميح دارد به آيه‌ … واتّخَذَ اللهُ إبراهيمَ خَليلاً.

… خدا ابراهيم را به مقام خاص دوستى خود برگزيد.(نساء،125).

مصراع دوم نيز تلميح دارد به داستان به آتش افكندن حضرت ابراهيم و گلستان شدن آتش بر او كه در اين آيه آمده است :

قُلْنَا يا نارُ كُونيِ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إبراهيمَ.

 پس آن قوم، آتشى سخت افروختند و ابراهيم را در آن افكندند. ما خطاب كرديم كه‌اى آتش!  براى ابراهيم سرد و سالم باش.(انبياء،69)

آن كه دشتى جادويى را در عصايى گم كند    

يك شبان از ملك او بى تهمت مستنكرى

12. اين بيت تلميح دارد به جريان اژدها شدن عصاى حضرت موسى و شكست و رسوايى ساحران كه در آيات سوره اعراف آمده است :

‌فَالْقى عَصاه فَإذا هِيَ ثُعْبان مُبين… فَغَلَبوا هنالِكَ وَ انْقَلَبوا صاغِرينَ.

موسى هم عصاى خود را افكند؛ به ناگاه آن عصا،به صورت اژدهايى عظيم پديدار گرديد … سرانجام،ساحران با وجود آن سحر بزرگ از آن جا مغلوب و خوار بازگشتند.(اعراف،117و 119).

 برو جان پدر تن در مشيت ده كه دير افتد         

ز يأجوج تمنّا رخنه در سد «ولوشينا»

13. در اين بيت، آرزوها به قوم يأجوج و مأجوج تشبيه شده اند؛زيرا براساس روايات، آن‌ها مى كوشند سد اسكندر را از ميان بردارند و هميشه كارشان ناتمام مى ماند و آن سد هم‌چنان باقى است. خواست و اراده‌ى الهى (و لوشينا) را به آن سد تشبيه كرده است كه تلميح دارد به آيه‌ى:

ءاتونى زُبَرَ الحَديدِ حَتى إِذا ساوى بَيْنَ الصَّدَفَيْن قالَ النْفُخُوا حَتّى إذا جَعَلَهُ نارًا قالَ ءاتوُنى اُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً . فَما اسْتَطعوا أَْ نيَظْهُروهُ و ما اَسْتَطعُوا لَهُ نَقْباً .

 و گفت: قطعه‌هاى آهن بياوريد. آن گاه دستور داد كه زمين را تا به آب بكََنند و از عمق زمين تا مساوى دو كوه از سنگ و آهن، ديوارى بسازند.سپس آتش افروختند تا آهن گداخته شود، آن‌گاه مس گداخته بر (خلل و فرج) آن آهن و سنگ ريختند . از آن پس، آن قوم  برشكستن آن سد،بالا رفتن از آن  و رخنه‌كردن در آن،هرگز توانايى نيافتند.(كهف،96و 97).

 هم‌چنين عبارت «ولوشينا»، كه صورت ديگرى از «ولوشئنا» و به معنى «و اگرمى خواستيم» است، در چندين آيه‌ى قرآن آمده است؛ از جمله :( 176 انعام، 86 اسراء،51 فرقان ، 13 سجده و 28 انسان).

  جان موسى صفات او روشن                 

به تجلى و شخص او سينا

14. اين بيت تلميح دارد به آيه‌ى:

ولمّا جآء موسى لِميقاتِنا وَ كَلّمه رَبّه قالَ رَبِّ أرِنى أنْظر إليكَ قالَ لَنْ تَرانى وَ لكِن انْظُر ْاِلى الجَبلِ فَاِنْ اسْتَقَرّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانى فَلَمّا تَجَلّى رَبّه لِلْجَبلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرّ موسى صَعِقاً فَلَمّا أفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تَبْتُ إلَيْكَ وَ أناَ أول الْمؤمِنينَ.

 و چون قوم ديدن خدا را  درخواست كردند، موسى با هفتاد نفر از بزرگان قومش كه انتخاب شده بودند، در زمان معين  به وعده گاه ما آمد و خدا با وى سخن گفت. موسى [به درخوست جاهلانه‌ى قوم خود] عرض كرد:خدايا! خود را به من بنما تا [بى حجاب]جمال تو را ببينم.خدا در پاسخ او فرمود:تا ابد مرا نخواهى ديد، ولى در كوه بنگر. اگر كوه طور  بر جاى خود برقرار تواند ماند، تو نيز مرا خواهى ديد؛‌پس آن گاه كه خدا بر كوه تابش كرد،كوه را متلاشى ساخت و موسى بى هوش افتاد.آن‌گاه‌ كه به هوش آمد، عرض كرد: خدايا!تو منزه و برترى (از رؤيت و چنين انديشه)؛ به درگاه تو توبه كردم. من (از قوم خود) اول كسى هستم كه ( به تو و پاكى ذات تو از هر آلايش جسمانى) ايمان دارم.(اعراف،143).

خاك را توفان اگر عسلى دهد، وقت آمده است  اى دريغا  داعى يى چون نوح و توفانى كجاست؟

15. بيت تلميح دارد به داستان توفان نوح كه درآيات متعددى آمده است؛ از جمله آيه‌ى :

حتى إذا جآء أمرنا وفار التنور….

 نوح به ساختن كشتى پرداخت، در حالى كه قومش او را مسخره مى كردند  تا اين كه فرمان (قهر) ما فرا رسيد و از تنور آتش، آب جوشيد (و جهان را به توفان داد)…(هود، 40).

زين قدم راه رجعتم بسته است       

آن كه او مرجع و مآب من  است

16. آن‌كه مرجع و مآب من است، اشاره دارد به آيه‌ى:

… إلى اللّه مَرْجِعُكُم جَميعاً….

  بازگشت همه‌ى شما به سوى خداست.(مائده، 48).

 و آيه‌:

 … ِإليْهِ أدْعُوا وَ ِالَيْهِ مَآبِ .

… خلق را به سوى او فرا خوانم و بگويم كه بازگشت ما به سوى اوست.(رعد،36).

آخر اين قوم عاديان بودند                

كه خود از نسلشان كسى بنماند

17.اين بيت به قوم عاد اشاره‌ دارد كه يادشان در تاريخ مانده است، ولى خود يكسره نابود شده‌اند. در قرآن نيز به سرنوشت آنان اشاره شده است:

 اَلَمْ تَر كَيْفَ فَعَلَ رَبّكَ بِعادٍ .

‌اى رسول! نديدى كه خداى تو با عاد [قوم هود] چه كرد؟(‌فجر،6).

شهسوار سرّ «اسرى» در شبى هفت آسمان        

بر براق ره چون بپيمود و بريد؟‌

18. شهسوار «سرّ اسرى» كنايه از حضرت رسول (ص) است وبيت تلميح دارد به داستان معراج پيامبر(ص) كه در سوره‌ى اسراء بدان اشاره شده است. در آيه‌ى اسراء مى خوانيم:

 سُبْحانَ الّذى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَيلاً مِنَ المَسْجِدِ الْحَرامِ إلى المَسْجِدِ الأقْصى الّذى باركْنا حَولَهُ لِنُريَهُ مِنْ آياتِنا….

 پاك و منزه است خدايى كه (در مبارك) شبى، بنده‌ى خود (محمد) را از مسجد حرام (مكه معظمه) به مسجد اقصايى سير داد كه پيرامونش را (به قدوم خاصان خود) مبارك و پر نعمت ساخته است…. (اسراء،1).

ز شكر گردد نعمت بر اهل نعمت، بيش        

به صبر گردد محنت بر اهل محنت،كم

19. مضمون بيت اشاره دارد به آيه‌:

… لَئِن شَكَرتُمْ لأزيدَنّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرتُمْ إنّ عَذابى لَشديد.

اگر شكرنعمت به جاى آريد، برنعمت شما مى افزايم و اگر كفران كنيد، به عذاب شديد گرفتارتان مى كنم.(ابراهيم،7).

قبله‌ى ملت مسيح بده        

آفت توبه‌ى نصوح بيار

20. تعبير «توبه‌ى نصوح» اشاره دارد به آيه‌ى:

يا أيّهَا الّذينَ آمَنوُا تُوبُوا اِلَى اللّه تَوْبةً نَصُوحاً….

همانا ‌اى مؤمنان به درگاه خدا توبه‌ى نصوح (با خلوص و دوام) كنيد… .(تحريم،8).

 اگر گردون به يك ذره بگردد برخلاف تو            

همه دوران او ايام نحس مستمر بادا

21. عبارت «ايام نحس مستمر»  اقتباسى است از آيه‌ى:

 إنّا أرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً صَرْصَراً فى يَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتمَرٍ.

 ما برهلاك آنان، تند بادى در روز پايدار نحسى فرستاديم.

اين سخن بيانگر عذابى است كه خداوند، قوم عاد را به آن دچار كرد.(قمر،19).

قوام دولت ما را چو امر «قد مضى» گشتى           

دوام محنت اعدات «امر قد قدر» بادا

22. عبارت «أمر قد قدر» از آيه‌ى :

َوفَجَّرنَا الأرْضَ عُيُوناً فَالْتَقى الْماءُ عَلَى أمْرٍ قَدْ قُدِر.

و در زمين، چشمه‌ها جارى ساختيم تا آب آسمان و زمين با هم به توفانى كه مقدر حتمى بود، اجتماع يافت.

برگرفته شده و به داستان توفان نوح مربوط است.(قمر،12).

اگر كشتى عز و جاه جز بار تو برگيرد      

همه الواح معقودش «جراد منتشر» بادا

23. عبارت «جراد منتشر» برگرفته است از آيه‌ى:

خُشَّعاً أبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الأجْداثِ كَاَنَّهُمْ جَرادَُ مُنْتَشِر.

كه كافران  از هول،به خوارى چشم بر هم نهند و سر از قبرها بر آورند.(قمر، آيه‌ي7).

پى نوشتها

1ـ توضيحات اين قسمت بيشتر از گفته‌هاى استاد دكتر سيد محمد راستگو در كلاس «تاثير قرآن و حديث در شعر فارسى » است كه در دوران دانشجويى تندنويسى و يادداشت بردارى شده است و خوانندگان عزيز مى توانند براى اطلاع بيشتر به كتاب «تجلى قرآن و حديث در شعر فارسى» تاليف استاد كه توسط انتشارات سمت چاپ شده مراجعه نمايند.
2 ـ با اين توضيح كه در ترجمه آيات قرآن از ترجمه مرحوم الهى قمشه‌اى استفاده شده است.
منبع : مجله بشارت، نشريه قرآني ويژه جوانان