Back | Index | Next |
بعدی
تفسير نمونه ج : 4 ص : 250
تفسير :
هشت دستور در يك آيه
در اين آيه چند دستور مهم اسلامى از آخرين دستوراتى كه بر پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده است بيان گرديده كه همه يا اغلب آنها مربوط به
حج و زيارت خانه خدا است :
1 - نخست خطاب به افراد با ايمان كرده مى فرمايد : شعائر الهى را نقض نكنيد و حريم
آنها را حلال نشمريد .
( يا ايها الذين آمنوا لا تحلوا شعائر الله ) .
در اينكه منظور از شعائر الهى چيست در ميان مفسران گفتگوى بسيار است ، ولى به تناسب
قسمتهاى ديگر اين آيه ، و با توجه به سال نزول آن ( سال دهم هجرى ) كه سال حجة
الوداع پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود ، چنين به نظر مى رسد كه منظور از
شعائر مناسك و برنامه هاى حج باشد كه مسلمانان موظفند احترام همه آنها را نگاه
دارند ، شاهد اين تفسير اينكه در قرآن كلمه شعائر معمولا در مورد مراسم حج بكار
رفته است .
2 - احترام ماههاى حرام را نگاه داريد و از جنگ كردن در اين ماهها خوددارى كنيد ( و
لا الشهر الحرام ) .
3 - قربانيانى را كه براى حج مى آورند ، اعم از اينكه بى نشان باشند ( هدى ) و يا
نشان داشته باشند ( قلائد ) حلال نشمريد و بگذاريد كه
تفسير نمونه ج : 4 ص : 251
به قربانگاه برسند و در آنجا قربانى شوند ( و لا الهدى و لا القلائد ) .
4 - تمام زائران خانه خدا بايد از آزادى كامل در اين مراسم بزرگ اسلامى بهره مند
باشند و هيچگونه امتيازى در اين قسمت در ميان قبائل و افراد و نژادها و زبانها نيست
بنابراين نبايد كسانى را كه براى خشنودى پروردگار و جلب رضاى او و حتى بدست آوردن
سود تجارى به قصد زيارت بيت الله حركت ميكنند مزاحمت كنيد خواه با شما دوست باشند
يا دشمن همين اندازه كه مسلمانند و زائر خانه خدا مصونيت دارند .
( و لا امين البيت الحرام يبتغون فضلا من ربهم و رضوانا ) .
بعضى از مفسران و فقها معتقدند كه جمله فوق عام است و حتى غير مسلمانان را نيز شامل
مى شود ، يعنى اگر مشركان هم به قصد زيارت خانه خدا بيايند نبايد مورد مزاحمت قرار
گيرند ، ولى با توجه به اينكه در سوره توبه كه معروف است در سال نهم هجرت نازل شده
در آيه 28 دستور جلوگيرى از آمدن مشركان بمسجد الحرام داده شده ، و با توجه به
اينكه سوره مائده در اواخر عمر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در سال دهم هجرت
نازل گرديده است و طبق روايات شيعه و اهل تسنن هيچ حكمى از آن نسخ نشده ، چنين
تفسيرى صحيح نيست ، و حق آن است كه حكم بالا مخصوص به مسلمانان است .
5 - تحريم صيد محدود بزمان احرام است ، بنابراين هنگامى كه از احرام حج يا عمره
بيرون آمديد ، صيد كردن براى شما مجاز است .
( و اذا حللتم فاصطادوا ) .
6 - اگر جمعى از بت پرستان در دوران جاهليت ( در جريان حديبيه ) مزاحم زيارت شما از
خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسك زيارت خانه خدا را انجام دهيد ، نبايد اين جريان
سبب شود كه بعد از اسلام آنها ، كينه هاى ديرينه را زنده كنيد و مانع آنها از زيارت
خانه خدا شويد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 252
( و لا يجرمنكم شنئان قوم ان صدوكم عن المسجد الحرام ان تعتدوا ) اين حكم گرچه در
مورد زيارت خانه خدا نازل شده است ، ولى در حقيقت يك قانون كلى از آن استفاده
مى شود كه مسلمان نبايد كينه توز باشد و حوادثى را كه در زمانهاى گذشته واقع شده
بار ديگر در فكر خود زنده كند و در صدد انتقام بر آيد ، و با توجه به اينكه يكى از
علل نفاق و تفرقه در هر اجتماعى همين مساله است ، اهميت اين دستور اسلامى براى
جلوگيرى از شعلهور شدن آتش نفاق در ميان مسلمانان آنهم در آستانه غروب آفتاب عمر
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آشكارتر مى شود .
7 - سپس براى تكميل بحث گذشته مى فرمايد : شما بجاى اينكه دست به هم بدهيد تا از
دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگيريد بايد دست اتحاد در راه نيكيها و تقوا
به يكديگر بدهيد نه اينكه تعاون و همكارى بر گناه و تعدى نمائيد .
( و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان ) .
8 - در پايان آيه براى تحكيم و تاكيد احكام گذشته ميفرمايد : پرهيزكارى را پيشه
كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد كه مجازات و كيفرهاى خدا شديد است .
( و اتقوا الله ان الله شديد العقاب ) .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 253
لزوم تعاون و همكارى در نيكيها
آنچه در آيه فوق در زمينه تعاون آمده يك اصل كلى اسلامى است كه سراسر مسائل اجتماعى
و حقوقى و اخلاقى و سياسى را در بر ميگيرد ، طبق اين اصل مسلمانان موظفند در كارهاى
نيك تعاون و همكارى كنند ولى همكارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم ،
مطلقا ممنوع است ، هر چند مرتكب آن دوست نزديك يا برادر انسان باشد .
اين قانون اسلامى درست بر ضد قانونى است كه در جاهليت عرب - و حتى در جاهليت امروز
- نيز حكومت مى كند كه انصر اخاك ظالما او مظلوما : برادر ( يا دوست و هم پيمانت )
را حمايت كن خواه ظالم باشد يا مظلوم ! .
در آن روز اگر افرادى از قبيله اى حمله به افراد قبيله ديگر مى كردند ، بقيه افراد
قبيله به حمايت آنها بر ميخواستند بدون اينكه تحقيق كنند حمله عادلانه بوده است يا
ظالمانه ، اين اصل در مناسبات بين المللى امروز نيز حكومت ميكند و غالبا كشورهاى هم
پيمان ، و يا آنها كه منافع مشتركى دارند ، در مسائل مهم جهانى به حمايت يكديگر بر
ميخيزند ، بدون اينكه اصل عدالت را رعايت كنند و ظالم و مظلوم را از هم تفكيك
نمايند ! .
اسلام خط بطلان بر اين قانون جاهلى كشيده است و دستور مى دهد تعاون و همكارى مسلمين
با يكديگر بايد تنها در كارهاى نيك و برنامه هاى مفيد و سازنده بوده باشد نه در
گناه و ظلم و تعدى .
جالب توجه اينكه بر و تقوا هر دو در آيه فوق با هم ذكر شده اند ، كه يكى جنبه
اثباتى دارد و اشاره به اعمال مفيد است ، و ديگرى جنبه نفى دارد و اشاره به جلوگيرى
از اعمال خلاف مى باشد .
و به اين ترتيب تعاون و همكارى بايد هم در دعوت به نيكيها و هم در مبارزه با بديها
انجام گيرد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 254
در فقه اسلامى از اين قانون در مسائل حقوقى استفاده شده و پاره اى از معاملات و
قراردادهاى تجارى كه جنبه كمك به گناه دارد ، تحريم گرديده ، همانند فروختن انگور
به كارخانه هاى شرابسازى و يا فروختن اسلحه به دشمنان حق و عدالت و يا اجاره دادن
محل كسب و كار براى معاملات نامشروع و اعمال خلاف شرع ( البته اين احكام شرائطى
دارد كه در كتب فقهى بيان شده است ) .
اگر اين اصل در اجتماعات اسلامى زنده شود و مردم بدون در نظر گرفتن مناسبات شخصى و
نژادى و خويشاوندى با كسانى كه در كارهاى مثبت و سازنده گام بر مى دارند همكارى
كنند ، و از همكارى كردن با افراد ستمگر و متعدى در هر گروه و طبقه اى كه باشند ،
خوددارى نمايند ، بسيارى از نابسامانيهاى اجتماعى سامان مى يابد .
همچنين اگر در مقياس بين المللى دولتهاى دنيا ، با متجاوز - هر كس و هر دولتى بوده
باشد - همكارى نكنند ، تعدى و تجاوز و استعمار و استثمار از جهان برچيده خواهد شد .
اما هنگامى كه مى بينيم پاره اى از آنها به حمايت متجاوزان و ستمگران بر مى خيزند و
با صراحت اعتراف مى كنند كه اشتراك منافع آنها را دعوت به اين حمايت كرده ، نبايد
انتظار وضعى بهتر از اين داشته باشيم .
در روايات اسلامى در باره اين مساله تاكيدهاى فراوانى وارد شده كه به عنوان نمونه
به چند قسمت اشاره مى كنيم :
1 - از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : اذا كان يوم
القيامة نادى مناد اين الظلمة ؟ و اعوان الظلمة ؟ و اشباه الظلمة ؟ حتى من برء لهم
قلما و لاق لهم دواتا ، قال : فيجتمعون فى تابوت من حديد ثم يرمى بهم فى جهنم :
هنگامى كه روز قيامت بر پا شود منادى ندا در مى دهد كجا هستند
تفسير نمونه ج : 4 ص : 255
ستمكاران و كجا هستند ياوران آنها و كسانى كه خود را به شبيه آنها ساخته اند ؟ -
حتى كسانى كه براى آنها قلمى تراشيده اند و يا دواتى را ليقه كرده اند - همه آنها
را در تابوتى از آهن قرار ميدهند سپس در ميان جهنم پرتاب ميشوند
2 - در روايتى از صفوان جمال كه از ياران امام كاظم (عليه السلام) بود نقل شده كه
ميگويد : خدمت امام رسيدم فرمود : اى صفوان ! همه كارهاى تو خوبست جز يك كار ! عرض
كردم : فدايت شوم ، چكار ؟ فرمود : اينكه شتران خود را به اين مرد يعنى هارون كرايه
ميدهى ! ، گفتم : بخدا سوگند در مسيرهاى عياشى و هوس بازى و صيد حرام به او كرايه
نميدهم ، تنها در اين راه ، يعنى راه مكه ، در اختيار آنها ميگذارم ، تازه خودم
همراه شتران نميروم ، بعضى از فرزندان و كسانم را با آنها مى فرستم ، فرمود اى
صفوان ! آيا از آنها كرايه ميگيرى ؟ ! عرض كردم بله ، فرمود آيا دوست دارى كه زنده
بمانند و بر سر كار باشند تا كرايه ترا بپردازند گفتم بلى ، فرمود : كسى كه بقاى
آنها را دوست بدارد از آنها است و هر كسى از آنها باشد در آتش دوزخ خواهد بود ،
صفوان ميگويد من بلافاصله رفتم و تمام شترانم را فروختم ، اين موضوع بگوش هارون
رسيد بدنبال من فرستاد و گفت : صفوان ! شنيده ام شترانت را فروخته اى ؟ گفتم آرى
گفت : چرا ؟ گفتم : پير شده ام و فرزندان و كسانم نمى توانند از عهده اداره آنها بر
آيند ، گفت : چنين نيست ، چنين نيست ! من مى دانم چه كسى اين دستور را به تو داده
است آرى موسى بن جعفر (عليه السلام) به تو چنين دستورى داده است گفتم : مرا با موسى
بن جعفر چكار ؟ هارون گفت ، اين سخن بگذار ! بخدا سوگند اگر سوابق نيك تو نبود
دستور ميدادم گردنت را
تفسير نمونه ج : 4 ص : 256
بزنند ! در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ميخوانيم كه به على
(عليه السلام) فرمود : يا على كفر بالله العلى العظيم من هذه الامة عشرة ... و بايع
السلاح من اهل الحرب : ده طايفه از اين امت به خدا كافر شده اند كه يكى از آنها كسى
است كه اسلحه به دشمنان اسلام كه با آنها در حال جنگند بفروشد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 257
حُرِّمَت عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لحَْمُ الخِْنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ
لِغَيرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُترَدِّيَةُ وَ
النَّطِيحَةُ وَ مَا أَكلَ السبُعُ إِلا مَا ذَكَّيْتُمْ وَ مَا ذُبِحَ عَلى
النُّصبِ وَ أَن تَستَقْسِمُوا بِالأَزْلَمِ ذَلِكُمْ فِسقٌ الْيَوْمَ يَئس
الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلا تخْشوْهُمْ وَ اخْشوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْت
لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتمَمْت عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضِيت لَكُمُ الاسلَمَ
دِيناً فَمَنِ اضطرَّ فى مخْمَصة غَيرَ مُتَجَانِف لاثْم فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ
رَّحِيمٌ(3)
ترجمه :
3 - گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيواناتى كه به غير نام خدا ذبح شوند و حيوانات
خفه شده ، و به زجر كشته شده ، و آنها كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند ، و آنها
كه به ضرب شاخ حيوان ديگرى مرده باشند ، و باقيمانده صيد حيوان درنده ، مگر آنكه (
به موقع بر آن حيوان برسيد و ) آنرا سر ببريد و حيواناتى كه روى بتها ( يا در برابر
آنها ) ذبح شوند ( همگى ) بر شما حرام است و ( همچنين ) قسمت كردن گوشت حيوان
بوسيله چوبه هاى تير مخصوص بخت آزمائى ، تمام اين اعمال فسق و گناه است - امروز
كافران از ( زوال ) آئين شما مايوس شدند ، بنابراين از آنها نترسيد و از ( مخالفت )
من بترسيد ، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام
را به عنوان آئين ( جاودان ) شما پذيرفتم - اما آنها كه در حال گرسنگى دستشان بغذاى
ديگرى نرسد و متمايل به گناه نباشند ( مانعى ندارد كه از گوشتهاى ممنوع بخورند )
خداوند آمرزنده و مهربان است .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 258
تفسير :
در آغاز اين سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهار پايان به استثناى آنچه بعدا خواهد
آمد ، شده ، آيه مورد بحث در حقيقت همان استثناهائى است كه وعده داده شده ، و در
اين آيه حكم به تحريم يازده چيز شده است كه بعضى از آنها در آيات ديگر قرآن نيز
بيان گرديده و تكرار آن جنبه تاكيد دارد .
نخست مى فرمايد : مردار بر شما حرام شده است ( حرمت عليكم الميتة ) .
و همچنين خون ( والدم ) .
و گوشت خوك ( و لحم الخنزير ) .
و حيواناتى كه طبق سنت جاهليت بنام بتها و اصولا به غير نام خدا ذبح شوند ( و ما
اهل لغير الله به ) .
در باره تحريم اين چهار چيز و فلسفه آن در جلد اول تفسير نمونه صفحه 427 به بعد
توضيح كافى داده ايم .
و نيز حيواناتى كه خفه شده باشند حرامند خواه بخودى خود و يا بوسيله دام و خواه
بوسيله انسان اين كار انجام گردد ( چنانكه در زمان جاهليت معمول بوده گاهى حيوان را
در ميان دو چوب يا در ميان دو شاخه درخت سخت مى فشردند تا بميرد و از گوشتش استفاده
كنند ) ( و المنخنقة ) .
در بعضى از روايات نقل شده كه مجوس مخصوصا مقيد بودند كه حيوانات را از طريق خفه
كردن آنها را بكشند سپس از گوشتشان استفاده كنند بنابراين ممكن است آيه ناظر به وضع
آنها نيز باشد .
و حيواناتى كه با شكنجه و ضرب ، جان بسپارند و يا به بيمارى از دنيا
تفسير نمونه ج : 4 ص : 259
بروند ( و الموقوذة ) .
در تفسير قرطبى نقل شده كه در ميان عرب معمول بود كه بعضى از حيوانات را بخاطر بتها
آنقدر مى زدند تا بميرد و آن را يكنوع عبادت مى دانستند ! .
و حيواناتى كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند ( و المتردية ) و حيواناتى كه به ضرب
شاخ مرده باشند ( و النطيحة ) .
و حيواناتى كه بوسيله حمله درندگان كشته شوند ( و ما اكل السبع ) .
ممكن است يك فلسفه تحريم اين پنج نوع از گوشتهاى حيوانات بخاطر آن باشد كه خون به
قدر كافى از آنها بيرون نمى رود ، زيرا تا زمانى كه رگهاى اصلى گردن بريده نشود ،
خون بقدر كافى بيرون نخواهد ريخت و ميدانيم كه خون مركز انواع ميكربها است و با
مردن حيوان قبل از هر چيز خون عفونت پيدا مى كند ، و به تعبير ديگر اين چنين گوشتها
يكنوع مسموميت دارند و جزء گوشتهاى سالم محسوب نخواهد شد مخصوصا اگر حيوان بر اثر
شكنجه يا بيمارى و يا تعقيب حيوان درنده اى بميرد مسموميت بيشترى خواهد داشت .
به علاوه جنبه معنوى ذبح كه با ذكر نام خدا و رو بقبله بودن حاصل مى شود در هيچ يك
از اينها نيست .
ولى اگر قبل از آنكه اين حيوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها
را سر ببرند و خون بقدر كافى از آنها بيرون بريزد ، حلال خواهد بود و لذا بدنبال
تحريم موارد فوق مى فرمايد : ( الا ما ذكيتم ) .
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين استثناء تنها به قسم اخير يعنى و ما اكل
تفسير نمونه ج : 4 ص : 260
السبع بر مى گردد ، ولى اكثر مفسران معتقدند به تمام اقسام بر مى گردد ، و اين نظر
به حقيقت نزديكتر است .
ممكن است سؤال شود چرا با وجود ميتة در آغاز آيه ، اين موارد ذكر گرديده است مگر
تمام آنها داخل در مفهوم ميتة نيست ؟ در پاسخ مى گوئيم : ميتة از نظر فقهى و شرعى
مفهوم وسيعى دارد و هر حيوانى كه با طريق شرعى ذبح نشده باشد در مفهوم ميتة داخل
است ، ولى در لغت ، ميتة معمولا بحيوانى گفته مى شود كه خود به خود بميرد ، بنا بر
اين موارد فوق در مفهوم لغوى ميتة داخل نيست و لااقل احتمال اين را دارد كه داخل
نباشد و لذا نيازمند به بيان است .
در زمان جاهليت بت پرستان سنگهائى در اطراف كعبه نصب كرده بودند كه شكل و صورت خاصى
نداشت ، آنها را نصب مى ناميدند در مقابل آنها قربانى مى كردند و خون قربانى را به
آنها مى ماليدند ، و فرق آنها با بت همان بود كه بتها همواره داراى اشكال و صور
خاصى بودند اما نصب چنين نبودند ، اسلام در آيه فوق اينگونه گوشتها را تحريم كرده و
ميگويد : ( و ما ذبح على النصب ) .
روشن است كه تحريم اين نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى ،
و در واقع يكى از اقسام ما اهل لغير الله به ميباشد ، كه بخاطر رواجش در ميان عرب
جاهلى به آن تصريح شده است .
نوع ديگرى از حيواناتى كه تحريم آن در آيه فوق آمده آنها است كه بصورت بخت آزمائى
ذبح و تقسيم ميگرديده و آن چنين بوده كه : ده نفر با هم شرطبندى ميكردند و حيوانى
را خريدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تير كه روى هفت عدد از آنها عنوان برنده و سه
عدد عنوان بازنده ثبت شده بود در كيسه مخصوصى مى ريختند و به صورت قرعه كشى آنها را
بنام يك يك از آن ده نفر بيرون مى آوردند ، هفت چوبه برنده بنام هر كس مى افتاد
تفسير نمونه ج : 4 ص : 261
سهمى از گوشت بر مى داشت ، و چيزى در برابر آن نمى پرداخت ، ولى آن سه نفر كه
تيرهاى بازنده را دريافت داشته بودند ، بايد هر كدام يك سوم قيمت حيوان را بپردازند
، بدون اينكه سهمى از گوشت داشته باشند ، اين چوبه هاى تير را ازلام جمع زلم ( بر
وزن قلم ) ميناميدند ، اسلام خوردن اين گوشتها را تحريم كرد ، نه بخاطر اينكه اصل
گوشت حرام بوده باشد بلكه بخاطر اينكه جنبه قمار و بخت آزمائى دارد و مى فرمايد : (
و ان تستقسموا بالا زلام ) .
روشن است كه تحريم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حيوانات ندارد ، بلكه در هر چيز
انجام گيرد ممنوع است و تمام زيانهاى فعاليتهاى حساب نشده اجتماعى و برنامه هاى
خرافى در آن جمع ميباشد .
و در پايان براى تاكيد بيشتر روى تحريم آنها مى فرمايد : تمام اين اعمال فسق است و
خروج از اطاعت پروردگار ( ذلكم فسق ) .
اعتدال در استفاده از گوشت
آنچه از مجموع بحثهاى فوق و ساير منابع اسلامى استفاده مى شود اين است كه روش اسلام
در مورد بهره بردارى از گوشتها - همانند ساير دستورهايش يك روش كاملا اعتدالى را در
پيش گرفته ، يعنى نه همانند مردم زمان جاهليت كه از گوشت سوسمار و مردار و خون و
امثال آن مى خوردند ، و يا همانند بسيارى از غربيهاى امروز كه حتى از خوردن گوشت
خرچنگ و كرمها چشم پوشى نمى كنند ، و نه مانند هندوها كه مطلقا خوردن گوشت را ممنوع
مى دانند ، بلكه گوشت حيواناتى كه داراى تغذيه پاك بوده و مورد تنفر
تفسير نمونه ج : 4 ص : 262
نباشند حلال كرده و روى روشهاى افراطى و تفريطى خط بطلان كشيده و براى استفاده از
گوشتها شرائطى مقرر داشته است به اين ترتيب كه :
1 - حيواناتى كه از گوشت آنها استفاده مى شود بايد از حيوانات علف خوار باشند ،
زيرا گوشت حيوانات گوشتخوار بر اثر خوردن گوشتهاى مردار و آلوده غالبا ناسالم و
مايه انواع بيمارى ها است ، به خلاف چهارپايان علفخوار كه معمولا از غذاهاى سالم و
پاك استفاده ميكنند .
به علاوه همانطور كه در گذشته ذيل آيه 72 سوره بقره گفتيم هر حيوانى صفات خويش را
از طريق گوشت خود به كسانى كه از آن ميخورند منتقل ميكند ، بنابراين تغذيه از گوشت
حيوانات درنده صفت قساوت و درندگى را در انسان تقويت مى نمايد ، و نيز بهمين دليل
است كه در اسلام حيوانات جلال يعنى حيواناتى كه از نجاست تغذيه مى كنند تحريم شده
است .
2 - حيواناتى كه از گوشتشان استفاده ميشود بايد مورد تنفر نبوده باشند .
3 - و نيز بايد زيانى براى جسم يا روح انسان توليد نكنند .
4 - حيواناتى كه در مسير شرك و بت پرستى قربانى ميشوند و مانند آنها چون از نظر
معنوى ناپاكند تحريم شده اند .
5 - يك سلسله دستورها در اسلام براى طرز ذبح حيوانات وارد شده كه هر كدام به نوبه
خود ، داراى اثر بهداشتى يا اخلاقى ميباشد .
بعد از بيان احكام فوق دو جمله پرمعنى در آيه مورد بحث به چشم ميخورد نخست ميگويد :
امروز كافران از دين شما مايوس شدند بنابراين از آنها نترسيد و تنها از ( مخالفت )
من بترسيد .
( اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون ) .
و سپس ميگويد : امروز دين و آئين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم
و اسلام را به عنوان آئين شما پذيرفتم .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 263
( اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا ) .
روز اكمال دين كدام روز است
در اينجا بحث مهمى پيش مى آيد كه منظور از اليوم ( امروز ) كه در دو جمله بالا
تكرار شده چيست ؟ يعنى كدام روز است كه اين چهار جهت در آن جمع شده هم كافران در آن
مايوس شده اند ، و هم دين كامل شده ، و هم نعمت خدا تكامل يافته ، و هم خداوند آئين
اسلام را به عنوان آئين نهائى مردم جهان پذيرفته است .
در ميان مفسران در اينجا سخن بسيار است ولى آنچه جاى شك نيست اين است كه چنين روزى
بايد روز بسيار مهمى در تاريخ زندگى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد ، نه يك
روز ساده و عادى و معمولى ، زيرا اينهمه اهميت براى يك روز عادى معنى ندارد ، و لذا
در پاره اى از روايات آمده است كه بعضى از يهود و نصارى با شنيدن اين آيه گفتند اگر
چنين آيه اى در كتب آسمانى ما نقل شده بود ، ما آن روز را روز عيد قرار مى داديم .
اكنون بايد از روى قرائن و نشانه ها و تاريخ نزول اين آيه و اين سوره و تاريخ
زندگانى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و رواياتى كه از منابع مختلف اسلامى بدست
ما رسيده اين روز مهم را پيدا كنيم .
آيا منظور روزى است كه احكام بالا در باره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده ؟ قطعا
چنين نيست ، زيرا نزول اين احكام واجد اين همه اهميت نيست نه باعث تكميل دين است
زيرا آخرين احكامى نبوده كه بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده ، بدليل
اينكه در دنباله اين سوره به احكام ديگرى نيز برخورد ميكنيم ، و تازه
تفسير نمونه ج : 4 ص : 264
نزول اين احكام سبب ياس كفار نمى شود ، چيزى كه سبب ياس كفار مى شود ، فراهم ساختن
پشتوانه محكمى براى آينده اسلام است ، و به عبارت ديگر نزول اين احكام و مانند آن
تاثير چندانى در روحيه كافران ندارد و اينكه گوشتهائى حلال يا حرام باشد آنها
حساسيتى روى آن ندارند .
آيا منظور از آن روز عرفه در آخرين حج پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ؟ ! (
همانطور كه جمعى از مفسران احتمال داده اند ) .
پاسخ اين سؤال نيز منفى است ، زيرا نشانه هاى فوق بر آن روز نيز تطبيق نميكند ، چون
حادثه خاصى كه باعث ياس كفار بشود در آن روز واقع نشد ، اگر منظور انبوه اجتماع
مسلمانان است كه قبل از روز عرفه نيز در خدمت پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در
مكه بودند و اگر منظور نزول احكام فوق در آن روز است كه آن نيز همانطور كه گفتيم
چيز وحشتناكى براى كفار نبود .
و آيا مراد روز فتح مكه است ( چنانكه بعضى احتمال داده اند ) با اينكه تاريخ نزول
اين سوره مدتها بعد از فتح مكه بوده است ؟ ! و يا منظور روز نزول آيات سوره برائت
است كه آنهم مدتها قبل از نزول اين سوره بوده است ؟ ! و از همه عجيبتر احتمالى است
كه بعضى داده اند كه اين روز ، روز ظهور اسلام و يا بعثت پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد با اينكه آنها هيچگونه ارتباطى با روز نزول اين آيه
ندارند و سالهاى متمادى در ميان آنها فاصله بوده است .
بنا بر اين هيچيك از احتمالات ششگانه فوق با محتويات آيه سازگار نيست .
در اينجا احتمال ديگرى هست كه تمام مفسران شيعه آن را در كتب خود آورده اند و
روايات متعددى آن را تاييد مى كند و با محتويات آيه كاملا سازگار است و آن اينكه :
منظور روز غدير خم است ، روزى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) امير
مؤمنان
تفسير نمونه ج : 4 ص : 265
على (عليه السلام) را رسما براى جانشينى خود تعيين كرد ، آن روز بود كه كفار در
ميان امواج ياس فرو رفتند ، زيرا انتظار داشتند كه آئين اسلام قائم به شخص باشد ، و
با از ميان رفتن پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اوضاع به حال سابق برگردد ، و
اسلام تدريجا برچيده شود ، اما هنگامى كه مشاهده كردند مردى كه از نظر علم و تقوا و
قدرت و عدالت بعد از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ميان مسلمانان بى نظير بود
بعنوان جانشينى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) انتخاب شد و از مردم براى او بيعت
گرفت ياس و نوميدى نسبت به آينده اسلام آنها را فرا گرفت و فهميدند كه آئينى است
ريشه دار و پايدار .
در اين روز بود كه آئين اسلام به تكامل نهائى خود رسيد ، زيرا بدون تعيين جانشين
براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و بدون روشن شدن وضع آينده مسلمانان ، اين
آئين به تكامل نهائى نمى رسيد .
آن روز بود كه نعمت خدا با تعيين رهبر لايقى همچون على (عليه السلام) براى آينده
مردم تكامل يافت .
و نيز آن روز بود كه اسلام با تكميل برنامه هايش بعنوان آئين نهائى از طرف خداوند
پذيرفته شد ( بنابراين جهات چهارگانه در آن جمع بوده ) .
علاوه بر اين ، قرائن زير نيز اين تفسير را تاييد مى كند : الف - جالب توجه اينكه
در تفسير فخر رازى و تفسير روح المعانى و تفسير المنار در ذيل اين آيه نقل شده است
كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از نزول اين آيه بيش از هشتاد و يك روز عمر
نكرد .
و با توجه به اينكه وفات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در روايات اهل تسنن و حتى
در بعضى از روايات شيعه ( مانند آنچه كلينى در كتاب معروف كافى نقل كرده است ) روز
دوازدهم ماه ربيع الاول بوده چنين نتيجه مى گيريم كه روز نزول آيه درست روز هيجدهم
ذى الحجه بوده است .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 266
ب - در روايات فراوانى كه از طرق معروف اهل تسنن و شيعه نقل شده صريحا اين مطلب
آمده است كه آيه شريفه فوق در روز غدير خم و به دنبال ابلاغ ولايت على
(عليه السلام) نازل گرديد ، از جمله اينكه :
1 - دانشمند معروف سنى ابن جرير طبرى در كتاب ولايت از زيد بن ارقم صحابى معروف نقل
مى كند كه اين آيه در روز غدير خم در باره على (عليه السلام) نازل گرديد .
2 - حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب ما نزل من القرآن فى على (عليه السلام) از ابو
سعيد خدرى ( صحابى معروف ) نقل كرده كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در غدير خم
، على (عليه السلام) را به عنوان ولايت به مردم معرفى كرد و مردم متفرق نشده بودند
تا اينكه آيه اليوم اكملت لكم ... نازل شد ، در اين موقع پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى
الرب برسالتى و بالولاية لعلى (عليه السلام) من بعدى ، ثم قال من كنت مولاه فعلى
مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله : الله
اكبر بر تكميل دين و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على
(عليه السلام) بعد از من ، سپس فرمود : هر كس من مولاى اويم على (عليه السلام)
مولاى او است ، خداوندا ! آن كس كه او را دوست بدارد دوست بدار ، و آن كس كه او را
دشمن دارد ، دشمن بدار ، هر كس او را يارى كند يارى كن و هر كس دست از ياريش بر
دارد دست از او بردار .
3 - خطيب بغدادى در تاريخ خود از ابو هريره از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
چنين نقل كرده كه بعد از جريان غدير خم و پيمان ولايت على (عليه السلام) و گفتار
عمر
تفسير نمونه ج : 4 ص : 267
بن خطاب .
بخ بخ يا بن ابى طالب اصبحت مولاى و مولا كل مسلم .
آيه اليوم اكملت لكم دينكم نازل گرديد .
در كتاب نفيس الغدير علاوه بر روايات سه گانه فوق سيزده روايت ديگر نيز در اين
زمينه نقل شده است .
در كتاب احقاق الحق از جلد دوم تفسير ابن كثير صفحه 14 و از مقتل خوارزمى صفحه 47
نزول اين آيه را در باره داستان غدير از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل
كرده است .
در تفسير برهان و نور الثقلين نيز ده روايت از طرق مختلف نقل شده كه اين آيه در
باره على (عليه السلام) يا روز غدير خم نازل گرديده ، كه نقل همه آنها نيازمند به
رساله جداگانه است .
مرحوم علامه سيد شرف الدين در كتاب المراجعات چنين مى گويد : كه نزول اين آيه را در
روز غدير در روايات صحيحى كه از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام)
نقل شده ذكر گرديده و اهل سنت ، شش حديث با اسناد مختلف از پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) در اين زمينه نقل كرده اند كه صراحت در نزول آيه در اين
جريان دارد .
از آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود كه : اخبارى كه نزول آيه فوق را در جريان غدير
بيان كرده در رديف خبر واحد نيست كه بتوان با تضعيف بعضى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 268
اسناد آن ، آنها را ناديده گرفت بلكه اخبارى است كه اگر متواتر نباشد لااقل مستفيض
است ، و در منابع معروف اسلامى نقل شده ، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن
، مانند آلوسى در تفسير روح المعانى تنها با تضعيف سند يكى از اين اخبار كوشيده اند
بقيه را به دست فراموشى بسپارند و چون روايت را بر خلاف مذاق خويش ديده اند مجعول و
نادرست قلمداد كنند ، و يا مانند نويسنده تفسير المنار با تفسير ساده اى از آيه
گذشته ، بدون اينكه كمترين اشاره اى به اين روايات كند ، شايد خود را در بن بست
ديده كه اگر بخواهد روايات را ذكر كرده و تضعيف كند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد
قبول كند بر خلاف مذاق او است ! نكته جالبى كه بايد در اينجا به آن توجه كرد اين
است كه قرآن در سوره نور آيه 55 چنين مى گويد : وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا
الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى
ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا ... خداوند به آنهائى كه از شما ايمان
آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است كه آنها را خليفه در روى زمين قرار
دهد همانطور كه پيشينيان آنانرا چنين كرد ، و نيز وعده داده آئينى را كه براى آن
پسنديده است مستقر و مستحكم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد .
در اين آيه خداوند مى فرمايد : آئينى را كه براى آنها پسنديده در روى زمين مستقر
مى سازد ، با توجه به اينكه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به
جمله رضيت لكم الاسلام دينا كه در آيه مورد بحث ، در باره ولايت على (عليه السلام)
نازل شده ، چنين نتيجه مى گيريم كه اسلام در صورتى در روى زمين مستحكم و ريشه دار
خواهد شد كه با ولايت توام باشد ، زيرا اين همان اسلامى است كه خدا پسنديده و وعده
استقرار و
تفسير نمونه ج : 4 ص : 269
استحكامش را داده است ، و به عبارت روشنتر اسلام در صورتى عالمگير مى شود كه از
مساله ولايت اهل بيت جدا نگردد .
مطلب ديگرى كه از ضميمه كردن آيه سوره نور با آيه مورد بحث استفاده مى شود اين است
كه در آيه سوره نور سه وعده به افراد با ايمان داده شده است نخست خلافت در روى زمين
، و ديگر امنيت و آرامش براى پرستش پروردگار ، و سوم استقرار آئينى كه مورد رضايت
خدا است .
اين سه وعده در روز غدير خم با نزول آيه اليوم اكملت لكم دينكم ... جامه عمل بخود
پوشيد زيرا نمونه كامل فرد با ايمان و عمل صالح ، يعنى على (عليه السلام) به
جانشينى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نصب شد و به مضمون جمله اليوم يئس الذين
كفروا من دينكم مسلمانان در آرامش و امنيت نسبى قرار گرفتند و نيز به مضمون و رضيت
لكم الاسلام دينا آئين مورد رضايت پروردگار در ميان مسلمانان استقرار يافت .
البته اين تفسير منافات با رواياتى كه مى گويد آيه سوره نور در شان مهدى
(عليه السلام) نازل شده ندارد زيرا آمنوا منكم ... داراى معنى وسيعى است كه يك
نمونه آن در روز غدير خم انجام يافت و سپس در يك مقياس وسيعتر و عمومى تر در زمان
قيام مهدى (عليه السلام) انجام خواهد يافت ( بنابراين كلمه الارض در آيه به معنى
همه كره زمين نيست بلكه معنى وسيعى دارد كه هم ممكن است بر تمام كرده زمين گفته شود
، و هم به قسمتى از آن ، چنانكه از موارد استعمال آن در قرآن نيز استفاده مى شود كه
گاهى بر قسمتى از زمين اطلاق شده و گاهى بر تمام زمين ) ( دقت كنيد ) .
يك سؤال لازم
تنها سؤالى كه در مورد آيه باقى مى ماند اين است كه اولا طبق اسناد
تفسير نمونه ج : 4 ص : 270
فوق و اسنادى كه در ذيل آيه يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك خواهد آمد هر دو مربوط
به جريان غدير است ، پس چرا در قرآن ميان آن دو فاصله افتاده ؟ ! يكى آيه 3 سوره
مائده و ديگرى آيه 67 همين سوره است .
ثانيا اين قسمت از آيه كه مربوط به جريان غدير است ضميمه به مطالبى شده كه در باره
گوشتهاى حلال و حرام است و در ميان اين دو تناسب چندانى به نظر نمى رسد .
در پاسخ بايد گفت :
اولا مى دانيم آيات قرآن ، و همچنين سوره هاى آن ، بر طبق تاريخ نزول جمع آورى نشده
است بلكه بسيارى از سوره هائى كه در مدينه نازل شده مشتمل بر آياتى است كه در مكه
نازل گرديده و بعكس آيات مدنى را در لابلاى سوره هاى مكى مشاهده مى كنيم .
با توجه به اين حقيقت جدا شدن اين دو آيه از يكديگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (
البته طرز قرار گرفتن آيات هر سوره تنها به فرمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
بوده است ) آرى ، اگر آيات بر طبق تاريخ نزول جمع آورى شده بود جاى اين ايراد بود .
ثانيا ممكن است قرار دادن آيه مربوط به غدير در لابلاى احكام مربوط به غذاهاى حلال
و حرام براى محافظت از تحريف و حذف و تغيير بوده باشد ، زيرا بسيار مى شود كه براى
محفوظ ماندن يك شىء نفيس آن را با مطالب ساده اى مى آميزند تا كمتر جلب توجه كند (
دقت كنيد ) .
حوادثى كه در آخرين ساعات عمر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) واقع شد ، و مخالفت
صريحى كه از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصيتنامه از طرف پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم)
تفسير نمونه ج : 4 ص : 271
به عمل آمد تا آنجا كه حتى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را ( العياذ بالله )
متهم به هذيان و بيمارى ! و گفتن سخنان ناموزون كردند ، و شرح آن در كتب معروف
اسلامى اعم از كتب اهل تسنن و شيعه نقل شده شاهد گويائى است بر اينكه بعضى از افراد
حساسيت خاصى در مساله خلافت و جانشينى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داشتند و
براى انكار آن حد و مرزى قائل نبودند ! .
آيا چنين شرائطى ايجاب نمى كرد كه براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به
دست آيندگان چنين پيش بينى هائى بشود و با مطالب ساده اى آميخته گردد كه كمتر جلب
توجه مخالفان سر سخت را كند ؟ ! .
از اين گذشته - همانطور كه دانستيم - اسناد مربوط به نزول آيه اليوم اكملت لكم در
باره غدير و مساله جانشينى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تنها در كتب شيعه نقل
نشده است كه چنين ايرادى متوجه شيعه شود ، بلكه در بسيارى از كتب اهل تسنن نيز آمده
است ، و به طرق متعددى اين حديث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است .
در پايان آيه بار ديگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام بر گشته ، و حكم صورت اضطرار
را بيان مى كند و مى گويد : كسانى كه به هنگام گرسنگى ناگزير از خوردن گوشتهاى حرام
شوند در حالى كه تمايل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است ، زيرا
خداوند آمرزنده و مهربان است و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمى افكند و
آنها را كيفر نمى دهد .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 272
( فمن اضطر فى مخمصة غير متجانف لاثم فان الله غفور رحيم ) .
مخمصه از ماده خمص ( بر وزن لمس ) به معنى فرورفتگى است ، و به معنى گرسنگى شديد كه
باعث فرورفتگى شكم مى شود نيز آمده است خواه به هنگام قحطى باشد يا بهنگام گرفتارى
شخصى .
غير متجانف لا ثم به معنى آن است كه تمايل به گناه نداشته باشد ، و آن يا به عنوان
تاكيد مفهوم اضطرار آمده ، و يا به منظور آن است كه به هنگام ضرورت زياده روى در
خوردن گوشت حرام نكند ، و آن را حلال نشمرد ، و يا آنكه مقدمات اضطرار را خودش
فراهم نساخته باشد ، و يا آنكه در سفرى كه براى انجام كار حرامى در پيش گرفته ،
گرفتار چنان ضرورتى نشود ، ممكن است همه اين معانى از اين عبارت منظور باشد .
( براى توضيح بيشتر در اين زمينه به جلد اول تفسير نمونه صفحه 430 و 431 مراجعه
كنيد ) .
يَسئَلُونَك مَا ذَا أُحِلَّ لهَُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطيِّبَت وَ مَا
عَلَّمْتُم مِّنَ الجَْوَارِح مُكلِّبِينَ تُعَلِّمُونهُنَّ ممَّا عَلَّمَكُمُ
اللَّهُ فَكلُوا ممَّا أَمْسكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ
اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الحِْسابِ(4)
ترجمه :
4 - از تو سوال مى كنند چه چيزها براى آنها حلال شده است بگو آنچه پاكيزه است براى
شما حلال گرديده و ( نيز صيد ) حيوانات شكارى كه از آنچه خداوند به شما تعليم داده
به آنها ياد داده ايد ( براى شما حلال است ) پس از آنچه اين حيوانات براى شما ( صيد
مى كنند و ) نگاه مى دارند بخوريد و نام خدا را ( به هنگام فرستادن حيوان براى شكار
) بر آن بريد و از خدا بپرهيزيد كه خداوند سريع الحساب است .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 273
شان نزول :
در باره آيه فوق شان نزولهائى ذكر كرده اند كه مناسبتر از همه اين است : زيد الخير
و عدى بن حاتم كه دو نفر از ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بودند خدمتش
رسيدند و عرض كردند : ما جمعيتى هستيم كه با سگها و بازهاى شكارى صيد مى كنيم ، و
سگهاى شكارى ما حيوانات وحشى حلال گوشت را مى گيرند ، بعضى از آنها را زنده به دست
ما مى رسد و آن را سر مى بريم ، ولى بعضى از آنها بوسيله سگها كشته مى شوند ، و ما
فرصت ذبح آنها را پيدا نمى كنيم و با اينكه مى دانيم خدا گوشت مردار را بر ما حرام
كرده ، تكليف ما چيست ؟ آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير : صيد حلال
به دنبال احكامى كه در باره گوشتهاى حلال و حرام در دو آيه گذشته بيان شد در اين
آيه نيز به قسمتى ديگر از آنها اشاره كرده و به عنوان پاسخ سؤالى كه در اين زمينه
شده است ، چنين مى فرمايد : از تو در باره غذاهاى حلال سؤال مى كنند ( يسئلونك ما
ذا احل لهم ) .
سپس به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد كه نخست به آنها بگويد هر چيز
پاكيزه اى براى شما حلال است ( قل احل لكم الطيبات ) .
يعنى تمام آنچه را اسلام تحريم كرده در زمره خبائث و ناپاكها است
تفسير نمونه ج : 4 ص : 274
و هيچگاه قوانين الهى ، موجود پاكيزه اى كه طبعا براى استفاده و انتفاع بشر آفريده
شده است تحريم نمى كند و دستگاه تشريع در همه جا هم آهنگ دستگاه تكوين است .
سپس به سراغ صيدها رفته ، مى گويد : صيد حيوانات صياد كه تحت تعليم شما قرار
گرفته اند ، يعنى از آنچه خداوند به شما تعليم داده به آنها آموخته ايد ، براى شما
حلال است ( و ما علمتم من الجوارح مكلبين تعلمونهن مما علمكم الله ) جوارح در اصل
از ماده جرح گرفته شده كه گاهى به معنى كسب و گاهى به معنى زخم است ، و به همين
دليل به حيوانات صياد اعم از پرندگان و غير پرندگان جارحه مى گويند ، و جمع آن
جوارح است يعنى حيوانى كه به صيد خود زخم وارد مى كند ، و يا حيوانى كه براى صاحب
خود كسب مى نمايد .
و اگر به اعضاى بدن جوارح گفته مى شود به خاطر آن است كه انسان بوسيله آنها كارى
انجام مى دهد و اكتسابى مى كند .
و به اين ترتيب جمله و ما علمتم من الجوارح تمام حيواناتى را كه براى شكار كردن
تربيت مى شوند شامل مى شود ، ولى قيد مكلبين كه به معنى تربيت كنندگان سگهاى شكارى
است و از ماده كلب به معنى سگ گرفته شده است ، آن را اختصاص به سگهاى شكارى مى دهد
و به همين دليل صيد كردن با غير سگهاى شكارى مانند صيد بوسيله بازهاى شكارى و امثال
آن را شامل نمى شود ، به همين جهت در فقه شيعه تنها صيد به وسيله سگهاى شكارى مجاز
است اگر چه جمعى از مفسران دانشمندان اهل تسنن ، همه را مجاز
تفسير نمونه ج : 4 ص : 275
مى دانند و قيد مكلبين را بمعنى وسيعى تفسير كرده اند كه اختصاصى به سگها ندارد ،
ولى همانطور كه گفتيم ماده اصلى اين لغت مفهوم آن را مخصوص به تربيت سگهاى شكارى
مى كند .
البته اگر حيوانات شكارى ديگر صيدى را از پاى در آورند ولى قبل از آنكه بميرد با
آداب شرعى ذبح كنيم حلال است .
ضمنا جمله تعلمونهن مما علمكم الله اشاره به چند مطلب مى كند : نخست اينكه بايد
تعليم اين گونه حيوانات استمرار يابد و اگر تعليم خود را فراموش كنند و همانند يك
سگ ولگرد حيوانى را بدرند ، گوشت آن صيد حلال نخواهد بود ( چون فعل تعلمونهن مضارع
است و مضارع دلالت بر استمرار دارد ) .
ديگر اينكه بايد تعليم و تربيت سگ مطابق اصول صحيحى باشد كه با مفهوم مما علمكم
الله سازگار باشد ، و ديگر اينكه سرچشمه همه علوم هر چند ساده و كوچك باشد از ناحيه
خدا است و ما بدون تعليم او علمى نداريم .
ضمنا بايد توجه داشت منظور از تعليم سگهاى شكارى آنست كه آنچنان تربيت شوند كه به
فرمان صاحبان آنها حركت كنند و به فرمانشان باز گردند ذكر اين نكته نيز لازم است
حيوانى را كه سگها شكار مى كنند اگر زنده بدست آيد ، بايد طبق آداب اسلامى ذبح شود
ولى اگر پيش از آنكه به آن برسند جان دهد ، حلال است ، اگر چه ذبح نشده است .
سپس در ذيل آيه اشاره به دو شرط ديگر از شرائط حليت چنين صيدى كرده ، مى فرمايد :
از صيدى كه سگهاى شكارى براى شما نگاه داشته اند بخوريد .
( فكلوا مما امسكن عليكم ) .
بنابراين اگر سگهاى شكارى عادت داشته باشند قسمتى از صيد خود را بخورند و قسمتى را
واگذارند ، چنان صيدى حلال نيست و داخل در جمله و ما اكل السبع كه در آيه قبل گذشت
مى باشد و در حقيقت چنين سگى نه تعليم يافته است و نه آنچه را كه نگاه داشته مصداق
عليكم ( براى شما ) مى باشد
تفسير نمونه ج : 4 ص : 276
بلكه براى خود صيد كرده است ( ولى بعضى از فقهاء اين موضوع را به استناد رواياتى كه
در منابع حديث آمده شرط ندانسته اند كه تفصيل آن در فقه آمده است ) خلاصه اينكه
بايد آنها آنچنان تربيت شوند كه صيد خود را نخورند .
ديگر اينكه به هنگامى كه سگ شكارى رها مى شود ، نام خدا را ببريد ( و اذكروا اسم
الله عليه ) .
و در پايان براى رعايت تمام اين دستورات ، مى فرمايد : از خدا بپرهيزيد زيرا خداوند
، سريع الحساب است .
( و اتقوا الله ان الله سريع الحساب ) .
الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطيِّبَت وَ طعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب حِلُّ
لَّكمْ وَ طعَامُكُمْ حِلُّ لهَُّمْ وَ المُْحْصنَت مِنَ المُْؤْمِنَتِ وَ
المُْحْصنَت مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلِكُمْ إِذَا
ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ محْصِنِينَ غَيرَ مُسفِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِى
أَخْدَان وَ مَن يَكْفُرْ بِالايمَنِ فَقَدْ حَبِط عَمَلُهُ وَ هُوَ فى الاَخِرَةِ
مِنَ الخَْسِرِينَ(5)
ترجمه :
5 - امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شد و ( همچنين ) غذاى اهل كتاب براى شما
حلال است و غذاى شما براى آنها حلال مى باشد و ( نيز ) زنان پاكدامن از مسلمانان و
زنان پاكدامن از اهل كتاب حلال هستند هنگامى كه مهر آنها را بپردازيد و پاكدامن
باشيد نه زناكار و نه دوست پنهانى و نامشروع گيريد ، و كسى كه انكار كند آنچه را
بايد به آن ايمان بياورد اعمال او باطل و بى اثر مى گردد و در سراى ديگر از
زيانكاران خواهد بود .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 277
تفسير :
خوردن غذاى اهل كتاب و ازدواج با آنان
در اين آيه كه مكمل آيات قبل است ، نخست مى فرمايد : امروز آنچه پاكيزه است براى
شما حلال شده و غذاهاى اهل كتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است .
( اليوم احل لكم الطيبات و طعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم و طعامكم حل لهم ) .
در اينجا چند مطلب است كه بايد مورد توجه قرار گيرد :
1 - منظور از اليوم ( امروز ) به عقيده جمعى از مفسران روز عرفه و به عقيده بعضى
بعد از فتح خيبر است ولى بعيد نيست كه همان روز غدير خم و پيروزى كامل اسلام بر
كفار بوده باشد ( توضيح اين سخن را بزودى خواهيم گفت ) .
2 - ذكر حلال بودن طيبات با اينكه قبل از اين روز هم حلال بوده ، به خاطر اين است
كه مقدمه اى براى ذكر حكم طعام اهل كتاب باشد .
3 - منظور از طعام اهل كتاب كه در اين آيه حلال شمرده شده است چيست ؟ بيشتر مفسران
و دانشمندان اهل سنت ، معتقدند كه هر نوع طعامى را شامل مى شود ، خواه گوشت
حيواناتى باشد كه به دست خود آنها ذبح شده و يا غير آن ، ولى اكثريت قاطع مفسران و
فقهاى شيعه بر اين عقيده اند كه منظور از آن غير از گوشتهائى است كه ذبيحه آنها
باشد ، تنها عده كمى از دانشمندان شيعه پيرو نظريه اولند .
روايات متعددى كه از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) نقل شده اين مطلب را تاكيد مى كند
كه منظور از طعام در اين آيه ، غير ذبيحه هاى اهل كتاب است .
تفسير نمونه ج : 4 ص : 278
در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه در باره آيه فوق
چنين فرمود : عنى بطعامهم هاهنا الحبوب و الفاكهة غير الذبائح التى يذبحون فانهم لا
يذكرون اسم الله عليها : منظور از طعام اهل كتاب حبوبات و ميوه ها است ، نه
ذبيحه هاى آنها زيرا آنها هنگام ذبح كردن نام خدا را نمى برند .
و روايات متعدد ديگرى كه در جلد 16 وسائل الشيعه در باب 51 از ابواب اطعمه و اشربه
صفحه 371 مذكور است دقت در آيات گذشته نشان مى دهد كه تفسير دوم ( تفسير طعام به
غير ذبيحه ) به حقيقت نزديكتر است ، زيرا همانطور كه امام صادق (عليه السلام) هم در
روايت فوق اشاره فرموده ، اهل كتاب غالب شرائط ذبح اسلامى را رعايت نمى كنند ، نه
نام خدا را مى برند و نه رو به سوى قبله حيوان را ذبح مى كنند و هم چنين پايبند به
رعايت ساير شرائط نيستند چگونه ممكن است در آيات قبل چنين حيوانى صريحا تحريم شده
باشد و در اين آيه حلال شمرده شود .
در اينجا چند سؤال پيش مى آيد : نخست اينكه اگر منظور از طعام غذاهائى غير از گوشت
است اينها كه قبلا حلال بوده است ، آيا قبل از نزول آيه خريدن گندم و يا حبوبات
ديگر از اهل كتاب مانعى داشته ؟ در حالى كه همواره داد و ستد در ميان مسلمانان و
آنها وجود داشته است ؟ پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته اساسى در تفسير آيه روشن
مى شود و آن اينكه آيه در زمانى نازل شد كه اسلام بر شبه جزيره عربستان مسلط شده
بود و موجوديت و حضور خود را در سراسر شبه جزيره اثبات كرده بود ، بطورى كه دشمنان
اسلام از شكست مسلمين مايوس بودند ، در اينجا محدويتهائى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 279
را كه در معاشرت مسلمانان با كفار قبلا وجود داشت و بخاطر همانها ، رفت و آمد با
آنان ، ميهمانى كردن آنها و يا ميهمان شدن نزد آنان ممنوع بود ، مى بايست بر طرف
گردد ، لذا آيه نازل شد و اعلام داشت امروز كه شما موقعيت خود را تثبيت كرده ايد و
از خطر آنها بيم نداريد محدوديتهاى مربوط به معاشرت با آنان كم شده است مى توانيد
به ميهمانى آنها برويد و نيز مى توانيد آنها را ميهمان كنيد و همچنين مى توانيد از
آنها زن بگيريد ( هر كدام با شرائطى كه اشاره خواهد شد ) .
ناگفته نماند كسانى كه اهل كتاب را پاك نمى دانند مى گويند در صورتى مى توان با
آنها هم غذا شد كه غذاى آنها از قبيل غذاهاى غير مرطوب باشد و يا در صورت مرطوب
بودن با دست آنها تماس نگرفته باشد و اما آن دسته از محققان كه معتقد به طهارت اهل
كتاب هستند ، مى گويند هم غذا شدن با آنها در صورتى كه غذايشان از گوشتهاى ذبيحه
خودشان تهيه نشده باشد و يقين به نجاست عرضى ( نجس شدن با مثل شراب يا آبجو و مانند
آنها ) نداشته باشيم مى توان با آنها هم غذا شد .
خلاصه اينكه آيه فوق در اصل ناظر به رفع محدوديتهاى پيشين در باره معاشرت با اهل
كتاب است ، گواه بر آن اين است كه ميفرمايد : غذاى شما هم براى آنها حلال است يعنى
ميهمانى كردن آنها بى مانع مى باشد ، و نيز بلا فاصله در آيه بعد حكم ازدواج با
زنان اهل كتابرا بيان كرده ، بديهى است حكومتى مى تواند چنين توسعه اى به اتباع خود
بدهد كه بر اوضاع محيط كاملا مسلط گردد ، و بيمى از دشمن نداشته باشد ، چنين شرائطى
در واقع در روز غدير خم و به عقيده بعضى در روز عرفه در حجة الوداع يا بعد از فتح
خيبر حاصل گشت ، اگر چه روز غدير خم از هر جهت براى اين موضوع مناسبتر بنظر ميرسد .
اشكال ديگرى كه در تفسير المنار در باره تفسير آيه فوق آمده است اين است كه مى گويد
: كلمه طعام در بسيارى از آيات قرآن به معنى هر گونه
تفسير نمونه ج : 4 ص : 280
غذائى است و حتى گوشتها را هم شامل مى شود ، چگونه ممكن است در آيه فوق ، محدود به
حبوبات و ميوه ها و مانند آن باشد ، سپس مى نويسد : من اين ايراد را در مجلسى كه
جمعى از شيعيان بودند مطرح كردم ( و كسى پاسخ آن را نداشت ) .
به عقيده ما پاسخ ايراد فوق نيز روشن است ، ما انكار نمى كنيم كه طعام يك مفهوم
وسيع دارد ، ولى آيات سابق كه در باره گوشتها بحث نموده و مخصوصا گوشت حيواناتى را
كه بهنگام ذبح نام خدا بر آن نبرند تحريم كرده ، اين مفهوم وسيع را تخصيص مى زند و
محدود بغير گوشت ميكند ، و ميدانيم هر عامى يا مطلقى قابل تخصيص و تقييد است .
و اين را نيز مى دانيم كه اهل كتاب مقيد به ذكر نام خدا بر ذبيحه نيستند ، از آن
گذشته ساير شرائطى را هم كه در سنت آمده است ، مسلما رعايت نمى كنند .
در كتاب كنز العرفان در تفسير اين آيه اشاره به اشكال ديگرى شده است كه خلاصه اش
اين است : طيبات مفهوم وسيعى دارد و به اصطلاح عام است اما طعام الذين اوتوا الكتاب
خاص است و معمولا ذكر خاص بعد از عام نكته اى بايد داشته باشد كه در اينجا نكته آن
روشن نيست ، سپس اظهار اميدوارى مى كند خداوند اين مشكل علمى را براى او حل كند .
با توجه به آنچه در بالا ذكر شد ، پاسخ اين اشكال نيز معلوم مى شود كه ذكر حليت
طيبات در واقع مقدمه اى است براى بيان رفع محدوديت آميزش با اهل كتاب ، و در واقع
آيه مى گويد : هر چيز پاكيزه اى براى شما حلال شمرده شده ، به همين جهت طعام اهل
كتاب نيز ( آنجا كه پاكيزه باشد ) براى شما حلال است و محدوديتهائى كه سابقا در
معاشرت با آنها داشته ايد در پرتو پيروزيهائى كه امروز پيدا كرده ايد تقليل يافته
است .
( دقت كنيد )
تفسير نمونه ج : 4 ص : 281
ازدواج با زنان غير مسلمان
آيه فوق بعد از بيان حليت طعام اهل كتاب ، در باره ازدواج با زنان پاكدامن از
مسلمانان و اهل كتاب سخن مى گويد و مى فرمايد : زنان پاك دامن از مسلمانان و از اهل
كتاب براى شما حلال هستند و مى توانيد با آنها ازدواج كنيد به شرط اينكه مهر آنها
را بپردازيد .
( و المحصنات من المؤمنات و المحصنات من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم اذا آتيتموهن
اجورهن ) .
به شرط اينكه از طريق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشكار ، و نه بصورت دوست
پنهانى انتخاب كردن .
( محصنين غير مسافحين و لا متخذى اخدان ) .
در حقيقت اين قسمت از آيه نيز محدوديتهائى را كه در مورد ازدواج مسلمانان با غير
مسلمانان بوده تقليل مى دهد و ازدواج آنها را با زنان اهل كتاب با شرائطى تجويز
مى نمايد .
اما اينكه آيا ازدواج با اهل كتاب به هر صورت ، خواه ازدواج دائم باشد يا موقت ،
مجاز است و يا منحصرا ازدواج موقت جائز است در ميان فقهاى اسلام اختلاف نظر است .
دانشمندان اهل تسنن فرقى ميان اين دو نوع ازدواج نمى گذارند و معتقدند آيه فوق
تعميم دارد ، ولى در ميان فقهاى شيعه جمعى معتقدند كه آيه منحصرا ازدواج موقت را
بيان مى كند و بعضى از روايات كه از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) در
تفسير نمونه ج : 4 ص : 282
اين زمينه وارد شده ، اين نظر را تاييد مى نمايد .
قرائنى در آيه موجود است كه ممكن است شاهد اين قول باشد ، نخست اينكه مى فرمايد :
اذا آتيتموهن اجورهن ( بشرط اينكه اجر آنها را بپردازيد ) درست است كه كلمه اجر ،
هم در مورد مهر عقد دائم و هم در مورد مهر ازدواج موقت گفته ميشود ، ولى بيشتر در
مورد ازدواج موقت ذكر ميگردد يعنى با آن تناسب بيشترى دارد ، و ديگر اينكه تعبير به
غير مسافحين و لا متخذى اخدان ( به شرط اينكه از راه زنا و گرفتن دوست پنهانى
نامشروع وارد نشويد ) نيز با ازدواج موقت متناسب تر است ، چه اينكه ازدواج دائم
هيچگونه شباهتى با مساله زنا يا انتخاب دوست پنهانى نامشروع ندارد ، كه از آن نهى
شود ، ولى گاهى افراد نادان و بى خبر ازدواج موقت را با زنا يا انتخاب دوست پنهانى
اشتباه مى كنند ، و از همه گذشته اين تعبيرات عينا در آيه 25 سوره نساء ديده مى شود
و مى دانيم آن آيه در باره ازدواج موقت است .
ولى با اين همه جمعى ديگر از فقهاء ازدواج با اهل كتاب را مطلقا مجاز مى دانند و
قرائن فوق را براى تخصيص آيه كافى نمى بينند و به بعضى از روايات نيز در اين زمينه
استدلال مى كنند ( شرح بيشتر در اين باره بايد از كتاب فقهى مطالعه شود ) .
ناگفته نماند كه در دنياى امروز كه بسيارى از رسوم جاهلى در اشكال مختلف زنده شده
است نيز اين تفكر بوجود آمده كه انتخاب دوست زن يا مرد براى افراد مجرد بى مانع است
نه تنها به شكل پنهانى ، آن گونه كه در زمان جاهليت قبل از اسلام وجود داشت ، بلكه
بشكل آشكار نيز هم ! در حقيقت دنياى امروز در آلودگى و بى بند و بارى جنسى از زمان
جاهليت پا را فراتر نهاده ، زيرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز
مى دانستند ، اينها آشكارش را نيز بى مانع مى دانند و حتى با نهايت وقاحت به آن
افتخار ميكنند ، اين رسم ننگين كه يك فحشاى آشكار و رسوا محسوب
تفسير نمونه ج : 4 ص : 283
ميشود از سوغاتهاى شومى است كه از غرب به شرق انتقال يافته و سرچشمه بسيارى از
بدبختيها و جنايات شده است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه در مورد طعام اهل كتاب ، هم اجازه داده شده كه از
طعام آنها خورده شود ( به شرائطى كه ذكر شد ) و هم به آنها اطعام شود اما در مورد
ازدواج تنها گرفتن زن از آنان تجويز شده ولى زنان مسلمان به هيچوجه مجاز نيستند كه
با مردان اهل كتاب ازدواج كنند ، و فلسفه آن ناگفته پيدا است زيرا زنان بخاطر آنكه
عواطف رقيقترى دارند زودتر ممكن است عقيده همسران خود را بپذيرند تا مردان ! .
و از آنجا كه تسهيلات فوق در باره معاشرت با اهل كتاب و ازدواج با زنان آنها ممكن
است مورد سوء استفاده بعضى قرار گيرد ، و آگاهانه يا غير آگاهانه بسوى آنها كشيده
شوند در پايان آيه به مسلمانان هشدار داده ، مى گويد : كسى كه نسبت به آنچه بايد به
آن ايمان بياورد كفر بورزد و راه مؤمنان را رها كرده ، در راه كافران قرار گيرد ،
اعمال او بر باد ميرود و در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود .
( و من يكفر بالايمان فقد حبط عمله و هو فى الاخرة من الخاسرين ) .
اشاره به اينكه تسهيلات مزبور علاوه بر اينكه گشايشى در زندگى شما ايجاد ميكند بايد
سبب نفوذ و توسعه اسلام در ميان بيگانگان گردد ، نه اينكه شما تحت تاثير آنها قرار
گيريد ، و دست از آئين خود بر داريد كه در اين صورت مجازات شما بسيار سخت و سنگين
خواهد بود .
در تفسير اين قسمت از آيه با توجه به پاره اى از روايات و شان نزولى كه نقل شده
احتمال ديگرى نيز هست و آن اينكه بعضى از مسلمانان پس از نزول آيه فوق و حكم حليت
طعام اهل كتاب و زنان آنها از قبول چنين حكمى
تفسير نمونه ج : 4 ص : 284
اكراه داشتند ، قرآن به آنها هشدار ميدهد كه اگر نسبت به چنين حكمى كه از طرف خدا
نازل شده اعتراضى داشته باشند و انكار كنند ، اعمال آنها بر باد خواهد رفت و
زيانكار خواهند بود .
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوةِ فَاغْسِلُوا
وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ
أَرْجُلَكمْ إِلى الْكَعْبَينِ وَ إِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا وَ إِن كُنتُم
مَّرْضى أَوْ عَلى سفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ
النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صعِيداً طيِّباً فَامْسحُوا
بِوُجُوهِكمْ وَ أَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكم مِّنْ
حَرَج وَ لَكِن يُرِيدُ لِيُطهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ
لَعَلَّكمْ تَشكُرُونَ(6)
ترجمه :
6 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه براى نماز بپاخاستيد صورت و دستها را تا
آرنج بشوئيد و سر و پاها را تا مفصل ( يا برآمدگى پشت پا ) مسح كنيد و اگر جنب
باشيد خود را بشوئيد ( غسل كنيد ) و اگر بيمار يا مسافر باشيد يا يكى از شما از محل
پستى آمده ( قضاى حاجت كرده ) يا با زنان تماس گرفته باشيد ( آميزش جنسى كرده ايد )
و آب ( براى غسل يا وضو ) نيابيد با خاك پاكى تيمم كنيد و از آن بر صورت ( پيشانى )
و دستها بكشيد ، خداوند نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند بلكه مى خواهد شما را
پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را بجا آوريد .