بعدی
تفسير نمونه ج : 24 ص : 280
طريق اطاعت خدا سير مى كند نيز تفسير كرده اند ) .
اين نيز قابل توجه است كه قرآن روى باكره و غير باكره بودن زن تكيه نكرده ، و براى
آن اهميتى قائل نشده ، زيرا در مقابل اوصاف معنوى كه ذكر شد اين مساله اهميت چندانى
ندارد .
2 - منظور از صالح المؤمنين كيست ؟
بدون شك صالح المؤمنين معنى وسيعى دارد كه همه مؤمنان صالح و با تقوا و كامل
الايمان را شامل مى شود ، هر چند صالح در اينجا مفرد است ، و نه جمع ولى چون معنى
جنسى دارد از آن عموميت استفاده مى شود .
اما در اينكه مصداق اتم و اكمل آن در اينجا كيست ؟ از روايات متعددى استفاده مى شود
كه منظور امير مؤمنان على (عليه السلام) است .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : لقد عرف رسول الله (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) عليا (عليه السلام) اصحابه مرتين : اما مرة فحيث قال : من كنت مولاه
فعلى مولاه و اما الثانية فحيث نزلت هذه الاية : فان الله هو مولاه و جبريل و صالح
المؤمنين ... اخذ رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيد على (عليه السلام) فقال :
ايها الناس هذا صالح المؤمنين ! ! : رسول خدا دو بار على (عليه السلام) را ( با
صراحت ) به يارانش معرفى كرده
تفسير نمونه ج : 24 ص : 281
يكبار آنجا كه فرمود : ( در غدير خم ) : من كنت مولاه فعلى مولاه : هر كس من مولاى
او هستم على مولاى او است ، و اما بار دوم هنگامى كه آيه ان الله هو مولاه ... نازل
شد ، رسول خدا دست على (عليه السلام) را گرفت و فرمود : اى مردم اين صالح المؤمنين
است ! ( 1 ) اين معنى را بسيارى از علماى اهل سنت نيز در كتابهاى خود نقل كرده اند
از جمله علامه ثعلبى و علامه گنجى در كفاية الطالب و ابو حيان اندلسى و سبط ابن
جوزى و غير آنها .
جمعى از مفسران از جمله سيوطى در در المنثور ذيل آيه مورد بحث و قرطبى در تفسير
معروف خود و همچنين آلوسى در روح المعانى در تفسير همين آيه اين روايت را نقل كرده
اند .
نويسنده روح البيان بعد از نقل اين روايت از مجاهد مى گويد : مؤيد اين حديث ، حديث
معروف منزله است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به على (عليه السلام) فرمود :
انت منى بمنزلة هارون من موسى ، زيرا عنوان صالحين در آيات قرآن براى انبياء آمده
است ، از جمله در آيه و كلا جعلنا صالحين ( انبياء - 72 ) و در آيه الحقنا
بالصالحين ( يوسف - 101 ) مى باشد ( كه در اولى عنوان صالح به جمعى از انبياء ، و
در دومى به حضرت يوسف اطلاق شده است ) و هنگامى كه على (عليه السلام) به منزله
هارون باشد ، او نيز مصداق صالح است ( دقت كنيد ) .
كوتاه سخن اينكه : احاديث در اين زمينه فراوان است ، مفسر معروف محدث بحرانى در
تفسير برهان بعد از ذكر روايتى در اين زمينه از محمد بن
تفسير نمونه ج : 24 ص : 282
عباس نقل مى كند كه او 52 حديث در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت جمع آورى كرده ،
سپس خود او به نقل قسمتى از آن مى پردازد .
3 - نارضائى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
از بعضى از همسران خود در طول تاريخ بسيارند بزرگانى كه همسرانى در شان خود نداشتند
، و از عدم اجتماع شرائط لازم در آنها رنج مى بردند كه در قرآن مجيد نيز نمونه هائى
از آنها در ميان انبياى بزرگ ذكر شده است .
آيات فوق نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نسبت به بعضى از
همسرانش چنين بود ، آنها به خاطر رقابتهائى كه با يكديگر داشتند گاه روح پاك حضرتش
را جريحه دار مى كردند ، و گاه به اعتراض نسبت به او و يا افشاء سرش مى پرداختند ،
تا آنجا كه خداوند به سرزنش آنان و دفاع از پيامبرش پرداخته و مؤكدترين بيان را در
اين زمينه فرموده و حتى آنها را تهديد به طلاق مى كند ، و چنانكه ديديم بعد از
ماجراى آيات فوق پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) حدود يكماه از همسرانش قهر كرد ،
شايد خود را اصلاح كنند ! اصولا تاريخ زندگى آن حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به
خوبى نشان مى دهد كه بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نه تنها معرفت
لازم را نسبت به مقام نبوت نداشتند ، بلكه گاه او را همچون يك فرد عادى مورد
بازخواست ، و حتى خداى نكرده مورد اهانت قرار مى دادند ! بنابراين اصرار بر اين
معنا كه همه آنها افرادى شايسته
تفسير نمونه ج : 24 ص : 283
و كاملى بوده اند بى دليل به نظر مى رسد آنهم با توجه به صراحت آيات فوق .
تاريخ اسلام نسبت به زنان بعد از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مخصوصا داستان
جنگ جمل نيز نشان داد كه اين معنى نه تنها در عصر آن حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
، كه بعد از او نسبت به جانشينانش نيز تكرار شده است كه اينجا جاى شرح همه اين
مسائل نيست .
اصولا تعبير آيات فوق كه مى گويد : هرگاه پيامبر شما را طلاق دهد خداوند زنانى از
شما بهتر كه واجد صفات ششگانه مذكور در آيه باشند به او مى دهد بيانگر اين واقعيت
است كه لااقل بعضى از همسران حضرت واجد اين شرايط نبودند .
مراجعه به آيات سوره احزاب در باره زنان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز نظر
فوق را تاييد مى كند .
4 - افشاى سر
رازدارى نه تنها از صفات مؤمنان حقيقى است كه هر انسان با شخصيتى بايد رازدار باشد
، اين معنى در مورد دوستان نزديك و همسر اهميت بيشترى دارد ، در آيات فوق خوانديم
كه چگونه خداوند بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به خاطر ترك
رازدارى شديدا ملامت و سرزنش مى كند .
على (عليه السلام) در حديثى مى فرمايد : جمع خير الدنيا و الاخره فى كتمان السر و
مصادقة الاخيار ، و جمع الشر فى الاذاعة و مواخاة الاشرار : تمام خير دنيا و آخرت
در اين دو چيز نهفته شده : كتمان سر و دوستى با نيكان و تمام شر در اين دو چيز
نهفته شده : افشاى اسرار و دوستى با اشرار .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 284
5 - نبايد حلال خدا را بر خود حرام كنيد
امورى كه از سوى خداوند حلال يا حرام شده همه طبق مصالح دقيقى بوده و به همين دليل
جاى آن ندارد كه انسان حلالى را بر خود حرام ، و يا حرامى را بر خود حلال نمايد ،
حتى اگر سوگندى در اين زمينه ياد كند - چنانكه در آيات فوق آمده است - آن قسم را مى
توان شكست .
آرى اگر مباحى كه سوگند بر ترك آن خورده عمل مكروهى بوده باشد ، يا از جهتى ترك آن
اولى باشد در اين صورت بايد به قسم پايبند بود .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 285
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسكمْ وَ أَهْلِيكمْ نَاراً وَقُودُهَا
النَّاس وَ الحِْجَارَةُ عَلَيهَا مَلَئكَةٌ غِلاظٌ شِدَادٌ لا يَعْصونَ اللَّهَ
مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ(6) يَأَيهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا
تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(7) يَأَيهَا
الَّذِينَ ءَامَنُوا تُوبُوا إِلى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَن
يُكَفِّرَ عَنكُمْ سيِّئَاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكمْ جَنَّت تجْرِى مِن تحْتِهَا
الأَنْهَرُ يَوْمَ لا يخْزِى اللَّهُ النَّبىَّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ
نُورُهُمْ يَسعَى بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَنهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ
لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَا إِنَّك عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(8)
تفسير نمونه ج : 24 ص : 286
ترجمه :
6 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن
انسانها و سنگها است نگاهداريد ، آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و
سختگيرند ، و هرگز مخالفت فرمان خدا نمى كنند و دستورات او را دقيقا اجرا مى نمايند
!
7 - اى كسانى كه كافر شده ايد ، امروز عذرخواهى نكنيد ، چرا كه تنها به اعمالتان
جزا داده مى شويد !
8 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! توبه كنيد توبه خالصى ، اميد است با اين كار
پروردگارتان گناهانتان را ببخشد ، و شما را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير
درختانش جارى است وارد كند ، در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او
ايمان آوردند خوار نمى كند ، اين در حالى است كه نور آنها از پيشاپيش آنها و از سوى
راستشان در حركت است ، و مى گويند پروردگارا ! نور ما را كامل كن ، و ما را ببخش كه
تو بر هر كار قادرى .
تفسير :
خانواده خود را از آتش دوزخ نجات دهيد !
به دنبال اخطار و سرزنش نسبت به بعضى از همسران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
خداوند در آيات مورد بحث روى سخن را به همه مؤمنان كرده ، و دستوراتى در باره تعليم
و تربيت همسر و فرزندان و خانواده به آنها مى دهد ، نخست مى فرمايد : اى كسانى كه
ايمان آورده ايد ! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگها هستند
نگاهداريد ( يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا و قودها الناس و الحجارة
) .
نگهدارى خويشتن به ترك معاصى و عدم تسليم در برابر شهوات سركش است ، و نگهدارى
خانواده به تعليم و تربيت و امر به معروف و نهى از منكر
تفسير نمونه ج : 24 ص : 287
و فراهم ساختن محيطى پاك و خالى از هرگونه آلودگى ، در فضاى خانه و خانواده است .
اين برنامه اى است كه بايد از نخستين سنگ بناى خانواده ، يعنى از مقدمات ازدواج ، و
سپس نخستين لحظه تولد فرزند آغاز گردد ، و در تمام مراحل با برنامه ريزى صحيح و با
نهايت دقت تعقيب شود .
به تعبير ديگر حق زن و فرزند تنها با تامين هزينه زندگى و مسكن و تغذيه آنها حاصل
نمى شود ، مهمتر از آن تغذيه روح و جان آنها و به كار گرفتن اصول تعليم و تربيت
صحيح است .
قابل توجه اينكه تعبير به قوا ( نگاهداريد ) اشاره به اين است كه اگر آنها را به
حال خود رها كنيد خواه ناخواه به سوى آتش دوزخ پيش مى روند شما هستيد كه بايد آنها
را از سقوط در آتش دوزخ حفظ كنيد .
وقود ( بر وزن كبود ) چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم به معنى آتشگيره يعنى ماده
قابل اشتعال مانند هيزم است ( نه به معنى آتش زنه مثل كبريت ، چرا كه اعراب آنرا
زناد مى گويد ) .
به اين ترتيب آتش دوزخ مانند آتشهاى اين جهان نيست ، شعله هاى آن از درون وجود خود
انسانها زبانه مى كشد ! و از درون سنگها ! نه فقط سنگهاى گوگردى كه بعضى از مفسران
به آن اشاره كرده اند ، بلكه همه انواع سنگها چون لفظ آيه مطلق است ، و امروز مى
دانيم كه هر قطعه از سنگها مركب از ميلياردها ميليارد دانه اتم است كه اگر نيروى
ذخيره درون آنها آزاد شود چنان آتشى برپا مى كند كه انسان را خيره مى كند .
بعضى از مفسران حجارة را در اينجا به بتهائى تفسير كرده اند كه از سنگ ساخته مى شد
، و مورد پرستش مشركان بود .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 288
سپس مى افزايد : فرشتگانى بر اين آتش گمارده شده كه خشن و سختگيرند هرگز معصيت
فرمان خدا نمى كنند ، و هر دستورى به آنها دهد بدون چون و چرا اجرا مى كنند ( عليها
ملائكة غلاظ شداد لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون ) .
و به اين ترتيب نه راه گريزى وجود دارد ، و نه گريه و التماس و جزع و فزع مؤثر است
.
روشن است هر مامورى براى كارى گمارده شود بايد روحياتى متناسب آن داشته باشد ، و
ماموران عذاب طبعا بايد خشن باشند ، چرا كه جهنم كانون رحمت نيست ، كانون خشم و غضب
الهى است ، اما در عين حال ، اين ماموران هرگز از مرز عدالت خارج نمى شوند ، و
فرمان خدا را بى كم و كاست اجرا مى كنند .
جمعى از مفسران در اينجا سؤالى مطرح كرده اند كه تعبير به عدم عصيان در آيه فوق ،
با مساله عدم وجود تكليف در قيامت چگونه سازگار است ؟ ولى بايد توجه داشت كه اطاعت
و ترك عصيان فرشتگان يكنوع اطاعت تكوينى است نه تشريعى ، و اطاعت تكوينى هميشه وجود
دارد ، و به تعبير ديگر آنها آنچنان ساخته شده اند كه فرمانهاى الهى را با كمال ميل
و رغبت و عشق در عين اختيار اجرا مى كنند .
در آيه بعد كفار را مخاطب ساخته و وضع آنها را در آن روز بازگو مى كند و مى فرمايد
: اى كسانى كه كافر شده ايد ! امروز عذرخواهى نكنيد ، چرا كه تنها به اعمالتان جزا
داده مى شويد ( يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون )
.
تفسير نمونه ج : 24 ص : 289
قرار گرفتن اين آيه بعد از آيه گذشته كه مخاطب در آن مؤمنان بودند اشاره به اين
واقعيت است كه اگر به وضع زن و فرزند و خانواده خود نرسيد ممكن است كار شما به جائى
رسد كه در قيامت مخاطب به اين خطاب شويد .
تعبير انما تجزون ما كنتم تعملون بار ديگر اين حقيقت را تاييد مى كند كه جزاى
گنهكاران در قيامت خود اعمال آنها است ، كه در برابر آنان ظاهر مى شود ، و با آنها
خواهد بود ، تعبير آيه گذشته كه در آتش جهنم از درون وجود خود انسانها زبانه مى كشد
نيز مؤيد همين معنى است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه عدم قبول اعتذار در آنجا به خاطر اين است كه
عذرخواهى نوعى توبه است ، و توبه تنها در اين جهان امكان پذير است ، نه در جهان
ديگر و نه بعد از ورود در جهنم .
آيه بعد در حقيقت راه نجات از آتش دوزخ را نشان مى دهد ، مى گويد : اى كسانى كه
ايمان آورده ايد ! به سوى خدا بازگرديد و توبه كنيد ، توبه خالصى ( يا ايها الذين
آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا ) .
آرى نخستين گام براى نجات ، توبه از گناه است ، توبه اى كه از هر نظر خالص باشد ،
توبه اى كه محرك آن فرمان خدا و ترس از گناه ، نه وحشت از آثار اجتماعى و دنيوى آن
، بوده باشد ، توبه اى كه براى هميشه انسان را از معصيت جدا كند و بازگشتى در آن رخ
ندهد .
مى دانيم حقيقت توبه همان ندامت و پشيمانى از گناه است كه لازمه آن تصميم بر ترك در
آينده است ، و اگر كارى بوده كه قابل جبران است در صدد جبران برآيد ، و گفتن
استغفار نيز بيانگر همين معنى است ، و به اين ترتيب اركان توبه را مى توان در پنج
چيز خلاصه كرد : ترك گناه - ندامت -
تفسير نمونه ج : 24 ص : 290
تصميم بر ترك در آينده - جبران گذشته - استغفار ) .
نصوح از ماده نصح ( بر وزن صلح ) در اصل به معنى خيرخواهى خالصانه است ، و لذا به
عسل خالص ناصح گفته مى شود ، و از آنجا كه خيرخواهى واقعى بايد توأم با محكم كارى
باشد واژه نصح گاه به اين معنى نيز آمده است ، به همين جهت به نماى محكم نصاح ( بر
وزن كتاب ) و به خياط ناصح گفته مى شود ، و اين هر دو معنى يعنى خالص بودن و محكم
بودن در توبه نصوح بايد جمع باشد .
در اينكه توبه نصوح چيست ؟ تفسيرهاى زيادى براى آن ذكر كرده اند تا آنجا كه بعضى
شماره تفسيرهاى آن را بالغ بر بيست و سه تفسير دانسته اند ولى همه اين تفسيرها
تقريبا به يك حقيقت بازمى گردد ، يا شاخ و برگها و شرائط مختلف توبه است .
از جمله اينكه : توبه نصوح آن است كه واجد چهار شرط باشد : پشيمانى قلبى ، استغفار
زبانى ، ترك گناه ، و تصميم بر ترك در آينده .
بعضى ديگر گفته اند : توبه نصوح آن است كه واجد سه شرط باشد : ترس از اينكه پذيرفته
نشود ، اميد به اينكه پذيرفته شود ، و ادامه اطاعت خدا .
يا اينكه توبه نصوح آن است كه گناه خود را همواره در مقابل چشم خود ببينى و از آن
شرمنده باشى ! يا اينكه توبه نصوح آن است كه مظالم را به صاحبانش بازگرداند ، و از
مظلومين حليت بطلبد ، و بر اطاعت خدا اصرار ورزد .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 291
يا اينكه توبه نصوح آن است كه در آن سه شرط باشد : كم سخن گفتن كم خوردن ، و كم
خوابيدن .
يا اينكه توبه نصوح آن است كه توأم با چشمى گريان ، و قلبى بيزار از گناه باشد ...
و مانند اينها كه همگى شاخ و برگ يك واقعيت است و اين توبه خالص و كامل است .
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم هنگامى كه معاذ
بن جبل از توبه نصوح سؤال كرد ، در پاسخ فرمود : ان يتوب التائب ثم لا يرجع فى ذنب
كما لا يعود اللبن الى الضرع : آن است كه شخص توبه كننده به هيچوجه بازگشت به گناه
نكند آنچنانكه شير به پستان هرگز باز نمى گردد ! اين تعبير لطيف بيانگر اين واقعيت
است كه توبه نصوح چنان انقلابى در انسان ايجاد مى كند كه راه بازگشت به گذشته را به
كلى بر او مى بندد .
همانگونه كه بازگشت شير به پستان غير ممكن است .
اين معنى كه در روايات ديگر نيز وارد شده ، در حقيقت درجه عالى توبه نصوح را بيان
مى كند ، و گرنه در مراحل پائينتر ممكن است بازگشتى باشد كه بعد از تكرار توبه
سرانجام منتهى به ترك دائمى شود .
سپس به آثار اين توبه نصوح اشاره كرده ، مى افزايد اميد است با اين كار پروردگار
شما گناهانتان را ببخشد و بپوشاند ( عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم ) .
و شما را در باغهائى از بهشت وارد كند كه نهرها از زير درختانش جارى است ( و يدخلكم
جنات تجرى من تحتها الانهار ) .
اين كار در روزى خواهد بود كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او
تفسير نمونه ج : 24 ص : 292
ايمان آوردند خوار و موهون نمى كند ( يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه ) .
اين در حالى است كه نور ( ايمان و عمل صالح ) آنها از پيشاپيش و از سوى راستشان در
حركت است و عرصه محشر را روشن مى سازد ، و راه آنها را به سوى بهشت مى گشايد (
نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم ) .
در اينجاست كه آنها رو به درگاه خداوند آورده ، مى گويند پروردگارا ! نور ما را
كامل كن ، و ما را ببخش كه بر هر كار قادرى ( يقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر
لنا انك على كل شىء قدير ) .
در حقيقت اين توبه نصوح ، پنج ثمره بزرگ دارد : نخست بخشودگى سيئات و گناهان .
دوم ورود در بهشت پر نعمت الهى .
سوم عدم رسوائى در آن روز كه پرده ها كنار مى رود ، و حقايق آشكار مى گردد ، و
دروغگويان تبهكار خوار و رسوا مى شوند ، آرى در آن روز پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان آبرومند خواهند بود ، چرا كه آنچه گفتند به واقعيت مى
پيوندد .
چهارم اينكه نور ايمان و عمل آنها از پيشاپيش و سمت راست آنها حركت مى كند و مسير
آنها را به سوى بهشت روشن مى سازد ( بعضى از مفسران نورى را كه پيشاپيش حركت مى كند
نور عمل دانسته اند ، در اين زمينه تفسير ديگرى نيز ذيل آيه 12 سوره حديد در جلد 23
تفسير نمونه داشتيم ) .
پنجم اينكه توجهشان به خدا بيشتر مى گردد ، لذا رو به سوى درگاه خدا مى آورند و از
او تقاضاى تكميل نور و آمرزش كامل گناه خويش مى كنند .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 293
نكته ها :
1 - تعليم و تربيت خانواده
دستور امر به معروف و نهى از منكر ، يك دستور عام است ، كه همه مسلمين نسبت به
يكديگر دارند ، ولى از آيات فوق ، و رواياتى كه در باره حقوق فرزند و مانند آن در
منابع اسلامى وارد شده ، به خوبى استفاده مى شود كه انسان در مقابل همسر و فرزند
خويش مسئوليت سنگين ترى دارد ، و موظف است تا آنجا كه مى تواند در تعليم و تربيت
آنها بكوشد ، آنها را از گناه بازدارد و به نيكيها دعوت نمايد ، نه اينكه تنها به
تغذيه جسم آنها قناعت كند .
در حقيقت اجتماع بزرگ از واحدهاى كوچكى تشكيل مى شود كه خانواده نام دارد ، و هرگاه
اين واحدهاى كوچك كه رسيدگى به آن آسانتر است اصلاح گردد كل جامعه اصلاح مى شود ، و
اين مسئوليت در درجه اول بر دوش پدران و مادران است .
مخصوصا در عصر ما كه امواج كوبنده فساد در بيرون خانواده ها بسيار قوى و خطرناك است
، براى خنثى كردن آنها از طريق تعليم و تربيت خانوادگى بايد برنامه ريزى اساسى تر و
دقيقتر انجام گيرد .
نه تنها آتشهاى قيامت كه آتشهاى دنيا نيز از درون وجود انسانها سرچشمه مى گيرد ، و
هر كس موظف است خانواده خود را از اين آتشها حفظ كند .
در حديثى مى خوانيم : هنگامى كه آيه فوق نازل شد ، كسى از ياران پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) سؤال كرد : چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ كنم : حضرت (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : تامرهم بما امر الله ، و تنهاهم عما نهاهم الله ، ان
اطاعوك كنت قد وقيتهم ، و ان عصوك كنت قد قضيت ما عليك :
تفسير نمونه ج : 24 ص : 294
: آنها را امر به معروف و نهى از منكر مى كنى ، اگر از تو پذيرفتند آنها را از آتش
دوزخ حفظ كرده اى ، و اگر نپذيرفتند وظيفه خود را انجام داده اى .
و در حديث جامع و جالب ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : الا
كلكم راع ، و كلكم مسؤل عن رعيته ، فالامير على الناس راع ، و هو مسؤل عن رعيته ، و
الرجل راع على اهل بيته ، و هو مسؤل عنهم ، فالمرئة راعية على اهل بيت بعلها و ولده
، و هى مسؤلة عنهم ، الا فكلكم راع ، و كلكم مسؤل عن رعيته : بدانيد همه شما
نگهبانيد ، و همه در برابر كسانى كه مامور نگهبانى آنها هستيد مسئوليد ، امير و
رئيس حكومت اسلامى نگهبان مردم است و در برابر آنها مسئول است ، مرد نگهبان خانواده
خويش است و در مقابل آنها مسئول ، زن نيز نگهبان خانواده شوهر و فرزندان است و در
برابر آنها مسئول مى باشد ، بدانيد همه شما نگهبانيد و همه شما در برابر كسانى كه
مامور نگهبانى آنها هستيد مسئوليد ! اين بحث دامنه دار را با حديثى از امير مؤمنان
على (عليه السلام) پايان مى دهيم ، امام (عليه السلام) در تفسير آيه فوق فرمود :
علموا انفسكم و اهليكم الخير ، و ادبوهم منظور اين است كه خود و خانواده خويش را
نيكى بياموزيد و آنها را ادب كنيد .
2 - توبه درى به سوى رحمت خدا
بسيار مى شود كه از انسان - مخصوصا در آغاز تربيت و سير و سلوك الى الله -
تفسير نمونه ج : 24 ص : 295
لغزشهائى سرمى زند ، اگر درهاى بازگشت به روى او بسته شود ، مايوس مى گردد ، و براى
هميشه از راه مى ماند ، و لذا در مكتب تربيتى اسلام ، توبه به عنوان يك اصل تربيتى
با اهميت فوق العاده اى مطرح است ، و از تمام گنهكاران دعوت مى كند كه براى اصلاح
خويش و جبران گذشته از اين در ، وارد شوند .
امام على بن الحسين (عليهماالسلام) در مناجات تائبين به پيشگاه خدا چنين عرضه مى
دارد : الهى انت الذى فتحت لعبادك بابا الى عفوك سميته التوبة ، فقلت توبوا الى
الله توبة نصوحا ، فما عذر من اغفل دخول الباب بعد فتحه خداى من تو كسى هستى كه درى
به سوى عفوت به روى بندگانت گشوده اى ، و نامش را توبه نهاده اى ، و فرموده اى
بازگرديد به سوى خدا و توبه كنيد توبه خالصى ، اكنون عذر كسانى كه از ورود از اين
در ، بعد از گشايش آن ، غافل شوند چيست ؟ ! به قدرى در مساله توبه در روايات تاكيد
شده كه در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : ان الله تعالى اشد فرحا
بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده فى ليلة ظلماء ، فوجدها : خداوند از توبه بنده
اش بيش از كسى كه مركب و توشه خود را در بيابان در يك شب تاريك گم كرده و سپس آن را
بيابد شاد مى گردد ! اين تعبيرات آميخته با بزرگوارى همه براى تشويق به اين امر مهم
حياتى است .
ولى بايد توجه داشت كه توبه تنها لقلقه زبان ، و گفتن استغفر الله نيست بلكه شرايط
و اركانى دارد كه در تفسير توبه نصوح در آيات فوق به آن
تفسير نمونه ج : 24 ص : 296
اشاره شد ، هرگاه توبه با اين شرائط انجام گيرد آنچنان اثر مى گذارد كه گناه و آثار
گناه را به كلى از روح و جان انسان محو مى كند ، لذا در حديثى از امام باقر (عليه
السلام) مى خوانيم : التائب من الذنب كمن لا ذنب له ، و المقيم على الذنب و هو
مستغفر منه كالمستهزء ! : كسى كه از گناه توبه كند همچون كسى است كه اصلا گناه
نكرده ، و كسى كه به گناه خود ادامه دهد در حالى كه استغفار مى كند مانند كسى است
كه مسخره مى كند ! .
در باره توبه بحثهاى مشروح ديگرى ( در جلد سوم صفحه 312 به بعد ) ذيل آيه 17 سوره
نساء و ( جلد 19 صفحه 498 به بعد ) ذيل آيه 53 زمر داشته ايم .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 297
يَأَيهَا النَّبىُّ جَهِدِ الْكفَّارَ وَ الْمُنَفِقِينَ وَ اغْلُظ عَلَيهِمْ وَ
مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْس الْمَصِيرُ(9) ضرَب اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ
كَفَرُوا امْرَاَت نُوح وَ امْرَأَت لُوط كانَتَا تحْت عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا
صلِحَينِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنهُمَا مِنَ اللَّهِ شيْئاً وَ قِيلَ
ادْخُلا النَّارَ مَعَ الدَّخِلِينَ(10) وَ ضرَب اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ
ءَامَنُوا امْرَأَت فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَت رَب ابْنِ لى عِندَك بَيْتاً فى
الْجَنَّةِ وَ نجِّنى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ
الظلِمِينَ(11) وَ مَرْيمَ ابْنَت عِمْرَنَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا
فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَ صدَّقَت بِكلِمَتِ رَبهَا وَ كُتُبِهِ وَ كانَت مِنَ
الْقَنِتِينَ(12)
تفسير نمونه ج : 24 ص : 298
ترجمه :
9 - اى پيامبر ! با كفار و منافقين پيكار كن و بر آنها سخت بگير ، جايگاهشان جهنم
است و بد جايگاهى است .
10 - خداوند مثلى براى كسانى كه كافر شده اند زده است ، مثل به همسر نوح ، و همسر
لوط ، آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ، ولى به آن دو خيانت
كردند ، و ارتباط آنها با اين دو ( پيامبر ) سودى به حالشان ( در برابر عذاب الهى )
نداشت .
و به آنها گفته شد : وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند !
11 - و خداوند مثلى براى مؤمنان زده ، به همسر فرعون ، در آن هنگام كه گفت
پروردگارا ! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز ، و مرا از فرعون و عمل او نجات
ده ، و مرا از قوم ظالم رهائى بخش .
12 - و همچنين مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگاه داشت ، و ما از
روح خود در او دميديم ، او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد ، و از مطيعان
فرمان خدا بود .
تفسير : الگوهائى از زنان مؤمن و كافر
از آنجا كه منافقان از افشاى اسرار درونى خانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و
بروز مشاجرات و اختلافهائى در ميان همسران او كه در آيات قبل به آن اشاره شده قطعا
خوشحال بودند ، بلكه به شايعات در اين زمينه دامن مى زدند شايد به همين مناسبت در
نخستين آيه مورد بحث دستور شدت عمل در باره آنها داده ، مى فرمايد : اى پيامبر با
كفار و منافقان پيكار و جهاد كن و بر آنها سخت بگير جايگاهشان جهنم و بد جايگاهى
است .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 299
( يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم و ماواهم جهنم و بئس المصير
) .
اين جهاد در مورد كفار ممكن است به صورت مسلحانه يا غير مسلحانه بوده باشد ، ولى در
مورد منافقان بدون شك جهاد مسلحانه نيست ، زيرا در هيچ تاريخى نقل نشده كه پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) با منافقان پيكار مسلحانه كرده باشد ، لذا در حديثى از
امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : ان رسول الله لم يقاتل منافقا قط
انما كان يتالفهم : رسول خدا هرگز با منافقى جنگ نكرد ، بلكه پيوسته در تاليف قلوب
آنها مى كوشيد .
بنابراين مراد از جهاد با آنها همان توبيخ و سرزنش و تهديد و انذار و رسوا ساختن
آنها ، و يا در بعضى از موارد تاليف قلوب آنها است ، چه اينكه جهاد معنى وسيع و
گسترده اى دارد ، و هرگونه تلاش و كوشش را شامل مى شود ، تعبير به و اغلظ عليهم (
بر آنها سخت بگير و خشونت كن ) نيز اشاره به خشونت در سخن و افشاگرى و تهديد و
مانند آن است .
اين وضع خاص در مقابل منافقان ، با اينكه آنها خطرناكترين دشمن اسلام بودند ، به
خاطر اين بود كه آنها ظاهرا دم از اسلام مى زدند ، و با مسلمانان كاملا آميزش
داشتند ، لذا ممكن نبود همچون يك كافر با آنها رفتار كرد .
البته اين در صورتى بود كه آنها دست به اسلحه نبرند و اگر اين كار را مى كردند
مسلما با آنها مقابله به مثل مى شد ، زيرا در اين صورت عنوان محارب به خود مى
گرفتند .
گرچه اين مساله در عصر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) واقع نشد ولى بعد از او
مخصوصا در عصر امير مؤمنان (عليه السلام) روى داد ، و او با منافقان مسلح به نبرد
برخاست .
بعضى گفته اند منظور از جهاد با منافقان در آيه فوق اجراى حدود
تفسير نمونه ج : 24 ص : 300
شرعى در مورد آنهاست ، زيرا اكثر كسانى كه حد بر آنها جارى مى شد از منافقان بودند
، ولى هيچ دليلى براى اين تفسير ، و بر اين ادعا كه حدود شرعى در آن عصر غالبا بر
آنها واقع شده ، در دست نيست .
قابل توجه اينكه آيه فوق عينا و بدون هيچ كم و زياد در سوره توبه آيه 73 نيز آمده
است .
سپس بار ديگر به ماجراى همسران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بازمى گردد ، و
براى اينكه درس عملى زنده اى به آنها بدهد به ذكر سرنوشت فشرده دو نفر از زنان بى
تقوا كه در خانه دو پيامبر بزرگ خدا بودند ، و سرنوشت دو زن مؤمن و ايثارگر كه يكى
از آنها در خانه يكى از جبارترين مردان تاريخ بود مى پردازد .
نخست مى فرمايد : خداوند مثلى براى كافران زده است ، مثلى به همسر نوح و همسر لوط (
ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط ) .
آنها تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ، ولى به آن دو خيانت كردند (
كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما ) .
اما ارتباط آنها با اين دو پيامبر بزرگ سودى به حالشان در برابر عذاب الهى نداشت ،
و به آنها گفته شد كه وارد در آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند ( فلم يغنيا
عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين ) .
و به اين ترتيب به دو همسر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه در ماجراى
افشاى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 301
اسرار و آزار آن حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دخالت داشتند هشدار مى دهد كه گمان
نكنند همسرى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به تنهائى مى تواند مانع كيفر آنها
باشد ، همانگونه كه رابطه همسران نوح و لوط ، به خاطر خيانت ، از خاندان نبوت و وحى
قطع شد ، و گرفتار عذاب الهى شدند .
و در ضمن هشدارى است به همه مؤمنان در تمام قشرها كه پيوندهاى خود را با اولياء
الله در صورت گناه و عصيان مانع عذاب الهى نپندارند .
در بعضى از كلمات مفسران آمده است كه اسم همسر حضرت نوح والهة و اسم همسر حضرت لوط
والعة بوده است و بعضى عكس اين را نوشته اند ، يعنى نام همسر نوح را والعه و همسر
لوط را والهه يا واهله گفته اند .
به هر حال اين دو زن به اين دو پيامبر بزرگ خيانت كردند ، البته خيانت آنها هرگز
انحراف از جاده عفت نبود ، زيرا هرگز همسر هيچ پيامبرى آلوده به بى عفتى نشده است ،
چنانكه در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) صريحا آمده است ، ما بغت
امرأة نبى قط : همسر هيچ پيامبرى هرگز آلوده عمل منافى عفت نشد .
خيانت همسر لوط اين بود كه با دشمنان آن پيامبر (عليه السلام) همكارى مى كرد ، و
اسرار خانه او را به دشمن مى سپرد ، و همسر نوح نيز چنين بود .
راغب در مفردات مى گويد : خيانت و نفاق يك حقيقت است ، جز اينكه خيانت در مقابل عهد
و امانت گفته مى شود ، و نفاق در مسائل دينى .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 302
تناسب اين داستان با داستان افشاى اسرار خانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز
ايجاب مى كند كه منظور از خيانت همين باشد .
به هر حال آيه فوق اميدهاى كاذب افرادى را كه گمان مى كنند تنها ارتباط با شخص
بزرگى همچون پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى تواند مايه نجات آنها گردد ( هر
چند در عمل آلوده باشند ) قطع مى كند ، تا هيچكس از اين نظر براى خود مصونيتى قائل
نشود ، لذا در پايان آيه مى گويد : به آنها گفته مى شود با ساير دوزخيان وارد جهنم
شويد يعنى ميان شما و ديگران از اين نظر هيچ امتيازى نيست ! .
سپس دو مثال براى افراد باايمان ذكر كرده ، مى گويد : خداوند مثلى براى مؤمنان ذكر
كرده : همسر فرعون را ، در آن زمان كه به پيشگاه خدا عرضه داشت : پروردگار من !
خانه اى برايم در جوار قربت در بهشت بنا كن ، و مرا از فرعون و كارهايش رهائى بخش ،
و مرا از اين قوم ظالم نجات ده ( و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت
رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين ) .
معروف اين است كه نام همسر فرعون آسيه و نام پدرش مزاحم بوده است ، گفته اند هنگامى
كه معجزه موسى (عليه السلام) را در مقابل ساحران مشاهده كرد اعماق قلبش به نور
ايمان روشن شد ، و از همان لحظه به موسى ايمان آورد او پيوسته ايمان خود را مكتوم
مى داشت ، ولى ايمان و عشق به خدا چيزى نيست كه بتوان آنرا هميشه كتمان كرد ،
هنگامى كه فرعون از ايمان او باخبر شد بارها او را نهى كرد ، و اصرار داشت كه دست
از دامن آئين موسى (عليه السلام) بردارد ، و خداى او را رها كند ، ولى اين زن با
استقامت هرگز تسليم خواسته فرعون نشد .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 303
سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهايش را با ميخها بسته ، در زير آفتاب سوزان قرار
دهند ، و سنگ عظيمى بر سينه او بيفكنند ، هنگامى كه آخرين لحظه هاى عمر خود را مى
گذارند دعايش اين بود پروردگارا ! براى من خانه اى در بهشت در جوار خودت بنا كن و
مرا از فرعون و اعمالش رهائى بخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده ! خداوند نيز دعاى
اين زن مؤمن پاكباز فداكار را اجابت فرمود و او را در كنار بهترين زنان جهان مانند
مريم قرار داد .
چنانكه در همين آيات در رديف او قرار گرفته است .
در روايتى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : افضل نساء اهل الجنة
خديجة بنت خويلد ، و فاطمة بنت محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و مريم بنت عمران ،
و آسيه بنت مزاحم ، امرأة فرعون ! : برترين زنان اهل بهشت چهار نفرند خديجه دختر
خويلد و فاطمه دختر محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مريم دختر عمران و آسيه دختر
مزاحم همسر فرعون ( 1 ) .
جالب اينكه همسر فرعون با اين سخن كاخ عظيم فرعون را تحقير مى كند و آن را در برابر
خانه اى در جوار رحمت خدا به هيچ مى شمرد ، و به اين وسيله به آنها كه او را نصيحت
مى كردند كه اينهمه امكانات چشمگيرى كه از طريق ملكه مصر بودن در اختيار تو است با
ايمان به مرد شبانى همچون موسى از دست نده ! پاسخ مى گويد .
و با جمله نجنى من فرعون و عمله بيزارى خود را ، هم از خود فرعون و هم از مظالم و
جناياتش ، اعلام مى دارد .
و با جمله و نجنى من القوم الظالمين ناهمرنگى خود را با محيط آلوده
تفسير نمونه ج : 24 ص : 304
و بيگانگى خويش را از جنايات آنها برملا مى كند ، و چقدر حساب شده است اين جمله هاى
سه گانه اى كه اين زن با معرفت و ايثارگر در واپسين لحظه هاى عمرش بيان كرد ، جمله
هائى كه مى تواند براى همه زنان و مردان مؤمن جهان الهام بخش باشد ، جمله هائى كه
بهانه هاى واهى را از دست تمام كسانى كه فشار محيط ، يا همسر را ، مجوزى براى ترك
اطاعت خدا و تقوى مى شمرند ، مى گيرد .
مسلما زرق و برق و جلال و جبروتى برتر از دستگاه فرعونى وجود نداشت همانطور كه فشار
و شكنجه اى فراتر از شكنجه هاى فرعون جنايتكار نبود ، ولى نه آن زرق و برق ، و نه
اين فشار و شكنجه ، آن زن مؤمن را به زانو در نياورد و همچنان به راه خود در مسير
رضاى خدا ادامه داد تا جان خويش را در راه معشوق حقيقى فدا كرد .
قابل توجه اينكه تقاضا مى كند خداوند خانه اى در بهشت ، و در نزد خودش ، براى او
بنا كند ، كه در بهشت بودن جنبه جسمانى آن است ، و نزد خدا بودن جنبه روحانى آن ، و
او هر دو را در يك عبارت كوتاه جمع كرده است .
سپس به دومين زن با شخصيت كه الگوئى براى افراد باايمان محسوب مى شود اشاره كرده ،
مى فرمايد : و نيز خداوند مثلى زده است مريم دختر عمران را كه دامان خود را پاك
نگاهداشت ( و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها ) .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 305
و ما از روح خود در او دميديم ( فنفخنا فيه من روحنا ) .
و او به فرمان خدا بدون داشتن همسر ، فرزندى آورد كه پيامبر اولو العزم پروردگار شد
.
سپس مى افزايد او سخنان پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد ، و به همه آنها ايمان
آورد ( و صدقت بكلمات ربها و كتبه ) .
و او از مطيعان فرمان خدا بود ( و كانت من القانتين ) .
از نظر ايمان در سرحد اعلى قرار داشت ، و به تمام كتب آسمانى و اوامر الهى مؤمن ، و
از نظر عمل پيوسته مطيع اوامر الهى بود ، و بنده اى بود جان و دل بر كف ، و چشم بر
امر و گوش بر فرمان داشت .
تفاوت كلمات و كتب ممكن است از اين نظر باشد كه تعبير به كتب اشاره به تمام كتابهاى
آسمانى است كه بر پيامبران نازل شده و تعبير به كلمات ناظر وحى هائى است كه صورت
كتاب آسمانى نداشته است .
مريم آنچنان نسبت به اين كلمات و كتب مؤمن بود كه قرآن در آيه 75 سوره مائده به
عنوان صديقه ( بسيار تصديق كننده ) از او ياد كرده است .
در آيات مختلف قرآن مطالب زيادى در باره شخصيت اين زن باايمان و مقام والاى او ديده
مى شود كه قسمت مهمى از آن در همان سوره اى است كه به نام او ناميده شده ( جمعى نيز
صديقه را به معنى بسيار راستگو توصيف كرده اند ) .
و به هر حال قرآن با اين تعبيرات دامان مريم را از سخنان ناروائى كه جمعى از
يهوديان آلوده و جنايتكار ، در باره او مى گفتند ، و شخصيت ، و حتى پاكدامنى او را
زير سؤال مى بردند ، پاك مى شمرد ، و مشت محكمى بر دهان
تفسير نمونه ج : 24 ص : 306
بدگويان مى كوبد .
تعبير به فنفخنا فيه من روحنا ( از روح خود در او دميديم ) چنانكه قبلا نيز اشاره
كرده ايم منظور از آن يك روح با عظمت و متعالى است ، يا به تعبير ديگر اضافه روح به
خداوند اضافه تشريفيه است كه براى بيان عظمت چيزى مى آيد ، مانند اضافه خانه به خدا
در تعبير بيت الله و گرنه خداوند نه روح دارد ، و نه خانه و بيت .
عجب اينكه بعضى از مفسران حديثى در باره زنان با شخصيت و والامقام در نزد خداوند
نقل كرده اند كه عايشه را برترين آنها شمرده اند ! چه خوب بود اين حديث را در تفسير
سوره تحريم ذكر نمى كردند ، چرا كه اين سوره با صداى رسا پيامى بر خلاف اين حديث
ساختگى مى دهد ، و چنانكه ديديم بسيارى از مفسران اهل سنت و مورخان تصريح كرده اند
آن دو زن كه آيات اين سوره آنها را شديدا ملامت مى كند و مايه خشم خدا و رسولش شدند
، حفصه و عايشه بودند ، و اين معنى صريحا در صحيح بخارى نيز آمده است .
ما از تمام كسانى كه آزاد مى انديشند مى خواهيم بار ديگر آيات اين سوره را مرور
كنند و سپس ارزش چنين احاديثى را روشن سازند .
خداوندا ! ما را از حب و بغضهاى بى دليل و تعصب آميز حفظ فرما ، و چنان كن كه در
برابر آيات قرآن مجيدت با تمام وجود خود تسليم و خاضع باشيم .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 307
پروردگارا ! مباد آن روزى كه پيامبر بزرگت از اعمال ما ناخشنود و از روش زندگى ما
ناراضى گردد .
بارالها ! به ما چنان استقامتى مرحمت كن كه فشارها و شكنجه هاى فراعنه زمان در
سراسر جهان در روح و ايمان ما كمترين اثر نگذارد .
آمين يا رب العالمين .
پايان سوره تحريم 7 شوال 1406
تفسير نمونه ج : 24 ص : 308
تفسير نمونه ج : 24 ص : 309
( 67 ) سوره ملك اين سوره در مكه نازل شده و داراى 30 آيه است
تفسير نمونه ج : 24 ص : 310
تفسير نمونه ج : 24 ص : 311
محتواى سوره ملك
اين سوره كه سرآغاز جزء 29 قرآن مجيد است از سوره هائى است كه بنابر مشهور ، تمام
آن در مكه نازل شده ، همانگونه كه غالب سوره هاى اين جزء مكى است ، بلكه به گفته
بعضى از مفسران تمام سوره هاى اين جزء مكى است به عكس سوره هاى جزء قبل كه مدنى بود
، ولى چنانكه خواهيم گفت : سوره دهر ( يا سوره انسان ) از اين قاعده مستثنى است و
در مدينه نازل شده است .
سوره ملك كه نام ديگرش سوره منجية ( نجاتبخش ) و نام سومش واقية يا مانعة است (
زيرا تلاوت كننده خود را از عذاب الهى يا عذاب قبر نگاه مى دارد ) از سوره هاى
بسيار پرفضيلت قرآن مى باشد ، و مسائل زيادى در آن مطرح شده كه عمدتا بر سه محور
دور مى زند .
1 - بحثهائى پيرامون مبدأ و صفات خداوند ، و نظام شگفت انگيز خلقت مخصوصا آفرينش
آسمانها و ستارگان ، و آفرينش زمين و مواهب آن ، و همچنين آفرينش پرندگان ، و آبهاى
جارى و آفرينش گوش و چشم و ابزار شناخت .
2 - بحثهائى پيرامون معاد و عذاب دوزخ ، و گفتگوهاى ماموران عذاب با دوزخيان ، و
مانند آن .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 312
3 - انذار و تهديد كافران و ظالمان به انواع عذابهاى دنيا و آخرت .
و به گفته بعضى از نظر محور اصلى تمام سوره را همان مالكيت و حاكميت خدا تشكيل مى
دهد كه در نخستين آيه آمده است .
فضيلت تلاوت سوره
روايات زيادى در فضيلت اين سوره از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ائمه اهلبيت
(عليهم السلام) نقل شده است : از جمله در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
مى خوانيم : من قرأ سورة تبارك فكانما احيا ليلة القدر ! : كسى كه سوره تبارك را
بخواند چنان است كه گوئى شب قدر را احيا داشته .
و در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است : وددت ان تبارك الملك فى قلب كل مؤمن :
دوست مى داشتم كه سوره تبارك در قلب همه مؤمنان ثبت بود .
در حديثى از امام محمد بن على الباقر مى خوانيم كه فرمود : سورة الملك هى المانعة
تمنع من عذاب القبر ، و هى مكتوبة فى التوراة سورة الملك و من قرأها فى ليلة فقد
اكثر ، و اطاب ، و لم يكتب من الغافلين ... سوره ملك سوره مانعه است ، يعنى از عذاب
قبر ممانعت مى كند ، و در تورات به همين نام ثبت است ، كسى كه آنرا در شبى بخواند
بسيار خوانده ، و
تفسير نمونه ج : 24 ص : 313
خوب خوانده ، و از غافلان محسوب نمى شود .
و احاديث در اين زمينه بسيار است .
البته اينهمه آثار عظيم مربوط به خواندن بدون فكر و عمل نيست ، هدف خواندنى است
آميخته با الهام گرفتن براى عمل .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 314
سورة الملك
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تَبَرَك الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْك وَ هُوَ
عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(1) الَّذِى خَلَقَ الْمَوْت وَ الحَْيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ
أَيُّكمْ أَحْسنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ(2) الَّذِى خَلَقَ سبْعَ
سمَوَت طِبَاقاً مَّا تَرَى فى خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَوُت فَارْجِع الْبَصرَ
هَلْ تَرَى مِن فُطور(3) ثمَّ ارْجِع الْبَصرَ كَرَّتَينِ يَنقَلِب إِلَيْك
الْبَصرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ(4) وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السمَاءَ الدُّنْيَا
بِمَصبِيحَ وَ جَعَلْنَهَا رُجُوماً لِّلشيَطِينِ وَ أَعْتَدْنَا لهَُمْ عَذَاب
السعِيرِ(5)
تفسير نمونه ج : 24 ص : 315
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - پربركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست او است ، و بر همه چيز
قادر است .
2 - همان كسى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك بهتر عمل مى
كنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است .
3 - همان كسى كه هفت آسمان را بر روى يكديگر آفريد ، در آفرينش خداوند رحمان هيچ
تضاد و عيبى نمى بينى ، بار ديگر نگاه كن ، آيا هيچ شكاف و خللى مشاهده مى كنى ؟
4 - بار ديگر ( به عالم هستى ) نگاه كن سرانجام چشمانت ( در جستجوى خلل و نقصان
ناكام مانده ) به سوى تو بازمى گردد در حالى كه خسته و ناتوان است .
5 - ما آسمان پائين را با چراغهاى پرفروغى زينت بخشيديم ، و آنها ( شهب ) را
تيرهائى براى شياطين قرار داديم و براى آنان عذاب دوزخ فراهم ساختيم .
تفسير : هيچ نقصى در جهان هستى نمى بينى
اين سوره با مساله مهم مالكيت و حاكميت خداوند و جاودانگى ذات پاك او آغاز مى شود
كه در واقع كليد همه بحثهاى اين سوره است .
مى فرمايد : پربركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست او است ، و او
بر همه چيز قادر است ( تبارك الذى بيده الملك و هو على كل شىء قدير ) .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 316
تبارك از ماده بركت در اصل از برك ( بر وزن برگ ) به معنى سينه شتر است ، و هنگامى
كه برك البعير گفته شود مفهومش اين است كه شتر سينه خود را به زمين زد ، سپس اين
كلمه به معنى دوام و بقاء و زوال ناپذيرى آمده ، و در مورد هر نعمتى كه پايدار و
بادوام باشد گفته شده است ، مخزن آب را از اين رو بركه مى گويند كه آب مدتى طولانى
در آن باقى مى ماند .
در آيه فوق در حقيقت دليل مبارك بودن ذات پاك خدا ذكر شده و آن مالكيت و حاكميت او
بر جهان و قدرت او بر همه چيز است ، و به همين دليل وجودى است زوال ناپذير و پربركت
.
در آيه بعد به هدف آفرينش مرگ و حيات انسان كه از شؤون مالكيت و حاكميت خدا است
اشاره كرده ، مى فرمايد : او كسى است كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه
كداميك بهتر عمل مى كنيد ( الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا ) .
مرگ اگر به معنى فنا و نيستى باشد مخلوق نيست ، چرا كه خلقت به امور وجودى تعلق مى
گيرد ، ولى مى دانيم كه حقيقت مرگ انتقال از جهانى به جهان ديگر است ، و اين قطعا
يك امر وجودى است كه مى تواند مخلوق باشد .
و اگر مرگ در اينجا قبل از حيات ذكر شده بخاطر تاثير عميقى است كه توجه به مرگ در
حسن عمل دارد .
گذشته از اينكه مرگ قبل از زندگى بوده است .
منظور از آزمايش خداوند چنانكه قبلا نيز گفته ايم نوعى پرورش است ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 317
به اين معنى كه انسانها را به ميدان عمل مى كشد تا ورزيده و آزموده و پاك و پاكيزه
شوند .
و لايق قرب خدا گردند .
قابل توجه اينكه هدف آزمايش حسن عمل معرفى كرده ، نه كثرت عمل ، و اين دليل بر اين
است كه اسلام به كيفيت اهميت مى دهد نه به كميت مهم آن است كه عمل خالصانه و براى
خدا مفيد و جامع باشد ، هر چند از نظر كميت كم باشد .
لذا در اينكه منظور از احسن عملا چيست در بعضى از روايات اسلامى از پيغمبر گرامى
اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : اتمكم عقلا ، و اشدكم لله خوفا
، و احسنكم فيما امر الله به و نهى عنه نظرا ، و ان كان اقلكم تطوعا ! منظور اين
است كه كداميك از شما عقل و خرد كاملتر ، و خداترسى بيشتر ، و آگاهى فزونتر بر
اوامر و نواهى الهى داريد ، هر چند اعمال مستحبتان كمتر بوده باشد .
بديهى است عقل كامل عمل را پاكتر و نيت را خالصتر و پاداش را بيشتر مى كند .
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : ليس يعنى اكثر عملا ، و لكن
اصوبكم عملا ، و انما الاصابة خشية الله و النية الصادقة ، ثم قال الابقاء على
العمل حتى يخلص .
اشد من العمل ، و العمل الخالص الصالح الذى لا تريد ان يحمدك عليه احد الا الله عز
و جل : منظور اين نيست كداميك بيشتر عمل مى كنيد ، بلكه منظور اين است كداميك
صحيحتر عمل مى كنيد ، و عمل صحيح آن است كه توأم با خداپرستى
تفسير نمونه ج : 24 ص : 318
و نيت پاك باشد ، سپس فرمود : نگهدارى عمل از آلودگى سخت تر است از خود عمل ، و عمل
خالص صالح ، عملى است كه نمى خواهى احدى جز خدا تو را به خاطر آن بستايد .
در مورد هدف آفرينش انسان در تفسير سوره ذاريات ذيل آيه 56 و ما خلقت الجن و الانس
الا ليعبدون بحث مشروحى داشتيم در آنجا هدف عبوديت خدا ذكر شده ، و در اينجا آزمايش
حسن عمل ، روشن است كه مساله آزمون و امتحان از مساله عبوديت جدا نيست ، همانگونه
كه كمال عقل و خداترسى و نيت خالص كه در روايات بالا به آن اشاره شده ، روح عبوديت
را تشكيل مى دهد .
به اين ترتيب عالم ميدان آزمايش بزرگى است براى همه انسانها ، وسيله آزمايش ، مرگ و
حيات ، و هدف اين آزمون بزرگ رسيدن به حسن عمل ، كه مفهومش تكامل معرفت ، و اخلاص
نيت ، و انجام هر كار خير است .
و اگر مى بينيم بعضى از مفسران احسن عملا را در اينجا به معنى ياد مرگ كردن ، يا
آماده براى مرگ شدن ، و امثال آن تفسير كرده اند در حقيقت اشاره به مصداقهائى از
اين معنى كلى است .
و از آنجا كه در اين ميدان آزمايش بزرگ انسان گرفتار لغزشهاى فراوانى مى شود ،
نبايد اين لغزشها او را مايوس كند ، و از تلاش و كوشش براى اصلاح خويش بازدارد ، در
پايان آيه به بندگان وعده يارى و آمرزش داده مى گويد : و او شكست ناپذير و بخشنده
است ( و هو العزيز الغفور ) آرى او قادر بر هر چيز ، و آمرزنده هر انسان توبه كارى
است .
تفسير نمونه ج : 24 ص : 319
بعد از بيان نظام مرگ و زندگى ، به نظام كلى جهان پرداخته ، و انسان را به مطالعه
مجموعه عالم هستى دعوت مى كند ، تا از اين طريق خود را براى آن آزمون بزرگ آماده
كند ، مى فرمايد : همان خدائى كه هفت آسمان را بر روى يكديگر آفريد ( الذى خلق سبع
سموات طباقا ) .
در باره آسمانهاى هفتگانه كمى قبل از اين در تفسير آيه 12 سوره طلاق بحث كرده ايم ،
و در مورد طباقا در اينجا بايد بيفزاييم كه بر اساس اين تعبير آسمانهاى هفتگانه هر
كدام فوق ديگرى قرار دارد ، زيرا معنى مطابقه در اصل آن است كه چيزى را فوق چيز
ديگرى قرار دهند .
حال اگر آسمانهاى هفتگانه را اشاره به كرات هفتگانه منظومه شمسى بدانيم كه با چشم
غير مسلح قابل رؤيتند ، هر كدام فاصله معينى از خورشيد دارند و هر يك فوق ديگرى است
.
و اگر آنچه را از ستارگان ثوابت و سيار مى بينيم همه را جزء آسمان اول بشمريم معلوم
مى شود كه در مراحل بالاتر عوالم ديگرى است كه يكى برتر از ديگرى قرار دارد .
و به دنبال آن مى افزايد : در خلقت خداوند رحمان هيچ نقص و تضاد و عيبى نمى بينى (
ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت ) .
با تمام عظمتى كه عالم هستى دارد هر چه هست نظم است و استحكام ، و انسجام ، و
تركيبات حساب شده ، و قوانين دقيق و اگر بى نظمى در گوشه اى از جهان راه مى يافت آن
را به نابودى مى كشيد .
از نظام عجيب و شگفت انگيزى كه بر يك دانه اتم ، و ذرات الكترون و پروتون حاكم است
گرفته ، تا نظامات حاكم بر كل منظومه شمسى ، و منظومه هاى ديگر و كهكشانها ، همه در
سيطره قوانين دقيقى قرار دارند كه آنها
|