بعدی

تفسير نمونه ج : 24 ص : 3
( 60 ) سوره ممتحنه اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 13 آيه است

تفسير نمونه ج : 24 ص : 4
تفسير نمونه ج : 24 ص : 5
محتواى سوره ممتحنه
اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل مى گردد : بخش اول : از مساله حب فى الله و بغض فى الله و نهى از طرح دوستى با مشركان سخن مى گويد ، و مسلمانان را به الهام گرفتن از پيامبر بزرگ خدا ابراهيم (عليه السلام) دعوت مى كند ، و خصوصيات ديگرى را در اين زمينه بر مى شمرد .
اين معنى همانگونه كه در آغاز سوره آمده است در پايان سوره نيز تكرار و تاكيد شده .
بخش دوم : پيرامون زنان مهاجر و آزمايش امتحان آنها و احكام ديگرى در اين رابطه بحث مى كند ، و انتخاب نام ممتحنه براى اين سوره نيز به خاطر همين مساله امتحان است كه در آيه 10 آمده است .
نام ديگرى براى سوره ذكر شده و آن سوره مودت است به خاطر نهى از مودت مشركان در نخستين آيه سوره .

فضيلت تلاوت سوره ممتحنه
در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرء سورة الممتحنة كان المؤمنون و المؤمنات له شفعاء يوم القيامة : هر كس سوره ممتحنه را
تفسير نمونه ج : 24 ص : 6
قرائت كند تمام مؤمنين و مؤمنات ، شفيعان او در روز قيامت خواهند بود .
در حديث ديگرى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) آمده است : من قرء سورة الممتحنة فى فرائضه و نوافله امتحن الله قلبه للايمان ، و نور له بصره ، و لا يصيبه فقر ابدا ، و لا جنون فى بدنه ، و لا فى ولده : كسى كه سوره ممتحنه را در نمازهاى واجب و نافله بخواند ، خداوند قلبش را براى ايمان ، خالص و آماده مى كند ، نور بصيرت به او مى بخشد ، و هرگز فقر دامان او را نمى گيرد ، و خود و فرزندانش به جنون گرفتار نمى شوند .
ناگفته پيدا است اينهمه فضيلت و افتخار از آن كسانى است كه آيات اين سوره را در زمينه حب فى الله و بغض فى الله و جهاد در راه خدا و به كار بستن محتواى آن ، مورد توجه قرار مى دهند ، و تنها به تلاوت بى روح و فاقد علم و عمل قناعت نكنند .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 7
سورة الممتحنة
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ يخْرِجُونَ الرَّسولَ وَ إِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَداً فى سبِيلى وَ ابْتِغَاءَ مَرْضاتى تُسِرُّونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَ مَا أَعْلَنتُمْ وَ مَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضلَّ سوَاءَ السبِيلِ(1) إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَ يَبْسطوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيهُمْ وَ أَلْسِنَتهُم بِالسوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ(2) لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكمْ وَ لا أَوْلَدُكُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(3)

تفسير نمونه ج : 24 ص : 8
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمن خويش را دوست خود قرار ندهيد ، شما نسبت به آنها اظهار محبت مى كنيد ، در حالى كه به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده اند ، و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شما است از شهر و ديارتان بيرون مى رانند ، اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده ايد پيوند دوستى با آنها برقرار نسازيد ، شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى كنيد در حالى كه من آنچه را پنهان يا آشكار مى كنيد از همه بهتر مى دانم ، و هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده .
2 - اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمنتان خواهند بود ، و دست و زبان خود را به بدى بر شما مى گشايند و دوست دارند شما به كفر باز گرديد .
3 - هرگز بستگان و اولاد شما سودى به حالتان نخواهند داشت ، و در قيامت ميان شما جدائى مى افكند ، و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بينا است .

شان نزول :
غالب مفسران تصريح كرده اند كه اين آيات ( يا آيه اول ) در باره حاطب ابن ابى بلتعه ، نازل شده است ( البته با تفاوتهاى مختصرى ) و ما ذيلا آنچه را مرحوم طبرسى در مجمع البيان آورده است ، ذكر مى كنيم : جريان چنين بود كه زنى بنام ساره كه وابسته به يكى از قبائل مكه بود از مكه به مدينه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 9
خدمت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به او فرمود : آيا مسلمان شده اى و به اينجا آمده اى ؟ عرض كرد نه ، فرمود : به عنوان مهاجرت آمده اى ؟ گفت : نه .
فرمود : پس چرا آمدى ؟ عرض كرد : شما اصل و عشيره ما بوديد ، و سرپرستان من همه رفتند ، و من شديدا ، محتاج شدم نزد شما آمده ام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد .
فرمود : پس جوانان مكه چه شدند ؟ ( اشاره به اينكه آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى كرد ) .
گفت : بعد از واقعه بدر ، هيچكس از من تقاضاى خوانندگى نكرد ، ( و اين نشان مى دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد در مشركان مكه سنگين بود ) .
حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به فرزندان عبد المطلب ، دستور داد ، لباس و مركب و خرج راهى به او دادند ، و اين در حالى بود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آماده فتح مكه مى شد .
در اين موقع حاطب بن ابى بلتعه ( يكى از مسلمانان معروف كه در جنگ بدر و بيعت رضوان شركت كرده بود ) نزد ساره آمد و نامه اى نوشت و گفت : آنرا به اهل مكه بده و ده دينار و بقولى ده درهم نيز به او داد ، و پارچه بردى نيز به او بخشيد .
حاطب در نامه به اهل مكه چنين نوشته بود رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قصد دارد به سوى شما آيد ، آماده دفاع از خويش باشيد ! ساره نامه را برداشت و از مدينه به سوى مكه حركت كرد .
جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسانيد ، رسول خدا ، على (عليه السلام) و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد كه سوار بر مركب شوند و به سوى مكه حركت كنند و فرمود در يكى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مى رسيد كه حامل نامه اى از حاطب به مشركين مكه است ، نامه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 10
را از او بگيريد .
آنها حركت كردند و در همان مكان كه رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرموده بود به او رسيدند ، او سوگند ياد كرد كه هيچ نامه اى نزد او نيست ، اثاث سفر او را تفتيش كردند و چيزى نيافتند ، همگى تصميم بر بازگشت گرفتند ، ولى على (عليه السلام) فرمود : نه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به ما دروغ گفته ، و نه ما دروغ مى گوئيم ، شمشير را كشيد و فرمود نامه را بيرون بياور ، و الا به خدا سوگند گردنت را مى زنم ! ساره هنگامى كه مساله را جدى يافت نامه را كه در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد ، آنها نامه را خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آوردند .
حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به سراغ حاطب فرستاد ، فرمود اين نامه را مى شناسى ؟ ! عرض كرد : بلى ، فرمود : چه چيز موجب شد به اين كار اقدام كنى ؟ ! عرض كرد اى رسول خدا ! به خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفته ام لحظه اى كافر نشده ام ، و هرگز به تو خيانت ننموده ام ، و هيچگاه دعوت مشركان را از آن زمان كه از آنها جدا شدم اجابت نكردم ، ولى مساله اين است كه تمام مهاجران كسانى را در مكه دارند كه از خانواده آنها در برابر مشركان حمايت مى كند ، ولى من در ميان آنها غريبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند ، خواستم از اين طريق حقى به گردن آنها داشته باشم تا مزاحم خانواده من نشوند ، در حالى كه مى دانستم خداوند سرانجام آنها را گرفتار شكست مى كند ، و نامه من براى آنها سودى ندارد .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عذرش را پذيرفت ، ولى عمر برخاست و گفت : اى رسول خدا ! اجازه بده گردن اين منافق را بزنم ! پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : از جنگجويان بدر است ، و خداوند نظر لطف خاصى به آنها دارد ( اينجا بود كه آيات فوق نازل شد و درسهاى مهمى در زمينه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 11
ترك هرگونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد ) .

تفسير سرانجام طرح دوستى با دشمن خدا
چنانكه در شان نزول دانستيم حركتى از ناحيه يكى از مسلمانان صادر شد كه هر چند به قصد جاسوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى شد ، لذا آيات فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه از تكرار اينگونه كارها در آينده بپرهيزند .
نخست مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! دشمن من و خود را دوست خويش قرار ندهيد ( يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء ) يعنى آنها فقط دشمنان خدا هستند كه با شما نيز عداوت و دشمنى دارند ، با اين حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى كنيد ؟ ! سپس مى افزايد : شما نسبت به آنها اظهار محبت مى كنيد در حالى كه آنها نسبت به آنچه از حق براى شما آمده ( اسلام و قرآن ) كافر شده اند ، و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شما است از شهر و ديارتان بيرون مى رانند ( تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جائكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 12
آنها هم در عقيده با شما مخالفند ، و هم عملا به مبارزه برخاسته اند ، و كارى را كه بزرگترين افتخار شما است ، يعنى ايمان به پروردگار ، براى شما بزرگترين جرم و گناه شمرده اند ، و به خاطر همين شما را از شهر و ديارتان آواره كردند ، با اين حال آيا جاى اين است كه شما نسبت به آنها اظهار محبت كنيد ، و براى نجاتشان از چنگال مجازات الهى به دست توانمند رزمندگان سپاه اسلام تلاش كنيد ؟ ! سپس براى توضيح بيشتر مى افزايد : اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده ايد پيوند دوستى با آنها برقرار نسازيد ( ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى ) .
اگر به راستى دم از دوستى خدا مى زنيد و به خاطر او از شهر و ديار خود هجرت كرده ايد ، و طالب جهاد فى سبيل الله و جلب رضاى او هستيد اين مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نيست .
سپس براى توضيح بيشتر مى افزايد : شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى سازيد ، در حالى كه من آنچه را پنهان يا آشكار مى كنيد از همه بهتر مى دانم ! ( تسرون اليهم بالمودة و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 13
بنابراين مخفى كارى چه فايده اى دارد با علم خداوند به غيب و شهود .
و در پايان آيه به عنوان يك تهديد قاطع مى فرمايد : هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست منحرف و گمراه شده است ( و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل ) .
هم از راه معرفت خدا منحرف گشته كه گمان كرده چيزى بر خدا مخفى مى ماند ، و هم از راه ايمان و اخلاص و تقوى كه طرح دوستى با دشمنان خدا ريخته ، و هم تيشه به ريشه زندگانى خود زده است كه دشمنش را از اسرارش با خبر ساخته و اين بدترين انحرافى است كه ممكن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سرچشمه ايمان دست دهد .
در آيه بعد براى تاكيد و توضيح بيشتر مى افزايد : شما براى چه طرح دوستى با آنها مى ريزيد ؟ با اين كه اگر آنها بر شما مسلط شوند دشمن شما خواهند بود ، و دست و زبان خود را به هرگونه بدى بر شما مى گشايند ( ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء و يبسطوا اليكم ايديهم و السنتهم بالسوء ) .
شما براى آنها دلسوزى مى كنيد در حالى كه عداوتشان با شما آنچنان ريشه دار است كه اگر بر شما دست يابند از هيچ كارى فروگذارى نمى كنند ، و شما را با دست و زبان خود مورد هرگونه آزار قرار مى دهند ، آيا دلسوزى براى چنين جمعيتى سزاوار است .
و از همه بدتر اين است كه آنها دوست دارند شما از اسلام به سوى كفر باز گرديد و بزرگترين افتخار خود يعنى گوهر ايمان را از دست دهيد و ودوا لو تكفرون ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 14
و اين درست دردناكترين ضربه اى است كه مى خواهند بر شما وارد كنند .
در آخرين آيه مورد بحث به پاسخگوئى افرادى مانند حاطب بن ابى بلتعه پرداخته كه در جواب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه فرمود چرا اسرار مسلمانان را در اختيار مشركان مكه قرار دادى ؟ گفت : خويشاوندان و بستگانى در مكه دارم كه در دست كفار گرفتارند ، مى ترسم آسيبى به آنها برسانند ، خواستم از اين طريق آنها را حفظ كنم ، مى فرمايد : هرگز بستگان و اولاد شما سودى به حالتان نخواهند داشت ( لن تنفعكم ارحامكم و لا اولادكم ) .
چرا كه اگر اولاد و بستگان بى ايمان باشند نه آبرو و سرمايه اى براى اين دنيا خواهند بود و نه وسيله نجاتى در آخرت ، پس چرا افراد مؤمن به خاطر آنها كارى كنند كه موجب خشم خدا و بريدن از اولياء او گردد ؟ ! سپس مى افزايد : خداوند روز قيامت ميان شما و آنها جدائى مى افكند ( يوم القيامة يفصل بينكم ) اهل ايمان به سوى بهشت مى روند ، و اهل كفر به سوى دوزخ ، و اين در حقيقت دليلى است براى آنچه قبلا گفته شد ، يعنى آنجا كه از يكديگر جدا مى شويد و پيوندها به كلى بريده مى شود آنها چه سودى براى شما خواهند داشت ؟ ! اين آيه در حقيقت شبيه چيزى است كه در آيه 37 سوره عبس آمده است
تفسير نمونه ج : 24 ص : 15
كه مى فرمايد : يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بنيه : روزى كه انسان از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش فرار مى كند ! و در پايان آيه بار ديگر به همگان هشدار مى دهد كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد بينا است ( و الله بما تعملون بصير ) .
هم از نيات شما آگاه است ، و هم از اعمالى كه به طور سرى انجام مى دهيد ، و اگر در مواردى اسرار شما را مانند حاطب بن ابى بلتعه فاش نمى كند روى مصالحى است ، نه اينكه نداند و آگاه نباشد .
در حقيقت علم خدا به غيب و شهود و سر و علن وسيله مؤثرى براى تربيت انسان است كه در همه حال خود را در پيشگاه او ببيند و سراسر جهان را محضر حق بشمرد ، و مراقب گفتار و رفتار و حتى نيات خود باشد ، و اين است كه مى گوئيم معرفت كامل خدا سرچشمه زاينده تقوى است .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 16
قَدْ كانَت لَكُمْ أُسوَةٌ حَسنَةٌ فى إِبْرَهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمهِمْ إِنَّا بُرَءؤُا مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلا قَوْلَ إِبْرَهِيمَ لأَبِيهِ لأَستَغْفِرَنَّ لَك وَ مَا أَمْلِك لَك مِنَ اللَّهِ مِن شىْء رَّبَّنَا عَلَيْك تَوَكلْنَا وَ إِلَيْك أَنَبْنَا وَ إِلَيْك الْمَصِيرُ(4) رَبَّنَا لا تجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّك أَنت الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(5) لَقَدْ كانَ لَكمْ فِيهِمْ أُسوَةٌ حَسنَةٌ لِّمَن كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَخِرَ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِيدُ(6)

تفسير نمونه ج : 24 ص : 17
ترجمه :
4 - براى شما تاسى نيكى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت ، هنگامى كه به قوم مشرك خود گفتند : ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم ، ما نسبت به شما كافريم ، و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است ، و اين وضع همچنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد ، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش ( عمويش آزر ) وعده داد كه براى تو طلب آمرزش مى كنم ، و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم .
پروردگارا ! ما بر تو توكل كرده ايم ، و به سوى تو بازگشتيم ، و سرانجام همه به سوى تو است .
5 - پروردگارا ! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده ، و ما را ببخش اى پروردگار ما كه تو عزيز و حكيمى .
6 - براى شما در برنامه زندگى آنها اسوه حسنه اى بود براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند ، و هر كس سرپيچى كند به خويشتن ضرر زده است ، زيرا خداوند بى نياز و شايسته هرگونه ستايش است .

تفسير : ابراهيم براى همه شما اسوه بود
از آنجا كه قرآن مجيد ، در بسيارى از موارد .
براى تكميل تعليمات خود از الگوهاى مهمى كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مى آورد ، در آيات مورد بحث نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم (عليه السلام) و برنامه او به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام ، مخصوصا قوم عرب ، بوده به ميان مى آورد و مى فرمايد : براى شما در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند اسوه خوبى وجود داشت
تفسير نمونه ج : 24 ص : 18
( قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه ) .
ابراهيم (عليه السلام) بزرگ پيامبران كه زندگيش سرتاسر ، درس بندگى و عبوديت خدا ، جهاد فى سبيل الله ، و عشق به ذات پاك او بود ، ابراهيم كه امت اسلامى از بركت دعاى او ، و مفتخر به نامگذارى او مى باشد ، مى تواند براى شما سرمشق خوبى در اين زمينه گردد .
منظور از تعبير و الذين معه ( آنها كه با ابراهيم بودند ) مؤمنانى است كه او را در اين راه همراهى مى كردند ، هر چند قليل و اندك بودند ، و اين احتمال كه منظور پيامبرانى است كه با او همصدا شدند ، يا انبياء معاصر او - چنانكه بعضى احتمال داده اند - بعيد به نظر مى رسد ، به خصوص كه مناسب اين است كه قرآن در اينجا پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به ابراهيم ، و مسلمانان را به اصحاب و ياران او ، تشبيه كند ، در تواريخ نيز آمده است كه گروهى در بابل بعد از مشاهده معجزات ابراهيم به او ايمان آوردند ، و در هجرت به سوى شام او را همراهى كردند ، و اين نشان مى دهد كه او ياران وفادارى داشته است .
سپس در توضيح اين معنى مى افزايد : آن روز كه به قوم مشرك و بت پرستشان گفتند : ما از شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم ! ( اذ قالوا لقومهم انا برآء و منكم و مما تعبدون من دون الله ) .
ما نه شما را قبول داريم ، و نه آئين و مذهبتان را ، ما هم از خودتان و هم
تفسير نمونه ج : 24 ص : 19
از بتهاى بى ارزشتان متنفريم .
و باز براى تاكيد افزودند : ما نسبت به شما كافريم ( كفرنا بكم ) .
البته اين كفر همان كفر برائت و بيزارى است كه در بعضى از روايات ضمن برشمردن اقسام پنجگانه كفر به آن اشاره شده است .
و سومين بار براى تاكيد بيشتر افزودند : در ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است ( و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا ) .
و اين وضع همچنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد ( حتى تؤمنوا بالله وحده ) .
و به اين ترتيب با نهايت قاطعيت و بدون هيچگونه پرده پوشى اعلام جدائى و بيزارى از دشمنان خدا كردند ، و تصريح نمودند كه اين جدائى به هيچ قيمت قابل برگشت و تجديد نظر نيست ، و تا ابد ادامه دارد ، مگر اين كه آنها مسير خود را تغيير دهند و از خط كفر به خط ايمان روى آورند .
ولى از آنجا كه اين قانون كلى و عمومى در زندگى ابراهيم استثنائى داشته كه آنهم به خاطر هدايت بعضى از مشركان صورت گرفته ، به دنبال آن مى فرمايد : آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم كافر قطع كردند و هيچ سخن محبت آميزى به آنها نگفتند : جز اين سخن ابراهيم كه به پدرش ( عمويش آزر ) وعده داد كه براى تو از خداوند طلب آمرزش مى كنم ، ولى در عين حال من در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم و آمرزش تنها به دست او است ( الا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك و ما املك لك من الله من شىء ) .
اين در حقيقت استثنائى است از مساله قطع هرگونه ارتباط ابراهيم
تفسير نمونه ج : 24 ص : 20
و يارانش از بت پرستان كه آن هم داراى شرائط و مصلحت خاصى بود ، زيرا قرائن نشان مى دهد كه ابراهيم احتمالا آمادگى براى ايمان را در عمويش آزر مشاهده كرده بود ولى آزر از اين مساله نگران بود كه اگر راه توحيد را پيش گيرد دوران بت پرستى او چه خواهد شد ؟ ابراهيم به او وعده داد كه در پيشگاه خدا براى تو استغفار مى كنم ، و به اين وعده خود نيز عمل كرد ، ولى آزر ايمان نياورد ، و هنگامى كه بر ابراهيم روشن شد كه او دشمن خدا است و هرگز ايمان نمى آورد ديگر براى او استغفار نكرد و با او قطع رابطه نمود .
و از آنجا كه مسلمانان از اين برنامه ابراهيم و آزر اجمالا با خبر بودند و ممكن بود همين مطلب بهانه اى شود براى افرادى همچون حاطب ابن ابى بلتعه كه با كفار سر و سرى برقرار نمايند ، قرآن مى گويد اين استثنا در شرائط خاصى صورت گرفته ، و وسيله اى براى جلب آزر به ايمان بوده ، نه براى اهداف دنيوى ، و لذا در آيه 114 سوره توبه مى فرمايد : و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له انه عدو لله تبرأ منه ان ابراهيم لاواه حليم : استغفار ابراهيم براى پدرش ( عمويش آزر ) فقط بخاطر وعده اى بود كه به او داده بود ( تا وى را به سوى ايمان جذب كند ) اما هنگامى كه براى او مسلم شد كه وى دشمن خدا است از او بيزارى جست ، چرا كه ابراهيم مهربان و بردبار بود .
ولى جمعى از مفسران آن را استثناء از اسوه بودن ابراهيم دانسته اند ، و گفته اند بايد در همه چيز به او اقتدا كرد جز استغفارش براى عمويش آزر .
اين معنى گرچه در كلام عده اى از مفسران آمده ، ولى بسيار بعيد به نظر مى رسد ، زيرا اولا او در همه چيز اسوه بود ، حتى در اين برنامه ، چرا كه اگر همان شرائط آزر در بعضى از مشركان پيدا مى شد اظهار محبت نسبت به او براى جلب و جذب وى به سوى ايمان كار خوبى بود ، ثانيا ابراهيم (عليه السلام)
تفسير نمونه ج : 24 ص : 21
يك پيامبر معصوم ، و از انبياى بزرگ و مجاهد بود ، و همه افعالش سرمشق است ، معنى ندارد كه اين مساله را استثنا كنيم .
كوتاه سخن اين كه ابراهيم و پيروانش قويا با بت پرستان مخالف بودند و بايد اين درس را از آنها سرمشق گرفت ، و داستان آزر شرائط خاصى داشته كه اگر براى ما هم پيدا شود قابل تاسى است .
و از آنجا كه مبارزه با دشمنان خدا با اين صراحت و قاطعيت مخصوصا در زمانى كه آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توكل بر ذات خدا ممكن نيست ، در پايان آيه مى افزايد : آنها گفتند : پروردگارا ! ما بر تو توكل كرديم و به سوى تو بازگشت نموديم و رجوع نهائى همه سرانجام به سوى تو است ( ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير ) .
در حقيقت آنها سه مطلب را در اين عبارت به پيشگاه الهى عرضه داشتند : نخست توكل بر ذات او ، و ديگر توبه و باگزشت به سوى او ، و سپس توجه به اين حقيقت كه رجوع نهائى همه چيز به سوى او است كه علت و معلول يكديگرند ، ايمان به معاد و بازگشت نهائى سبب توبه مى گردد و توبه روح توكل را در انسان زنده مى كند .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 22
در آيه بعد به يكى ديگر از درخواستهاى ابراهيم و يارانش را كه در اين زمينه ، حساس و چشمگير است اشاره كرده ، مى گويد : پروردگارا ! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده ( ربنا لا تجعلنا فتنة للذين كفروا ) .
اين تعبير ممكن است اشاره به اعمالى مانند اعمال حاطب ابن ابى بلتعه باشد كه گاهى از افراد بيخبر سر مى زند و كارى مى كنند كه سبب تقويت گمراهان مى گردد در حالى كه گمان مى كنند كار خلافى نكرده اند .
و يا اشاره به اين است ما را در چنگال آنها گرفتار مكن ، و در برابر آنها مغلوب مساز ، مبادا بگويند : اگر اينها بر حق بودند هرگز گرفتار شكست نمى شدند ، و اين مايه گمراهى آنها مى گردد .
يعنى اگر آنها از شكست و تسلط كفار مى ترسند نه به خاطر خودشان است ، بلكه به خاطر اين است كه آئين حق زير سؤال نرود ، و پيروزى ظاهرى مشركان دليل بر حقانيت آنها تلقى نشود ، و اين است راه و رسم يك مؤمن واقعى كه هر چه مى خواهد براى خدا مى خواهد ، از همه بريده و به خدا پيوسته است و همه چيز را براى رضاى او مى طلبد .
سوى تو كرديم روى و دل به تو بستيم از همه باز آمديم با تو نشستيم هر چه نه پيوند يار بود بريديم هر چه نه پيمان دوست بود گسستيم و در پايان آيه مى افزايد : پروردگارا ! اگر لغزشى از ما سر زد ما را ببخش ( و اغفر لنا ربنا ) .
تو عزيز و حكيمى ( انك انت العزيز الحكيم ) .
قدرتت شكست ناپذير است و حكمتت نافذ در همه چيز .
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه اگر در خلال زندگى ما نشانه اى از تمايل و محبت و دوستى به دشمنان تو وجود داشته اين لغزش را بر ما ببخش ، و اين درسى است براى مسلمانان كه آنها نيز سرمشق گيرند و اگر
تفسير نمونه ج : 24 ص : 23
حاطبى در ميان آنها پيدا شد استغفار كنند و به سوى خدا بازگردند .
در آخرين آيه مورد بحث بار ديگر روى همان مطلبى تكيه مى كند كه در نخستين آيه تكيه شده بود ، مى فرمايد : براى شما مسلمانان در برنامه زندگى آنها اسوه و الگوى نيكوئى بود ، براى آنها كه اميد به خدا و روز قيامت دارند ( لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر ) .
نه تنها برائت و بيزاريشان از بت پرستان و خط كفر ، بلكه دعاهاى آنها و تقاضاهايشان در پيشگاه خدا كه نمونه هائى از آن در آيات قبل گذشت نيز براى همه مسلمانان سرمشق است .
اين سرمشق را تنها كسانى مى گيرند كه دل به خدا بسته اند ، و ايمان به مبدء و معاد قلبشان را روشن ساخته ، و در طريق حق به حركت در آمده اند .
بدون شك اين تاسى و پيروى نفعش قبل از هر كس به خود مسلمانان باز مى گردد لذا در پايان مى افزايد : هر كس سرپيچى كند و طرح دوستى با دشمنان خدا بريزد ، به خودش ضرر زده ، و خداوند نيازى به او ندارد ، چرا كه او از همگان بى نياز و شايسته هرگونه حمد و ستايش است ( و من يتول فان الله هو الغنى الحميد ) .
زيرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقويت مى كند ، و قوت آنها باعث شكست خود شما است ، و اگر آنها بر شما مسلط گردند بر صغير و كبير رحم نخواهند كرد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 24
نكته ها :

1 - الگوهاى جاويدان
برنامه هاى عملى ، هميشه مؤثرترين برنامه ها است ، چون عمل حكايت از ايمان عميق انسان به گفتارش مى كند ، و سخنى كه از دل برآيد لا جرم بر دل نشيند .
هميشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها ، وسيله مؤثرى براى تربيت آنها بوده است ، به همين دليل ، پيامبر و پيشوايان معصوم مهمترين شاخه هدايت را با عمل خود نشان مى دادند ، و لذا هنگامى كه سخن از سنت به ميان مى آيد ، گفته مى شود سنت عبارت است از قول و فعل و تقرير معصوم ، يعنى پيشوايان معصوم سخن و عمل و سكوتشان همه حجت و راهنما است ، و نيز به همين دليل است كه عصمت در تمام پيامبران و امامان ، شرط است تا الگوهائى در همه زمينه ها باشند .
قرآن نيز بر اين مساله مهم ، صحه گذارده ، الگوها و سرمشقهائى در همه زمينه ها براى مؤمنان معرفى مى كند ، از جمله در آيات مورد بحث ، دو بار از ابراهيم و يارانش سخن مى گويد ، و در سوره احزاب ، شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان الگو و اسوه ، به مسلمانان معرفى مى نمايد .
( بايد توجه داشت ، اسوه معنى مصدرى دارد ، و به معنى تاسى كردن و پيروى عملى است ، هر چند در استعمالات روزمره فارسى به معنى كسى است كه مورد تاسى قرار مى گيرد ) .
در جنگ پر مخاطره احزاب ، در ايامى كه مسلمانان ، سخت در بوته آزمايش قرار گرفته بودند ، و حوادث كوبنده نيرومندترين افراد را به لرزه در مى آورد ، خداوند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به عنوان الگو و اسوه اى از استقامت و پايمردى و ايمان
تفسير نمونه ج : 24 ص : 25
و اخلاص ، و آرامش در ميان طوفان ، معرفى مى كند ، و البته اين امر منحصر به ميدان احزاب نبود كه در همه جا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سرمشق عظيمى براى مسلمانان محسوب مى شد .
شعار كونوا دعاة الناس باعمالكم و لا تكونوا دعاة بالسنتكم : مردم را به اعمال خويش دعوت به سوى خدا كنيد نه به زبان خود كه از حديث امام صادق (عليه السلام) گرفته شده ، دليل بر اين است كه همه مسلمانان راستين نيز به نوبه خود بايد الگو و اسوه براى دگران باشند ، و با زبان عمل ، اسلام را به دنيا معرفى كنند كه اگر اين كار مى شد ، اسلام دنياگير شده بود !
2 - خداوند از همگان بى نياز است .
در قرآن مجيد كرارا روى اين نكته تكيه شده كه اگر خداوند دستورهائى به شما مى دهد ، و گاه مشكل و شاق به نظر مى رسد ، فراموش نكنيد تمام منافع آن به خود شما بازمى گردد ، چرا كه درياى بيكران هستى خدا كمبودى ندارد تا از شما كمك بگيرد ، بعلاوه شما چيزى نداريد كه به او بدهيد بلكه هر چه داريد از او است .
در احاديث قدسى آمده است : بندگان من ! شما هرگز نمى توانيد به من زيانى برسانيد و يا نفعى بدهيد ، بندگانم ! اگر اولين و آخرين و جن و انس پاكترين قلب را داشته باشند ، ذره اى بر ملك من نمى افزايد ، و اگر اولين و آخرين و انس و جن ، ناپاكترين قلب را داشته باشند ، از ملك من چيزى نمى كاهد .
بندگانم ! اگر اولين و آخرين و انس و جن در ميدانى جمع شوند و هر چه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 26
مى خواهند از من بخواهند و همه آن را به آنها بدهم چيزى از خزائن من كاسته نمى شود ، و درست مانند رطوبتى است كه يك ريسمان از دريا برمى گيرد .
بندگانم ! من اعمال شما را احصا مى كنم ، سپس به شما باز مى گردانم ، كسى كه نيكى بيابد خدا را شكر كند ، و كسى كه غير آن را ببيند جز خويشتن را ملامت ننمايد .

3 - اصل اساسى حب فى الله و بغض فى الله
پيوند مكتبى مهمترين پيوندى است كه انسانها را با يكديگر مربوط مى سازد كه هر پيوندى تحت الشعاع آن است .
اين سخنى است كه قرآن بارها روى آن تاكيد كرده است ، و اگر اين پيوند تحت تاثير روابط دوستى و خويشاوندى و منافع شخصى قرار گيرد اركان مذهب متزلزل خواهد شد .
بعلاوه ارزش نهائى در ايمان و تقوا است ، چگونه ممكن است با كسانى كه فاقد اين دو هستند ارتباط برقرار سازيم ؟ لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من احب لله و ابغض لله ، و اعطى لله جل و عز فهو ممن كمل ايمانه : كسى كه براى خدا دوست دارد ، و براى خدا دشمن دارد ، و براى خدا ببخشد ، از كسانى است كه ايمانش كامل شده .
در حديث ديگرى از همان حضرت (عليه السلام) مى خوانيم : من اوثق عرى الايمان ان تحب فى الله ، و تبغض فى الله ، و تعطى فى الله ، و تمنع فى الله : از محكمترين دستگيره هاى ايمان اين است كه براى خدا دوست دارى ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 27
و براى خدا دشمن دارى ، و براى خدا ببخشى ، و براى خدا منع كنى .
احاديث در اين زمينه بسيار فراوان است ، براى آگاهى بيشتر به جلد دوم اصول كافى باب الحب فى الله مراجعه شود ، مرحوم كلينى در اين باب 16 حديث در اين زمينه نقل كرده است .
و نيز براى توضيح بيشتر در زمينه حب فى الله و بغض فى الله به جلد 23 تفسير نمونه ذيل آيه 22 سوره مجادله مراجعه شود .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 28
* عَسى اللَّهُ أَن يجْعَلَ بَيْنَكمْ وَ بَينَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنهُم مَّوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(7) لا يَنْهَاشُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَتِلُوكُمْ فى الدِّينِ وَ لَمْ يخْرِجُوكم مِّن دِيَرِكُمْ أَن تَبرُّوهُمْ وَ تُقْسِطوا إِلَيهِمْ إِنَّ اللَّهَ يحِب الْمُقْسِطِينَ(8) إِنَّمَا يَنهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَتَلُوكُمْ فى الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكم مِّن دِيَرِكُمْ وَ ظهَرُوا عَلى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن يَتَوَلهَُّمْ فَأُولَئك هُمُ الظلِمُونَ(9)
ترجمه :
7 - اميد است خدا ميان شما و دشمنانتان ( از طريق اسلام ) پيوند محبت برقرار كند ، و خداوند قادر و آمرزنده و مهربان است .
8 - خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند ، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد .
9 - تنها شما را از دوستى كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند ، و شما را
تفسير نمونه ج : 24 ص : 29
از خانه هايتان بيرون راندند ، يا به بيرون راندن شما كمك كردند از اينكه با آنها دوستى كنيد ، و هر كس آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است .

تفسير : محبت به كفارى كه سر جنگ ندارند
در اين آيات بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون حب فى الله و بغض فى الله و قطع رابطه با مشركان آمده ادامه مى يابد ، و از آنجا كه اين قطع رابطه يك نوع خلا عاطفى براى جمعى از مسلمانان ايجاد مى كرد ، و با اين حال مؤمنان راستين و ياران رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در اين مسير ثبات قدم نشان دادند خداوند براى پاداش آنها و رفع اين كمبود به آنها بشارت مى دهد كه غم مخوريد وضع چنين نخواهد ماند مى فرمايد : اميد است خدا ميان شما و دشمنانتان پيوند محبت و دوستى ( از طريق پذيرش اسلام ) برقرار سازد ( عسى الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودة ) .
و اين امر سرانجام تحقق يافت ، سال هشتم هجرى فرا رسيد و مكه فتح شد و اهل مكه به مصداق يدخلون فى دين الله افواجا گروه گروه مسلمان شدند ، ابرهاى تيره و تار دشمنى و عناد از آسمان زندگى آنها كنار رفت و آفتاب ايمان با گرمى محبت و دوستى تابيدن گرفت .
بعضى از مفسران اين جمله را اشاره به ازدواج پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با ام حبيبه دختر ابو سفيان مى دانند كه اسلام اختيار كرده بود ، و همراه شوهرش عبيد الله بن جحش به اتفاق مهاجران حبشه ، به حبشه رفته بود ، همسرش
تفسير نمونه ج : 24 ص : 30
در آنجا از دنيا رفت ، پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كسى را نزد نجاشى فرستاد و او را به همسرى خود در آورد ، و از آنجا كه رابطه دامادى در ميان عرب سبب كاهش عداوتها مى شد اين مساله در ابو سفيان و اهل مكه اثر گذاشت .
ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد ، چرا كه آيات مورد بحث در آستانه فتح مكه نازل شده ، زيرا حاطب بن ابى بلتعه هدفش از نامه نگارى به مشركان مكه اين بود كه آنها را از اين ماجرا آگاه كند ، در حالى كه مى دانيم جعفر بن ابى طالب و يارانش مدتى قبل از اين ماجرا ( مقارن فتح خيبر ) به مدينه بازگشتند .
به هر حال اگر كسانى كه مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مكتبى آنان جدا شوند نبايد از بازگشت آنها مايوس شد ، چرا كه خداوند بر همه چيز قادر است ، او است كه مى تواند دلها را دگرگون سازد ، و او است كه گناهان و خطاهاى بندگانش را مى بخشد ، لذا در پايان آيه مى افزايد : و خدا قادر و توانا ، و غفور و رحيم است ( و الله قدير و الله غفور رحيم ) .
كلمه عسى در لغت عرب در مواردى گفته مى شود كه اميد به تحقق چيزى مى رود و از آنجا كه اين معنى احيانا توأم با جهل يا عجز است بسيارى از مفسران آن را در قرآن مجيد به معنى اميد ديگران از خدا تفسير كرده اند ، ولى چنانكه سابقا نيز گفته ايم هيچ مانعى ندارد كه اين واژه در كلام خداوند همان معنى اصليش را داشته باشد ، زيرا گاه براى وصول به يك هدف شرائطى لازم است ، هرگاه بعضى از شرائط حاصل نباشد اين تعبير به كار مى رود ( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 31
آيات بعد شرح و توضيحى است بر مساله ترك رابطه دوستى با مشركان ، مى فرمايد : خداوند از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه با شما در امر دين پيكار نكردند و شما را از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند ( لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ) .
چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد ( ان الله يحب المقسطين ) .
خدا شما را تنها از دوستى كسانى نهى مى كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه و ديارتان آواره نمودند ، يا كمك به بيرون راندن شما كردند آرى خدا شما را از هرگونه پيوند دوستى با اينها نهى مى كند ( انما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم ) .
و هر كس آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است ( و من يتولهم فاولئك هم الظالمون ) .
به اين ترتيب افراد غير مسلمان به دو گروه تقسيم مى شوند : گروهى كه در مقابل مسلمين ايستادند و شمشير به روى آنها كشيدند ، و آنها را از خانه و كاشانه شان به اجبار بيرون كردند ، و خلاصه عداوت و دشمنى خود را با اسلام و مسلمين در گفتار و عمل آشكارا نشان دادند ، تكليف مسلمانان اين است كه هرگونه مراوده با اين گروه را قطع كنند ، و از هرگونه پيوند محبت و دوستى خوددارى نمايند كه مصداق روشن آن مشركان مكه مخصوصا سران قريش بودند ، گروهى رسما دست به اين كار زدند و گروهى ديگر نيز آنها را يارى كردند .
اما دسته ديگرى بودند كه در عين كفر و شرك كارى به مسلمانان نداشتند ، نه عداوت مىورزيدند ، نه با آنها پيكار مى كردند ، و نه اقدام به بيرون راندنشان
تفسير نمونه ج : 24 ص : 32
از شهر و ديارشان نمودند ، حتى گروهى از آنها پيمان ترك مخاصمه با مسلمانان بسته بودند ، نيكى كردن با اين دسته اظهار محبت با آنها بى مانع بود ، و اگر معاهده اى با آنها بسته بودند بايد به آن وفا كنند و در اجراى عدالت بكوشند .
مصداق اين گروه طائفه خزاعه بودند كه با مسلمين پيمان ترك مخاصمه داشتند .
بنابراين جائى براى گفتار جمعى از مفسران باقى نماند كه اين دستور را منسوخ دانسته ، و ناسخ آنرا آيه 5 سوره توبه ذكر كرده اند كه مى گويد : فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم : هنگامى كه ماههاى حرام پايان گيرد بت پرستان را هر كجا ديديد به قتل برسانيد چرا كه اين آيه سوره توبه فقط از مشركانى سخن مى گويد كه پيمان شكنى كرده ، و به مخالفت علنى در برابر اسلام و مسلمين برخاسته بودند به گواهى آيات بعد از آن .
بعضى از مفسران در مورد اين آيه روايت كرده اند كه همسر مطلقه ابو بكر براى دخترش اسماء هدايائى از مكه آورد اسماء از پذيرش آن امتناع كرد ، و حتى اجازه ورود به مادرش نداد ، آيه فوق نازل شد و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به او دستور داد مادرش را بپذيرد و هديه اش را قبول كند و او را مورد اكرام و احسان قرار دهد .
اين روايت نشان مى دهد كه تمام مردم مكه نيز مشمول اين حكم نبودند ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 33
بلكه در ميان آنها اقليتى بودند كه موضع خصمانه اى در برابر مسلمانان نداشتند .
به هر حال از اين آيات يك اصل كلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غير مسلمين استفاده مى شود ، نه تنها براى آن زمان كه براى امروز و فردا نيز ثابت است ، و آن اينكه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيت و هر كشورى كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضد اسلام و مسلمين قيام كنند ، يا دشمنان اسلام را يارى دهند سرسختانه بايستند ، و هرگونه پيوند محبت و دوستى را با آنها قطع كنند .
اما اگر آنها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بى طرف بمانند و يا تمايل داشته باشند ، مسلمين مى توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند ، و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمين گردد .
و اگر جمعيت يا دولتى جزو گروه اول باشند و تغيير موضع دهند و يا به عكس در گروه دوم باشند و مسير خود را تغيير دهند بايد وضع فعلى آنها را معيار قرار داد و طبق آيات فوق با آنها عمل كرد .

تفسير نمونه ج : 24 ص : 34
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا جَاءَكمُ الْمُؤْمِنَت مُهَجِرَت فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَنهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَت فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلُّ لهَُّمْ وَ لا هُمْ يحِلُّونَ لهَُنَّ وَ ءَاتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَ لا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصمِ الْكَوَافِرِ وَ سئَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَ لْيَسئَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(10) وَ إِن فَاتَكمْ شىْءٌ مِّنْ أَزْوَجِكُمْ إِلى الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَئَاتُوا الَّذِينَ ذَهَبَت أَزْوَجُهُم مِّثْلَ مَا أَنفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ(11)

تفسير نمونه ج : 24 ص : 35
ترجمه :
10 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند آنها را آزمايش كنيد - خداوند از ايمان آنها آگاهتر است - هرگاه آنان را مؤمن يافتيد آنها را به سوى كفار بازنگردانيد ، نه آنها براى كفار حلالند ، و نه كفار براى آنها حلال ، و آنچه را همسران آنها ( براى ازدواج با اين زنان ) پرداخته اند به آنها بپردازيد ، و گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هرگاه مهرشان را به آنها بدهيد ، و هرگز همسران كافره را در همسرى خود نگه نداريد ( و اگر كسى از زنان شما كافر شد به بلاد كفر فرار كرد ) حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد مطالبه كنيد ، همانگونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شده اند از شما مطالبه كنند ، اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند و خداوند دانا و حكيم است .
11 - و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند ( و به سوى كفار بازگردند ) و شما در جنگى به آنان پيروز شديد و غنائمى گرفتيد به كسانى كه همسرانشان رفته اند همانند مهرى را كه پرداخته اند بدهيد ، و از مخالفت خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد .

شان نزول :
جمعى از مفسران در شان نزول اين آيات چنين آورده اند كه : رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در حديبيه با مشركان مكه پيمانى امضاء كرد كه يكى از مواد پيمان اين بود كه هر كس از اهل مكه به مسلمانان بپيوندد او را بازگردانند ، اما اگر كسى از مسلمانان اسلام را رها كرده به مكه بازگردد مى توانند او را برنگردانند .
در اين هنگام زنى به نام سبيعه اسلام را پذيرفت ، و در همان سرزمين حديبيه به مسلمانان پيوست ، همسرش خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و گفت : اى محمد ! همسرم را به من بازگردان ، چرا كه اين يكى از مواد پيمان ما است ، و هنوز مركب آن خشك نشده ، آيه فوق نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان كنند ( ابن عباس مى گويد امتحانشان به اين بود كه بايد سوگند ياد
تفسير نمونه ج : 24 ص : 36
كنند هجرت آنها به خاطر كينه با شوهر ، يا علاقه به سرزمين جديد ، و يا هدف دنيوى نبوده بلكه تنها به خاطر اسلام بوده است ) .
آن زن سوگند ياد كرد كه چنين است .
در اينجا رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مهريه اى را كه شوهرش پرداخته بود و هزينه هائى را كه متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود : طبق اين ماده قرارداد تنها مردان را باز مى گرداند نه زنان را .

تفسير : جبران زيانهاى مسلمين و كفار
در آيات گذشته سخن از بغض فى الله و قطع پيوند با دشمنان خدا بود ، اما در آيات مورد بحث سخن از حب فى الله و برقرار ساختن پيوند با كسانى است كه از كفر جدا مى شوند و به ايمان مى پيوندند .
در نخستين آيه از زنان مهاجر ، سخن مى گويد ، و جمعا هفت دستور در اين آيه وارد شده كه عمدتا در باره زنان مهاجر ، و قسمتى نيز در باره زنان كافر است .
1 - نخستين دستور در باره آزمايش زنان مهاجرات است ، روى سخن را به مؤمنان كرده ، مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند ، آنها را از خود نرانيد ، بلكه آزمايش كنيد ( يا ايها الذين آمنوا اذا جائكم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن ) .
دستور به امتحان ، با اينكه آنها را مؤمنان ناميده به خاطر آن است كه
تفسير نمونه ج : 24 ص : 37
آنها ظاهرا شهادتين را بر زبان ، جارى مى كردند و در سلك اهل ايمان بودند ، اما امتحان براى اين بود كه اطمينان حاصل شود كه اين ظاهر با باطن هماهنگ است .
اما نحوه اين امتحان چنانكه گفتيم به اين ترتيب بود كه آنها را سوگند به خدا مى دادند كه مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده ، و آنها بايد سوگند ياد كنند كه به خاطر دشمنى با همسر و يا علاقه به مرد ديگرى ، يا علاقه به سرزمين مدينه و مانند آن هجرت ننموده اند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه دوازدهم همين سوره تفسيرى باشد بر كيفيت امتحان زنان مهاجر كه ( طبق آن بايد ) با پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيعت كنند كه راه شرك نپويند ، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت ، و كشتن فرزندان ، و مانند آن نروند ، و سر تا پا تسليم فرمان رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشند .
البته ممكن است كسانى در آن سوگند و اين بيعت نيز خلاف بگويند اما مقيد بودن بسيارى از مردم حتى مشركان در آن زمان به مساله بيعت و سوگند به خدا سبب مى شد كه افراد كمتر دروغ بگويند ، و به اين ترتيب امتحان مزبور ، گرچه هميشه دليل قاطعى بر ايمان واقعى آنها نبود اما غالبا مى توانست بيانگر اين واقعيت باشد .
لذا در جمله بعد مى افزايد : خداوند از درون دل آنها و ايمانشان آگاهتر است ( الله اعلم بايمانهن ) .
2 - در دستور بعد مى فرمايد : هرگاه از عهده اين امتحان برآمدند و آنها را مؤمن واقعى دانستيد ، آنها را به سوى كفار بازنگردانيد ( فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الى الكفار ) .
درست است كه يكى از مواد تحميلى پيمان حديبيه اين بود كه افرادى را كه به عنوان مسلمان از مكه به مدينه هجرت مى كنند به مكه بازگردانند ،
تفسير نمونه ج : 24 ص : 38
ولى اين ماده شامل زنان نمى شد ، و لذا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هرگز آنها را به كفار باز نگرداند ، كارى كه اگر انجام مى شد با توجه به ضعف فوق العاده زنان در آن جامعه سخت خطرناك بود .
3 - در سومين مرحله كه در حقيقت دليلى است براى حكم قبل اضافه مى كند : نه اين زنان بر آنها حلالند ، و نه آن مردان كافر بر اين زنان با ايمان ( لا هن حل لهم و لا هم يحلون لهن ) .
بايد هم چنين باشد چرا كه ايمان و كفر در يكجا جمع نمى شود ، و پيمان مقدس ازدواج نمى تواند رابطه در ميان مؤمن و كافر برقرار سازد ، چرا كه اينها در دو خط متضاد قرار دارند ، در حالى كه پيمان ازدواج بايد نوعى وحدت در ميان دو زوج برقرار سازد و اين دو با هم سازگار نيست .
البته در آغاز اسلام كه هنوز جامعه اسلامى استقرار نيافته بود زوجهائى بودند كه يكى كافر و ديگرى مسلمان بود ، و پيامبر از آن نهى نمى كرد تا اسلام ريشه دوانيد ، ولى ظاهرا بعد از صلح حديبيه دستور جدائى كامل داده شد و آيه مورد بحث يكى از دلائل اين موضوع است .
4 - از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلا مى پرداختند در چهارمين دستور مى افزايد : به همسران كافر آنها آنچه را در طريق اين ازدواج انفاق كرده اند بپردازيد ( و آتوهم ما انفقوا ) .
درست است كه شوهرشان كافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسيله ايمان از طرف زن شروع شده ، عدالت اسلامى ايجاب مى كند كه خسارات همسرش پرداخته شود .
آيا منظور از انفاق در اينجا تنها مهر است ، و يا ساير هزينه هائى را كه در اين راه متحمل شده نيز شامل مى شود ؟ غالب مفسران معنى اول را برگزيده اند ، و
تفسير نمونه ج : 24 ص : 39
قدر مسلم از آيه نيز همين است ، هر چند بعضى مانند ابو الفتوح رازى در تفسيرش نفقات ديگر نيز گفته است .
البته اين پرداخت مهر در مورد مشركانى بود كه با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه در حديبيه يا غير آن امضاء كرده بودند .
اما چه كسى بايد اين مهر را بپردازد ؟ ظاهر اين است كه اين كار بر عهده حكومت اسلامى و بيت المال است ، چرا كه تمام امورى كه مسئول خاصى در جامعه اسلامى ندارد بر عهده حكومت است و خطاب جمع در آيه مورد بحث گواه اين معنى است ( همانگونه كه در آيات حد سارق و زانى ديده مى شود ) .
5 - حكم ديگر كه به دنبال احكام فوق آمده اين است كه مى فرمايد : گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هر گاه مهر آنها را بپردازيد ( و لا جناح عليكم ان تنكحوهن اذا آتيتموهن اجورهن ) .
مبادا تصور كنيد كه چون قبلا مهرى از شوهر سابق گرفته اند و معادل آن از بيت المال به شوهرشان پرداخته شده اكنون كه با آنها ازدواج مى كنيد ديگر مهرى در كار نيست و براى شما مجانى تمام مى شود ! نه ، حرمت زن ايجاب مى كند كه در ازدواج جديد نيز مهر مناسبى براى او در نظر گرفته شود .
بايد توجه داشت كه در اينجا زن بدون طلاق از شوهر كافر جدا مى شود ، ولى بايد عده نگهدارد .
فقيه معروف صاحب جواهر در شرح كلام محقق در شرايع كه گفته است در غير زن و مردى كه اهل كتاب هستند هر گاه يكى از دو همسر اسلام را پذيرا شود اگر قبل از دخول باشد عقد بلافاصله فسخ مى شود و اگر بعد از دخول باشد منوط به گذشتن عده است مى فرمايد : هيچگونه اختلافى در اين احكام