بعدی

تفسير نمونه ج : 23 ص : 320
گرفت .
اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از الفتح در اين آيه جنس فتح و هر گونه پيروزى مسلمين در جنگهاى اسلامى باشد ، يعنى : آنها كه در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا داشتند از آنها كه بعد از فرونشستن طوفانها به يارى اسلام شتافتند برترند .
لذا براى تاكيد بيشتر مى افزايد : اين گروه مقامشان برتر و بالاتر از كسانى است كه بعد از فتح انفاق كردند و جهاد نمودند ( اولئك اعظم درجة من الذين انفقوا من بعد و قاتلوا ) .
عجب اينكه جمعى از مفسران كه آيه را ناظر به فتح مكه يا حديبيه مى دانند مصداق انفاق كننده را در اين آيه ابو بكر دانسته اند ، در حالى كه بدون شك از زمان هجرت تا آن زمان كه 6 تا 8 سال طول كشيد و غزوات زيادى رخ داد هزاران نفر در راه اسلام انفاق كردند و پيكار نمودند ، چرا كه در فتح مكه طبق تواريخ ده هزار نفر شركت كردند و مسلما از اين گروه عده زيادى به برنامه هاى جنگى كمك مالى نمودند و انفاق فى سبيل الله كردند ، و مسلم است كه تعبير به قبل به معنى انفاق در آستانه اين فتح است نه در آغاز اسلام و بيست و يك سال قبل ! اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه بعضى از مفسران اصرار دارند كه انفاق برتر از جهاد است تا با پيشداوريهاى آنها هماهنگ شود و شايد ذكر انفاق را در آيه فوق قبل از جهاد گواه بر اين مطلب بدانند ، در حالى كه روشن است مقدم داشتن انفاق مالى به خاطر اين است كه وسائل و مقدمات و ابزار جنگ به وسيله آن فراهم مى گردد ، و گرنه بدون شك بذل جان و آمادگى براى شهادت از انفاق مالى برتر و بالاتر است .
به هر حال از آنجا كه هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنايات حقند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 321
در پايان آيه مى افزايد : خداوند به هر دو گروه وعده نيك داده است ( و كلا وعد الله الحسنى ) .
اين يك قدردانى براى عموم كسانى است كه در اين مسير گام برداشتند و حسنى در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه ثواب و پاداش نيك دنيا و آخرت را در برمى گيرد .
و از آنجا كه ارزش عمل به خلوص آن است ، در پايان آيه مى افزايد : خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است ( و الله بما تعملون خبير ) .
هم از كميت و كيفيت اعمال شما با خبر است و هم از نيات و ميزان خلوص شما .
و در آخرين آيه مورد بحث باز هم براى تشويق در مورد انفاق فى سبيل الله از تعبير جالب ديگرى استفاده كرده ، مى گويد : كيست كه به خدا قرض نيكوئى دهد و از اموالى كه به او بخشيده است انفاق نمايد ، تا آن را براى او چندين برابر كند ؟ و براى او پاداش فراوان و پر ارزشى است ( من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجر كريم ) .
راستى تعبير عجيبى است خدائى كه بخشنده تمام نعمتها است ، و همه ذرات وجود ما لحظه به لحظه از درياى بى پايان فيض او بهره مى گيرد و مملوك او است ، ما را صاحبان اموال شمرده ، و در مقام گرفتن وام از ما برآمده ، و بر خلاف وامهاى معمولى عين همان مقدار باز پس مى دهند ، او چندين برابر ، گاه صدها و گاه هزار برابر ، بر آن اضافه مى كند و علاوه بر اينها وعده اجر كريم كه پاداشى است عظيم كه جز خدا نمى داند نيز مى دهد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 322
نكته ها :

1 - انگيزه هاى انفاق
قابل توجه اينكه در آيات گذشته براى تشويق به انفاق - اعم از كمك به موضوع جهاد يا انفاقهاى ديگر به نيازمندان - تعبيرات مختلفى ديده مى شود كه هر يك مى تواند عاملى براى حركت به سوى اين هدف باشد .
در آيه هفتم اشاره به مساله استخلاف و جانشينى مردم از يكديگر ، يا از خداوند در اين ثروتها است كه مالكيت حقيقى را مخصوص خدا مى شمرد ، و همه را نماينده او در اين اموال اين بينش مى تواند دست و دل انسان را در انفاق باز كند و عاملى براى حركت در اين زمينه باشد .
در آيه دهم تعبير ديگرى آمده كه از ناپايدارى اموال و سرمايه ها و بازماندن آن بعد از همه انسانها حكايت مى كند ، و آن تعبير به ميراث است مى گويد ، ميراث آسمانها و زمين از آن خدا است .
و در آيه يازدهم تعبير از همه حساستر است : خدا را وام گيرنده ، و انسانها را وام دهنده مى شمرد ، وامى كه مساله تحريم ربا در آن راه ندارد و چندين برابر تا هزاران برابر در مقابل آن پرداخته مى شود ، اضافه بر پاداش عظيمى كه در هيچ انديشه اى نمى گنجد ! اينها همه براى اين است كه بينشهاى انحرافى و انگيزه هاى حرص و آز و حسد و خودخواهى و طول امل را كه مانع از انفاق است از ميان ببرد ، و جامعه اى بر اساس پيوندهاى عاطفى و روح اجتماعى و تعاون عميق بسازد .

2 - شرايط انفاق در راه خدا
تعبير به قرضا حسنا در آيه فوق اشاره اى به اين حقيقت است كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 323
وام دادن خود انواع و اقسامى دارد كه بعضى را وام نيكو و بعضى را وام كم ارزش و يا حتى بى ارزش مى توان شمرد .
قرآن مجيد شرائط وام نيكو را در برابر خداوند يا به تعبير ديگر انفاق ارزشمند را در آيات مختلف بيان كرده است ، و بعضى از مفسران از جمع آورى آن ده شرط استفاده كرده اند .
1 - از بهترين قسمت مال انتخاب شود نه از اموال كم ارزش يا ايها الذين آمنوا انفقوا من طيبات ما كسبتم و مما اخرجنا لكم من الارض و لا تيمموا الخبيث منه تنفقون و لستم باخذيه الا ان تغمضوا فيه و اعلموا ان الله غنى حميد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد از اموال پاكيزه اى كه به دست آورده ايد ، يا از زمين براى شما خارج ساخته ايم انفاق كنيد ، و به سراغ قسمتهاى ناپاك براى انفاق نرويد در حالى كه خودتان حاضر نيستيد آنها را بپذيريد مگر از روى اغماض ، و بدانيد خداوند بى نياز و شايسته ستايش است ( بقره - 267 ) .
2 - از اموالى كه مورد نياز انسان است باشد ، چنانكه مى فرمايد و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة : آنها ديگران را بر خود مقدم مى دارند هر چند شخصا شديدا نيازمند باشند .
( حشر - 9 ) .
3 - به كسانى انفاق كند كه سخت به آن نيازمندند و اولويتها را در نظر گيرد للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله : انفاق شما ( مخصوصا ) براى نيازمندانى باشد كه در راه خدا در محاصره قرار گرفته اند ( بقره 273 ) .
4 - انفاق اگر مكتوم باشد بهتر است : و ان تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خير لكم : هر گاه آنها را مخفى ساخته و به نيازمندان بدهيد براى شما بهتر است ( بقره 271 ) .
5 - هرگز منت و آزارى با آن همراه نباشد يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد انفاقهاى خود
تفسير نمونه ج : 23 ص : 324
را با منت و آزار باطل نكنيد ( بقره 264 ) .
6 - انفاق بايد توأم با اخلاص و خلوص نيت باشد ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله : كسانى كه اموالشان را براى جلب خشنودى خداوند انفاق مى كنند ( بقره 265 ) .
7 - آنچه را انفاق مى كند كوچك و كم اهميت بشمرد هر چند ظاهرا بزرگ باشد : و لا تمنن تستكثر : به هنگام انفاق منت مگذار و آنرا بزرگ مشمر ( مدثر 6 ) .
8 - از اموالى باشد كه به آن دل بسته است و مورد علاقه او است لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون : هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسيد مگر اينكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد ( آل عمران - 92 ) .
9 - هرگز خود را مالك حقيقى تصور نكند ، بلكه خود را واسطه اى ميان خالق و خلق بداند : و انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه : انفاق كنيد از آنچه خداوند شما را نماينده خود در آن قرار داده است ( حديد 7 ) .
10 - و قبل از هر چيز بايد انفاق از اموال حلال باشد ، چرا كه خداوند فقط آنرا مى پذيرد : انما يتقبل الله من المتقين خداوند تنها از پرهيزگاران قبول مى كند ( مائده 27 ) .
و در حديث آمده كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : لا يقبل الله صدقة من غلول خداوند هيچگاه انفاقى را كه از طريق خيانت است نمى پذيرد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 325
آنچه گفته شد در واقع قسمت مهمى از اوصاف و شرائط لازم است ، ولى منحصر به اينها نيست ، و با دقت و تامل در آيات و روايات اسلامى به شرايط ديگرى نيز مى توان دست يافت .
ضمنا آنچه گفته شد بعضى از شرائط واجب محسوب مى شود ( مانند عدم منت و آزار و تظاهر ) و بعضى از شرائط كمال است ( مانند ايثار به نفس در موقع حاجت خويشتن ) كه عدم وجود آن ارزش انفاق را از ميان نمى برد هر چند در سطح اعلا قرار ندارد .
و نيز آنچه گفته شد گرچه در مورد انفاق ( وام به خداوند ) بود ، ولى بسيارى از آنها در مورد وامهاى معمولى نيز صادق است ، و به اصطلاح از شرائط لازم ، يا شرط كمال قرض الحسنه مى باشد .
در باره اهميت انفاق در راه خدا شرح مبسوطى ذيل آيه 261 تا 267 سوره بقره آورده ايم ( جلد 2 تفسير نمونه صفحه 232 تا 257 ) .

3 - پيشگامان در ايمان و جهاد و انفاق
بدون شك كسانى كه در ايمان و اعمال خير بر ديگران مقدم مى شوند هم شجاعت و آگاهى بيشترى دارند ، و هم ايثار و فداكارى فزونتر ، و به همين دليل در پيشگاه خدا يكسان نيستند ، و لذا در آيات فوق روى همين مساله تكيه شده بود كه كسانى كه قبل از فتح ( فتح مكه يا حديبيه ، و يا مطلق فتوحات اسلامى ) انفاق كردند و جهاد نمودند در پيشگاه خدا با ديگران يكسان نيستند .
در حديثى از ابو سعيد خدرى نقل شده كه مى گويد : در سال حديبيه ( سال ششم هجرت ) ما با رسول خدا بوديم ، هنگامى كه به عسفان ( مكانى نزديك مكه ) رسيديم فرمود : ممكن است در آينده قومى بيايند كه اعمال شما را در مقايسه با اعمال خود كوچك بشمرند !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 326
گفتيم : آنها كيانند اى رسول خدا ! آيا منظور قريش است ؟ فرمود نه ! آنها اهل يمن هستند كه دلهائى رقيقتر و نرمتر از شما دارند ( و اعمالى فزونتر ) .
گفتيم : آيا آنها از ما بهترند ، اى رسول خدا ؟ ! فرمود : اگر براى يكى از آنها كوهى از طلا باشد و در راه خدا انفاق كند به اندازه يك مد يا نصف آن كه شما انفاق مى كنيد پاداش ندارد ، بدانيد اين تفاوتى است ميان ما و مردم و شاهد آن ، اين سخن خدا است : لا يستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل ... .
اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از قرض دادن به پروردگار هر گونه انفاق در راه او است كه يكى از مصاديق مهم آن كمك كردن به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و امام مسلمين مى باشد تا در مصارف لازم براى اداره حكومت اسلامى به كار گيرد .
لذا در روايتى در كافى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود ان الله لم يسئل خلقه مما فى ايديهم قرضا من حاجة به الى ذلك ، و ما كان لله من حق فانما هو لوليه خداوند از بندگانش وامى مطالبه نكرده است به خاطر احتياج او ، آنچه از حقوق براى خدا است براى ولى و نماينده او است و در حديث ديگرى از امام كاظم (عليه السلام) ذيل آيه مورد بحث ( من ذا الذى يقرض الله ... ) آمده است كه نزلت فى صلة الامام : اين آيه در مورد هديه و كمك به امام نازل شده است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 327
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ يَسعَى نُورُهُم بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَنِهِم بُشرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا ذَلِك هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(12) يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَفِقُونَ وَ الْمُنَفِقَت لِلَّذِينَ ءَامَنُوا انظرُونَا نَقْتَبِس مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسوا نُوراً فَضرِب بَيْنهُم بِسور لَّهُ بَاب بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَاب(13) يُنَادُونهُمْ أَ لَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُوا بَلى وَ لَكِنَّكمْ فَتَنتُمْ أَنفُسكُمْ وَ تَرَبَّصتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الأَمَانىُّ حَتى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(14) فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِىَ مَوْلَاكُمْ وَ بِئْس الْمَصِيرُ(15)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 328
ترجمه :
12 - ( اين پاداش بزرگ ) در روزى است كه مردان و زنان با ايمان را مى نگرى كه نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مى كند ( و به آنها مى گويند ) بشارت باد بر شما امروز ، به باغهائى از بهشت كه نهرها زير درختانش جارى است ، جاودانه در آن خواهيد ماند و اين پيروزى بزرگى است .
13 - روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گويند : نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما شعله اى برگيريم ، به آنها گفته مى شود : به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد ! ، در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مى شود كه درى دارد ، درونش رحمت است و برونش عذاب !
14 - آنها را صدا مى زنند كه مگر ما با شما نبوديم ؟ ! مى گويند : آرى ، ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار ( مرگ پيامبر را ) كشيديد ، و ( در همه چيز ) شك و ترديد داشتيد ، و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرا رسيد ، و شيطان شما را در برابر خداوند فريب داد .
15 - لذا امروز از شما غرامتى پذيرفته نمى شود ، و نه از كافران ، و جايگاهتان آتش است ، و همان سرپرستتان مى باشد و چه بد جايگاهى است .

تفسير :

بگذاريد ما هم از نور شما استفاده كنيم !
از آنجا كه در آخرين آيه از آيات گذشته خداوند انفاق كنندگان را به اجر كريم نويد داد ، در آيات مورد بحث مشخص مى كند كه اين اجر كريم و ارزشمند و با عظمت در چه روزى است ؟ مى فرمايد : اين در همان روزى است كه مردان و زنان با ايمان را مى نگرى كه نورشان در پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حركت مى كند ( يوم ترى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 329
المؤمنين و المؤمنات يسعى نورهم بين ايديهم و بايمانهم ) .
گرچه مخاطب در اينجا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ، ولى مسلما ديگران هم اين صحنه را مى بينند ، ولى چون شناسائى مؤمنان براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) لازم است تا آنها را مورد تفقد بيشترى قرار دهد با اين نشانه آنها را به خوبى مى شناسد .
گرچه مفسران در مورد اين نور احتمالات متعددى داده اند ولى روشن است كه منظور از آن تجسم نور ايمان است ، چون تعبير به نورهم ( نور مردان و زنان با ايمان ) شده است ، و جاى تعجب نيست ، چرا كه در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى يابد ، ايمان كه همان نور هدايت است به صورت روشنائى و نور ظاهرى مجسم مى گردد ، و كفر كه تاريكى مطلق است ، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى گردد .
و لذا در آيه 8 سوره تحريم مى خوانيم يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه نورهم يسعى بين ايديهم در آن روز كه خداوند پيامبر خود و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمى كند ، نورشان پيش روى آنها حركت مى كند .
در آيات ديگر قرآن نيز آمده است كه خداوند مؤمنان را از ظلمت به سوى نور هدايت مى كند .
تعبير به يسعى ( از ماده سعى به معنى حركت سريع ) دليل بر اين است كه خود مؤمنان نيز با سرعت راه محشر را به سوى بهشت و كانون سعادت جاويدان مى پيمايند ، چرا كه حركت سريع نور آنها جدا از حركت سريع خودشان نيست .
قابل توجه اينكه تنها سخن از دو نور در ميان آمده ( نورى كه پيشاپيش روى مؤمنان در حركت است و نورى كه از طرف راست ) اين تعبير ممكن است اشاره به دو گروه مختلف از مؤمنان باشد ، گروه مقربان كه صورتى نورانى دارند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 330
و نورشان پيشاپيش آنها حركت مى كند ، و اصحاب اليمين كه نور آنها در سمت راستشان است ، چرا كه نامه اعمالشان به دست راست آنها داده مى شود ، و نور از آن برمى خيزد ، اين احتمال نيز وجود دارد كه هر دو اشاره به يك گروه است و نور يمين كنايه از نورى است كه از اعمال نيك آنها برمى خيزد و تمام اطراف آنها را روشن مى سازد .
به هر حال اين نور راهنماى آنها به سوى بهشت برين است ، و در پرتو آن راه بهشت را به سرعت مى پيمايند .
از سوى ديگر بدون شك اين نور الهى چون از ايمان و عمل صالح برمى خيزد با تفاوت مراتب ايمان و عمل صالح مردم متفاوت است ، آنها كه ايمانى قوى تر دارند نورشان فاصله زيادى را روشن مى سازد ، و آنها كه مرتبه ضعيف ترى دارند از نور كمترى برخوردارند ، تا آنجا كه نور بعضى تنها نوك انگشتان پاى آنها را روشن مى سازد ! ، چنانكه در تفسير على بن ابراهيم ذيل آيه مورد بحث اشاره شده است كه : يقسم النور بين الناس يوم القيامة على قدر ايمانهم نور در ميان مردم در روز قيامت به اندازه ايمانشان تقسيم مى شود .
اينجاست كه به احترام آنها اين ندا از فرشتگان برمى خيزد : بشارت باد بر شما امروز ، به باغهائى از بهشت كه نهرها زير درختانش جارى است ( بشراكم اليوم جنات تجرى من تحتها الانهار ) .
جاودانه در آن خواهيد ماند ، و اين پيروزى و رستگارى بزرگى است ( خالدين فيها ذلك هو الفوز العظيم ) .
اما منافقان كه در تاريكى وحشتناك كفر و نفاق و گناه قرار گرفته اند در اين هنگام فريادشان بلند مى شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى كنند ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 331
اما چيزى جز جواب منفى نمى شنوند ، چنانكه در آيه بعد مى گويد : روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گويند : نظرى بر ما بيفكنيد تا از نور شما شعله اى برگيريم ( يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم .
اقتباس در اصل از ماده قبس به معنى گرفتن شعله اى از آتش است سپس به نمونه گيريهاى ديگر نيز اطلاق شده .
منظور از جمله انظرونا اين است كه به ما نگاه كنيد تا از نور صورت شما بهره گيريم ، و راه خود را پيدا كنيم ، يا اينكه نظر لطف و محبتى به ما بيفكنيد و سهمى از نور خود به ما دهيد ، اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از انظرونا انتظار كشيدن باشد ، يعنى كمى مهلت دهيد تا ما هم به شما برسيم و در پرتو نورتان راه را پيدا كنيم .
اما به هر حال پاسخى كه به آنها گفته مى شود اين است كه به پشت سر خود برگرديد و كسب نور كنيد ! ( قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نورا ) .
اينجا جاى تحصيل نور نيست ، مى بايست آن را از دنيائى كه پشت سر گذاشتيد ، از طريق ايمان و عمل صالح ، به دست مى آورديد ، اما ديگر گذشته و دير شده است ! در اين هنگام ناگهان ديوارى در ميان اين دو گروه زده مى شود كه درى دارد ( فضرب بينهم بسور له باب ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 332
ولى دو طرف اين ديوار عظيم ، يا اين در ، كاملا با هم متفاوت است درونش رحمت است و بيرونش عذاب ( باطنه فيه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب ) .
سور در لغت به معنى ديوارى است كه در گذشته براى حفاظت به دور شهرها مى كشيدند ، و در فارسى از آن تعبير به بارو مى شود ، و در فواصل مختلف نيز برجهائى براى محافظان و نگهبانان داشت ، و لذا مجموعا تعبير به برج و بارو مى كردند .
قابل توجه اينكه مى گويد : درون آن رحمت ، و برون آن عذاب است يعنى مؤمنان همچون ساكنان شهر در درون اين باغ هستند ، و منافقان همچون بيگانگان در قسمت بيابانى قرار دارند ، قبلا نيز آنها در يك جامعه و در كنار هم زندگى مى كردند ، اما ديوارى عظيم از اعتقادات و اعمال مختلف آنها را از يكديگر جدا مى كرد ، در قيامت نيز همين معنى مجسم مى گردد .
اما اين در براى چيست ؟ ممكن است براى اين باشد كه منافقان از اين در نعمتهاى بهشتى را ببينند و حسرت ببرند ، يا اينكه افرادى كه كمتر آلوده اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در كنار مؤمنان قرار گيرند .
اما اين ديوار چنان نيست كه مانع عبور صدا باشد ، لذا در آيه بعد مى افزايد : آنها را صدا مى زنند كه مگر ما با شما نبوديم ؟ ! ( ينادونهم ا لم نكن معكم ) .
هم در دنيا با شما در يك جامعه مى زيستيم ، و هم در اينجا در كنار شما بوديم چه شد كه ناگهان از ما جدا شديد ، و به روح و رحمت الهى رفتيد ، و ما را در چنگال عذاب رها كرديد ؟ ! آنها در پاسخ مى گويند : آرى با هم بوديم ( قالوا بلى ) .
در همه جا با هم بوديم ، در كوچه و بازار ، در سفر و حضر ، گاه همسايه هم بوديم ، و يا حتى گاه در يك خانه زندگى مى كرديم ، ولى از نظر مكتب
تفسير نمونه ج : 23 ص : 333
و عقيده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتيم ، شما خط خود را از ما جدا كرده بوديد ، و در اصول و فروع از حق بيگانه بوديد .
سپس مى افزايند : شما گرفتار خطاهاى بزرگى بوديد از جمله :
1 - شما خود را به واسطه پيمودن طريق كفر فريب داديد و هلاك كرديد ( و لكنكم فتنتم انفسكم ) .
2 - پيوسته در انتظار مرگ پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و نابودى مسلمين و برچيده شدن اساس اسلام بوديد و تربصتم .
بعلاوه در انجام هر كار مثبت و هر حركت صحيح حالت صبر و انتظار داشتيد و تعلل مى نموديد .
3 - پيوسته در امر معاد و رستاخيز و حقانيت دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و قرآن شك و ترديد داشتيد ( و ارتبتم ) .
4 - همواره گرفتار آرزوهاى دور و دراز بوديد آرزوهائى كه هرگز دست از سر شما برنداشت تا فرمان خدا دائر بر مرگتان فرا رسيد ( و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله ) .
آرى اين آرزوها لحظه اى مجال تفكر صحيح به شما نداد ، غرق رؤياها و پندارها بوديد ، و در عالمى از وهم و خيال زندگى مى كرديد ، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چيره بود .
5 - از همه اينها گذشته شيطان فريبكار ( كه پايگاهش را در وجودتان محكم كرده بود ) شما را در برابر خداوند فريب داد ( و غركم بالله الغرور ) .
او با وسوسه ها شما را مغرور كرد ، گاه دنيا را در نظرتان جاودانه جلوه داد ، و گاه قيامت را يك حلواى نسيه قلمداد كرد ، گاهى شما را به لطف و رحمت الهى مغرور مى كرد ، و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زير سؤال مى برد ! اين عوامل پنجگانه دست به دست هم دادند و خط شما را به كلى از ما
تفسير نمونه ج : 23 ص : 334
جدا كردند .
فتنتم از ماده فتنه به معانى مختلفى آمده است آزمايش و امتحان ، فريب دادن ، بلا و عذاب ، ضلالت و گمراهى و شرك و بت پرستى و در اينجا بيشتر دو معنى آخر يعنى گمراهى و شرك مناسب است .
تربصتم از ماده تربص در اصل به معنى انتظار كشيدن است ، خواه انتظار بلا و مصيبت باشد ، يا فراوانى و نعمت ، و در اينجا بيشتر مناسب انتظار مرگ پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و برچيده شدن اسلام ، يا انتظار كشيدن به معنى تعلل ورزيدن در توبه از گناه و انجام هر گونه كار خير است .
و ارتبتم از ماده ريب به هر گونه شك و ترديد كه بعدا پرده از روى آن برداشته مى شود اطلاق مى گردد ، و در اينجا بيشتر مناسب با شك در قيامت و يا حقانيت قرآن است .
گرچه مفهوم الفاظى كه در آيه به كار رفته گسترده است ولى ممكن است به ترتيب بيانگر مساله شرك ، و انتظار پايان عمر اسلام و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و سپس شك در معاد و بعد از آن آلودگيهاى عملى از طريق فريب أمانى و شيطان باشد ، بنابر اين جمله هاى سه گانه نخست ناظر به اصول سه گانه دين است و دو جمله اخير ناظر به فروع دين .
سرانجام مؤمنان در يك نتيجه گيرى منافقان را مخاطب ساخته ، مى گويند : امروز از شما غرامتى پذيرفته نمى شود كه در برابر آن از عذاب الهى رهائى يابيد ( فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ) .
و نه از كافران ( و لا من الذين كفروا ) .
و به اين ترتيب كافران نيز سرنوشتى همچون منافقان دارند ، و همگى در گرو گناهان و زشتيهاى اعمال خويشند ، و راه خلاصى ندارند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 335
و سپس مى افزايند : جايگاهتان آتش است ( ماواكم النار ) .
و مولى و سرپرستتان همان دوزخ ( هى مولاكم ) .
و چه بد جايگاهى است ؟ ! ( و بئس المصير ) .
معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و كيفر در دنيا يا متوسل به غرامت مالى مى شوند ، و يا از نيروى ياور و شفيعى كمك مى طلبند ، ولى در آنجا هيچيك از اين دو براى منافقان و كافران وجود ندارد .
اصولا در قيامت تمام اسباب و وسائل مادى كه در اين جهان براى رسيدن به مقاصد معمول است از كار مى افتد ، و پيوندها بريده مى شود ، چنانكه در آيه 166 بقره مى خوانيم : و تقطعت بهم الاسباب .
در آن روز نه دادوستدى هست و نه رابطه دوستى يوم لا بيع فيه و لا خلة ( بقره 254 ) .
نه عوضى گرفته مى شود و لا يؤخذ منها عدل ( بقره 48 ) .
و نه كسى به فرياد دوستش مى رسد يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا ( دخان 41 ) نه نقشه ها و مكرها به جائى مى رسد يوم لا يغنى عنهم كيدهم شيئا ( طور 45 ) .
و نه رابطه خويشاوندى به درد مى خورد فلا انساب بينهم يومئذ ( مؤمنون 101 ) .
و خلاصه همه در گرو اعمال خويش و گرفتار اعمال خود هستند كل نفس بما كسبت رهينة ( مدثر 38 ) .
و به اين ترتيب قرآن روشن مى كند كه تنها وسيله نجات در آن روز
تفسير نمونه ج : 23 ص : 336
ايمان و عمل صالح است ، حتى دايره شفاعت محدود به كسانى است كه سهمى از اين دو را داشته باشند نه بيگانگان مطلق ، و آنها كه پيوندهاى خود را به كلى از خدا و اولياء الله بريده اند .

نكته : استمدادهاى بيحاصل مجرمان در قيامت
از آنجا كه بسيارى از مردم به هنگام ورود در عرصه محشر با نظامى كه در آنجا حاكم است آشنا نيستند بر اين باورند كه نظامات دنيا در آنجا نيز حكومت دارد ، لذا به آن متوسل مى شوند ، ولى به زودى مى فهمند چه اشتباه بزرگى مرتكب شده اند ؟ گاه مجرمان از مؤمنان استمداد مى كنند و مى گويند : انظرونا نقتبس من نوركم نظرى به ما بيفكنيد تا شعله اى از ايمان و عمل صالح شما برگيريم ( آيات مورد بحث ) اما به زودى با جواب منفى روبرو مى شوند كه منبع نور اينجا نيست ، در دار دنيا بود كه غافل و بيخبر از آن گذشتيد .
و گاه مجرمان از يكديگر كمك مى طلبند ( پيروان از رهبرانشان ) و مى گويند : فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شىء آيا شما سهمى از عذاب الهى را بجاى ما مى پذيريد ( ابراهيم 21 ) كه در اينجا نيز با پاسخ منفى روبرو مى شوند .
گاه حتى دست به دامن خازنان دوزخ مى زنند و مى گويند : ادعوا ربكم يخفف عنا يوما من العذاب : از پروردگارتان بخواهيد يكروز عذاب را از ما تخفيف دهد ( مؤمن 49 ) .
و گاه از اينهم فراتر رفته از خداوند استمداد مى جويند ، و عرضه مى دارند :
تفسير نمونه ج : 23 ص : 337
ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون : پروردگارا ! ما را از اين آتش سوزان بيرون آر ، اگر بار ديگر بازگشتيم ظالم و ستمگريم ( مؤمنون 107 ) ولى پيدا است اين راه نيز بسته است ، چرا كه دوران تكليف سر آمده و آنجا سراى پاداش و كيفر است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 338
* أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَن تخْشعَ قُلُوبهُمْ لِذِكرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقِّ وَ لا يَكُونُوا كالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلُ فَطالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ فَقَست قُلُوبهُمْ وَ كَثِيرٌ مِّنهُمْ فَسِقُونَ(16) اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحْىِ الأَرْض بَعْدَ مَوْتهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الاَيَتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(17) إِنَّ الْمُصدِّقِينَ وَ الْمُصدِّقَتِ وَ أَقْرَضوا اللَّهَ قَرْضاً حَسناً يُضعَف لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ(18)
ترجمه :
16 - آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد ؟ و مانند كسانى نباشند كه قبلا به آنها كتاب آسمانى داده شد ، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهاى آنها قساوت پيدا كرد ، و بسيارى از آنها گنهكارند .
17 - بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى كند ، ما آيات ( خود ) را براى شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد .
18 - مردان و زنان انفاق كننده و آنها كه ( از اين طريق ) به خدا قرض الحسنه دهند براى آنها مضاعف مى شود و پاداش پر ارزشى دارند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 339
شان نزول :
براى نخستين آيه مورد بحث شان نزولهاى متعددى نقل شده از جمله اينكه : آيه مزبور يكسال بعد از هجرت در باره منافقان نازل شده است به خاطر اينكه روزى از سلمان فارسى پرسيدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو ! ، چرا كه در تورات مسائل شگفت انگيزى است ( و به اين وسيله مى خواستند نسبت به قرآن بى اعتنائى كنند ) در اين هنگام آيات آغاز سوره يوسف نازل شد ، سلمان به آنها گفت اين قرآن احسن القصص و بهترين سرگذشتها است ، و براى شما از غير آن نافعتر است .
مدتى از تكرار سؤال خوددارى كردند باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تكرار كردند : در اين هنگام آيه الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ... خداوند بهترين سخن را نازل كرده كتابى كه آياتش ( از نظر لطف و زيبائى و معنى ) همانند يكديگر است آياتى مكرر دارد ( اما تكرارى شوق انگيز ) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه در برابر پروردگارشان خاشعند مى افتد ... .
( زمر - 23 ) .
باز مدتى از تكرار اين سؤال خوددارى كردند و بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تكرار كردند : در اين هنگام آيه مورد بحث نازل شد ( و آنها را مؤاخذه كرد كه آيا موقع آن نرسيده است كه در برابر نام خدا خشوع كنيد و از اين سخنان دست برداريد ) .
در شان نزول ديگرى آمده است كه ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مكه در خشكسالى و زندگى سختى به سر مى بردند هنگامى كه مهاجرت كردند به فراوانى و نعمت رسيدند وضع آنها دگرگون شد و قساوت بر قلوب عده اى چيره گشت ، در حالى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 340
كه لازم بود بر ايمان و يقين و اخلاص آنها به خاطر مصاحبت با قرآن افزوده شود ( آيه فوق نازل شد و به آنها هشدار داد ) .
پاره اى از شان نزولهاى ديگر نيز در زمينه اين آيه به چشم مى خورد كه چون حكايت از مكى بودن آيه مى كند قابل اعتماد نيست ، زيرا مشهور اين است كه تمام اين سوره در مدينه نازل شده است .

تفسير :

غفلت و بيخبرى تا كى ؟ !
بعد از ذكر آنهمه انذارهاى كوبنده و هشدارهاى بيدارگر در آيات گذشته و بيان سرنوشت دردناك منافقان و كافران در قيامت در نخستين آيه مورد بحث به صورت يك نتيجه گيرى مى فرمايد : آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى افراد با ايمان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد .
و همانند كسانى نباشند كه در گذشته كتاب آسمانى به آنها داده شد ( مانند يهود و نصارى ) سپس در ميان آنها و پيامبران فاصله افتاد ، عمرهاى طولانى يافتند و خدا را فراموش كردند و قلبهاى آنها قساوت پيدا كرد ، و بسيارى از آنها فاسق و گنهكار بودند ( ا لم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 341
تخشع از ماده خشوع به معنى حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه در برابر حقيقت مهم يا شخص بزرگى به انسان دست مى دهد .
روشن است ياد خداوند اگر در عمق جان قرار گيرد و همچنين شنيدن آياتى كه بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود بايد مايه خشوع گردد ، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اينجا سخت ملامت مى كند كه چرا در برابر اين امور خاشع نمى شوند ؟ ، و چرا همچون بسيارى از امتهاى پيشين گرفتار غفلت و بيخبرى شده اند ؟ همان غفلتى كه نتيجه آن قساوت دل و همان قساوتى كه ثمره آن فسق و گناه است ! آيا تنها به ادعاى ايمان قناعت كردن و از كنار اين مسائل مهم به سادگى گذشتن و تن به زندگى مرفه سپردن ، در ناز و نعمت زيستن ، و پيوسته مشغول عيش و نوش بودن با ايمان سازگار است ؟ ! جمله طال عليهم الامد ( زمان بر آنها طولانى شد ) ممكن است اشاره به فاصله زمانى ميان آنها و پيامبرانشان باشد ، و يا طول عمر و درازى آرزوها ، و يا عدم نزول عذاب الهى در زمان طولانى ، و يا همه اينها چرا كه هر يك مى تواند عاملى براى غفلت و قساوت و آن هم سببى براى فسق و گناه گردد .
در حديثى از على (عليه السلام) مى خوانيم : لا تعاجلوا الامر قبل بلوغه فتندموا و لا يطولن عليكم الامد فتقسو قلوبكم : در هيچكارى قبل از فرا رسيدن زمانش عجله نكنيد كه پشيمان مى شويد ، و فاصله ميان شما و حق نبايد طولانى گردد كه قلوب شما قساوت مى يابد .
در حديث ديگرى از زبان حضرت عيسى مسيح (عليه السلام) مى خوانيم : لا تكثروا الكلام بغير ذكر الله فتقسو قلوبكم ، فان القلب القاسى بعيد من الله ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 342
و لا تنظروا فى ذنوب العباد كانكم ارباب ، و انظروا فى ذنوبكم كانكم عبيد ، و الناس رجلان : مبتلى ، و معافى ، فارحموا اهل البلاء ، و احمدوا الله على العافية : بدون ذكر خداوند زياد سخن مگوئيد كه موجب قساوت قلب است ، و قلب قساوتمند از خدا دور است ، و به گناهان بندگان همچون ارباب نسبت به بنده اش نگاه نكنيد ، بلكه به گناهان خويش بنگريد همچون بنده اى در برابر مولى ، مردم دو دسته اند : گروهى مبتلا ، و گروهى اهل عافيت ، نسبت به مبتلايان ترحم كنيد ، و خدا را بر عافيت سپاس گوئيد .
و از آنجا كه زنده شدن قلبهاى مرده با ذكر الهى و پيدا كردن حيات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن ، شباهت زيادى به زنده شدن زمينهاى مرده به بركت قطرات حياتبخش باران دارد در آيه بعد مى افزايد : بدانيد كه خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى كند ( اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها ) .
ما آيات خود را در صحنه آفرينش و نيز در صحنه وحى براى شما تبيين كرديم شايد انديشه كنيد ( قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون ) .
در حقيقت اين آيه هم اشاره اى است به زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله باران ، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسيله ذكر الله و قرآن مجيد كه از آسمان وحى بر قلب پاك محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده است و هر دو شايسته تدبر و تعقل است .
و لذا در روايات اسلامى اشاره به هر دو شده است : در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : العدل بعد الجور منظور زنده شدن زمين به وسيله عدالت است بعد از آنكه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 343
با جور مرده باشد .
و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها فرمود : يحيى الله تعالى بالقائم بعد موتها ، يعنى بموتها كفر اهلها ، و الكافر ميت ! : خداوند زمين را به وسيله حضرت مهدى (عليه السلام) زنده مى كند بعد از آنكه مرده باشد ، و منظور از مردن زمين كفر اهل آن است و كافر مرده است ! .
ناگفته پيدا است كه اين تفسيرها در حقيقت بيان مصداقهاى روشن آيه است و هرگز مفهوم آيه را محدود نمى كند .
در حديث ديگرى از امام كاظم (عليه السلام) آمده است : فان الله يحيى القلوب الميتة بنور الحكمة كما يحيى الارض الميتة بوابل المطر : خداوند دلهاى مرده را به نور حكمت زنده مى كند همانگونه كه زمينهاى مرده را به بارانهاى پربركت .
در آيه بعد بار ديگر به مساله انفاق كه از ميوه هاى شجره ايمان و خشوع است بازمى گردد ، و همان تعبيرى را كه در آيات قبل خوانديم با اضافاتى تكرار مى كند و مى فرمايد : مردان و زنانى كه در راه خدا انفاق كنند ، و آنها كه از اين طريق به خداوند قرض الحسنه دهند ، خداوند آنرا مضاعف و چند برابر كرده و براى آنها پاداش پر ارزشى است ( ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضا حسنا يضاعف لهم و لهم اجر كريم ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 344
در اينكه چرا مساله انفاق به عنوان قرض الحسنه به خداوند مطرح شده ، و همچنين پاداش مضاعف و اجر كريم براى چيست ؟ ذيل آيه 11 همين سوره بحث كرديم .
بعضى احتمال داده اند كه منظور از قرض الحسنه به خداوند در اين آيه و آيات مشابه آن به معنى وام دادن به بندگان است ، زيرا خدا نيازى به وام ندارد ، اين بندگان مؤمن هستند كه نياز به وام دارند ، ولى با توجه به سياق آيات چنين به نظر مى رسد كه منظور از قرض الحسنه در همه اين آيات همان انفاق فى سبيل الله است ، هر چند وام دادن به بندگان خدا نيز از افضل اعمال است و در آن حرفى نيست .
فاضل مقداد نيز در كنز العرفان اشاره به اين معنى كرده ، هر چند آنرا به همه اعمال صالح تفسير مى كند .

نكته : افراد گنهكارى كه با شنيدن اين آيه توبه كردند
آيه ا لم يان للذين آمنوا ... از آيات تكان دهنده قرآن مجيد است كه قلب و روح انسان را در تسخير خود قرار مى دهد ، پرده هاى غفلت را مى درد و فرياد مى زند آيا موقع آن نرسيده است كه قلبهاى با ايمان در برابر ذكر خدا و از آنچه از حق نازل شده خاشع گردد ؟ و همانند كسانى نباشند كه قبل از آنها
تفسير نمونه ج : 23 ص : 345
آيات كتاب آسمانى را دريافت داشتند اما بر اثر طول زمان قلبهاى آنها به قساوت گرائيد ؟ لذا در طول تاريخ افراد بسيار آلوده اى را مى بينيم كه با شنيدن اين آيه چنان تكان خوردند كه در يك لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند ، و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند ، از جمله سرگذشت معروف فضيل بن عياض است .
فضيل كه در كتب رجال به عنوان يكى از راويان موثق از امام صادق (عليه السلام) و از زهاد معروف معرفى شده و در پايان عمر در جوار كعبه مى زيست و همانجا در روز عاشورا بدرود حيات گفت در آغاز كار راهزن خطرناكى بود كه همه مردم از او وحشت داشتند .
از نزديكى يك آبادى مى گذشت دختركى را ديد و نسبت به او علاقه مند شد عشق سوزان دخترك فضيل را وادار كرد كه شب هنگام از ديوار خانه او بالا رود و تصميم داشت به هر قيمتى كه شده به وصال او نائل گردد ، در اين هنگام بود كه در يكى از خانه هاى اطراف شخص بيداردلى مشغول تلاوت قرآن بود و به همين آيه رسيده بود : ا لم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله ... اين آيه همچون تيرى بر قلب آلوده فضيل نشست ، درد و سوزى در درون دل احساس كرد ، تكان عجيبى خورد ، اندكى در فكر رفت اين كيست كه سخن مى گويد ؟ و به چه كسى اين پيام را مى دهد ؟ به من مى گويد : اى فضيل ! آيا وقت آن نرسيده است كه بيدار شوى ، از اين راه خطا برگردى ، از اين آلودگى خود را بشوئى ، و دست به دامن توبه زنى ؟ ! ناگهان صداى فضيل بلند شد و پيوسته مى گفت : بلى و الله قد آن ، بلى و الله قد آن ! : به خدا سوگند وقت آن رسيده است ، به خدا سوگند وقت آن رسيده است ! او تصميم نهائى خودش را گرفته بود ، و با يك جهش برق آسا از صف اشقيا
تفسير نمونه ج : 23 ص : 346
بيرون پريد ، و در صفوف سعدا جاى گرفت ، به عقب برگشت و از ديوار بام فرود آمد ، و به خرابه اى وارد شد كه جمعى از كاروانيان آنجا بودند ، و براى حركت به سوى مقصدى با يكديگر مشورت مى كردند ، مى گفتند فضيل و دارودسته او در راهند ، اگر برويم راه را بر ما مى بندند و ثروت ما را به غارت خواهند برد ! فضيل تكانى خورد و خود را سخت ملامت كرد ، و گفت چه بد مردى هستم ! اين چه شقاوت است كه به من رو آورده ؟ در دل شب به قصد گناه از خانه بيرون آمده ام ، و قومى مسلمان از بيم من به كنج اين خرابه گريخته اند ! روى به سوى آسمان كرد و با دلى توبه كار اين سخنان را بر زبان جارى ساخت : اللهم انى تبت اليك و جعلت توبتى اليك جوار بيتك الحرام ! : خداوندا من به سوى تو بازگشتم ، و توبه خود را اين قرار مى دهم كه پيوسته در جوار خانه تو باشم ، خدايا از بدكارى خود در رنجم ، و از ناكسى در فغانم ، درد مرا درمان كن ، اى درمان كننده همه دردها ! و اى پاك و منزه از همه عيبها ! اى بى نياز از خدمت من ! و اى بى نقصان از خيانت من ! مرا به رحمتت ببخشاى ، و مرا كه اسير بند هواى خويشم از اين بند رهائى بخش ! خداوند دعاى او را مستجاب كرد ، و به او عنايتها فرمود ، و از آنجا بازگشت و به سوى مكه آمد ، سالها در آنجا مجاور بود و از جمله اوليا گشت ! گداى كوى تو از هشت خلد مستغنى است اسير عشق تو از هر دو كون آزاد است ! بعضى از مفسران نقل كرده اند كه يكى از رجال معروف بصره مى گويد من از راهى مى گذشتم ناگهان صيحه اى شنيدم به دنبال آن رفتم مردى را مشاهده كردم بيهوش بر زمين افتاده بود گفتم اين چيست ؟ گفتند : مردى است بيداردل ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 347
آيه اى از قرآن را شنيد و مدهوش شد ، گفتم : كدام آيه ؟ گفتند : ا لم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله ... ناگهان آن مرد مدهوش كه صداى ما را شنيد به هوش آمد ، و شروع به خواندن اين اشعار سوزناك نمود : اما آن للهجران ان يتصرما و للغصن غصن البان ان يتبسما و للعاشق الصب الذى ذاب و انحنى ا لم يان ان يبكى عليه و يرحما كتبت بماء الشوق بين جوانحى كتابا حكى نقش الوشى المنمنما آيا موقع آن نرسيده است كه زمان هجران به سر آيد ؟ ! و شاخه بلند و خشبوى اميد من خندان شود ؟ و آيا زمان آن نيامده كه براى عاشق بيقرارى كه آب شده و منحنى گشته ، بر او بگريند و مورد ترحمش قرار دهند ؟ آرى با آب شوق در درون قلبم نوشتم : نامه اى نوشتم كه صفحه زيبا و رنگارنگ و جالبى را حكايت مى كند .
سپس گفت : مشكل است ، مشكل است ، مشكل ! اين را گفت و بار ديگر مدهوش بر زمين افتاد ، او را حركت داديم ولى ديديم جان به جان آفرين تسليم كرده ! .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 348
وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ أُولَئك هُمُ الصدِّيقُونَ وَ الشهَدَاءُ عِندَ رَبهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كذَّبُوا بِئَايَتِنَا أُولَئك أَصحَب الجَْحِيمِ(19) اعْلَمُوا أَنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لهَْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فى الأَمْوَلِ وَ الأَوْلَدِ كَمَثَلِ غَيْث أَعجَب الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثمَّ يهِيجُ فَترَاهُ مُصفَرًّا ثمَّ يَكُونُ حُطماً وَ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ شدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَنٌ وَ مَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ(20)
ترجمه :
19 - كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند آنها صديقين ، و شهداء نزد پروردگارشان هستند ، بر آنها است پاداش ( اعمال ) شان ، و نور ( ايمان ) شان ، و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند .
20 - بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى ، و تجمل پرستى و تفاخر در ميان شما ، و افزون طلبى در اموال و فرزندان است ، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد سپس خشك مى شود به گونه اى كه آن را زرد رنگ مى بينى ، سپس تبديل به كاه مى شود ، و در آخرت يا عذاب شديد است ، يا مغفرت و رضاى الهى ، و ( به هر حال ) زندگى دنيا چيزى جز متاع غرور نيست !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 349
تفسير : دنيا چيزى جز متاع غرور نيست !
در ادامه بحث آيات گذشته پيرامون مؤمنان و اجر و پاداششان در پيشگاه خدا ، در آيات مورد بحث مى افزايد : كسانى كه ايمان به خدا و رسولان او آوردند آنها صديقين و شهدا نزد پروردگارشان هستند ( و الذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم ) .
صديق صيغه مبالغه از صدق است و به معنى كسى است كه سرتاپا راستى است ، كسى كه علمش گفتارش را تصديق مى كند ، و نمونه كامل صداقت است .
شهداء جمع شهيد از ماده شهود به معنى حضور توام با مشاهده است ، خواه با چشم ظاهر باشد يا چشم دل ، و اگر به گواه ، شاهد و شهيد اطلاق مى شود به خاطر حضور و مشاهده صحنه است ، همانگونه كه اطلاق اين واژه بر شهيدان راه خدا به خاطر حضورشان در ميدان جهاد است .
اما در آيه مورد بحث ممكن است به معنى شهادت بر اعمال بوده باشد ، همانگونه كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود كه پيامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند ، و پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گواه بر آنها ، و بر امت اسلامى است ، و مسلمانان نيز شاهد و گواه بر اعمال مردمند .
بنابراين مقام شهداء ( گواهان بر اعمال ) مقام والائى است كه براى افراد با ايمان است .
بعضى نيز احتمال داده اند كه شهداء در اينجا به همان معنى شهيدان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 350
راه خدا است ، يعنى افراد مؤمن اجر و پاداش شهيدان را دارند ، و به منزله شهداء محسوب مى شوند ، لذا در حديثى داريم كسى خدمت امام صادق (عليه السلام) آمد و عرض كرد : ادع الله ان يرزقنى الشهادة از خدا بخواه كه شهادت را به من روزى كند ! امام (عليه السلام) فرمود ان المؤمن شهيد ، و قرا هذه الاية مؤمن شهيد است ، سپس همين آيه ( و الذين آمنوا بالله و رسله ... ) را قرائت فرمود .
البته جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است ، به خصوص اينكه در قرآن مجيد واژه شهيد و شهداء غالبا به گواهان بر اعمال و مانند آن اطلاق شده است .
به هر حال خداوند مؤمنان راستين را در اينجا به دو وصف توصيف مى كند : نخست وصف صديق و ديگرى شهيد ، و اين نشان مى دهد كه منظور از مؤمنان در آيه مورد بحث مقام بالائى از ايمان است ، و الا يك مؤمن عادى چگونه مى تواند اين دو وصف را به خود اختصاص دهد ؟ سپس مى افزايد : براى آنهاست پاداش اعمالشان و نور ايمانشان ( لهم اجرهم و نورهم ) .
اين تعبير سربسته اشاره به پاداش عظيم و نور فوق العاده آنهاست .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 351
و در پايان مى فرمايد : اما كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند ( و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم ) .
تا با مقابله اين دو گروه با يكديگر مقام والاى گروه اول ، و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشكار گردد .
و از آنجا كه در گروه اول ، سطح بالاى ايمان مطرح بود ، در اين گروه نيز كفر شديد مطرح است ، لذا با تكذيب آيات الهى همراه ذكر شده .
و از آنجا كه حب و علاقه دنيا سرچشمه هر گناه و راس كل خطيه است در آيه بعد ترسيم گويائى از وضع زندگى دنيا و مراحل مختلف ، و انگيزه هاى حاكم بر هر مرحله را ارائه داده ، مى گويد : بدانيد زندگى دنيا تنها بازى ، و سرگرمى ، و تجمل پرستى ، و تفاخر در ميان شما ، و افزون طلبى در اموال و فرزندان است ( اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد ) .
به اين ترتيب غفلت و سرگرمى و تجمل تفاخر و تكاثر دورانهاى پنجگانه عمر آدمى را تشكيل مى دهند .
نخست دوران كودكى است كه زندگى در هاله اى از غفلت و بيخبرى و لعب و بازى فرو مى رود .
سپس مرحله نوجوانى فرا مى رسد ، و سرگرمى جاى بازى را مى گيرد ، و در اين مرحله انسان به دنبال مسائلى است كه او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدى دور دارد .
مرحله سوم مرحله جوانى و شور و عشق و تجمل پرستى است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 352
از اين مرحله كه بگذرد مرحله چهارم فرا مى رسد و احساسات كسب مقام و فخر در انسان زنده مى شود .
و سرانجام به مرحله پنجم مى رسد و در اين مرحله به فكر افزايش مال و نفرات و جمع ثروت مى افتد .
مراحل نخستين تقريبا بر حسب سنين عمر مشخص است ولى مراحل بعد در افراد كاملا متفاوت مى باشد ، و بعضى از آنها ، مانند مرحله تكاثر اموال ، تا پايان عمر ادامه دارد ، هر چند بعضى معتقدند كه هر دوره اى از اين دوره هاى پنجگانه هشت سال از عمر انسان را مى گيرد ، و مجموعا به چهل سال بالغ مى گردد ، و هنگامى كه به اين سن رسيد شخصيت انسان تثبيت مى گردد .
اين امر نيز كاملا ممكن است كه بعضى از انسانها شخصيتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف گردد ، و تا پيرى در فكر بازى و سرگرمى و معركه گيرى باشند ، و يا در دوران تجمل پرستى متوقف گردد ، و ذكر و فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زينتى باشد ، اينها كودكانى هستند در سن كهولت و پيرانى هستند با روحيه كودك ! سپس با ذكر يك مثال آغاز و پايان زندگى دنيا را در برابر ديدگان انسانها مجسم ساخته ، مى فرمايد : همانند بارانى است كه از آسمان نازل مى شود ، و چنان زمين را زنده مى كند كه گياهانشان زارعان را در شگفتى فرو مى برد ، سپس خشك مى گردد ، به گونه اى كه آنرا زرد رنگ مى بينى ، سپس درهم شكسته و خرد و تبديل به كاه مى شود ! ( كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 353
كفار در اينجا به معنى افراد بى ايمان نيست ، بلكه به معنى كشاورزان است ، زيرا اصل معنى كفر به معنى پوشاندن است ، و چون كشاورز بذر افشانى كرده و آنرا زير خاك مى پوشاند از اين رو به او كافر مى گويند ، لذا گاهى كفر به معنى قبر نيز آمده است چون بدن ميت را مى پوشاند ، و گاه به شب نيز كافر گفته مى شود چرا كه تاريكيش همه جا را مى پوشاند .
در حقيقت آيه مورد بحث همانند آيه 29 سوره فتح كه وقتى سخن از نمو فراوان گياه مى كند مى گويند : يعجب الزراع : زارعان را به شگفتى در مى آورد ( يعنى بجاى كفار زارع گفته شده ) .
بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه منظور از كفار در اينجا همان كافران نسبت به خداوند است ، و پاره اى توجيهات براى آن ذكر كرده اند ، ولى اين تفسير چندان مناسب به نظر نمى رسد ، زيرا مؤمن و كافر در اين شگفتى شريكند .
حطام از ماده حطم به معنى شكستن و خردكردن است ، و به اجزاى پراكنده كاه حطام گفته مى شود كه همراه تند باد به هر سو مى دود .
آرى مراحلى را كه انسان در طى هفتاد سال يا بيشتر طى مى كند در چند ماه در گياهان ظاهر مى شود ، و انسان مى تواند بر لب كشتزار بنشيند و گذشت عمر ، و آغاز و پايان آنرا در ديدارى كوتاه بنگرد .
سپس به بازده عمر و نتيجه و محصول نهائى آن پرداخته مى افزايد : اما در سراى آخرت از دو حال خارج نيست : يا عذاب شديد است و يا مغفرت و رضا و خشنودى او ( و فى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان ) .
و سرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد : و زندگى دنيا جز متاع غرور و فريب چيزى نيست ! ( و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور ) .
غرور در اصل از ماده غر ( بر وزن حر ) به معنى اثر ظاهر چيزى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 354
است ، و لذا به اثر ظاهر در پيشانى اسب غرة گفته مى شود ، سپس به حالت غفلت اطلاق شده است كه در ظاهر انسان هوشيار است ، اما در حقيقت بيخبر است ، و به معنى فريب و نيرنگ نيز استعمال مى شود .
متاع به معنى هر گونه وسائل بهره گيرى است ، بنابراين جمله دنيا متاع غرور است مفهومش اين است كه وسيله و ابزارى است براى فريبكارى ، فريب دادن خويشتن ، و هم فريب ديگران و البته اين در مورد كسانى است كه دنيا را هدف نهائى قرار مى دهند و به آن دل مى بندند ، و بر آن تكيه مى كنند و آخرين آرزويشان وصول به آن است ، اما اگر مواهب اين جهان مادى وسيله اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنيا نيست ، بلكه مزرعه آخرت ، و قنطره و پلى براى رسيدن به آن هدفهاى بزرگ است .
بديهى است توجه به دنيا و مواهب آن به عنوان يك گذرگاه يا يك قرارگاه دو جهت گيرى مختلف به انسان مى دهد كه در يكى مايه نزاع و فساد و تجاوز و بيدادگرى و طغيان و غفلت است ، و در ديگرى وسيله بيدادى است و آگاهى و ايثار و فداكارى و برادرى و گذشت .

نكته ها :

1 - مقام صديقين و شهداء
در قرآن مجيد جمعى از پيامبران بزرگ و مانند آنان به عنوان صدق توصيف شده اند از جمله ابراهيم : انه كان صديقا نبيا ( سوره مريم آيه 41 ) در باره ادريس پيامبر بزرگ خدا نيز همين تعبير آمده است ( مريم - 56 ) در مورد مريم مادر حضرت مسيح نيز مى خوانيم : و امه صديقة ( مائده 75 ) .
و در بعضى از آيات قرآن صديقين همرديف پيامبران ذكر شده اند ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 355
چنانكه در آيه 69 نساء مى خوانيم : و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا : كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند ( در قيامت ) همنشينى كسانى خواهد بود كه خدا نعمتش را بر آنها تمام كرده ، از پيامبران و صديقين و شهداء و صالحين ، و آنها رفيقهاى خوبى هستند .
و چنانكه گفتيم اين واژه صيغه مبالغه از ماده صدق است و به كسى گفته مى شود كه صدق و راستى سراسر وجودش را احاطه كرده ، و صداقت در فكر و گفتار و كردار و تمام زندگى او منعكس است ، و اين اهميت مقام صدق را نشان مى دهد .
و اما شهداء چنانكه گفتيم گاه به معنى گواهان بر اعمال ، و گاه به معنى شهيدان راه خدا است ، و در آيه مورد بحث جمع ميان هر دو نيز ممكن است .
البته شهيد در فرهنگ اسلامى منحصر به كسانى نيست كه در ميدان جهاد كشته مى شوند ، هر چند آنها از روشنترين مصداق آنند ، بلكه تمام كسانى كه عقيده حق دارند و در مسير حق گام بر مى دارند و در همين راه از دنيا مى روند ، طبق روايات اسلامى ، در زمره شهدا هستند .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : العارف منكم هذا الامر ، المنتظر له ، المحتسب فيه الخير كمن جاهد و الله مع قائم آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بسيفه ، ثم قال : بل و الله كمن جاهد مع رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بسيفه ، ثم قال الثالثة : بل و الله كمن استشهد مع رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فى فسطاطه ! و فيكم آية من كتاب الله ، قلت : و اى آية جعلت فداك ؟ قال : قول الله عز و جل : و الذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم ... ثم قال : صرتم و الله صادقين شهداء عند ربكم : آنكس از شما كه به مساله ولايت آشنا باشد و در انتظار ظهور مهدى (عليه السلام) به سر برد و خود را آماده ( حكومت عدل جهانى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 356
او ) سازد مانند كسى است كه با مهدى آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با سلاحش جهاد كرده باشد ، سپس فرمود : بلكه به خدا سوگند مانند كسى است كه همراه رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با سلاحش جهاد كرده باشد ، سپس براى مرتبه سوم افزود : بلكه به خدا سوگند همانند كسى است كه با رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و در خيمه او شهيد شده باشد ! سپس افزود : در باره شما آيه اى از قرآن نازل شده است ، راوى مى گويد : كدام آيه فدايت شوم ؟ فرمود : اين سخن خداوند كه مى فرمايد : آنها كه ايمان به خدا و فرستادگانش آورده اند صديقين و شهداء نزد پروردگارشان هستند ... سپس افزود : به اين ترتيب شما به خدا سوگند هم صديقين و هم شهداء نزد پروردگارتان هستيد اين سخن را با حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) پايان مى دهيم : در آن هنگام كه گروهى از يارانش براى فرا رسيدن وقت جهاد و شهادت در راه خدا بيتابى مى كردند ، اين جمله را فرمود : و لا تستعجلوا بما لم يعجله الله لكم ، فانه من مات منكم على فراشه و هو على معرفة حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا ! : به آن چيزى كه خداوند در آن عجله روا نداشته تعجيل مكنيد ، چرا كه هر كس از شما در بستر بميرد ولى معرفت حق پروردگار و حق پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و اهلبيتش را داشته باشد ، شهيد مرده است .

2 - زندگى دنيا مجموعه اى از اين انگيزه ها است
در آيات مختلف قرآن ، گاه زندگى دنيا توصيف لعب و لهو شده ، مانند و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو : زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست ( انعام - 32 ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 357
و گاه توصيف به لعب و لهو و زينت و تفاخر و تكاثر شده ( مانند آيات مورد بحث ) و گاه از آن به متاع غرور تعبير شده ( مانند آل عمران - 185 - و آيات مورد بحث ) و گاه به عنوان متاع قليل ( نساء - 77 ) .
و گاه به عنوان امرى عارضى و ظاهرى و زودگذر ( نساء - 94 ) .
از مجموعه اين تعبيرات و تعبيرهاى ديگر قرآن به خوبى ديدگاه اسلام در مورد زندگى مادى و مواهب آن روشن مى شود كه براى آن ارزشى ناچيز قائل است ، و تمايل و دلبستگى به آنرا ناشى از حركتهاى بى هدف ( لعب ) و هدفهاى سرگرم كننده ( لهو ) و تجمل پرستى ( زينة ) و حب مقام و رياست و برترجوئى بر ديگران ( تفاخر ) و حرص و آز و افزون طلبى ( تكاثر ) مى شمرد ، و عشق به آنرا سرچشمه انواع مظالم و گناهان مى داند .
اما اگر اين مواهب مادى تغيير جهت دهند و نردبانى براى رسيدن به اهداف الهى گردند ، سرمايه هائى مى شوند كه خدا آنها را از مؤمنان مى خرد و بهشت جاويدان و سعادت ابدى به آنها مى بخشد ، ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة ... ( توبه - 111 )
تفسير نمونه ج : 23 ص : 358
سابِقُوا إِلى مَغْفِرَة مِّن رَّبِّكمْ وَ جَنَّة عَرْضهَا كَعَرْضِ السمَاءِ وَ الأَرْضِ أُعِدَّت لِلَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسلِهِ ذَلِك فَضلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ الْعَظِيمِ(21) مَا أَصاب مِن مُّصِيبَة فى الأَرْضِ وَ لا فى أَنفُسِكُمْ إِلا فى كتَب مِّن قَبْلِ أَن نَّبرَأَهَا إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ(22) لِّكَيْلا تَأْسوْا عَلى مَا فَاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا ءَاتَامْ وَ اللَّهُ لا يحِب كلَّ مخْتَال فَخُور(23) الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاس بِالْبُخْلِ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنىُّ الحَْمِيدُ(24)
ترجمه :
21 - بر يكديگر سبقت گيريد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است ، و آماده شده براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده اند ، اين فضل الهى است به هر كس بخواهد مى دهد ، و خداوند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 359
صاحب فضل عظيم است .
22 - هيچ مصيبتى در زمين و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر اينكه همه آنها را قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است و اين امر براى خداوند آسان است .
23 - اين به خاطر آن است كه براى آنچه از شما فوت شده تاسف نخوريد ، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد ، و خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد .
24 - همانها كه بخل مى كنند و مردم را نيز دعوت به بخل مى نمايند ، و هر كس ( از اين فرمان ) روى گردان شود ( به خدا زيانى نمى رساند ) چرا كه خداوند بى نياز و شايسته ستايش است .

تفسير : يك مسابقه بزرگ معنوى
بعد از بيان ناپايدارى جهان و لذات آن ، و اينكه مردم در سرمايه هاى كم ارزش اين جهان نسبت به يكديگر تفاخر و تكاثر مى جويند ، در آيات مورد بحث مردم را به يك مسابقه عظيم روحانى در طريق كسب آنچه پايدار است و سزاوار هرگونه تلاش و كوشش دعوت كرده مى فرمايد : براى نيل به آمرزش پروردگارتان و بهشتى كه وسعت آن همچون پهنه آسمان و زمين است و آماده براى كسانى است كه ايمان به خداوند فرستادگان او آورده اند بر يكديگر سبقت جوئيد ( سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين آمنوا بالله و رسله ) .
در حقيقت مغفرت پروردگار كليد بهشت است همان بهشتى كه پهنه آسمان و زمين را فرا مى گيرد ، و از هم اكنون آماده براى پذيرائى مؤمنان است ، تا كسى نگويد بهشت نسيه است ، و بر نسيه دل نبايد نهاد ، گرچه به فرض نسيه بود از هر نقدى نقدتر محسوب مى شد ، چرا كه از سوى خدائى وعده داده شده كه قادر