بعدی
تفسير نمونه ج : 23 ص : 120
بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمى دهد كه اين حقايق را انكار كنيم يا ناديده بگيريم ، بعد از آن كه از طريق وحى اثبات گردد ، هر چند علم به آن راهى نيابد .
( به خواست خدا شرح بيشتر در باره آفرينش جن و خصوصيات اين مخلوق در تفسير سوره جن خواهد آمد ) به هر حال بيشترين موجوداتى كه ما با آن سر و كار داريم آب و خاك و باد و آتش است ، خواه آنها را چون قدماء بسيط و عنصر بدانيم ، و يا همچون دانشمندان امروز مركب از اجزاى گوناگون ، ولى در هر صورت مبدأ آفرينش انسان آب و خاك بوده ، در حالى كه مبدأ آفرينش جن باد و آتش است ، و اين دوگانگى مبدأ آفرينش سرچشمه تفاوتهاى زيادى ميان اين دو است .
باز به دنبال نعمتهائى كه در آغاز آفرينش انسان بوده اين جمله را تكرار مى كند : پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
در آيه بعد به بيان يكى ديگر از نعمتهاى الهى پرداخته ، مى گويد : او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است ( رب المشرقين و رب المغربين ) .
درست است كه خورشيد در هر روزى از ايام سال از نقطه اى طلوع و در نقطه اى غروب مى كند ، و به اين ترتيب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد ، ولى با توجه به حداكثر ميل شمالى آفتاب ، و ميل جنوبى آن در حقيقت
تفسير نمونه ج : 23 ص : 121
دو مشرق و دو مغرب دارد ، و بقيه در ميان اين دو مى باشد .
اين نظام كه مبدأ پيدايش فصول چهارگانه سال با بركات فراوانى است در حقيقت تاكيد و تكميلى است براى آنچه در آيات قبل آمده ، آنجا كه سخن از حساب سير خورشيد و ماه در ميان است ، و همچنين سخن از وجود ميزان در آفرينش آسمانها ، و در مجموع هم بيانگر نظام دقيق آفرينش و حركت زمين و ماه و خورشيد مى باشد ، و هم اشاره اى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عائد انسان مى شود .
بعضى دو مشرق و دو مغرب را در اينجا به طلوع و غروب خورشيد و طلوع و غروب ماه تفسير كرده اند و آنرا مناسب با آيه گذشته و الشمس و القمر بحسبان مى دانند ، ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد ، به خصوص اينكه در بعضى از روايات اسلامى به آن اشاره شده است .
از جمله در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : ان مشرق الشتاء على حده ، و مشرق الصيف على حده ، اما تعرف ذلك من قرب الشمس و بعدها ؟ : مشرق ( آغاز ) زمستان جداگانه است ، و مشرق ( آغاز ) تابستان جداگانه است آيا نمى بينى كه خورشيد در اين دو فصل نزديك و دور مى شود ( اشاره به بالا آمدن خورشيد در آسمان در فصل تابستان و پائين رفتن در فصل زمستان است ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 122
از آنچه گفتيم اين نكته به خوبى روشن شد كه چرا در بعض آيات قرآن آمده است فلا اقسم برب المشارق و المغارب : سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها ( معارج - 40 ) .
زيرا در آنجا اشاره به تمام مشرقها و مغربهاى خورشيد در عرض سال است ، در حالى كه در آيه مورد بحث تنها به نهايت قوس صعودى و نزولى آن اشاره مى كند .
به هر حال بعد از ذكر اين نعمت باز جن و انس را مخاطب ساخته مى گويد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 123
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ(19) بَيْنهُمَا بَرْزَخٌ لا يَبْغِيَانِ(20) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(21) يخْرُجُ مِنهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ(22) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(23) وَ لَهُ الجَْوَارِ المُْنشئَات فى الْبَحْرِ كالأَعْلَمِ(24) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(25)
ترجمه :
19 - دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد ، در حالى كه با هم تماس دارند .
20 - اما در ميان آن دو برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند !
21 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
22 - از آن دو لؤلؤ و مرجان خارج مى شود .
23 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
24 - و براى او است كشتيهاى ساخته شده اى كه در دريا به حركت درمى آيند كه همچون كوهى هستند !
25 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير نمونه ج : 23 ص : 124
تفسير : درياها با ذخائر گرانبهايشان
در ادامه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از درياها به ميان مى آورد ، اما نه همه درياها بلكه كيفيت خاصى در پاره اى از درياها كه هم پديده اى است عجيب و نشانه اى است از قدرت بى پايان حق ، و هم وسيله اى است براى پديد آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها .
مى فرمايد : دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد در حالى كه با هم تماس دارند ( مرج البحرين يلتقيان ) .
اما در ميان آن دو برزخى است كه مانع از طغيان و غلبه يكى بر ديگرى مى باشد ( بينهما برزخ لا يبغيان ) .
ماده مرج ( بر وزن فلج ) به معنى مخلوط كردن و يا فرستادن و رها نمودن است ، و در اينجا به معنى فرستادن و در كنار هم قرار دادن مى باشد ، به قرينه جمله بينهما برزخ لا يبغيان .
منظور از اين دو دريا به گواهى آيه 53 سوره فرقان دو درياى آب شيرين و شور است ، آنجا كه مى فرمايد و هو الذى مرج البحرين هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج و جعل بينهما برزخا و حجرا محجورا : او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكى گوارا و شيرين است و ديگرى شور و تلخ ، و در ميان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند .
اما در اينكه اين دو درياى شيرين و شور كجاست كه بر يكديگر غلبه نمى كنند ؟ و اين برزخى كه ميان آن دو قرار دارد چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است ، و بعضى تعبيراتى دارند كه نشان مى دهد وضع درياهاى زمين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 125
در آن زمان براى آنها كاملا مشخص نبوده است ، از جمله اينكه گفته اند : منظور از اين دو دريا درياى فارس و درياى روم است ، در حالى كه امروز مى دانيم اين هر دو دريا آب شور دارد و برزخى در ميان آن دو نيست .
يا اينكه گفته اند : منظور درياى آسمان است ، و درياى زمين كه اولى شيرين و دومى شور است ، در حالى كه مى دانيم دريائى در آسمان وجود ندارد جز ابرها و بخاراتى كه از اقيانوسهاى زمين برمى خيزد .
يا اينكه گفته اند : منظور از درياى شيرين آبهاى زيرزمينى است ، كه با آبهاى درياها مخلوط نمى شود ، و برزخ ميان اين دو ديوارهاى اين مخازن آنها است .
در حالى كه مى دانيم در زيرزمين چيزى به صورت دريا كمتر يافت مى شود ، بلكه ذرات آب در لابلاى ذرات خاك و شن مرطوب مخفى و پنهان است هنگامى كه در نقطه اى چاه مى كنند اين رطوبتها تدريجا جمع شده و آب ظاهر مى گردد ، بعلاوه لؤلؤ و مرجان كه در آيات بعد به آن اشاره شده از آبهاى زيرزمينى به دست نمى آيد .
پس منظور از اين دو دريا چيست ؟ سابقا در تفسير سوره فرقان به اين واقعيت اشاره كرديم كه رودخانه هاى عظيم آب شيرين هنگامى كه به درياها و اقيانوسها مى ريزند معمولا دريائى از آب شيرين در كنار ساحل تشكيل مى دهند و آب شور را به عقب مى رانند و عجب اينكه تا مدت زيادى اين دو آب شيرين و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آميخته نمى شوند .
در مسافرت با هواپيما در مناطقى كه اين رودخانه ها به دريا مى ريزند منظره درياهاى آب شيرين و شور كه در كنار هم قرار دارند و از هم جدا هستند به خوبى از بالا نمايان است ، و هنگامى كه كناره اين آبها به يكديگر مخلوط
تفسير نمونه ج : 23 ص : 126
شوند آبهاى شيرين تازه جاى آنها را مى گيرند ، به طورى كه اين دو درياى جدا از هم دائما جلب توجه مى كند .
جالب اينكه به هنگام مد دريا كه سطح اقيانوس بالا مى آيد آبهاى شيرين به عقب رانده مى شود ، بى آنكه با آب شور مخلوط گردد ( مگر در مواقع خشكسالى و كم آبى ) و قسمت زيادى از خشكى را مى پوشانند ، لذا ساحل نشينان در اين مناطق با مهار كردن اين آبهاى شيرين نهرهاى زيادى در منطقه ساحلى به وجود مى آورند كه به وسيله آن زمينهاى فراوانى مشروب مى شود .
اين نهرها كه از بركت جزر و مد ساحلى و تاثير آن در آب اين نهرها به وجود مى آيد در شبانه روز دو بار از آب شيرين پر و خالى مى شود ، و وسيله بسيار مؤثرى براى آبيارى مناطق وسيعى هستند .
در باره اين دو دريا تفسير جالب ديگرى از ناحيه بعضى گفته شده كه منظور از آن احتمالا جريان گلف استريم است كه شرح آنرا به خواست خدا در نكات ذيل همين آيات بيان خواهيم كرد .
بار ديگر بندگان را مخاطب ساخته و در برابر اين نعمتها از آنها سؤال كرده ، مى فرمايد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
سپس در ادامه همين سخن مى افزايد : از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان خارج مى شود ! ( يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان ) .
كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 127
آلاء ربكما تكذبان ) .
لؤلؤ و مرجان دو وسيله جالب زينتى است و در طب و معالجه بيماريها نيز مورد استفاده قرار مى گيرد ، ضمنا مال التجاره و كالاى خوبى است كه از آن عوائد زيادى به دست مى آيد ، و روى همين جهات به عنوان دو نعمت در آيات فوق به آن اشاره شده است .
اما لؤلؤ كه در فارسى آنرا مرواريد گويند دانه شفاف و قيمتى است كه در درون صدف در اعماق درياها پرورش مى يابد ، و هر قدر درشت تر باشد گرانبهاتر است ، و در طب موارد استعمال گسترده اى دارد ، اطباى پيشين داروهائى از آن براى تقويت قلب و اعصاب ، و برطرف كردن انواع خفقان ، و حالت ترس و وحشت ، و تقويت كبد ، و رفع بدبوئى دهان ، و سنگهاى كليه و مثانه و يرقان تهيه مى كردند ، حتى در بيماريهاى چشم نيز از آن استفاده مى نمودند .
مرجان بعضى آنرا به معنى لؤلؤهاى كوچك تفسير كرده اند ، ولى حقيقت چيز ديگر است ، مرجان موجود زنده اى است شبيه شاخه كوچك درخت كه در اعماق درياها مى رويد ، و تا مدتها دانشمندان آنرا نوعى گياه مى پنداشتند ، ولى بعدا روشن شد كه نوعى حيوان است ، هر چند به صخره هاى كف دريا مى چسبد ، و گاه منطقه وسيعى را مى پوشاند و تدريجا افزوده مى شود ، و جزائرى تشكيل مى دهد كه به جزائر مرجانى معروف است .
مرجان معمولا در آبهاى ساكن نشو و نما مى كند ، و صيادان آنرا از سواحل درياى احمر و مديترانه و بعضى نقاط ديگر صيد مى كنند .
بهترين نوع مرجان زينتى مرجان سرخ رنگ است و هر قدر سرخ تر باشد قيمتى تر است ، و تشبيهات شعرا در اشعارشان نيز بر همين اساس است ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 128
و بدترين نوع مرجان مرجان سفيد است كه به طور فراوان يافت مى شود ، و در ميان اين دو ، مرجان سياه قرار دارد .
مرجان نيز علاوه بر جنبه زينت استعمال طبى دارد ، و خواص زيادى براى آن ذكر كرده اند ، از جمله از آن داروهائى مى سازند كه براى تقويت قلب ، دفع سم افعى ، تقويت اعصاب ، معالجه اسهال ، و خونريزيهاى رحم ، بهره گيرى مى كنند ، و گفته اند براى بيمارى صرع نيز مفيد است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعضى از مفسران تصريح كرده اند كه لؤلؤ و مرجان تنها در آب شور پرورش مى كند و لذا در تفسير آيه يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان ( از آن دو لؤلؤ و مرجان بيرون مى آيد ) به زحمت افتاده اند ، و گفته اند منظور يكى از آن دو است ( مانند آيه 31 زخرف ) .
ولى ما هيچ دليلى بر اين معنى نداريم ، بلكه بعضى تصريح كرده اند كه لؤلؤ و مرجان در آبهاى شيرين و شور هر دو يافت مى شود .
باز در ادامه همين بخش از نعمتها به مساله كشتيها كه در حقيقت بزرگترين و مهمترين وسيله حمل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره كرده ، مى فرمايد : براى خدا است كشتيهاى ساخته شده اى كه در دل دريا به حركت در مى آيند كه همچون كوهى هستند ! ( و له الجوار المنشات فى البحر كالاعلام ) .
جوار جمع جاريه توصيفى است براى سفن به معنى كشتى ها كه به خاطر اختصار از عبارت حذف شده ، زيرا آنچه بيشتر مورد توجه است همين جريان و حركت كشتيهاست ، به همين جهت روى همين وصف تكيه شده است ( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 129
و اينكه كنيز را جاريه مى گويند به خاطر حركت و كوشش او در انجام خدمات است ، و نيز اگر به دختر جوان جاريه گفته مى شود به خاطر جريان نشاط جوانى در وجود است .
و منشات جمع منشا اسم مفعول از انشاء به معنى ايجاد است و جالب اينكه در عين تعبير به منشات كه حكايت از مصنوع بودن كشتى به وسيله انسان مى كند مى فرمايد و له ( از براى خدا است ... ) اشاره به اينكه مخترعان و سازندگان كشتى از خواص خداداد كه در مصالح مختلفى كه در كشتى ها به كار مى رود استفاده مى كنند همچنين از خاصيت سيال بودن آب درياها ، و نيروى وزش بادها بهره مى گيرند ، و خدا است كه در آن مواد ، و در دريا و باد اين خواص و آثار را آفريده .
و لذا در جاى ديگر قرآن تعبير به تسخير شده و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بامره : خداوند كشتى را مسخر فرمان شما كرد كه به فرمانش در دريا به حركت درآيد ( ابراهيم 32 ) .
بعضى منشا را از ماده انشاء به معنى مرتفع ساختن تفسير كرده اند ، و آنرا اشاره به كشتيهاى بادبانى مى دانند كه از برافراشتن بادبانها و قرار دادن آنها در مسير بادها به عنوان نيروى محرك كشتيها استفاده مى كردند .
اعلام جمع علم ( بر وزن قلم ) به معنى كوه است هر چند در اصل به معنى علامت و اثرى است كه از چيزى خبر مى دهد ، و چون كوهها از دور نمايان هستند از آنها تعبير به علم شده است همانگونه كه پرچم را نيز علم مى گويند .
به اين ترتيب قرآن روى كشتيهاى بزرگ كه بر صفحه اقيانوسها و درياها حركت مى كنند تكيه كرده است ، و بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند كشتيهاى بزرگ مخصوص عصر موتور و بخار نيست ، در داستان جنگهاى يونانيان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 130
و كشورهاى ديگر مى خوانيم كه از كشتيهاى بسيار بزرگ نيروبر استفاده مى كردند .
و بار ديگر اين سؤال پر معنى را تكرار كرده و مى فرمايد : كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .

نكته ها :

دريا كانون نعمتهاى الهى
همانگونه كه ديديم در اين بخش از آيات به مساله دريا و اهميت آن در زندگى بشر اشاره شده است ، مى دانيم درياها تقريبا سه چهارم سطح كره روى زمين را فرا گرفته است ، و منبع عظيمى براى مواد غذائى ، داروئى ، زينت آلات ، و طريق مهمى براى حمل و نقل انسانها و كالاها است ، و از همه مهمتر نزول بارانها ، و تعديل هوا ، و حتى بخشى از وزش بادها از بركات درياها است .
اگر سطح درياها كمتر يا بيشتر از آنچه اكنون هست بود يا كره زمين به خشكى مى گرائيد و يا آنچنان مرطوب مى شد كه جاى زندگى نبود ! لذا قرآن بارها و به تعبيرات مختلف ، انسانها را به اين نعمت بزرگ توجه داده و آنها را به انديشه وا مى دارد ، گاه مى گويد : خداوند دريا را براى شما تسخير كرد : سخر لكم البحر ( جاثيه 12 ) .
و گاه مى گويد : كشتى ها را براى شما تسخير كرد : سخر لكم الفلك ( ابراهيم 32 ) .
و گاه مى گويد : آنچه در روى زمين است مسخر شما ساخت : سخر لكم ما فى الارض ( حج 65 ) .
از همه اينها گذشته دريا ديار عجائب است ، كوچكترين گياهان ذره بينى ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 131
و بلندترين درختان عالم در درياها مى رويند ، همچنين كوچكترين حيوانات و عظيمترين حيوانات غول پيكر در درياها زندگى مى كنند ! زندگى در اعماق درياها در آنجا كه نه نورى وجود دارد و نه غذائى ، به قدرى شگفت انگيز است كه انسان از مطالعه آن سير نمى شود ، و عجب اينكه حيوانات در آنجا از خودشان نور پخش مى كنند ، و مواد غذائى آنها در سطح آب ساخته مى شود و ته نشين مى كند ، و اندام آنها چنان محكم و مقاوم و توأم با فشار داخلى ساخته شده كه در مقابل آن فشار عظيم آب ، كه اگر انسان به حال عادى در آنجا قرار گيرد استخوانهايش تبديل به آرد مى شود ، مقاومت مى كند !
2 - گلف استريم ، و رودهاى عظيم دريائى !
اگر تعجب نكنيد در سراسر اقيانوسهاى جهان رودهاى عظيمى در حركت است كه يكى از نيرومندترين آنها گلف استريم نام دارد .
اين رود عظيم از سواحل آمريكاى مركزى حركت مى كند و سراسر اقيانوس اطلس را مى پيمايد و به سواحل اروپاى شمالى مى رسد .
اين آبها كه از مناطق نزديك به خط استوا حركت مى كنند گرم هستند ، و حتى رنگ آنها گاه با رنگ آبهاى مجاور متفاوت است ، و عجب اينكه عرض همين رود عظيم دريائى ( گلف استريم ) در حدود 150 كيلومتر ، و عمق آن چند صد متر مى باشد ! سرعت آن در بعضى از مناطق به قدرى است كه در يكروز 160 كيلومتر راه را طى مى كند .
تفاوت درجه حرارت اين آبها با آبهاى مجاور در حدود 10 تا 15 درجه است ، و لذا حاشيه غربى آنرا ديوار سرد مى نامند .
گلف استريم بادهاى گرمى به وجود مى آورد ، و مقدار قابل توجهى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 132
از حرارت خود را به طرف كشورهاى شمالى قاره اروپا مى برد ، و هواى آن كشورها را بسيار مطبوع مى كند ، و شايد اگر اين جريان نبود زندگى در آن كشورها بسيار سخت و طاقتفرسا بود .
باز تكرار مى كنيم گلف استريم يكى از اين رودهاست ، و در آبهاى پنج قاره جهان نظير اين جريان دريائى فراوان است .
و عامل اصلى آن تفاوت حرارت منطقه استوائى زمين و مناطق قطبى است كه اين حركت را در آب درياها به وجود مى آورد .
اين موضوع را با يك تجربه ساده مى توان دريافت : اگر ظرف بزرگ آبى داشته باشيم در يك طرف آن قطعه يخى قرار دهيم ، و در طرف ديگر قطعه آهن داغى ، و روى سطح آب كمى كاه بريزيم ، مى بينيم جريانى در سطح اين آب پيدا مى شود و آبها آهسته از آن منطقه گرم به سوى منطقه سرد حركت مى كنند ، عين اين ماجرا در كل درياهاى جهان روى مى دهد ، و سرچشمه پيدايش اين رودهاى دريائى است .
عجب اينكه اين رودهاى عظيم دريائى با آبهاى اطراف خود كمتر آميخته مى شوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت مى پيمايند و مصداق مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان را به وجود مى آورند ! و از آن جالبتر اينكه در محل برخورد اين آبهاى گرم با آبهاى سرد مجاور ، پديده اى رخ مى دهد كه براى انسان بسيار پر سود است ، زيرا در محل تقاطع اين آبهاى گرم و سرد يكنوع حالت بى حسى يا مرگ دستجمعى براى حيوانات ذره بينى كه در ميان آب معلق هستند به وجود مى آيد ، و از اين راه ماده غذائى فراوان و بى حساب جمع مى شود كه سبب جلب دسته هاى بزرگ ماهيان مى گردد ، و به اين ترتيب اين منطقه يكى از بهترين مناطق صيد ماهى در كره زمين است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 133
و لذا يكى از تفسيرها براى آيات فوق همين است و منافاتى با ساير تفسيرها ندارد و جمع ميان همگى ممكن است .

3 - تفسيرى از بطون آيات
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه در تفسير آيه مرج البحرين يلتقيان ... فرمود : على و فاطمه (عليهماالسلام) بحران عميقان ، لا يبغى احدهما على صاحبه ، يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان ، قال : الحسن و الحسين (عليهماالسلام) : على و فاطمه دو درياى عميقند كه هيچيك بر ديگرى تجاوز نمى كند ، و از اين دو دريا لؤلؤ و مرجان يعنى حسن و حسين خارج شده اند .
در تفسير در المنثور همين معنى از بعضى از صحابه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است .
مرحوم طبرسى نيز در مجمع البيان آنرا با مختصر تفاوتى نقل كرده است مى دانيم قرآن مجيد داراى بطونى است و يك آيه ممكن است چندين معنى ، و يا دهها معنى داشته باشد ، و آنچه در اين حديث آمده است از بطون قرآن مى باشد كه منافاتى با معنى ظاهر آن ندارد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 134
كلُّ مَنْ عَلَيهَا فَان(26) وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّك ذُو الجَْلَلِ وَ الاكْرَامِ(27) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(28) يَسئَلُهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ كلَّ يَوْم هُوَ فى شأْن(29) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(30)
ترجمه :
26 - تمام كسانى كه روى آن ( زمين ) هستند فانى مى شوند .
27 - و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند .
28 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
29 - تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مى كنند ، و او هر روز در شان و كارى است .
30 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير :

ما همه فانى و بقا بس تو راست !
باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اين آيات مى افزايد : تمام كسانى كه بر روى زمين زندگى مى كنند فانى مى شوند ( كل من عليها فان ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 135
اما چگونه مساله فنا مى تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گيرد ؟ ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معنى فناى مطلق نيست ، بلكه دريچه اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است كه شرط وصول به سراى جاويدان عبور از آن است .
دنيا با تمام نعمتهايش زندانى است براى مؤمن ، و خروج از اين دنيا آزاد شدن از اين زندان تنگ و تاريك است .
و يا از اين نظر كه ذكر نعمتهاى فراوان گذشته ممكن است مايه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنيا و انواع خوردنيها و نوشيدنيها و لؤلؤ و مرجان و مركبهاى راهوارش گردد ، لذا يادآورى مى كند كه اين دنيا جاى بقا نيست ، مبادا دلبستگى به اينها پيدا كنيد ، و از آنها در مسير پروردگار بهره نگيريد كه اين تذكر خود نعمتى است بزرگ .
ضمير در عليها به زمين باز مى گردد كه در آيات قبل اشاره اى به آن بود ، بعلاوه از قرائن نيز روشن است .
منظور از من عليها ( كسانى كه بر زمين هستند ) انس و جن مى باشند ، هر چند بعضى از مفسران احتمال داده اند كه حيوانات و جنبندگان و موجودات زنده ديگر را نيز شامل مى شود ، ولى ظاهر تعبير من كه معمولا براى صاحبان عقل مى آيد همان معنى اول است .
درست است كه مساله فنا منحصر به انس و جن نيست ، و نه حتى منحصر به موجودات زمينى ، بلكه طبق تصريح قرآن تمام اهل آسمانها و همه موجودات فانى مى شوند ، كل شىء هالك الا وجهه ( قصص 88 ) ولى از آنجا كه سخن از ساكنان زمين در ميان بوده در اين آيه تنها آنها را مطرح كرده است .
در آيه بعد مى افزايد تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگار تو باقى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 136
مى ماند ( و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام ) .
وجه از نظر لغت به معنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و روبرو مى شويم ، ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود منظور ذات پاك او است .
بعضى نيز وجه ربك را در اينجا به معنى صفات پروردگار دانسته اند كه از طريق آن ، بركات و نعمتها بر انسانها نازل مى شود ، همچون علم و قدرت و رحمت و مغفرت .
اين احتمال نيز داده شده است كه منظور اعمالى است كه به خاطر خدا انجام داده مى شود ، بنابر اين همه فانى مى شوند تنها چيزى كه باقى مى ماند اعمالى است كه از روى خلوص نيت و براى رضاى او انجام گرفته است .
ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد .
اما ذو الجلال و الاكرام كه توصيفى است براى وجه اشاره به صفات جمال و جلال خدا است ، زيرا ذو الجلال از صفاتى خبر مى دهد كه خداوند اجل و برتر از آن است ( صفات سلبيه ) و اكرام به صفاتى اشاره مى كند كه حسن و ارزش چيزى را ظاهر مى سازد و آن صفات ثبوتيه خداوند مانند علم و قدرت و حيات او است .
بنابر اين معنى آيه رويهمرفته چنين مى شود تنها ذات پاك خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرار مى ماند .
بعضى از مفسران نيز صاحب اكرام بودن خداوند را اشاره به الطاف و نعمتهائى مى دانند كه با آن اولياى خود را اكرام و گرامى مى دارد ، جمع ميان معانى در آيه فوق نيز ممكن است .
در حديثى مى خوانيم كه مردى در حضور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مشغول نماز بود
تفسير نمونه ج : 23 ص : 137
سپس چنين دعا كرد : اللهم انى اسئلك بان لك الحمد ، لا اله الا انت المنان ، بديع السموات و الارض ، ذو الجلال و الاكرام يا حى يا قيوم .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به اصحاب و يارانش فرمود : مى دانيد خدا را با چه نامى خواند ؟ عرض كردند : خدا و رسولش آگاهتر است ، فرمود : و الذى نفسى بيده لقد دعا الله باسمه الاعظم الذى اذا دعى به اجاب ، و اذا سئل به اعطى : قسم به آنكس كه جانم به دست او است خدا را به اسم اعظمش خواند كه هرگاه كسى خدا را به آن بخواند اجابت مى كند ، و هرگاه به وسيله آن از او تقاضا كند عطا مى فرمايد .
بار ديگر خلايق را مخاطب ساخته مى فرمايد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
محتواى آيه بعد در واقع نتيجه اى است از آيات قبل ، زيرا مى فرمايد : تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند همواره نيازهاى خود را از او مى خواهند ، و از او سؤال مى كنند ( يساله من فى السموات و الارض ) .
چرا چنين نباشد ؟ در حالى كه همه فانى اند و او باقى است ، نه تنها در پايان جهان همه كائنات جز ذات پاك پروردگار راه فنا مى پويند كه الان نيز همه در برابر او فانى هستند ، و بقائشان بسته به بقاء او و مشيت او است ، و اگر لحظه اى نظر لطفش را از كائنات برگيرد فرو ريزند قالبها ! با اين حال مگر كسى جز او هست كه اهل آسمانها و زمين از وى تقاضا كنند ؟ !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 138
تعبير به يساله به صورت فعل مضارع دليل بر اين است كه اين سؤال و تقاضا دائمى است ، و همگى به زبان حال از آن مبدأ فياض دائما فيض مى طلبند ، هستى مى خواهند ، و حوائج خود را تمنا مى كنند ، و اين اقتضاى ذات موجود ممكن است كه نه تنها در حدوث بلكه در بقاء نيز وابسته و متكى به واجب الوجودند .
سپس مى افزايد : هر روز خداوند در شان و كارى است ( كل يوم هو فى شان ) .
آرى خلقت او دائم و مستمر است ، و پاسخگوئى او به نيازهاى سائلان و نيازمندان نيز چنين است ، و هر روز طرح تازه اى ابداع مى كند .
يك روز اقوامى را قدرت مى دهد ، روز ديگرى آنها را بر خاك سياه مى نشاند ، يك روز سلامت و جوانى مى بخشد ، روز ديگر ضعف و ناتوانى مى دهد ، يك روز غم و اندوه را از دل مى زدايد ، روز ديگر مايه اندوهى مى آفريند ، خلاصه هر روز طبق حكمت و نظام احسن ، پديده تازه و خلق و حادثه جديدى دارد .
توجه به اين حقيقت ، از يكسو نياز مستمر ما را به ذات پاك او روشن مى كند ، و از سوى ديگر پرده هاى ياس و نوميدى را از دل كنار مى زند .
و از سوى سوم غرور و غفلت را در هم مى شكند .
آرى او هر روز در شان و كارى است .
گرچه مفسران هر كدام گوشه اى از اين معنى گسترده را به عنوان تفسير آيه ذكر كرده اند : بعضى تنها آمرزش گناهان ، و بر طرف ساختن اندوهها ، و تعالى و سقوط اقوام را .
و بعضى تنها مساله آفرينش و رزق و حيات و مرگ و عزت و ذلت را .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 139
بعضى ديگر تنها مساله آفرينش و مرگ انسانها را عنوان نموده ، و گفته اند : خداوند در هر روز سه لشكر دارد : لشكرى از اصلاب پدران به ارحام مادران منتقل مى شوند ، و لشكرى از رحم مادران به عالم دنيا گام مى نهند ، و لشكرى از اين دنيا روانه قبر مى شوند .
ولى همانگونه كه گفتيم آيه مفهوم گسترده اى دارد كه هرگونه آفرينش تازه و خلقت جديد و دگرگونى و تحول را در اين جهان در بر مى گيرد .
در روايتى از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم : كه در يكى از خطبه هايش فرمود : الحمد لله الذى لا يموت و لا تنقضى عجائبه لانه كل يوم هو فى شان من احداث بديع لم يكن : حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه هرگز نمى ميرد ، و شگفتيهاى خلقتش پايان نمى گيرد ، چرا كه هر روز در شان و كارى است ، و موضوع تازه اى مى آفريند كه هرگز نبوده .
و در حديث ديگرى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : من شانه ان يغفر ذنبا ، و يفرج كربا و يرفع قوما ، و يضع آخرين : از كارهاى او اين است كه گناهى را مى بخشد ، و ناراحتى و رنجى را برطرف مى سازد ، گروهى را بالا مى برد ، و گروه ديگرى را پائين مى آورد .
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه يوم در اينجا به معنى روز در مقابل شب نيست ، بلكه هم دورانهاى طولانى را شامل مى شود ، و هم ساعات و لحظات را ، و مفهومش اين است كه خداوند متعال هر زمان در شان و كارى است .
بعضى نيز شان نزولى براى آيه ذكر كرده اند كه اين آيه رد بر گفتار
تفسير نمونه ج : 23 ص : 140
يهود است كه معتقد بودند خداوند روز شنبه همه كارها را تعطيل مى كند ! و هيچ حكم و فرمانى نمى دهد ! ! قرآن مى گويد : برنامه آفرينش و تدبير او لحظه اى تعطيل بردار نيست .
و باز به دنبال اين نعمت مستمر و پاسخگوئى به نيازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمين تكرار مى كند كه : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .

نكته ها :

1 - حقيقت فنا چيست ؟
اينكه در آيات فوق خوانديم همه كس جز خدا فانى مى شود به معنى نابودى مطلق نيست ، به اين معنى كه حتى روح انسان نيز نابود مى شود ، و يا خاكهاى حاصل از جسم او معدوم مى گردد ، چرا كه آيات قرآن تصريح به وجود برزخ تا روز رستاخيز مى كند و از سوى ديگر بارها مى گويد كه مردگان در قيامت از قبرها برمى خيزند .
و استخوانهاى پوسيده و عظم رميم به فرمان خدا لباس حيات در تن مى پوشند .
و اينها همه گواه براى اين است كه فنا در اين آيه و آيات مشابه به معنى به هم ريختن نظام جسم و جان ، و قطع پيوندها ، و بر هم خوردن نظم عالم خلقت
تفسير نمونه ج : 23 ص : 141
و جانشين شدن عالم ديگرى به جاى آن است .

2 - هر روز پديده تازه اى مى آفريند
گفتيم آيه كل يوم هو فى شان هم اميد آفرين است ، هم غرورشكن ، و هم نشانه دوام خلقت و استمرار آفرينش ، به همين دليل گاهى پيشوايان اسلام براى اميد بخشيدن به افراد مخصوصا روى اين آيه تكيه مى كردند ، چنانكه در داستان تبعيد دردناك ابو ذر به ربذه مى خوانيم : على (عليه السلام) با جمله هاى بسيار گيرا و پر معنى به هنگام بدرقه او به او دلدارى داد ، سپس امام حسن (عليه السلام) فرزند رشيد امير مؤمنان او را به عنوان عمو خطاب كرد و جمله هاى ديگرى افزود ، بعد از او سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام) زبان به سخن گشود و فرمود : يا عماه ! ان الله تعالى قادر ان يغير ما قد ترى ، الله كل يوم هو فى شان ، و قد منعك القوم دنياهم و منعتهم دينك ... فاسال الله الصبر و النصر ... اى عمو ! خداوند متعال قادر است كه اين شرائط را دگرگون سازد ، و او هر روز در شان و كار تازه اى است ، آنها تو را مزاحم دنياى خود ديدند و تو را بازداشتند ، و تو آنها را مزاحم دين خود ديدى و از آن بازداشتى ... از خدا شكيبائى و پيروزى بطلب .
و نيز مى خوانيم هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) به سوى كربلا مى آمد وقتى به منزلگاه صفاح رسيد فرزدق شاعر حضرت را ملاقات كرد ، امام (عليه السلام) فرمود : بين لى خبر الناس خلفك : بگو ببينم مردم پشت سرت چگونه بودند ( اشاره به مردم عراق است ) عرض كرد : الخبير سالت ، قلوب الناس معك ، و سيوفهم مع بنى اميه ! و القضاء ينزل من السماء و الله يفعل ما يشاء : از شخص آگاهى سؤال كردى ، بدان دلهاى مردم با تو است ، اما شمشيرهايشان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 142
با بنى اميه است ! اما فرمان الهى از آسمان نازل مى شود و خداوند هر چه را صلاح بداند و اراده كند انجام مى دهد .
امام حسين (عليه السلام) فرمود : صدقت لله الامر يفعل ما يشاء ، و كل يوم ربنا فى شان : راست گفتى خدا هر چه را مشيت كند انجام مى دهد ، و پروردگار ما هر روز در شان و كارى است .
اينها همه نشان مى دهد كه اين آيه آيه اى است اميدبخش براى مؤمنان .
جالب اينكه مى گويند : يكى از امراء از وزير خود از تفسير اين آيه سؤال كرد اما او اظهار بى اطلاعى نمود و تا فرداى آن روز مهلت خواست .
هنگامى كه محزون و غمناك به منزل آمد غلام سياه ( با معرفتى ) داشت سؤال كرد : چه خبر است ؟ ماجرا را گفت ، غلام اظهار داشت به سراغ امير برو اگر مايل باشد من تفسير آيه را براى او بازگو مى كنم ، امير او را خواست و از وى سؤال كرد ، در پاسخ گفت : اى امير ! شانه ان يولج الليل فى النهار ، و يولج النهار فى الليل ، و يخرج الحى من الميت ، و يخرج الميت من الحى ، و يشفى سقيما و يسقم سليما ، و يبتلى معافا ، و يعافى مبتلى ، و يعز ذليلا ، و يذل عزيزا ، و يفقر غنيا و يغنى فقيرا : شان خداوند اين است كه شب و روز را يكى بعد از ديگرى مى آورد ، و مى برد ، از دل مرده زنده خارج مى كند ، و از زنده مرده ، بيمارى را شفا مى دهد ، و سالمى را بيمار مى كند ، تندرستى را مبتلا مى سازد ، و مبتلائى را عافيت مى بخشد ، ذليلى را عزت مى دهد ، و عزيزى را ذليل مى كند ، ثروتمندى را فقير مى سازد و فقيرى را غنى مى كند ! امير گفت : فرجت عنى فرج الله عنك : مشكلى را براى من گشودى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 143
خداوند مشكلت را بگشايد و بعد او را اكرام كرد و انعام داد .

3 - حركت جوهرى
بعضى از طرفداران حركت جوهرى به آياتى از قرآن استدلال كرده و يا لااقل آنرا اشاره اى بر مقصود خود مى دانند ، از جمله همين آيه كل يوم هو فى شان است .
توضيح اينكه : قدماى فلاسفه معتقد بودند حركت تنها در چهار مقوله عرضيه امكان پذير است ( مقوله هاى اين و كم و كيف و وضع ) و به تعبير ساده تر ممكن است يك جسم از نظر مكان تغيير محل دهد ، و يا نمو كرده بر كميتش افزوده شود ، و يا فى المثل رنگ و بو و طعم آن ( همچون يك سيب بر درخت ) تغيير يابد ، و يا در جاى خود و به دور خويش بگردد ( مانند حركت وضعى زمين ) ولى معتقد بودند هرگز در جوهر و ذات جسم حركت امكان پذير نيست ، چرا كه در هر حركتى بايد ذات متحرك ثابت باشد ، و عوارض آن دگرگون شود ، و گرنه حركت مفهومى نخواهد داشت .
ولى فلاسفه متاخرين اين نظريه را رد كردند و معتقد به حركت جوهرى شدند ، و گفتند : اساس حركت در ذات و جوهر است كه آثار آن در عوارض ظاهر مى شود .
نخستين كسى كه اين نظر را به صورت مشروح و مستدل عرضه كرد ملاصدراى شيرازى بود ، او گفت : تمام ذرات كائنات و جهان ماده يكپارچه حركت است ، و يا به تعبير ديگر ماده اجسام وجودى است سيال كه دائما ذاتش دگرگون مى شود ، و هر لحظه وجود تازه اى است كه با وجود قبل فرق دارد ، اما چون اين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 144
دگرگونيها با هم اتصال دارد يك شىء محسوب مى شود ، بنابر اين ما هر لحظه وجود تازه اى هستيم ، اما اين وجودات متصل و مستمر است ، و صورت واحدى دارد ، يا به تعبير ديگر : ماده داراى چهار بعد است : طول و عرض و عمق و بعد ديگرى كه نامش را زمان مى گذاريم ، و اين زمان چيزى جز مقدار حركت در جوهر نيست ( دقت كنيد ) .
اشتباه نشود حركت جوهرى ارتباطى با مساله حركت درون اتمها ندارد ، چرا كه آن حركتى است در مكان و حركتى است در عرض .
حركت جوهرى مفهوم بسيار عميقترى دارد كه ذات و هويت جسم را شامل مى شود ، و عجب اينكه در اينجا متحرك عين حركت مى شود ، و اشياء دالانى مى شوند براى خودشان ! ( دقت كنيد ) .
آنها براى اثبات اين مقصد دلائل متعددى دارند كه اينجا جاى شرح آن نيست ، ولى بد نيست كه به نتيجه اين عقيده فلسفى اشاره كنيم نتيجه اش اين است كه ما مساله خداشناسى را از هر زمان روشنتر درك كنيم ، چرا كه خلقت و آفرينش تنها در آغاز دنيا نبوده ، بلكه هر ساعت و هر لحظه اى آغازى است ، و دائما خداوند دست در كار خلقت و آفرينش جديدى است ، و دائما ما وابسته او و مستفيض از فيض ذات او هستيم ، و كل يوم هو فى شان را نيز به اين معنى تفسير كرده اند ، البته مانعى ندارد كه آن هم جزئى از مفهوم گسترده آيه باشد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 145
سنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ(31) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(32) يَمَعْشرَ الجِْنِّ وَ الانسِ إِنِ استَطعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ فَانفُذُوا لا تَنفُذُونَ إِلا بِسلْطن(33) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(34) يُرْسلُ عَلَيْكُمَا شوَاظٌ مِّن نَّار وَ نحَاسٌ فَلا تَنتَصِرَانِ(35) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(36)
ترجمه :
31 - به زودى به حساب شما مى پردازيم اى دو گروه انس و جن .
32 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
33 - اى گروه جن و انس ! اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد ، ولى هرگز قادر نيستيد مگر با نيروئى ( الهى ) .
34 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
35 - شعله هائى از آتش بى دود ، و دودهائى متراكم ، بر شما مى فرستد ، و نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 146
36 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ !
تفسير : اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها بگذريد !
نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است ، ولى در آيات مورد بحث از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مى گويد كه در عين تهديد بودن براى مجرمان وسيله تربيت و آگاهى و بيدارى و هم وسيله تشويق و دلگرمى مؤمنان است ، و به همين جهت نعمت محسوب مى شود ، لذا بعد از ذكر هر كدام همان سؤال را كه در باره نعمتها است تكرار مى كند .
نخست مى فرمايد : به زودى به حساب شما مى پردازيم اى انس و جن ! ( سنفرغ لكم ايها الثقلان ) و 2 ) .
آرى در آن روز خداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده ، و كيفر و پاداش مناسب را براى آنها تعيين مى كند .
با اينكه خداوند هرگاه به چيزى بپردازد از چيز ديگرى غافل نمى شود و در آن واحد احاطه علمى به همه كائنات دارد و هرگز چيزى او را از چيز ديگر
تفسير نمونه ج : 23 ص : 147
مشغول نمى سازد لا يشغله شان عن شان ولى با اينحال تعبير به سنفرغ جالب است ، چرا كه اين تعبير معمولا در موردى گفته مى شود كه شخصى تمام كارهاى خود را رها مى كند ، تا با حواس جمع به كارى بپردازد ، و اين تنها در مورد مخلوقاتى است كه به حكم محدوديت هرگاه توجه به چيزى كنند از چيز ديگر باز مى مانند .
ولى اين تعبير در مورد خداوند چيزى جز تاكيد هر چه بيشتر بر مساله رسيدگى به حساب نخواهد بود ، به گونه اى كه هيچ مثقال ذره اى از قلم نخواهد افتاد ، و چه عجيب است كه خداوند بزرگ حساب بندگان كوچك خود را بر عهده گيرد ، و چه هولناك و وحشتناك است يك چنين محاسبه ؟ ! ثقلان از ماده ثقل ( بر وزن كبر ) به معنى بار سنگين است ، و به معنى وزن نيز آمده است ، اما ثقل ( بر وزن خبر ) معمولا به متاع و بار مسافر گفته مى شود ، و اطلاق آن بر گروه جن و انس به خاطر سنگينى معنوى آنهاست ، چرا كه خداوند به آنها از نظر عقل و شعور و علم و آگاهى وزن و ارزش خاصى داده است ، هر چند از نظر جسمى نيز در مجموع سنگينى قابل ملاحظه اى دارند ، و لذا در آيه 2 سوره زلزال مى خوانيم : و اخرجت الارض اثقالها كه يكى از معانى آن خروج انسانها از قبرها به هنگام رستاخيز است ، ولى به هر حال اين تعبير آيه مورد بحث بيشتر توجه به جنبه معنوى دارد ، به خصوص اينكه در مورد گروه جن به نظر مى رسد از نظر جسمى وزن چندانى نداشته باشند .
اين نكته نيز قابل تذكر است كه ذكر خصوص اين دو گروه به خاطر آن است كه عمده كسانى كه مكلف به تكاليف الهى هستند همينها مى باشند .
و بعد از ذكر اين معنى باز اين سؤال را تكرار مى فرمايد : كدامين يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 148
در تعقيب آيه گذشته كه از مساله حساب دقيق الهى سخن مى گفت باز جن و انس را مخاطب ساخته مى گويد : اى جمعيت جن و انس ! هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بركنار مانيد اگر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد ، و از حيطه قدرت او خارج شويد ، ولى هرگز قادر بر اين كار نيستيد مگر با نيروئى الهى ، و چنين نيروى الهى نيز در اختيار شما نيست ( يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان ) .
به اين ترتيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى آن را نداريد ، هر جا برويد ملك خدا است ، و هر كجا باشيد محل حكومت او است ، آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عرصه قدرت خداوند بگريزد همانگونه كه امير مؤمنان على (عليه السلام) در دعاى روحپرور كميل عرضه مى دارد : و لا يمكن الفرار من حكومتك .
معشر در اصل از عشر به معنى عدد ده گرفته شده است ، و چون عدد ده يك عدد كامل است واژه معشر به جمعيت كاملى گفته مى شود كه از اصناف و طوائف مختلف تشكيل گردد .
اقطار جمع قطر به معنى اطراف چيزى است .
تنفذوا از ماده نفوذ در اصل به معنى پاره كردن و عبور كردن از چيزى است ، و تعبير به من اقطار اشاره به اين است كه جوانب آسمانها را بشكافيد و از آن بگذريد ، و به خارج آنها سفر كنيد .
ضمنا مقدم داشتن جن در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها آمادگى بيشترى براى سير آسمانها دارند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 149
در اينكه آيه فوق مربوط به قيامت است ، يا دنيا ، و يا هر دو ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و چون آيات قبل و بعد از آن ناظر به رويدادهاى سراى ديگر است به نظر مى رسد كه اين آيه نيز مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد .
ولى بعضى با توجه به جمله لا تنفذون الا بسلطان ( نمى توانيد بگذريد مگر با قدرت و نيرو ) آنرا اشاره به مسافرتهاى فضائى بشر دانسته اند كه قرآن شرط آنرا داشتن سلطه علمى و صنعتى بر اين كار دانسته است .
اين احتمال نيز داده شده كه هم ناظر به رستاخيز باشد ، و هم ناظر به دنيا ، يعنى نه در اينجا قادريد بدون قدرت در اقطار آسمان نفوذ كنيد ، و نه در آنجا ، منتها ، در اينجا وسيله محدودى در اختيار شما قرار دارد ، اما در آنجا هيچ وسيله اى نيست .
بعضى نيز تفسير چهارمى براى آن گفته اند كه منظور نفوذ فكرى و علمى در اقطار آسمانها است كه با قدرت استدلال براى بشر امكان پذير است .
ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد و مؤيد آن بعضى از اخبارى است كه در منابع اسلامى در اين زمينه نقل شده از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : روز قيامت خداوند بندگان را در محل واحدى جمع مى كند و به فرشتگان آسمان پائين وحى مى فرستد فرود آييد ، آنها كه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستند فرود مى آيند ، سپس اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مى باشند فرود مى آيند ، و به همين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مى آيند و همچون هفت حجابى گرداگرد انس و جن را احاطه مى كنند ، اينجاست كه منادى صدا مى زند : اى جمعيت جن و انس اگر مى توانيد از اقطار آسمانها و زمين بگذريد ، اما هرگز نمى توانيد جز با قدرت الهى و در اينجا مى بينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فرا گرفته اند ( و راهى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 150
براى فرار از چنگال عدالت نيست ) جمع ميان تفاسير نيز امكان پذير است .
باز در اينجا دو گروه را مخاطب ساخته ، مى گويد : كدامين يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
درست است كه تهديد فوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است ، ولى از آنجا كه ذكر آن هشدارى است به همه انسانها ، و عاملى است براى اصلاح و تربيت ، طبعا لطف و نعمتى محسوب مى شود .
و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد بود ! آيه بعد براى تاكيد آنچه در آيه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمده ، مى افزايد : شعله هائى از آتش بى دود ، و دودهائى متراكم بر شما مى فرستد ( و آنچنان شما را از هر سو احاطه مى كنند كه راهى براى فرار نيست ) و در اين هنگام نمى توانيد از كسى يارى بطلبيد ( يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلا تنتصران ) .
از يكسو فرشتگان شما را احاطه كرده اند و از سوى ديگر شعله هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مى گيرد و راهى براى گريز نيست .
شواظ - به گفته راغب در مفردات و ابن منظور در لسان العرب و بسيارى از مفسران - به معنى شعله هاى بى دود آتش است ، و بعضى آنرا به معنى زبانه هاى آتش كه از خود آتش به ظاهر بريده مى شود و سبز رنگ است تفسير كرده اند ، و در هر حال اين تعبير اشاره به شدت حرارت آن است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 151
و نحاس به معنى دود ( و يا شعله هاى قرمز رنگ و دودآلود آتش ) است كه به رنگ مس در مى آيد ، بعضى نيز آنرا به معنى مس مذاب تفسير كرده اند كه ظاهرا هيچ تناسبى با آيه مورد بحث ندارد ، زيرا سخن از موجودى در ميان است كه انسان را در قيامت احاطه كند و از فرار از دادگاه عدل الهى بازدارد .
و چه عجيب است دادگاه قيامت كه انسان از هر سو در احاطه كامل ماموران الهى و آتش سوزان و دود كشنده قرار گرفته ، و راهى جز حضور در آن دادگاه و تسليم در برابر حكم آن محكمه ندارد .
باز مى فرمايد : كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
تعبير به نعمت در اينجا نيز به خاطر همان لطفى است كه در آيه قبل به آن اشاره شد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 152
فَإِذَا انشقَّتِ السمَاءُ فَكانَت وَرْدَةً كالدِّهَانِ(37) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(38) فَيَوْمَئذ لا يُسئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لا جَانُّ(39) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(40) يُعْرَف الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَصى وَ الأَقْدَامِ(41) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(42) هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتى يُكَذِّب بهَا المُْجْرِمُونَ(43) يَطوفُونَ بَيْنهَا وَ بَينَ حَمِيم ءَان(44) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(45)
ترجمه :
37 - در آن هنگام كه آسمان شكافته شود ، و همچون روغن مذاب گلگون گردد ( حوادث هولناكى رخ مى دهد كه تاب تحمل آنرا نخواهيد داشت ) .
38 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ !
39 - در آن روز هيچكس از انس و جن از گناهش سؤال نمى شود .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 153
40 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
41 - بلكه مجرمان با قيافه هايشان شناخته مى شوند ، و آنگاه آنها را با موهاى پيش سر ، و پاهايشان ، مى گيرند ( و به دوزخ مى افكنند ) .
42 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
43 - اين همان دوزخى است كه مجرمان آنرا انكار مى كردند .
44 - امروز در ميان آن آب سوزان در رفت و آمدند !
45 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير :

گنهكاران از سيمايشان شناخته مى شوند !
در تعقيب آيات گذشته كه بعضى از حوادث رستاخيز را بازگو مى كرد ، اين آيات همچنان ادامه همان بحث و ذكر خصوصيات ديگرى از صحنه قيامت ، و چگونگى حساب ، و مجازات ، و كيفر است .
نخست مى فرمايد : هنگامى كه آسمان شكافته شود ، و همانند روغن مذاب گلگون گردد ، حوادث هولناكى واقع مى شود كه هيچكس را ياراى تحمل آن نيست ( فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان ) .
از مجموع آيات قيامت به خوبى استفاده مى شود كه در آن روز نظام كنونى جهان به كلى در هم مى ريزد ، و حوادث بسيار هول انگيز در سرتاسر عالم رخ مى دهد ، كواكب و سيارات و زمين و آسمان دگرگون مى شوند ، و مسائلى كه تصور آن امروز براى ما مشكل است واقع مى گردد ، و از جمله چيزى است كه در آيه فوق آمده است كه كرات آسمانى از هم مى شكافد و به
تفسير نمونه ج : 23 ص : 154
رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن در مى آيد .
وردة و ورد به معنى گل است و از آنجا كه گلها غالبا سرخ رنگند معنى سرخ را در اينجا تداعى مى كند .
اين واژه به معنى اسبهاى سرخ رنگ نيز آمده ، و از آنجا كه اينگونه اسبها در فصول سال تغيير رنگ مى دهند در فصل بهار كمى زرد رنگ و در فصل زمستان سرخ رنگ ، و در شدت سرما تيره رنگ مى شوند ، دگرگونيهائى كه صحنه آسمان در قيامت پيدا مى كند به آن تشبيه شده است كه گاه همچون شعله آتش سرخ و سوزان ، و گاه زرد رنگ ، و گاه سياه دودآلود و تيره و تار مى شود .
دهان ( بر وزن كتاب ) به معنى روغن مذاب ، و گاه به معنى دردى است كه در روغن ته نشين مى كند ، و غالبا رنگهاى مختلفى دارد .
اين تشبيه ممكن است از اين نظر باشد كه رنگ آسمان به صورت روغن مذاب گلگون در مى آيد ، و يا اشاره به ذوب شدن كرات آسمانى ، و يا رنگهاى مختلف آن بوده باشد بعضى دهان را به معنى چرم سرخ رنگ نيز تفسير كرده اند ، و در هر صورت اين تشبيهات تنها مى تواند شبحى از آن صحنه هولناك را مجسم سازد ، چرا كه در واقع شباهتى به هيچ حادثه اى از حوادث اين دنيا ندارد ، و صحنه هائى است كه تا كسى نبيند نمى داند .
و از آنجا كه اعلام وقوع اين حوادث هولناك در صحنه قيامت ، و يا قبل از آن هشدارى است به همه مجرمان و مؤمنان ، و لطفى است از الطاف الهى ، بعد از آن همان جمله سابق را تكرار فرموده ، مى گويد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
در آيه بعد ، از حوادث تكوينى قيامت ، به وضع انسان گنهكار در آن روز ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 155
پرداخته ، مى افزايد : در آن روز هيچ كس از انس و جن از گناهش پرسش نمى شود ( فيومئذ لا يسال عن ذنبه انس و لا جان ) .
چرا سؤال نمى كنند ؟ براى اينكه همه چيز در آن روز آشكار است ، يوم البروز است ، و در چهره انسانها همه چيز خوانده مى شود .
ممكن است تصور شود كه اين آيه با آياتى كه تصريح و تاكيد بر مساله سؤال از بندگان در قيامت مى كند تضاد دارد ، مانند آيه 24 صافات و قفوهم انهم مسئولون : آنها را متوقف سازيد كه بايد از آنها سؤال شود و آيه 92 - 93 سوره حجر فو ربك لنسئلنهم اجمعين عما كانوا يعملون : به پروردگارت سوگند كه از همه آنها سؤال مى كنيم از كارهائى كه انجام مى دادند .
ولى با توجه به يك نكته اين مشكل حل مى شود و آن اينكه قيامت يكروز بسيار طولانى است ، و انسان از مواقف و گذرگاهاى متعددى بايد بگذرد و در هر صحنه و موقفى بايد مدتى بايستد ، طبق بعضى از روايات اين مواقف پنجاه موقف است ، در بعضى از اين مواقف مطلقا سؤالى نمى شود ، بلكه رنگ رخساره خبر مى دهد از سر درون چنانكه در آيات بعد خواهد آمد .
و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت برمى خيزند .
در بعضى از انسانها دقيقا پرسش مى شود .
و در بعضى ديگر انسانها به جدال و دفاع و مخاصمه برمى خيزند خلاصه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 156
هر صحنه اى شرايطى دارد و هر صحنه از صحنه ديگر خوفناكتر است .
و باز در تعقيب آن همگان را مخاطب ساخته مى گويد كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
آرى در آن روز سؤال نمى شود ، بلكه مجرمان با قيافه هايشان شناخته مى شوند ( يعرف المجرمون بسيماهم ) .
گروهى داراى چهره هاى بشاش نورانى و درخشانند كه بيانگر ايمان و عمل صالح آنهاست ، و گروهى ديگر صورتهائى سياه و تاريك و زشت و عبوس دارند كه نشانه كفر و گناه آنهاست ، چنانكه در آيات 39 تا 41 سوره عبس مى خوانيم : وجوه يومئذ مسفرة ضاحكة مستبشره و وجوه يومئذ عليها غبرة ترهقها قترة : در آن روز چهره هائى درخشان و نورانيند ، و چهره هائى تاريك ، كه سياهى مخصوصى آنرا پوشانيده .
سپس مى افزايد : آنگاه آنها را با موهاى پيش سر ، و پاهايشان مى گيرند ، و به دوزخ مى افكنند ! ( فيؤخذ بالنواصى و الاقدام ) .
نواحى جمع ناحيه چنانكه راغب در مفردات مى گويد : در اصل به معنى موهاى پيش سر و از ماده نصا ( بر وزن نصر ) به معنى اتصال و پيوستگى است ، و اخذ به ناصيه به معنى گرفتن موى پيش سر است ، و گاه كنايه از غلبه كامل بر چيزى مى آيد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 157
اقدام جمع قدم به معنى پاها است .
گرفتن مجرمان با موى پيش سر ، و پاها ، ممكن است به معنى حقيقى آن باشد كه ماموران عذاب اين دو را مى گيرند و آنها را از زمين برداشته ، با نهايت ذلت به دوزخ مى افكنند ، و يا كنايه از نهايت ضعف و ناتوانى آنها در چنگال ماموران عذاب الهى است ، كه اين گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند ، و چه صحنه دردناك و وحشتناكى است آن صحنه ؟ باز از آنجا كه يادآورى اين مسائل در زمينه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى افزايد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
در آيه بعد مى فرمايد : اين همان دوزخى است كه مجرمان پيوسته آنرا انكار مى كنند ( هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون ) .
در اينكه مخاطبين حاضران در محشرند و اين سخن در قيامت به آنها گفته مى شود ؟ و يا مخاطب شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى باشد ، و در دنيا به او گفته شده است ؟ مفسران تفسيرهاى مختلفى دارند ، ولى قرائنى در آيه وجود دارد كه معنى دوم را تقويت مى كند زيرا تعبير به فعل مضارع ( يكذب ) و استفاده از جمله غائب با عنوان مجرمون بيانگر اين است كه خداوند به پيامبرش (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گويد : اين اوصاف دوزخى است كه همواره مجرمان در اين دنيا آنرا انكار مى كنند ، و يا اينكه مخاطب همه انس و جن هستند كه به آنها هشدار مى دهد جهنمى كه مجرمان آنرا انكار مى كنند داراى چنين اوصافى است كه مى شنويد ، بايد به هوش باشيد ، عاقبت كارتان به آنجا نرسد .
باز در توصيف جهنم و عذابهاى دردناك آن مى افزايد : مجرمان در ميان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 158
دوزخ و آب سوزان در رفت و آمدند ( يطوفون بينها و بين حميم آن ) .
آن و آنى در اينجا به معنى آبى است كه در نهايت حرارت و سوزندگى باشد ، و در اصل از ماده انا ( بر وزن رضا ) به معنى وقت گرفته شده ، زيرا آب سوزان به وقت و مرحله نهائى خود رسيده است .
به اين ترتيب آنها از يكسو در ميان شعله هاى سوزان جهنم مى سوزند و تشنه مى شوند و تمناى آب مى كنند ، و از سوى ديگر آب جوشان به آنها مى دهند ( يا بر آنها مى ريزند ) و اين مجازاتى است دردناك .
از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه چشمه سوزان حميم در كنار جهنم است كه نخست دوزخيان را در آن مى برند و سپس در آتش دوزخ مى افكنند : يسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون ( مؤمن 71 و 72 ) .
تعبير به يطوفون بينها و بين حميم آن در آيه مورد بحث نيز متناسب با همين معنى است .
باز به دنبال اين هشدار و اخطار شديد بيدار كننده كه لطفى است از ناحيه خداوند ، مى فرمايد : كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 159
وَ لِمَنْ خَاف مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ(46) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(47) ذَوَاتَا أَفْنَان(48) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(49) فِيهِمَا عَيْنَانِ تجْرِيَانِ(50) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(51) فِيهِمَا مِن كلِّ فَكِهَة زَوْجَانِ(52) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(53) مُتَّكِئِينَ عَلى فُرُشِ بَطائنهَا مِنْ إِستَبرَق وَ جَنى الْجَنَّتَينِ دَان(54) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(55)