بعدی
تفسير نمونه ج : 23 ص : 41
نكته : سعد و نحس ايام
در ميان مردم معمول است كه بعضى از روزها را روز سعد و مبارك ، و بعضى را روز شوم و نحس مى شمرند ، هر چند در تعيين آن اختلاف بسيار است ، سخن اينجا است كه اين اعتقاد عمومى تا چه حد در اسلام پذيرفته شده ؟ و يا از اسلام گرفته شده است ؟ البته اين از نظر عقل محال نيست كه اجزاء زمان با يكديگر تفاوت داشته باشند ، بعضى داراى ويژگيهاى نحوست ، و بعضى ويژگيهاى ضد آن ، هر چند از نظر استدلال عقلى راهى براى اثبات يا نفى چنين مطلبى در اختيار نداريم ، همين اندازه مى گوئيم ممكن است ولى از نظر عقل ثابت نيست .
بنابر اين اگر دلائل شرعى از طريق وحى كه افقهاى وسيعترى را روشن مى سازد بر اين معنى در دست داشته باشيم قبول آن نه تنها بى مانع بلكه لازم است .
در آيات قرآن تنها در دو مورد اشاره به نحوست ايام شده است : يكى در آيات مورد بحث ، و ديگرى در آيه 16 سوره فصلت كه در باره همين ماجراى قوم عاد سخن مى گويد در آنجا مى خوانيم : فارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى ايام نحسات : ما تندبادى سخت و سرد در روزهاى شومى بر آنها مسلط ساختيم .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 42
و در نقطه مقابل ، تعبير مبارك نيز در بعضى از آيات قرآن ديده مى شود ، چنانكه در باره شب قدر مى فرمايد انا انزلناه فى ليلة مباركة : ما قرآن را در شبى پر بركت نازل كرديم ( دخان - 3 ) .
همانگونه كه گفتيم نحس در اصل به معنى سرخى فوق العاده افق است كه آنرا به صورت نحاس يعنى شعله آتش خالى از دود در مى آورد ، سپس به همين مناسبت در معنى شوم به كار رفته است .
به اين ترتيب قرآن جز اشاره سربسته اى به اين مساله ندارد ، ولى در روايات اسلامى به احاديث زيادى در زمينه نحس و سعد ايام برخورد مى كنيم كه هر چند بسيارى از آنها روايات ضعيف است و يا احيانا آميخته با بعضى روايات مجعول و خرافات مى باشد ، ولى همه آنها چنين نيست ، بلكه روايات معتبر و قابل قبولى در ميان آنها بدون شك وجود دارد ، چنانكه مفسران نيز در تفسير آيات فوق بر اين معنى صحه نهاده اند .
محدث بزرگ مرحوم علامه مجلسى نيز روايات فراوانى در بحار الانوار در اين زمينه آورده است .
آنچه به طور فشرده و خلاصه در اينجا مى توان گفت چند مطلب است : الف - در روايات متعددى سعد و نحس ايام در ارتباط با حوادثى كه در آن واقع شده است تفسير شده ، فى المثل در روايتى از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم شخصى از امام (عليه السلام) درخواست كرد تا در باره روز چهارشنبه و فال بدى كه به آن مى زنند و سنگينى آن ، بيانى فرمايد كه منظور كدام چهارشنبه است ؟ فرمود آخر اربعاء فى الشهر و هو المحاق و فيه قتل قابيل هابيل اخاه ... و يوم الاربعاء ارسل الله عز و جل الريح على قوم عاد : منظور
تفسير نمونه ج : 23 ص : 43
چهارشنبه آخر ماه است كه در محاق اتفاق افتاد ، و در همين روز قابيل برادرش هابيل را كشت ... و خداوند در اين روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد .
لذا بسيارى از مفسران به پيروى بسيارى از روايات آخرين چهارشنبه هر ماه را روز نحس مى دانند ، و از آن تعبير به اربعاء لا تدور مى كنند ( يعنى چهارشنبه اى كه تكرار نمى شود ) .
در بعضى ديگر از روايات مى خوانيم كه روز اول ماه روز سعد و مباركى است چرا كه آدم در آن آفريده شد ، همچنين روز 26 چرا كه خداوند دريا را براى موسى شكافت .
يا اين كه روز سوم ماه روز نحسى است ، چرا كه آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند ، و لباس بهشتى از تن آنها كنده شد .
يا اين كه روز هفتم ماه روز مباركى است ، چرا كه نوح سوار بر كشتى شد ( و از غرقاب نجات يافت ) .
يا اينكه در مورد نوروز در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : روز مباركى است كه كشتى نوح بر جودى قرار گرفت ، و جبرئيل بر پيامبر اسلام نازل شد ، و روزى است كه على (عليه السلام) بر دوش پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رفت بتهاى كعبه را شكست ، و داستان غدير خم مصادف با نوروز بود ... .
اين گونه تعبيرات ، در روايات فراوان است كه سعد و نحس ايام را با بعضى از حوادث مطلوب ، يا نامطلوب پيوند مى دهد ، مخصوصا در مورد روز عاشورا
تفسير نمونه ج : 23 ص : 44
كه بنى اميه به گمان پيروزى بر اهل بيت (عليهم السلام) آن را روز مسعودى مى شمردند ، و در روايات شديدا از تبرك به آن روز نهى شده ، و حتى دستور داده اند كه آن روز را روز ذخيره آذوقه سال و مانند آن نكنند ، بلكه كسب و كار را در آن روز تعطيل كرده ، و عملا از برنامه بنى اميه فاصله بگيرند مجموع اين روايات سبب شده كه بعضى مساله سعد و نحس ايام را چنين تفسير كنند كه مقصود اسلام توجه دادن مسلمين به اين حوادث است ، تا از نظر عمل خود را بر حوادث تاريخى سازنده تطبيق دهند ، و از حوادث مخرب و روش بنيان گذاران آنها فاصله گيرند .
اين تفسير ممكن است در مورد قسمتى از اين روايات صادق باشد ولى در مورد همه آنها مسلما صادق نيست ، چرا كه از بعضى از آنها استفاده مى شود تاثير مرموزى در بعضى ايام احيانا وجود دارد كه ما از آن آگاهى نداريم .
ب : اين نكته نيز قابل دقت است كه بعضى در مساله سعد و نحس ايام به اندازه اى راه افراط را پوئيده اند كه به هر كارى مى خواهند دست بزنند قبلا به سراغ سعد و نحس ايام مى روند ، و عملا از بسيارى فعاليتها باز مى مانند ، و فرصتهاى طلائى را از دست مى دهند .
يا اين كه بجاى بررسى عوامل شكست و پيروزى خود و ديگران استفاده از اين تجربيات گرانبها در زندگى ، گناه همه شكست ها را به گردن شومى ايام مى اندازند ، همانگونه كه رمز پيروزى ها را در نيكى ايام جستجو مى كنند ! اين يكنوع فرار از حقيقت ، و افراط در مساله ، و توضيح خرافى حوادث زندگى است كه بايد از آن به شدت پرهيز كرد ، و در اين مسائل نه گوش به شايعات ميان مردم داد ، نه سخن منجمان ، و نه گفته فال گيران ، اگر چيزى در حديث معتبر در اين زمينه ثابت شود بايد پذيرفت ، و گرنه بى اعتنا به گفته اين و آن بايد خط زندگى را ادامه داد ، و با تلاش و سعى و كوشش به پيش محكم
تفسير نمونه ج : 23 ص : 45
گام برداشت ، و از توكل بر خدا يارى جست و از لطف او استعانت خواست .
ج : مساله توجه به سعد و نحس ايام علاوه بر اينكه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مى شود ، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى ، و استمداد از ذات پاك پروردگار ، و لذا در روايات متعددى مى خوانيم : در روزهائى كه نام نحس بر آن گذارده شده مى توانيد با دادن صدقه ، و يا خواندن دعا ، و استمداد از لطف خداوند ، و قرائت بعضى از آيات قرآن ، و توكل بر ذات پاك او ، به دنبال كارها برويد و پيروز و موفق باشيد .
از جمله در حديثى مى خوانيم كه يكى از دوستان امام حسن عسكرى (عليه السلام) روز سه شنبه خدمتش رسيد ، امام فرمود : ديروز تو را نديدم ، عرض كرد : دوشنبه بود ، و من در اين روز حركت را ناخوش داشتم ! فرمود : من احب ان يقيه الله شر يوم الاثنين فليقرأ فى اول ركعة من صلاة الغداة هل اتى على الانسان ثم قرأ ابو الحسن (عليه السلام) فوقيهم الله شر ذلك اليوم و لقيهم نضرة و سرورا : كسى كه دوست دارد از شر روز دوشنبه در امان بماند در اولين ركعت نماز صبح سوره هل اتى بخواند ، سپس امام (عليه السلام) اين آيه از سوره هل اتى را ( كه تناسب با رفع شر دارد ) تلاوت فرمود : فوقاهم الله شر ذلك اليوم ... خداوند نيكان را از شر روز رستاخيز نگاه مى دارد او به آنها خرمى و طراوت ظاهر و خوشحالى درون عطا مى كند .
در حديث ديگر مى خوانيم كه يكى از ياران امام ششم (عليه السلام) از آن حضرت پرسيد : آيا در هيچ روزى از روزهاى مكروه چهارشنبه و غير آن سفر كردن مناسب است ؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود : سفرت را با صدقه آغاز كن و آية الكرسى را به هنگامى كه مى خواهى حركت كنى تلاوت كن ( و هر كجا مى خواهى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 46
برو ) .
در حديث ديگرى نيز آمده است كه يكى از ياران امام دهم على بن محمد الهادى (عليهماالسلام) مى گويد : خدمت حضرت (عليه السلام) رسيدم در حالى كه در مسير راه انگشتم مجروح شده بود ، و سوارى از كنارم گذشت و به شانه من صدمه زد ، و در وسط جمعيت گرفتار شدم و لباسم را پاره كردند ، گفتم : خدا مرا از شر تو اى روز حفظ كند ، عجب روز شومى هستى ! امام فرمود : با ما ارتباط دارى و چنين مى گوئى ؟ ! و روز را كه گناهى ندارد گناهكار مى شمرى ؟ آن مرد عرض مى كند از شنيدن اين سخن به هوش آمدم و به خطاى خود پى بردم ، عرض كردم اى مولاى من من استغفار مى كنم ، و از خدا آمرزش مى طلبم ، امام (عليه السلام) افزود : ما ذنب الايام حتى صرتم تتشامون بها اذا جوزيتم باعمالكم فيها ؟ : روزها چه گناهى دارد كه شما آنها را شوم مى شمريد هنگامى كه كيفر اعمال شما در اين روزها دامانتان را مى گيرد ؟ ! راوى مى گويد : عرض كردم من براى هميشه از خدا استغفار مى كنم و اين توبه من است اى پسر رسول خدا .
امام (عليه السلام) فرمود : ما ينفعكم و لكن الله يعاقبكم بذمها على ما لا ذم عليها فيه ، اما علمت ان الله هو المثيب و المعاقب ، و المجازى بالاعمال ، عاجلا و آجلا ، ؟ قلت : بلى يا مولاى ، قال لا تعد و لا تجعل للايام صنعا فى حكم الله ! اين براى تو فايده اى ندارد ، خداوند شما را مجازات مى كند به مذمت كردن چيزى كه نكوهش ندارد ، آيا تو نمى دانى كه خداوند ثواب و عقاب مى دهد ، و جزاى اعمال را در اين سرا و سراى ديگر خواهد داد ، سپس افزود : ديگر اين عمل را تكرار مكن و براى روزها در برابر حكم خداوند كار و تاثيرى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 47
قرار مده ! .
اين حديث پر معنى اشاره به اين است كه اگر روزها هم تاثيرى داشته باشد به فرمان خدا است ، هرگز نبايد براى آنها تاثير مستقلى قائل شد ، و از لطف خداوند خود را بى نياز دانست ، و آنگهى نبايد حوادثى را كه غالبا جنبه كفاره اعمال نادرست انسان دارد به تاثير ايام ارتباط داد ، و خود را تبرئه كرد .
و شايد اين بيان بهترين راه براى جمع ميان اخبار مختلف در اين باب است ( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 48
كَذَّبَت ثَمُودُ بِالنُّذُرِ(23) فَقَالُوا أَ بَشراً مِّنَّا وَحِداً نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَّفِى ضلَل وَ سعُر(24) أَ ءُلْقِىَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ(25) سيَعْلَمُونَ غَداً مَّنِ الْكَذَّاب الأَشِرُ(26) إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبهُمْ وَ اصطبرْ(27) وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسمَةُ بَيْنهُمْ كلُّ شِرْب محْتَضرٌ(28) فَنَادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعَاطى فَعَقَرَ(29) فَكَيْف كانَ عَذَابى وَ نُذُرِ(30) إِنَّا أَرْسلْنَا عَلَيهِمْ صيْحَةً وَحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ المُْحْتَظِرِ(31) وَ لَقَدْ يَسرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِر(32)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 49
ترجمه :
23 - طايفه ثمود ( نيز ) انذارهاى الهى را تكذيب كردند .
24 - و گفتند : آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم ؟ ! اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود !
25 - آيا از ميان ما تنها بر اين مرد وحى نازل شده ؟ نه ، او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است .
26 - ولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است !
27 - ما ناقه را براى آزمايش آنها مى فرستيم ، در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن .
28 - و به آنها خبر ده كه آب ( قريه ) بايد در ميان آنها تقسيم شود ( يك روز سهم ناقه ، و يكروز براى آنها ) و هر يك در نوبت خود بايد حاضر شوند .
29 - آنها يكى از ياران خود را صدا زدند ، او به سراغ اين كار آمد و ( ناقه را ) پى كرد .
30 - ( اكنون بنگريد ) عذاب و انذارهاى من چگونه بود ؟ !
31 - ما فقط يك صيحه ( صاعقه عظيم ) بر آنها فرستاديم و به دنبال آن همگى به صورت گياه خشكى درآمدند كه صاحب چهارپايان در آغل جمع آورى مى كند !
32 - ما قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكر شود .

تفسير : سرانجام دردناك قوم ثمود
سومين قومى كه شرح زندگى آنها به طور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است قوم ثمود است كه در سرزمين حجر كه در شمال حجاز قرار داشت زندگى داشتند ، و پيامبرشان صالح نهايت كوشش را در هدايت آنها كرد اما به جائى نرسيد .
نخست مى فرمايد : طايفه ثمود نيز انذارهاى الهى را تكذيب كردند ، و تهديدها را به هيچ گرفتند ( كذبت ثمود بالنذر ) .
گرچه بعضى از مفسران نذر را در اينجا به معنى پيامبران انذار
تفسير نمونه ج : 23 ص : 50
كننده گرفته اند ، و تكذيب قوم ثمود را نسبت به صالح به عنوان تكذيب تمام پيامبران شمرده اند ، چرا كه دعوت تمام انبياء هماهنگ بود ، ولى ظاهر اين است كه نذر در اينجا جمع انذار به معنى بياناتى است كه توأم با بيم دادن است كه طبعا در كلام هر پيغمبرى وجود دارد .
سپس به علت تكذيب آنها پرداخته ، مى افزايد : آنها گفتند : آيا ما از انسانى از جنس خود پيروى كنيم ؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود ( فقالوا ا بشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ضلال و سعر ) .
آرى كبر و غرور و خودبينى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبيا بود ، آنها مى گفتند : صالح فردى مانند ما است ، دليلى ندارد كه ما از او پيروى كنيم ! او چه امتيازى بر ما دارد كه رهبر باشد ، و ما پيرو و تابع او ؟ ! اين همان اشكالى است كه امتهاى گمراه غالبا به انبيا داشتند كه آنها افرادى از جنس ما هستند و به همين دليل نمى توانند پيامبر الهى باشند .
جمعى از مفسران تعبير به واحدا چنين استفاده كرده اند كه منظور دشمنان صالح اين بوده كه او يك فرد عادى است ، مال و ثروت هنگفت ، و يا نژاد و نسب فوق العاده اى ندارد ، بعضى نيز آنرا به اين معنى تفسير كرده اند كه او يك نفر است جمعيت و گروهى ندارد ، در حالى كه يك رهبر بايد جمعيتى در اختيار داشته باشد و با اين امتياز ديگران را به پيروى خود بخواند .
ولى تفسير سومى نيز در اينجا وجود دارد كه آنها روى واحد عددى تكيه نمى كردند ، بلكه هدفشان واحد نوعى بود ، مقصود اين بود كه او فردى از نوع و جنس ماست و نوع بشر نمى تواند رسالت الهى را بر عهده گيرد بلكه بايد پيامبر از جنس فرشتگان باشد ، البته جمع ميان هر سه تفسير ممكن است ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 51
ولى به هر حال ادعائى واهى و بى اساس بود .
سعر ( بر وزن شتر ) جمع سعير در اصل به معنى آتش برافروخته و پر هيجان است ، و گاه به معنى جنون نيز آمده چرا كه در حالت جنون ، هيجان خاصى به انسان دست مى دهد ، و لذا به شتر ديوانه ناقه مسعوره مى گويند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه قوم ثمود اين تعبير را از پيامبرشان صالح (عليه السلام) گرفته بودند كه به آنها مى گفت : اگر شما دست از بت پرستى برنداريد ، و از دعوت من پيروى نكنيد ، در ضلال و سعر ( در گمراهى و آتشهاى افروخته جهنم ) خواهيد بود ، آنها در پاسخ مى گويند : اگر ما از بشرى مثل خودمان پيروى كنيم در ضلال و سعر خواهيم بود ! به هر حال ذكر سعر به صورت جمع در حقيقت براى تاكيد و دوام است ، خواه به معنى جنون باشد يا به معنى آتش برافروخته .
سپس افزودند به فرض كه وحى الهى بر انسانى نازل شود آيا از ميان ما تنها بر اين مرد وحى نازل شده ؟ ! با اينكه افرادى سرشناستر و معروفتر و ثروتمندتر از او پيدا مى شود ( ا ألقى الذكر عليه من بيننا ) .
در حقيقت گفته هاى قوم ثمود شباهت زيادى با گفته هاى مشركان مكه داشت كه گاهى ايراد مى كردند مال هذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق لو لا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا : چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود ؟ چرا فرشته اى نازل نشده كه همراه او انذار كند ؟ ( فرقان - 7 ) .
و گاه مى گفتند : لو لا نزل هذا القران على رجل من القريتين عظيم : چرا اين قرآن بر يكى از مردان بزرگ و ثروتمند مكه و طائف نازل نشده
تفسير نمونه ج : 23 ص : 52
است ؟ ! ( زخرف - 31 ) .
حال كه بناست رسول الهى بشر باشد چرا بشرى تهيدست و بيكس و كار ؟ ! اين كوردلان كه گوئى در طول تاريخ مطالب را يكنواخت بيخ گوش هم مى گفتند گمان مى كردند اگر كسى ثروت يا قوم و قبيله و مقام و منصب و نسب معروفى دارد دليل بر شخصيت او است ، در حالى كه ستمكارترين مردم غالبا در ميان اينگونه افراد بودند .
اين احتمال در تفسير آيه نيز از سوى بعضى از مفسران پذيرفته شده است كه آنها مى گفتند : آيا فقط وحى بر او نازل شده ؟ چرا بر همه ما نازل نمى شود مگر ما چه تفاوتى با هم داريم ؟ همانگونه كه در آيه 52 سوره مدثر آمده است : بل يريد كل امرىء منهم ان يؤتى صحفا منشرة : بلكه هر يك از آنها انتظار دارد كتابهائى از آسمان بر او نازل شود ! سپس در پايان آيه مى گويد : آنها همين موضوع را دليل بر كذب پيامبرشان صالح گرفتند و گفتند : او آدم بسيار دروغگوى هوسباز و متكبر است ! ( بل هو كذاب اشر ) .
چرا كه مى خواهد بر ما حكومت كند ، و همه چيز را در قبضه خود بگيرد ، و بر طبق هوسهايش رفتار كند .
واژه اشر وصف است از ماده اشر ( بر وزن قمر ) كه به معنى شدت خوشحالى توأم با هوسبازى است .
ولى قرآن در پاسخ آنها مى گويد فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است ؟ ( سيعلمون غدا من الكذاب الاشر ) .
همان زمان كه عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم كوبد و تبديل به يك مشت خاك و خاكستر شوند ، و سپس مجازات بعد از مرگ نيز دامانشان را
تفسير نمونه ج : 23 ص : 53
بگيرد مى فهمند اين گونه نسبتها شايسته چه كسى بوده است ؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى ؟ ! روشن است كه منظور از غدا ( فردا ) آينده نزديك است و اين تعبير جالب لطيفى است .
در اينجا ممكن است سؤالى طرح شود و آن اينكه در حال نزول اين آيات آنها مجازات خود را مسلما ديده بودند ، ديگر جاى اين ندارد كه گفته شود فردا مى فهمند دروغگوى هوسباز كيست ؟ در پاسخ اين سؤال دو جواب مى توان گفت : نخست اينكه اين سخن در حقيقت به پيامبر خدا صالح گفته شده ، و در آن روز و در آن شرائط بيان گرديده و مسلم است كه آن روز هنوز عذاب نازل نشده بود .
ديگر اينكه منظور از فردا فرداى قيامت است كه همه چيز به وضوح آشكار مى شود ( ولى تفسير اول مناسبتر و با آيات بعد سازگارتر است ) .
در اينجا سؤال ديگرى مطرح است و آن اينكه مشركان قوم ثمود قبل از نزول عذاب نيز به واقعيت دعوت صالح پى برده ، و معجزه انكارناپذيرش را مشاهده كرده بودند ، پس چرا مى گويد فردا مى فهمند ؟ .
پاسخ اين سؤال نيز با توجه به يك نكته روشن است و آن اينكه : علم همواره مراتبى دارد ، در بعضى از مراتب ممكن است طرف مقابل انكار كند ، اما گاه به مرحله اى مى رسد كه ديگر جاى انكار نيست ، و همه چيز به رأى العين ديده مى شود ، و منظور از علم در اينجا همين مرحله كامل آن است .
سپس به داستان ناقه كه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوت صالح (عليه السلام) فرستاده شده بود اشاره كرده ، مى افزايد : به صالح وحى كرديم كه ما ناقه را براى آزمايش و امتحان براى آنها مى فرستيم ، در انتظار پايان كار آنها باش
تفسير نمونه ج : 23 ص : 54
و شكيبائى پيشه كن ( انا مرسلوا الناقة فتنة لهم فارتقبهم و اصطبر ) .
ناقه همان شتر ماده اى كه به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما يك ناقه معمولى نبود ، بلكه داراى ويژگيهاى خارق العاده اى بود ، از جمله اينكه طبق روايت مشهورى اين ناقه از دل صخره اى از كوه برآمد ، تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد .
فتنه چنانكه قبلا نيز گفته ايم به معنى بردن طلا در بوته و آتش براى روشن ساختن ميزان خلوص آن است ، سپس به هر گونه آزمايش و امتحان اطلاق شده .
روشن است كه قوم ثمود در اينجا در برابر آزمايش بزرگى قرار گرفتند ، لذا در آيه بعد مى افزايد : به صالح گفتيم به آنها خبر ده كه آب قريه بايد در ميان آنها تقسيم شود ( يك روز از براى ناقه ، و يك روز براى اهل قريه ) و هر كدام از آنها در نوبت خود بايد حضور يابد و ديگر مزاحم او نشود ( و نبئهم ان الماء قسمة بينهم كل شرب محتضر ) .
گرچه قرآن در اين زمينه توضيحى بيش از اين نداده است ، ولى بسيارى از مفسران گفته اند كه ناقه صالح روزى كه نوبت او بود تمام آب را مى نوشيد ، ولى بعضى ديگر گفته اند وضع و هيئت آن طورى بود كه وقتى كنار آب مى آمد حيوانات ديگر فرار مى كردند و نزديك نمى شدند ، و لذا چاره اى جز اين نبود كه يكروز آب را در اختيار ناقه قرار دهند ، و روز ديگر را در اختيار خودشان .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 55
به هر حال اين قوم در مضيقه آب قرار گرفتند و تحمل نداشتند كه يك روز تمام آب در اختيار ناقه باشد و يك روز در اختيار آنها ، مخصوصا طبق احتمالى كه بعضى از مفسران داده اند كه آب در آبادى آنها خيلى كم بود ( هر چند اين معنى با آيات 146 تا 148 تناسب ندارد چرا كه از آن استفاده مى شود اين قوم در سرزمينى پر از باغها و چشمه ها زندگى مى كردند ) .
به هر حال اين قوم سركش و خودخواه و لجوج تصميم گرفتند ناقه را از پاى درآورند ، در حالى كه صالح به آنها اخطار كرده بود كه اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله كوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت ، اما آنها بدون اعتنا به اين امر يكى از ياران خود را صدا زدند ، و او به سراغ اين كار آمد ، و ناقه را پى كرد ( فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر ) .
صاحب در اينجا ممكن است اشاره به يكى از رؤساى قوم عاد باشد ، و يكى از اشرار معروف آنها كه در تاريخ به عنوان قدارة بن سالف از او ياد شده است .
تعاطى در اصل به معنى برگرفتن چيزى يا به سراغ مطلبى رفتن است ، و نيز به انجام كارهاى مهم و خطرناك گفته مى شود ، يا انجام كارهاى پر زحمت ، و يا كارى كه در مقابل آن عطا و مزدى قرار داده شده است .
همه اين تفسيرها در آيه مورد بحث جمع است چرا كه اقدام به كشتن ناقه جرات و جسارت زيادى لازم داشت ، و هم كارى پر زحمت بود ، و قاعدتا در برابر آن اجر و مزدى هم قرار داده بودند .
عقر از ماده عقر ( بر وزن ظلم ) در اصل به معنى اساس و ريشه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 56
است ، و هنگامى كه اين واژه در مورد شتر به كار رود به معنى كشتن و نحر كردن و يا پى كردن است .
قابل توجه اينكه قرآن در اينجا كشتن ناقه را به يك فرد نسبت داده است ، در حالى كه در سوره و الشمس به همه آنها نسبت مى دهد و مى فرمايد : فعقروها ( قوم ثمود ناقه را كشتند ) اين به خاطر آن است كه آن يك نفر به نمايندگى و به رضايت همه قوم اقدام به اين كار كرد ، و مى دانيم كسى كه راضى به فعل ديگرى باشد شريك در عمل او است .
در بعضى روايات آمده كه قداره قبلا شراب نوشيد ، و در حال مستى اقدام بر اين عمل زشت و جنايت بزرگ نمود .
در مورد طرز كشتن ناقه نيز اقوال گوناگونى است : بعضى گفته اند با شمشير آنرا پى كرد ، و بعضى گفته اند در كمين آن پشت صخره اى قرار گرفت نخست آنرا با تير زد و بعد با شمشير به آن حمله كرد .
آيه بعد به عنوان مقدمه اى براى ذكر عذاب وحشتناك اين قوم سركش مى گويد : اكنون بنگريد عذاب و انذارهاى من چگونه بود ؟ ! ( فكيف كان عذابى و نذر ) .
و سپس مى افزايد : يك صيحه بر آنها فرستاديم ، و به دنبال آن همگى به صورت گياه خشك شده كوبيده اى درآمدند كه صاحب چهارپايان براى حيوانات خود در آغل جمع آورى مى كند ! ( انا ارسلنا عليهم صيحة واحدة فكانوا كهشيم المحتظر ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 57
صيحة در اينجا به معنى صداى عظيمى است كه از آسمان برمى خيزد ، و ممكن است اشاره به صاعقه وحشت زائى باشد كه بر فراز شهر آنها در گرفت ، چنانكه در آيه 13 سوره فصلت آمده است فان أعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود : اگر آنها سرپيچى كنند به آنها بگو شما را صاعقه اى همچون صاعقه عاد و ثمود انذار مى كنم ! هشيم از ماده هشم ( بر وزن خشم ) در اصل به معنى شكستن اشياء سست است ، مانند گياهان ، لذا به گياهان خرد شده كه صاحبان گوسفندان براى آنها مى كوبند و آماده مى كنند هشيم گفته مى شود ، و گاه به گياهان خشكى تفسير شده كه زير دست و پاى حيوانات در آغل كوبيده مى شود .
محتظر در اصل از ماده حظر ( بر وزن مغز ) به معنى منع است ، و لذا آغلى را كه براى گوسفندان و حيوانات درست مى كنند كه مانع خروج آنها يا حمله حيوانات وحشى گردد حظيره مى نامند ، و محتظر ( بر وزن محتسب ) شخصى است كه صاحب چنين مكانى است .
تعبيرى كه در اين آيه در باره عذاب قوم ثمود آمده است بسيار عجيب و پر معنى است ، چرا كه خداوند براى نابودى اين قوم سركش هرگز لشكريانى از آسمان و زمين نفرستاد ، تنها با يك صيحه آسمانى ، يك صاعقه گوشخراش ، يك موج عظيم انفجار ، كه همه چيز را در مسير خود در شعاع وسيعى در هم كوبيد و خرد كرد كار آنها را ساخت ! قصرها و خانه هاى آباد آنها همچون حظيره گوسفندان شد ، و اجساد بيجان و در هم شكسته آنها به صورت گياه خشك كوبيده اى كه زير دست و پاى گوسفندان مى ريزند درآمد .
درك اين معنى براى گذشتگان مشكل بود ، اما براى ما كه امروز از تاثير امواج ناشى از انفجار آگاه هستيم كه چگونه همه چيز را در مسير خود متلاشى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 58
و خرد مى كند درك آن آسان است ، البته صاعقه عذاب الهى با اين انفجارهاى بشرى قابل مقايسه نيست و از اينجا روشن مى شود كه اين صاعقه عظيم چه بلائى بر سر اين قوم خيره سر آورد ؟ و در آخرين آيه مورد بحث و پايان اين سرگذشت دردناك و عبرت انگيز بار ديگر مى فرمايد : ما قرآن را براى تذكر و بيدارى انسانها آسان نموديم آيا پند گيرنده اى پيدا مى شود ؟ ! ( و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر ) .
تعبيراتش زنده و روشن ، داستانهايش گويا ، و انذارها و تهديدهايش تكاندهنده و بيدارگر است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 59
كَذَّبَت قَوْمُ لُوطِ بِالنُّذُرِ(33) إِنَّا أَرْسلْنَا عَلَيهِمْ حَاصِباً إِلا ءَالَ لُوط نجَّيْنَهُم بِسحَر(34) نِّعْمَةً مِّنْ عِندِنَا كَذَلِك نجْزِى مَن شكَرَ(35) وَ لَقَدْ أَنذَرَهُم بَطشتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ(36) وَ لَقَدْ رَوَدُوهُ عَن ضيْفِهِ فَطمَسنَا أَعْيُنهُمْ فَذُوقُوا عَذَابى وَ نُذُرِ(37) وَ لَقَدْ صبَّحَهُم بُكْرَةً عَذَابٌ مُّستَقِرُّ(38) فَذُوقُوا عَذَابى وَ نُذُرِ(39) وَ لَقَدْ يَسرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِر(40)
ترجمه :
33 - قوم لوط انذارهاى ( پى در پى پيامبرشان را ) تكذيب كردند .
34 - ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت درمى آورد فرستاديم ( و همه را هلاك
تفسير نمونه ج : 23 ص : 60
كرديم ) جز خاندان لوط را كه سحرگاهان آنها را نجات داديم .
35 - اين نعمتى بود از ناحيه ما ، اينگونه كسى را كه شكرگزار است پاداش مى دهيم .
36 - او آنها را در مورد مجازات ما انذار كرد ، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاء شك داشتند .
37 - آنها از لوط خواستند ميهمانانش را در اختيار آنان بگذارد ! ، ولى ما چشمانشان را نابينا و محو كرديم ( و گفتيم ) بچشيد عذاب و انذارهاى مرا .
38 - سرانجام صبحگاهان در اول روز عذابى مستمر و ثابت به سراغشان آمد .
39 - ( و گفتيم ) اكنون بچشيد عذاب و انذارهاى مرا .
40 - ما قرآن را براى يادآورى آسان كرديم آيا كسى هست كه متذكر شود ؟
تفسير : قوم لوط به سرنوشت شومترى مبتلا شدند
در اين آيات اشارات كوتاه و تكان دهنده اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناك اين جمعيت ننگين و گمراه ديده مى شود ، و اين چهارمين قسمت از سرگذشت اقوام پيشين در اين سوره است .
نخست مى گويد : قوم لوط انذارهاى پى در پى پيامبرشان را تكذيب كردند ( كذبت قوم لوط بالنذر ) .
نذر چنانكه قبلا نيز اشاره كرديم جمع انذار به معنى تهديد و بيم دادن است ، و ذكر آن به صيغه جمع ممكن است اشاره به انذارهاى پى در پى اين پيامبر بزرگ باشد كه اين قوم لجوج همه آنها را تكذيب كردند ، و يا اشاره به انذار حضرت لوط (عليه السلام) و پيامبران پيش از او است ، زيرا دعوتهاى انبياء همگى يك حقيقت را تعقيب مى كند .
سپس در يك جمله كوتاه به گوشه اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره كرده ، مى گويد : ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در
تفسير نمونه ج : 23 ص : 61
مى آورد فرستاديم ( انا ارسلنا عليهم حاصبا ) .
و همه را در زير اين باران ريگ مدفون ساختيم .
جز خاندان لوط كه ما آنها را سحرگاهان از آن سرزمين بلا رهائى بخشيديم ( الا آل لوط نجيناهم بسحر ) .
حاصب به معنى تندبادى است كه حصباء يعنى ريگ و سنگ را به حركت درمى آورد .
در آيات ديگر قرآن نيز هنگامى كه عذاب قوم لوط را مى شمرد علاوه بر زلزله اى كه شهرهاى آنها را زير و رو كرد سخن از باران سنگ مى گويد ، چنانكه در آيه 82 هود مى خوانيم : فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود : هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن شهر و ديار را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراكم آنها نازل نموديم .
آيا اين دو نوع عذاب بود يكى تندبادى كه سنگ و ريگ بيابان را با خود برداشت و بر آنها كوبيد ، و ديگر بارانى از سنگهاى آسمانى ، و يا هر دو به يك معنى باز مى گردد ، چرا كه گاهى گردبادهاى عظيم در بيابانها توده هائى از سنگ و ريگ را از زمين برداشته با خود به آسمان مى برد و هنگامى كه فشار گردباد فرو نشست يكمرتبه آنها را بر نقطه ديگرى فرو مى ريزد ؟ بعيد نيست كه در اينجا نيز به فرمان خدا گردبادى ماموريت يافت تا توده هاى عظيمى از سنگ و ريگ بيابان را به آسمان برد ، و بعد از زلزله ويرانگر بر شهرهاى قوم لوط فرو ريزد ، و اجساد آلوده آنها را در زير آن دفن كند ، و حتى ويرانه هاى شهرهاى آنها را از صفحه روى زمين محو نمايد تا براى هميشه درس عبرتى براى ديگران باشد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 62
ضمنا آيه فوق مى گويد : نجات خاندان حضرت لوط به هنگام سحر بود ، اين به خاطر آن بود كه وعده عذاب اين قوم ستمگر نيز هنگام صبح بود ، لذا در آخر شب به فرمان خدا اين خانواده با ايمان ( جز همسرش كه راه خود را از راه لوط جدا كرده بود ) از شهر بيرون رفتند و چيزى نگذشت كه زلزله و سپس باران سنگ شروع شد ، چنانكه در آيه سوره هود آمده : فاسر باهلك بقطع من الليل و لا يلتفت منكم احد الا امرأتك انه مصيبها ما اصابهم ان موعدهم الصبح ا ليس الصبح بقريب : در قسمتى از شب با خانواده ات حركت كن ، و هيچيك از شما پشت سرش را نگاه نكند ، مگر همسرت كه او نيز به همان بلائى كه آنها گرفتار مى شوند مبتلا خواهد شد ، موعد آنها صبح است آيا صبح نزديك نيست ؟ ! و از اينجا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسران به پيروى بعضى از ارباب لغت سحر را در اينجا به معنى بين الطلوعين تفسير كرده اند هيچگونه مناسبتى با آيه فوق ندارد .
در آيه بعد براى تاكيد مى فرمايد : نجات خاندان لوط نعمتى بود از ناحيه ما ، آرى اين گونه كسى را كه شكرگزارى كند پاداش مى دهيم ( نعمة من عندنا كذلك نجزى من شكر ) .
و در آيه بعد اين حقيقت را بازگو مى كند كه لوط قبلا اتمام حجت كرده
تفسير نمونه ج : 23 ص : 63
و آنها را از مجازات ما آگاه ساخته بود ، ولى آنها در انذارهاى الهى ترديد كردند ، و اصرار بر مجادله و القاء شك و شبهه داشتند ( و لقد انذرهم بطشتنا فتماروا بالنذر ) .
بطش ( بر وزن فرش ) در اصل به معنى گرفتن چيزى است با قدرت ، و از آنجا كه هنگام مجازات قبلا مجرم را با قدرت مى گيرند اين كلمه به معنى مجازات نيز آمده است .
تماروا از ماده تمارى به معنى گفتگوى طرفينى براى ايجاد شك و القاى شبهه و مجادله در برابر حق است ، در حقيقت آنها دست به دست هم دادند و از طرق گوناگون براى ايجاد شك و شبهه در افكار عمومى وارد شدند تا اثرات انذارهاى اين پيامبر بزرگ را خنثى كنند .
آنها به القاء شبهات عقيدتى در ميان مردم قناعت نكردند بلكه در زشتكارى و وقاحت و بى شرمى كار را به جائى رسانيدند كه وقتى فرشتگان مامور عذاب به صورت جوانانى خوش منظر به عنوان ميهمان وارد خانه لوط شدند اين قوم بى شرم به سراغ آنها آمدند و چنانكه آيه بعد مى گويد از لوط خواستند كه ميهمانانش را در اختيار آنان بگذارد ! ( و لقد راودوه عن ضيفه ) .
لوط به قدرى از اين مساله ناراحت شد كه حد نداشت و مصرا از آنها خواهش كرد دست از اين رسوائى و آبروريزى بردارند ، و حتى طبق آيه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنها ( در صورت توبه از اين اعمال ) درآورد ، و اين نهايت مظلوميت اين پيامبر بزرگ را در ميان اين گروه بى شرم و بى ايمان و فاقد همه چيز نشان مى دهد .
ولى چيزى نگذشت كه اين گروه مهاجم نخستين مجازات خود را دريافت داشتند ، چنانكه خداوند در دنباله همين آيه مى فرمايد : ما چشمهاى آنها را نابينا و محو كرديم و به آنها گفتيم بچشيد عذاب من و انذارهاى مرا ( فطمسنا
تفسير نمونه ج : 23 ص : 64
اعينهم فذوقوا عذابى و نذر ) .
آرى اينجا بود كه دست قدرت خداوند از آستين عدالت بيرون آمد و به گفته بعضى به جبرئيل فرمان داد كه گوشه اى از شهپرش را بر چشم آنان بكوبد ، فورا همگى نابينا شدند ، و حتى گفته مى شود كه جاى چشم آنها به كلى صاف و همانند صورتشان شد ! گرچه در آيه سخنى از اين معنى به ميان نيامده است كه چه افرادى به سراغ فرشتگان آمدند ولى مسلما تمام قوم لوط نبودند بلكه اوباشانى كه در وقاحت از ديگران پيشى گرفته بودند در اين كار پيشقدم شدند ، و سرنوشت آنها درس عبرتى براى افرادى ديگر شد ، چرا كه با همان حال زار به ميان جمع برگشتند ، اما دلى آماده در آن ميان نبود كه از اين عذاب مقدماتى عبرتى گيرد .
مى گويند : اينكه خداوند مجازات آنها را تا هنگام طلوع صبح تاخير انداخت براى اين بود كه اين حادثه در روز قبل صورت گرفت ، و به آنها مجال داد كه يك شب ديگر را در باره سرنوشت خود بينديشند ، و نمونه اى از عذاب الهى را در وجود اين نابينايان بدبخت ببينند ، شايد بيدار شوند و توبه كنند ، ولى افسوس كه حتى طبق روايتى خود اين نابينايان نيز عبرت نگرفتند و هنگامى كه دست به ديوارها گرفته و به خانه خود برگشتند سوگند ياد كردند كه فردا صبح يكنفر از خاندان لوط را زنده نخواهيم گذاشت .
عاقبت عذاب نهائى فرا رسيد ، و با زلزله اى ويرانگر كه با نخستين شعاع صبحگاهى آن سرزمين را تكان داد شهرهايشان زير و رو شد ، بدنها قطعه قطعه و متلاشى و زير آوارها فرو رفت ، باران شديدى از سنگ بر آنها فرو ريخت ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 65
و آثار ويرانه هاى آنها را نيز محو كرد ! چنانكه آيه بعد به صورت سربسته و فشرده به اين معنى اشاره كرده مى گويد : سرانجام صبحگاهان در اول روز عذابى مستمر و ثابت به سراغ آنها آمد ( و لقد صبحهم بكرة عذاب مستقر ) .
آرى در لحظاتى كوتاه همه چيز پايان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند .
تعبير به بكرة ( آغاز روز ) به خاطر اين است كه صبحهم معنى گسترده اى دارد كه تمام صبح را در بر مى گيرد در حالى كه منظور آغاز صبح است .
آيا اين ماجرا آغاز طلوع فجر بوده ، يا آغاز طلوع آفتاب ؟ دقيقا معلوم نيست ولى شايد تعبير بكرة بيشتر مناسب آغاز طلوع آفتاب باشد .
واژه مستقر به معنى ثابت و پابرجاست ، و در اينجا ممكن است اشاره به اين باشد كه اين عذاب به قدرى كوبنده و قوى و نيرومند بود كه هيچ قدرتى مقابله با آنرا نداشت .
اين معنى نيز گفته شده است كه چون اين عذاب دنيوى با عذاب برزخى آنها اتصال پيدا كرد از آن تعبير به مستقر شده است .
سپس مى افزايد : بار ديگر به آنها گفته شد : اكنون بچشيد عذاب من و انذارهاى مرا ( فذوقوا عذابى و نذر ) .
تا ديگر در انذارهاى پيامبران شك و ترديد نكنيد .
گرچه اين جمله دو بار در اين ماجرا ذكر شده ولى پيداست جمله اول اشاره به همان عذاب مقدماتى يعنى نابينا شدن گروهى است كه به خانه لوط هجوم آوردند ، و بار دوم اشاره به عذاب نهائى يعنى زلزله ويرانگر و باران سنگ
تفسير نمونه ج : 23 ص : 66
مى باشد .
و بالاخره در آخرين آيه مورد بحث براى چهارمين بار در اين سوره اين جمله پر معنى و بيدارگر را تكرار مى كنند : ما قرآن را براى پند گرفتن و يادآورى آسان كرديم ، آيا كسى هست كه پند گيرد و متذكر شود ( و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر ) .
قوم لوط پند نگرفتند ، نه از انذارها ، و نه از عذاب مقدماتى و هشدار دهنده ، آيا ديگران كه آلوده همان گناهانند از شنيدن اين آيات قرآن به خود مى آيند و پشيمان مى شوند توبه مى كنند ؟ !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 67
وَ لَقَدْ جَاءَ ءَالَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ(41) كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا كلِّهَا فَأَخَذْنَهُمْ أَخْذَ عَزِيز مُّقْتَدِر(42) أَ كُفَّارُكمْ خَيرٌ مِّنْ أُولَئكمْ أَمْ لَكم بَرَاءَةٌ فى الزُّبُرِ(43) أَمْ يَقُولُونَ نحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ(44) سيهْزَمُ الجَْمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ(45) بَلِ الساعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ الساعَةُ أَدْهَى وَ أَمَرُّ(46)
ترجمه :
41 - انذارها و هشدارها ( يكى پس از ديگرى ) براى آل فرعون آمد .
42 - اما آنها همه آيات ما را تكذيب كردند ، و ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم گرفتن شخصى قدرتمند و توانا .
43 - آيا كفار شما بهتر از اينها هستند ؟ يا براى شما امان نامه اى در كتب آسمانى نازل شده ؟ !
44 - يا مى گويند : ما جماعتى متحد و نيرومند و پيروزيم ؟
45 - ( ولى بدانند ) جمعشان به زودى شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند .
46 - ( علاوه بر اين ) رستاخيز موعد آنها است و مجازات قيامت هولناكتر و تلختر است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 68
تفسير : آيا شما از اقوام گذشته برتريد ؟ !
پنجمين و آخرين قومى كه در اين سلسله به آنها اشاره مى شود قوم فرعون است ، ولى از آنجا كه سرگذشت اين قوم به طور مشروح در سوره هاى مختلف قرآن آمده در اينجا تنها اشاره كوتاه و فشرده اى به داستان عبرت انگيز آنها شده است .
مى فرمايد : انذارهاى ما ( يكى پس از ديگرى ) به سراغ آل فرعون آمد ( و لقد جاء آل فرعون النذر ) .
منظور از آل فرعون تنها خاندان و بستگان او نيست ، بلكه پيروان او را به طور عموم شامل مى شود ، زيرا آل گرچه غالبا در مورد اهل بيت و خانواده به كار مى رود ولى احيانا در معنى وسيعى كه گفتيم نيز استعمال مى شود ، و قرائن مقام نشان مى دهد كه در اينجا منظور همين معنى وسيع است .
نذر ( بر وزن كتب ) جمع نذير به معنى بيم دهنده است خواه انسانى باشد يا حادثه اى از حوادث كه به انسانها هشدار مى دهد و آنها را از عاقبت كارشان برحذر مى دارد در صورت اول ممكن است آيه فوق اشاره به موسى و هارون باشد ، و در صورت دوم اشاره به معجزات نه گانه موسى ، ولى آيه بعد نشان مى دهد كه معنى دوم در اينجا مناسب است .
آيه بعد از واكنش آل فرعون در برابر اين دو پيامبر بزرگ الهى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 69
و انذارهاى آنها پرده برداشته ، مى گويد : آنها تمام آيات ما را تكذيب كردند ( كذبوا باياتنا كلها ) .
آرى اين مغروران خودخواه ، و اين جباران خودكامه و بيدادگر ، همه آيات الهى را بدون استثنا انكار كردند ، همه را دروغ يا سحر يا حوادث اتفاقى شمردند ! آيات مفهوم وسيعى دارد كه هم دلائل عقلى را شامل مى شود ، هم معجزات ، و هم دلائل نقلى را ، اما به قرينه آيه 101 سوره اسراء و لقد آتينا موسى تسع آيات بينات ما به موسى نه معجزه روشن داديم معلوم مى شود كه در اينجا اشاره به همان معجزات نه گانه است .
انسان اگر حقيقت جو باشد ديدن يكى از اين معجزات با اخطار قبلى و سپس بر طرف شدن بلا به وسيله دعاى پيامبر خدا براى او كافى است ، ولى هنگامى كه انسان به اصطلاح بر سر دنده لج قرار مى گيرد اگر تمام آسمان و زمين آيت خدا شود مؤثر نيست تنها عذاب الهى بايد فرا رسد و مغزهائى را كه پر از باد غرور است در هم بكوبد .
چنانكه در ذيل همين آيه مورد بحث مى خوانيم : ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم ، گرفتن كسى كه هرگز مغلوب نمى شود و مقتدر و تواناست
تفسير نمونه ج : 23 ص : 70
( فاخذناهم اخذ عزيز مقتدر ) .
اخذ در اصل به معنى گرفتن است ، ولى از آنجا كه مجرم را براى مجازات كردن قبلا دستگير مى كنند اين كلمه به عنوان كنايه از مجازات به كار مى رود .
تعبيرى كه در ذيل اين داستان آمده است در سرگذشتهاى ديگر نظير ندارد اين به خاطر آن است كه فرعونيان بيش از همه به قدرت و عزت خود مى باليدند ، و همه جا سخن از نيروى حكومت آنها بود ، اما خداوند مى گويد : ما آنها را گرفتيم ، گرفتن عزيز مقتدر تا معلوم شود ، اين قدرت و عزت پوشالى در مقابل عزت و قدرت خدا هيچ و پوچ است ، و عجب اينكه همان رود عظيم نيل كه سرچشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مامور نابودى آنها شد ، و عجبتر اينكه موجودات كوچكى همچون ملخ ، قورباغه ، قمل ( يكنوع حشره ) بر آنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بيچاره كرد .
بعد از بيان داستان اقوام پيشين و عذاب و كيفر امتهاى سركش و مجرم ، در آيه بعد مشركان مكه را مخاطب ساخته مى گويد : آيا كفار شما از كافران پيشين بهترند و يا براى شما امان نامه اى در كتب آسمانى نازل شده است ( اكفاركم خير من اولئكم ام لكم براءة فى الزبر ) .
ميان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است ؟ اگر آنها به خاطر كفر و طغيان و ظلم و گناه گرفتار طوفانها و زلزله ها و صاعقه ها شدند چه دليلى دارد كه شما به چنين سرنوشتى مبتلا نشويد ؟ ! آيا شما از آنها بهتريد ؟ يا طغيان و عناد و كفر شما از آنها كمتر است ؟
تفسير نمونه ج : 23 ص : 71
پس چگونه خود را از عذاب الهى مصون مى شمريد ؟ مگر اينكه امان نامه اى در كتب آسمانى براى شما آمده باشد ، و مسلما چنين ادعائى دروغ است و هيچگونه دليلى بر آن نداريد .
يا اينكه مى گويند : ما جمعيت متحد و نيرومندى هستيم و از مخالفانمان انتقام مى گيريم ، و بر آنها پيروز مى شويم ( ام يقولون نحن جميع منتصر ) جمع به معنى مجموع است ، و منظور در اينجا جماعتى است كه هدف و قدرت عمل دارند و تعبير به منتصر نيز تاكيدى بر اين معنى است ، زيرا از ماده انتصار و به معنى انتقام گرفتن و پيروز شدن است .
قابل توجه اينكه آيه قبل به صورت خطاب بود ، اما آيه مورد بحث ، و آيات آينده از كفار به صورت غائب سخن مى گويد ، و اين يكنوع تحقير است يعنى شايسته نيستند بيش از اين مخاطب به خطاب الهى شوند .
به هر حال ، اگر آنها ادعاى چنين قدرتى كنند آن نيز ادعاى بى اساسى است ، چرا كه آل فرعون و قوم عاد و ثمود و امثال آنان كه از اينها قويتر بودند در برابر عذاب الهى همچون پر كاه در برابر يك طوفان عظيم كمترين مقاومتى از خود نشان ندادند تا چه رسد به اين گروه اندك و فاقد همه چيز ! سپس به عنوان يك پيشگوئى قاطع براى رد سخنان آنها ، مى افزايد آنها بدانند جمعشان به زودى شكست مى خورد و فرار مى كنند ( سيهزم الجمع
تفسير نمونه ج : 23 ص : 72
و يولون الدبر ) .
جالب اينكه سيهزم از ماده هزم ( بر وزن جزم ) در اصل به معنى فشار دادن جسم خشك است به حدى كه متلاشى شود ، و به همين مناسبت در متلاشى شدن لشكر و در هم شكستن آن به كار رفته است .
اين تعبير ممكن است اشاره اى به اين نكته باشد كه اگر چه آنها ظاهرا متحد و منسجمند ، ولى چون موجوداتى خشك و فاقد انعطافند در برابر يك فشار قوى درهم مى شكنند ، بر عكس مؤمنان كه صلابتى توأم با انعطاف دارند كه اگر تندباد حوادث كمر آنها را خم كند به زودى قامت راست كرده و باز هم در برابر حادثه مى ايستند .
دبر به معنى پشت در مقابل قبل به معنى پيش رو است ، و ذكر اين كلمه در اينجا براى بيان پشت كردن به ميدان جنگ به طور كامل است .
اين پيشگوئى در ميدان بدر و ساير جنگهاى اسلامى جامع عمل به خود پوشيد ، و سرانجام جمعيت قدرتمند كفار متلاشى شدند و فرار كردند .
در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد : تنها شكست و ناكامى در دنيا بهره آنها نيست ، بلكه رستاخيز موعد آنها است و مجازاتهاى قيامت هولناكتر و تلخ تر است ( بل الساعة موعدهم و الساعة ادهى و امر ) .
و به اين ترتيب آنها بايد هم در انتظار شكست تلخى در اين دنيا باشند ، و هم شكست تلخ تر و وحشت انگيزتر در آخرت .
ادهى از ماده دهو و دهاء به معنى مصيبت و حادثه بزرگ است كه راه خلاص و علاج و درمان ندارد ، و گاه به معنى شدت هوشيارى نيز آمده
تفسير نمونه ج : 23 ص : 73
است ، اما در آيه مورد بحث به معنى اول مى باشد .
آرى آنها در قيامت گرفتار چنان سرنوشتى مى شوند كه راه فرارى براى آن نيست .

نكته : يك پيشگوئى صريح و اعجازآميز
بدون شك آن زمان كه اين آيات در مكه نازل شد مسلمانان در اقليت شديد و دشمن در اوج قدرت بود ، و هرگز پيش بينى پيروزى سريع مسلمانان بر آنها قابل باور نبود ، ولى مدت كوتاهى گذشت كه مسلمانان هجرت نمودند و آنقدر قدرت پيدا كردند كه در نخستين برخورد مسلحانه خود با دشمن در ميدان بدر ضربه بسيار و سهمگينى بر آنان وارد ساختند ، آنچنان كه هرگز انتظارش را نداشتند ، و چند سالى از ماجراى بدر بيشتر نگذشت كه نه فقط كفار مكه ، بلكه تمام جزيره عربستان در مقابل آنها تسليم شدند ! آيا اين خبر غيبى از آينده آن هم با اين قاطعيت و صراحت معجزه نيست ؟ مى دانيم يكى از جنبه هاى اعجاز قرآن مشتمل بودن بر خبرهاى غيبى است ، كه يك نمونه اش آيه مورد بحث مى باشد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 74
إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فى ضلَل وَ سعُر(47) يَوْمَ يُسحَبُونَ فى النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَس سقَرَ(48) إِنَّا كلَّ شىْء خَلَقْنَهُ بِقَدَر(49) وَ مَا أَمْرُنَا إِلا وَحِدَةٌ كلَمْح بِالْبَصرِ(50) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّكر(51) وَ كلُّ شىْء فَعَلُوهُ فى الزُّبُرِ(52) وَ كلُّ صغِير وَ كَبِير مُّستَطرٌ(53) إِنَّ المُْتَّقِينَ فى جَنَّت وَ نهَر(54) فى مَقْعَدِ صِدْق عِندَ مَلِيك مُّقْتَدِرِ(55)
ترجمه :
47 - مجرمان در گمراهى و شعله هاى آتشند .
48 - در آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مى شوند ( و به آنها گفته مى شود ) بچشيد آتش دوزخ را .
49 - ما هر چيزى را به اندازه آفريديم .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 75
50 - و فرمان ما يك امر بيش نيست ، همچون يك چشم بر هم زدن !
51 - ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم آيا كسى هست كه متذكر شود .
52 - و هر كارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است .
53 - و هر كار كوچك و بزرگى نوشته مى شود .
54 - پرهيزگاران در باغها و نهرهاى بهشتى جاى دارند .
55 - در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر .

تفسير : در جايگاه صدق نزد خداوند مقتدر !
اين آيات در حقيقت ادامه بحث آيات قبل پيرامون كيفيت حال مشركان و مجرمان در قيامت است ، آخرين آيه از آيات گذشته اين حقيقت را بيان كرد كه روز قيامت ميعاد آنهاست و آن روز مصيبت بار و تلخى است ، تلختر از مصائب و شكستهاى دنيا .
در نخستين آيه مورد بحث به بيان علت اين امر پرداخته ، مى گويد : مجرمان در گمراهى و شعله هاى آتش دوزخند ( ان المجرمين فى ضلال و سعر ) .
در آن روز در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مى شوند ، و به آنها گفته
تفسير نمونه ج : 23 ص : 76
مى شود بچشيد و لمس كنيد آتش دوزخ را دوزخى كه پيوسته آنرا انكار مى كرديد و دروغ و افسانه مى پنداشتيد ( يوم يسحبون فى النار على وجوههم ذوقوا مس سقر ) .
سقر ( بر وزن سفر ) در اصل به معنى تغيير رنگ بدن و متاذى شدن از تابش آفتاب و مانند آن است ، و از آنجا كه جهنم اين دگرگونى و آزار را به نحو شديد دارد يكى از نامهاى آن سقر است ، و مراد از مس همان تماس گرفتن و لمس كردن است ، بنابر اين به دوزخيان گفته مى شود بچشيد حرارت سوزانى را كه از لمس آتش دوزخ حاصل مى شود ، بچشيد و نگوئيد اينها دروغ و خرافه و اسطوره است .
بعضى معتقدند كه سقر نام تمام دوزخ نيست بلكه بخش خاصى از دوزخ است كه سوزندگى فوق العاده عجيبى دارد ، چنانكه در روايتى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده : دره اى است به نام سقر كه جايگاه متكبران است ، و هر گاه نفس بكشد دوزخ را مى سوزاند ! .
و از آنجا كه ممكن است خيال شود كه اين عذابها با آن معاصى هماهنگ نيست ، در آيه بعد مى افزايد : ما هر چيزى را به اندازه آفريديم ( انا كل شىء خلقناه بقدر ) .
آرى هم عذابهاى دردناك آنها در اين دنيا روى حساب است ، و هم مجازاتهاى شديد آنها در آخرت ، نه تنها مجازاتها كه هر چيزى را خدا آفريده روى حساب و نظام حساب شده اى است ، زمين و آسمان ، موجودات زنده و بيجان ، اعضاى پيكر انسان ، و وسائل و اسباب حيات زندگى هر كدام روى حساب و اندازه لازم
تفسير نمونه ج : 23 ص : 77
است ، و چيزى در اين عالم بى حساب و كتاب نيست ، چرا كه آفريده آفريدگار حكيمى است .
سپس مى فرمايد : نه تنها اعمال ما از روى حكمت است ، بلكه توأم با نهايت قدرت و قاطعيت نيز مى باشد ، زيرا فرمان ما يك امر بيش نيست و چنان با سرعت انجام مى گيرد همانند يك چشم بر هم زدن ! ( و ما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر ) .
آرى هر چيز را اراده كنيم مى گوئيم : كن : موجود باش آن نيز بلافاصله موجود مى شود ، ( حتى كلمه كن هم به اصطلاح از باب ضيق بيان است ، و الا اراده و مشيت خداوند همان و تحقق مراد او همان ) .
بنابر اين آن روز كه فرمان برپا شدن قيامت را صادر مى كنيم با يك چشم بر هم زدن همه چيز در مسير رستاخيز قرار مى گيرد ، و حيات نوين در كالبدها دميده مى شود .
همچنين آن روز كه اراده كنيم كه مجرمان را به وسيله صاعقه ها و صيحه هاى آسمانى يا زمين لرزه ها و طوفانها و تندبادها مجازات كنيم ، و يا اراده عذاب آنها داشته باشيم يك فرمان بيشتر لازم نيست ، بلافاصله همه اينها حاصل مى شود .
اينها همه هشدارى است براى گناهكاران تا بدانند خداوند در عين حكيم بودن قاطع است ، و در عين قاطعيت ، حكيم ، و از مخالفت فرمانش بر حذر باشند .
آيه بعد بار ديگر مجرمان و كفار را مخاطب ساخته و توجه آنها را به سرنوشت اقوام پيشين معطوف مى دارد ، و مى گويد : ما افرادى را در گذشته
تفسير نمونه ج : 23 ص : 78
كه شبيه شما بودند هلاك و نابود كرديم ، آيا كسى هست كه متذكر شود و پند گيرد ( و لقد اهلكنا اشياعكم فهل من مدكر ) .
اشياع جمع شيعه به معنى كسانى است كه از سوى فردى به هر طرف مى روند و امور مربوط به او را نشر و شياع مى دهند ، و او را تقويت مى كنند و اگر شيعه به معنى پيرو استعمال مى شود نيز از همين جهت است .
مسلما اقوام پيشين ، پيرو مشركان مكه و مانند آنها نبودند ، بلكه قضيه بر عكس بود ، اما از آنجا كه طرفداران يكنفر شبيه او هستند اين واژه در معنى شبيه و مانند نيز به كار مى رود .
اين را نيز نبايد ناديده گرفت كه اين گروه از كفار مكه از برنامه هاى پيشينيان نيرو مى گرفتند ، و از خط مكتب آنها استفاده مى كردند ، و به همين جهت بر اقوام پيشين اشياع ( شيعه ها ) اطلاق شده است .
به هر حال اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه وقتى اعمال و رفتار و اعتقادات شما با آنها يكى است ، دليلى ندارد كه شما سرنوشتى جز سرنوشت آنها داشته باشيد بيدار شويد و پند گيريد .
سپس به اين اصل اساسى اشاره مى كند كه با مرگ اقوام پيشين اعمال آنها نابود نشد ، بلكه هر كارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است ( و كل شىء فعلوه فى الزبر ) .
همينگونه اعمال شما نيز ثبت و ضبط مى شود ، و براى يوم الحساب محفوظ است .
زبر جمع زبور به معنى كتاب است ، و در اينجا اشاره به نامه اعمال آدميان مى باشد ، بعضى نيز احتمال داده اند كه منظور از آن لوح محفوظ
تفسير نمونه ج : 23 ص : 79
باشد ، ولى اين معنى با صيغه جمع سازگار نيست .
سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد : و هر كار صغير و كبيرى بدون استثنا نوشته مى شود ( و كل صغير و كبير مستطر ) .
بنا بر اين حساب اعمال در آن روز يك حساب جامع و كامل است ، چنانكه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى شود فرياد برمى آورند : كه اى واى بر ما ! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر آنرا شماره كرده ! و يقولون يا ويلتنا مال هذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها ( سوره كهف آيه 49 ) .
مستطر از ماده سطر در اصل به معنى صف مى باشد ، خواه انسانهائى كه در يك صف ايستاده اند ، يا درختانى كه در يك صف قرار دارند ، يا كلماتى كه بر صفحه كاغذ در يك صف رديف شده اند ، و از آنجا كه بيشتر در معنى اخير به كار مى رود معمولا اين معنى از آن به ذهن مى رسد .
و به هر حال اين هشدار ديگرى است به اين افراد گنهكار و غافل و بيخبر .
و از آنجا كه سنت قرآن مجيد بر اين است كه صالحان و طالحان و نيكان و بدان را در مقايسه با يكديگر معرفى مى كند ، چرا كه در مقايسه تفاوتها چشمگيرتر و آشكارتر است در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت كافران مجرم اشاره كوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روحپرور پرهيزكاران كرده ، مى فرمايد : پرهيزكاران در ميان باغها و نهرهاى بهشتى و فضاى گسترده و فيض وسيع خداوند جاى دارند ( ان المتقين فى جنات و نهر ) .
نهر ( بر وزن قمر ) و همچنين نهر ( بر وزن قهر ) هر دو به معنى مجراى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 80
آب فراوان است و به همين مناسبت گاهى به فضاى گسترده يا فيض عظيم و نور گسترده نهر ( بر وزن قمر ) گفته شده است .
اين واژه در آيه مورد بحث ( قطع نظر از حديث آينده ) ممكن است به همان معنى اصلى يعنى نهر آب بوده باشد ، و مفرد بودن آن مشكلى ايجاد نمى كند ، چرا كه معنى جنس و جمع دارد بنابر اين هماهنگ جنات جمع جنت است .
و نيز ممكن است اشاره به وسعت فيض الهى و نور و روشنائى گسترده بهشت و فضاى وسيع آن باشد ، و يا به هر دو معنى ، اما در حديثى كه در المنثور از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده مى خوانيم : النهر الفضاء و السعة ليس بنهر جار نهر به معنى فضا و گستردگى است نه به معنى نهر جارى .
آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره قمر است توضيح بيشترى براى جايگاه متقين داده ، چنين مى گويد : آنها در جايگاه صدق و حق و راستى نزد خداوند مالك قادر قرار دارند ( فى مقعد صدق عند مليك مقتدر ) .
چه توصيف جالبى در اين آيه از جايگاه پرهيزگاران شده است ؟ دو ويژگى دارد كه همه امتيازات در آن جمع است : نخست اينكه آنجا جايگاه صدق است و هيچگونه باطل و بيهودگى در آن راه ندارد ، سراسر حق است و تمام وعده هاى خداوند در باره بهشت در آنجا عينيت پيدا مى كند ، و صدق آنها آشكار مى شود .
ديگر اينكه : در جوار و قرب خدا است ، همان چيزى كه از كلمه عند ( نزد ) استفاده مى شود كه اشاره به نهايت قرب و نزديكى و معنوى است نه جسمانى ، آن هم نسبت به خداوندى كه هم مالك است و هم قادر ،