بعدی 
تفسير نمونه ج : 22 ص : 440
در ميان چنين جمعى از همه جا بيشتر احساس امنيت مى كند ، وقتى در ميان آنان خائف و بيمناك باشد وضع او در حالات ديگر معلوم است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير اشاره به كسانى است كه در ميان خانواده اى غير مؤمن گرفتار بودند و حتى از خود آنها مى ترسيدند ، ولى در عين حال مقاومت كردند و با تكيه بر لطف الهى استقلال خود را حفظ نموده و همرنگ جماعت آنها نشدند .
4 - سموم به معنى حرارتى است كه در مسام بدن ( سوراخهاى بسيار ريز كه در سطح پوست قرار دارد ) داخل مى شود ، و انسان را آزار مى دهد يا مى كشد ، و باد سموم نيز چنين بادى را گويند ، و عذاب سموم نيز چنين عذابى است ، اطلاق كلمه سم به مواد كشنده نيز به خاطر نفوذشان در تمام بدن است .
5 - بر - چنانكه راغب در مفردات مى گويد در اصل به معنى خشكى است ( در مقابل بحر و دريا ) سپس به كسانى كه اعمال نيكشان گسترده و وسيع است اين لفظ اطلاق شده ، و از همه شايسته تر براى اين نام ذات پاك خداوند است كه نيكى او همه جهانيان را فرا گرفته است .

6 - جمع بندى آيات
- گفتيم در اين آيات و آيات گذشته در حقيقت چهارده بخش از نعمتهاى بهشتيان آمده است : باغهاى بهشت ( جنات ) - نعمتهاى گوناگون ( نعيم ) - سرور و شادمانى - امنيت از عذاب جهنم - خوردن و آشاميدن گوارا از ماكولات و مشروبات بهشتى - تكيه بر تختهاى در كنار هم چيده شده - همسرانى از حور العين - ملحق شدن
تفسير نمونه ج : 22 ص : 441
فرزندان با ايمان به آنها - انواع ميوه هاى لذت بخش - انواع گوشتها - هر چه آنها بخواهند - جامهاى پر از شراب طهور - خدمتگذاران مرواريدگون - و سرانجام تشكيل مجلس انس و ياد گذشته كردن و از وضع موجود لذت بردن ! بخشى از اين نعمتها جنبه مادى دارد ، و بخشى ديگر جنبه معنوى آن غالب است ، با اينهمه باز نعمتهاى مادى و معنوى بهشت منحصر به آنها نيست ، بلكه آنچه گفته شد تنها گوشه هائى از آن است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 442
فَذَكرْ فَمَا أَنت بِنِعْمَتِ رَبِّك بِكاهِن وَ لا مجْنُون(29) أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَّترَبَّص بِهِ رَيْب الْمَنُونِ(30) قُلْ تَرَبَّصوا فَإِنى مَعَكُم مِّنَ الْمُترَبِّصِينَ(31) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَمُهُم بهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ(32) أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لا يُؤْمِنُونَ(33) فَلْيَأْتُوا بحَدِيث مِّثْلِهِ إِن كانُوا صدِقِينَ(34)
ترجمه :
29 - حال كه چنين است تذكر ده ، و به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى .
30 - بلكه آنها مى گويند او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم !
31 - بگو : انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مى كشم ( شما انتظار مرگ مرا و من انتظار پيروزى و نابودى شما را ! ) .
32 - آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور مى دهد ؟ يا قومى طغيانگرند ؟
33 - آنها مى گويند قرآن را به خدا افترا بسته ، ولى آنها ايمان ندارند .
34 - اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 443
شان نزول :
در روايتى آمده است قريش در دار الندوة اجتماع كردند ، تا براى جلوگيرى از دعوت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مى شد بينديشند .
يكى از مردان قبيله بنى عبد الدار گفت : ما بايد منتظر باشيم كه او بميرد ، زيرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنيا خواهد رفت ، همانگونه كه زهير و نابغه و اعشى ( سه نفر از شعراى جاهليت ) از دنيا رفتند ( و بساطشان برچيده شد و بساط محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز با مرگش برچيده خواهد شد ) اين را گفتند و پراكنده شدند ، آيات فوق نازل گشت و به آنها پاسخ گفت .

تفسير : اگر راست مى گويند كلامى مانند آن بياورند
در آيات گذشته ، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهيزگاران آمده بود ، و در آيات قبل از آن نيز ، بخشى از عذابهاى دردناك دوزخيان .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 444
در نخستين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجه گيرى از آيات گذشته مى فرمايد : حال كه چنين است تذكر و يادآورى كن ( فذكر ) .
چرا كه دلهاى حق طلبان با شنيدن اين سخنان ، آماده تر مى شود ، و هنگام آن رسيده است كه سخنان حق را براى آنها بيان كنى .
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه هدف اصلى از ذكر آنهمه نعمتها و مجازاتهاى اين دو گروه آماده ساختن زمينه روحى براى پذيرش حقايق تازه است ، و در حقيقت هر گوينده اى نيز براى تاثير سخن و نفوذ كلامش بايد از اين روش بهره گيرى كند .
سپس به ذكر اتهامات و نسبتهاى ناروائى كه دشمنان لجوج و معاند به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى دادند پرداخته ، مى فرمايد : به لطف پروردگارت ، و به بركت نعمتهايش تو كاهن و مجنون نيستى ! ( فما انت بنعمة ربك بكاهن و لا مجنون ) .
كاهن به كسى گفته مى شد كه خبر از اسرار غيبى مى داد و غالبا مدعى بود كه با جنيان ارتباط دارد و اخبار غيبى را از آنها مى گيرد ، مخصوصا در عصر جاهليت كاهنان بسيارى بودند ، از جمله دو كاهن معروف شق و سطيح آنها در حقيقت افراد هوشيارى بودند كه از هوش خود سوء استفاده كرده و با اين ادعاها سر مردم را گرم مى كردند ، كهانت در اسلام حرام و ممنوع است و اعتبارى به قول كاهنان نيست ، زيرا اسرار غيب مخصوص خدا است و سپس به هر كس از انبياء و امامان آنچه مصلحت بداند تعليم مى كند .
به هر حال قريش براى پراكنده ساختن مردم از اطراف پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين تهمتها را به او مى بستند ، گاه كاهنش مى خواندند ، و گاه مجنون ، و عجب اينكه به تضاد اين دو وصف نيز واقف نبودند ، زيرا كاهنان افراد هوشيارى بودند ، بر خلاف مجنون ، و جمع اين دو افترا در آيه فوق شايد اشاره به همين پراكنده گوئى آنها باشد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 445
سپس به سومين اتهام پرداخته كه آن نيز با صفات گذشته در تضاد است و مى فرمايد : بلكه آنها مى گويند او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مى كشيم ( ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون ) .
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مى كند ، كمى صبر كنيد تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش ، همچون طومار عمرش ، پيچيده شود ، و در طاق نسيان قرار گيرد ، آن روز ما راحت خواهيم شد ! بطورى كه از كتب لغت و تفسير برمى آيد منون از ماده من در اصل به دو معنى آمده : نقصان و قطع و بريدن كه اين دو نيز مفهوم نزديكى دارند .
سپس واژه منون به مرگ نيز اطلاق شده ، چرا كه ينقص العدد و يقطع المدد ( نفرات را كم مى كند و كمك ها را قطع مى نمايد ) .
گاه منون به گذشت روزگار نيز گفته شده به اين مناسبت كه آن نيز موجب مرگ و مير ، و بريدن پيوندها ، و نقصان نفرات است ، و گاه به شب و روز منون گفته اند و آن نيز ظاهرا به همين مناسبت است .
و اما واژه ريب در اصل به معنى شك و ترديد و توهم چيزى است كه بعدا پرده از روى آن برداشته مى شود و حقيقت آن آشكار مى گردد .
اين تعبير هنگامى كه در مورد مرگ به كار رود و ريب المنون گفته شود از اين نظر است كه وقت حصول آن نامعلوم است نه اصل تحقق آن .
ولى جمعى از مفسران ريب المنون را در آيه مورد بحث به معنى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 446
حوادث روزگار تفسير كرده اند ، حتى از ابن عباس نقل شده كه واژه ريب در همه جا در قرآن به معنى شك و ترديد است جز در اين آيه از سوره طور كه به معنى حوادث است .
بعضى از مفسران نيز آن را به معنى حالت اضطراب و پريشانى تفسير كرده اند ، بنابر اين ريب المنون حالت اضطرابى است كه قبل از مرگ به غالب افراد دست مى دهد .
ممكن است اين تفسير به معنى فوق بازگردد چرا كه حالت شك و ترديد معمولا سرچشمه اضطراب و پريشانى است ، همچنين حوادث پيش بينى نشده نيز نوعى اضطراب و شك و ترديد با خود همراه مى آورد ، و به اين ترتيب همه اين مفاهيم به ريشه شك و ترديد كه در اصل معنى اين واژه آمده منتهى مى شود .
و به تعبير ديگر براى ريب سه معنى ذكر شده : شك ، اضطراب ، حوادث ، و اينها لازم و ملزوم يكديگرند .
به هر حال آنها به اين دل خوش مى كردند كه حوادثى پيش آيد و طومار عمر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در هم پيچيده شود ، و آنها به گمان خود از اين مشكل بزرگى كه دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى يابند .
قرآن با يك جمله پر معنى و تهديد آميز به اين كوردلان معاند پاسخ مى دهد و مى فرمايد : بگو انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مى كشم ! ( قل تربصوا فانى معكم من المتربصين ) .
شما در انتظار تحقق پندارهاى خامتان باشيد ، من هم در انتظار عذاب الهى براى شما هستم .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 447
شما در انتظار اين باشيد كه با مرگ من بساط اسلام برچيده شود ، و من نيز به يارى پروردگار در اين انتظارم كه در حياتم آئين اسلام جهان گير گردد ، و بعد از من نيز به راه خود ادامه دهد و جهانى و جاودانى شود .
آرى شما متكى به خيالات و پندارهايتان هستيد و من متكى به لطف خاص پروردگار .
سپس آنها را مورد شديدترين سرزنشها قرار داده ، مى گويد : آيا عقلهايشان آنان را به اين اعمال دستور مى دهد ؟ يا قومى طغيانگرند ؟ ! ( ام تامرهم احلامهم بهذا ام هم قوم طاغون ) .
سران قريش در ميان قوم خود به عنوان ذوى الاحلام ( صاحبان عقول ) شناخته مى شدند ! قرآن مى گويد : اين كدام عقل است كه اين وحى آسمانى را كه نشانه هاى حقانيت از تمام محتوايش آشكار است شعر و كهانت مى شمرد ؟ و آورنده آنرا كه سابقه اى بس طولانى در امانت و عقل دارد كاهن و مجنون و شاعر معرفى مى كند ؟ ! بنابر اين بايد نتيجه گرفت كه اينگونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نيست ، بلكه سرچشمه همه آنها روح عصيان و طغيانگرى است كه بر اين افراد غالب است ، همين كه منافع نامشروع خود را در خطر مى بينند با عقل وداع
تفسير نمونه ج : 22 ص : 448
مى گويند و سر به طغيان در مقابل فرمان حق برمى دارند .
احلام جمع حلم ( بر وزن نهم ) به معنى عقل است ، ولى به گفته راغب حلم در حقيقت به معنى خويشتن دارى به هنگام هيجان غضب است كه يكى از نشانه هاى عقل و درايت محسوب مى شود ( و با حلم ( بر وزن علم ) ريشه مشترك دارد ) .
اين واژه ( حلم ) گاه به معنى خواب و رؤيا نيز آمده است ، و در آيه مورد بحث نيز چنين تفسيرى بعيد نيست ، يعنى سخنان آنها گوئى نتيجه خوابهاى پريشان است .
بار ديگر به يكى ديگر از تهمتهاى آنها كه در حقيقت چهارمين تهمت در اين سلسله اتهامات محسوب مى شود اشاره كرده ، مى افزايد : آنها مى گويند : او اين قرآن را به خدا افترا بسته ، ولى آنها ايمان ندارند ( ام يقولون تقوله بل لا يؤمنون ) .
تقوله از ماده تقول ( بر وزن تكلف ) به معنى سخنى است كه انسان نزد خود مى سازد بى آنكه واقعيتى داشته باشد .
اين يكى ديگر از بهانه هاى مشركان و كفار لجوج براى عدم تسليم در برابر قرآن مجيد ، و دعوت پيامبر ، بود كه مكرر در آيات قرآن به آن اشاره شده است .
ولى قرآن مجيد پاسخ دندان شكنى به آنها مى گويد : مى فرمايد اگر راست مى گويند كه اين كلام بشر است ، و ساخته و پرداخته فكر انسان ، پس
تفسير نمونه ج : 22 ص : 449
آنها نيز سخنى همانند آن بياورند ( فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين ) .
شما هم انسانيد و به گفته خود داراى هوش سرشار ، و قدرت بيان ، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن هستيد ، چرا گويندگان و متفكران شما قادر نيستند سخنى همانند آن بياورند ؟ ! جمله فلياتوا ( پس بياورند ... ) به اصطلاح امر تعجيزى است ، و هدف آن است كه عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد ، و اين همان چيزى است كه در علم كلام و عقائد از آن تعبير به تحدى مى كنند ، يعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات .
به هر حال اين يكى از آياتى است كه به روشنى اعجاز قرآن را روشن مى كند ، و مفهوم آن مخصوص معاصران پيامبر نيست ، بلكه تمام كسانى كه در همه قرون و اعصار مى گويند قرآن سخن بشر است ، و بر خدا افترا بسته شده ، آنها نيز مخاطب به اين خطابند كه اگر راست مى گويند سخنى همانند آن بياورند .
و همانگونه كه مى دانيم اين نداى قرآن در اين آيه و آيات مشابه همواره بلند بوده است ، و در طى چهارده قرن كه از بعثت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گذرد كسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گويد ، با اينكه مسلم است كه دشمنان اسلام مخصوصا ارباب كليسا و يهود در طول سال ميلياردها صرف تبليغات بر ضد اسلام مى كنند ، چه مانعى داشت كه بخشى از آن را در اختيار گروهى از دانشمندان و ادبا و سخن سنجان مخالف مى گذاردند تا در برابر قرآن به معارضه برخيزند ، و مصداق فلياتوا بحديث مثله باشند ، و اين عجز عمومى گواه زنده اصالت اين وحى آسمانى است .
يكى از مفسران در اينجا نكته اى دارد كه قابل توجه است ، او مى گويد : در اين قرآن راز مخصوصى وجود دارد كه هر كس با آيات آن روبرو
تفسير نمونه ج : 22 ص : 450
مى شود آن را احساس مى كند ، پيش از آنكه سخن از اسرار اعجاز آن گفته شود .
در عبارات اين قرآن نفوذ و سلطه خاصى احساس مى كند و چيزى ماوراء اين معانى در عقل انسان منعكس مى شود ، در لابلاى عباراتش عنصرى نهفته است كه به مجرد استماع ، در وجود انسان فرو مى ريزد ، بعضى آن را آشكارتر ، و بعضى پنهان تر درك مى كنند ، ولى به هر حال اين سلطه و نفوذ وجود دارد ، نفوذ اسرارآميزى كه نمى توان منشا آنرا به خوبى مشخص ساخت .
اين كلمات و عبارات قرآن است كه چنين جذبه اى دارد ؟ يا سرى در عمق معانى آن نهفته است .
و يا بازتابهائى است كه از انوار آن مى درخشد و يا همه اينهاست ؟ هر چه هست با ساير كلمات و مفاهيمى كه در قالب لغات ريخته مى شود متفاوت است .
اين سرى است كه در آيات قرآنى نهفته شده ، و هر كس در نخستين برخورد آنرا درك مى كند ، و به دنبال آن به سراغ اسرار ديگرى مى آيد كه از طريق انديشه و تفكر در سراسر قرآن به دست مى آيد .
براى توضيح بيشتر پيرامون اعجاز قرآن از دريچه هاى مختلف ، به جلد اول تفسير نمونه ( ذيل آيه 23 سوره بقره ) مراجعه شود ، در آنجا بحث مشروحى در اين زمينه آمده است ، همچنين در جلد 12 ( ذيل آيه 88 سوره اسراء ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 451
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيرِ شىْء أَمْ هُمُ الْخَلِقُونَ(35) أَمْ خَلَقُوا السمَوَتِ وَ الأَرْض بَل لا يُوقِنُونَ(36) أَمْ عِندَهُمْ خَزَائنُ رَبِّك أَمْ هُمُ الْمُصيْطِرُونَ(37) أَمْ لهَُمْ سلَّمٌ يَستَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُستَمِعُهُم بِسلْطن مُّبِين(38) أَمْ لَهُ الْبَنَت وَ لَكُمُ الْبَنُونَ(39) أَمْ تَسئَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَم مُّثْقَلُونَ(40) أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْب فَهُمْ يَكْتُبُونَ(41) أَمْ يُرِيدُونَ كَيْداً فَالَّذِينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكِيدُونَ(42) أَمْ لهَُمْ إِلَهٌ غَيرُ اللَّهِ سبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا يُشرِكُونَ(43)
ترجمه :
35 - آيا آنها بى سبب آفريده شده اند ؟ يا خود خالق خويشتنند ؟ !
36 - آيا آنها آسمانها و زمين را آفريده اند ؟ بلكه آنها طالب يقين نيستند !
تفسير نمونه ج : 22 ص : 452
37 - آيا خزائن پروردگارت نزد آنها است ؟ يا بر همه چيز عالم سيطره دارند ؟ !
38 - آيا نردبانى دارند ( كه به آسمان بالا مى روند ) و به وسيله آن اسرار وحى را مى شنوند ؟ كسى كه از آنها اين ادعا را دارد دليل روشنى بياورد !
39 - آيا سهم خدا دختران و سهم شما پسران است ؟ ( كه فرشتگان را دختران خدا مى ناميد ) .
40 - آيا تو از آنها پاداشى مطالبه مى كنى كه در زير بار گران آن قرار دارند ؟
41 - آيا اسرار غيب نزد آنها است و از روى آن مى نويسند ؟ !
42 - آيا مى خواهند نقشه شيطانى براى تو بكشند ؟ ولى بدانند خود كافران در دام اين نقشه ها گرفتار مى شوند !
43 - يا معبودى غير خداوند دارند ( كه قول يارى آنها را داده ) منزه است خدا از آنچه براى او شريك قرار مى دهند .

تفسير : راستى حرف حساب شما چيست ؟ !
اين آيات همچنان ادامه بحث استدلالى گذشته در برابر منكران قرآن و نبوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و قدرت پروردگار است .
آياتى است كه همگى با أم كه در اينجا براى استفهام است آغاز شده ، و يك استدلال زنجيره اى جالب را يازده سؤال پى درپى ( به صورت استفهام انكارى ) تشكيل مى دهد ، و به تعبير روشنتر تمام راههاى فرار را از هر - سو به روى مخالفان مى بندد ، و چنان آنها را در اين عبارات كوتاه و پر نفوذ در تنگنا قرار مى دهد كه انسان بى اختيار در برابر عظمت و انسجام آن سر تعظيم فرود آورده ، و اقرار و اعتراف مى كند .
نخست از مساله آفرينش شروع كرده ، مى گويد : آيا آنها بى سبب آفريده شده اند ؟ يا خود خالق خويشتنند ؟ ! ( ام خلقوا من غير شىء ام هم
تفسير نمونه ج : 22 ص : 453
الخالقون ) .
اين عبارت كوتاه و فشرده در حقيقت اشاره به برهان معروف عليت است كه در فلسفه و كلام براى اثبات وجود خداوند آمده است ، و آن اينكه عالمى كه در آن زندگى مى كنيم بدون شك حادث است ( زيرا دائما در حال تغيير است ، و آنچه در حال تغيير و دگرگونى است معرض حوادث است ، و چيزى كه معرض حوادث است محال است قديم و ازلى باشد ) .
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه اگر حادث است از پنج حال بيرون نيست :
1 - بدون علت به وجود آمده است .
2 - خود علت خويشتن است .
3 - معلولات جهان علت وجود آن هستند .
4 - اين جهان معلول علتى است كه آنهم به نوبه خود معلول علت ديگرى است و تا بى نهايت پيش مى رود .
5 - اين جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است كه هستيش از درون ذات پاك او است .
باطل بودن چهار احتمال نخست معلوم است ، زيرا .
وجود معلول بدون علت محال است ، و گرنه هر چيز در هر شرائطى بايد به وجود آيد ، در حالى كه چنين نيست .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 454
احتمال دوم كه چيزى خودش را به وجود آورد نيز محال است ، زيرا مفهومش اين است كه قبل از وجودش موجود باشد ، و اين اجتماع نقيضين است ( دقت كنيد ) .
همچنين احتمال سوم كه مخلوقات انسان ، خالق انسان باشد نيز واضح البطلان است ( چرا كه لازمه آن دور است ) .
و نيز احتمال چهارم يعنى تسلسل علتها و كشيده شدن سلسله علل و معلول به بينهايت آن نيز غير قابل قبول است ، چرا كه بى نهايت معلول و مخلوق بالاخره مخلوق است و نياز به خالقى دارد كه آنرا ايجاد كند ، مگر بى نهايت صفر عدد مى شود ؟ يا از درون بى نهايت ظلمت نور برمى خيزد ؟ يا از بى نهايت فقر و نياز بى نيازى به وجود مى آيد ؟ بنابر اين راهى جز قبول احتمال پنجم يعنى خالقيت واجب الوجود باقى نمى ماند ( باز هم دقت كنيد ) .
و از آنجا كه ركن اصلى اين برهان نفى همان احتمال اول و دوم است قرآن به همان قناعت كرده .
اكنون مى بينيم كه در عبارت كوتاهى چه استدلالى نهفته شده است .
آيه بعد به سؤال ديگرى كه در باره ادعائى كه در مرحله پائينتر قرار دارد پرداخته مى گويد : آيا آنها آسمانها و زمين را آفريده اند ( ام خلقوا السماوات و الارض ) .
اگر بى علت به وجود نيامده اند ، و نيز خود علت خويش نبوده اند ، آيا واجب الوجود و خالق آسمانها و زمينند ؟ و اگر مبدأ عالم هستى نيستند آيا خداوند امر خلقت آسمان و زمين را به آنها واگذارده ؟ و به اين ترتيب مخلوقى هستند
تفسير نمونه ج : 22 ص : 455
كه خود فرمان خلقت دارند ؟ مسلما آنها هرگز نمى توانند چنين ادعاى باطلى كنند ، لذا در دنباله همين سخن مى افزايد : بلكه آنها لجوج و معاندند و نمى خواهند يقين و ايمان بياورند ( بل لا يوقنون ) .
آرى آنها دنبال بهانه اى براى فرار از ايمانند .
و اگر مدعى اين امور نيستند و در امر خلقت نصيبى ندارند آيا خزائن پروردگارت نزد آنهاست ؟ ! ( ام عندهم خزائن ربك ) .
تا هر كس را بخواهند نعمت نبوت و علم و دانش يا ارزاق ديگر بخشند ، و از هر كس بخواهند دريغ دارند .
يا اينكه امر تدبير عالم به آنها واگذار شده است ، و بر همه سلطه و سيطره دارند ؟ ! ( أم هم المصيطرون ) .
آنها هرگز نمى توانند ادعا كنند كه خزينه دار پروردگارند ، و نه سلطه اى بر امر تدبير اين جهان دارند ، چرا كه ضعف و زبونى آنها در برابر يك حادثه ، يك بيمارى و حتى يك حشره ناچيز ، و همچنين نياز آنها به ابتدائى ترين وسائل زندگى ، بهترين دليل بر نفى اين قدرتها از آنهاست ، تنها هواى نفس و جاه طلبى و خود خواهى و تعصب و لجاج است كه آنها را به انكار حقايق كشيده .
مصيطرون اشاره به ارباب انواع است كه جزء خرافات پيشينيان
تفسير نمونه ج : 22 ص : 456
مى باشد ، آنها معتقد بودند كه هر نوع از انواع جهان اعم از انسان و انواع حيوانات و گياهان و غير آنها داراى مدبر و مربى خاصى است كه آن را رب - النوع آن مى ناميدند ، و خدا را رب الارباب خطاب مى كردند ، اين عقيده شرك آميز از نظر اسلام مردود است ، و در آيات قرآن تدبير همه جهان از آن خدا معرفى شده و او را رب العالمين مى خوانيم .
اين واژه در اصل از سطر گرفته شده كه به معنى صفوف كلمات به هنگام نوشتن است ، و مسيطر به كسى مى گويند كه بر امرى تسلط داشته باشد و به آن خط دهد ، همانگونه كه نويسنده بر سطور كلام خويش تسلط دارد ( بايد توجه داشت كه اين كلمه هم با صاد و هم با سين نوشته مى شود ، و هر دو به يك معنى است هر چند رسم الخط مشهور قرآن با صاد مى باشد ) .
مسلم است نه منكران نبوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مشركان عصر جاهليت ، و نه غير آنها ، مدعى هيچيك از امور پنجگانه فوق نبودند ، لذا در آيه بعد به مرحله ديگرى پرداخته ، مى گويد : آيا آنها مدعى هستند وحى بر آنها نازل مى شود يا نردبانى دارند كه با آن به آسمان صعود كنند و اسرار وحى را بدينوسيله مى شنوند ؟ ! ( ام لهم سلم يستمعون فيه ) .
و از آنجا كه ممكن بود آنها مدعى آگاهى از اسرار آسمان شوند قرآن بلافاصله از آنها مطالبه دليل كرده ، مى گويد هر كس كه از آنها چنين ادعائى دارد و مى گويد : اسرار الهى را از طريق صعود به آسمان مى شنوم دليل روشنى بر اين ادعا اقامه كند ( فليات مستمعهم بسلطان مبين ) .
مسلما اگر چنين ادعائى داشتند از حدود حرف تجاوز نمى كرد و هرگز
تفسير نمونه ج : 22 ص : 457
دليلى بر اين مطلب نداشتند .
سپس مى افزايد : آيا اين نسبت ناروا را كه به فرشتگان مى دهند و مى گويند آنها دختران خدا هستند قابل قبول است ؟ آيا سهم خدا دختران ، و براى شما پسران است ؟ ! ( ام له البنات و لكم البنون ) .
اشاره به اينكه يكى از اعتقادات و افكار باطل آنها اين بود كه از دختران به شدت تنفر داشتند ، و اگر با خبر مى شدند كه همسرشان دخترى آورده چهره آنها از شدت اندوه و شرم سياه مى شد ، ولى با اين حال فرشتگان را دختران خدا مى خواندند ! اگر آنها با عالم بالا مربوطند و با اسرار وحى آشنا هستند آيا نمونه وحى آنها همين خرافات مضحك و اين عقائد ننگين و شرم آور است ؟ بديهى است دختر و پسر از نظر ارزش انسانى با هم تفاوتى ندارند ، و تعبير آيه فوق در حقيقت از قبيل استدلال به عقيده باطل طرف مخالف بر ضد خود او است .
قرآن در آيات متعددى روى نفى اين عقيده خرافى تكيه كرده و آنها را در اين زمينه به محاكمه مى كشد و رسوا مى سازد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 458
سپس از اين مرحله نيز تنزل كرده به ذكر يكى ديگر از امورى كه امكان دارد وسيله بهانه جوئى آنها شود اشاره كرده ، مى فرمايد : آيا تو از آنها اجر و پاداشى در مقابل ابلاغ رسالت مطالبه مى كنى كه همچون بارى گران بر دوش آنها سنگينى مى كند ؟ ! ( أم تسالهم اجرا فهم من مغرم مثقلون ) .
مغرم ( بر وزن مكتب ) از ماده غرم به معنى زيانى است كه بدون جهت دامن انسان را مى گيرد ، و غريم به طلبكار و بدهكار هر دو اطلاق مى شود .
مثقل از ماده اثقال به معنى تحميل مشقت و بار گران است ، بنابر اين معنى جمله چنين مى شود : آيا تو غرامت در برابر ابلاغ رسالت از آنها مطالبه مى كنى كه آنها از پرداخت آن ناتوانند و به اين دليل ايمان نمى آورند ؟ ! اين معنى بارها در قرآن مجيد - نه تنها در مورد پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه در باره بسيارى از پيامبران - تكرار شده است ، كه يكى از نخستين سخنان انبياء اين بود كه مى گفتند : ما از شما هيچگونه اجر و پاداشى در برابر ابلاغ دعوت الهى مطالبه نمى كنيم تا هم بى نظرى آنها ثابت شود و هم بهانه اى براى بهانه - جويان باقى نماند .
دگر بار آنها را مورد سؤال قرار داده ، مى گويد : آيا اسرار غيب نزد آنهاست ، و از روى آن مى نويسند ؟ ( ام عندهم الغيب فهم يكتبون ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 459
اينها ادعا مى كنند پيامبر شاعرى است كه در انتظار مرگ او و از هم پاشيدن شيرازه زندگى او هستيم ، و با مرگش همه چيز پايان مى گيرد و دعوتش به بوته فراموشى مى افتد ( چنانكه در چند آيه قبل از قول مشركان آمده بود نتربص به ريب المنون .
آنها از كجا مى دانند كه بعد از وفات پيامبر زنده اند ؟ اين غيب را چه كسى به آنها گفته ؟ اين احتمال نيز وجود دارد كه قرآن مى گويد : اگر شما مدعى هستيد كه بر اسرار غيب آگاهيد و احكام الهى را مى دانيد و از قرآن و آئين محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بى نياز هستيد اين يك دروغ بزرگ است .
سپس به بيان احتمال ديگرى پرداخته ، مى گويد : اگر هيچيك از اين امور در كار نيست ، اما طرحهاى شيطانى ريخته اند تا پيامبر را از ميان بردارند ، يا با آئين او به مقابله بر خيزند ، بايد بدانند كه كفار محكوم نقشه هاى الهى هستند و طرح خداوند بالاتر از طرح آنهاست ( ام يريدون كيدا فالذين كفروا هم المكيدون ) .
آيه فوق مطابق اين تفسير همانند آيه 54 سوره آل عمران است كه مى گويد :
تفسير نمونه ج : 22 ص : 460
و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين : اين احتمال نيز از سوى جمعى از مفسران پذيرفته شده كه منظور اين است : توطئه هاى آنها سرانجام بر ضد خود آنها تمام مى شود ، شبيه آنچه در آيه 43 سوره فاطر آمده است و لا يحيق المكر السيىء الا باهله : نقشه هاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گيرد .
جمع ميان هر دو تفسير نيز بى مانع است .
اين آيه مى تواند با آيه قبل پيوند ديگرى داشته باشد ، و آن اينكه دشمنان اسلام مى گفتند : ما در انتظار مرگ محمديم ، قرآن مى گويد از دو حال خارج نيست ، يا ادعا مى كنيد كه او با مرگ طبيعى قبل از شما مى ميرد ، لازمه اين سخن آگاهى از اسرار غيب است ، و اگر منظورتان اين است كه با توطئه هاى شما از ميان مى رود بدانيد نقشه هاى خدا مافوق نقشه هاى شماست و توطئه هاى شما دامان خودتان را مى گيرد .
و اگر تصور مى كنيد كه با اجتماع در دار الندوة و طرح تهمتهائى همچون كهانت و جنون و شاعرى در مورد پيامبر قدرت داريد بر او پيروز شويد كور خوانده ايد ، چرا كه قدرت خدا برتر از همه قدرتهاست ، و او سلامت و نجات و پيروزى پيامبرش را براى ابلاغ اين دعوت جهانى تضمين كرده است ! .
و بالاخره در آخرين پرسش از آنها مى پرسد : آيا آنها خيال مى كنند حامى و ياورى دارند ؟ آيا براى آنها معبودى جز خدا است ؟ ( ام لهم اله غير الله ) .
سپس مى افزايد : منزه است از آنچه براى او شريك قرار مى دهند ( سبحان الله عما يشركون ) .
بنابر اين هيچكس قادر به حمايت از آنها نيست .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 461
به اين ترتيب آنها را در برابر يك بازپرسى عجيب و يك رشته سؤالات زنجيره اى يازده گانه قرار مى دهد ، و مرحله به مرحله آنها را به عقب نشينى و تنزل از ادعاها وامى دارد ، و سپس تمام راههاى فرار را به روى آنها مى بندد ، و در بن بست كامل قرار مى دهد .
چه دلنشين است استدلالات قرآن ، و طرح سؤالات و بازپرسى آن كه اگر روح حقجوئى و حق طلبى در كسى باشد در برابر آن تسليم مى شود .
جالب اينكه در آيه اخير براى نفى معبودهاى ديگر دليلى ذكر نمى كند ، و تنها به جمله سبحان الله عما يشركون اكتفا نموده است ، اين به خاطر آن است كه بطلان ادعاى الوهيت براى بتهائى كه از سنگ و چوب ساخته شده و يا هر مخلوق ديگر با ضعفها و نيازهائى كه دارند ، روشنتر از آن است كه نياز به شرح و گفتگو داشته باشد ، بعلاوه در آيات ديگر كرارا براى ابطال اين موضوع استدلال شده است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 462
وَ إِن يَرَوْا كِسفاً مِّنَ السمَاءِ ساقِطاً يَقُولُوا سحَابٌ مَّرْكُومٌ(44) فَذَرْهُمْ حَتى يُلَقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِى فِيهِ يُصعَقُونَ(45) يَوْمَ لا يُغْنى عَنهُمْ كَيْدُهُمْ شيْئاً وَ لا هُمْ يُنصرُونَ(46) وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظلَمُوا عَذَاباً دُونَ ذَلِك وَ لَكِنَّ أَكْثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(47) وَ اصبرْ لِحُكمِ رَبِّك فَإِنَّك بِأَعْيُنِنَا وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك حِينَ تَقُومُ(48) وَ مِنَ الَّيْلِ فَسبِّحْهُ وَ إِدْبَرَ النُّجُومِ(49)
ترجمه :
44 - ( چنان لجوجند كه ) اگر ببينند قطعه سنگى از آسمان ( براى عذاب آنها ) سقوط مى كند مى گويند اين ابر متراكم است !
45 - حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند .
46 - روزى كه نقشه هاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت ، و از هيچ سو يارى نمى شوند .
47 - و براى ستمگران عذابى قبل از آن است ( در همين جهان ) ولى اكثرشان نمى دانند .
48 - در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار دارى ، و هنگامى كه برمى خيزى پروردگارت را تسبيح و حمد گوى .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 463
49 - ( همچنين ) به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح .

تفسير : تو در حفاظت كامل ما هستى
به دنبال بحثى كه در آيات گذشته با مشركان و منكران لجوج آمد ، بحثى كه براى هر انسان حق طلبى حقيقت را روشن مى ساخت ، در اين آيات پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته ، مى گويد : آنها چنان لجوجند كه اگر با چشم خود ببينند قطعه اى از سنگهاى آسمانى به عنوان عذاب الهى سقوط مى كند مى گويند : اشتباه مى كنيد ، اين سنگ نيست ، اين ابر متراكم است كه بر زمين فرو مى ريزد ! ( و ان يروا كسفا من السماء ساقطا يقولوا سحاب مركوم ) .
كسانى كه اين قدر لجوج باشند كه حقايق حسى را منكر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراكم تفسير كنند ، با اينكه همه كس ابر را به هنگامى كه نزديك به زمين مى شود ديده اند كه چيزى جز مجموعه بخار نيست ، چگونه اين بخار لطيف متراكم مى شود و تبديل به سنگ مى گردد ؟ اين افراد تكليفشان در برابر حقايق معنوى روشن است .
آرى تاريكى گناه و هوا پرستى و عناد و لجاج چنان افق ديد انسان را
تفسير نمونه ج : 22 ص : 464
تيره و تار مى كند كه حتى عاقبت كارش به انكار محسوسات مى كشد ، و با اين حال اميدى براى هدايت او نيست .
مركوم به معنى متراكم و چيزى است كه بعضى از آن بر بعضى ديگر قرار گرفته باشد .
لذا در آيه بعد مى افزايد : اكنون كه چنين است آنها را رها كن و براى هدايت اين گروه لجوج پافشارى منما ، تا روز مرگ خود را ملاقات كرده ، و عذابهاى الهى را كه در انتظارشان است با چشم خود ببينند ( فذرهم حتى يلاقوا يومهم الذى فيه يصعقون ) .
يصعقون از ماده صعق و اصعاق به معنى ميراندن است ، و در اصل از صاعقه گرفته شده ، و از آنجا كه صاعقه افراد را هلاك مى كند اين واژه به معنى هلاك كردن نيز به كار رفته است .
بعضى از مفسران اين جمله را به معنى مرگ عمومى انسانها در پايان جهان كه مقدمه قيامت است تفسير كرده اند .
ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد زيرا آنها تا آن زمان باقى نمانده اند ، بلكه ظاهر همان معنى اول است ، يعنى آنها را رها كن تا روز مرگ كه سر آغاز مجازاتها و كيفرهاى اخروى مى باشد .
از آنچه گفتيم معلوم شد كه جمله ذرهم ( آنها را رها كن ) امرى است تهديدآميز و منظور از آن ترك اصرار بر تبليغ اينگونه افراد غير قابل هدايت است بنابر اين نه منافات با ادامه تبليغ در سطح عموم از سوى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد .
بنابر اين آنچه بعضى گفته اند كه اين آيه وسيله آيات جهاد نسخ شده به
تفسير نمونه ج : 22 ص : 465
هيچوجه قابل قبول نيست .
سپس به معرفى اين روز پرداخته ، مى گويد : همان روزى كه چاره - جوئى و نقشه هاى آنها سودى به حالشان ندارد ، و تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مى شود ، و از هيچ سو يارى نمى شوند ( يوم لا يغنى عنهم كيدهم شيئا و لا هم ينصرون ) .
آرى هر كس مى ميرد قيامت صغراى او بر پا مى شود ( من مات قامت قيامته ) و سرآغازى است براى پاداش و كيفرها كه بخشى جنبه برزخى دارد و بخش ديگرى در قيامت كبرى يعنى قيامت عمومى انسانها دامانشان را مى گيرد ، و در هيچيك از اين دو مرحله نه چاره جوئيها مؤثر است ، و نه در برابر اراده الهى يار و ياورى وجود دارد .
بعد مى افزايد : آنها تصور نكنند كه فقط عذاب برزخ و قيامت در كار است ، بلكه براى كسانى كه ظلم و ستم كرده اند و كفر و شرك ورزيده اند مجازاتى نيز قبل از آن در همين دنيا وجود دارد ، هر چند اكثر آنها نمى دانند ( و ان للذين ظلموا عذابا دون ذلك و لكن اكثرهم لا يعلمون ) .
آرى آنها در همين دنيا بايد در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پيشين باشند ، مانند صاعقه ها ، زلزله ها ، سنگهاى آسمانى و خشكسالى و قحطى و يا كشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحيد ، همانگونه كه در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرك اتفاق افتاد ، مگر اينكه بيدار شوند و توبه كنند و به سوى خدا باز آيند .
البته گروهى از آنها گرفتار قحطى و خشكسالى گشتند ، و گروهى - چنانكه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 466
گفتيم - در غزوه بدر كشته شدند ، ولى گروه عظيمى نيز توبه كردند و ايمان آوردند و در صف مسلمانان راستين قرار گرفتند ، و خداوند آنان را مشمول عفو خود قرار داد .
جمله و لكن اكثرهم لا يعلمون ( ولى بيشتر آنها نمى دانند ) اشاره به اين است كه آنها غالبا از عذابهائى كه در دنيا و آخرت در انتظارشان است بيخبرند و مفهومش اين است كه اقليتى از آنها از اين معنى آگاهند ، و در عين حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مىورزند .
در آيه بعد پيامبر را در مقابل اينهمه كارشكنيها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مى كند ، مى فرمايد : در طريق ابلاغ حكم پروردگارت صبر و شكيبائى و استقامت كن ( و اصبر لحكم ربك ) .
اگر تو را كاهن و مجنون و شاعر مى خوانند صبر كن ، و اگر آيات قرآن را افتراهائى مى پندارند كه به خدا بسته شده است شكيبائى نما ، و اگر در برابر اينهمه براهين منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مى دهند استقامت به خرج ده ،
تفسير نمونه ج : 22 ص : 467
مبادا دلسرد و يا ضعيف و ناتوان شوى .
زيرا تو در برابر ديدگان علم ما قرار دارى و در حفاظت كامل ما هستى ( فانك باعيننا ) .
ما همه چيز را مى بينيم و از همه چيز باخبريم و تو را تنها نخواهيم گذارد .
جمله فانك باعيننا تعبير بسيار لطيفى است كه هم حاكى از علم و آگاهى پروردگار ، و هم مشمول حمايت كامل و لطف او است .
آرى انسان هنگامى كه احساس كند شخص بزرگى ناظر و حاضر است و تمام تلاشها و كوششهاى او را مى بيند و او را در برابر دشمنان حمايت مى كند ، درك اين موضوع به او توان و نيرو مى بخشد ، و هم احساس مسئوليت بيشتر .
و از آنجا كه راز و نياز با خدا ، و نيايش و عبادت او ، و تسبيح و تقديس ذات پاك او ، به انسان آرامش و نيرو مى بخشد به دنبال دستور صبر مى فرمايد : هنگامى كه برمى خيزى تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور ( و سبح بحمد ربك حين تقوم ) .
هنگامى كه در سحرگاه براى عبادت و نماز شب برمى خيزى .
هنگامى كه از خواب براى اداى نماز واجب برمى خيزى .
و هنگامى كه از هر مجلس و محفلى برمى خيزى ، حمد و تسبيح او كن .
مفسران در اين آيه تفسيرهاى گوناگونى دارند ، ولى جمع ميان همه اينها نيز ممكن است ، چه در سحرگاه براى نماز شب ، و چه بعد از خواب براى اداى فريضه ، و چه بعد از قيام از هر مجلس باشد .
آرى روح و جانت را به تسبيح و حمد خدا نور و صفا ببخش ، زبانت را به ذكر او خوشبو كن ، از ياد او مدد بگير ، و براى مبارزه با كارشكنيهاى دشمن آماده شو ! در روايات متعددى آمده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هنگامى كه از مجلس
تفسير نمونه ج : 22 ص : 468
برمى خاست تسبيح و حمد خدا بجا مى آورد و مى فرمود : انه كفارة المجلس : اين تسبيح و حمد كفاره مجلس است ! .
از جمله در حديثى آمده است پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هنگامى كه از مجلس برمى خاست مى فرمود : سبحانك اللهم و بحمدك اشهد ان لا اله الا انت ، استغفرك و اتوب اليك .
بعضى عرض كردند اى رسول خدا اين چه كلماتى است كه مى گوئى فرمود : هن كلمات علمنيهن جبرئيل ، كفارات لما يكون فى المجلس : اينها كلماتى است كه جبرئيل به من آموخته و كفاره چيزى است كه در مجالس واقع مى شود .
سپس در آخرين آيه مى افزايد : همچنين در شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان و طلوع صبح ( و من الليل فسبحه و ادبار النجوم ) .
بسيارى از مفسران جمله و من الليل فسبحه را به نماز شب تفسير كرده اند ، و ادبار النجوم را به دو ركعت نافله صبح كه در آغاز طلوع فجر و به هنگام پنهان شدن ستارگان در نور صبح انجام مى شود .
در حديثى از على (عليه السلام) نيز آمده است كه ادبار النجوم دو ركعت نافله صبح است كه قبل از نماز صبح ، و به هنگام غروب ستارگان بجا مى آورند اما ادبار السجود ( كه در آيه 40 سوره ق آمده است ) دو ركعت نافله اى است كه بعد از مغرب خوانده مى شود ( البته نافله مغرب چهار ركعت است كه در اين حديث تنها اشاره به دو ركعت آن شده است ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 469
به هر حال ، عبادت و تسبيح و حمد خدا در دل شب ، و در آغاز طلوع فجر ، لطف و صفاى ديگرى دارد ، و از تظاهر و ريا دورتر است ، و آمادگى روحى براى آن بيشتر مى باشد ، چرا كه كارهاى مشغول كننده زندگى روزانه تعطيل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشيده ، قال و غوغا فرو نشسته ، و در حقيقت همزمان با وقتى است كه پيامبر به معراج رفت ، و در مقام قاب قوسين در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نياز پرداخت .
و به همين دليل در آيات مورد بحث روى اين دو وقت تكيه شده است .
و در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : ركعتا الفجر خير من الدنيا و ما فيها دو ركعت نافله صبح براى تو بهتر است از دنيا و آنچه در دنياست .
خداوندا ! به ما توفيق سحرخيزى و راز و نياز با خود در طول عمر مرحمت فرما .
پروردگارا ! قلب ما را به عشقت مطمئن ، و به محبتت نورانى ، و به لطفت اميدوار ساز .
بارالها ! به ما صبر و شكيبائى و استقامت و ايستادگى در برابر نيروهاى اهريمنى و كارشكنيهاى دشمنانت مرحمت كن ، تا تاسى به پيامبرت نمائيم ، با سنتش زندگى كنيم و با سنتش بميريم .
آمين يا رب العالمين پايان سوره طور 22 صفر 1406 .
15 / 8 / 1364
تفسير نمونه ج : 22 ص : 470
تفسير نمونه ج : 22 ص : 471
( 53 ) سوره النجم اين سوره در مكه نازل شده و 62 آيه دارد

تفسير نمونه ج : 22 ص : 472
تفسير نمونه ج : 22 ص : 473
محتواى سوره النجم
اين سوره به گفته بعضى نخستين سوره اى است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از علنى كردن دعوت خود آن را آشكارا و با صداى بلند در حرم مكه تلاوت كرد ، و مشركان به آن گوش دادند ، و همه مؤمنان آن روز و حتى مشركان سجده كردند ! .
اين سوره به عقيده بعضى از مفسران در ماه مبارك رمضان سال پنجم بعثت نازل گرديد .
بعضى گفته اند اين سوره نخستين سوره اى است كه آيه سجده واجب در آن نازل گرديده ولى با توجه به اينكه طبق نقل معروف سوره اقرأ قبل از آن نازل شده و در پايان آن آيه سجده است اين نقل بعيد به نظر مى رسد .
به هر حال اين سوره به خاطر مكى بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا نبوت و معاد دارد ، و با تهديدهاى كوبنده و انذارهاى مكرر به بيدارى كفار مى پردازد .
محتواى اين سوره را در هفت بخش مى توان خلاصه كرد :
1 - در آغاز سوره بعد از سوگند پر معنائى ، از حقيقت وحى سخن مى گويد و تماس مستقيم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را با پيك وحى جبرئيل روشن مى سازد ، و ساحت مقدس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را از اينكه چيزى جز وحى الهى بگويد مبرا مى كند .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 474
2 - در بخش ديگرى از اين سوره از معراج پيامبر سخن گفته ، و گوشه هائى از آن را با عباراتى كوتاه و پر معنى مجسم مى كند كه آن نيز رابطه مستقيمى با وحى دارد .
3 - سپس به خرافات مشركان در زمينه بتها ، و عبادت فرشتگان ، و امور ديگرى كه جز از روى هوا و هوس نبود ، پرداخته و آنها را سخت در اين رابطه نكوهش مى كند ، و از پرستش آنها برحذر مى دارد ، و با منطقى نيرومند اين معنى را اثبات مى نمايد .
4 - در بخش ديگرى راه توبه را به روى اين منحرفين و عموم گنهكاران باز مى كند ، و آنها را به مغفرت واسعه حق نويد مى دهد ، و تاكيد مى كند كه هر كس مسؤل اعمال خويش است و هيچكس بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد .
5 - براى تكميل اين اهداف در بخش ديگرى از اين سوره گوشه هائى از مساله معاد را منعكس مى سازد ، و دليل روشنى براى اين مساله از آنچه در نشاه دنيا وجود دارد اقامه مى كند .
6 - مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناك اقوام پيشين كه در طريق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند ، ( همچون اقوام عاد و ثمود و نوح و لوط ) مى كند تا غافلان بيخبر را از اين طريق بيدار سازد .
7 - و سرانجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پايان مى بخشد .
از امتيازات اين سوره آيات كوتاه و آهنگ خاص اين آيات است ، كه به مفاهيم آن نفوذ عميقى مى دهد ، و قلب و روح خفتگان را بيدار كرده ، همراه خود به آسمانها مى برد .
ضمنا نامگذارى اين سوره به النجم به خاطر نخستين آيه اين سوره است .