بعدی.

تفسير نمونه ج : 22 ص : 400
تعبير به ظلم در باره اين گروه به خاطر آن است كه شرك و كفر بزرگترين ظلم است ، زيرا حقيقت ظلم اين است كه چيزى را در غير محل شايسته قرار دهند ، و مسلما بت را بجاى خدا قرار دادن مهمترين مصداق ظلم محسوب مى شود ، و به همين دليل آنها هم مستحق همان سرنوشتى هستند كه اقوام مشرك پيشين داشتند .
ذنوب ( بر وزن قبول ) در اصل به معنى اسبى است كه دمش طولانى باشد ، و همچنين دلوهاى بزرگى كه دنباله دارد .
در سابق براى كشيدن آب از چاه به وسيله حيوانات دلوهاى عظيمى تهيه مى كردند كه دنباله اى داشت ، و علاوه بر دهانه دلو ، طنابى هم به دنباله آن متصل بود كه براى خالى كردن آن دلو عظيم از آن استفاده مى كردند .
و از آنجا كه گاهى براى تقسيم آب در ميان چند گروه از اين دلوها استفاده مى شد و به هر كدام يك يا چند دلو مى دادند اين واژه به معنى سهميه نيز به كار مى رود ، و در آيه مورد بحث به همين معنى استعمال شده ، منتهى اشاره به سهميه بزرگ است .
آيا منظور در اين آيه تهديد به عذاب دنيا است ، يا عذاب آخرت ؟ گروهى از مفسران معنى دوم را پذيرفته اند ، در حالى كه بعضى احتمال معنى اول را داده اند .
به عقيده ما قرائن گواهى بر عذاب دنيا مى دهد ، زيرا اولا عجله اى كه بعضى از كفار داشتند بيشتر براى اين بود كه به پيامبر مى گفتند : اگر راست مى گوئى پس چرا عذاب الهى بر ما نازل نمى شود و اين مسلما اشاره به عذاب
تفسير نمونه ج : 22 ص : 401
دنيا است .
ديگر اينكه تعبير به مثل ذنوب اصحابهم ظاهرا اشاره به سرنوشت اقوامى است كه در اين سوره از آنها ياد شده ، مانند قوم لوط و قوم فرعون و عاد و ثمود كه هر يك به نوعى از عذاب دنيا گرفتار شدند و از ميان رفتند .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اگر آيه مربوط به عذاب دنيا است ، پس چرا اين وعده الهى در باره آنها تحقق نيافت ؟ اين سؤال دو پاسخ دارد :
1 - اين وعده در باره بسيارى از آنها مانند ابو جهل و جمعى ديگر در غزوه بدر و غير آن تحقق يافت .
2 - نزول اين عذاب براى همه آنها مشروط به عدم بازگشت به سوى خدا و عدم توبه از شرك بوده ، و هنگامى كه غالب آنها در فتح مكه ايمان آوردند ، اين شرط منتفى شد و عذاب الهى بر طرف گشت .
و در آخرين آيه تهديد به عذاب دنيا را با تهديد بعذاب آخرت تكميل كرده ، مى گويد : واى بر كسانى كه كافر شدند از روزى كه به آنها وعده داده مى شود ( فويل للذين كفروا من يومهم الذى يوعدون ) .
همانگونه كه اين سوره از مساله معاد و رستاخيز آغاز شد ، با تاكيد بر همين مساله پايان مى گيرد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 402
ويل در لغت عرب در مواردى گفته مى شود كه فرد يا افرادى به هلاكت بيفتند ، و معنى عذاب و بدبختى را مى دهد ، و به گفته بعضى مفهومى شديدتر از عذاب دارد .
واژه هاى ويل و ويس و ويح در لغت عرب در مواردى به كار مى رود كه شخصى به حال ديگرى تاسف مى خورد ، منتها ويل در موارد كارهاى زشت و قبيح گفته مى شود و ويس در مقام تحقير ، و ويح در مقام ترحم .
جمعى گفته اند : ويل چاه يا دره اى است در دوزخ ، ولى منظور اين گويندگان اين نيست كه در لغت به اين معنى آمده بلكه در حقيقت بيان يكنوع مصداق است .
اين تعبير در قرآن مجيد در موارد زيادى از جمله در باره كفار ، مشركان ، دروغگويان ، تكذيب كنندگان ، گنهكاران ، كم فروشان ، و نمازگزاران بيخبر به كار رفته است ، ولى بيشترين مورد استعمال آن در قرآن مجيد ، تكذيب كنندگان است ، از جمله در سوره مرسلات اين جمله ده بار تكرار شده : ويل يومئذ للمكذبين : واى در روز قيامت براى كسانى كه پيامبران و آيات الهى را تكذيب كردند .
خداوندا ! ما را از عذاب آن روز عظيم و رسوائى وحشتناكش در پناه لطفت محفوظ دار .
بار الها ! به ما آمادگى پذيرش ، و توفيق عبوديت و افتخار بندگى خويش را مرحمت فرما .
پروردگارا ! ما را به سرنوشت دردناك اقوامى كه پيامبران و آيات تو را
تفسير نمونه ج : 22 ص : 403
تكذيب كردند يا پشت سر انداختند ، مبتلا مساز ، و پيش از فوت فرصت از خواب غفلت بيدار كن .
آمين يا رب العالمين .
پايان سوره ذاريات جمعه دهم صفر 1406 هجرى قمرى برابر با سوم آبان ماه 1364 هجرى شمسى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 404
تفسير نمونه ج : 22 ص : 405
( 52 ) سوره طور اين سوره در مكه نازل شده و داراى 49 آيه است

تفسير نمونه ج : 22 ص : 406
تفسير نمونه ج : 22 ص : 407
محتواى سوره طور
اين سوره نيز از سوره هائى است كه سنگينى بحثهاى آن روى مساله معاد و سرنوشت نيكان و پاكان از يكسو ، و بدان و مجرمان در آن روز عظيم از سوى ديگر است ، هر چند مطالب ديگرى در زمينه هاى مختلف عقيدتى نيز در آن ديده مى شود .
روى هم رفته مى توان محتواى اين سوره را به شش بخش تقسيم كرد .
1 - آيات نخستين سوره كه با سوگندهاى پى درپى شروع مى شود بحث از عذاب الهى و نشانه هاى قيامت و آتش دوزخ و كيفر كافران مى كند ( آيه 1 تا آيه 16 ) .
2 - بخش ديگرى از اين سوره نعمتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قيامت كه در انتظار پرهيزگاران است مشروحا برمى شمرد ، و يكى را پس از ديگرى مورد توجه قرار مى دهد ، و در حقيقت به غالب نعمتهاى بهشتى در اين بخش از سوره اشاره شده است ( از آيه 17 تا 28 ) .
3 - در بخش ديگرى از اين سوره از نبوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سخن مى گويد ، و اتهاماتى را كه دشمنان براى او ذكر مى كردند برمى شمرد ، و به طور فشرده به آن پاسخ مى دهد ( از آيه 29 تا 34 ) .
4 - در بخش چهارمين سخن از توحيد است ، و با استدلالى روشن اين مساله را تعقيب مى كند ( از آيه 35 تا 43 ) .
5 - در بخش ديگر سوره باز به مساله معاد و پاره اى از مشخصات روز قيامت بازمى گردد ( از آيه 44 تا 47 ) .
6 - سرانجام در آخرين بخش سوره كه دو آيه بيشتر نيست با دستوراتى
تفسير نمونه ج : 22 ص : 408
به پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در زمينه صبر و استقامت و تسبيح و حمد پروردگار و وعده حمايت او از سوى خداوند بحث هاى گذشته را پايان مى بخشد ، و به اين ترتيب يك مجموعه منسجم گيراى منطقى و عاطفى را تشكيل مى دهد كه قلوب شنوندگان را مسخر خود مى سازد .
ضمنا نامگذارى اين سوره به طور به تناسب نخستين آيه آن است .

فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى آمده كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : من قرأ سورة الطور كان حقا على الله ان يؤمنه من عذابه و ان ينعمه فى جنته : هر كس سوره طور را بخواند بر خدا است كه او را از عذابش ايمن سازد ، و او را در بهشتش متنعم دارد .
در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : من قرء سورة الطور جمع الله له خير الدنيا و الاخرة : كسى كه سوره طور را تلاوت كند خداوند ، خير دنيا و آخرت را براى او جمع مى كند .
روشن است كه اينهمه اجر و پاداش عظيم در دنيا و آخرت از آن كسانى است كه اين تلاوت را وسيله اى براى تفكر ، و آنرا نيز به نوبه خود وسيله اى در راه عمل قرار دهد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 409
سورة الطور
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ الطورِ(1) وَ كِتَب مَّسطور(2) فى رَقّ مَّنشور(3) وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ(4) وَ السقْفِ الْمَرْفُوع(5) وَ الْبَحْرِ المَْسجُورِ(6) إِنَّ عَذَاب رَبِّك لَوَقِعٌ(7) مَّا لَهُ مِن دَافِع(8)
ترجمه :
1 - سوگند به كوه طور !
2 - و كتابى كه نوشته شده است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 410
3 - در صفحه اى گسترده .
4 - و سوگند به بيت المعمور .
5 - و سقف برافراشته .
6 - و درياى مملو و برافروخته .
7 - كه عذاب پروردگارت واقع مى شود !
8 - و چيزى از آن مانع نخواهد بود .

تفسير : سوگند به درياى برافروخته !
اين سوره يكى ديگر از سوره هائى است كه با سوگند شروع مى شود ، سوگندهائى براى بيان يك واقعيت مهم يعنى مساله قيامت و معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال انسانها .
اهميت اين مساله به قدرى است كه خداوند در آيات مختلف قرآن ، به قسمتهاى بسيارى از مقدسات سوگند ياد كرده تا عظمت آن روز و وقوع حتمى آن را روشن سازد .
پنج سوگندى كه در آغاز اين سوره به چشم مى خورد ، معانى سربسته و تفكرانگيزى دارد كه مفسران در تفسير آنها به همه جا دست افكنده اند .
مى فرمايد : سوگند به كوه طور ( و الطور ) .
و سوگند به كتابى كه نوشته شده است ... ( و كتاب مسطور ) .
در صفحه اى گسترده ( فى رق منشور ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 411
و سوگند به بيت المعمور ( و البيت المعمور ) .
و سقف برافراشته ( و السقف المرفوع ) .
و سوگند به درياى مملو برافروخته ! ( و البحر المسجور ) .
كه عذاب پروردگارت حتما واقع مى شود ( ان عذاب ربك لواقع ) .
و چيزى از آن مانع نمى گردد ( ما له من دافع ) .
طور در لغت به معنى كوه است ، ولى با توجه به اينكه اين كلمه در 10 آيه از قرآن مجيد مطرح شده كه در 9 مورد سخن از طور سينا همان كوهى كه در آنجا وحى بر موسى نازل مى شد به ميان آمده ، معلوم مى شود كه در آيه مورد بحث ( مخصوصا با توجه به الف و لام عهد ) در اينجا نيز همان معنى است .
بنابر اين خداوند در نخستين مرحله ، به يكى از مكانهاى مقدس روى زمين كه وحى الهى در آنجا نازل مى گشت سوگند ياد كرده است .
در تفسير كتاب مسطور نيز احتمالات گوناگونى داده اند : بعضى آنرا اشاره به لوح محفوظ ، و بعضى به قرآن مجيد ، و بعضى به نامه اعمال ، و بعضى به تورات كه بر موسى نازل شد ، مى دانند .
ولى به تناسب سوگندى كه قبل از آن آمده اين تعبير يا اشاره به تورات است و يا همه كتب آسمانى .
واژه رق از ماده رقت در اصل به معنى نازك و لطيف بودن است ،
تفسير نمونه ج : 22 ص : 412
و به كاغذ يا پوست نازكى كه مطلبى بر آن مى نويسند نيز گفته مى شود ، و منشور به معنى گسترده است .
( بعضى معتقدند اين واژه معنى درخشندگى و لمعان را نيز در بردارد ) .
بنابر اين سوگند به كتابى خورده شده كه بر صفحه اى از بهترين صفحات نگاشته شده و در عين حال باز و گسترده است و نه پيچيده ! در مورد بيت المعمور نيز تفسيرهاى گوناگونى شده ، بعضى آنرا اشاره به خانه اى مى دانند كه در آسمانها محاذى خانه كعبه است ، و با عبادت فرشتگان ، معمور و آباد است ، اين معنى در روايات متعددى كه در منابع مختلف اسلامى آمده است ديده مى شود .
طبق روايتى هر روز هفتاد هزار فرشته به زيارت آن مى آيند و هرگز بار ديگر به سوى آن باز نمى گردند .
بعضى آنرا به كعبه و خانه خدا در زمين تفسير كرده اند كه بوسيله زوار و حاجيان همواره معمور و آباد است ، و مى دانيم نخستين خانه اى است كه براى عبادت ، در روى زمين ساخته و آباد شده است .
بعضى نيز گفته اند منظور از آن ، خانه قلب مؤمن است كه با ايمان و ذكر خدا ، آباد است .
ولى ظاهر آيه يكى از دو معنى اول است ، و با توجه به تعبيرات مختلفى كه در قرآن ، از كعبه به عنوان بيت آمده ، معنى دوم از همه مناسبتر به نظر مى رسد .
اما سقف مرفوع ، منظور از آن آسمان است ، چرا كه در آيه 32 سوره انبياء مى خوانيم : و جعلنا السماء سقفا محفوظا : ما آسمان را سقف
تفسير نمونه ج : 22 ص : 413
محفوظى قرار داديم و در آيه 27 و 28 سوره نازعات آمده أ انتم اشد خلقا ام السماء بناها : آيا آفرينش مجدد شما مهمتر است ، يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بر پا ساخته است ، سقفش را برافراشته و آن را منظم و مرتب ساخته .
تعبير به سقف ممكن است از اين نظر باشد كه ستارگان و كرات آسمانى آنچنان سراسر آسمان را پوشانده اند و به سقفى مى مانند ، و نيز ممكن است اشاره به جو اطراف زمين باشد كه قشر فشرده اى از هوا همچون سقف محكمى اطراف آن را فرا گرفته و آنرا در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زيانبار كيهانى به خوبى حفظ مى كند .
براى مسجور دو معنى در لغت ذكر شده : يكى برافروخته و ديگرى مملو ، راغب در مفردات مى گويد : سجر ( بر وزن فجر ) به معنى شعلهور ساختن آتش است ، و آيه فوق را نيز به همين معنى مى داند ، او سخنى از معنى دوم به ميان نياورده ، ولى مرحوم طبرسى در مجمع البيان نخستين معنى را همين معنى ذكر مى كند ، و در بعضى از كتب لغت نيز به آن اشاره شده است .
آيات ديگر قرآن ، نيز معنى اول را تاييد مى كند ، چنانكه در آيه 71 و 72 سوره مؤمن مى خوانيم يسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون : آنها را در آب سوزان مى كشند ، سپس در آتش مشتعل خواهند شد .
در سخنان امير مؤمنان على (عليه السلام) در داستان حديده محماة به برادرش عقيل نيز مى خوانيم كه فرمود : أ تان من حديدة احماها انسانها للعبه و تجرنى الى نار سجرها جبارها لغضبه : آيا از آهنى كه انسانى به صورت بازيچه آنرا گداخته است ناله مى كنى ، ولى مرا به سوى آتشى مى كشانى كه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 414
پروردگار آنرا از خشمش برافروخته ؟ ! .
اما اين بحر مسجور و درياى برافروخته كجاست ؟ بعضى گفته اند همين اقيانوسهاى كره زمين ما است كه در آستانه قيامت ، برافروخته مى شود و سپس منفجر مى گردد ، چنانكه در آيه 6 سوره تكوير آمده : و اذ البحار سجرت : هنگامى كه درياها برافروخته مى شود و در آيه 3 سوره انفطار مى خوانيم : و اذ البحار فجرت : هنگامى كه درياها منفجر و شكافته مى شود .
ولى بعضى ديگر آنرا به دريائى از مواد مذاب كه در دل كره زمين است تفسير كرده اند ، در حديثى كه در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده نيز شاهدى بر اين معنى است ، در اين حديث آمده است كه قارون در بحر مسجور عذاب مى شود در حالى كه مى دانيم كه قرآن مجيد مى گويد قارون و خانه و گنجهايش در اعماق زمين فرو رفت : فخسفنا به و بداره الارض ( قصص 81 ) .
اين دو تفسير با يكديگر منافات ندارد و ممكن است آيه فوق قسم به هر دو باشد ، چرا كه هر دو از آيات خداوند و شگفتيهاى بزرگ اين جهان است .
قابل توجه اينكه در چگونگى ارتباط مفهوم اين پنج سوگند با يكديگر مفسران چندان بحث نكرده اند ، ولى چنين به نظر مى رسد كه سه سوگند نخست رابطه نزديكى با يكديگر دارند چرا كه همه از وحى و خصوصيات آن سخن مى گويند كوه طور محل نزول وحى بود ، و كتاب مسطور نيز اشاره به كتاب آسمانى است ، خواه تورات باشد يا قرآن ، و بيت المعمور محل رفت
تفسير نمونه ج : 22 ص : 415
و آمد فرشتگان و پيك وحى خدا است .
و اما دو سوگند ديگر از آيات تكوينى سخن مى گويد ( در برابر سه سوگند نخست كه از آيات تشريعى سخن مى گفت ) اين دو سوگند يكى اشاره به مهمترين نشانه ى توحيد يعنى آسمان با عظمت است ، و ديگرى به يكى از نشانه هاى مهم معاد كه در آستانه رستاخيز رخ مى دهد .
بنابر اين توحيد و نبوت و معاد در اين پنج سوگند جمع است .
بعضى كه همه اين آيات را اشاره به موسى و سرگذشت او مى دانند پيوند آيات را چنين ذكر كرده اند : طور همان كوهى است كه در آن به موسى وحى نازل مى شد ، و كتاب مسطور تورات است ، بيت المعمور مركز رفت و آمد فرشته وحى ( و احتمالا منظور بيت المقدس ) است ، و سقف مرفوع همان است كه در داستان بنى اسرائيل آمده : و اذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة : به خاطر بياوريد هنگامى كه كوه را همچون سايبان بالاى سر بنى اسرائيل بلند كرديم ( اعراف 171 ) .
و بحر مسجور درياى آتشين است كه قارون به خاطر مخالفت با آئين موسى در آن مجازات مى شود .
ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد و با رواياتى كه در منابع اسلامى نقل شده نيز سازگار نيست ، و چنانكه گفتيم سقف مرفوع به گواهى آيات ديگر قرآن و رواياتى كه در تفسير آيه نقل شده اشاره به آسمان است .
نكته اى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه ارتباط اين قسمها و موضوعى كه براى آن سوگند ياد شده چگونه است ؟ پاسخ اين سؤال با توجه به مطالبى كه در بالا گفته شد روشن مى شود ، و آن اينكه سوگندهاى فوق كه بر محور قدرت خداوند در عالم تكوين و
تفسير نمونه ج : 22 ص : 416
تشريح دور مى زند بيانگر اين است كه چنين كسى به خوبى قادر است مردگان را بار ديگر به زندگى و حيات بازگرداند ، و قيامت را بر پا كند ، اين همان چيزى است كه سوگندها به خاطر آن ياد شده ، همان گونه كه در آخرين آيات خوانديم ان عذاب ربك لواقع ما له من دافع .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 417
يَوْمَ تَمُورُ السمَاءُ مَوْراً(9) وَ تَسِيرُ الْجِبَالُ سيراً(10) فَوَيْلٌ يَوْمَئذ لِّلْمُكَذِّبِينَ(11) الَّذِينَ هُمْ فى خَوْض يَلْعَبُونَ(12) يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نَارِ جَهَنَّمَ دَعاًّ(13) هَذِهِ النَّارُ الَّتى كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ(14) أَ فَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنتُمْ لا تُبْصِرُونَ(15) اصلَوْهَا فَاصبرُوا أَوْ لا تَصبرُوا سوَاءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا تجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(16)
ترجمه :
9 - ( اين عذاب الهى ) در روزى است كه آسمان شديدا به حركت در مى آيد ،
10 - و كوهها از جا كنده و متحرك مى شوند .
11 - واى در آن روز بر تكذيب كنندگان .
12 - همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند .
13 - در آن روز كه آنها را به زور به سوى آتش جهنم مى رانند .
14 - ( و به آنها مى گويند ) اين همان آتشى است كه آنرا انكار مى كرديد !
15 - آيا اين سحر است ؟ يا شما نمى بينيد ؟
تفسير نمونه ج : 22 ص : 418
16 - در آن وارد شويد و بسوزيد ، مى خواهيد صبر كنيد يا نكنيد ، براى شما تفاوتى نمى كند ، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مى شويد .

تفسير : جزاى شما تنها اعمال شما است
در آيات گذشته اشاره سربسته اى به عذاب الهى در قيامت شده بود ، آيات مورد بحث توضيح و تفسيرى بر اين معنى است ، نخست بعضى از ويژگيهاى روز قيامت را بازگو مى كند ، و سپس كيفيت عذاب تكذيب كنندگان را .
مى فرمايد : اين عذاب الهى در روزى است كه آسمان ( كرات آسمانى ) شديدا به حركت در مى آيند ، و به هر سو رفت و آمد مى كنند ( يوم تمور السماء مورا ) .
مور ( بر وزن قول ) در لغت به معانى مختلفى آمده است ، راغب : در مفردات مى گويد : مور به معنى جريان سريع است ، و نيز مى گويد : گرد و غبارى را كه باد به هر سو مى برد مور مى گويند : در لسان العرب نيز آمده است كه مور به معنى حركت و رفت و آمد است ، به معنى موج و سرعت نيز آمده ، بعضى نيز مور را به حركت دورانى تفسير كرده اند .
از مجموع اين تفسيرها استفاده مى شود كه مور همان حركت سريع و دورانى و توأم با رفت و آمد و اضطراب و تموج است .
به اين ترتيب در آستانه قيامت نظام حاكم بر كرات آسمانى بر هم مى ريزد
تفسير نمونه ج : 22 ص : 419
آنها از مدارات خود منحرف مى شوند ، و به هر سو رفت و آمد مى كنند ، سپس درهم نورديده مى شوند ، و بجاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا برپا مى شود ، چنانكه آيه 104 - انبياء مى گويد : يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب : روزى كه آسمان را همچون طومار در هم مى پيچيم .
و در آيه 48 سوره ابراهيم مى خوانيم : يوم تبدل الارض غير الارض و السماوات : روزى كه اين زمين به زمينى ديگر و آسمانها به آسمان ديگرى تبديل مى شود .
در آيات ديگر قرآن نيز تعبيراتى ديده مى شود ، كه خبر از شكافتن كرات آسمانى ( انفطار - 1 ) و از جا كنده شدن آنها ( تكوير - 11 ) و فاصله افتادن در ميان آنها ( مرسلات - 9 ) حكايت مى كند كه به خواست خدا در ذيل آن آيات در اين باره نيز بحث خواهيم كرد .
سپس مى افزايد : و روزى كه كوهها به حركت در مى آيد ( و تسير الجبال سيرا ) .
آرى كوهها از جا كنده مى شوند و به حركت در مى آيند ، و سپس به شهادت آيات ديگر قرآن متلاشى مى گردند ، و همچون عهن منفوش ( پشم رنگين زده شده ) مى شوند ( قارعه - 5 ) و بجاى آن زمينى صاف و هموار و بى آب و گياه آشكار مى گردد فيذرها قاعا صفصفا ( طه - 106 ) .
اينها همه اشاره به آن است كه اين دنيا و تمام پناهگاههاى آن در هم كوبيده مى شود ، جهانى نو ، با نظاماتى نوين جاى آن را مى گيرد و انسان در برابر
تفسير نمونه ج : 22 ص : 420
نتائج اعمال خويش ، قرار خواهد گرفت .
لذا در آيه بعد مى افزايد : چون چنين است واى در آن روز براى تكذيب كنندگان ! ( فويل يومئذ للمكذبين ) .
آرى در حالى كه وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان ، همگان را فرا گرفته ، وحشت عظيمترى به سراغ مكذبين مى آيد كه همان عذاب الهى است چرا كه ويل اظهار تاسف و اندوه است بر وقوع يك حادثه نامطلوب .
سپس به معرفى اين مكذبين ، پرداخته ، مى فرمايد : همانها كه در سخنان باطل به بازى مشغولند ( الذين هم فى خوض يلعبون ) .
آيات قرآن را دروغ ، و معجزات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را سحر مى خوانند ، و آورنده آنرا مجنون مى شمرند ، همه حقايق را به بازى گرفته ، و به سخريه و استهزاء در برابر آنها مى پردازند .
با سخنان باطل و بى منطق به جنگ حق برمى خيزند ، و براى رسيدن به مقصد خود ، از هيچ تهمت و دروغى ابا ندارند .
خوض ( بر وزن حوض ) به معنى ورود در سخنان باطل است ، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 421
بار ديگر براى معرفى آن روز و بيان سرنوشت اين مكذبان به توضيح ديگرى پرداخته مى افزايد : روزى كه آنها با خشونت و عنف به سوى آتش دوزخ رانده مى شوند ( يوم يدعون الى نار جهنم دعا ) .
و به آنها گفته مى شود اين همان آتشى است كه آنرا انكار مى كرديد ! ( هذه النار التى كنتم بها تكذبون ) .
و نيز به آنها گفته مى شود : آيا اين سحر است ؟ و يا شما نمى بينيد ؟ ( ا فسحر هذا ام انتم لا تبصرون ) .
شما پيوسته در دنيا مى گفتيد آنچه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آورده سحر است ، او از طريق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افكنده تا حقايق را نبينيم ، عقل ما را مى ربايد و امورى را به نام معجزه به ما معرفى مى كند و سخنانى را به عنوان وحى الهى براى ما مى خواند ، اما اينها همه بى اساس است ، و چيزى جز سحر نيست .
لذا روز قيامت به عنوان سرزنش و توبيخ به هنگامى كه آتش دوزخ را با چشم مى بينند و حرارت آن را لمس مى كنند به آنها گفته مى شود : آيا اينها سحر است ؟ آيا پرده بر چشم شما افكنده شده ؟ ! همچنين به آنها گفته مى شود : در اين آتش وارد شويد ، و بسوزيد ، مى خواهيد صبر و شكيبائى كنيد ، يا بيتابى و جزع ، براى شما تفاوتى نمى كند !
تفسير نمونه ج : 22 ص : 422
( اصلوها فاصبروا او لا تصبروا سواء عليكم ) .
چرا كه جزاى شما فقط اعمال خودتان است ( انما تجزون ما كنتم تعملون ) .
آرى اين اعمال خودتان است كه به سوى شما بازگشته ، و پاپيچ شما شده است ، بنابر اين جزع و فزع و آه و ناله و بيتابى تاثيرى ندارد .
اين آيه تاكيد مجددى است بر مساله تجسم اعمال و بازگشت آن به سوى انسان و نيز تاكيد مجددى است بر مساله عدالت پروردگار ، چرا كه آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناك چيزى جز نتيجه اعمال خود انسانها و اشكال تبدل يافته آن نيست .

نكته ها :

1 - مجرمان را چگونه به دوزخ مى برند ؟
بدون شك بردن آنها به سوى آتش دوزخ ، توأم با تحقير و ذلت و زجر و عذاب است ، ولى در آيات مختلف قرآن ، تعبيرات گوناگونى در اين باره ديده مى شود : در سوره حاقه آيه 30 و 31 مى خوانيم : خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه : او را بگيريد و در غل و زنجير كنيد ، سپس در آتش دوزخ وارد سازيد .
و در سوره دخان آيه 47 چنين آمده : خذوه فاعتلوه الى سواء الجحيم : او را بگيريد و با شدت به ميان جهنم برانيد ! و در آيات متعددى تعبير به سوق و راندن شده است ، مانند : آيه 86
تفسير نمونه ج : 22 ص : 423
سوره مريم و نسوق المجرمين الى جهنم وردا : مجرمان را ( همچون شتران تشنه كامى كه به سوى آبگاه مى روند ) به سوى جهنم مى رانيم .
و به عكس پرهيزكاران و متقين را با نهايت احترام و اكرام به سوى بهشت مى برند فرشتگان الهى به استقبال آنها مى شتابند درهاى بهشت به روى آنها گشوده مى شود ، و خازنان بهشت به آنها سلام و خوش آمد مى گويند و بشارت سكونت جاودان را در بهشت به آنها مى دهند ( زمر - 73 ) .
به اين ترتيب نه تنها بهشت و دوزخ كانون مهر و قهر خدا است ، بلكه تشريفات ورود در هر يك آنها نيز بيانگر همين معنى است .

2 - آنها كه در اباطيل غوطهورند
گرچه تكيه كلام قرآن در آيات فوق مشركان عصر پيامبرند ، ولى بدون شك اين آيات عموميت دارد ، و همه مكذبان را شامل مى شود ، حتى فلاسفه مادى كه در مشتى از خيالات و افكار ناقص غوطهورند ، حقايق عالم هستى را به بازى مى گيرند و جز آنچه را با عقل قاصر خود دريافته اند به رسميت نمى شناسند منتظرند همه چيز را در آزمايشگاه خود و زير ميكروسكوپ به بينند حتى ذات پاك خدا را ! و گرنه وجود او را به رسميت نمى شناسند .
اينها نيز مصداق فى خوض يلعبون هستند ، و در انبوهى از خيالات و پندارهاى باطل غرقند .
عقل آدمى با تمام فروغى كه دارد در مقابل نور وحى همچون شمعى در برابر آفتاب عالمتاب است ، اين شمع به او اجازه مى دهد كه از محيط تاريك جهان ماده بيرون آيد و در را به سوى عالم ماوراء طبيعت بگشايد ، سپس در نور آفتاب وحى بايد به هر سو پرواز كند و جهان بى كران را ببيند و بشناسد .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 424
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّت وَ نَعِيم(17) فَكِهِينَ بِمَا ءَاتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقَاهُمْ رَبهُمْ عَذَاب الجَْحِيمِ(18) كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(19) مُتَّكِئِينَ عَلى سرُر مَّصفُوفَة وَ زَوَّجْنَهُم بحُور عِين(20) وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ اتَّبَعَتهُمْ ذُرِّيَّتهُم بِإِيمَن أَلحَْقْنَا بهِمْ ذُرِّيَّتهُمْ وَ مَا أَلَتْنَهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شىْء كلُّ امْرِى بمَا كَسب رَهِينٌ(21)
ترجمه :
17 - اما پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند .
18 - و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند و پروردگارشان آنها را از عذاب دوزخ نگاهداشته است .
19 - ( به آنها گفته مى شود ) بخوريد و بياشاميد گوارا ، اينها به خاطر اعمالى است كه انجام مى داديد .
20 - اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى كنند ، و حور العين را به همسرى آنها در مى آوريم .
21 - و آنها كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند فرزندانشان
تفسير نمونه ج : 22 ص : 425
را ( در بهشت ) به آنها ملحق مى كنيم ، و از عمل آنها چيزى نمى كاهيم ، و هر كس در گرو اعمال خويش است .

تفسير : هر كس در گرو اعمال خويش است
به دنبال بحثهائى كه در آيات قبل ، پيرامون كيفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناك آنها گذشت در آيات مورد بحث ، به نقطه مقابل آنها يعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بيكران مؤمنان و پرهيزگاران اشاره مى كند ، تا در يك مقايسه روشن موقعيت هر كدام واضحتر شود .
نخست مى گويد : پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان نعمتهاى فراوانى جاى دارند ( ان المتقين فى جنات و نعيم ) .
تعبير به متقين ( پرهيزگاران ) به جاى مؤمنين به خاطر آن است كه اين عنوان هم ايمان را در بردارد ، و هم جنبه هاى عمل صالح را ، به خصوص اينكه تقوى در يك مرحله مقدمه و پايه ايمان است ، چنانكه قرآن در آيه 2 سوره بقره مى گويد : ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : در اين كتاب آسمانى شكى نيست ، و مايه هدايت پرهيزگاران است .
چرا كه اگر انسان داراى تعهد و احساس مسئوليت و روح حقجوئى و حق طلبى كه مرحله اى از تقوى است نباشد هرگز به دنبال تحقيق از آئين حق نمى رود ، و هدايت قرآن را نمى پذيرد .
تعبير به جنات و نعيم به صورت صيغه جمع ( باغها و نعمتها ) آنهم به صورت نكره اشاره به تنوع و عظمت آن باغها و نعمتها است .
سپس به تاثير اين نعمتهاى بزرگ بر روحيه بهشتيان اشاره كرده ، مى گويد : آنها از آنچه پروردگارشان به آنان داده شاد و مسرورند ، و سخنان شيرين
تفسير نمونه ج : 22 ص : 426
و دلپذير در اين باره مى گويند ( فاكهين بما آتاهم ربهم ) .
آرى از خوشحالى در پوست نمى گنجند ، پيوسته با هم مزاح مى كنند ، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است ، و آرامش فوق العاده اى را احساس مى كنند .
به خصوص اينكه : خدا به آنها اطمينان خاطر در برابر مجازات داده و پروردگارشان آنانرا از عذاب دوزخ نگاهداشته است ( و وقاهم ربهم عذاب الجحيم ) .
اين جمله دو معنى مى تواند داشته باشد : نخست بيان نعمت مستقلى در مقابل نعمتهاى ديگر پروردگار ، ديگر اينكه : دنباله كلام سابق باشد يعنى بهشتيان از دو چيز مسرورند ، نخست به خاطر نعمتهائى كه خداوند به آنها داده ، و ديگر به خاطر عذابهائى كه از آنها دور ساخته است .
ضمنا تعبير ربهم ( پروردگارشان ) در هر دو جمله اشاره اى است بر نهايت لطف خداوند ، نسبت به آنها ، و ادامه ربوبيتش در آن جهان .
بعد از اين اشاره اجمالى و سربسته ، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهيزگاران در بهشت به شرح آن پرداخته ، چنين مى گويد : به آنها گفته مى شود بخوريد و بياشاميد گوارا ! ( كلوا و اشربوا هنيئا ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 427
اينها به خاطر اعمالى است كه انجام مى داديد ( بما كنتم تعملون ) .
تعبير به هنيئا اشاره به اين است ، كه خوردنيها و نوشيدنيهاى بهشتى هيچگونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد ، و همچون نعمتهاى اين جهان نيست كه گاه مختصر كم و زياد در آن ، بيمارى و ناراحتى به دنبال مى آورد .
بعلاوه نه مشقتى براى تحصيل آن لازم است و نه ترسى از پايان گرفتن و تمام شدن در ميان است ، و به همين دليل اين نعمتها كاملا گوارا است .
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گوارا است ، اما اينكه فرشتگان به بهشتيان مى گويند گوارا باد خود لطف و گوارائى ديگرى است .
نعمت ديگر اينكه آنها بر تختهاى صف كشيده در كنار هم ، تكيه مى كنند ( متكئين على سرر مصفوفة ) .
و از لذت انس با دوستان و مؤمنان ديگر بهره فراوان مى گيرند كه اين لذتى است معنوى مافوق بسيارى از لذتها .
سرر جمع سرير ( از ماده سرور ) در اصل به تختهائى گفته مى شود كه براى مجالس انس و سرور ترتيب مى دهند ، و بر آن تكيه مى كنند .
مصفوفة از ماده صف به اين معنى است كه اين تختها در كنار يكديگر قرار گرفته و مجلس انس عظيمى برپا مى كنند .
در آيات متعددى از قرآن مى خوانيم كه بهشتيان بر روى تختها در مقابل يكديگر مى نشينند على سرر متقابلين ( حجر 47 - صافات 44 ) .
اين تعبير منافاتى با آنچه در آيه مورد بحث آمده ندارد ، چرا كه در مجالس
تفسير نمونه ج : 22 ص : 428
انس و سرور كه از تفاوت و تبعيض دور باشد صندليها را در كنار هم و گرداگرد مجلس مى گذارند كه هم صف به هم پيوسته اى را تشكيل مى دهد و هم روبروى يكديگر قرار دارد .
تعبير به متكئين اشاره به نهايت آرامش آنها است ، زيرا انسان معمولا در حال آرامش تكيه مى كند ، و افرادى كه نگران و ناآرامند معمولا چنين نيستند .
سپس مى افزايد : زنانى سفيدرو ، زيبا ، و چشم درشت ، به همسرى آنها درمى آوريم ( و زوجناهم بحور عين ) .
اينها بخشى از نعمتهاى مادى و معنوى بهشتيان است ، ولى به اين اكتفاء نمى كند ، و بخش ديگرى از مواهب معنوى و مادى را نيز بر آن مى افزايد : كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنها ايمان اختيار كردند ما فرزندانشانرا در بهشت به آنها محلق مى كنيم ، بى آنكه از عمل آنها چيزى بكاهيم ( و الذين آمنوا و اتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شىء ) .
اين نيز خود يك نعمت بزرگ است كه انسان ، فرزندان با ايمان و مورد علاقه اش را در بهشت در كنار خود ببيند ، و از انس با آنها لذت برد ، بى آنكه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 429
از اعمال او چيزى كاسته شود .
از تعبيرات آيه برمى آيد كه منظور ، فرزندان بالغى است كه در مسير پدران گام برمى دارند ، در ايمان از آنها پيروى مى كنند ، و از نظر مكتبى به آنها ملحق مى شوند .
اينگونه افراد اگر از نظر عمل كوتاهى و تقصيراتى داشته باشند ، خداوند به احترام پدران صالح ، آنها را مى بخشد و ترفيع مقام مى دهد ، و به درجه آنان مى رساند ، و اين موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان .
ولى جمعى از مفسران ذريه را در اينجا به معنى اعم ، تفسير كرده اند به طورى كه اطفال خردسال را نيز شامل مى شود ، اما اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست ، زيرا تبعيت در ايمان دليل بر رسيدن به مرحله بلوغ يا نزديك آن است .
مگر اينكه گفته شود اطفال خردسال در قيامت به مرحله بلوغ مى رسند و آزمايش مى شوند ، هر گاه از اين آزمايش پيروز درآيند ملحق به پدران مى شوند ، چنانكه اين معنى در حديثى در كتاب كافى نقل شده است كه از امام (عليه السلام) سؤال از اطفال مؤمنان كردند ، در پاسخ فرمود : روز قيامت كه مى شود خداوند آنها را جمع مى كند ، آتشى برمى افروزد و به آنها دستور مى دهد خود را در آتش بيفكنند ، آنها كه اين دستور را عملى كنند آتش براى آنها سرد و سالم مى شود و سعادتمندند ، و آنها كه سر باز زنند از لطف خدا محروم
تفسير نمونه ج : 22 ص : 430
مى شوند .
ولى اين حديث علاوه بر اينكه از نظر سند ضعيف است ، اشكالات ديگرى در متن آن وجود دارد كه اينجا جاى شرح آن نيست .
البته هيچ مانعى ندارد كه فرزندان خردسال نيز به احترام پدران به بهشت روند و در كنار آنها قرار گيرند ، سخن در اين است كه آيا آيه فوق ناظر به اين مطلب مى باشد يا نه ؟ گفتيم تعبير به پيروى از پدران در ايمان نشان مى دهد كه منظور بزرگسالان است .
به هر حال ، از آنجا كه ارتقاء اين فرزندان به درجه پدران ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه از اعمال پدران برمى دارند و به فرزندان مى دهند به دنبال آن آمده است و ما التناهم من عملهم من شىء ما چيزى از اعمال آنها نمى كاهيم .
ابن عباس از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل مى كند كه فرمود : اذا دخل الرجل الجنة سال عن ابويه و زوجته و ولده ، فيقال له انهم لم يبلغوا درجتك و عملك ، فيقول رب قد عملت لى و لهم فيؤمر بالحاقهم به : هنگامى كه انسان وارد بهشت مى شود سراغ پدر و مادر و همسر و فرزندانش را مى گيرد ، به او مى گويند : آنها به درجه و مقام و عمل تو نرسيده اند ، عرض مى كند پروردگارا ! من براى خودم و آنها عمل كردم ، در اينجا دستور داده مى شود كه آنها را به او ملحق كنيد .
قابل توجه اينكه : در پايان آيه مى افزايد : هر كس در گرو و همراه اعمال خويش است ( كل امرء بما كسب رهين ) .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 431
بنابر اين تعجب ندارد كه از اعمال پرهيزكاران و پاداش آنها چيزى كاسته نشود ، چرا كه اين اعمال همه جا با انسان است ، و اگر خداوند لطف و تفضلى در باره فرزندان متقين مى كند ، و آنها را به پرهيزگاران در بهشت ملحق مى سازد اين به معنى آن نيست كه از پاداش اعمال آنها چيزى كاسته شود .
بعضى از مفسران رهين را در اينجا به معنى مطلق گروگان گرفته اند ، و معتقدند مفهوم آيه اين است كه هر انسانى در گرو اعمال خويش است ، خواه نيك يا بد ، و بر طبق آن ، پاداش و كيفر مى بيند .
ولى با توجه به اينكه : اين تعبير در مورد اعمال نيك ، چندان تناسبى ندارد بعضى ديگر از مفسران كل نفس را در اينجا تنها اشاره به بدكاران دانسته اند و مى گويند : هر انسانى در برابر اعمال خلاف و شرك آلود خود ، گروگان است و در حقيقت اسير و محبوس آن مى باشد .
و گاه به آيه 38 و 39 سوره مدثر نيز استدلال كرده اند : كل نفس بما كسبت رهينة الا اصحاب اليمين : هر كس در گرو اعمالى است كه انجام داده مگر اصحاب يمين ( كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و اهل نجاتند ) .
ولى اين تفسير نيز با توجه به اينكه آيات قبل و بعد همه در باره متقين و پرهيزگاران است ، و سخنى از شرك و مشركان و مجرمان در آن وجود ندارد مناسب به نظر نمى رسد .
در برابر اين دو تفسير كه هر كدام از جهتى نامناسب است ، تفسير سومى است كه با صدر آيه و آيات قبل و بعد كاملا سازگار است و آن اينكه : يكى از معانى رهن در لغت ملازمت و همراه بودن چيزى است ، هر چند معنى معروف رهن همان وثيقه در مقابل وام است ، ولى از كلمات اهل لغت چنين استفاده
تفسير نمونه ج : 22 ص : 432
مى شود كه يكى از معانى آن نيز دوام و ملازمت است .
بلكه بعضى از آنها معنى اصلى آنرا صريحا همين دوام و ثبوت مى دانند ، و رهن به معنى وثيقه را از اصطلاحات فقها شمرده اند ، لذا هنگامى كه گفته مى شود نعمة راهنه به معنى نعمت پايدار و برقرار است .
امير مؤمنان على (عليه السلام) در باره اقوام پيشين مى فرمايد ها هم رهائن القبور و مضامين اللحود : آنها ملازم قبرها و خفته در درون لحدها هستند .
به اين ترتيب جمله كل امرى بما كسب رهين مفهومش اين است كه اعمال هر كسى ملازم و همراه او است ، و هرگز از او جدا نمى شود ، خواه عمل نيك باشد يا بد ؟ و به همين دليل متقين در بهشت با اعمال خويشند ، و اگر فرزندانشان در كنار آنها قرار مى گيرند به اين معنى نيست كه از اعمال آنها كاسته شود .
در مورد آيه سوره مدثر كه اصحاب اليمين را از اين معنى استثناء كرده ، ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها مشمول الطافى هستند كه بيحساب است ، به گونه اى كه اعمال آنها در برابر آن الطاف الهى نمودى ندارد .
به هر حال اين جمله تاكيدى است بر اين واقعيت كه اعمال انسان هرگز از او جدا نمى شود و پيوسته در تمام مراحل و مواقف همراه او است !
تفسير نمونه ج : 22 ص : 433
وَ أَمْدَدْنَهُم بِفَكِهَة وَ لَحْم مِّمَّا يَشتهُونَ(22) يَتَنَزَعُونَ فِيهَا كَأْساً لا لَغْوٌ فِيهَا وَ لا تَأْثِيمٌ(23) * وَ يَطوف عَلَيهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ(24) وَ أَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْض يَتَساءَلُونَ(25) قَالُوا إِنَّا كنَّا قَبْلُ فى أَهْلِنَا مُشفِقِينَ(26) فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ وَقَانَا عَذَاب السمُومِ(27) إِنَّا كنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبرُّ الرَّحِيمُ(28)
ترجمه :
22 - همواره از انواع ميوه ها و گوشتها از هر نوع تمايل داشته باشند در اختيار آنها مى گذاريم .
23 - آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را كه نه بيهوده گوئى در آن است و نه گناه از يكديگر مى گيرند .
24 - و پيوسته در گرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى كنند كه همچون مرواريدهاى در صدفند !
25 - در اين هنگام رو به يكديگر كرده ( از گذشته ) سؤال مى نمايند .
26 - مى گويند : ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 434
27 - اما خداوند بر ما منت گذارد و از عذاب كشنده ما را حفظ كرد .
28 - ما از قبل خدا را به عنوان نيكوكار و رحيم مى خوانديم ( و مى شناختيم ) .

تفسير : آن روز ترسان بوديم و امروز در نهايت امنيت
در آيات گذشته به نه بخش از مواهب بهشتيان اشاره شد ، و در آيات مورد بحث در ادامه آنها به پنج قسمت ديگر اشاره مى كند ، به گونه اى كه از مجموع به خوبى استفاده مى شود آنچه لازمه آرامش و آسايش و لذت و سرور و شادى است ، براى آنها در بهشت فراهم است .
نخست به دو قسمت از غذاى بهشتيان اشاره كرده مى فرمايد : همواره از انواع ميوه ها و گوشتها از هر نوع تمايل داشته باشند در اختيار آنها مى گذاريم ( و امددناهم بفاكهة و لحم مما يشتهون ) .
امددناهم از ماده امداد به معنى ادامه و افزايش و اعطاء است ، يعنى ميوه ها و غذاهاى بهشتى آنچنان نيست كه با تناول كردن كمبودى پيدا كند ، و يا مثل و يا همچون ميوه هاى دنيا كه در فصول سال نوسان زيادى دارد تغييرى در آن حاصل شود ، بلكه هميشگى و جاودانى و مستمر است .
تعبير مما يشتهون ( از آنچه بخواهند ) نشان مى دهد كه بهشتيان در انتخاب نوع و كميت و كيفيت اين ميوه ها و غذاها ، كاملا آزادند ، هر آنچه بخواهند در اختيار دارند .
البته غذاهاى بهشتى منحصر به اين دو نيست ولى اينها دو غذاى مهمند .
مقدم داشتن فاكهه بر لحم ، اشاره اى است به برترى ميوه ها بر گوشتها .

تفسير نمونه ج : 22 ص : 435
سپس به مشروبات گواراى بهشتيان اشاره كرده مى افزايد : آنها در بهشت جام هائى پر از شراب طهور را كه نه مستى و بيهوده گوئى در آن است ، و نه گناه از يكديگر مى گيرند ( يتنازعون فيها كاسا لا لغو فيها و لا تاثيم ) .
بلكه شرابى است گوارا و لذت بخش ، نشاطآفرين و روحپرور ، خالى از هر گونه تخدير و فساد عقل ، و به دنبال آن بيهوده گوئى و گناه هرگز نيست ، بلكه سراسر هوشيارى و لذت جسمى و روحانى است .
يتنازعون از ماده تنازع به معنى گرفتن از يكديگر است ، و گاه به معنى تجاذب و مخاصمه مى آيد ، لذا بعضى از مفسران گفته اند : اين جمله اشاره به آن است كه بهشتيان به عنوان شوخى و مزاح و افزايش سرور و انبساط جامهاى شراب طهور را از دست يكديگر مى كشند و مى نوشند .
ولى به طورى كه بعضى از ارباب لغت گفته اند : تنازع هر گاه در موردى مانند كاس ( جام ) به كار مى رود به معنى گرفتن از يكديگر است ، نه كشمكش و تجاذب .
اين نكته نيز قابل توجه است كه كاس جامى است كه پر از شراب باشد ، و به ظرف خالى كاس نمى گويند .
به هر حال از آنجا كه تعبير به كاس شرابهاى تخدير كننده دنيا را احيانا تداعى مى كند مى افزايد در آن شراب نه لغو و بيهوده گوئى است و نه گناه ، زيرا هرگز عقل و هوش انسان را نمى گيرد ، بنابر اين سخنان ناموزون و اعمال زشتى كه از مستها سر مى زند هرگز از آنان سر نخواهد زد بلكه به حكم آن كه شراب
تفسير نمونه ج : 22 ص : 436
طهور است آنها را پاكتر و خالصتر و هوشيارتر مى كند .
سپس به چهارمين نعمت كه نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته مى گويد : پيوسته گرداگرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى كنند كه همچون مرواريدهاى در صدفند ! ( و يطوف عليهم غلمان لهم كانهم لؤلؤ مكنون ) .
مرواريد در درون صدف به قدرى تازه و شفاف و زيبا است كه حد ندارد هر چند در بيرون صدف نيز قسمت زيادى از زيبائى خود را حفظ مى كند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دستها هر چه باشد از صفاى آن مى كاهد ، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زيبا و سفيد چهره و باصفا هستند كه گوئى مرواريدهائى در صدفند ! تعبير به يطوف عليهم ( بر آنها طواف مى كنند ) اشاره به آمادگى دائمى آنها براى خدمت است .
گرچه در بهشت نيازى به خدمتكار نيست ، و هر چه بخواهند در اختيار آنها قرار مى گيرد ، ولى اين خود احترام و اكرام بيشترى براى بهشتيان است .
در حديثى آمده است كه از رسول اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سؤال كردند اگر خدمتگذار همچون مرواريد در صدف باشد ، مخدوم يعنى مؤمنان بهشتى چگونه اند فرمود : و الذى نفسى بيده فضل المخدوم على الخادم كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب : برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر ساير كواكب است .
تعبير به لهم نشان مى دهد كه هر يك از مؤمنان خدمتگذارانى مخصوص
تفسير نمونه ج : 22 ص : 437
به خود دارد .
و از آنجا كه بهشت جاى غم و اندوه نيست آن خدمتگذاران نيز از خدمت مؤمنان نهايت لذت را مى برند .
و آخرين نعمت در اين سلسله همان نعمت آرامش كامل و اطمينان خاطر از هر گونه عذاب و كيفر است ، چنانكه در آيه بعد مى فرمايد : در اين حال كه آنها در كنار هم قرار دارند از وضع گذشته از يكديگر سؤال مى كنند و آن را با وضع بهشت مقايسه كرده لذت مى برند ( و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون ) .
مى گويند ما قبل از اين در ميان خانواده خود خائف و ترسان بوديم ( قالوا انا كنا قبل فى اهلنا مشفقين ) .
با اينكه در ميان خانواده خود زندگى مى كرديم و بايد احساس امنيت كنيم باز ترسان بوديم ، از اين بيم داشتيم كه حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد ، و دامن ما را فرو گيرد .
از اين بيم داشتيم كه فرزندان و خانواده ما راه خطا پيش گيرند ، و در وادى ضلالت گمراه و سرگردان شوند .
و از اين بيم داشتيم كه دشمنان سنگدل ، ما را غافلگير سازند و عرصه را بر ما تنگ كنند .
اما خداوند منت بر ما گذارد ، و رحمت واسعه او شامل حال ما شد ، و از عذاب كشنده ما را حفظ كرد ( فمن الله علينا و وقانا عذاب السموم ) .
آرى پروردگار مهربان ، ما را از زندان دنيا با تمام وحشتهايش نجات
تفسير نمونه ج : 22 ص : 438
بخشيد ، و در كانون نعمتهايش ، يعنى بهشت ، جاى داد .
آنها هنگامى كه گذشته خود را به خاطر مى آورند ، و جزئيات آن را متذكر مى شوند ، و با وضعى كه در آن قرار دارند مقايسه مى كنند ، به ارزش نعمتهاى بزرگ الهى و مواهب او بيشتر پى مى برند ، و طبعا براى آنها لذتبخش تر و دلچسب تر خواهد بود ، چرا كه در اين مقايسه ارزشها بهتر روشن مى شود .
بهشتيان در آخرين سخنى كه از آنها در اينجا نقل شده به اين واقعيت اعتراف مى كنند كه نيكوكار و رحيم بودن خدا را در آنجا از هر زمان بيشتر احساس مى كنند ، مى گويند : ما از قبل خدا را مى خوانديم ، و او را به عنوان نيكوكار و رحيم مى ستوديم ( انا كنا من قبل ندعوه انه هو البر الرحيم ) .
ولى در اينجا به واقعيت و عمق اين صفات بيشتر پى مى بريم كه چگونه در مقابل اعمال ناچيز ما اينهمه نيكى كرده ، و در برابر آنهمه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است .
آرى صحنه قيامت و نعمتهاى بهشت تجليگاه اسماء و صفات خدا است ، و مؤمنان با مشاهده اين صحنه ها به حقيقت اين اسماء و صفات بيش از هر زمان آشنا مى شوند ، حتى دوزخ نيز بيانگر صفات او است و حكمت و عدل و قدرتش را نشان مى دهد .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1 - يتسائلون از ماده سؤال به معنى پرسش كردن از يكديگر است ، اشاره به اينكه هر كدام از بهشتيان از دوستان خود سؤال مى كنند ، و وضع گذشته آنها را جويا مى شوند ، چرا كه يادآورى اين مسائل ، و نجات از آنهمه
تفسير نمونه ج : 22 ص : 439
در دو رنج ، و رسيدن به اين همه مواهب ، خود نيز لذتى است ، درست همانطور كه انسان هنگامى كه از سفر خطرناكى باز مى گردد و در محيط امن و امان مى نشيند با همسران خود وضع گذشته را گفتگو كرده و از نجاتشان اظهار خوشحالى مى كنند .
2 - مشفقين از ماده اشفاق به طورى كه راغب در مفردات مى گويد : به معنى توجه آميخته با ترس است ، هنگامى كه با كلمه من متعدى شود مفهوم خوف در آن ظاهرتر است ، و هنگامى كه با كلمه فى متعدى گردد مفهوم توجه و عنايت در آن بيشتر است .
اين كلمه در اصل از ماده شفق گرفته شده كه همان روشنى آميخته با تاريكى است .
اكنون بايد ديد آنها در دنيا از چه چيز بيم داشتند و نسبت به چه چيز توجه و عنايت ؟ در اينجا سه احتمال وجود دارد كه ما همه را در تفسير آيه جمع كرديم ، زيرا منافاتى در ميان آنها نيست ( ترس از خداوند و توجه به نجات خويشتن - ترس از انحراف خانواده و توجه به امر تربيت آنها - و ترس از دشمنان و توجه به حفظ خويش در برابر آنان ) هر چند با توجه به آيات بعد مخصوصا جمله فمن الله علينا و وقانا عذاب السموم خداوند بر ما منت گذارد و از عذاب كشنده حفظ كرد معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد .
3 - تعبير به فى اهلنا كه در اينجا معنى گسترده اى دارد و همه فرزندان و همسران و دوستان و ياران را شامل مى شود ، اشاره به اين است كه انسان قاعدتا