بعدی 
تفسير نمونه ج : 20 ص : 80
هواخواهان بسيارى پيدا مى كند و درگيرى شديدى به وجود مى آيد كه مايه خونريزى و فساد و نا آرامى در سطح كشور خواهد بود ، بنا بر اين مصلحت اين است كه هر چه زودتر او را به قتل برسانم .
البته دين از دريچه فكر فرعون چيزى جز پرستش او و يا بتهاى ديگر نبود ، آئينى در مسير تخدير و تحميق مردم ، و وسيله اى براى مقدس شمردن سلطه جابرانه آن مرد خونخوار ! و فساد نيز از نظر او به وجود آمدن يك انقلاب ضد استكبارى براى آزاد ساختن توده هاى اسير و در بند و محو آثار بت پرستى و احياى توحيد بود .
و هميشه جباران و مفسدان براى توجيه جنايات خود و مبارزه با مردان خدا به اين دو بهانه دروغين دست زده اند كه هم امروز نيز نمونه هايش را در گوشه و كنار دنيا با چشم خود مى بينيم .
اكنون ببينيم موسى (عليه السلام) كه ظاهرا در آن مجلس حضور داشت چه عكس العملى نشان داد ؟ قرآن در آيه بعد مى گويد : موسى گفت : من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد ! ( و قال موسى انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يؤمن بيوم الحساب ) .
موسى اين سخن را با قاطعيت و اطمينانى كه مولود از ايمان نيرومند و اتكاى او بر ذات پاك پروردگار بود بيان كرد و نشان داد كه از چنين تهديدى ترسى به خود راه نداده است .
اين گفتار موسى (عليه السلام) به خوبى نشان مى دهد افرادى كه داراى اين دو ويژگى باشند آدمهاى خطرناكى محسوب مى شوند : تكبر و عدم ايمان به روز قيامت و بايد از چنين افرادى به خدا پناه برد !
تفسير نمونه ج : 20 ص : 81
تكبر سبب مى شود كه انسان جز خود و افكار خودش را نبيند ، آيات و معجزات خدا را سحر بخواند ، مصلحان را مفسد ، و اندرز دوستان و اطرافيان را محافظه كارى و ضعف نفس بشمرد ! و عدم ايمان به روز حساب سبب مى شود كه هيچ حسابى در برنامه و كار او نباشد ، و حتى در برابر قدرت نامحدود پروردگار ، با قدرت بسيار ناچيزش به مبارزه برخيزد ، و به جنگ پيامبران او برود ، چرا كه حسابى در كار نيست .
اكنون ببينيم سرانجام اين تهديد فرعون به كجا منتهى شد ؟ آيات بعد پرده از روى اين مساله بر مى دارد و چگونگى نجات موسى را از چنگال آن مرد مغرور متكبر روشن مى سازد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 82
وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَنَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبىَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَتِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَك كذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِن يَك صادِقاً يُصِبْكُم بَعْض الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى مَنْ هُوَ مُسرِفٌ كَذَّابٌ(28) يَقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْك الْيَوْمَ ظهِرِينَ فى الأَرْضِ فَمَن يَنصرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكمْ إِلا سبِيلَ الرَّشادِ(29)
ترجمه :
28 - مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت گفت ، آيا مى خواهيد كسى را به قتل برسانيد بخاطر اينكه مى گويد پروردگار من الله است در حالى كه دلائل روشنى از سوى پروردگارتان آورده ، اگر دروغگو باشد دروغش دامن خود او را خواهد گرفت ، و اگر راستگو باشد ( لااقل ) بعضى از عذابهائى را كه وعده مى دهد به شما خواهد رسيد ، خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگو است هدايت نمى كند .
29 - اى قوم من ! امروز حكومت از آن شماست ، و در اين سرزمين پيروزيد ، اگر عذاب الهى به سراغ ما آيد ، چه كسى ما را يارى خواهد كرد ؟ ! فرعون گفت : من
تفسير نمونه ج : 20 ص : 83
جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمى دهم ، و شما را جز به طريق حق و پيروزى دعوت نمى كنم ( دستور همان قتل موسى است ) .

تفسير : آيا كسى را به خاطر دعوت به سوى خدا مى كشند ؟ !
از اينجا فراز ديگرى از تاريخ موسى (عليه السلام) و فرعون شروع مى شود كه در قرآن مجيد تنها در اين سوره مطرح شده است و آن داستان مؤمن آل فرعون است ، كه از نزديكان فرعون بود دعوت موسى (عليه السلام) را به توحيد پذيرفت ولى ايمان خود را آشكار نمى كرد ، زيرا خود را موظف به حمايت حساب شده از موسى (عليه السلام) مى ديد ، هنگامى كه مشاهده كرد با خشم شديد فرعون جان موسى (عليه السلام) به خطر افتاده مردانه قدم پيش نهاد و با بيانات مؤثر خود توطئه قتل او را بر هم زد .
در نخستين آيه مى فرمايد : مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را كتمان مى كرد گفت : آيا مى خواهيد كسى را به قتل برسانيد بخاطر اين كه مى گويد پروردگار من الله است ؟ ! ( و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه ا تقتلون رجلا ان يقول ربى الله ) .
در حالى كه معجزات و دلائل روشنى از سوى پروردگارتان با خود آورده است ( و قد جائكم بالبينات من ربكم ) .
آيا شما مى توانيد معجزات او را مانند معجزه عصا و يد بيضا انكار كنيد ؟ آيا همه با چشم خود غلبه او را بر ساحران نديديد تا آنجا كه ساحران در برابر او تسليم شدند ، و به تهديدهاى ما گوش ندادند ، و جان خود را بر سر ايمانشان به خداى موسى (عليه السلام) نهادند ؟ آيا به راستى چنين كسى را مى توان ساحر خواند ؟ ! خوب فكر كنيد ، دست به كار عجولانه و شتاب زده اى نزنيد ، و در عاقبت كار
تفسير نمونه ج : 20 ص : 84
خود درست بينديشيد و گرنه پشيمان خواهيد شد .
از همه اينها گذشته از دو حال خارج نيست : اگر او دروغگو باشد دروغش دامن خود او را خواهد گرفت ، و اگر راستگو باشد لااقل بعضى از عذابهائى را كه وعده مى دهد دامن شما را خواهد گرفت ( و ان يك كاذبا فعليه كذبه و ان يك صادقا يصبكم الذى يعدكم ) .
خلاصه اگر او دروغگو است دروغ فروغى ندارد ، سرانجام مشت او باز مى شود و رسوا مى گردد ، و به كيفر دروغ خود گرفتار خواهد شد ، اما اين احتمال نيز وجود دارد كه راستگو باشد و از سوى الله ماموريت دارد ، بنا بر اين وعده هاى عذاب او خواه ناخواه به وقوع مى پيوندد ، با اين حال كشتن او از عقل و درايت دور است .
سپس افزود : خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگو است هدايت نمى كند ( ان الله لا يهدى من هو مسرف كذاب ) .
اگر موسى راه تجاوز و اسراف و دروغ را پيش گرفته باشد مسلما مشمول هدايت الهى نخواهد شد ، و اگر شما چنين باشيد شما نيز از هدايتش محروم خواهيد گشت .
اين عبارت اخير گرچه دو پهلو است ، اما پيدا است كه نظر مؤمن آل فرعون بيان حال فرعونيان بوده ، ولى به هر حال تكيه او بر ربوبيت الله در اين عبارت و عبارت بعد بيانگر اين واقعيت است كه فرعون يا لااقل گروهى از فرعونيان بطور اجمال اعتقادى به الله داشته اند ، و گرنه اين تعبيرات نشانه ايمان او به خداى موسى و همكارى با بنى اسرائيل محسوب مى شد و با اصول تقيه تاكتيكى كه او در پيش گرفته بود سازگار نبود .
در اينجا دو سؤال از سوى بعضى از مفسران مطرح شده است : نخست اينكه اگر موسى (عليه السلام) دروغگو باشد دروغش تنها به زيان خود او
تفسير نمونه ج : 20 ص : 85
تمام نمى شود بلكه دامان جامعه را نيز مى گيرد زيرا باعث انحراف آنها است .
ديگر اين كه اگر راستگو باشد تمام تهديدهاى او تحقق خواهد يافت نه پاره اى از آنها .
در پاسخ سؤال نخست مى توان گفت كه منظور فقط مجازات دروغ است كه تنها دامن دروغگو را مى گيرد ، و عذاب الهى براى دفع شر او كافى است ، چگونه ممكن است كسى بر خدا دروغ ببندد و خدا او را به حال خود واگذارد تا مايه گمراهى مردم شود ؟ ! و در پاسخ سؤال دوم مى توان گفت : منظور اين است كه او شما را تهديد به عذابهاى دنيا و آخرت مى كند بنا بر اين اگر راستگو باشد قسمتى از آن كه مربوط به دنيا است هم اكنون دامن شما را خواهد گرفت ، يا اين كه منظور بيان حداقل است كه اگر همه سخنان او را باور نكنيد لااقل ممكن است بخشى از آن صدق باشد .
به هر حال مؤمن آل فرعون ضمن اين سخنان از چند طريق براى نفوذ در فرعون و اطرافيان او وارد شد : نخست اين كه عمل موسى (عليه السلام) درخور چنين عكس العمل شديدى نيست .
ديگر اين كه فراموش نكنيد او با خود دلائلى دارد كه ظاهر آن موجه به نظر مى رسد ، و مبارزه با چنين مردى خطرناك است .
سوم اينكه نيازى به اقدام شما نيست ، چرا كه اگر دروغگو باشد خدا كار او را مى سازد ، اما اين احتمال را هم بدهيد كه راست بگويد و خدا كار ما را بسازد ! مؤمن آل فرعون به اين مقدار هم قناعت نكرد و باز ادامه داد ، با لحنى
تفسير نمونه ج : 20 ص : 86
دوستانه و خيرخواهانه آنها را مخاطب ساخته ، چنين گفت : اى قوم من ! امروز حكومت در اين سرزمين پهناور مصر به دست شما است ، و از هر نظر غالب و پيروزيد ، اين نعمتهاى فراوان را كفران نكنيد ، اگر عذاب الهى به سراغ ما آيد چه كسى ما را يارى خواهد كرد ؟ ! ( يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فى الارض فمن ينصرنا من باس الله ان جائنا ) .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور وى اين بوده : شما امروز همه گونه قدرت در دست داريد و هر تصميمى بخواهيد در باره موسى (عليه السلام) مى گيريد ، ولى مغرور اين قدرت نشويد ، و پيامدهاى احتمالى آن را فراموش نكنيد .
اين سخنان ظاهرا در اطرافيان فرعون بى اثر نبود ، آنها را ملايم ساخت ، و از خشمشان فرو كاست .
ولى فرعون در اينجا سكوت را براى خود جايز نديد كلام او را قطع كرده چنين گفت : مطلب همان است كه گفتم من جز آنچه را كه معتقدم به شما دستور نمى دهم به آن معتقدم كه موسى حتما بايد كشته شود و راهى غير از اين نيست ! ( قال فرعون ما اريكم الا ما ارى ) .
و بدانيد من شما را جز به طريق حق و پيروزى دعوت نمى كنم ! ( و ما اهديكم الا سبيل الرشاد ) .
و چنين است حال همه جباران و طاغوتها در طول تاريخ ، و در گذشته و امروز كه هميشه راى صواب را راى خود مى پندارند و به احدى اجازه اظهار نظر در برابر راى خود نمى دهند ، آنها به پندارشان عقل كل هستند ، و ديگران مطلقا عقل و دانشى ندارند ! و اين نهايت جهل و حماقت است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 87
نكته ها :

1 - مؤمن آل فرعون كه بود ؟
از آيات قرآن همين قدر استفاده مى شود كه او مردى بود از فرعونيان كه به موسى ايمان آورده بود اما ايمان خود را مكتوم مى داشت ، در دل به موسى عشق مىورزيد و خود را موظف به دفاع از او مى ديد .
او مردى بود هوشيار و دقيق و وقت شناس و از نظر منطق بسيار نيرومند و قوى كه در لحظات حساس به يارى موسى شتافت ، و چنانكه در دنباله اين آيات خواهد آمد او را از يك توطئه خطرناك قتل رهائى بخشيد .
اما در روايات اسلامى و سخنان مفسران توصيفات بيشترى در باره او آمده است .
از جمله اينكه بعضى گفته اند : او پسر عمو يا پسر خاله فرعون بود ، و تعبير به آل فرعون را نيز شاهد بر اين معنى دانسته اند زيرا تعبير به آل معمولا در مورد خويشاوندان به كار مى رود هر چند در مورد دوستان و اطرافيان نيز گفته مى شود .
بعضى ديگر او را يكى از پيامبران خدا بنام حزبيل يا حزقيل مى دانند .
بعضى روايت كرده اند كه او خازن ( سرپرست خزائن و گنجينه هاى ) فرعون بوده است .
از ابن عباس نقل شده كه در ميان فرعونيان تنها سه كس به موسى ايمان .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 88
آوردند : مؤمن آل فرعون ، و همسر فرعون و آن مردى كه قبل از نبوت موسى به او خبر داد كه فرعونيان تصميم دارند تو را به خاطر قتل يكى از اتباعشان به قتل برسانند و هر چه زودتر از مصر بيرون رو ( قصص - 20 ) .
ولى قرائتى در دست است كه نشان مى دهد بعد از ماجراى موسى با ساحران گروه قابل ملاحظه اى به موسى ايمان آوردند و ظاهر اين است كه ماجراى مؤمن آل فرعون بعد از جريان ساحران بود .
بعضى نيز احتمال داده اند كه او از بنى اسرائيل بوده كه در ميان فرعونيان مى زيسته و مورد اعتمادشان بوده است ، ولى اين احتمال بسيار ضعيف به نظر مى رسد چرا كه با تعبير آل فرعون ، و همچنين يا قوم ( اى قوم من ) سازگار نيست ، ولى به هر حال نقش مؤثر او در تاريخ موسى و بنى اسرائيل كاملا روشن است ، هر چند تمام خصوصيات زندگى او امروز براى ما روشن نيست .

2 - تقيه يك وسيله مؤثر مبارزه
تقيه يا كتمان عقيده باطنى بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند به معنى ضعف و ترس و محافظه كارى نيست ، بلكه غالبا به عنوان يك وسيله مؤثر براى مبارزه با زورمندان و جباران و ظالمان مورد استفاده قرار مى گيرد ، كشف اسرار دشمن جز از طريق افرادى كه از روش تقيه استفاده مى كنند ممكن نيست .
ضربات غافلگيرانه بر پيكره دشمن جز از طريق تقيه و كتمان نقشه ها و طرحهاى مبارزه صورت نمى گيرد .
و مؤمن آل فرعون نيز تقيه اش براى خدمت به آئين موسى (عليه السلام) و دفاع از حيات او در لحظات سخت و بحرانى بود ، چه چيز از اين بهتر كه انسان فرد مؤمنى در دستگاه دشمن داشته باشد كه تا اعماق تشكيلات او نفوذ كند ، و از همه چيز با خبر گردد و به موقع دوستان را در جريان بگذارد ، و حتى در موقع لزوم
تفسير نمونه ج : 20 ص : 89
در فكر جباران نفوذ كند و نقشه هاى آنها را دگرگون سازد ؟ ! آيا اگر مؤمن آل فرعون از روش تقيه استفاده نمى كرد هرگز توانائى انجام اين خدمات را داشت ؟ لذا در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : التقية ديني و دين آبائي ، و لا دين لمن لا تقية له ، و التقية ترس الله فى الأرض ، لأن مؤمن آل فرعون لو أظهر الإسلام لقتل : تقيه دين من و دين پدران من است ، كسى كه تقيه ندارد دين ندارد ، تقيه سپر خداوند در روى زمين است ، چرا كه اگر مؤمن آل فرعون ايمان خود را اظهار داشته بود كشته مى شد .
مخصوصا در زمانى كه جمعيت مؤمنان در منطقه اى در اقليت باشند و در چنگال اكثريتى بى منطق و بيرحم گرفتار شوند هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه با اظهار ايمان جز در مورد ضرورت نيروهاى فعال خود را به هدر دهند ، بلكه بايد در اين مقطع خاص با كتمان عقيده نيروها را متشكل و متمركز و براى قيام نهائى آماده سازند .
شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در آغاز قيامش در مدت چند سال دعوت پنهانى داشت و از همين روش استفاده مى كرد ، و بعد از مدتى كه يارانش فزونى گرفتند و هسته بندى اصلى محكم شد اسلام را رسما اعلام نمود .
در ميان پيامبران ديگر ابراهيم (عليه السلام) با تمام شجاعت و قهرمانى كه داشت به هنگام تصميم بر شكستن بتها از روش تقيه استفاده كرد و برنامه خود را از بت پرستان كتمان نمود ، و گرنه هرگز موفق نمى شد .
ابو طالب عموى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شايد تا آخر عمر روش تقيه را از دست نداد ، تنها در مقطعهاى خاصى ايمان خود را آشكار ساخت ، ولى در مواقع ديگر صريحا چيزى نمى گفت تا بتواند نقش مؤثر خود را در حفظ جان پيامبران (عليهم السلام) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 90
در مقابل بت پرستان لجوج و بيرحم و كينه توز ايفا كند .
به هر حال آنچه بعضى از جاهلان و ناآگاهان پنداشته اند كه تقيه مخصوص مذهب شيعه است ، يا تقيه نشانه ضعف و زبونى است ، كاملا بى اساس و دور از منطق است ، تقيه در تمام مكتبها بدون استثنا وجود دارد .
براى توضيح بيشتر به جلد دوم همين تفسير صفحه 373 ( ذيل آيه 28 آل عمران ) و جلد يازدهم صفحه 423 ( ذيل آيه 106 سوره نحل ) مراجعه فرمائيد .

3 - صديقون كيانند ؟
در بعضى از روايات از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده : الصديقون ثلاثه حبيب النجار مؤمن آل يس الذى يقول فاتبعوا المرسلين اتبعوا من لا يسالكم اجرا و حزقيل مؤمن آل فرعون و على بن ابى طالب (عليه السلام) و هو افضلهم : نخستين تصديق كنندگان ( پيامبران بزرگ ) سه كس بودند : حبيب نجار ، مؤمن آل يس همان كسى كه به مردم ( انطاكيه ) مى گفت از فرستادگان خدا پيروى كنيد ، از كسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود هدايت يافته اند ، و حزقيل مؤمن آل فرعون ، و على بن ابى طالب (عليه السلام) و او از همه برتر است .
اين حديث هم در منابع شيعه و هم در منابع اهل سنت به چشم مى خورد .
و به راستى اين هر سه در بحرانى ترين لحظات به پيامبران الهى ايمان آوردند و پيشگام و پيشقدم بودند و شايسته نام صديقند ، آنها در راس كسانى قرار دارند كه پيامبران الهى را تصديق كردند ، مخصوصا على (عليه السلام) كه از آغاز عمر تا پايان همواره يار و ياور پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود ، و در حيات پيامبر و حتى بعد از رحلت او فداكارى و ايثارگرى را به آخرين حد ابراز داشت .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 91
وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الأَحْزَابِ(30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوح وَ عَاد وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظلْماً لِّلْعِبَادِ(31) وَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ يَوْمَ التَّنَادِ(32) يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِم وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد(33)
ترجمه :
30 - آن مرد با ايمان گفت : اى قوم من ، من بر شما از روزى همانند روز ( عذاب ) اقوام پيشين خائفم ! .
31 - از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه بعد از آنها بودند ( از شرك و كفر و طغيان ) مى ترسم و خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى خواهد .
32 - اى قوم ! من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را صدا مى زنند ( و از هم يارى مى طلبند و صدايشان به جائى نمى رسد ) بيمناكم !
33 - همان روز كه روى مى گردانيد و فرار مى كنيد ، اما هيچ پناهگاهى در برابر عذاب
تفسير نمونه ج : 20 ص : 92
خداوند براى شما وجود ندارد ، و هر كس را خداوند ( بخاطر اعمالش ) گمراه سازد ، هدايت كننده اى براى او نيست .

تفسير : من به شما اخطار مى كنم !
مردم مصر به حكم اينكه در آن زمان نيز نسبتا متمدن و با سواد بودند گفتگوهاى مورخان را در باره اقوام پيشين ، اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود كه سرزمين آنها غالبا فاصله زيادى از آنها نداشت شنيده بودند ، و از سرنوشت دردناك آنها كم و بيش خبر داشتند .
لذا مؤمن آل فرعون بعد از آنكه با نقشه قتل موسى به مخالفت پرداخت و با مقاومت سرسختانه فرعون روبرو شد كه دستور قتل را مجددا تاييد كرد دست از تلاش و كوشش خود بر نداشت ، و نمى بايست بردارد ، لذا به اين فكر افتاد كه اين بار دست اين قوم سركش را گرفته و به اعماق تاريخ پيشينيان ببرد ، و آنها را از تكرار چنان مصائبى در مورد خودشان بيم دهد ، شايد بيدار شوند و در تصميم خود تجديد نظر كنند ، سخن خود را از اينجا شروع كرد و گفت : اى قوم من ! من بر شما از روزى همانند روز مجازات اقوام پيشين مى ترسم ( و قال الذى آمن يا قوم انى اخاف عليكم مثل يوم الاحزاب ) .
سپس به شرح اين سخن پرداخت و گفت من از عادت شومى همانند عادت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه بعد از آنها بودند بيمناكم ( مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 93
اين اقوام عادتشان شرك و كفر و طغيان بود ، و ديديم به چه سرنوشتى گرفتار شدند ؟ گروهى با طوفان كوبنده نابود گشتند ، گروهى با تند باد وحشتناك ، جمعى با صاعقه هاى آسمانى ، و عده اى با زمين لرزه هاى ويرانگر ! آيا احتمال نمى دهيد كه شما هم با اين اصرارى كه بر كفر و طغيان داريد گرفتار يكى از اين بلاهاى عظيم الهى شويد ؟ ! پس به من اجازه دهيد كه بگويم من از چنين آينده شومى در مورد شما خائفم ! آيا دليلى داريد كه شما تافته جدا بافته ايد ؟ و اينگونه عذابهاى الهى دامانتان را نخواهد گرفت ؟ مگر آنها چه كرده بودند كه آنچنان گرفتار شدند ؟ جز اينكه در برابر دعوت پيامبران الهى ايستادند و گاهى پيامبران را كشتند ، و يا تكذيب كردند ؟ ولى بدانيد هر چه بر سر شما آيد از ناحيه خود شما است چرا كه خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى خواهد ( و ما الله يريد ظلما للعباد ) .
آنها را به فضل و كرمش آفريده ، و نعمتهاى بيشمار به آنها بخشيده ، و پيامبرانش را براى هدايت آنها فرستاده است ، مخالفت و طغيان بندگان است كه موجب آن عذابهاى دردناك مى شود .
سپس افزود : اى قوم ! من بر شما از روزى مى ترسم كه مردم يكديگر را صدا مى زنند از هم يارى مى طلبند و صدايشان به جائى نمى رسد ! ( و يا قوم انى اخاف عليكم يوم التناد ) .
التناد ( در اصل التنادى بوده كه ياى آن حذف شده و كسره دال كه دليل بر آن است بر جاى مانده ) از ماده ندا به معنى صدا زدن است .
مشهور و معروف در ميان مفسران اين است كه يوم التناد از اسامى قيامت است ، و هر يك براى نامگذارى قيامت به اين نام توجهى ذكر كرده ، كه با هم
تفسير نمونه ج : 20 ص : 94
شباهت زيادى دارند .
يكى مى گويد : به خاطر صدا زدن دوزخيان نسبت به بهشتيان است چنانكه قرآن مى گويد و نادى اصحاب النار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او مما رزقكم الله : دوزخيان ، بهشتيان را صدا مى زنند كه مقدارى از آب و روزيهائى كه خدا به شما داده است به ما ببخشيد ، آنها نيز در پاسخ مى گويند : ان الله حرمهما على الكافرين : خداوند اينها را بر كافران تحريم كرده است ( اعراف - 50 ) و يا به خاطر اينكه مردم يكديگر را صدا مى زنند و به هم پناه مى برند و از هم كمك مى خواهند .
و يا اينكه فرشتگان آنها را براى حساب صدا مى زنند و آنها نيز از فرشتگان استمداد مى كنند .
و يا اينكه مناديان محشر ندا مى دهند الا لعنة الله على الظالمين : لعنت خدا بر ظالمان است ( هود - 18 ) .
يا اينكه مؤمن هنگامى كه نامه اعمال خود را مى بيند از روى شوق فرياد مى زند : هاؤم اقرؤا كتابيه : اين نامه اعمال من است ، بياييد اى مردم و آن را بخوانيد ! ( حاقه - 19 ) .
و كافر در همين هنگام از وحشت فرياد مى كشد : يا ليتنى لم اوت كتابيه : اى كاش نامه اعمال ما به دست ما داده نمى شد ! ( حاقه - 25 ) .
ولى مى توان براى اين آيه معنى وسيعترى را در نظر گرفت كه يوم التناد اين دنيا را نيز شامل شود ، چرا كه يوم التناد مفهومش تنها روز ندا دادن يكديگر است ، و اين تعبير نشانه نهايت عجز و بيچارگى است در زمانى كه كارد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 95
به استخوان مى رسد ، و افرادى كه دستشان از همه جا بريده يكديگر را صدا مى كنند و فريادشان بجائى نمى رسد .
در اين جهان نيز يوم التناد فراوان است ، روزهائى كه عذاب الهى نازل مى شود ، روزهائى كه جامعه ها بر اثر گناهان و خطاهايشان به بن بست كشيده مى شوند ، روزهائى كه بحرانها و حوادث سخت همه را تحت فشار قرار مى دهد ، فرار مى كنند و پناهگاهى مى جويند اما پناهگاهى وجود ندارد ، و همه فرياد مى كشند ! آيه بعد در تفسير يوم التناد مى گويد : روزى كه روى مى گردانيد و فرار مى كنيد ، اما هيچ پناهگاه و نگهدارنده اى در برابر عذاب الهى براى شما نيست ( يوم تولون مدبرين ما لكم من الله من عاصم ) .
آرى كسى را كه خدا ( بر اثر اعمالش ) گمراه ساخته هدايت كننده اى براى او نيست ( و من يضلل الله فما له من هاد ) .
آنها در اين دنيا از طريق هدايت گمراه مى شوند و در حجابى از جهل و ضلالت فرو مى روند ، و در آخرت از طريق بهشت و نعمتهاى الهى گمراه خواهند شد .
تعبير فوق ممكن است تلويحا اشاره اى به گفتار فرعون باشد كه مى گفت : ما اهديكم الا سبيل الرشاد : من شما را جز به راه هدايت و راستى دعوت نمى كنم ( همين سوره سه آيه قبل ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 96
وَ لَقَدْ جَاءَكمْ يُوسف مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَتِ فَمَا زِلْتُمْ فى شك مِّمَّا جَاءَكم بِهِ حَتى إِذَا هَلَك قُلْتُمْ لَن يَبْعَث اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسولاً كذَلِك يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسرِفٌ مُّرْتَابٌ(34) الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِ سلْطن أَتَاهُمْ كبرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ ءَامَنُوا كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى كلِّ قَلْبِ مُتَكَبر جَبَّار(35)
ترجمه :
34 - پيش از اين يوسف با دلائل روشن به سراغ شما آمد ، ولى شما همچنان در آنچه او آورده بود ترديد داشتيد ، تا زمانى كه از دنيا رفت ، گفتيد : هرگز خداوند بعد از او رسولى مبعوث نخواهد كرد ، اينگونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده اى را گمراه مى سازد .
35 - همانها كه در آيات الهى بى آنكه براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خيزند ، كارى كه خشم عظيمى نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آورده اند بار مى آورد ، اينگونه خداوند بر قلب هر متكبر جبارى مهر مى نهد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 97
تفسير : متكبران جبار از درك صحيح محرومند
در اين آيات همچنان سخنان مؤمن آل فرعون ادامه مى يابد : در يك بررسى اجمالى در آيات گذشته و آينده و آيات مورد بحث چنين به نظر مى رسد كه مؤمن آل فرعون براى نفوذ در قلب تيره فرعون و فرعونيان و زدودن زنگار كبر و كفر از آنها سخنان خود را در پنج شكل و مقطع مطرح كرد : مقطع اول سخنان دو جانبه و احتياط آميز و دعوت آن قوم كافر طغيانگر به پرهيز از ضرر محتمل بود دائر بر اينكه اگر موسى دروغ بگويد دامن خودش را مى گيرد ، و اگر راست بگويد دامان ما را مى گيرد ، بترسيد و احتياط را از دست ندهيد .
در مقطع دوم آنها را به سير و مطالعه در احوال اقوام پيشين دعوت مى كند ، و از اينكه آنها نيز گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند آنها را بر حذر مى دارند .
در مقطع سوم كه در آيات مورد بحث مطرح شده قسمتى از تاريخ خودشان را متذكر مى شود ، تاريخى كه چندان فاصله از آنها ندارد و روابط و پيوندهاى آن به هم نخورده است ، و آن مساله نبوت يوسف است كه از اجداد موسى بود ، و طرز برخورد آنها با دعوت او را مطرح مى كند .
در آيه اول مى گويد : پيش از اين ، يوسف با دلائل روشن براى هدايت شما آمد ( و لقد جائكم يوسف من قبل بالبينات ) .
اما شما همچنان در دعوت او شك و ترديد داشتيد ( فما زلتم فى شك مما جائكم به ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 98
نه از اين جهت كه دعوت او پيچيدگى داشت ، و نشانه ها و دلائل او كافى نبود ، بلكه به خاطر ادامه خودكامگيها ، سرسختى نشان داديد ، و پيوسته اظهار شك و ترديد نموديد .
سپس براى اينكه خود را از هر گونه تعهد و مسئوليت خلاص كنيد و به خودكامگى و هوسرانى خويش ادامه دهيد هنگامى كه يوسف از دنيا رفت گفتيد هرگز خداوند بعد از او رسولى مبعوث نخواهد كرد ( حتى اذا هلك قلتم لن يبعث الله من بعده رسولا ) .
و به خاطر اين روش نادرستتان مشمول هدايت الهى نشديد ، آرى اينگونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده وسوسه گر را گمراه مى كند ( كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب ) .
شما از يكسو راه اسراف و تجاوز از حدود الهى را پيش گرفتيد ، و از سوى ديگر در همه چيز شك و ترديد و وسوسه نموديد ، و اين دو كار سبب شد كه خداوند دامنه لطفش را از شما بر گيرد ، و شما را در وادى ضلالت رها سازد ، و جز اين سرنوشتى در انتظارتان نبود .
اكنون هم اگر در برابر دعوت موسى همان روش را پيش گيريد و به بحث و تحقيق نپردازيد ، ممكن است او پيامبرى باشد از سوى خدا اما نور هدايتش هرگز بر قلوب مستور و محجوب شما نتابد .
آيه بعد به معرفى مسرفان مرتاب پرداخته مى گويد : آنها كسانى هستند كه در آيات الهى بدون اينكه دليلى براى آنها آمده باشد به مجادله برمى خيزند ( الذين يجادلون فى آيات الله بغير سلطان اتاهم ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 99
بى آنكه هيچ دليل روشنى از عقل و نقل براى سخنان خود داشته باشند ، در برابر آيات بينات الهى موضعگيرى مى كنند ، و با احتمالات نيش غولى و وسوسه هاى بى اساس و بهانه جوئيها به مخالفت خود ادامه مى دهند .
سپس براى نشان دادن زشتى اين عمل مى افزايد : اينگونه جدال بى اساس در مقابل حق خشم عظيمى نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آورده اند برمى انگيزد ( كبر مقتا عند الله و عند الذين آمنوا ) .
چرا كه جدال به باطل و موضعگيرى بى دليل و بى منطق در برابر آيات الهى هم مايه گمراهى مجادله كنندگان ، و هم اسباب ضلالت ديگران است ، نور حق را در محيط خاموش مى كند و پايه هاى حاكميت باطل را محكم مى سازد .
و در پايان آيه به دليل عدم تسليم آنها در مقابل حق اشاره كرده مى فرمايد اينگونه خداوند بر قلب هر متكبر جبارى مهر مى نهد ! ( كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار ) .
لجاجتها و عناد در برابر حق پرده اى ظلمانى بر فكر انسان مى اندازد و حس تشخيص را از او مى گيرد ، كار به جائى مى رسد كه قلب او همچون يك ظرف در بسته مهر شده مى گردد كه نه محتواى فاسد آن بيرون مى آيد و نه محتواى صحيح و جانپرورى وارد آن مى شود .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 100
آرى كسانى كه به خاطر داشتن اين دو صفت زشت تكبر و جباريت تصميم گرفته اند در مقابل حق بايستند و هيچ واقعيتى را پذيرا نشوند خداوند روح حق طلبى را از آنها مى گيرد ، آنچنان كه حق در ذائقه آنها تلخ ، و باطل شيرين مى آيد .
مؤمن آل فرعون با اين بيانات كار خود را كرد ، و چنانكه از آيات بعد نيز استفاده مى شود تصميم فرعون را دائر بر قتل موسى (عليه السلام) متزلزل ساخت ، و يا حداقل آن را به تاخير انداخت ، همان تاخيرى كه سرانجام خطر را از موسى برطرف ساخت و اين رسالت بزرگى بود كه اين مرد هوشيار و شجاع در اين مرحله حساس انجام داد ، و چنانكه بعدا خواهيم ديد احتمالا جان خود را بر سر اين كار نهاد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 101
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَهَمَنُ ابْنِ لى صرْحاً لَّعَلى أَبْلُغُ الأَسبَب(36) أَسبَب السمَوَتِ فَأَطلِعَ إِلى إِلَهِ مُوسى وَ إِنى لأَظنُّهُ كذِباً وَ كذَلِك زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سوءُ عَمَلِهِ وَ صدَّ عَنِ السبِيلِ وَ مَا كيْدُ فِرْعَوْنَ إِلا فى تَبَاب(37)
ترجمه :
36 - فرعون گفت : اى هامان ! براى من بناى مرتفعى بساز شايد به وسائلى رسم .
37 - وسائل ( صعود به ) آسمانها ، تا از خداى موسى آگاه شوم ، هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد ، اينچنين اعمال بد فرعون در نظرش زينت داده شده بود ، و او را از راه حق باز داشت ، و توطئه فرعون ( و فرعون صفتان ) جز به نابودى نمى انجامد .

تفسير : مى خواهم به آسمان روم تا از خداى موسى خبر گيرم ! !
گرچه سخنان مؤمن آل فرعون اين اثر را گذاشت كه فرعون را از تصميم قتل موسى باز داشت ، ولى نتوانست فرعون را از مركب غرور پائين آورد و از شيطنت باز دارد ، و در مقابل حق به تسليم وادار كند ، چرا كه فرعون شايستگى و لياقت آن را نداشت ، لذا در ادامه اعمال شيطنت آميز خود به كار تازه اى دست
تفسير نمونه ج : 20 ص : 102
زد و آن مساله ساختن برج بلند براى صعود به آسمانها و آگاهى از خداى موسى بود ! چنانكه در آيات مورد بحث مى خوانيم : فرعون گفت : اى هامان ! براى من بناى مرتفعى بساز شايد با وسائل و اسبابى مجهز شوم ( و قال فرعون يا هامان ابن لى صرحا لعلى ابلغ الاسباب ) .
اسبابى كه مرا به آسمانها برساند تا از خداى موسى آگاه شوم ، هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد ( اسباب السموات فاطلع الى اله موسى (عليه السلام) و انى لاظنه كاذبا ) .
آرى اين چنين اعمال بد فرعون در نظرش زينت داده شده بود و او را از راه حق باز داشت ( كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عن السبيل ) .
اما توطئه و مكر فرعون جز به زيان و نابودى نمى انجامد ( و ما كيد فرعون الا فى تباب ) .
صرح در اصل به معنى وضوح و روشنى و تصريح به معنى آشكار نمودن ، سپس به بناهاى بلند و به قصرهاى زيبا و مرتفع اين كلمه اطلاق شده ، چرا كه كاملا واضح و روشن و آشكار است ، بسيارى از مفسران و ارباب لغت به اين معنى تصريح كرده اند .
و تباب به معنى خسارت و هلاكت است .
نخستين چيزى كه در اينجا به نظر مى رسد اين است كه هدف فرعون از اين كار چه بود ؟ آيا او واقعا در اين حد از حماقت بود كه فكر مى كرد خداى موسى (عليه السلام) در آسمان است و به فرض كه در آسمان باشد با ساختن يك بناى بلند كه در مقابل كوههاى سطح زمين ارتفاع بسيار ناچيزى دارد مى تواند به آسمان برود ؟ ! اين مساله بسيار بعيد به نظر مى رسد ، چرا كه فرعون با تمام غرور و تكبرى
تفسير نمونه ج : 20 ص : 103
كه داشته مرد هوشيار و سياستمدارى بود كه ساليان دراز ملت عظيمى را در بند نگه داشته بود و با قدرت بر آنها حكومت مى كرد ، و در مورد چنين اشخاصى هر حركتى جنبه شيطانى دارد ، بايد قبل از هر چيز به سراغ تحليل انگيزه سياست شيطانى اين امر رفت .
ظاهر اين است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنين كارى زد :
1 - او مى خواست وسيله اى براى اشتغال فكرى مردم و انصراف ذهن آنها از مساله نبوت موسى (عليه السلام) و قيام بنى اسرائيل فراهم آورد ، و مساله ساختن اين بناى مرتفع كه به گفته بعضى از مفسران در زمينى بسيار وسيع با پنجاه هزار مرد بنا و معمار ، و كارگران زياد براى فراهم آوردن وسائل ساخته مى شد مى توانست مسائل ديگر را تحت الشعاع قرار دهد ، و هر چه بنا بالاتر مى رود توجه مردم را بيشتر به خود جلب كند ، و نقل همه محافل و خبر روز همين موضوع باشد و مساله پيروزى موسى را بر ساحران كه ضربه عظيمى بر پيكر قدرت فرعونيان وارد ساخت موقتا به طاق نسيان زند .
2 - او مى خواست از اين طريق كمك مادى و اقتصادى به توده هاى زحمت كش كند ، و كارى هر چند موقت براى بيكاران فراهم سازد تا كمى مظالم او را فراموش كنند و وابستگى مردم از نظر اقتصادى به خزينه او بيشتر گردد .
3 - برنامه اين بود كه بعد از پايان بنا بر فراز آن رود و نگاهى به آسمان كند و احتمالا تيرى در كمان گذارد و پرتاب كند و باز گردد ، و براى تحميق مردم بگويد : خداى موسى هر چه بود تمام شد ! به سراغ كار خود برويد ، و فكرتان راحت باشد ! و گرنه براى فرعون روشن بود بناى عظيم او كه از چند صدمتر تجاوز نمى كرد سهل است از فراز كوههاى بسيار مرتفع نيز اگر به آسمان نگاه شود منظره آن همان است كه از روى زمين صاف ديده مى شود بدون كمترين تغيير .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 104
قابل توجه اين كه فرعون در برابر موسى (عليه السلام) با گفتن اين سخنان و بيان اين دستور يك گام عقب نشينى مى كند و مى گويد : من مى خواهم در باره خداى موسى تحقيق كنم فاطلع الى اله موسى و مى افزايد : هر چند او را دروغگو گمان مى كنم و به اين ترتيب از مرحله يقين به خلاف مرحله گمان و شك تنزل مى كند .
و نيز قابل توجه اينكه قرآن با جمله كذلك زين لفرعون سوء عمله و صد عن السبيل و ما كيد فرعون الا فى تباب نخست ريشه اصلى انحراف فرعون را كه همان زينت يافتن اعمال زشتش در نظرش به خاطر كبر و غرور و خود خواهى بيان مى دارد ، سپس نتيجه آن را كه گمراهى از طريق حق است ، و در مرحله سوم شكست نهائى نقشه هاى او را اعلام مى كند ، سه جمله كوتاه با سه محتواى غنى .
مسلما اين بازيهاى سياسى براى مدت كوتاهى مى تواند مؤثر واقع شود ، ولى در دراز مدت قطعا با شكست روبرو خواهد شد .
در بعضى از روايات آمده است كه هامان بناى برج فرعونى را آن قدر بالا برد كه ديگر تند بادها اجازه ادامه كار به بناها نمى دادند ، نزد فرعون آمد و به او گفت : ديگر ما قادر نيستيم بر ارتفاع بنا بيفزائيم ، و چيزى نگذشت كه تند باد سهمگينى وزيد و بنا را واژگون كرد .
و معلوم شد تمام قدرت نمائى فرعون به يك باد بند است ! .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 105
وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكمْ سبِيلَ الرَّشادِ(38) يَقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الاَخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ(39) مَنْ عَمِلَ سيِّئَةً فَلا يجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَكر أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك يَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيرِ حِساب(40)
ترجمه :
38 - كسى كه ( از قوم فرعون ) ايمان آورده بود گفت : اى قوم ! از من پيروى كنيد تا شما را به راه صحيح هدايت كنم .
39 - اى قوم من ! اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است ، و آخرت سراى هميشگى است .
40 - هر كس عمل بدى انجام دهد جز به مانند آن كيفر داده نمى شود ، ولى كسى كه عمل صالحى انجام دهد ، خواه مرد يا زن ، در حالى كه مؤمن باشد وارد بهشت مى شود و روزى بيحسابى به او داده خواهد شد .

تفسير : از من پيروى كنيد تا راه راست را به شما نشان دهم
گفتيم مؤمن آل فرعون سخنان خود را در چند مقطع بيان كرد ، در اين
تفسير نمونه ج : 20 ص : 106
آيات كه چهارمين مقطع از سخنان او آمده است كه مقصود خود را از طريق ديگرى دنبال مى كند ، و آن توجه دادن به ناپايدارى زندگى دنيا و مساله معاد و حشر و نشر است و توجه به آنها بدون شك تاثير عميقى در تربيت انسانها دارد .
نخست مى گويد : كسى كه ايمان آورده بود صدا زد اى قوم من ! از من پيروى كنيد تا من شما را به راه حق ارشاد كنم ( و قال الذى آمن يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد ) .
در چند آيه قبل از اين خوانديم كه فرعون مى گفت : آنچه من مى گويم راه رشد و صلاح است ، مؤمن آل فرعون با اين سخنش به مقابله و تكذيب فرعون پرداخته ، و به جمعيت مى فهماند كه فريب سخنان وسوسه انگيز فرعون را نخوريد كه برنامه هاى او به شكست و بدبختى مى انجامد ، راه اين است كه من مى گويم ، راه تقوا و خدا پرستى .
سپس افزود : اى قوم من ! به اين دنيا دل نبنديد كه اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است ، و آخرت سراى هميشگى و ابدى شما است ( يا قوم انما هذه الحيوة الدنيا متاع و ان الاخرة هى دار القرار ) .
گيرم كه با هزار مكر و فسون ما پيروز شويم و حق را پشت سر اندازيم ، دست به انواع ظلم و ستم دراز كنيم ، و دامان ما به خونهاى بيگناهان آغشته شود ، مگر عمر ما در اين جهان چه اندازه خواهد بود ؟ اين چند روز عمر به سرعت مى گذرد ، و چنگال مرگ گريبان همه را مى گيرد ، و از فراز قصرهاى با شكوه به زير خاك مى كشاند ، قرارگاه زندگى ما جاى ديگرى است .
مساله تنها فانى بودن اين دنيا و باقى بودن سراى آخرت نيست ، مساله مهم مساله حساب و جزاست : هر كس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او
تفسير نمونه ج : 20 ص : 107
كيفر داده مى شود ، اما كسى كه عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حالى كه مؤمن باشد وارد بهشت مى شود و روزى بيحسابى به او داده خواهد شد ( من عمل سيئة فلا يجزى الا مثلها و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب ) .
او در اين سخنان حساب شده اش از يكسو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى كند كه تنها به مقدار جرمشان جريمه مى شوند .
و از سوى ديگر اشاره به فضل بى انتهاى او كه در مقابل يك عمل صالح پاداش بيحساب به مؤمنان داده مى شود و هيچگونه موازنه اى در آن رعايت نخواهد شد ، پاداشى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و حتى به فكر انسانى خطور نكرده است .
و از سوى سوم لزوم توام بودن ايمان و عمل صالح را ياد آور مى شود .
و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پيشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى .
به هر حال او با اين سخن كوتاه خود اين واقعيت را بيان مى كند كه متاع اين جهان گرچه ناچيز است و ناپايدار ، ولى مى تواند وسيله رسيدن به پاداش بيحساب گردد ، چه معامله اى از اين پرسودتر ؟ ! ضمنا تعبير به مثلها اشاره به اين است كه مجازاتهاى عالم ديگر شبيه همان كارى است كه انسان در اين دنيا انجام داده است ، شباهتى كامل و تمام عيار .
تعبير به غير حساب ممكن است اشاره به اين مطلب باشد كه نگاهداشتن حساب عطايا مخصوص كسانى است كه مواهب محدودى دارند و مى ترسند اگر حساب را نگه ندارند گرفتار كمبود شوند ، اما كسى كه خزائن نعمتهاى او نامحدود و بى پايان است و هر قدر ببخشد كاستى در آن پيدا نمى شود ( زيرا هر قدر از بى نهايت بر دارند باز هم بى نهايت است ! ) نياز به حسابگرى ندارد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 108
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه آيا اين آيه با آيه اى كه مى گويد : هر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر پاداش به او عطا مى شود منافات ندارد ؟ من جاء بالحسنه فله عشر امثالها ( انعام 160 ) .
در پاسخ بايد به اين نكته توجه كرد كه ده برابر حداقل پاداش الهى است و لذا در مورد انفاق به هفتصد برابر و بيشتر ارتقا مى يابد ، و سرانجام به مرحله پاداش بيحساب مى رسد كه هيچكس جز خدا حد آن را نمى داند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 109
* وَ يَقَوْمِ مَا لى أَدْعُوكمْ إِلى النَّجَوةِ وَ تَدْعُونَنى إِلى النَّارِ(41) تَدْعُونَنى لأَكفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشرِك بِهِ مَا لَيْس لى بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكمْ إِلى الْعَزِيزِ الْغَفَّرِ(42) لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنى إِلَيْهِ لَيْس لَهُ دَعْوَةٌ فى الدُّنْيَا وَ لا فى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسرِفِينَ هُمْ أَصحَب النَّارِ(43) فَستَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكمْ وَ أُفَوِّض أَمْرِى إِلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(44) فَوَقَاهُ اللَّهُ سيِّئَاتِ مَا مَكرُوا وَ حَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سوءُ الْعَذَابِ(45) النَّارُ يُعْرَضونَ عَلَيهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُوا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَّ الْعَذَابِ(46)

تفسير نمونه ج : 20 ص : 110
ترجمه :
41 - اى قوم ! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم ، اما شما مرا به سوى آتش مى خوانيد ؟ !
42 - مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم ، و شريكهائى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم ، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفار دعوت مى كنم .
43 - قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد نه دعوت ( و حاكميتى ) در دنيا دارند و نه در آخرت ، و تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خدا است ، و مسرفان اهل دوزخند .
44 - و به زودى آنچه را مى گويم به خاطر خواهيد آورد ، من كار خود را به خداوند يكتا واگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بيناست .
45 - خداوند او را از نقشه هاى سوء آنها نگهداشت ، و عذابهاى شديد بر آل فرعون نازل گرديد .
46 - عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند ، و روزى كه قيامت بر پا مى شود دستور مى دهد آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد .

تفسير : آخرين سخن !
در پنجمين و آخرين مرحله ، مؤمن آل فرعون پرده ها را كنار زد ، و بيش از آن نتوانست ايمان خود را مكتوم دارد ، آنچه گفتنى بود گفت ، و آنها نيز - چنانكه خواهيم ديد - تصميم خطرناكى در باره او گرفتند .
از قرائن بر مى آيد كه آن قوم لجوج و مغرور و خودخواه در برابر سخنان اين مرد شجاع و با ايمان سكوت نكردند ، و متقابلا از مزاياى شرك سخن گفتند ، و او را به بت پرستى دعوت نمودند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 111
لذا او فرياد زد و گفت : اى قوم ! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم اما شما مرا به سوى آتش مى خوانيد ؟ ! ( و يا قوم مالى ادعوكم الى النجاة و تدعوننى الى النار ) .
من سعادت شما را مى طلبم ، و شما بدبختى مرا ، من شما را به شاهراه هدايت مى خوانم و شما مرا به بيراهه مى خوانيد .
آرى شما مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم و شريكهائى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم ، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفار دعوت مى كنم ( تدعوننى لا كفر بالله و اشرك به ما ليس لى به علم و انا ادعوكم الى العزيز الغفار ) .
از آيات مختلف قرآن و نيز تاريخ مردم مصر به خوبى استفاده مى شود كه آنها علاوه بر پرستش فراعنه بتهاى فراوانى نيز داشتند ، چنانكه در آيه 127 سوره اعراف مى خوانيم كه اطرافيان فرعون به او گفتند : اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك و آلهتك : آيا اجازه مى دهى كه موسى و قومش در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را ترك گويند ؟ ! يوسف نيز در زندان فراعنه به هم بندهاى خود گفت : ا ارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار : آيا معبودهاى پراكنده بهترند يا خداوند يگانه قهار ؟ ! ( يوسف آيه 39 ) .
به هر حال مؤمن آل فرعون در يك مقايسه روشن به آنها ياد آورى كرد كه دعوت شما دعوت به سوى شرك است ، چيزى كه حداقل دليلى بر آن وجود ندارد ، و راهى است تاريك و خطرناك ، اما من شما را به راهى روشن ، راه خداوند عزيز و توانا ، راه خداوند غفار و بخشنده دعوت مى كنم .
تعبير به عزيز و غفار از يكسو اشاره به اين مبدا بزرگ بيم و اميد
تفسير نمونه ج : 20 ص : 112
است و از سوى ديگر اشاره اى به نفى الوهيت بتها و فراعنه كه نه عزتى در آنان است و نه عفو و گذشتى ! سپس افزود : قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد نه دعوتى در دنيا دارد و نه در آخرت ( اين بتها هرگز رسولانى به سوى مردم نفرستاده اند تا آنها را به سوى خود دعوت كنند و نه در آخرت مى توانند حاكميت بر چيزى داشته باشند ( لا جرم انما تدعوننى اليه ليس له دعوة فى الدنيا و لا فى الاخرة ) .
اين موجودات بى حس و شعور ، هرگز مبدا حركتى نبوده اند و نخواهند بود ، نه سخنى مى گويند ، نه رسولانى دارند و نه دادگاه و محكمه اى ، خلاصه نه گرهى از كار كسى مى گشايند نه مى توانند گرهى در كار كسى بزنند .
و به همين دليل ، بايد بدانيد تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خدا است ( و ان مردنا الى الله ) .
او است كه رسولان خود را براى هدايت انسانها فرستاده ، و او است كه آنها را در برابر اعمالشان پاداش و كيفر مى دهد .
و نيز بايد بدانيد كه اسرافكاران و متجاوزان اهل دوزخند ( و ان المسرفين هم اصحاب النار ) .
به اين ترتيب مؤمن آل فرعون سرانجام ايمان خود را آشكار ساخت ، و خط توحيدى خويش را از خط شرك آلود آن قوم جدا كرد ، دست رد بر سينه آن نامحرمان زد و يك تنه با منطق گويايش در برابر همه آنها ايستاد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 113
و در آخرين سخنش با تهديدى پر معنى گفت : به زودى آنچه را من امروز به شما مى گويم به خاطر خواهيد آورد ، و هنگامى كه آتش خشم و غضب الهى دامانتان را در اين جهان و آن جهان مى گيرد به صدق گفتار من پى مى بريد ( فستذكرون ما اقول لكم ) .
اما افسوس كه آن زمان دير است ، اگر در آخرت باشد راه بازگشت وجود ندارد ، و اگر در دنيا باشد به هنگام نزول عذاب تمام درهاى توبه بسته مى شود .
سپس افزود : من تمام كارهاى خود را به خداوند يگانه يكتا واگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بينا است ( و افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد ) .
و به همين دليل نه از تهديدهاى شما مى ترسم ، و نه كثرت و قدرت شما و تنهائى من مرا به وحشت مى افكند ، چرا كه سرتاپا خود را به كسى سپرده ام كه قدرتش بى انتها است و از حال بندگانش به خوبى آگاه است .
اين تعبير ضمنا دعاى مؤدبانه اى بود از اين مرد با ايمان كه در چنگال قومى زورمند و بيرحم گرفتار بود ، تقاضائى بود مؤدبانه از پيشگاه پروردگار كه در اين شرائط او را در كنف حمايت خويش قرار دهد .
خداوند هم اين بنده مؤمن مجاهد را تنها نگذاشت ، و چنانكه در آيه بعد مى خوانيم : خداوند او را از نقشه هاى شوم و سوء آنها نگه داشت ( فوقاه الله سيئات ما مكروا ) .
تعبير به سيئات ما مكروا نشان مى دهد كه اجمالا توطئه هاى مختلفى بر ضد او چيدند ، اما اين توطئه ها چه بود ؟ قرآن سر بسته بيان كرده است ، طبعا انواع مجازاتها و شكنجه ها و سرانجام قتل و اعدام بوده است ، اما لطف الهى همه آنها را خنثى كرد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 114
در بعضى از تفاسير آمده است كه او با استفاده از يك فرصت مناسب خود را به موسى رسانيد ، و همراه بنى اسرائيل از دريا عبور كرد و نيز گفته شده است كه وقتى تصميم بر قتل او گرفتند او به كوهى متوارى شد و از نظرها پنهان گشت .
اين دو منافاتى با هم ندارند ممكن است نخست در بيرون شهر مخفى شده باشد ، تا بعدا به بنى اسرائيل ملحق گردد .
جزئى از اين توطئه ها ممكن است توطئه تحميل بت پرستى و بيرون كردن او از خط توحيد بوده كه خداوند اين را هم از او بر طرف ساخت ، و او را در مسير ايمان و توحيد و تقوا راسخ قدم كرد .
ولى در مقابل عذابهاى شديدى بر آل فرعون نازل گرديد ( و حاق بال فرعون سوء العذاب ) .
عذاب و مجازات الهى همه اش دردناك است ، اما تعبير به سوء العذاب نشان مى دهد كه خداوند عذاب دردناك ترى براى اين گروه انتخاب فرمود اين همان چيزى است كه در آيه بعد به آن اشاره مى كند .
و مى فرمايد مجازات دردناك آنها همان آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند ( النار يعرضون عليها غدوا و عشيا ) .
و روزى كه قيامت برپا مى گردد دستور مى دهد آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد ( و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 115
قابل توجه اين كه اولا تعبير به آل فرعون مى كند كه اشاره به خاندان و اطرافيان و اصحاب گمراه او است ، جائى كه آنها گرفتار چنين سرنوشتى شوند تكليف خود فرعون روشن است .
ثانيا : مى گويد آنها صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند اما در قيامت آنها را وارد اشد عذاب مى كند ، اين به خوبى دلالت دارد كه عذاب اول عذاب برزخى است كه بعد از اين دنيا و قبل از قيام قيامت است و كيفيت آن عرضه و نزديكى به آتش دوزخ است ، عرضه اى كه هم روح و جان را به لرزه در مى آورد و هم جسم را تحت تاثير قرار مى دهد .
ثالثا : تعبير به غدو و عشى ( صبح و شام ) يا اشاره به دوام اين عذاب است چنانكه مى گوئيم فلان كس صبح و شام مزاحم ما است ، يعنى همواره و هميشه ، و يا اشاره به انقطاع عذاب برزخى است كه تنها در مواقع صبح و شام كه مواقع قدرت نمائى فراعنه و عيش و نوش آنها بوده به آن گرفتار مى شوند .
از تعبير غدو و عشى ( صبح و شام ) نيز نبايد تعجب كرد كه مگر در عالم برزخ چنين امورى هست ؟ زيرا از آيات قرآن استفاده مى شود كه حتى در قيامت صبح و شام نيز وجود دارد ، چنانكه در آيه 62 سوره مريم مى خوانيم : و لهم رزقهم فيها بكرتا و عشيا : براى آنها ( بهشتيان ) صبح و شام روزهاى مخصوصى است .
اين منافات با دائمى بودن نعمتهاى بهشتى ندارد ، چنانكه در آيه 35 سوره رعد آمده است اكلها دائم و ظلها ، زيرا ممكن است در عين دوام نعمت روزيها و الطاف مخصوصى در اين دو وقت نصيب بهشتيان گردد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 116
نكته ها :

1 - سرگذشت مؤمن آل فرعون يك درس بزرگ مبارزه با طاغوتها
اديان الهى و مكتبهاى آسمانى كه در برابر طاغوتها و جباران ظاهر شدند در آغاز بوسيله گروه اندكى عرضه شد آنها اگر مى خواستند از كمى نفرات وحشت كنند و كثرت مخالفان را دليل بر حقانيت آنها بشمرند هرگز اين مكتبها رشد نمى كرد .
اصل اساسى كه بر تمام برنامه هاى آنها حاكم بود همان است كه امير مؤمنان على (عليه السلام) در گفتار پرمحتوايش بيان فرموده : ايها الناس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله : اى مردم در طريق هدايت از كمى نفرات هرگز وحشت نكنيد .
مؤمن آل فرعون سمبلى بود از اين مكتب ، و رهروى بود از پيشقدمان اين راه ، و نشان داد كه يك انسان با عزم و اراده راسخ ناشى از ايمان مى تواند حتى در اراده فراعنه جبار اثر بگذارد و پيامبر بزرگى را از خطر برهاند .
تاريخ زندگى اين مرد شجاع و هوشيار نشان مى دهد كه هميشه بايد حركات طرفداران حق حساب شده باشد ، گاه بايد ايمان را اظهار كرد و فرياد كشيد ، گاه بايد براى هدفهاى كوتاه مدت و دراز مدت ايمان را مكتوم داشت .
و تقيه چيزى جز اين نيست كه انسان به خاطر هدفهاى مقدسش اعتقاد خود را در مقطع خاصى مكتوم دارد .
همانگونه كه مجهز بودن به سلاح ظاهرى براى درهم كوبيدن دشمن لازم است سلاح برنده منطق نيز ضرورى است كه تاثيرش از سلاح ظاهر به مراتب بيشتر است : لذا كارى را كه مؤمن آل فرعون با منطق خود انجام داد در آن شرائط خاص از هيچ سلاحى ساخته نبود .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 117
و بالاخره داستان مؤمن آل فرعون نشان مى دهد كه خدا اينگونه افراد با ايمان را تنها نمى گذارد و در برابر خطرات در پناه لطف خودش قرار مى دهد .
اين نكته نيز قابل توجه است كه مؤمن آل فرعون طبق بعضى از روايات سرانجام به شهادت رسيد ، و اينكه قرآن مى گويد خداوند او را از توطئه هاى شوم فرعونيان رهائى بخشيد ، منظور اين است كه او را از انحراف عقيده و تحميل كفر و شرك بر او حفظ كرد .

2 - تفويض كار به خدا
در باره اهميت واگذارى كار خويش به خدا و توكل بر پروردگار همين بس كه در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) آمده است : الايمان له اربعة اركان التوكل على الله و تفويض الامر الى الله عز و جل و الرضا بقضاء الله و التسليم لامر الله : ايمان چهار ركن دارد : توكل بر خدا ، واگذارى كار خويش به او و راضى بودن به قضاى الهى و تسليم در برابر فرمان خداوند .
امام صادق (عليه السلام) فرمود : المفوض امره الى الله فى راحة الابد ، و العيش الدائم الرغد ، و المفوض حقا هو العالى عن كل همة دون الله : كسى كه كار خود را به خدا واگذارد در راحت ابدى و زندگى جاودانه پر بركت است ، و كسى كه حقيقتا كار خود را به خدا واگذارد برتر از آن است كه به غير او بينديشد .
تفويض چنانكه راغب در مفردات مى گويد : به معنى رد كردن .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 118
است ، بنابر اين تفويض امر به خدا به معنى واگذار نمودن كار خويش به او است ، نه به اين معنى كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد كه اين بطور مسلم تحريفى است در معنى تفويض بلكه به اين معنى است كه نهايت كوشش و تلاش و جهاد را به كار گيرد ، و هنگامى كه در برابر موانع سخت قرار گرفت وحشت نكند دست پاچه نشود و دلسرد نگردد بلكه كار خود را به خدا واگذارد ، و با عزمى راسخ به جهاد و تلاش ادامه دهد .
تفويض گرچه از نظر مفهوم با توكل شباهت زيادى دارد ولى مرحله اى برتر از آن است ، چرا كه حقيقت توكل خدا را وكيل خويش دانستن است ، ولى تفويض مفهومش واگذارى مطلق به او است ، زيرا بسيار مى شود كه انسان وكيلى انتخاب مى كند ولى به نظارت خويش نيز ادامه مى دهد ، اما در مقام تفويض هيچ نظرى از خود ندارد .

3 - عالم برزخ
برزخ چنانكه از نامش پيدا است عالمى است واسطه در ميان اين جهان و جهان ديگر ، در قرآن مجيد به همان اندازه كه در باره عالم قيامت فراوان صحبت شده در باره برزخ بحث كمى ديده مى شود ، به همين دليل هاله اى از ابهام آنرا فرا گرفته ، و خصوصيات و جزئيات آن چندان روشن نيست .
حقيقت اين است كه آگاهى بر خصوصيات برزخ تاثير زيادى بر مسائل اعتقادى نمى گذارد و شايد به همين جهت كمتر در باره آن در كتاب الله بحث شده است ، ولى اين نكته را نبايد فراموش كرد كه قرآن اصل وجود عالم برزخ را با صراحت بيان داشته است .
از جمله آياتى كه به وضوح از وجود چنين عالمى خبر مى دهد آيات مورد بحث است آنجا كه مى گويد : آل فرعون قبل از قيام قيامت هر صبح و شام از طريق عرضه شدن بر آتش مجازات مى شوند اين چيزى جز عذاب برزخى