Back Index Next


تفسير نمونه ج : 2 ص : 179
در حديثى آمده است كه در عصر جاهليت بعضى از مردان هنگامى كه طلاق مى دادند مى گفتند : هدف ما بازى و شوخى بود و همچنين هنگامى كه برده اى را آزاد يا زنى را به ازدواج خود در مى آوردند .
آيه فوق نازل شد و به آنها هشدار داد و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : هر كس زنى را طلاق دهد يا برده اى را آزاد كند يا با زنى ازدواج كند يا به ازدواج ديگرى درآورد بعد مدعى شود كه بازى و شوخى مى كرده ، از او قبول نخواهد شد و به عنوان جدى پذيرفته مى شود .
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه ناظر به حال كسانى است كه براى اعمال خلاف خود كلاه شرعى درست مى كنند و ظواهر را دستاويز قرار مى دهند قرآن اين كار را نوعى استهزاء به آيات الهى شمرده ، و از جمله همين مساله ازدواج و طلاق و بازگشت در زمان عده به نيت انتقام جويى و آزار زن و تظاهر به اينكه از حق قانونى خود استفاده مى كنيم مى باشد .
بنابر اين نبايد با چشم پوشى از روح احكام الهى و چسبيدن به ظواهر خشك و قالبهاى بى روح ، آيات الهى را بازيچه و ملعبه خود قرار داد كه گناه اين كار شديدتر ، و مجازاتش دردناكتر است .
سپس مى افزايد : نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد و آنچه از كتاب آسمانى و دانش بر شما نازل كرده و شما را با آن پند مى دهد ( و اذكروا نعمت الله عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمة يعظكم به ) .
و تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خداوند به هر چيزى داناست ( و اتقوا الله و اعلموا ان الله بكل شىء عليم ) .
اين هشدارها به خاطر آن است كه اولا توجه داشته باشند كه خداوند آنها را
تفسير نمونه ج : 2 ص : 180
از خرافات و آداب و رسوم زشت جاهليت در مورد ازدواج و طلاق و غير آن رهائى بخشيده و به احكام حياتبخش اسلام راهنمائى كرده ، قدر آن را بشناسند و حق آنها را ادا كنند و ثانيا : در مورد حقوق زنان ، از موقعيت خود سوء استفاده نكنند و بدانند كه خداوند حتى از نيات آنها آگاه است .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 181
وَ إِذَا طلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَجَهُنَّ إِذَا تَرَضوْا بَيْنهُم بِالمَْعْرُوفِ ذَلِك يُوعَظ بِهِ مَن كانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ ذَلِكمْ أَزْكى لَكمْ وَ أَطهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ(232)
ترجمه :
232 - و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رسانيدند ، مانع آنها نشويد كه با همسران ( سابق ) خويش ، ازدواج كنند ! اگر در ميان آنان ، به طرز پسنديده اى تراضى برقرار گردد .
اين دستورى است كه تنها افرادى از شما ، كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند ، از آن ، پند مى گيرند ( و به آن ، عمل مى كنند ) .
اين ( دستور ) ، براى رشد ( خانواده هاى ) شما مؤثرتر ، و براى شستن آلودگيها مفيدتر است ، و خدا مى داند و شما نمى دانيد .

شان نزول :
يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به نام معقل بن يسار خواهرى به نام جملاء داشت كه از همسرش عاصم بن عدى طلاق گرفته بود ، بعد از پايان عده مايل بود بار ديگر به عقد همسرش درآيد ، ولى برادرش از اين كار مانع شد ، آيه فوق نازل شد و او را از مخالفت با چنين ازدواجى نهى كرد .
و نيز گفته اند كه آيه هنگامى نازل شد كه جابر بن عبد الله با ازدواج مجدد دختر عمويش با شوهر سابق خويش مخالفت مىورزيد .
و شايد در جاهليت چنين حقى به غالب بستگان نزديك مى دادند كه در امر ازدواج زنان و دختران خويشاوند دخالت كنند ، شك نيست كه برادر و پسر عمو از
تفسير نمونه ج : 2 ص : 182
نظر فقه شيعه هيچ گونه ولايتى به خواهر و دختر عموى خود ندارند و آيه فوق مى خواهد اين گونه دخالتهاى غير مجاز را نفى كند ، بلكه چنانكه خواهيم ديد از آيه فوق حكم وسيع ترى حتى درباره اولياء استفاده مى شود كه حتى پدر و جد - تا چه رسد به بستگان ديگر و يا بيگانگان - حق ندارند با چنين ازدواجهائى مخالفت كنند .

تفسير : شكستن يكى ديگر از زنجيرهاى اسارت زنان
همان گونه كه قبلا اشاره شد در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و بى آنكه به اراده و تمايل آنان توجه شود مجبور بودند زندگى خود را طبق تمايلات مردان خودكامه تنظيم كنند .
از جمله در مورد انتخاب همسر ، به خواسته و ميل زن هيچ گونه اهميتى داده نمى شد حتى اگر زن با اجازه ولى ، ازدواج مى كرد سپس از همسرش جدا مى شد باز پيوستن ثانوى او به همسر اول ، بستگى به اراده مردان فاميل داشت و بسيار مى شد با اينكه زن و شوهر بعد از جدائى علاقه به بازگشت داشتند مردان خويشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مى شدند .
قرآن صريحا اين روش را محكوم كرده ، مى گويد : هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رسانيدند ، مانع آنها نشويد كه با همسران ( سابق ) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرز پسنديده اى حاصل شود ( و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فلا تعظلوهن ان ينكحن ازواجهن اذا تراضوا بينهم بالمعروف ) .
اين در صورتى است كه مخاطب در اين آيه اولياء و مردان خويشاوند باشند ، ولى اين احتمال نيز داده شده است كه مخاطب در آن ، همسر اول باشد ، يعنى
تفسير نمونه ج : 2 ص : 183
هنگامى كه زنى را طلاق داديد مزاحم ازدواج مجدد او با شوهران ديگر نشويد ، زيرا بعضى از افراد لجوج هم در گذشته و هم امروز بعد از طلاق دادن زن ، نسبت به ازدواج او با همسر ديگرى حساسيت به خرج مى دهند كه چيزى جز يك انديشه جاهلى نيست .
ضمنا در آيه سابق بلوغ اجل ، به معنى رسيدن به روزهاى آخر عده بود در حالى كه در آيه مورد بحث به قرينه ازدواج مجدد ، منظور پايان كامل عده است .
بنابر اين از آيه استفاده مى شود كه زنان ثيبه ( آنان كه لااقل يك بار ازدواج كرده اند ) در ازدواج مجدد خود هيچ گونه نيازى به جلب موافقت اولياء ندارند حتى مخالفت آنها بى اثر است .
سپس در ادامه آيه ، بار ديگر هشدار مى دهد و مى فرمايد : اين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از آن پند مى گيرند ( ذلك يوعظ به من كان منكم يؤمن بالله و اليوم الاخر ) .
و باز براى تاكيد بيشتر مى گويد : اين براى پاكى و نمو ( خانواده هاى شما ) مؤثرتر و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مى داند و شما نمى دانيد ( ذلكم ازكى لكم و اطهر و الله يعلم و انتم لا تعلمون ) .
اين بخش از آيه ، در واقع مى گويد : اين احكام همه به نفع شما بيان شده منتهى كسانى مى توانند از آن بهره گيرند كه سرمايه ايمان به مبدأ و معاد را داشته باشند ، و بتوانند تمايلات خود را كنترل كنند .
و به تعبير ديگر اين جمله مى گويد : نتيجه عمل به اين دستورها صددرصد به خود شما مى رسد ، ولى ممكن است بر اثر كمى معلومات ، به فلسفه اين احكام
تفسير نمونه ج : 2 ص : 184
واقف نشويد ، اما خدائى كه از اسرار آنها آگاه است به خاطر حفظ طهارت و پاكيزگى خانواده هاى شما اين قوانين را مقرر فرموده است .
قابل توجه اينكه : عمل به اين دستورها ، هم موجب تزكيه و هم موجب طهارت معرفى شده ( ازكى لكم و اطهر ) .
يعنى هم آلودگيها را كه بر اثر غلط كارى دامنگير خانواده ها مى شود بر طرف مى سازد ، و هم مايه نمو و تكامل و خير و بركت است ، ( فراموش نبايد كرد كه تزكيه در اصل از زكات به معنى نمو گرفته شده است .
بعضى از مفسران جمله ازكى لكم را اشاره به ثوابهائى مى دانند كه با عمل به اين دستورها حاصل مى شود ، و جمله اطهر را اشاره به پاك شدن از گناهان .
بديهى است حوادثى پيش مى آيد كه دو همسر با تمام علاقه اى كه به يكديگر دارند تحت تاثير آن از هم جدا مى شوند ، بعد كه آثار مرگبار جدائى را با چشم خود مى بينند پشيمان شده و تصميم به بازگشت مى گيرند ، سختگيرى و تعصب در برابر بازگشت آنها ، ضربه سنگينى به هر دو مى زند و اى بسا مايه انحراف و آلودگى آنها شود ، و اگر فرزندانى در اين وسط باشند - كه غالبا هستند - سرنوشت بسيار دردناكى خواهند داشت و مسؤول اين عواقب شوم كسانى هستند كه از آشتى آنها جلوگيرى مى كنند .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 185
* وَ الْوَلِدَت يُرْضِعْنَ أَوْلَدَهُنَّ حَوْلَينِ كامِلَينِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضاعَةَ وَ عَلى المَْوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسوَتهُنَّ بِالمَْعْرُوفِ لا تُكلَّف نَفْسٌ إِلا وُسعَهَا لا تُضارَّ وَلِدَةُ بِوَلَدِهَا وَ لا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِك فَإِنْ أَرَادَا فِصالاً عَن تَرَاض مِّنهُمَا وَ تَشاوُر فَلا جُنَاحَ عَلَيهِمَا وَ إِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسترْضِعُوا أَوْلَدَكمْ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكمْ إِذَا سلَّمْتُم مَّا ءَاتَيْتُم بِالمَْعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(233)
ترجمه :
233 - مادران ، فرزندان را دو سال تمام ، شير مى دهند .
( اين ) براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را تكميل كند .
و بر آن كس كه فرزند براى او متولد شده ] پدر [ ، لازم است خوراك و پوشاك مادر را به طور شايسته ( در مدت شير دادن بپردازد ، حتى اگر طلاق گرفته باشد ) .
هيچ كس موظف به بيش از مقدار توانايى خود نيست ! نه مادر ( به خاطر اختلاف با پدر ) حق ضرر زدن به كودك را دارد ، و نه پدر .
و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد ] هزينه مادر را در دوران شيرخوارگى تامين نمايد [ .
و اگر آن دو ، با رضايت يكديگر و مشورت ، بخواهند كودك را ( زودتر ) از شير باز گيرند ، گناهى بر آنها نيست .
و اگر ( با عدم توانايى ، يا عدم موافقت مادر ) خواستيد دايه اى براى فرزندان خود بگيريد ، گناهى بر شما نيست ، به شرط اينكه حق گذشته مادر را به طور شايسته بپردازيد .
و از ( مخالفت فرمان ) خدا به پرهيزيد و بدانيد خدا ، به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست !
تفسير : هفت دستور در باره شير دادن نوزادان
اين آيه كه در واقع ادامه بحثهاى مربوط به مسائل ازدواج و زناشويى است ،
تفسير نمونه ج : 2 ص : 186
به سراغ يك مساله مهم ، يعنى مساله رضاع ( شير دادن ) و با تعبيراتى بسيار كوتاه و فشرده و در عين حال پر محتوا و آموزنده جزئيات اين مساله را بازگو مى كند .
1 - نخست مى گويد : مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند ( و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين ) .
والدات جمع والده ، در لغت عرب به معنى مادر است ، ولى ام معنى وسيع ترى دارد كه گاه به مادر يا مادر مادر ، و گاه به ريشه و اساس هر چيزى اطلاق مى شود .
در اين بخش از آيه ، حق شير دادن در دو سال شيرخوارگى به مادر داده شده ، و او است كه مى تواند در اين مدت از فرزند خود نگاهدارى كند و به اصطلاح حق حضانت در اين مدت از آن مادر است ، هر چند ولايت بر اطفال صغير به عهده پدر گذاشته شده است ، اما از آنجا كه تغذيه جسم و جان نوزاد در اين مدت با شير و عواطف مادر پيوند ناگسستنى دارد اين حق به مادر داده شده ، علاوه بر اين عواطف مادر نيز بايد رعايت شود ، زيرا او نمى تواند آغوش خود را در چنين لحظات حساسى از كودكش خالى ببيند و در برابر وضع نوزادش بى تفاوت باشد ، بنابر اين قرار دادن حق حضانت و نگاهدارى و شير دادن براى مادر يك نوع حق دو جانبه است كه هم براى رعايت حال فرزند است و هم مادر ، و تعبير اولادهن ( فرزندانشان ) اشاره لطيفى به اين مطلب است .
گر چه ظاهر اين جمله مطلق است ، و زنان مطلقه و غير مطلقه را شامل مى شود ، ولى جمله هاى بعد نشان مى دهد كه اين آيه به زنان مطلقه نظر دارد هر چند مادران ديگر نيز از چنين حقى برخوردارند ، اما در صورت نبودن جدائى و طلاق ، عملا اثر ندارد .
2 - سپس مى افزايد اين براى كسى است كه بخواهد دوران شيرخوارگى را كامل كند ( لمن اراد ان يتم الرضاعة ) .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 187
يعنى مدت شير دادن طفل لازم نيست ، همواره دو سال باشد ، دو سال براى كسى است كه مى خواهد شير دادن را كامل كند ، ولى مادران حق دارند با توجه به وضع نوزاد و رعايت سلامت او اين مدت را كمتر كنند .
در رواياتى كه از طرق اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده دوران كامل شيرخوارگى دو سال ، و كمتر از آن ، بيست و يك ماه معرفى شده است .
بعيد نيست اين معنى از ضميمه كردن آيه فوق با آيه و حمله و فصاله ثلثون شهرا : باردارى او و از شير گرفتنش ، سى ماه است نيز استفاده شود ، زيرا مى دانيم معمولا دوران باردارى نه ماه است و هر گاه آن را از سى ماه كم كنيم بيست و يك ماه باقى مى ماند كه مدت معمولى شير دادن خواهد بود ، بلكه با توجه به اينكه آنچه در سوره احقاف آمده نيز به صورت الزامى است ، مادران حق دارند با در نظر گرفتن ، مصلحت و سلامت نوزاد ، مدت شيرخوارگى را از بيست و يك ماه نيز كمتر كنند .
3 - هزينه زندگى مادر از نظر غذا و لباس در دوران شير دادن بر عهده پدر نوزاد است تا مادر با خاطرى آسوده بتواند فرزند را شير دهد لذا در ادامه آيه مى فرمايد : و بر آن كسى كه فرزند براى او متولد شده ( پدر ) لازم است ، خوراك و پوشاك مادران را به طور شايسته بپردازد ( و على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف ) .
در اينجا تعبير به المولود ( كسى كه فرزند براى او متولد شده ) به جاى تعبير به اب - والد ( پدر ) قابل توجه است ، گوئى مى خواهد عواطف پدر را در راه انجام وظيفه مزبور ، بسيج كند ، يعنى اگر هزينه كودك و مادرش در اين موقع بر عهده
تفسير نمونه ج : 2 ص : 188
مرد گذارده شده به خاطر اين است كه فرزند او و ميوه دل او است ، نه يك فرد بيگانه .
توصيف به معروف ( به طور شايسته ) نشان مى دهد كه پدران در مورد لباس و غذاى مادر ، بايد آنچه شايسته و متعارف و مناسب حال او است را در نظر بگيرند ، نه سختگيرى كنند و نه اسراف .
و براى توضيح بيشتر مى فرمايد : هيچ كس موظف نيست بيش از مقدار توانائى خود را انجام دهد ( لا تكلف نفس الا وسعها ) .
بنابر اين هر پدرى به اندازه توانائى خود وظيفه دارد ، بعضى اين جمله را به منزله علت براى اصل حكم دانسته اند ، و بعضى به عنوان تفسير حكم سابق ، ( و هر دو در نتيجه يكى است ) .
4 - سپس به بيان حكم مهم ديگرى پرداخته ، مى فرمايد : نه مادر ( به خاطر اختلاف با پدر ) حق دارد به كودك ضرر زند ، و نه پدر به خاطر اختلاف با مادر ( لا تضار والدة بولدها و لا مولود له بولده ) .
يعنى ، هيچ يك از اين دو حق ندارند سرنوشت كودك را وجه المصالحه اختلافات خويش قرار دهند ، و بر جسم و روح نوزاد ، ضربه وارد كنند .
مردان نبايد حق حضانت و نگاهدارى مادران را با گرفتن كودكان در دوران شيرخوارگى از آنها پايمال كنند ، كه زيانش به فرزند رسد و مادران نيز نبايد از اين حق شانه خالى كرده و به بهانه هاى گوناگون از شير دادن كودك خوددارى كرده يا پدر را از ديدار فرزندش محروم سازند .
اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور آن است كه نه پدر مى تواند حق زناشويى زن را به خاطر ترس از باردار شدن و در نتيجه زيان ديدن شير خوار ، سلب كند ، و نه مادر مى تواند شوهر را از اين حق به همين دليل باز دارد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 189
ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است .
تعبير به ولدها و ولده نيز براى تشويق پدران و مادران به رعايت حال كودكان شير خوار است ، به اضافه نشان مى دهد كه نوزاد متعلق به هر دو مى باشد ، نه مطابق رسوم جاهليت كه فرزند را فقط متعلق به پدر مى دانستند و براى مادر هيچ سهمى قائل نبودند .
5 - سپس به حكم ديگرى مربوط به بعد از مرگ پدر مى پردازد ، مى فرمايد : و بر وارث او نيز لازم است اين كار را انجام دهد ( و على الوارث مثل ذلك ) .
يعنى : آنها بايد نيازهاى مادر را در دورانى كه به كودك شير مى دهد تامين كنند - در اينجا بعضى احتمالات ديگر در تفسير آيه داده شده كه ضعيف به نظر مى رسد .
6 - در ادامه آيه ، سخن از مساله باز داشتن كودك از شير به ميان آمده و اختيار آن را به پدر و مادر واگذاشته ، هر چند در جمله هاى سابق زمانى براى شير دادن كودك تعيين شده بود ، ولى پدر و مادر با توجه به وضع جسمى و روحى او ، و توافق با يكديگر مى توانند كودك را در هر موقع مناسب از شير باز دارند ، مى فرمايد : اگر آن دو با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند كودك را ( زودتر از دو سال يا بيست و يك ماه ) از شير باز گيرند گناهى بر آنها نيست ( فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما ) .
در واقع پدر و مادر بايد مصالح فرزند را در نظر بگيرند و با هم فكرى و توافق و به تعبير قرآن تراضى و تشاور ، براى باز گرفتن كودك از شير برنامه اى تنظيم كنند ، و در اين كار از كشمكش و مشاجره و پرداختن به مصالح خود و پايمال كردن مصالح كودك به پرهيزند .
7 - گاه مى شود كه مادر از حق خود در مورد شير دادن و حضانت و
تفسير نمونه ج : 2 ص : 190
نگاهدارى فرزند خود دارى مى كند و يا به راستى مانعى براى او پيش مى آيد ، در اين صورت بايد راه چاره اى انديشيد و لذا در ادامه آيه مى فرمايد : اگر ( با عدم توانائى يا عدم موافقت مادر ) خواستيد دايه اى براى فرزندان خود بگيريد ، گناهى بر شما نيست ، هر گاه حق گذشته مادر را بطور شايسته بپردازيد ( و ان اردتم ان تسترضعوا اولادكم فلا جناح عليكم اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف ) .
در تفسير جمله اذا سلمتم ما آتيتم بالمعروف ، نظرات گوناگونى از سوى مفسران اظهار شده ، گروهى تفسير بالا را پذيرفته اند كه انتخاب دايه به جاى مادر ، پس از رضايت طرفين ، بى مانع است مشروط بر اينكه اين امر سبب از بين رفتن حقوق مادر ، نسبت به گذشته نشود ، بلكه حق او نسبت به مدتى كه شير مى دهد طبق عادت پرداخته شود .
در حالى كه بعضى آن را ناظر به حق دايه دانسته اند و گفته اند بايد حق او طبق عرف عادت پرداخت شود ، بعضى نيز گفته اند منظور از اين جمله توافق پدر و مادر در مساله انتخاب دايه است .
و بنابر اين تاكيدى مى شود بر جمله قبل ، ولى اين تفسير ضعيف به نظر مى رسد و صحيح تر همان تفسير اول و دوم مى باشد و مرحوم طبرسى تفسير اول را ترجيح داده است .
و در پايان آيه به همگان هشدار مى دهد كه تقواى الهى پيشه كنيد و بدانيد خدا به آنچه انجام مى دهيد بينا است ( و اتقوا الله و اعلموا ان الله بما تعملون بصير ) .
مبادا كشمكش ميان مرد و زن ، روح انتقام جويى را در آنها زنده كند و سرنوشت يكديگر و يا كودكان مظلوم را به خطر اندازند ، همه بايد بدانند خدا دقيقا مراقب اعمال آنها است .
اين احكام دقيق و حساب شده و هشدارهاى آميخته به آن به خوبى نشان مى دهد كه اسلام تا چه حد براى حقوق كودكان و همچنين مادران اهميت قائل
تفسير نمونه ج : 2 ص : 191
شده است و رعايت حد اكثر عدالت را در اين زمينه سفارش مى كند ، آرى اسلام بر خلاف آنچه در دنياى ستمكاران وجود دارد كه حقوق ضعيفان هميشه پايمال مى شود ، حد اكثر اهميت را به حفظ حقوق آنان داده است .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 192
وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْوَجاً يَترَبَّصنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشهُر وَ عَشراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكمْ فِيمَا فَعَلْنَ فى أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(234) وَ لا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضتُم بِهِ مِنْ خِطبَةِ النِّساءِ أَوْ أَكنَنتُمْ فى أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ ستَذْكُرُونَهُنَّ وَ لَكِن لا تُوَاعِدُوهُنَّ سِراًّ إِلا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَّعْرُوفاً وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاح حَتى يَبْلُغَ الْكِتَب أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ(235)
ترجمه :
234 - و كسانى كه از شما مى ميرند و همسرانى باقى مى گذارند ، بايد چهار ماه و ده روز ، انتظار بكشند ( و عده نگه دارند ) ! و هنگامى كه به آخر مدتشان رسيدند ، گناهى بر شما نيست كه هر چه مى خواهند ، در باره خودشان به طور شايسته انجام دهند ( و با مرد دلخواه خود ، ازدواج كنند ) .
و خدا به آنچه عمل مى كنيد ، آگاه است .
235 - و گناهى بر شما نيست كه به طور كنايه ، ( از زنانى كه همسرانشان مرده اند ) خواستگارى كنيد ، و يا در دل تصميم بر اين كار بگيريد ( بدون اينكه آن را اظهار كنيد ) .
خداوند مى دانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد ، ( و با خواسته طبيعى شما به شكل معقول ، مخالف نيست ، ) ولى پنهانى با آنها قرار زناشويى نگذاريد ، مگر اينكه به طرز پسنديده اى ( به طور كنايه ) اظهار كنيد ! ( ولى در هر حال ، ) اقدام به ازدواج ننماييد ، تا عده آنها سر آيد ! و بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد ، مى داند ! از مخالفت او به پرهيزيد و بدانيد خداوند ، آمرزنده و بردبار است ( و در مجازات بندگان ، عجله نمى كند ) !
تفسير نمونه ج : 2 ص : 193
تفسير : خرافاتى كه زنان را بيچاره مى كرد !
يكى از مسائل و مشكلات اساسى زنان ازدواج بعد از مرگ شوهر است ، از آنجا كه ازدواج فورى زن با همسر ديگر بعد از مرگ شوهر با محبت و دوستى و حفظ احترام شوهر سابق و تعيين به خالى بودن رحم از نطفه همسر پيشين سازگار نيست و به علاوه موجب جريحه دار ساختن عواطف بستگان متوفى است ، آيه فوق ازدواج مجدد زنان را مشروط به عده نگه داشتن به مدت چهار ماه و ده روز ذكر كرده است رعايت حريم زندگانى زناشويى حتى بعد از مرگ با همسر موضوعى است فطرى و لذا هميشه در قبائل مختلف آداب و رسوم گوناگونى براى اين منظور بوده است گر چه گاهى در اين رسوم آن چنان افراط مى كردند كه عملا زنان را در بن بست و اسارت قرار مى دادند و گاهى جنايت آميزترين كارها را در مورد او مرتكب مى شدند به عنوان نمونه : بعضى از قبائل پس از مرگ شوهر زن را آتش زده و يا بعضى او را با مرد دفن مى كردند ، برخى زن را براى هميشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشه نشين مى كردند و در پاره اى از قبائل زنها موظف بودند مدتى كنار قبر شوهر زير خيمه سياه و چركين با لباسهاى مندرس و كثيف دور از هر گونه آرايش و زيور و حتى شستشو به سر برده و بدين وضع شب و روز خود را بگذرانند .
آيه فوق بر تمام اين خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه مى دهد بعد از نگاهدارى عده و حفظ حريم زوجيت گذشته اقدام به ازدواج كنند ، مى فرمايد : كسانى كه از شما مى ميرند و همسرانى از خود باقى مى گذارند ، آنها بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند و هنگامى كه مدتشان سر آمد ، گناهى بر
تفسير نمونه ج : 2 ص : 194
شما نيست كه هر چه مى خواهند در باره خودشان به طور شايسته انجام دهند و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند .
( و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف ) .
و از آنجا كه گاه اولياء و بستگان زن ، دخالتهاى بى موردى در كار او مى كنند و يا منافع خويش را در ازدواج آينده زن در نظر مى گيرند ، در پايان آيه خداوند به همه هشدار مى دهد و مى فرمايد : خداوند از هر كارى كه انجام مى دهيد آگاه است و هر كس را به جزاى اعمال نيك و بد خود مى رساند ( و الله بما تعملون خبير ) .
جمله لا جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف با توجه به اينكه مخاطب ، مردان فاميل هستند ، نشان مى دهد كه گوئى آزاد گذاشتن زن را بعد از مرگ شوهر ، براى خود گناه مى دانستند و به عكس تضييق و سختگيرى را وظيفه مى شمردند ، اين آيه به وضوح مى گويد آنها را آزاد بگذاريد و هيچ گناهى بر شما نيست ( در ضمن از اين تعبير استفاده مى شود كه ولايت پدر و جد نيز در اينجا ساقط است ) ولى به زنان نيز يادآورى مى كند كه آنها از آزادى خود سوء استفاده نكنند و به طور شايسته ( بالمعروف ) براى انتخاب شوهر جديد ، اقدام نمايند .
طبق رواياتى كه از پيشوايان اسلام به ما رسيده است زنان موظفند در اين مدت شكل سوگوارى خود را حفظ كنند ، يعنى مطلقا آرايش نكنند ، ساده باشند و البته فلسفه نگاهدارى اين چنين عده اى نيز همين را ايجاب مى كند .
اسلام زنان را بحدى از آداب و رسوم خرافى دوران جاهلى نجات داد كه برخى پنداشتند حتى در همين مدت كوتاه عده هم مى توانند ازدواج كنند ، يكى از همين زنان كه چنين مى پنداشت ، روزى خدمت پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و مى خواست اجازه براى ازدواج مجدد بگيرد ، از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سئوال كرد آيا اجازه مى دهيد سرمه كشيده و خود را آرايش دهم ؟ حضرت فرمود : شما زنان موجودات عجيبى هستيد ! تا قبل از اسلام عده
تفسير نمونه ج : 2 ص : 195
وفات را در سخت ترين شرايط و گاه تا آخر عمر مى گذرانديد در حالى كه به خود حتى حق شستشو هم نمى داديد اينك كه اسلام براى حرمت خانواده و رعايت حق زوجيت به شما دستور داده مدت كوتاهى ساده بسر بريد طاقت نمى آوريد .
جالب توجه اين كه در احكام اسلامى در مورد عده به اين معنى تصريح شده كه اگر هيچ گونه احتمالى در مورد باردارى زن در ميان نباشد باز بايد زنانى كه همسرانشان وفات يافته اند عده نگاهدارند .
و نيز به همين دليل آغاز عده مرگ شوهر نيست بلكه موقعى است كه خبر مرگ شوهر به زن مى رسد هر چند بعد از ماهها باشد ، و اين خود مى رساند كه تشريع اين حكم قبل از هر چيز به خاطر حفظ احترام و حريم زوجيت است ، اگر چه مساله باردارى احتمالى زن در اين قانون مسلما مورد توجه بوده است .
آيه بعد به يكى از احكام مهم زنانى كه در عده هستند ( به تناسب بحثى كه در باره عده وفات گذشت ) اشاره كرده ، مى فرمايد : گناهى بر شما نيست كه از روى كنايه ( از زنانى كه در عده وفات هستند ) خواستگارى كنيد ، و يا در دل تصميم داشته باشيد ، خدا مى دانست شما به ياد آنها خواهيد افتاد ، ولى با آنها در تنهائى با صراحت وعده ازدواج نگذاريد ، مگر اينكه به طرز شايسته اى ( با كنايه ) اظهار كنيد ( و لا جناح عليكم فيما عرضتم به من خطبة النساء او اكننتم فى انفسكم علم الله انكم ستذكرونهن و لكن لا تواعدوهن سرا الا ان تقولوا قولا معروفا ) .
اين دستور در واقع براى آن است كه هم حريم ازدواج سابق حفظ شده باشد و هم زنان بيوه ، از حق تعيين سرنوشت آينده خود محروم نگردند ، دستورى كه هم عادلانه است و هم توأم با حفظ احترام طرفين .
در حقيقت اين يك امر طبيعى است كه با فوت شوهر ، زن به سرنوشت آينده
تفسير نمونه ج : 2 ص : 196
خود فكر مى كند و مردانى نيز ممكن است - به خاطر شرايط سهل تر كه زنان بيوه دارند - در فكر ازدواج با آنان باشند ، از طرفى بايد حريم زوجيت سابق نيز حفظ شود ، آنچه در بالا آمد ، دستور حساب شده اى است كه همه اين مسائل در آن رعايت شده است .
جمله و لكن لا تواعدوهن سرا مى فهماند كه علاوه بر لزوم خوددارى از خواستگارى آشكار ، نبايد در خفا و پنهانى ، با چنين زنانى در مدت عده ملاقات كرد و با صراحت خواستگارى نمود ، مگر اينكه صحبت به گونه اى باشد كه با آداب اجتماعى و موضوع مرگ شوهر سازش داشته باشد يعنى در پرده و با كنايه صورت گيرد .
تعبير به عرضتم از ماده تعريض ، به گفته راغب در مفردات ، به معنى سخنى است كه تاب دو معنى داشته باشد ، راست و دروغ يا ظاهر و باطن .
و به گفته مفسر بزرگوار مرحوم طبرسى در مجمع البيان ، تعريض ضد تصريح است ، در اصل از عرض گرفته شده كه به معنى كناره و گوشه چيزى است .
در روايات اسلامى در تفسير اين آيه براى خواستگارى كردن به طور سربسته و به اصطلاح قرآن قول معروف مثالهايى ذكر شده به عنوان نمونه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : قول معروف اين است كه مثلا مرد به زن مورد نظرش بگويد : انى فيك لراغب و انى للنساء لمكرم ، فلا تسبقينى بنفسك ، من به تو علاقه دارم زنان را گرامى مى دارم ، در مورد كار خود از من پيشى مگير .
همين مضمون يا شبيه به آن در كلمات بسيارى از فقهاء آمده است .
نكته قابل توجه اينكه گر چه آيه فوق ، بعد از آيه عده وفات قرار گرفته ، ولى فقهاء تصريح كرده اند كه حكم بالا ، مخصوص عده وفات نيست بلكه شامل غير آن
تفسير نمونه ج : 2 ص : 197
نيز مى شود .
مرحوم صاحب حدائق ، فقيه و محدث معروف ، مى گويد : اصحاب ما تصريح كرده اند كه تعريض و كنايه نسبت به خواستگارى در مورد زنى كه در عده رجعى است ، حرام است ، اما نسبت به زن مطلقه غير رجعيه هم از سوى شوهرش و هم از سوى ديگران جايز است ، ولى تصريح به آن براى هيچكدام جايز نيست ... اما در عده بائن ، تعريض از ناحيه شوهر و ديگران جايز است ولى تصريح تنها از سوى شوهر جايز است نه ديگرى - شرح بيشتر اين موضوع را در كتب فقهى مخصوصا در ادامه كلام صاحب حدائق مطالعه فرمائيد .
سپس در ادامه آيه مى فرمايد : ( ولى در هر حال ) عقد نكاح را نبنديد تا عده آنها به سر آيد ( و لا تعزموا عقدة النكاح حتى يبلغ الكتاب اجله ) .
و به طور مسلم اگر كسى در عده ، عقد ازدواج ببندد باطل است ، بلكه اگر آگاهانه اين كار را انجام دهد سبب مى شود كه آن زن براى هميشه نسبت به او حرام گردد .
و به دنبال آن مى فرمايد : بدانيد خداوند آنچه را در دل داريد مى داند از مخالفت او به پرهيزيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده داراى حلم است و در مجازات بندگان عجله نمى كند ( و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه و اعلموا ان الله غفور حليم ) .
و به اين ترتيب خداوند از تمام نيات و اعمال بندگانش آگاه است و متخلفان را به سرعت مجازات نمى كند لا تعزموا از ماده عزم به معنى قصد است ، و هنگامى كه مى فرمايد : و لا تعزموا عقدة النكاح ، در واقع نهى از انجام عقد ازدواج به صورت مؤكد است ، يعنى حتى نيت چنين كارى را در زمان عده نكنيد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 198
لا جُنَاحَ عَلَيْكمْ إِن طلَّقْتُمُ النِّساءَ مَا لَمْ تَمَسوهُنَّ أَوْ تَفْرِضوا لَهُنَّ فَرِيضةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلى المُْوسِع قَدَرُهُ وَ عَلى الْمُقْترِ قَدَرُهُ مَتَعَا بِالْمَعْرُوفِ حَقاًّ عَلى المُْحْسِنِينَ(236) وَ إِن طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضتُمْ لَهُنَّ فَرِيضةً فَنِصف مَا فَرَضتُمْ إِلا أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاح وَ أَن تَعْفُوا أَقْرَب لِلتَّقْوَى وَ لا تَنسوُا الْفَضلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(237)
ترجمه :
236 - اگر زنان را قبل از آميزش جنسى يا تعيين مهر ، ( به عللى ) طلاق دهيد ، گناهى بر شما نيست .
( و در اين موقع ، ) آنها را ( با هديه اى مناسب ، ) بهره مند سازيد ! آن كس كه توانايى دارد ، به اندازه توانايى اش ، و آن كس كه تنگدست است ، به اندازه خودش ، هديه اى شايسته ( كه مناسب حال دهنده و گيرنده باشد ) بدهد ! و اين بر نيكوكاران ، الزامى است .
237 - و اگر زنان را ، پيش از آنكه با آنها تماس بگيريد و ( آميزش جنسى كنيد ) طلاق دهيد ، در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كرده ايد ، ( لازم است ) نصف آنچه را تعيين كرده ايد ( به آنها بدهيد ) مگر اينكه آنها ( حق خود را ) ببخشند ، يا ( در صورتى كه صغير و سفيه باشند ، ولى آنها ، يعنى ) آن كس كه گره ازدواج به دست اوست ، آن را ببخشد .
و گذشت كردن شما ( و بخشيدن تمام مهر به آنها ) بپرهيزكارى نزديكتر است .
و گذشت و نيكوكارى را در ميان خود فراموش نكنيد ، كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست !
تفسير : چگونگى اداى مهر
باز در ادامه احكام طلاق در اين دو آيه احكام ديگرى بيان شده است .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 199
نخست مى فرمايد : گناهى بر شما نيست اگر زنان را قبل از اينكه با آنها تماس پيدا كنيد ( و آميزش جنسى انجام دهيد ) و تعيين مهر نمائيد ، طلاق دهيد ( لا جناح عليكم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة ) .
البته اين در صورتى است كه مرد يا زن و مرد بعد از عقد ازدواج و پيش از عمل زناشويى ، متوجه شوند كه به جهاتى نمى توانند با هم زندگى كنند ، چه بهتر كه در اين موقع با طلاق از هم جدا شوند ، زيرا در مراحل بعد كار مشكل تر مى شود .
و به هر حال اين تعبير ، پاسخى است براى آنها كه تصور مى كردند طلاق قبل از عمل زناشويى يا قبل از تعيين مهر ، صحيح نيست ، قرآن مى گويد : چنين طلاقى گناهى ندارد و صحيح است ( و اى بسا جلو مفاسد بيشترى را بگيرد ) .
بعضى نيز جناح را در اينجا به معنى مهر گرفته اند كه بر دوش شوهر سنگينى مى كند يعنى به هنگام طلاق قبل از عمل زناشويى و تعيين مهر هيچ گونه مهرى بر عهده شما نيست .
گر چه بعضى از مفسران شرح زيادى درباره اين تفسير گفته اند ، ولى به كار بردن كلمه جناح ، به معنى مهر مانوس نيست .
بعضى نيز احتمال داده اند كه معنى جمله بالا اين است : كه طلاق زنها قبل از آميزش در همه حال جايز است ( خواه در حال عادت ماهيانه باشند يا نه ) در حالى كه بعد از آميزش حتما بايد در حال پاكى خالى از آميزش باشد اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد ، زيرا با جمله او تفرضوا لهن فريضة سازگار نيست .
سپس به بيان حكم ديگرى در اين رابطه مى پردازد و مى فرمايد : در چنين حالى بايد آنها را ( با هديه مناسبى ) بهره مند سازيد ( و متعوهن ) .
بنابر اين اگر نه مهرى تعيين شده و نه آميزشى حاصل گشته ، شوهر بايد
تفسير نمونه ج : 2 ص : 200
هديه اى كه مناسب با شئون زن باشد ، بعد از طلاق به او بپردازد ولى در پرداخت اين هديه ، قدرت توانائى شوهر نيز بايد در نظر گرفته شود ، و لذا در دنباله آيه مى گويد : بر آن كس كه توانائى دارد به اندازه توانائيش ، و بر آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش هديه شايسته اى لازم است ، و اين حقى است بر نيكوكاران ( على الموسع قدره و على المقتر قدره متاعا بالمعروف حقا على المحسنين ) .
موسع به معنى توانگر ، و مقتر به معنى تنگدست است ( از ماده قتر به معنى بخل و تنگ نظرى نيز آمده است ) مانند : ( و كان الانسان قتورا ) .
بنابر اين توانگران بايد به اندازه خود و تنگدستان نيز درخور توانايى شان اين هديه را بپردازند ، و شئون زن نيز در اين جهت در نظر گرفته شده است .
جمله متاعا بالمعروف مى تواند اشاره اى به همه اينها باشد يعنى هديه اى به طور شايسته و دور از اسراف و بخل ، و مناسب حال دهنده و گيرنده .
از آنجا كه اين هديه اثر قابل ملاحظه اى در جلوگيرى از حس انتقام جويى و رهايى زن از عقده هايى كه ممكن است ، بر اثر گسستن پيوند زناشويى حاصل شود ، در آيه فوق آن را وابسته به روحيه نيكوكارى و احسان كرده و مى گويد : حقا على المحسنين : اين عمل بر نيكوكاران لازم است يعنى بايد آميخته با روح نيكوكارى و مسالمت باشد .
ناگفته پيدا است تعبير به نيكوكاران نه به خاطر اين است كه حكم مزبور جنبه الزامى ندارد بلكه براى تحريك احساسات خيرخواهانه افراد در راه انجام اين وظيفه است و گرنه همانطور كه اشاره شد اين حكم جنبه الزامى دارد .
نكته جالب ديگرى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه : قرآن از هديه اى
تفسير نمونه ج : 2 ص : 201
كه مرد بايد به زن بپردازد تعبير به متاع كرده است و متاع در لغت به معناى چيزهائى است كه انسان از آنها بهره مند و متمتع مى شود و غالبا به غير پول و وجه نقد اطلاق مى گردد زيرا از پول بطور مستقيم نمى توان استفاده كرد بلكه بايد تبديل به متاع شود روى همين جهت قرآن از هديه تعبير به متاع كرده است .
و اين موضوع از نظر روانى اثر خاصى دارد زيرا بسيار مى شود كه هديه اى از اجناس قابل استفاده مانند خوراك و پوشاك و نظاير آن كه براى اشخاص برده مى شود هر چند كم قيمت باشد اثرى در روح آنها مى گذارد كه اگر آن را تبديل به پول كنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت و لذا در رواياتى كه در اين زمينه به ما رسيده مى بينيم غالبا ائمه اطهار نمونه هاى هديه را امثال لباس و مواد غذائى و يا زمين زراعتى ذكر كرده اند .
ضمنا از آيه به خوبى استفاده مى شود كه در ازدواج دائم تعيين مهر از قبل لازم نيست و طرفين مى توانند بعد از عقد روى آن توافق كنند و نيز استفاده مى شود كه اگر قبل از تعيين مهر و آميزش جنسى ، طلاق صورت گيرد مهر واجب نخواهد بود و هديه مزبور جانشين مهر مى شود .
بايد توجه كرد كه زمان و مكان در مقدار هديه مناسب مؤثر است .
در آيه بعد سخن از زنانى به ميان آمده كه براى آنها تعيين مهر شده است ولى قبل از آميزش و عروسى ، جدا مى شوند ، مى فرمايد : اگر آنها را طلاق دهيد پيش از آنكه با آنان تماس پيدا كنيد ( و آميزش انجام شود ) در حالى كه مهرى براى آنها تعيين كرده ايد ، لازم است نصف آنچه را تعيين كرده ايد به آنها بدهيد ( و ان
تفسير نمونه ج : 2 ص : 202
طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم ) .
اين حكم قانونى مساله است ، كه به زن حق مى دهد نصف تمام مهريه را بدون كم و كاست بگيرد هر چند آميزشى حاصل نشده باشد .
ولى بعدا به سراغ جنبه هاى اخلاقى و عاطفى مى رود و مى فرمايد : مگر اينكه آنها حق خود را ببخشند ( و يا اگر صغير و سفيه هستند ، ولى آنان يعنى ) آن كس كه گره ازدواج به دست او است آن را ببخشد ( الا ان يعفون او يعفو الذى بيده عقدة النكاح ) .
روشن است كه ولى در صورتى مى تواند از حق صغير صرف نظر كند كه مصلحت صغير ايجاب نمايد .
بنابر اين حكم پرداخت نصف مهر ، صرف نظر از مساله عفو و بخشش است .
از آنچه گفتيم روشن مى شود كه منظور از الذى بيده عقدة النكاح ( كسى كه گره ازدواج به دست او است ) ولى صغير يا سفيه است ، زيرا او است كه حق دارد اجازه ازدواج بدهد ، ولى بعضى از مفسران چنين پنداشته اند كه منظور شوهر است ، يعنى هر گاه شوهر تمام مهر را قبلا پرداخته باشد ( آن چنان كه در ميان بسيارى از اعراب معمول بوده ) حق دارد نصف آن را باز پس گيرد مگر اينكه ببخشد و صرف نظر كند .
اما دقت در آيه نشان مى دهد كه صحيح همان تفسير اول است ، زيرا روى سخن در آيه با شوهران است ، به همين دليل آنها را مخاطب قرار داده و مى گويد : و ان طلقتموهن ( اگر آنها را طلاق داديد ) در حالى كه جمله او يعفو الذى بيده عقدة النكاح به صورت فعل غائب ذكر شده و مناسب نيست كه منظور از آن ، شوهران باشند .
آرى در جمله بعد مى گويد : عفو و گذشت شما ( و پرداختن تمام مهر ) به پرهيزكارى نزديك تر است و نيكوكارى و فضل را در ميان خود فراموش نكنيد كه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 203
خداوند به آنچه انجام مى دهيد بينا است ( و ان تعفوا اقرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بينكم ان الله بما تعملون بصير ) .
به طور مسلم مخاطب در اين جمله شوهرانند و در نتيجه در جمله قبل سخن از گذشت اولياء و در اين جمله سخن از گذشت شوهران است .
و جمله و لا تنسوا الفضل بينكم خطابى است به عموم مسلمانان كه روح گذشت و بزرگوارى را در تمام اين موارد فراموش نكنند .
رواياتى كه از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) به ما رسيده است نيز آيه را به همين صورت تفسير مى كند ، و مفسران شيعه با توجه به مضمون آيه و روايات اهل بيت (عليهم السلام) نيز همين نظر را انتخاب كرده اند و گفته اند منظور از اين عبارت اولياء زوجه هستند ، البته مواردى پيش مى آيد كه سر سختى كردن در گرفتن نصف مهر ، آن هم قبل از عروسى ممكن است احساسات شوهر و اقوامش را جريحه دار كند و در صدد انتقام جويى بر آيند و ممكن است حيثيت و آبروى زن را در معرض خطر قرار دهد اين جا است كه گاه ، پدر براى حفظ مصلحت دختر خود ، لازم مى بيند كه از حق او گذشت نمايد .
جمله و ان تعفوا اقرب للتقوى ( عفو و گذشت شما به پرهيزكارى نزديك تر است ) ، وظيفه مردان را در برابر زنان مطلقه خود بيان مى كند ، كه اگر تمام مهر را پرداخته اند چيزى پس نگيرند و اگر نپرداخته اند همه آن را بپردازند و از نيمى كه حق آنها است صرف نظر كنند ، زيرا مسلم است دختر يا زنى كه بعد از عقد يا پيش از عروسى از شوهر خود جدا مى شود ضربه سختى مى خورد و از نظر اجتماعى و روانى مواجه با مشكلاتى است و بى شك گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر ، تا حدى مرهم بر اين جراحات مى گذارد .
لحن مجموعه آيه ، بر اصل اساسى معروف و احسان ، در اين مسائل تاكيد مى كند ، كه حتى طلاق و جدائى آميخته با نزاع و كشمكش و تحريك روح
تفسير نمونه ج : 2 ص : 204
انتقام جويى نباشد ، بلكه بر اساس بزرگوارى و احسان و عفو و گذشت ، قرار گيرد ، زيرا اگر مرد و زنى نتوانند ، با هم زندگى كنند و به دلائلى از هم جدا شوند دليلى ندارد كه ميان آنها عداوت و دشمنى حاكم گردد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 205
حَفِظوا عَلى الصلَوَتِ وَ الصلَوةِ الْوُسطى وَ قُومُوا للَّهِ قَنِتِينَ(238) فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَاناً فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْكرُوا اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ(239)
ترجمه :
238 - در انجام همه نمازها ، ( به خصوص ) نماز وسطى ] نماز ظهر [كوشا باشيد ! و از روى خضوع و اطاعت ، براى خدا بپاخيزيد .
239 - و اگر ( به خاطر جنگ ، يا خطر ديگرى ) بترسيد ، ( نماز را ) در حال پياده يا سواره انجام دهيد ! اما هنگامى كه امنيت خود را باز يافتيد ، خدا را ياد كنيد ! ] نماز را به صورت معمولى بخوانيد ! [همانگونه كه خداوند ، چيزهايى را كه نمى دانستيد ، به شما تعليم داد .

شان نزول :
جمعى از منافقان گرمى هوا را بهانه براى ايجاد تفرقه در صفوف مسلمين قرار داده بودند و در نماز جماعت شركت نمى كردند و به دنبال آنها بعضى از مؤمنين نيز از شركت در جماعت خوددارى كرده بودند و جماعت مسلمين كاهش يافت ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از اين جهت ناراحت بود حتى آنها را تهديد به مجازات شديد كرد ، لذا در حديثى از زيد بن ثابت نقل شده كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در گرماى فوق العاده نيمروز تابستان نماز ( ظهر ) را با جماعت مى گذارد و اين نماز براى اصحاب و ياران سخت ترين نماز بود ، به طورى كه گاه پشت سر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يك صف يا دو صف بيشتر نبود ، در اينجا فرمود : من تصميم گرفته ام خانه كسانى را كه در نماز ما شركت نمى كنند بسوزانم ، آيه فوق نازل شد و اهميت نماز ظهر را ( با
تفسير نمونه ج : 2 ص : 206 <`r> جماعت ) تاكيد كرد .
اين تشديد نشان مى دهد كه مساله عدم شركت ، تنها به خاطر گرمى هوا نبود ، بلكه گروهى مى خواستند با اين بهانه به تضعيف اسلام و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ايجاد شكاف در صفوف مسلمين بپردازند كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با اين لحن شديد در مقابل آنها موضع گيرى فرمود .

تفسير : اهميت نماز ، مخصوصا نماز وسطى
از آنجا كه نماز مؤثرترين رابطه انسان با خدا است ، و در صورتى كه با شرائط صحيح انجام گيرد دل را لبريز از عشق و محبت خدا مى كند و در پرتو آن انسان بهتر مى تواند خود را از آلودگى به گناه پاك سازد ، در آيات قرآن تاكيد فراوانى روى آن شده ، از جمله در نخستين آيه فوق مى فرمايد : در انجام همه نمازها مخصوصا نماز وسطى ، مداومت كنيد و در حفظ آن كوشا باشيد ( حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى ) .
و با خضوع و خشوع و توجه كامل ، براى خدا بپاخيزيد ( و قوموا لله قانتين ) .
مبادا گرما و سرما و گرفتاريهاى دنيا و پرداختن به مال و همسر و فرزند شما را از اين امر مهم باز دارد .
در اينكه : منظور از صلوة وسطى ( نماز ميانه ) چيست ؟ مفسران ، تفسيرهاى زيادى ذكر كرده اند ، در تفسير مجمع البيان شش قول ، و در تفسير فخر رازى هفت قول ، و در تفسير قرطبى ده قول ، و در تفسير روح المعانى سيزده قول نقل شده است .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 207
بعضى آن را نماز ظهر ، و بعضى نماز عصر ، و بعضى نماز مغرب و بعضى نماز عشا و بعضى نماز صبح و بعضى نماز جمعه ، و بعضى نماز شب يا خصوص نماز وتر دانسته اند و براى هر يك از اين اقوال توجيهى ذكر شده ، ولى با قرائن مختلفى كه در دست است روشن است كه منظور همان نماز ظهر است زيرا علاوه بر اينكه نماز ظهر در وسط روز انجام مى شود ، و شان نزول آيه نيز گواهى مى دهد ، و روايات متعددى كه از معصومين (عليهم السلام) نقل شده بر آن تاكيد دارند .
تاكيد روى اين نماز به خاطر اين بوده كه بر اثر گرمى هواى نيمروز تابستان ، يا گرفتاريهاى شديد كسب و كار ، نسبت به آن كمتر اهميت مى دادند ، آيه فوق اهميت نماز وسطى ، و لزوم محافظت بر آن را مورد تاكيد قرار داده است .
قانتين از ماده قنوت به دو معنى آمده است : 1 - پيروى و اطاعت كردن
2 - خضوع و خشوع و تواضع ، ولى بعيد نيست كه در آيه فوق به هر دو معنى باشد چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير جمله و قوموا لله قانتين فرمود : منظور اين است كه نماز را با خضوع و توجه به خداوند بجا آوريد .
و در حديث ديگرى مى فرمايد : يعنى از روى اطاعت بپاخيزيد .
در آيه بعد تاكيد مى كند كه در سخت ترين شرائط حتى در صحنه جنگ نبايد نماز فراموش شود منتها در چنين وضعى ، بسيارى از شرائط نماز همچون رو به قبله بودن و انجام ركوع و سجود به طور متعارف ، ساقط مى شود ، لذا مى فرمايد : و اگر
تفسير نمونه ج : 2 ص : 208
( به خاطر جنگ يا خطر ديگرى ) بترسيد بايد ( نماز را ) در حال پياده يا سواره انجام دهيد و ركوع و سجود را با ايماء و اشاره بجا آوريد ( فان خفتم فرجالا او ركبانا ) .
اما هنگامى كه امنيت خود را باز يافتيد ، خدا را ياد كنيد ، آن چنان كه به شما ، چيزهايى را تعليم داد كه نمى دانستيد و نماز را در اين حال به صورت معمولى و با تمام آداب و شرائط انجام دهيد ( فاذا امنتم فاذكروا الله كما علمكم ما لم تكونوا تعلمون ) .
روشن است شكرانه اين تعليم الهى كه طرز نماز خواندن در حالت امن و خوف را به انسانها آموخته ، همان عمل كردن بر طبق آن است .
رجال در اينجا جمع راجل به معنى پياده ، و ركبان جمع راكب ، به معنى سواره است ، و منظور اين است كه به هنگام خوف از حمله دشمن مى توانيد نماز را در حالتى كه سواره ، يا پياده و در حال حركت و فعاليت هستيد انجام دهيد .
در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) نقل شده كه در بعضى از جنگها دستور داد تا نماز را به هنگام جنگ با تسبيح و تكبير و لا اله الا الله بجا آورند و نيز در حديث ديگرى مى خوانيم كه ان النبى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) صلى يوم الاحزاب ايماء : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در جنگ احزاب با اشاره نماز خواند .
و نيز از امام كاظم (عليه السلام) روايت شده كه در پاسخ اين سؤال كه اگر شخصى گرفتار حيوان درنده اى شود ، و وقت نماز فرا رسد و از ترس آن درنده نتواند حركت كند چگونه نماز بخواند ؟ فرمود : با همان وضعى كه دارد بايد نماز را بخواند هر چند پشت به قبله باشد ، و ركوع و سجود را با اشاره در حالى كه ايستاده است انجام دهد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 209
اين نماز همان نماز خوف است كه فقهاء در كتابهاى فقهى به طور مشروح ، پيرامون آن بحث كرده اند ، بنابر اين آيه فوق تاكيد بر اين معنى دارد كه محافظت بر نمازها ، تنها در حال امنيت نيست ، بلكه در همه حال بايد نماز را بجا آورد تا پيوند بندگان با آفريدگار جهان ، هميشه بر قرار باشد و به يقين از اين طريق نقطه اتكاء و اميدى براى انسان به وجود مى آيد ، و او را در غلبه بر مشكلات ، پيروز خواهد ساخت .

نكته : نقش نماز در تقويت روحيه ها
ممكن است كسانى تصور كنند كه تا اين حد اصرار و تاكيد در باره نماز يك نوع سختگيرى محسوب مى شود و شايد انسان را از وظائف خطيرى كه براى دفاع از خود در چنين لحظات دارد غافل سازد .
در حالى كه اين يك اشتباه بزرگ است معمولا انسان در اين حالات بيش از هر چيز نياز به تقويت روحيه دارد و اگر ترس و وحشت و ضعف روحيه بر او غلبه كند شكست او تقريبا قطعى خواهد بود ، چه عملى بهتر از نماز و پيوند با خدائى كه فرمانش در تمام جهان هستى نافذ است و همه چيز در برابر اراده او سهل و آسان است ، مى تواند روحيه سربازان مجاهد يا كسانى كه مواجه با خطرى شده اند را تقويت كند ! گذشته از اين شواهد فراوانى در مجاهدات مسلمين صدر اول ديده مى شود ، در اخبار مربوط به جنگ چهارم مسلمانان با صهيونيست ها كه در رمضان سال
1393 - هجرى قمرى - روى داد مى خوانيم كه توجه سربازان اسلام به نماز و مبانى اسلام اثر فوق العاده اى در تقويت روحى آنها و پيروزى بر دشمن داشت .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 210
به هر حال اهميت و تاثير نماز ، بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد ، بى شك نماز اگر با همه آداب بخصوص با حضور قلب كه روح آن است انجام شود ، تاثير فوق العاده مثبتى در فرد و جامعه دارد ، و مى تواند بسيارى از مشكلات را حل كند ، و جامعه را از بسيارى از مفاسد برهاند و در حوادث سخت و پيچيده ، يار و ياور انسان باشد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 211
وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكمْ وَ يَذَرُونَ أَزْوَجاً وَصِيَّةً لأَزْوَجِهِم مَّتَعاً إِلى الْحَوْلِ غَيرَ إِخْرَاج فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْكمْ فى مَا فَعَلْنَ فى أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوف وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكيمٌ(240) وَ لِلْمُطلَّقَتِ مَتَعُ بِالْمَعْرُوفِ حَقاًّ عَلى الْمُتَّقِينَ(241) كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكمْ ءَايَتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(242)
ترجمه :
240 - و كسانى كه از شما در آستانه مرگ قرار مى گيرند و همسرانى از خود به جا مى گذارند .
بايد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال ، آنها را ( با پرداختن هزينه زندگى ) بهره مند سازند ، به شرط اينكه آنها ( از خانه شوهر ) بيرون نروند ( و اقدام به ازدواج مجدد نكنند ) .
و اگر بيرون روند ، ( حقى در هزينه ندارند ، ولى ) گناهى بر شما نيست نسبت به آنچه در باره خود ، به طور شايسته انجام مى دهند .
و خداوند ، توانا و حكيم است .
241 - و براى زنان مطلقه ، هديه مناسبى لازم است ( كه از طرف شوهر ، پرداخت گردد ) اين ، حقى است بر مردان پرهيزكار .
242 - اين چنين ، خداوند آيات خود را براى شما شرح مى دهد ، شايد انديشه كنيد !
تفسير : بخش ديگرى از احكام طلاق
در اين آيات بار ديگر به مساله ازدواج و طلاق و امورى در اين رابطه باز مى گردد .
و نخست در باره شوهرانى سخن مى گويد كه در آستانه مرگ قرار گرفته و همسرانى از خود به جاى مى گذارند ، مى فرمايد : و كسانى كه از شما مى ميرند - يعنى در آستانه مرگ قرار مى گيرند - و همسرانى از خود باقى مى گذارند بايد براى همسران خود وصيت كنند كه تا يك سال آنها را بهره مند سازند ، و از خانه بيرون
تفسير نمونه ج : 2 ص : 212
نكنند در خانه شوهر ، باقى بمانند و هزينه زندگى آنها پرداخت شود ( و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا وصية لازواجهم متاعا الى الحول غير اخراج ) .
البته اين در صورتى است كه آنها از خانه شوهر بيرون نروند و اگر بيرون روند ( حقى در هزينه و سكنى ندارند ولى ) گناهى بر شما نيست ، نسبت به آنچه در باره خود از كار شايسته ( مانند انتخاب شوهر مجدد بعد از تمام شدن عده ) انجام دهند ( فان خرجن فلا جناح عليكم فى ما فعلن فى انفسهن من معروف ) .
در پايان آيه ، گويا براى اينكه چنين زنانى از آينده خود نگران نباشند آنها را دلدارى داده ، مى فرمايد : خداوند قادر است كه راه ديگرى بعد از فقدان شوهر پيشين در برابر آنها بگشايد ، و اگر مصيبتى به آنها رسيده حتما حكمتى در آن بوده است ، زيرا خداوند توانا و حكيم است ( و الله عزيز حكيم ) .
اگر از روى حكمتش درى را ببندد ، به لطفش در ديگرى را خواهد گشود و جاى نگرانى نيست .
بنابر آنچه در بالا گفته شد ، معلوم مى شود جمله يتوفون در اينجا به معنى مردن نيست ، بلكه به قرينه ذكر وصيت به معنى قرار گرفتن در آستانه مرگ است .
جمله فان خرجن فلا جناح عليكم فى ما فعلن فى انفسهن من معروف مطابق تفسير بالا دليل بر اين است كه پرداختن هزينه زندگى تا يك سال از حقوق زن بر ورثه شوهر مى باشد ، و هر گاه زن به دلخواه خود نخواست در خانه شوهر بماند ، و از نفقه استفاده كند ، كسى مسئوليتى در برابر او نخواهد داشت و نيز اگر بخواهد اقدام به ازدواج تازه كند مانعى ندارد .
ولى بعضى براى اين جمله ، تفسير ديگرى ذكر كرده اند و آن اينكه اگر مدت يك سال را صبر نمود و پس از آن ، از خانه شوهر بيرون رفت و ازدواج نمود ، مانعى ندارد .
مطابق تفسير دوم نگاهدارى عده به مدت يكسال بر زن لازم است ، و مطابق
تفسير نمونه ج : 2 ص : 213
تفسير اول لازم نيست و به تعبير ديگر ادامه عده تا يك سال بنابر تفسير اول ، يك حق است و بنابر تفسير دوم يك حكم ، ولى ظاهر آيه با تفسير اول سازگارتر است چرا كه ظاهر جمله اخير اين است كه جنبه استثناء از حكم قبل دارد .

نكته : آيا اين آيه نسخ شده است ؟
بسيارى از مفسران معتقدند كه اين آيه به وسيله آيه 234 همين سوره كه قبلا گذشت و در آن ، عده وفات چهار ماه و ده روز تعيين شده بود نسخ شده است ، و مقدم بودن آن آيه بر اين آيه از نظر ترتيب و تنظيم قرآنى دليل بر اين نيست كه قبلا نازل شده است ، زيرا مى دانيم تنظيم آيات يك سوره بر طبق تاريخ نزول نيست ، بلكه گاهى آياتى كه بعد نازل شده در آغاز سوره قرار گرفته ، و آياتى كه قبل نازل شده در اواخر سوره ، و اين به خاطر مناسبت آيات و به دستور پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) صورت گرفته است .
و نيز گفته اند حق نفقه يك سال ، قبل از نزول آيات ارث بوده و بعد از آن كه براى زن ، ارث قرار داده شد ، اين حق از بين رفت ، بنابر اين آيه فوق ، از دو جهت ( از نظر مقدار زمان عده و از نظر نفقه ) نسخ شده است .
مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد : همه علما اتفاق دارند كه اين آيه منسوخ است ، سپس حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه ( در عصر جاهليت ) هنگامى كه مرد از دنيا مى رفت تا يك سال از مال شوهر ، نفقه او را مى دادند سپس بدون ميراث ، خارج مى شد ، بعدا آيه يك چهارم و يك هشتم ( مربوط به ارث زن ) ، اين آيه را نسخ كرد .
بنابر اين بايد نفقه زن در مدت عده ، از ارث او باشد ، و نيز از آن حضرت نقل مى كند كه فرمود : آيه مربوط به نگه داشتن عده در چهار ماه و ده روز و همچنين آيه
 

Back Index Next