تفسير نمونه ج : 2 ص : 109
يَسئَلُونَك عَنِ الشهْرِ الْحَرَامِ قِتَال فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ
صدُّ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ كفْرُ بِهِ وَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ
أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبرُ عِندَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ
لا يَزَالُونَ يُقَتِلُونَكُمْ حَتى يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكمْ إِنِ استَطعُوا وَ
مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُت وَ هُوَ كافِرٌ فَأُولَئك حَبِطت
أَعْمَلُهُمْ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ أُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِيهَا
خَلِدُونَ(217) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا وَ جَهَدُوا فى
سبِيلِ اللَّهِ أُولَئك يَرْجُونَ رَحْمَت اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ
رَّحِيمٌ(218)
ترجمه :
217 - از تو ، درباره جنگ كردن در ماه حرام ، سؤال مى كنند ، بگو : جنگ در آن ، (
گناهى ) بزرگ است ، ولى جلوگيرى از راه خدا ( و گرايش مردم به آيين حق ) و كفر
ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام ، و اخراج ساكنان آن ، نزد خداوند مهم
تر از آن است ، و ايجاد فتنه ، ( و محيط نامساعد ، كه مردم را به كفر ، تشويق و از
ايمان باز مى دارد ) حتى از قتل بالاتر است .
و مشركان ، پيوسته با شما مى جنگند ، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند ،
ولى كسى كه از آيينش برگردد ، و در حال كفر بميرد ، تمام اعمال نيك ( گذشته ) او ،
در دنيا و آخرت ، بر باد مى رود ، و آنان اهل دوزخند ، و هميشه در آن خواهند بود .
218 - كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نموده اند ،
آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 110
شان نزول :
گفته اند : اين آيه در مورد سريه عبد الله بن جحش نازل شده است .
جريان چنين بود كه : پيش از جنگ بدر پيامبر اسلام عبد الله بن جحش را طلبيد و نامه
اى به او داد و هشت نفر از مهاجرين را همراه وى نمود ، به او فرمان داد پس از آنكه
دو روز راه پيمود ، نامه را بگشايد ، و طبق آن عمل كند ، او پس از دو روز طى طريق
نامه را گشود و چنين يافت : پس از آنكه نامه را باز كردى تا نخله ( زمينى كه بين
مكه و طايف است ) پيش برو و در آنجا وضع قريش را زير نظر بگير و جريان را به ما
گزارش بده .
عبد الله جريان را براى همراهانش نقل نمود و اضافه كرد : پيامبر مرا از مجبور ساختن
شما در اين راه منع كرده است ، بنابر اين هر كس آماده شهادت است با من بيايد ، و
ديگران باز گردند همه با او حركت كردند ، هنگامى كه به نخله رسيدند به قافله اى از
قريش برخورد كردند كه عمرو بن حضرمى در آن بود ، چون روز آخر رجب ( يكى از ماههاى
حرام ) بود در مورد حمله به آنها به مشورت پرداختند .
بعضى گفتند : اگر امروز هم از آنها دست برداريم وارد محيط حرم خواهند شد و ديگر نمى
توان متعرض آنها شد ، سرانجام شجاعانه به آنها حمله كردند عمرو
تفسير نمونه ج : 2 ص : 111
بن حضرمى را كشتند و قافله را با دو نفر نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
آوردند ، پيغمبر به آنان فرمود : من به شما دستور نداده بودم كه در ماههاى حرام
نبرد كنيد ، و دخالتى در غنائم و اسيران نكرد ، مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به
سرزنش آنها پرداختند ، مشركان نيز زبان به طعن گشودند كه محمد (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) جنگ و خونريزى و اسارت را در ماههاى حرام ، حلال شمرده در اين هنگام
آيه اول نازل شد پس از آنكه اين آيه نازل شد عبد الله بن جحش و همراهانش اظهار
كردند كه در اين راه براى درك ثواب جهاد كوشش كرده اند و از پيامبر پرسيدند كه آيا
اجر مجاهدان را دارند يا نه ؟ آيه دوم ( ان الذين آمنوا و الذين هاجروا ... ) نازل
گرديد .
تفسير : جنگ در ماههاى حرام
همان گونه كه از شان نزول بر مى آيد و لحن آيه نيز اجمالا به آن گواهى مى دهد آيه
نخست در صدد پاسخگوئى به پاره اى از سؤالات درباره جهاد و استثناهاى آن است .
مى فرمايد : از تو درباره جنگ كردن در ماههاى حرام سؤال مى كنند ( يسئلونك عن الشهر
الحرام قتال فيه ) .
سپس مى افزايد : به آنها بگو جنگ در آن ( گناه ) بزرگى است ( قل قتال فيه كبير ) .
و به اين ترتيب سنتى را كه از زمانهاى قديم و اعصار انبياى پيشين در ميان عرب در
مورد تحريم پيكار در ماههاى حرام ( رجب ، ذى القعده ، ذى الحجه و محرم ) وجود داشته
با قاطعيت امضا مى كند .
سپس مى فرمايد : چنين نيست كه اين قانون استثنائى نداشته باشد نبايد اجازه داد
گروهى فاسد و مفسد زير چتر اين قانون هر ظلم و فساد و گناهى را
تفسير نمونه ج : 2 ص : 112
مرتكب شوند درست است كه جهاد در ماه حرام مهم است ولى جلوگيرى از راه خدا و كفر
ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام ، و خارج كردن و تبعيد نمودن ساكنان آن
، نزد خداوند از آن مهمتر است ( و صد عن سبيل الله و كفر به و المسجد الحرام و
اخراج اهله منه اكبر عند الله ) .
سپس مى افزايد : ايجاد فتنه ( و منحرف ساختن مردم از دين خدا ) از قتل هم بالاتر
است ( و الفتنة اكبر من القتل ) .
چرا كه آن ، جنايتى است بر جسم انسان و اين جنايتى است بر جان و روح و ايمان انسان
و بعد چنين ادامه مى دهد كه مسلمانان نبايد تحت تاثير تبليغات انحرافى مشركان قرار
گيرند ، زيرا آنها دائما با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان باز
گردانند ( و در واقع به كمترين از اين قانع نيستند ) ( و لا يزالون يقاتلونكم حتى
يردوكم عن دينكم ان استطاعوا ) .
بنابر اين محكم در برابر آنها بايستيد ، و به وسوسه هاى آنها در زمينه ماه حرام و
غير آن اعتنا نكنيد و بعد به مسلمانان در زمينه بازگشت از دين خدا هشدار جدى داده
مى گويد : هر كس از شما مرتد شود و از دينش برگردد ، و در حال كفر بميرد ، تمام
اعمال نيك او در دنيا و آخرت بر باد مى رود و آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن مى
مانند ( و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و
الاخرة و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ) .
چه مجازاتى از اين سختتر و وحشتناكتر كه تمام اعمال نيك انسان نابود شود و نه در
دنيا و نه در آخرت به حال او مفيد نيفتد و گرفتار عذاب جاويدان الهى نيز بشود .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 113
روشن است اعمال نيك هم بركات و آثارى در دنيا دارد و هم در آخرت ، افراد مرتد از
همه اين آثار محروم مى شوند به علاوه ارتداد سبب مى شود كه تمام آثار ايمان برچيده
شود همسرانشان جدا گردند و اموالشان به ارث به بازماندگان آنان برسد .
در آيه بعد به نقطه مقابل اين گروه اشاره كرده و مى فرمايد : كسانى كه ايمان آوردند
و كسانى كه هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند ( و بر ايمان خود استوار ماندند )
آنها اميد رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است ( ان الذين آمنوا و
الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمة الله و الله غفور رحيم ) .
آرى اين گروه در پرتو اين سه كار بزرگ ( ايمان و هجرت و جهاد ) اگر مرتكب اشتباهاتى
نيز بشوند ( همانگونه كه در شان نزول در داستان عبد الله بن جحش آمده بود ) ممكن
است مشمول عنايات و مغفرت الهى گردند .
نكته : مساله احباط و تكفير
حبط در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى اين است چهار پائى آنقدر بخورد كه شكمش
باد كند و چون اين حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مى گردد اين واژه به معنى
باطل و بى خاصيت شدن به كار مى رود لذا در معجم مقائيس اللغة معنى آن را بطلان ذكر
كرده است و به همين دليل در آيه 16 سوره هود هم رديف باطل ذكر شده مى فرمايد :
اولئك الذين ليس لهم فى الاخرة الا النار و
تفسير نمونه ج : 2 ص : 114
حبط ما صنعوا فيها و باطل ما كانوا يعملون : دنيا پرستان كسانى هستند كه در آخرت جز
آتش بهره اى ندارند و آنچه را در دنيا انجام داده اند بر باد مى رود و اعمالشان
باطل مى شود .
و اما احباط در اصطلاح متكلمان و علماء عقائد عبارت از اين است كه ثواب اعمال پيشين
بر اثر گناهان از بين برود نقطه مقابل تكفير كه به معنى از بين رفتن كيفر و آثار
گناهان پيشين به خاطر اعمال نيك آينده است .
در اينكه آيا احباط و تكفير در مورد ثواب اعمال صالح و كيفر گناهان صحيح است يا نه
در ميان علماء عقائد بحث و گفتگو است به گفته مرحوم علامه مجلسى ره مشهور ميان
متكلمان اماميه بطلان احباط و تكفير است آنها فقط مى گويند : ثواب مشروط به آن است
كه انسان با ايمان از دنيا برود و عقاب مشروط به اين است كه به هنگام مرگ با اسلام
و توبه از دنيا نرود .
ولى علماء معتزله نظر به ظواهر بعضى از آيات و روايات معتقد به صحت احباط و تكفيرند
.
خواجه نصير الدين طوسى در كتاب تجريد العقايد : احباط را باطل شمرده و به دليل عقل
و نقل بر آن استدلال كرده است دليل عقلى او اين است كه احباط مستلزم ظلم است ( زيرا
كسى كه ثواب كمترى داشته و گناه بيشترى پس از احباط به منزله كسى خواهد بود كه اصلا
كار نيك نكرده است و اين يك نوع ستم در حق او خواهد بود ) و اما دليل نقلى اين است
كه قرآن با صراحت مى گويد : فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا
يره : هر كس به مقدار سنگينى ذره اى كار خير كند آن را مى بيند و هر كس به مقدار
سنگينى ذره اى كار شر كند آن را مى بيند .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 115
در ميان دانشمندان معتزله ابو هاشم احباط و تكفير را به هم آميخته و عنوان موازنه
را به وجود آورده است به اين معنى كه گناه و ثواب را با هم مى سنجد و از يكديگر كسر
مى كند .
ولى حق اين است كه احباط و تكفير امرى ممكن مى باشد و هيچ گونه ظلمى از آن حاصل نمى
گردد ، و آيات و رواياتى صريحا بر آن دلالت دارد و به نظر مى رسد مخالفت منكران
بازگشت به يك نوع نزاع لفظى مى كند .
توضيح اينكه : گاه مى شود انسان ساليان دراز زحمت مى كشد و با مشقت فراوان سرمايه
اى مى اندوزد ولى با يك ندانم كارى و يا يك هوسبازى آن را از دست مى دهد يعنى حسنات
سابق حبط مى شود .
و يا به عكس مرتكب اشتباهات و خسارتهاى زيادى شده و با يك عمل عاقلانه و حساب شده
همه را جبران مى كند اين يك نوع تكفير است ( تكفير يك نوع پوشانيدن و جبران كردن
است ) در مسائل معنوى نيز همين اصل صادق مى باشد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 116
* يَسئَلُونَك عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كبِيرٌ وَ
مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكبرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَ يَسئَلُونَك مَا ذَا
يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَتِ لَعَلَّكمْ
تَتَفَكَّرُونَ(219) فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ يَسئَلُونَك عَنِ الْيَتَمَى
قُلْ إِصلاحٌ لَّهُمْ خَيرٌ وَ إِن تخَالِطوهُمْ فَإِخْوَنُكُمْ وَ اللَّهُ
يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصلِح وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ
اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(220)
ترجمه :
219 - درباره شراب و قمار از تو سؤال مى كنند ، بگو : در آنها گناه و زيان بزرگى
است ، و منافعى ( از نظر مادى ) براى مردم در بر دارد ، ( ولى ) گناه آنها از
نفعشان بيشتر است .
و از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند ؟ بگو : از مازاد نيازمندى خود .
اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مى سازد ، شايد انديشه كنيد !
220 - ( تا انديشه كنيد ) درباره دنيا و آخرت ! و از تو درباره يتيمان سؤال مى كنند
، بگو : اصلاح كار آنان بهتر است .
و اگر زندگى خود را با زندگى آنان بياميزيد ، ( مانعى ندارد ، ) آنها برادر ( دينى
) شما هستند .
( و همچون يك برادر با آنها رفتار كنيد ! ) خداوند ، مفسدان را از مصلحان ، باز مى
شناسد .
و اگر خدا بخواهد ، شما را به زحمت مى اندازد ، ( و دستور مى دهد در عين سرپرستى
يتيمان ، زندگى و اموال آنها را بكلى از اموال خود ، جدا سازيد ، ولى خداوند چنين
نمى كند ، ) زيرا او توانا و حكيم است .
شان نزول :
درباره شان نزول آيه اول گفته اند گروهى از ياران پيامبر خدمتش آمدند و عرض كردند :
حكم شراب و قمار را كه عقل را زائل و مال را تباه مى كند بيان فرما ! آيه نخست نازل
شد و به آنها پاسخ داد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 117
و در شان نزول آيه دوم در تفسير قمى از امام صادق (عليه السلام) و در مجمع البيان
از ابن عباس چنين نقل شده است : هنگامى كه آيه و لا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى
احسن ( و به مال يتيم جز به بهترين طريق نزديك نشويد و آيه ان الذين ياكلون اموال
اليتامى ظلما انما ياكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا ( كسانى كه اموال يتيمان
را از روى ظلم و ستم مى خورند ، تنها آتش مى خورند و به زودى به آتش سوزانى مى
سوزند نازل شد ، كه در آن از نزديك شدن به اموال و دارايى يتيمان مگر در صورتى كه
براى آنان نفعى داشته باشد ، و نيز از خوردن اموال آنان نهى شده ، مردمى كه يتيمى
در خانه داشتند ، از كفالت وى فاصله گرفتند و او را به حال خود گذاشتند ، و حتى
گروهى آنان را از خانه خود بيرون كردند ، و آنها كه بيرون نكردند ، در خانه براى
آنان وضعى به وجود آورده بودند كه كمتر از بيرون كردن نبود ، زيرا غذاى او را كه از
مال خودش تهيه مى شد ، با غذاى خود مخلوط نمى كردند ، و حتى جداگانه براى آنان غذا
مى پختند و پس از آنكه آن يتيم در گوشه اى از اطاق غذاى مخصوص خويش را مى خورد ،
زيادى آن را اگر اضافه مى آمد ، براى او ذخيره مى كردند تا دفعه بعد بخورد و اگر
فاسد مى شد به دور مى ريختند .
همه اين كارها براى آن بود كه گرفتار مسؤوليت خوردن مال يتيم نشده باشند اين عمل هم
براى سرپرستان و هم براى يتيمان مشكلات فراوانى به بار مى آورد ، به دنبال اين
جريان آنها خدمت پيامبر رسيده و از اين طرز عمل سؤال كردند در پاسخ آنها اين آيه
نازل شد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 118
تفسير : پاسخ به چهار سؤال
آيه اول از دو سؤال درباره شراب و قمار شروع مى شود ، مى فرمايد : از تو درباره
شراب و قمار سؤال مى كنند ( يسئلونك عن الخمر و الميسر ) .
خمر در لغت در اصل به گفته راغب به معنى پوشانيدن چيزى است و لذا به چيزى كه با آن
مى پوشانند خمار گفته مى شود هر چند خمار معمولا به چيزى گفته مى شود كه زن سر خود
را با آن مى پوشاند .
در معجم مقاييس اللغه نيز براى خمر يك ريشه ذكر كرده كه دلالت بر پوشاندن و اختلاط
و آميزش در پنهانى مى كند و از آنجا كه شراب عقل انسان را مى پوشاند به آن خمر گفته
شده زيرا سبب مستى است و مستى پرده اى بر روى عقل مى افكند و نمى گذارد انسان خوب و
بد را تشخيص دهد .
خمر در اصطلاح شرع به معنى شراب انگور نيست بلكه به معنى هر مايع مست كننده است
خواه از انگور گرفته شده باشد و يا از كشمش يا خرما و يا هر چيز ديگر ، هر چند در
لغت براى هر يك از انواع مشروبات الكلى اسمى قرار داده شده است .
ميسر از ماده يسر گرفته شده كه به معنى سهل و آسان است ، و از آنجا كه قمار در نظر
بعضى از مردم وسيله آسانى براى نيل به مال و ثروت است به آن ميسر گفته شده است .
سپس در جواب مى فرمايد : بگو در اين دو گناه بزرگى است و منافعى ( از نظر ظاهر و
جنبه مادى ) براى مردم دارد ولى گناه آنها از نفعشان بيشتر است ( قل فيهما اثم كبير
و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما ) .
با توجه به اينكه جامعه عرب جاهلى بسيار آلوده به شراب و قمار بوده حكم تحريم اين
دو به طور تدريجى و در چند مرحله نازل شده و اگر نرمش و مدارائى در
تفسير نمونه ج : 2 ص : 119
لحن آيه مشاهده مى شود به خاطر همين معنى است .
در اين آيه منافع و زيانهاى اين دو با هم مقايسه شده و برترى زيانها و گناه سنگين
آن بر منافع آنها مورد تصريح قرار گرفته است مسلما منافع مادى كه احيانا از طريق
فروش شراب يا انجام قمار حاصل مى شود و يا منافع خيالى كه به خاطر تخدير حاصل از
مستى شراب و غفلت از هموم و غموم و اندوهها به دست مى آيد در برابر زيانهاى فوق
العاده اخلاقى و اجتماعى و بهداشتى اين دو بسيار ناچيز است .
بنابر اين هيچ انسان عاقلى به خاطر آن نفع كم به اين همه زيان تن در نمى دهد .
اثم به گفته معجم مقاييس اللغة در اصل ، به معنى كندى و عقب افتادن است ، و از آنجا
كه گناهان ، انسان را از رسيدن به خيرات ، عقب مى اندازد اين واژه بر آن اطلاق شده
است ، بلكه در بعضى از موارد از آيات قرآن غير اين معنى ( كندى و تاخر ) مناسب نيست
، مانند : و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم ، و هنگامى كه به او گفته شود
، تقوا پيشه كن ، غرور ، و مقامات موهوم او را از وصول به تقوا ، كند مى سازد .
به هر حال ، اثم به هر كار و هر چيزى گفته مى شود كه حالتى در روح و عقل به وجود مى
آورد ، و انسان را از رسيدن به نيكيها و كمالات باز مى دارد ، بنابر اين وجود اثم
كبير در شراب و قمار ، دليل بر تاثير منفى اين دو در رسيدن به تقوا و كمالات معنوى
و انسانى است كه شرح آن در نكته ها خواهد آمد .
سومين سؤالى كه در آيه فوق مطرح است ، سؤال درباره انفاق است ، مى فرمايد : از تو
سؤال مى كنند چه چيز انفاق كنند ( و يسئلونك ما ذا ينفقون ) .
بگو از مازاد نيازمنديهايتان ( قل العفو ) .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 120
در تفسير در المنثور ، در شان نزول اين قسمت از آيه ، از ابن عباس ، چنين نقل شده
كه گروهى از صحابه و ياران پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سؤال كردند (
اينكه مى گوييد در راه خدا انفاق كنيد ) ما نمى دانيم چه مقدار از اموال خود را
انفاق كنيم آيا همه را در راه خدا به نيازمندان بدهيم يا مقدارى از آن را .
در پاسخ آنها آيه فوق ، نازل گرديد و به آنها دستور داد در انفاق خود رعايت عفو
كنيد ، اكنون ببينيم عفو در اينجا به چه معنى است ؟ عفو در اصل - به گفته راغب در
مفردات - به معنى قصد بر گرفتن چيزى است يا به معنى چيزى كه بر گرفتن آن آسان است .
و از آنجا كه اين معنى ، بسيار گسترده است ، بر مصاديق گوناگونى اطلاق شده ، از
جمله بخشش و آمرزش ، از بين بردن اثر ، حد وسط و ميانه هر چيز ، و مقدار اضافى چيزى
، و بهترين قسمت مال ، ظاهرا دو معنى اول متناسب با مفهوم آيه نيست و به نظر مى رسد
، مراد يكى از سه معنى اخير باشد ، يعنى در انفاق حد وسط را رعايت كنيد و يا مقدار
اضافى از نيازمنديهاى خود را انفاق نمائيد و يا به هنگام انفاق به سراغ قسمتهاى بى
ارزش مال نرويد ، از بهترين قسمتها كه بر گرفتن آن براى خودتان به خاطر مرغوبيت سهل
و آسان است در راه خدا نيز از همان انفاق كنيد .
در روايات اسلامى نيز ، آيه فوق به همين معنى تفسير شده است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : العفو الوسط : منظور از
عفو ( در آيه فوق ) حد وسط است .
و در تفسير على بن ابراهيم مى خوانيم لا اقتار و لا اسراف : نه سختگيرى باشد و نه
اسراف .
و در مجمع البيان از امام باقر (عليه السلام) آمده است : عفو ، مازاد خوراك سال
تفسير نمونه ج : 2 ص : 121
است .
احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه مى توان گفت ( هر چند آن را در كلمات هيچ يك از
مفسران نديده ايم ) اين است كه عفو به همان معنى اول ، يعنى مغفرت و گذشت از لغزش
ديگران است ، مطابق اين معنى ، تفسير آيه چنين مى شود : بگو بهترين انفاق ، انفاق
عفو و گذشت است .
با توجه به اوضاع اجتماعى عرب جاهلى و محل نزول قرآن ، مخصوصا مكه و مدينه كه از
نظر دشمنى و كينه توزى ، و عدم گذشت ، در حد اعلا بودند ، اين احتمال چندان دور
نيست ، به خصوص اينكه شخص پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز نمونه كامل اين معنى
بود ، همان گونه كه اعلام عفو عمومى ، نسبت به مشركان مكه كه سرسخت ترين و سنگدل
ترين دشمنان اسلام بودند نشان مى دهد ، و هيچ مانعى ندارد كه آنها سؤال از انفاق
اموال كنند ، ولى نياز شديد آنها به انفاق عفو ، سبب شود كه قرآن آنچه را لازم تر
است ، در پاسخ بيان كند و اين يكى از شؤون فصاحت و بلاغت است كه گوينده پاسخ سؤال
طرف را رها كرده و به مهمتر از آن مى پردازد .
در ميان اين تفاسير ، تضادى وجود ندارد و ممكن است همه آنها در مفهوم آيه جمع باشد
.
و بالاخره در پايان آيه مى فرمايد : خداوند آيات خود را چنين بيان مى كند شايد تفكر
و انديشه كنيد ( كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم تتفكرون ) .
و بلافاصله در آيه بعد ، مركز اصلى فكر و انديشه را چنين بيان مى كند : در دنيا و
آخرت ( فى الدنيا و الاخرة ) .
آرى بايد تمام كارها در زندگى مادى و معنوى ، توأم با فكر و انديشه باشد ، از
تفسير نمونه ج : 2 ص : 122
اين تعبير ، دو نكته روشن مى شود : نخست اينكه انسان گر چه موظف است در برابر خدا و
پيامبرش ، تسليم باشد ، ولى اين اطاعت ، به معنى اطاعت كوركورانه نيست ، بلكه
اطاعتى است آميخته با آگاهى ، بايد از اسرار احكام الهى نه فقط در زمينه تحريم شراب
و قمار ، بلكه در همه زمينه ها ، و لو اجمالا آگاه گردد ، و با درك صحيح آنها را
انجام دهد .
معنى اين سخن آن نيست كه اطاعت احكام الهى ، مشروط به درك فلسفه آنهاست ، بلكه
منظور اين است كه به موازات اين اطاعت ، بايد بكوشد تا از اسرار و روح احكام خدا
آگاه گردد .
ديگر اينكه : انديشه بايد در تمام زمينه ها انجام گيرد ، براى نيازمنديهاى جسم و
جان ، روح و بدن ، چرا كه دنيا و آخرت به هم مربوطند ، و ويرانى هر يك در ديگرى اثر
مى گذارد .
اصولا انديشه درباره يكى از اين دو به تنهائى نمى تواند ترسيم صحيحى ، از واقعيت
اين عالم ، در اختيار انسان بگذارد ، چرا كه هر يك از اين دو بخشى از اين عالم است
، دنيا بخش كوچكتر ، و آخرت بخش عظيم تر و آنها كه تنها درباره يكى از اين دو مى
انديشند ، تفكر درستى از عالم هستى ندارند .
سپس به چهارمين سؤال و پاسخ آن مى پردازد و مى فرمايد : از تو درباره يتيمان سؤال
مى كنند ( و يسئلونك عن اليتامى ) .
بگو اصلاح كار آنان بهتر است ( قل اصلاح لهم خير ) .
و اگر زندگى خود را با آنان بياميزيد ( مانعى ندارد ) آنها برادر شما هستند ( و ان
تخالطوهم فاخوانكم ) .
به اين ترتيب قرآن ، به مسلمانان گوشزد مى كند كه شانه خالى كردن از زير بار
مسؤوليت سرپرستى يتيمان ، و آنها را به حال خود واگذاردن ، كار درستى نيست ،
تفسير نمونه ج : 2 ص : 123
بهتر اين است كه سرپرستى آنها را بپذيريد ، و كارهاى آنان را سامان دهيد و اصلاح
كنيد ، و اگر زندگى و اموال آنها با زندگى و اموال شما مخلوط گردد مشكلى نيست ، در
صورتى كه نظر شما اصلاح باشد و بسان يك برادر ، با آنها رفتار كنيد .
سپس اضافه مى كند : كه خداوند مفسد را از مصلح مى شناسد ( و الله يعلم المفسد من
المصلح ) آرى او از نيات همه شما آگاه است ، و آنها كه قصد سوء استفاده از اموال
يتيمان دارند ، و با آميختن اموال آنها با اموال خود ، به حيف و ميل اموال يتيمان
مى پردازند را از دلسوزان پاكدل واقعى مى شناسد .
و در پايان آيه مى فرمايد : خداوند اگر بخواهد مى تواند كار را بر شما سخت بگيرد و
شما را به زحمت اندازد ( و در عين دستور دادن به سرپرستى يتيمان ، دستور دهد كه
اموال آنها را به كلى از اموال خود جدا سازيد ، ولى خداوند هرگز چنين نمى كند )
زيرا او توانا و حكيم است ( و لو شاء الله لاعنتكم ان الله عزيز حكيم ) .
نكته ها :
1 - رابطه احكام چهارگانه بالا
- همان گونه كه ملاحظه كرديد ، چهار سؤال در دو آيه فوق ، درباره مساله شراب و قمار
و انفاق و يتيمان ، همراه پاسخ آنها آمده است ، ذكر اين چهار سؤال و جواب با يكديگر
ممكن است ، به اين جهت باشد كه واقعا مردم گرفتار اين چهار مساله و درگير با آنها
بودند ، لذا پى در پى درباره اين چهار موضوع سؤال مى كردند ( توجه داشته باشيد كه
يسئلونك فعل مضارع و
تفسير نمونه ج : 2 ص : 124
دليل بر استمرار است ) .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين هر چهار مورد به نحوى با مسايل مالى مربوط است ،
شراب و قمار ، مايه تباهى اموال ، و انفاق مايه شكوفائى آن و سرپرستى يتيمان ، ممكن
است مفيد و يا مخرب باشد .
ديگر اينكه : انفاق جنبه عمومى و همگانى و جنبه اخروى و اصلاح دارد ، و شراب و قمار
جنبه خصوصى و مادى و افساد دارد و اصلاح كار يتيمان نيز داراى هر دو جنبه عمومى و
خصوصى است ، و به اين ترتيب مصداق تفكر در دنيا و آخرت مى باشد .
و از اينجا رابطه خمر و ميسر ( شراب و قمار ) نيز روشن مى شود ، زيرا هر دو مايه
تباهى اموال ، و فساد جامعه ، و انواع بيماريهاى جسم و جان انسان هستند .
2 - زيانهاى نوشابه هاى الكلى
الف - اثر الكل در عمر :
يكى از دانشمندان مشهور غرب اظهار مى دارد كه هر گاه از جوانان 21 ساله تا 23 ساله
معتاد به مشروبات الكلى 51 نفر بميرند در مقابل از جوانهاى غير معتاد ده نفر هم تلف
نمى شوند .
دانشمند مشهور ديگرى ثابت كرده است كه جوانهاى بيست ساله كه انتظار مى رود پنجاه
سال عمر كنند در اثر نوشيدن الكل بيشتر از 35 سال عمر نمى كنند .
بر اثر تجربياتى كه كمپانيهاى بيمه عمر كرده اند ثابت شده است كه عمر معتادان به
الكل نسبت به ديگران 25 الى 30 درصد كمتر است .
آمار گيرى نشان مى دهد كه حد متوسط عمر معتادان به الكل در حدود 35 الى 50 سال است
، در صورتى كه حد متوسط عمر با رعايت نكات بهداشتى از 60 سال به بالا است .
ب - اثر الكل در نسل :
كسى كه در حين انعقاد نطفه مست است 35 درصد عوارض الكليسم حاد را به فرزند خود
منتقل مى كند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند ، صددرصد عوارض حاد در بچه ظاهر مى
شود براى اينكه به اثر الكل در
تفسير نمونه ج : 2 ص : 125
فرزندان بهتر توجه شود آمارى را در اينجا مى آوريم : كودكانى كه زودتر از وقت طبيعى
به دنيا آمده اند از پدران و مادران الكلى 45 درصد ، و از مادران الكلى 31 درصد ، و
از پدران الكلى 17 درصد ، بوده اند .
كودكانى كه هنگام تولد توانائى زندگى را ندارند ، از پدران الكلى 6 درصد ، و از
مادران الكلى 45 درصد ، كودكانى كه كوتاه قد بوده اند از پدران و مادران الكلى 75
درصد و از مادران الكلى 45 درصد بوده است ، كودكانى كه فاقد نيروى كافى عقلانى و
روحى بوده اند از مادران و از پدران الكلى نيز 75 درصد بوده است .
ج - اثر الكل در اخلاق :
در شخص الكلى عاطفه خانوادگى و محبت نسبت به زن و فرزند ضعيف مى شود بطوريكه مكرر
ديده شده كه پدرانى فرزندان خود را با دست خود كشته اند .
د - زيانهاى اجتماعى الكل :
طبق آمارى كه انستيتوى پزشكى قانونى شهر نيون در سال 1961 تهيه نموده است جرايم
اجتماعى الكليستها از اين قرار است : مرتكبين قتلهاى عمومى 50 درصد .
ضرب و جرحها در اثر نوشيدن الكل 8 / 77 درصد سرقتهاى مربوط به الكليستها 5 / 88
درصد .
جرايم جنسى مربوط به الكليها 8 / 88 درصد ، مى باشد .
اين آمار نشان مى دهد كه اكثريت قاطع جنايات و جرايم بزرگ در حال مستى روى مى دهد .
ه - زيانهاى اقتصادى مشروبات الكلى :
يكى از روان پزشكهاى معروف مى گويد : متاسفانه حكومتها حساب منافع و عايدات مالياتى
شراب را مى كنند ، ولى حساب بودجه هاى هنگفت ديگرى را كه صرف ترميم مفاسد شراب مى
شود ، نكرده اند ، اگر دولتها حساب هاى ازدياد بيماريهاى روحى را در اجتماع و
خسارتهاى جامعه منحط ، و اتلاف وقتهاى گرانبها ، و تصادفات رانندگى در اثر مستى ، و
فساد نسلهاى پاك ، و تنبلى و بى قيدى و بى كارى ، و عقب ماندن فرهنگ و زحمات و
گرفتاريهاى پليس ، و پرورشگاهها جهت سرپرستى اولاد الكليها و بيمارستانها ، و
تشكيلات دادگسترى براى جنايات آنها و زندانها براى مجرمين از
تفسير نمونه ج : 2 ص : 126
الكليها ، و ديگر خسارتهاى ناشى از ميگسارى را يك جا بكنند خواهند دانست در آمدى كه
به عنوان عوارض و ماليات شراب عايد مى گردد ، در برابر خسارت نامبرده هيچ است ،
بعلاوه نتايج اسف انگيز صرف مشروبات الكلى را تنها با دلار و پول نمى توان سنجيد ،
زيرا مرگ عزيزان ، و به هم خوردن خانواده ها ، و آرزوهاى بر باد رفته و فقدان
مغزهاى متفكر انسانى ، به هيچ وجه قابل مقايسه با پول نمى باشد .
خلاصه ضررهاى الكل آنقدر زياد است كه به گفته يكى از دانشمندان اگر دولت ها ضمانت
كنند در نيمى از ميخانه ها را ببندند مى توان ضمانت كرد كه از نيمى از بيمارستانها
و تيمارستانها بى نياز شويم .
از آنچه گفته شد ، معنى آيه مورد بحث به خوبى روشن مى گردد كه اگر در تجارت مشروبات
الكلى سودى براى بشر باشد و يا فرضا چند لحظه بى خبرى و فراموش كردن غمها براى او
سودى محسوب شود ، زيان آن به درجات بيشتر ، وسيع تر و طولانى تر است بطورى كه اين
دو با هم قابل مقايسه نيستند .
3 - آثار شوم قمار
كمتر كسى را مى توان يافت كه از زيانهاى گوناگون قمار بى خبر باشد ، براى توضيح
بيشتر گوشه اى از عواقب شوم و خانمان برانداز آن را بطور فشرده يادآور مى شويم :
الف - قمار بزرگ ترين عامل هيجان :
كليه روان شناسان و دانشمندان پيسيكولوژى ، معتقدند كه هيجانات روانى عامل اصلى
بسيارى از بيماريهاست ، مثلا كم شدن ويتامينها ، زخم معده ، جنون و ديوانگى ،
بيماريهاى عصبى روانى به صورت خفيف و حاد و مانند آنها در بسيارى از موارد ناشى از
هيجان مى باشند ، و قمار بزرگترين عامل پيدايش هيجان است تا آنجا كه يكى از
دانشمندان امريكا مى گويد : در هر سال در اين كشور فقط دو هزار نفر در اثر هيجان
قمار مى ميرند ، و
تفسير نمونه ج : 2 ص : 127
بطور متوسط قلب يك پوكرباز ( يك نوع بازى قمار ) متجاوز از صد بار در دقيقه مى زند
، قمار گاهى سكته قلبى و مغزى نيز ايجاد مى كند ، و قطعا عامل پيرى زودرس خواهد بود
.
بعلاوه به گفته دانشمندان شخصى كه مشغول بازى قمار است ، نه تنها روح وى دستخوش
تشنج است بلكه تمام جهازات بدن او در يك حالت فوق العاده بسر مى برند ، يعنى ضربان
قلب بيشتر مى شود ، مواد قندى در خون او مى ريزد ، در ترشحات غدد داخلى اختلال حاصل
مى شود ، رنگ صورت مى پرد ، دچار بى اشتهايى مى شود ، و پس از پايان قمار به دنبال
يك جنگ اعصاب و حالت بحرانى به خواب مى رود ، و غالبا براى تسكين اعصاب و ايجاد
آرامش در بدن متوسل به الكل و ساير مواد مخدر مى شود ، كه در اين صورت زيانهاى ناشى
از آن را نيز بايد به زيانهاى مستقيم قمار اضافه كرد .
از زبان دانشمندان ديگرى مى خوانيم : قمارباز ، انسانى مريض است كه دائما احتياج به
مراقبت روانى دارد ، فقط بايد سعى كرد به او فهماند كه يك خلع روانى وى را به سوى
اين عمل ناهنجار سوق مى دهد ، تا در صدد معالجه خويش بر آيد .
ب - رابطه قمار با جنايات :
يكى از بزرگترين مؤسسات آمارگيرى جهانى ثابت كرده است كه : 30 درصد جنايتها با قمار
رابطه مستقيم دارد ، و از عوامل به وجود آمدن 70 درصد جنايات ديگر نيز بشمار مى رود
.
ج - ضررهاى اقتصادى قمار :
در طول سال ميليون ها بلكه ميلياردها از ثروت مردم جهان در اين راه از بين مى رود ،
گذشته از ساعات زيادى كه از نيروى انسانى در اين راه تلف مى شود ، و حتى نشاط كار
مداوم را در ساعات ديگر سلب مى كند ، مثلا در گزارشها چنين آمده است : در شهر مونت
كارلو كه يكى از مراكز معروف قمار در دنيا است ، يك نفر در مدت 19 ساعت قمار بازى 4
ميليون تومان ثروت خود را از دست داد ، وقتى درهاى قمارخانه بسته شد يك راست به
جنگل رفت ، و با يك گلوله مغز خويش را متلاشى كرد ، و به زندگى خود خاتمه داد ،
گزارش دهنده اضافه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 128
مى كند ، جنگلهاى مونت كارلو بارها شاهد خودكشى اين پاك بازها بوده است .
د - زيانهاى اجتماعى قمار :
بسيارى از قماربازان به علت اينكه گاهى برنده مى شوند و در يك ساعت ممكن است هزاران
تومان سرمايه ديگران را به جيب خود بريزند ، حاضر نمى شوند تن به كارهاى توليدى و
اقتصادى بدهند ، در نتيجه چرخهاى توليد و اقتصاد به همان نسبت لنگ مى شود ، و درست
اگر دقت كنيم مى بينيم كه ، تمام قماربازان و عائله آنان سربار اجتماع هستند ، و
بدون اينكه كمترين سودى به اين اجتماع برسانند از دست رنج آنها استفاده مى كنند ، و
گاهى هم كه در بازى قمار باختند ، براى جبران آن دست به سرقت مى زنند .
خلاصه زيانهاى ناشى از قمار بحدى است كه حتى بسيارى از كشورهاى غير مسلمان آن را
قانونا ممنوع اعلام داشته اند اگر چه عملا بطور وسيع آن را انجام مى دهند .
مثلا انگلستان در سال 1853 ، امريكا در سال 1855 ، شوروى در سال 1854 و آلمان در
سال 1873 قمار را ممنوع اعلام نمودند .
در پايان اين بحث اشاره به اين موضوع جالب به نظر مى رسد ، كه طبق آمارى كه بعضى از
محققان تهيه كرده اند جيب برى 90 درصد ، فساد اخلاق 10 درصد ، ضرب و جرح 40 درصد ،
جرايم جنسى 15 درصد ، طلاق 30 درصد و خودكشى 5 درصد ، معلول قمار است .
اگر بخواهيم يك تعريف جامعى براى قمار تهيه كنيم ، بايد بگوييم : قمار يعنى قربانى
كردن مال و شرف براى بدست آوردن مال غير به خدعه و تزوير و احيانا به عنوان تفريح و
نرسيدن به هيچكدام .
تا اينجا به ضررهاى جبران ناپذير خمر و ميسر ( شراب و قمار ) توجه شد و لازم است به
يك نكته ديگر نيز توجه كنيم ، و آن اينكه : چرا خداوند به هنگام سرزنش و نهى از
شرابخوارى به منافع آن اشاره كرده است ، در حالى كه مى دانيم
تفسير نمونه ج : 2 ص : 129
منافع آنها در برابر زيان آنها بسيار ناچيز است .
ممكن است نكته آن اين باشد كه اولا در عصر جاهليت ( مانند عصر ما ) معامله شراب و
بهره بردارى از قمار ، بسيار رواج داشت و اگر به اين موضوع اشاره نمى شد شايد بعضى
از كوتاه فكران تصور مى كردند ، مسئله به صورت يك جانبه بررسى شده .
به علاوه هميشه افكار انسان بر محور سود و زيان دور مى زند ، و براى نجات او از
چنگال مفاسد اخلاقى بزرگ بايد از همين منطق استفاده كرد .
ضمنا آيه مورد بحث به پاره اى از گفته هاى پزشكان كه مشروبات الكلى را در مبارزه با
بعضى از بيماريها مفيد مى دانند ، نيز عملا پاسخ گفته است كه اين گونه منافع
اجتماعى هيچ گاه با زيانهاى ناشى از آن قابل مقايسه نيست ، يعنى اگر روى يك بيمارى
اثر مثبت داشته باشد ، ممكن است سرچشمه بيماريهاى خطرناكترى گردد ، و اين كه در
پاره اى از روايات وارد شده كه خداوند در مشروبات الكلى شفا نيافريده است ، شايد
اشاره به همين حقيقت باشد .
4 - اعتدال در مساله انفاق
با اينكه انفاق از مهمترين مسائلى است كه اسلام و قرآن ، روى آن تكيه كرده ، ولى با
اين حال اجازه نمى دهد ، بى حساب و افراطى باشد .
آن چنان كه زندگى انفاق كننده را دچار نابسامانى كند ، آيه فوق بنابر بعضى از
تفاسير ، ناظر به همين معنى است ، و نيز مى تواند اشاره به اين حقيقت باشد كه بعضى
از افراد ، براى شانه خالى كردن از زير بار اين دستور مهم اسلامى غالبا نيازهاى
خودشان را مطرح مى كنند ، قرآن مى گويد : بسيارى از شما اضافات و زوايدى از زندگى
خود داريد حد اقل از آنها انتخاب كنيد و انفاق نمائيد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 130
5 - انديشه در همه چيز
جمله لعلكم تتفكرون فى الدنيا و الاخرة درس مهمى به مسلمانان مى آموزد كه آنها
هيچكارى را چه در زندگى مادى و چه در زندگى معنوى ، بدون فكر و انديشه انجام ندهند
، حتى تبيين آيات الهى براى بندگان نيز براى برانگيختن انديشه ها و حركت به سوى
تفكر است ، و چه بيچاره هستند مردمى كه نه كارهاى دينى شان روى فكر و انديشه است ،
و نه كارهاى دنيايشان .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 131
وَ لا تَنكِحُوا الْمُشرِكَتِ حَتى يُؤْمِنَّ وَ لأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيرٌ مِّن
مُّشرِكَة وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنكِحُوا الْمُشرِكِينَ حَتى يُؤْمِنُوا
وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيرٌ مِّن مُّشرِك وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئك يَدْعُونَ
إِلى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ
يُبَينُ ءَايَتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(221)
ترجمه :
221 - و با زنان مشرك و بت پرست ، تا ايمان نياورده اند ، ازدواج نكنيد ! ( اگر چه
جز به ازدواج با كنيزان ، دسترسى نداشته باشيد ، زيرا ) كنيز با ايمان ، از زن آزاد
بت پرست ، بهتر است ، هر چند ( زيبايى ، يا ثروت ، يا موقعيت او ) شما را به شگفتى
آورد .
و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست ، تا ايمان نياورده اند ، در نياوريد ! (
اگر چه ناچار شويد آنها را به همسرى غلامان با ايمان در آوريد ، زيرا ) يك غلام با
ايمان ، از يك مرد آزاد بت پرست ، بهتر است ، هر چند ( مال و موقعيت و زيبايى او ،
) شما را به شگفتى آورد .
آنها دعوت به سوى آتش مى كنند ، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مى نمايد
، و آيات خويش را براى مردم روشن مى سازد ، شايد متذكر شوند !
شان نزول :
شخصى به نام مرثد كه مرد شجاعى بود از طرف پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
مامور شد كه از مدينه به مكه برود و جمعى از مسلمانان را كه آنجا بودند با خود
بياورد ، وى به قصد انجام فرمان رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) وارد مكه شد در
آنجا با زن زيبائى به نام عناق كه در زمان جاهليت او را مى شناخت برخورد نمود آن زن
او را مانند گذشته به گناه دعوت كرد اما مرثد كه ديگر مسلمان شده بود تسليم خواسته
او نشد ، آن زن تقاضاى ازدواج نمود مرثد گفت : اين امر موكول به اجازه پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) است ، او پس
تفسير نمونه ج : 2 ص : 132
از انجام ماموريت خود به مدينه بازگشت و جريان را به اطلاع پيغمبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) رساند اين آيه نازل شد و بيان داشت كه زنان مشرك و بت پرست شايسته
همسرى و ازدواج با مردان مسلمان نيستند .
تفسير : ازدواج با مشركان ممنوع است
مطابق شان نزولى كه در بالا آمد ، اين آيه نيز در واقع پاسخ به سؤال ديگرى درباره
ازدواج با مشركان است ، مى فرمايد : با زنان مشرك و بت پرست مادام كه ايمان نياورده
اند ازدواج نكنيد ( و لا تنكحوا المشركات حتى يؤمن ) .
سپس در يك مقايسه ، مى افزايد : كنيز با ايمان از زن آزاد بت پرست بهتر است ، هر
چند زيبائى او شما را به اعجاب وادارد ( و لامة مؤمنة خير من مشركة و لو اعجبتكم )
.
درست است كه ازدواج با كنيزان ( مخصوصا كنيزانى كه نه بهره چندانى از زيبائى دارند
و نه مال ) در عرف مردم جالب و پسنديده نيست به خصوص اينكه در مقابل آنها زن مشرك
زيبا يا ثروتمندى باشد ولى ارزش ايمان ، كفه ترازوى مقايسه را به نفع كنيزان ،
سنگينتر مى كند ، چرا كه هدف از ازدواج ، تنها كامجوئى جنسى نيست ، زن شريك عمر
انسان و مربى فرزندان او است و نيمى از شخصيت او را تشكيل مى دهد ، با اين حال
چگونه مى توان شرك و عواقب شوم آن را با زيبائى ظاهرى و مقدارى مال و ثروت ، مبادله
كرد .
سپس به بخش ديگرى از اين حكم پرداخته ، مى فرمايد : دختران خود را نيز به مردان بت
پرست مادامى كه ايمان نياورده اند ندهيد ( هر چند ناچار شويد آنها را به همسرى
غلامان با ايمان در آوريد زيرا ) يك غلام با ايمان از يك مرد آزاد بت پرست بهتر است
، هر چند ( مال و موقعيت و زيبائى او ) شما را به اعجاب آورد ( و لا تنكحوا
المشركين حتى يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك و لو اعجبكم ) .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 133
بنابر اين همان گونه كه از ازدواج مردان مؤمن با زنان مشرك و بت پرست نهى شده ،
ازدواج مردان مشرك با زنان مؤمن نيز ممنوع است حتى غلامان با ايمان بر آنها ترجيح و
اولويت دارند ، و از مردان زيبا و ثروتمند و ظاهرا با شخصيت كافر برتر و شايسته تر
بلكه مساله در اين بخش از حكم ، سخت تر و مشكل تر است ، چرا كه تاثير شوهر بر زن
معمولا از تاثير زن بر شوهر بيشتر است .
در پايان آيه نيز دليل اين حكم الهى را براى به كار انداختن انديشه ها بيان مى كند
، مى فرمايد : آنها ( يعنى مشركان ) به سوى آتش دعوت مى كنند ، در حالى كه خدا (
مؤمنانى كه مطيع فرمان او هستند ) به فرمانش دعوت به بهشت و آمرزش مى كند ( اولئك
يدعون الى النار و الله يدعوا الى الجنة و المغفرة باذنه ) .
سپس مى افزايد : و آيات خود را براى مردم روشن مى سازد ، شايد متذكر شوند ( و يبين
آياته للناس لعلهم يتذكرون ) .
نكته ها :
1 - فلسفه تحريم ازدواج با مشركان
چنانكه ديديم آيه فوق در يك جمله كوتاه ، فلسفه اين حكم را بيان كرده كه اگر آن را
بشكافيم ، چنين مى شود : ازدواج پايه اصلى تكثير نسل و پرورش و تربيت فرزندان و
گسترش جامعه است ، و محيط تربيتى خانواده در سرنوشت فرزندان ، فوق العاده مؤثر است
، از يك سو آثار قطعى وراثت ، و از سوى ديگر آثار قطعى تربيت در طفوليت زيرا
نوزادان ، بعد از تولد غالبا در دامان پدر و مادر پرورش مى يابند و در سالهائى كه
سخت شكل پذيرند ، زير نظر آنها هستند .
از سوى سوم شرك ، خمير مايه انواع انحرافات ، و در واقع آتش سوزانى است ، هم در
دنيا و هم در آخرت ، لذا قرآن اجازه نمى دهد كه مسلمانان ، خود يا فرزندانشان را در
اين آتش بيفكنند ، از اين گذشته مشركان كه افراد بيگانه از
تفسير نمونه ج : 2 ص : 134
اسلامند ، اگر از طريق ازدواج به خانه هاى مسلمانان راه يابند ، جامعه اسلامى
گرفتار هرج و مرج و دشمنان داخلى مى شود ، ولى اين تا زمانى است كه آنها بر مشرك
بودن پافشارى مى كنند ، اما راه به روى آنها باز است ، مى توانند ايمان بياورند و
در صفوف مسلمين قرار گيرند ، و به اصطلاح كفو آنها در مساله ازدواج شوند .
ضمنا واژه نكاح در لغت ، هم به معنى آميزش جنسى آمده ، هم به معنى عقد ازدواج ، و
در اينجا منظور ، عقد ازدواج است ، هر چند راغب در مفردات مى گويد : نكاح در اصل به
معنى عقد است ، سپس مجازا در آميزش جنسى به كار رفته است .
2 - مشركان چه اشخاصى هستند ؟
واژه مشرك در قرآن ، غالبا به بت پرستان اطلاق شده ، ولى بعضى از مفسران معتقدند كه
مشرك شامل ساير كفار مانند يهود و نصارا و مجوس ( و به طور كلى اهل كتاب ) نيز مى
شود ، زيرا هر كدام از اين طوائف براى خداوند شريكى قائل شدند ، نصارا قائل به
خدايان سه گانه ( تثليث ) و مجوس قائل به خدايان دوگانه اهور مزدا و اهريمن ( ثنويت
) و يهود ، عزير را فرزند خدا مى دانستند ، ولى اين عقائد گر چه شرك آور است اما با
توجه به اينكه در آيات متعددى مشركان در برابر اهل كتاب قرار گرفته اند و با توجه
به اينكه يهود و نصارا و مجوس در اصل متكى به نبوت راستين و كتاب آسمانى هستند ،
معلوم مى شود كه منظور قرآن از مشرك ، همان بت پرست است .
حديث معروفى كه از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه در ضمن وصاياى خود
فرمود : مشركان را از جزيرة العرب بيرون كنيد شاهد اين مدعى است چرا كه به طور مسلم
اهل كتاب از جزيرة العرب اخراج نشدند بلكه به عنوان يك اقليت مذهبى طبق دستور قرآن
با دادن جزيه در پناه اسلام زندگى مى كردند .
3 - اين آيه منسوخ نشده است
بعضى از مفسران گفته اند كه حكم در آيه فوق ، منسوخ شده و ناسخ آن آيه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 135
و المحصنات من الذين اوتوا الكتاب مى باشد ، كه اجازه ازدواج با زنان اهل كتاب را
مى دهد .
اين تصور از آنجا پيدا شده كه گمان كرده اند آيه مورد بحث ، ازدواج با همه كفار را
تحريم كرده ، بنابر اين آيه 5 سوره مائده كه اجازه ازدواج با كفار اهل كتاب را مى
دهد ، ناسخ اين حكم مى باشد ( يا مخصص آن است ) ولى با توجه به آنچه در تفسير آيه
فوق گفته شد معلوم مى شود كه اين آيه فقط نظر به ازدواج با بت پرستان دارد ، نه
كفار اهل كتاب ، مانند يهود و نصارا ، ( البته در مورد ازدواج با كفار اهل كتاب ،
نيز قرائنى در آيه و روايات اهل بيت (عليهم السلام) است كه نشان مى دهد منظور فقط
ازدواج موقت است ) .
4 - تشكيل خانواده بايد با دقت و مطالعه باشد
بعضى از مفسران معاصر ، در اينجا اشاره به نكته ظريفى كرده اند ، و آن اينكه : آيه
مورد بحث و 21 آيه ديگر كه به دنبال آن مى آيد احكام مربوط به تشكيل خانواده را در
ابعاد مختلف بيان مى كند ، و در اين آيات دوازده حكم در اين رابطه بيان شده است : 1
- حكم ازدواج با مشركان 2 - تحريم نزديكى در حال حيض
3 - حكم قسم به عنوان مقدمه اى براى مساله ايلاء ( منظور از ايلاء آن است كه كسى
سوگند ياد كند با همسرش نزديكى نكند ) 4 - حكم ايلاء و به دنبال آن طلاق ،
5 - عده نگه داشتن زنان مطلقه ، 6 - عدد طلاقها 7 - نگه داشتن زن با نيكى يا رها
كردن با نيكى 8 - حكم شير دادن نوزادان 9 - عده زنى كه شوهرش وفات كرده
10 - خواستگارى از زن قبل از تمام شدن عده او 11 - مهر زنان مطلقه قبل از دخول
12 - حكم متعه ( هديه دادن ) به زن بعد از وفات شوهر يا طلاق گرفتن و اين احكام با
تذكرات اخلاقى و تعبيراتى كه نشان مى دهد مساله تشكيل خانواده نوعى عبادت پروردگار
است ، و بايد همراه با فكر و انديشه باشد آميخته شده است .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 136
وَ يَسئَلُونَك عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فى
الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتى يَطهُرْنَ فَإِذَا تَطهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ
مِنْ حَيْث أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يحِب التَّوَّبِينَ وَ يحِب
الْمُتَطهِّرِينَ(222) نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنى
شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لأَنفُسِكمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكم
مُّلَقُوهُ وَ بَشرِ الْمُؤْمِنِينَ(223)
ترجمه :
222 - و از تو ، در باره خون حيض سؤال مى كنند ، بگو : چيز زيانبار و آلوده اى است
، از اين رو در حالت قاعدگى ، از زنان كناره گيرى كنيد ! و با آنها نزديكى ننماييد
، تا پاك شوند ! و هنگامى كه پاك شدند ، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده ، با
آنها آميزش كنيد ! خداوند ، توبه كنندگان را دوست دارد ، و پاكان را ( نيز ) دوست
دارد .
223 - زنان شما ، محل بذرافشانى شما هستند ، پس هر زمان كه بخواهيد ، مى توانيد با
آنها آميزش كنيد .
و ( سعى نمائيد از اين فرصت بهره گرفته ، با پرورش فرزندان صالح ) اثر نيكى براى
خود ، از پيش بفرستيد ! و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد و به
مؤمنان ، بشارت ده !
شان نزول :
زنان در هر ماه به مدت حد اقل سه روز و حد اكثر ده روز قاعده مى شوند و آن عبارت از
خونى است كه با اوصاف خاصى كه در كتب فقه آمده از رحم زن خارج مى گردد ، زن را در
چنين حال حائض و آن خون را خون حيض مى گويند ، آيين كنونى يهود و نصارا احكام ضد
يكديگر در مورد آميزش مردان با چنين زنانى دارند كه براى هر كس حالت استفهام ايجاد
مى نمايد .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 137
جمعى از يهود مى گويند معاشرت مردان با اينگونه زنان مطلقا حرام است هر چند كه به
صورت غذا خوردن سر يك سفره و يا زندگى در يك اطاق باشد مثلا مى گويند جائى كه زن
حائض بنشيند مرد نبايد بنشيند ، اگر نشست بايد لباس خود را بشويد و الا نجس است ، و
نيز اگر در رختخواب او بخوابد لباس و بدن را بايد شستشو دهد ، بطور خلاصه زن را در
اين مدت يك موجود ناپاك و لازم الاجتناب مى دانند .
در مقابل اين گروه نصارا هستند كه مى گويند : هيچ گونه فرقى ميان حالت حيض زنان و
غير حيض نيست ، همه گونه معاشرت حتى آميزش جنسى با آنان بى مانع است ! مشركين عرب
به خصوص آنها كه در مدينه زندگى مى كردند ، كم و بيش به خلق و خوى يهود انس گرفته
بودند و با زنان حائض مانند يهود رفتار مى كردند و در زمان عادت ماهيانه از آنها
جدا مى شدند ، همين اختلاف در آيين و افراط و تفريطهاى غير قابل گذشت سبب شد كه
بعضى از مسلمانان از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در اين باره سئوال كنند
، در پاسخ آنان اين آيه نازل شد
تفسير : حكم زنان در عادت ماهيانه
در نخستين آيه به سؤال ديگرى برخورد مى كنيم و آن درباره عادت ماهيانه زنان است ،
مى فرمايد : درباره ( خون ) حيض از تو سؤال مى كنند بگو چيز زيان آورى است ( و
يسئلونك عن المحيض قل هو اذى ) .
و بلافاصله مى افزايد : حال كه چنين است از زنان در حالت قاعدگى كناره گيرى نمائيد
، و با آنها آميزش جنسى نكنيد تا پاك شوند ( فاعتزلوا النساء فى المحيض و لا
تقربوهن حتى يطهرن ) .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 138
ولى هنگامى كه پاك شوند ، از طريقى كه خدا به شما فرمان داده با آنها آميزش كنيد كه
خداوند توبه كنندگان و پاكان را دوست دارد ( فاذا تطهرن فاتوهن من حيث امركم الله
ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين ) .
محيض مصدر ميمى و به معنى عادت ماهيانه است ، در معجم مقاييس اللغه ، آمده است كه
اين واژه ، در اصل به معنى خارج شدن آب قرمز از درختى است به نام سمره ، ( سپس به
عادت ماهيانه زنان اطلاق شده است ) ولى در تفسير فخر رازى آمده كه حيض در اصل به
معنى سيل است ، و لذا هنگامى كه سيل جريان پيدا كند ، گفته مى شود حاض السيل ، و
حوض را نيز به همين مناسبت حوض مى گويند كه آب به سوى آن جريان پيدا مى كند .
ولى از گفته راغب در مفردات عكس اين استفاده مى شود كه اين واژه در اصل به معنى
همان خون عادت است ( سپس به معانى ديگر اطلاق شده ) .
و در هر حال منظور در اينجا ، همان خون است كه قرآن ، آن را اذى ( چيز آلوده يا
زيان آور ) معرفى كرده است ، و در حقيقت اين جمله ، فلسفه حكم اجتناب از آميزش جنسى
زنان را در حالت قاعدگى كه در جمله بعد آمده است بيان مى كند ، زيرا آميزش در چنين
حالتى ، علاوه بر اينكه تنفرآور است ، زيانهاى بسيارى به بار مى آورد كه طب امروز
نيز آن را اثبات كرده ، از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن ، و ايجاد يك محيط مساعد
براى پرورش ميكرب بيماريهاى آميزشى ( مانند سفليس و سوزاك ) و نيز التهاب اعضاء
تناسلى زن و وارد شدن خون آلوده به داخل عضو تناسلى مرد و غير اينها كه در كتب طب
آمده است ، لذا پزشكان ، آميزش جنسى با چنين زنانى را ممنوع اعلام مى كنند .
منشا پيدايش خون حيض ، مربوط به احتقان و پر خون شدن عروق رحم ، سپس پوسته پوسته
شدن مخاط آن ، و جريان خونهاى موجود است ، ترشح خون مزبور ، ابتداء نامنظم و بى رنگ
است ، ولى بزودى سرخ رنگ و منظم مى شود و در
تفسير نمونه ج : 2 ص : 139
اواخر كار بار ديگر كم رنگ و نامرتب مى گردد .
اصولا خونى كه هنگام عادت ماهيانه دفع مى شود ، خونى است كه هر ماه در عروق داخلى
رحم ، براى تغذيه جنين احتمالى جمع مى گردد ، زيرا مى دانيم رحم زن در هر ماه توليد
يك تخمك مى كند ، و مقارن آن عروق داخلى رحم به عنوان آماده باش براى تغذيه نطفه
مملو از خون مى شود ، اگر در اين موقع كه تخمك وارد رحم مى شود ، اسپرم كه نطفه مرد
است در آنجا موجود باشد ، تشكيل نطفه و جنين مى دهد و خونهاى موجود در عروق رحم صرف
تغذيه آن مى شود ، در غير اين صورت ، بر اثر پوسته پوسته شدن مخاط رحم ، و شكافتن
جدار رگها ، خون موجود خارج مى شود و اين همان خون حيض است ، و از اينجا دليل ديگرى
براى ممنوع بودن آميزش جنسى در اين حال به دست مى آيد ، زيرا رحم زن در موقع تخليه
اين خونها هيچ گونه آمادگى طبيعى براى پذيرش نطفه ندارد و لذا از آن صدمه مى بيند .
جمله يطهرن به گفته بسيارى از مفسران به معنى پاك شدن زنان از خون حيض است ، و اما
جمله فاذا تطهرن را بسيارى به معنى غسل كردن گرفته اند ، بنابر اين طبق جمله اول ،
به هنگام پاك شدن از خون ، آميزش جنسى جايز است هر چند غسل نكرده باشد و طبق جمله
دوم ، تا غسل نكند جايز نيست .
بنابر اين آيه خالى از ابهام نيست ، ولى با توجه به اينكه جمله دوم تفسيرى است بر
جمله اول و نتيجه آن - لذا با فاء تفريع عطف شده - به نظر مى رسد كه تطهرن نيز به
معنى پاك شدن از خون است ، بنابر اين با پاك شدن از عادت ، آميزش مجاز است ، به
خصوص اينكه در آغاز آيه هيچ سخنى از وجوب غسل در ميان نبود و اين همان قولى است كه
فقهاى بزرگ نيز در فقه به آن فتوا داده اند كه بعد از پاك شدن از خون حتى قبل از
غسل ، آميزش جنسى جايز است ، ولى بدون شك ، بهتر
تفسير نمونه ج : 2 ص : 140
اين است كه بعد از غسل كردن باشد .
جمله من حيث امركم الله ( از آن طريق كه خداوند دستور داده ) مى تواند تاكيدى بر
جمله قبل باشد ، يعنى فقط در حال پاكى زنان ، آميزش جنسى داشته باشيد نه در غير اين
حالت ، و ممكن است مفهوم وسيع تر و كلى ترى از آن استفاده كرد ، يعنى بعد از پاك
شدن نيز ، آميزش بايد در چهار چوب فرمان خدا باشد ، اين فرمان مى تواند فرمان
تكوينى پروردگار يا فرمان تشريعى او باشد زيرا خداوند براى بقاى نوع انسان ، جاذبه
مخصوصى در ميان دو جنس مخالف ، نسبت به يكديگر قرار داده ، و به همين دليل آميزش
جنسى لذت خاصى براى هر دو طرف دارد ، ولى مسلم است ، كه هدف نهايى بقاء نسل بوده ،
و اين جاذبه و لذت مقدمه آن است بنابر اين لذت جنسى بايد ، تنها در مسير بقاى نسل
قرار گيرد ، و به همين جهت استمناء و لواط و مانند آن ، نوعى انحراف از اين فرمان
تكوينى و ممنوع است .
و نيز ممكن است مراد امر تشريعى باشد ، يعنى بعد از پاك شدن زنان از عادت ماهانه ،
بايد جهات حلال و حرام را در حكم شرع در نظر بگيريد .
بعضى نيز گفته اند : مفهوم اين جمله ممنوع بودن آميزش جنسى با همسران از غير طريق
معمولى مى باشد ، ولى با توجه به اينكه در آيات گذشته سخنى از اين مطلب در ميان
نبوده ، اين تفسير مناسب به نظر نمى رسد .
در آيه دوم ، اشاره زيبائى به هدف نهايى آميزش جنسى كرده ، مى فرمايد : همسران شما
محل بذرافشانى شما هستند ( نساؤكم حرث لكم ) .
بنابر اين هر زمان بخواهيد مى توانيد با آنها آميزش نمائيد ( فاتوا حرثكم
تفسير نمونه ج : 2 ص : 141
انى شئتم ) .
در اينجا زنان تشبيه به مزرعه شده اند ، و اين تشبيه ممكن است براى بعضى سنگين آيد
كه چرا اسلام درباره نيمى از نوع بشر چنين تعبيرى كرده است در حالى كه نكته باريكى
در اين تشبيه نهفته شده ، در حقيقت قرآن مى خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع
انسانى نشان دهد كه زن وسيله اطفاء شهوت و هوسرانى مردان نيست ، بلكه وسيله اى است
براى حفظ حيات نوع بشر ، اين سخن در برابر آنها كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه
يا وسيله هوسبازى مى نگرند ، هشدارى محسوب مى شود .
حرث مصدر است و به معنى بذرافشانى است و گاهى به خود مزرعه نيز اطلاق مى شود .
انى از اسماء شرط است و غالبا به معنى متى كه به معنى زمان است استعمال مى شود ، و
در اين صورت آن را انى زمانيه مى گويند و گاهى نيز به معنى مكان است ، مانند آنچه
در آيه 37 سوره آل عمران آمده : قال يا مريم انى لك هذا قالت هو من عند الله ،
زكريا گفت اى مريم ! اين غذا ( ى بهشتى ) را از كجا آورده اى ؟ ، گفت : از نزد خدا
.
اگر انى در آيه فوق زمانيه باشد ، توسعه زمانى مساله آميزش جنسى را بيان مى كند ،
يعنى در هر ساعتى از شب و روز مجاز هستيد و اگر مكانيه باشد ، توسعه در مكان و
چگونگى انواع آميزش است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به هر دو جنبه باشد و به اين ترتيب ، دو همسر مى
توانند هر گونه و در هر زمان و مكان ، از لذت جنسى بهره گيرند ، ( جز آنچه در قانون
شرع ممنوع شده است ) .
سپس در ادامه آيه مى افزايد : با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح ، آثار نيكى براى
خود از پيش بفرستيد ( و قدموا لانفسكم ) .
تفسير نمونه ج : 2 ص : 142
اشاره به اينكه هدف نهايى از آميزش جنسى ، لذت و كامجوئى نيست بلكه بايد از اين
موضوع ، براى ايجاد و پرورش فرزندان شايسته ، استفاده كرد ، و آن را به عنوان يك
ذخيره معنوى براى فرداى قيامت از پيش بفرستيد ، اين سخن هشدار مى دهد كه بايد در
انتخاب همسر ، اصولى را رعايت كنيد كه به اين نتيجه مهم ، يعنى تربيت فرزندان صالح
و نسل شايسته انسانى منتهى شود .
در حديثى نيز از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه فرمود : اذا
مات الانسان انقطع امله الا عن ثلاث : صدقة جارية و علم ينتفع به و ولد صالح يدعوا
له ، هنگامى كه انسان مى ميرد اميد او جز از سه چيز قطع مى شود : صدقات جاريه (
اموالى كه از منافع آن مرتبا بهره گيرى مى شود ) و علمى كه از آن سود مى برند و
فرزند صالحى كه براى او دعا مى كند .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : ليس يتبع الرجل بعد
موته من الاجر الا ثلاث خصال : صدقة اجراها فى حياته فهى تجرى بعد موته ، و سنة هدى
سنها فهى تعمل بها بعد موته ، و ولد صالح يستغفر له ، هيچ گونه اجر و پاداشى بعد از
مرگ به دنبال انسان نمى آيد مگر سه چيز : صدقه جاريه اى كه در حيات خود فراهم ساخته
و بعد از مرگش ادامه دارد ( مانند بناهاى خير ) و سنت هدايت گرى كه آن را بر قرار
كرده و بعد از مرگ او به آن عمل مى كنند ، و فرزند صالحى كه براى او استغفار كند .
همين مضمون در روايات متعدد ديگرى نيز وارد شده است ، و در بعضى از روايات ، شش
موضوع ذكر شده كه اولين آنها فرزند صالح است .
به اين ترتيب فرزندان صالح در كنار آثار علمى و تاليف كتابهاى هدايت كننده
تفسير نمونه ج : 2 ص : 143
و تاسيس بناهاى خير همچون مسجد و بيمارستان و كتابخانه قرار گرفته اند .
و در پايان آيه ، دستور به تقوا مى دهد و مى فرمايد : تقواى الهى پيشه كنيد و
بدانيد او را ملاقات خواهيد كرد ، و به مؤمنان بشارت دهيد بشارت رحمت الهى و سعادت
و نجات در سايه تقوا ( و اتقوا الله و اعلموا انكم ملاقوه و بشر المؤمنين ) .
از آنجا كه مساله آميزش جنسى ، مساله اى است مهم ، و با پرجاذبه ترين غرايز انسان
سر و كار دارد ، خداوند در اين جمله هاى آخر ، مؤمنان را به دقت در اين امر ، و
پرهيز از هر گونه گناه و انحراف ، دعوت فرموده و به آنها هشدار مى دهد كه بدانيد
همگى به ملاقات پروردگار خواهيد شتافت و تنها راه نجات ايمان و تقواى در سايه ايمان
است .
نكته : دستور عادلانه اسلام در مورد عادت ماهيانه زنان
اقوام پيشين در مورد زنان در عادت ماهيانه عقائد مختلفى داشتند : يهود فوق العاده
سخت گيرى مى كردند و در اين ايام به كلى از زنان در همه چيز جدا مى شدند ، در خوردن
و آشاميدن و مجلس و بستر ، و در تورات كنونى احكام شديدى در اين باره ديده مى شود .
و به عكس آنها مسيحيان هيچ گونه محدوديت و ممنوعيتى براى خود ، در برخورد با زنان ،
در اين ايام قائل نبودند ، و اما بت پرستان عرب ، دستور و سنت
|