بعدی

تفسير نمونه ج : 19 ص : 191
خداوند وعده خود را به شما ( در باره پيروزى بر دشمن در احد ) محقق ساخت ، در آن هنگام كه ( در آغاز جنگ ) دشمنان را به فرمان او مى كشتيد ، و اين پيروزى همچنان ادامه داشت تا اينكه سست شديد ، و در كار خود به نزاع پرداختيد ، و بعد از آنكه ( به مطلوب خود رسيديد ) و آنچه را دوست مى داشتيد خداوند به شما نشان داد ، نافرمانى كرديد ، بعضى از شما خواهان دنيا بودند ، و بعضى خواهان آخرت ( با اين حال باز شما را از شكست كامل نجات داد ) و آنها را از شما منصرف ساخت تا شما را بيازمايد ، و شما را مشمول عفو خود قرار داد ، و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد ( آل عمران آيه 152 ) .
تعبيراتى مانند فشلتم ( سست شديد ) .
تنازعتم ( به اختلاف پرداختيد ) .
عصيتم ( نافرمانى كرديد ) .
به خوبى نشان مى دهد كه آنها شرائط نصرت الهى و پيروزى بر دشمن را رها كردند ، در نتيجه به مقصود خود نرسيدند .
آرى خداوند هرگز قول نداده است كه هر كس نام خود را مسلمان و سرباز اسلام نهاد ، و دم از جند الله ، و حزب الله زد ، در تمام صحنه ها بر دشمن غلبه كند ، اين وعده الهى مخصوص كسانى است كه از قلب و جان خواهان رضاى خدا و از نظر عمل در خط فرمان او باشند و تقوا و امانت را فراموش نكنند .
نظير همين سؤال و جواب را در مورد دعا و وعده اجابت الهى نيز گفته ايم .
سپس در ادامه اين آيات هم براى دلدارى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مؤمنان و تاكيد بر پيروزى ، و هم تهديد مشركان بيخبر مى گويد : از آنها روى بگردان و آنها
تفسير نمونه ج : 19 ص : 192
را تا زمان معينى به حال خود بگذار ! ( فتول عنهم حتى حين ) .
تهديدى است پر معنى و هول انگيز كه از اطمينان به پيروزى نهائى سرچشمه مى گيرد ، به خصوص اينكه تعبير حتى حين ( تا مدتى ) به صورت سربسته اداء شده است ، اما تا چه مدت ؟ تا زمان هجرت ؟ تا موقع جنگ بدر ؟ تا فتح مكه ؟ و يا زمانى كه شرائط قيام نهائى و عمومى مسلمانان بر ضد اين كوردلان فراهم گردد ؟ دقيقا معلوم نيست .
نظير اين تعبير در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود : گاه مى گويد : فاعرض عنهم و توكل على الله از آنها روى بگردان و بر خدا توكل كن ( نساء - 81 ) .
در جاى ديگر مى گويد : قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون : بگو الله ، سپس آنها را رها كن كه در دروغهاى خود بازى كنند ( انعام - 91 ) .
سپس اين جمله را با تهديد ديگرى تاكيد كرده ، مى فرمايد : وضع آنها را بنگر ( چه بى محتوا است لجاجت هايشان ، دروغهايشان ، خرافاتشان ، و خيره سريهايشان را ) اما به زودى آنها نيز نتيجه شوم كار خود را مى بينند ( و ابصرهم فسوف يبصرون ) .
به زودى پيروزى تو و مؤمنان ، و شكست ذلت بار خود را در اين دنيا ، و مجازات الهى را در جهان ديگر خواهند ديد .
و از آنجا كه اين خيره سران بى شرم پيوسته اين سخن را تكرار مى كردند كه وعده عذاب الهى چه شد ؟ و اگر راست مى گوئى چرا معطلى ؟ قرآن با لحنى تهديدآميز در پاسخ آنها مى گويد : آيا اينها براى عذاب ما عجله مى كنند ؟ گاه مى گويند متى هذا الوعد ( اين وعده الهى چه شده ) و گاه مى گويند
تفسير نمونه ج : 19 ص : 193
متى هذا الفتح ( اين پيروزى كى خواهد آمد ) ( ا فبعذابنا يستعجلون ) .
اما هنگامى كه عذاب ما در صحن خانه شان فرود آيد و روزگارشان تيره و تار شود ، آن روز مى فهمند چه بد و خطرناك است صبح انذارشده گان ( فاذا نزل بساحتهم فساء صباح المنذرين ) .
تعبير به ساحة ( صحن خانه و فضاى ميان خانه ها ) براى اين است كه نزول عذاب را در متن زندگى آنها مجسم كند ، و مبدل شدن كانون آرامش آنها را به كانونى از وحشت و اضطراب نشان دهد .
تعبير به صباح المنذرين ( صبح انذارشدگان ) ممكن است اشاره به اين باشد كه عذاب الهى بر اين قوم لجوج و ستمگر - همانند بسيارى از اقوام پيشين - صبحگاهان فرود مى آيد .
و يا به اين معنى است كه مردم همگى در انتظار اين هستند كه صبحشان با خير و نيكى شروع شود اما اينها صبحگاهانى بد و تيره و تار در پيش دارند .
و يا اينكه صبح موقع بيدارى است ، اينها نيز زمانى بيدار مى شوند كه راه نجاتى باقى نمانده و كار از كار گذشته است .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 194
وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتى حِين(178) وَ أَبْصِرْ فَسوْف يُبْصِرُونَ(179) سبْحَنَ رَبِّك رَب الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ(180) وَ سلَمٌ عَلى الْمُرْسلِينَ(181) وَ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ(182)
ترجمه :
178 - از آنها روى بگردان تا زمان معينى .
179 - و وضع كارشان را ببين ، آنها نيز به زودى ( محصول اعمال خود را ) مى بينند .
180 - منزه است پروردگار ، پروردگار عزت ( و قدرت ) از توصيفهايى كه آنها مى كنند .
181 - و سلام بر رسولان .
182 - و حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار عالميان است .

تفسير :

به آنها اعتنا مكن !
گفتيم آيات آخر اين سوره در حقيقت وسيله اى است براى دلدارى پيامبر و مؤمنان راستين و تهديدى است براى كفار لجوج .
دو آيه نخست از آيات مورد بحث همان است كه قبلا هم آمده بود ، و بار ديگر براى تاكيد در اينجا تكرار مى شود ، با لحنى تهديدآميز مى فرمايد : از
تفسير نمونه ج : 19 ص : 195
آنها روى بگردان و آنان را به حال خود واگذار تا مدت معينى ( و تول عنهم حتى حين ) .
لجاجت و كارشكنى آنها و تكذيب و انكارشان را بنگر كه آنها نيز به زودى نتيجه كار خود را مى نگرند ! ( و ابصر فسوف يبصرون ) .
اين تكرار چنانكه گفتيم به خاطر تاكيد است كه آنها بدانند اين يك مساله قطعى است كه به زودى مجازات و شكست و ناكامى خود را خواهند ديد ، و به نتائج مرارت بار اعمالشان گرفتار مى شوند و پيروزى مؤمنان نيز قطعى و مسلم است .
يا به خاطر اين است كه نخست آنها را به مجازات دنيا تهديد مى كند و بار دوم به مجازات و كيفر الهى در آخرت .
سپس سوره را با سه جمله پرمعنى در باره خداوند و پيامبران و جهانيان پايان مى دهد .
مى فرمايد : منزه است پروردگار تو ، پروردگار عزت و قدرت از اين توصيفهاى بى اساسى كه مشركان و جاهلان مى كنند ( سبحان ربك رب العزة عما يصفون ) .
گاه فرشتگان را دختران او مى نامند ، گاه در ميان او و جن نسبى قائل مى شوند ، و گاه موجودات بى ارزشى همچون قطعات سنگ و چوب را همرديف او قرار مى دهند .
تكيه بر عزت ( قدرت مطلق و شكست ناپذير ) در حقيقت به معنى كشيدن خط بطلان بر تمام اين معبودهاى خيالى است .
در آيات اين سوره گاه سخن از تسبيح و تنزيه عباد الله المخلصين به ميان آمده ، و گاه سخن از تسبيح فرشتگان ، و در اينجا سخن از تسبيح و تنزيه خداوند
تفسير نمونه ج : 19 ص : 196
نسبت به ذات پاكش مى باشد .
و در جمله دوم همه پيامبران را مورد لطف بى پايان خويش قرار داده و مى گويد : سلام بر رسولان ( و سلام على المرسلين ) .
سلامى كه نشانه سلامت و عافيت از هر گونه عذاب و كيفر روز قيامت ، سلامى كه امان در برابر شكست ها و دليل بر پيروزى بر دشمنان است .
قابل توجه اينكه در آيات اين سوره بر بسيارى از پيامبران جداگانه سلام فرستاده ، در آيه 79 فرمود : سلام على نوح فى العالمين ، و در آيه 109 سلام على ابراهيم ، و در آيه 120 سلام على موسى و هارون و در آيه 130 سلام على الياسين .
اما در اينجا تمام اين سلام ها و غير اينها را در يك جمله خلاصه و جمع بندى كرده مى فرمايد : سلام بر همه پيامبران مرسل .
و سرانجام آخرين جمله سخن را با حمد الهى پايان داده مى گويد : حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است ( و الحمد لله رب العالمين ) .
سه آيه اخير مى تواند اشاره و مرورى اجمالى بر تمام اين مسائل اين سوره باشد ، چرا كه بخش مهمى از اين سوره پيرامون توحيد و مبارزه با انواع شرك بود ، و آيه اول با تسبيح و تنزيه خداوند از توصيفهاى مشركان همه را بازگو مى كند .
بخش ديگرى از اين سوره بيان گوشه هائى از حالات هفت پيامبر بزرگ بود ، آيه دوم اشاره اى به آنها است .
و بالاخره بخش ديگرى از نعمتهاى الهى ، مخصوصا انواع نعمتهاى بهشتى ،
تفسير نمونه ج : 19 ص : 197
و پيروزى جنود الهى بر لشكر كفر سخن مى گفت ، و حمد و ستايش خدا در پايان كار اشاره اى به همه اينها است .
بعضى از مفسران تحليل ديگرى در مورد آيات سه گانه آخر اين سوره دارند ، و آن اين است : مهمترين مسائلى كه انسان را به خود مشغول مى دارد معرفت سه چيز است : نخست معرفت خداوند عالم به مقدار توانائى بشر ، و آخرين كارى كه انسان در اين زمينه مى تواند انجام دهد سه امر است : منزه دانستن او از آنچه شايسته مقام او نيست كه با لفظ سبحان بيان شده .
و توصيف او به تمام صفات كمال كه با كلمه رب كه دليل بر حكمت و رحمت خداوند و مالكيت و تربيت موجودات است اشاره شده .
و منزه بودن از هر گونه شريك و نظير كه در جمله عما يصفون آمده است .
دومين مساله مهم در زندگانى انسانها مساله تكميل نقائص است كه آن نيز بدون وجود رهبران الهى و ارشادكنندگان آسمانى ممكن نيست ، و جمله سلام على المرسلين اشاره اى به آن است .
سومين مساله مهم در زندگى انسان اين است كه بداند سرنوشت او بعد از مردن چگونه خواهد بود ؟ در اينجا توجه به نعمتهاى رب العالمين و مقام غنا و رحمت و لطف او ، به انسان آرامش مى دهد - و الحمد لله رب العالمين .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 198
نكته : آنچه در پايان هر كار بايد به آن انديشيد
در روايات متعددى كه گاه از شخص پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و گاه از امير مؤمنان (عليه السلام) و گاه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده مى خوانيم : من اراد ان يكتال بالمكيال الاوفى ( من الاجر يوم القيامة ) فليكن آخر كلامه فى مجلسه سبحان ربك رب العزة عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمد لله رب العالمين : كسى كه مى خواهد در روز قيامت اجر و پاداش او با پيمانه بزرگ و كامل داده شود بايد آخرين سخنش در هر مجلسى كه مى نشيند اين بوده باشد سبحان ربك رب العزة عما يصفون سلام على المرسلين و الحمد لله رب العالمين .
آرى مجلس خود را با تنزيه ذات خدا ، و درود فرستادن بر پيامبران او ، و حمد و شكر در برابر نعمتهاى پروردگار پايان دهد ، تا اگر كارى نادرست يا سخنى ناروا در آن مجلس از او سر زده جبران گردد .
در كتاب توحيد صدوق چنين آمده است كه يكى از دانشمندان شام به خدمت امام باقر (عليه السلام) رسيد عرض كرد : آمده ام از شما مساله اى سؤال كنم كه هيچ كس تاكنون به درستى براى من تفسير نكرده است ، از سه گروه سؤال كردم هر كدام جوابى بر خلاف ديگرى گفتند .
امام باقر (عليه السلام) فرمود مساله تو چيست ؟ عرض كرد سؤال من اين است كه نخستين چيزى را كه خداوند متعال آفريد چه بود ؟ بعضى به من گفته اند قدرت بوده و بعضى علم و بعضى روح .
فرمود : هيچيك پاسخ صحيح به تو نداده اند ، اكنون به تو خبر مى دهم
تفسير نمونه ج : 19 ص : 199
كه در آغاز خدا بود و چيزى غير از او نبود ، و در عين حال قادر و عزيز بود و هنوز عزتى آفريده نشده بود ( او در ذات پاكش هم قدرت داشت و هم علم بى آنكه نياز به آفرينش علم و قدرت داشته باشد ) سپس افزود : اين همان چيزى است كه خدا مى فرمايد سبحان ربك رب العزة عما يصفون اشاره به اين كه سخنانى كه اين و آن به تو گفته اند سخنان شرك آلودى بوده كه مشمول اين آيه مى باشد خداوند از ازل قادر و عالم و عزيز بوده است .
پروردگارا ! خودت قول داده اى كه رسولانت را يارى و جنودت را پيروز گردانى ، ما را در خط رسولان ، و در صفوف جنودت قرار ده ، و بر دشمنان خونخوارى كه از شرق و غرب عالم براى نابودى و خاموش كردن نور قرآن برخاسته اند پيروز فرما ! بارالها ! ما را از آلودگى به هر گونه شرك ، و انحراف از طريق توحيد مصون و محفوظ دار .
خداوندا ! مشكلاتى كه انبياى مرسل در طول تاريخ در برابر لشكر شرك و كفر داشتند هم اكنون در برابر جامعه اسلامى ما مجسم شده است ، همان سلامى را كه مايه سلامت پيامبران مرسل بود شامل حال ما در اين معركه ها فرما .
آمين يا رب العالمين پايان سوره صافات جمعه 22 ماه مبارك رمضان 1404 اول تير ماه 1363
تفسير نمونه ج : 19 ص : 200
تفسير نمونه ج : 19 ص : 201
( 38 ) سوره ص اين سوره در مكه نازل شده و داراى 88 آيه است
تاريخ شروع 23 رمضان 1404 برابر با 2 4 1363
تفسير نمونه ج : 19 ص : 202
تفسير نمونه ج : 19 ص : 203
محتواى سوره ص
اين سوره در حقيقت مكملى براى سوره صافات است ، و استخوان بندى مطالبش شباهت زيادى با استخوان بندى سوره صافات دارد ، و از اين نظر كه سوره مكى است تمام ويژگيهاى اين سوره ها را در زمينه بحث از مبدء و معاد و رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در بر دارد ، و آنرا با مطالب حساس ديگرى آميخته ، و در مجموع معجونى شفابخش براى همه جويندگان راه حق فراهم ساخته است .
محتواى اين سوره را در پنج بخش مى توان خلاصه كرد : بخش اول از مساله توحيد و مبارزه با شرك و مساله نبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و سرسختى و لجاجت دشمنان مشرك در برابر اين دو امر سخن مى گويد .
بخش دوم گوشه هائى از تاريخ نه نفر از پيامبران خدا را منعكس ساخته ، و بالخصوص از داود و سليمان و ايوب بحث بيشترى دارد ، مشكلات آنها را در زندگى و دعوت به سوى خدا منعكس مى سازد تا درسى باشد آموزنده براى مؤمنان نخستين كه در آن موقع تحت فشار شديدى قرار داشتند .
بخش سوم سخن از سرنوشت كفار طاغى و ياغى در قيامت و تخاصم و جنگ و جدال آنها در دوزخ مى گويد ، و به مشركان و افراد بى ايمان نشان مى دهد كه پايان كار آنها به كجا خواهد رسيد .
چهارمين بخش سخن از آفرينش انسان و مقام والاى او و سجده كردن فرشتگان براى آدم مى گويد ، و نشان مى دهد كه فاصله قوس صعودى و نزولى انسان تا چه حد عظيم است ، تا اين كوردلان بيخبر به ارزش وجودى خويش پى برند ، و در برنامه هاى انحرافى خود تجديد نظر كنند و از زمره شياطين بدر آيند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 204
پنجمين و آخرين بخش تهديدى است براى همه دشمنان لجوج ، و تسلى خاطرى است براى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و بيان اين واقعيت كه او در دعوت خود هيچگونه اجر و مزدى از كسى نمى طلبد ، و هيچ درد و رنجى براى كسى نمى خواهد .

فضيلت تلاوت اين سوره
در فضيلت اين سوره كه به خاطر آغازش به نام سوره ص ناميده شده ، در روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرء سورة ص اعطى من الاجر بوزن كل جبل سخره الله لداود حسنات و عصمه الله ان يصر على ذنب صغيرا او كبيرا : كسى كه سوره ص را بخواند به اندازه هر كوهى كه خدا مسخر داود فرموده بود حسنه به او مى دهد ، و از آلوده شدن و اصرار بر گناه صغير و كبير حفظ مى كند .
و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) چنين آمده : من قرء سورة ص فى ليلة الجمعة اعطى من خير الدنيا و الاخرة ما لم يعط احد من الناس الا نبى مرسل او ملك مقرب ، و ادخله الله الجنة و كل من احب من اهلبيته حتى خادمه الذى يخدمه : كسى كه سوره ص را در شب جمعه بخواند از خير دنيا و آخرت آنقدر ( از سوى خداوند ) به او بخشيده مى شود كه به هيچكس داده نشده ، جز پيامبران مرسل ، و فرشتگان مقرب ، و خدا او و تمام كسانى را كه از خانواده اش مورد علاقه او هستند وارد بهشت مى كند ، حتى خدمتگذارى كه به او خدمت مى كرده .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 205
هر گاه محتواى اين سوره را در كنار اين پاداشها بچينيم ، پيوند و ارتباط اين اجر و پاداشها با آن تعليمات روشن مى شود ، و بار ديگر تاكيدى است بر اين حقيقت كه منظور تلاوت خشك و بيروح نيست ، بلكه تلاوتى است انديشه برانگيز ، و تصميم آفرين ، انديشه و تصميمى كه انگيزه عمل گردد ، و محتواى سوره را در زندگى انسان پياده كند .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 206
سورة ص
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ص وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْرِ(1) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فى عِزَّة وَ شِقَاق(2) كمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْن فَنَادَوا وَّ لات حِينَ مَنَاص(3)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ص ، سوگند به قرآنى كه متضمن ذكر است ( كه اين كتاب اعجاز الهى است ) .
2 - ولى كافران گرفتار غرور و اختلافند .
3 - چه بسيار اقوامى را كه پيش از آنها هلاك كرديم و به هنگام نزول عذاب فرياد مى زدند ، ولى وقت نجات گذشته بود
شان نزول :
در كتب تفسير و حديث شان نزولهاى مشابهى براى آيات آغاز اين سوره وارد شده است كه به يكى از آنها كه مشروحتر و جامعتر است در اينجا اشاره مى كنيم و آن حديثى است كه مرحوم كلينى از امام باقر (عليه السلام) نقل مى كند : ابو جهل و جماعتى از قريش نزد ابو طالب عموى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و گفتند : فرزند برادرت ما را آزار داده ، و خدايان ما را نيز ناراحت ساخته
تفسير نمونه ج : 19 ص : 207
است ! او را بخوان و به او دستور ده دست از خدايان ما بردارد تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئيم ! ابو طالب كسى را خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرستاد ، هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) وارد خانه شد و به اطراف اطاق نگاه كرد ديد كسى جز مشركان در كنار ابو طالب نيست ، گفت : السلام على من اتبع الهدى سلام بر كسانى كه پيرو هدايتند ! سپس نشست ، ابو طالب سخنان آنها را براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شرح داد .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در جواب فرمود : او هل لهم فى كلمة خير لهم يسودون بها العرب و يطاون اعناقهم : آيا آنها حاضرند جمله اى را با من موافقت كنند و در سايه آن بر تمام عرب پيشى گيرند و حكومت كنند ؟ ! ابو جهل ( كه از اين سخن به وجد آمده بود و انتظار داشت كليد حكومت بر عرب را از دست پيامبر بگيرد ) گفت : بله موافقيم ، منظورت كدام جمله است ؟ پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : تقولون لا اله الا الله ! : بگوئيد معبودى جز الله نيست ! ( و اين بتها را كه مايه بدبختى و ننگ و عقب افتادگى شماست دور بريزيد ) .
هنگامى كه حضار اين جمله را شنيدند آنچنان وحشت كردند كه انگشتها در گوش گذاردند و با سرعت خارج شدند ، و مى گفتند ، چنين چيزى را تاكنون نشنيده ايم ، اين يك دروغ است .
اينجا بود كه آيات آغاز سوره ص نازل شد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 208
تفسير : وقت نجات شما گذشته است
باز در نخستين آيه اين سوره به يكى از حروف مقطعه ( ص ) برخورد مى كنيم و همان گفتگوهاى پيشين در تفسير اين حروف مقطعه مطرح مى شود كه آيا اينها اشاره به عظمت قرآن مجيد است كه از مواد ساده اى همچون حروف الفبا تشكيل شده ، با محتوائى كه جهان انسانيت را دگرگون مى سازد ؟ و اين قدرت نمائى عجيب خدا است كه از آن مواد ساده چنين تركيب شگرفى به وجود آورده .
يا اشاره به اسرار و رموزى است كه ميان خداوند و پيامبرش بوده و پيامى است از آشنا به سوى آشنا .
و يا تفسيرهاى ديگر .
جمعى از مفسران در اينجا مخصوصا روى علامت اختصارى بودن ص نسبت به اسماء الله يا غير آن تكيه كرده اند ، چرا كه بسيارى از اسماء الله با ص شروع مى شود مانند صادق و صمد و صانع و يا اشاره به جمله صدق الله است كه در يك حرف خلاصه شده است .
شرح بيشتر پيرامون تفسير مقطعه را در آغاز سوره هاى بقره ، آل عمران و اعراف ( در جلد اول و دوم و ششم ) مطالعه فرمائيد .
سپس مى فرمايد : سوگند به قرآنى كه داراى ذكر است كه تو بر حقى و اين كتاب اعجاز الهى است ( و القرآن ذى الذكر ) .
قرآن هم خودش ذكر است و هم داراى ذكر ذكر به معنى يادآورى و زدودن زنگار غفلت از صفحه دل ، ياد خدا ، ياد نعمتهاى او ، ياد دادگاه بزرگ
تفسير نمونه ج : 19 ص : 209
رستاخيز ، و ياد هدف خلقت انسان .
آرى عامل مهم بدبختى انسانها فراموشى و غفلت است ، و قرآن مجيد آنرا زائل مى كند .
قرآن در باره منافقان مى گويد : نسوا الله فنسيهم : آنها خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را فراموش نمود ( و رحمتش را از آنها قطع كرد ) ( توبه - 67 ) .
و در همين سوره ( ص ) آيه 26 در باره گمراهان مى خوانيم : ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب : كسانى كه از راه خداوند گمراه مى شوند عذاب شديدى به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند .
آرى بلاى بزرگ گمراهان و گنهكاران همان فراموشى است ، تا آنجا كه حتى خويشتن و ارزشهاى وجودى خويش را فراموش مى كنند ، چنانكه قرآن مى گويد : و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون : مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند ، خداوند خودشان نيز از يادشان برد ، آنها فاسقانند ! ( حشر - 19 ) .
و قرآن وسيله اى براى شكافتن اين پرده هاى نسيان ، و نورى براى برطرف ساختن ظلمات غفلت و فراموشكارى است ، آياتش انسان را به ياد خدا و معاد مى اندازد و جمله هايش انسان را به ارزشهاى وجودى خويش آشنا مى سازد .
در آيه بعد مى گويد : اگر مى بينى آنها در برابر اين آيات روشنگر و قرآن بيداركننده تسليم نمى شوند نه به خاطر اين است كه پرده اى بر اين كلام حق افتاده بلكه كافران گرفتار تكبر و غرورى هستند كه آنها را از قبول حق باز داشته ، و عداوت و عصيانى كه آنها را از پذيرش دعوت تو مانع مى شود ( بل الذين
تفسير نمونه ج : 19 ص : 210
كفروا فى عزة و شقاق ) .
عزة به گفته راغب در مفردات حالتى است كه مانع مغلوب شدن انسان مى گردد ( حالت شكست ناپذيرى ) و در اصل از عزاز به معنى سر زمين صلب و محكم و نفوذناپذير گرفته شده است ... و آن بر دو گونه است گاه عزت ممدوح و شايسته است ، چنانكه ذات پاك خدا را به عزيز توصيف مى كنيم ، و گاه عزت مذموم و آن نفوذناپذيرى در مقابل حق و تكبر از پذيرش واقعيات مى باشد ، و اين عزت در حقيقت ذلت است ! شقاق از ماده شق در اصل به معنى شكاف است ، سپس به معنى اختلاف نيز به كار رفته ، زيرا اختلاف سبب مى شود كه هر گروهى در شقى قرار گيرد .
قرآن در اينجا مساله نفوذناپذيرى و كبر و غرور و پيمودن راه جدائى و شكاف و تفرقه را عامل بدبختى كفار شمرده ، آرى اينها صفات زشت و شومى است كه روى چشم و گوش انسان پرده مى افكند ، و حس تشخيص را از انسان مى گيرد ، و چه دردناك است كه چشم باز باشد و گوش باز اما آدمى كور باشد و كر ؟ در آيه 206 سوره بقره مى خوانيم : و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد : هنگامى كه به او ( منافق ) گفته مى شود از خدا بترس لجاجت و تعصب و غرور او را مى گيرد و به گناه مى كشاند ، آتش دوزخ براى او كافى است و چه جايگاه بدى ؟ سپس براى بيدار ساختن اين مغروران غافل دست آنها را گرفته ، به گذشته تاريخ بشر مى برد ، و سرنوشت اقوام مغرور و متكبر و لجوج را به آنها نشان مى دهد ، شايد عبرت گيرند ، مى گويد : چه بسيار اقوامى كه قبل از آنها بودند و ما آنها را ( به خاطر تكذيب پيامبران و انكار آيات الهى و ظلم و گناه ) هلاك كرديم ( و كم اهلكنا من قبلهم من قرن ) .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 211
و به هنگام نزول عذاب فرياد استغاثه آنها بلند شد ، اما چه سود كه دير شده بود ، و زمان نجات سپرى شده بود ( فنادوا و لات حين مناص ) .
آن روز كه پيامبران الهى و اولياى حق آنها را اندرز دادند و از عاقبت شوم اعمالشان برحذر داشتند نه تنها گوش شنوا نداشتند بلكه به استهزاء و سخريه و آزار مؤمنان و حتى قتل آنها پرداختند ، و فرصتها از دست رفت و پلهاى پشت سر ويران گشت ، و در حالى عذاب استيصال براى نابودى آنها نازل شد كه درهاى توبه و بازگشت همه بسته شده بود و فريادهاى استغاثه آنها به جائى نرسيد ! واژه لات براى نفى است و در اصل لاء نافيه بوده ، و تاء تانيث براى تاكيد بر آن افزوده شده است .
مناص از ماده نوص به معنى پناهگاه و فريادرس است ، مى گويند عرب هنگامى كه حادثه سخت و وحشتناكى رخ مى داده مخصوصا در جنگها اين كلمه را تكرار مى كرد و مى گفت مناص ، مناص يعنى پناهگاه كجا است ، پناهگاه كجاست ؟ و چون اين مفهوم با فرار مقارن است گاهى به معنى محل فرار نيز آمده است .
به هر حال اين غافلان مغرور تا فرصت در دست داشتند كه به آغوش پر مهر لطف خدا پناه برند از آن استفاده نكردند ، و به هنگامى كه فرصتها از دست رفت
تفسير نمونه ج : 19 ص : 212
و عذاب استيصال نازل شد اين فريادهاى استغاثه و تلاش براى پيدا كردن راه فرار و پناهگاه به جائى نمى رسد .
اين سنت پروردگار در همه اقوام پيشين بوده ، و در آينده نيز ادامه خواهد داشت ، چرا كه براى سنت او تغيير و تبديلى نيست .
افسوس كه بسيارى از مردم حاضر نيستند از تجارب ديگران استفاده كنند بايد خودشان بار ديگر تجربه هاى تلخ را بيازمايند ، تجربه هائى كه گاه در طول عمر انسان تنها يك بار رخ مى دهد ، و نوبت به بار دوم نمى رسد ، و باصطلاح اول و آخر آن يكى است .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 213
وَ عجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنهُمْ وَ قَالَ الْكَفِرُونَ هَذَا سحِرٌ كَذَّابٌ(4) أَ جَعَلَ الاَلهَِةَ إِلَهاً وَحِداً إِنَّ هَذَا لَشىْءٌ عجَابٌ(5) وَ انطلَقَ الْمَلأُ مِنهُمْ أَنِ امْشوا وَ اصبرُوا عَلى ءَالِهَتِكمْ إِنَّ هَذَا لَشىْءٌ يُرَادُ(6) مَا سمِعْنَا بهَذَا فى الْمِلَّةِ الاَخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلا اخْتِلَقٌ(7)
ترجمه :
4 - آنها تعجب كردند كه چرا پيامبر انذاركننده اى از ميان آنها برخاسته ، و كافران گفتند : اين ساحر دروغگوئى است !
5 - آيا او بجاى اينهمه خدايان خداى واحدى قرار داده ؟ اين راستى چيز عجيبى است ؟ !
6 - سركردگان آنها بيرون آمدند و گفتند برويد و خدايانتان را محكم بچسبيد كه مى خواهند ما را به سوى بدبختى بكشانند !
7 - ما هرگز چنين چيزى از پدران خود نشنيده ايم ، اين فقط يك دروغ است
شان نزول :
در باره اين آيات شان نزولى شبيه آنچه در آيات قبل بيان شد نقل كرده اند و بعيد نيست شان نزول واحدى باشد كه براى مجموع اين آيات است .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 214
ولى از آنجا كه اين شان نزول مطالب تازه اى دارد ما آن را از تفسير على بن ابراهيم در اينجا مى آوريم ، و آن اين است كه : هنگامى كه رسول خدا دعوتش را آشكار كرد سران قريش نزد ابو طالب آمدند و گفتند اى ابو طالب فرزند برادرت ما را سبك مغز مى خواند ، و به خدايان ما ناسزا مى گويد ، جوانان ما را فاسد نموده ، و در جمعيت ما تفرقه افكنده است ، اگر اين كارها به خاطر كمبود مالى است ما آنقدر مال براى او جمع آورى مى كنيم كه ثروتمندترين مرد قريش شود ، و حتى حاضريم او را به رياست برگزينيم .
ابو طالب اين پيام را به رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كرد : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : لو وضعوا الشمس فى يمينى و القمر فى يسارى ما اردته ، و لكن كلمة يعطونى يملكون بها العرب و تدين بها العجم و يكونون ملوكا فى الجنة ! : اگر آنها خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمايل ندارم ، ولى ( به جاى اين همه وعده ها ) يك جمله ، با من موافقت نمايند تا در سايه آن بر عرب حكومت كنند ، و غير عرب نيز به آئين آنها درآيند ، و آنها سلاطين بهشت خواهند بود ! .
ابو طالب اين پيام را به آنها رسانيد ، آنها گفتند : حاضريم به جاى يك جمله ده جمله را بپذيريم ( كدام جمله منظور تو است ؟ ) .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به آنها فرمود : تشهدون الا لا اله الا الله و انى رسول الله : گواهى دهيد كه معبودى جز الله نيست و من رسول خدا هستم .
آنها ( از اين سخن سخت وحشت كردند و ) گفتند : ما 360 خدا را رها كنيم تنها به سراغ يك خدا برويم ؟ چه چيز عجيبى ؟ ! ( آنهم خدائى كه هرگز ديده نمى شود ! ) .
در اينجا آيات زير نازل شد بل عجبوا ان جائهم منذر منهم و قال
تفسير نمونه ج : 19 ص : 215
الكافرون هذا ساحر كذاب ... ان هذا الا اختلاق .
همين معنى در تفسير مجمع البيان با تفاوت مختصرى نقل شده و در آخر آن آمده است : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در حالى كه اشك از چشمانش جارى بود فرمود اى عمو ! اگر اينها خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپم قرار دهند تا دست از اين سخن بردارم هرگز چنين نخواهم كرد ، مگر اينكه اين سخن را در جامعه نفوذ دهم ، و يا در راه آن كشته شوم ، هنگامى كه ابو طالب اين سخن را شنيد عرض كرد به دنبال برنامه خود باش به خدا سوگند كه من هرگز دست از يارى تو بر نخواهم داشت .

تفسير : آيا بجاى اينهمه خدا ، يك خدا را بپذيريم ؟ !
افراد مغرور و خودخواه هم نفوذناپذيرند و هم مطلق گرا چيزى را جز آنچه با افكار محدود و ناقصشان درك كرده اند به رسميت نمى شناسند ، و معيار سنجش همه ارزشها را همان قرار مى دهند .
لذا هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پرچم توحيد را در مكه برافراشت و بر ضد بتهاى كوچك و بزرگ كه عدد آنها بالغ بر 360 بت مى شد قيام كرد گاه تعجب مى كردند كه چرا پيامبر انذاركننده اى از ميان آنها برخاسته است ؟ ( و عجبوا ان جاءهم منذر منهم ) .
تعجب آنها از اين بود كه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يك نفر از خود آنها است .
چرا فرشته اى از آسمان نازل نشده ؟ آنها اين نقطه بزرگ قوت را نقطه ضعف مى پنداشتند ، كسى كه از ميان توده مردم برخاسته بود ، از نيازها و دردهاى
تفسير نمونه ج : 19 ص : 216
آنها با خبر بود ، و با مشكلات و مسائل زندگى آنان آشنائى داشت ، مى توانست در همه چيز الگو و اسوه باشد ، آنها اين امتياز بزرگ را به عنوان يك نقطه تاريك در دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تلقى مى كردند و از آن تعجب داشتند .
گاه از اين مرحله نيز فراتر رفتند و كافران گفتند اين ساحر دروغگوئى است ! ( و قال الكافرون هذا ساحر كذاب ) .
بارها گفته ايم كه نسبت دادن سحر به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به خاطر مشاهده معجزات غير قابل انكار و نفوذ خارق العاده او در افكار بود ، و نسبت دادن كذب به او به خاطر اين بود كه بر خلاف سنتهاى خرافى و افكار منحطى كه جزء مسلمات آن محيط محسوب مى شد قيام كرد و بر ضد آن سخن مى گفت و دعوى رسالت از سوى خدا داشت .
هنگامى كه پيامبر دعوت توحيدى خود را آشكار نمود نگاه به يكديگر مى كردند و مى گفتند بيائيد چيزهاى ناشنيده بشنويد آيا او بجاى اينهمه خدايان يك خدا قرار داده ؟ اين راستى چيز عجيبى است ؟ ! ( اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشىء عجاب ) .
آرى گاه غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و فساد محيط آنچنان بينش و قضاوت انسان را تغيير مى دهد كه از واقعيتهاى روشن تعجب مى كند در حالى كه به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاى بند است .
واژه عجاب مانند طوال ( بر وزن تراب ) معنى مبالغه را مى رساند ، و به امور بسيار عجيب گفته مى شود .
اين سبك مغزان فكر مى كردند هر قدر تعداد معبودهاى آنها بيشتر شود
تفسير نمونه ج : 19 ص : 217
قدرت و اعتبار نفوذ آنها بيشتر خواهد بود ، و به همين دليل خداى يكتا چيز كمى به نظر آنها مى رسيد ، در حالى كه مى دانيم اشياء متعدد از نظر فلسفى هميشه محدودند ، و وجود نامحدود يكى بيشتر نيست ، به همين دليل تمام مطالعات در خداشناسى به خط توحيد منتهى مى شود .
سركردگان آنها هنگامى كه از مراجعه به ابو طالب و ميانجيگرى او مايوس و نااميد شدند از نزد او بيرون آمدند ، و گفتند : برويد و خدايانتان را محكم بچسبيد ، و ايستادگى و استقامت به خرج دهيد كه هدف محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين است كه جامعه ما را به فساد و تباهى كشد و نعمتهاى خدا را به خاطر پشت كردن به بتها از ما قطع كند و خود بر ما رياست نمايد ! ( و انطلق الملا منهم ان امشوا و اصبروا على الهتكم ان هذا لشىء يراد ) .
انطلق از ماده انطلاق به معنى بيرون رفتن با سرعت و توام با رها ساختن كار قبلى است ، و در اينجا اشاره به رها ساختن مجلس ابو طالب با قهر و خشم است .
ملا اشاره به اشراف و سرشناسان قريش است كه به سراغ ابو طالب آمدند كه بعد از بيرون آمدن از آن مجلس به يكديگر و يا به پيروان خود مى گفتند دست از بتها برنداريد و معبودهايتان را محكم بچسبيد .
جمله لشىء يراد مفهومش اين است كه اين مساله چيزى است خواسته شده و چون جمله سربسته اى است مفسران تفسيرهاى بسيارى براى آن ذكر كرده اند ، از جمله : بعضى گفته اند : اشاره به دعوت پيامبر گرامى اسلام است و منظور اين است كه اين دعوت توطئه اى است كه هدفش مائيم ، ظاهرى دارد دعوت به سوى الله و باطنى كه حكومت كردن بر ما و سيادت و رياست بر عرب است ، و اينها همه بهانه اى
تفسير نمونه ج : 19 ص : 218
است براى اين مطلب ، شما مردم برويد و محكم بر آئين خود بايستيد ، و تحليل در باره اين توطئه را به ما سران قوم واگذاريد ! .
اين چيزى است كه سردمداران باطل هميشه براى خاموش كردن صداى رهروان راه حق مطرح مى كردند ، آن را توطئه مى ناميدند ، توطئه اى كه بايد سياستمداران آنرا به دقت تحليل كرده ، و براى مبارزه با آن برنامه تنظيم كنند ، و اما توده مردم بايد بى اعتنا از كنار آن بگذرند ، و به آنچه در دست دارند سخت بچسبند ! نظير اين سخن در داستان نوح نيز آمده است كه اشراف و سرجنبانها به توده مردم گفتند : ما هذا لا بشر مثلكم يريد ان يتفضل عليكم : اين مرد فقط انسانى مثل شما است كه مى خواهد بر شما تقدم جويد ( مؤمنون - 24 ) .
بعضى ديگر در تفسير اين جمله گفته اند : منظور اين است شما بت پرستان محكم در مورد خدايانتان استقامت كنيد ، اين همان چيزى است كه از شما خواسته شده است .
بعضى نيز گفته اند : منظور اين است محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هدفش مائيم ، او مى خواهد جامعه ما را به فساد بكشد و ما به خدايانمان پشت كنيم ، در نتيجه نعمت ها از ما قطع شود ، و عذاب بر ما نازل گردد ! بعضى نيز احتمال داده اند : منظور اين است كه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از كار خود دست بردار نيست ، تصميمى است گرفته شده ، و اراده اى است تخلف ناپذير ، بنابر اين مذاكره كردن با او بيهوده است ، برويد و عقائدتان را محكم نگهداريد .
و بالاخره احتمال داده شده كه منظور آنها اين بوده كه اين مصيبتى است براى ما پيش آمده ، و به هر حال بايد بسازيم و بسوزيم و آئين خود را محكم نگهداريم .
البته با توجه به كلى بودن مفهوم اين جمله غالب اين تفسيرها ممكن است در آن جمع باشد هر چند معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 219
به هر حال سران بت پرستان مى خواستند با اين سخن ، روحيه متزلزل پيروان خود را تقويت كنند ، و از سقوط هر چه بيشتر اعتقاداتشان جلوگيرى بعمل آورند اما چه تلاش بيهوده اى ؟ ! .
سپس براى اغفال مردم و يا قانع ساختن خويش گفتند : ما هرگز چنين چيزى را از پدران خود نشنيده ايم ، اين فقط يك دروغ و كذب است ! ( ما سمعنا بهذا فى الملة الاخرة ان هذا الا اختلاق ) .
اگر ادعاى توحيد و نفى بتها واقعيتى داشت بايد پدران ما با آن عظمت و شخصيت ! آن را درك كرده باشند ، و ما از آنها شنيده باشيم ، اما اين يك گفتار دروغين و بى سابقه است ! تعبير به الملة الاخرة ممكن است اشاره به جمعيت پدرانشان باشد كه نسبت به آنها آخرين ملت بودند چنانكه در بالا گفتيم ، و ممكن است اشاره به اهل كتاب مخصوصا نصارى باشد كه آخرين دين و ملت قبل از ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) محسوب مى شدند ، يعنى در كتب نصارا نيز از سخنان محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اثرى نيست ، چرا كه آنها قائل به تثليث ( خدايان سه گانه ) هستند ، توحيد محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مطلب نوظهورى است ! ولى چنانكه لحن قرآن در آيات مختلف ديگر نشان مى دهد عرب جاهلى تكيه بر كتب يهود و نصارى نداشت ، تمام تكيه گاهش سنت و آئين نياكان و پدران بود ، و همين شاهد خوبى براى تفسير اول است .
اختلاق از ماده خلق در اصل به معنى ابداء چيزى بدون سابقه است ، سپس اين كلمه به دروغ نيز اطلاق شده ، چرا كه دروغگو در بسيارى از مواقع مطالب بى سابقه اى را مطرح مى كند ، بنابر اين منظور از اختلاق در آيه مورد بحث اين است كه ادعاى توحيد ادعاى نوظهور و بى سابقه اى است
تفسير نمونه ج : 19 ص : 220
كه محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آنرا مطرح كرده و در ميان ما و پيشينيانمان كاملا ناشناخته بوده است ، و اين خود دليل بر بطلان آن است !
نكته : وحشت از نوآورى !
ترس از مسائل تازه و نوظهور در طول تاريخ يكى از علل اصرار اقوام گمراه بر انحرافات خود و عدم تسليم در برابر دعوت پيامبران الهى بوده است ، آنها از هر چيز تازه اى وحشت داشتند ، و به همين جهت به آئين انبيا با بدبينى فوق العاده مى نگريستند ، هنوز آثار اين تفكر جاهلى در اقوام زيادى وجود دارد ، در حالى كه نه دعوت پيامبران به سوى توحيد مطلب تازه اى بود ، و نه اگر چيز تازه اى باشد دليل بر بطلان آن مى شود ، بايد تابع منطق بود ، و تسليم حق ، هر جا كه باشد و از هر كه باشد .
عجب اينكه وحشت از نوآورى گاه مع الاسف دامن بعضى از دانشمندان را نيز مى گيرد و در برابر نظرات علمى تازه علم مخالفت برمى دارند ، و ان هذا الا اختلاق مى گويند ! مخصوصا در تاريخ ارباب كليسا اين مساله بسيار ديده مى شود كه آنها در مقابل اكتشافات علمى علماى علوم طبيعى به پا مى خاستند ، و امثال گاليله را به خاطر كشف حركت زمين به دور خورشيد و به دور خود ، آماج سخت ترين حملات قرار مى دادند ، و مى گفتند : اين سخنان بدعت است و دروغ بى سابقه ! عجب اينكه بعضى از بزرگان هنگامى كه به ابتكارات علمى تازه دست مى يافتند از ترس اينكه مبادا به خاطر نوآورى مورد هجوم حملات كسانى كه به خاطر حجاب معاصرت آنها را بباد انتقاد مى گرفتند در امان باشند ، دست و پا مى كردند تا چند نفرى را از قدما و پيشينيان هماهنگ با نظرات تازه خود را
تفسير نمونه ج : 19 ص : 221
پيدا كنند ! و از اين راه نظر خود را يك عقيده كهنه و قديمى نشان دهند ، تا در امان بمانند ، و اين بسيار دردناك است ! نمونه اين سخن را در مورد نظريه معروف حركت جوهرى صدر المتالهين شيرازى در اسفار مى توان مشاهده كرد .
به هر حال اين طرز برخورد با مسائل تازه و ابتكارات جديد ضايعات بزرگى براى جوامع انسانى و براى جهان علم و دانش داشته و دارد ، و بايد علاقمندان دلسوز براى اصلاح آن بكوشند ، و اين رسوبات جاهلى را از افكار بزدايند .
اما اين سخن به آن معنى نيست كه هر مطلب تازه اى را به خاطر تازه بودنش مورد استقبال قرار دهيم ، هر چند بى پايه و بى اساس باشد ، كه تازه زدگى مانند عشق به كهنه ها خود بلاى بزرگى است .
اعتدال اسلامى ايجاب مى كند كه نه آن افراط در كار باشد و نه اين تفريط .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 222
أَ ءُنزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُمْ فى شك مِّن ذِكْرِى بَل لَّمَّا يَذُوقُوا عَذَابِ(8) أَمْ عِندَهُمْ خَزَائنُ رَحْمَةِ رَبِّك الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ(9) أَمْ لَهُم مُّلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا فَلْيرْتَقُوا فى الأَسبَبِ(10) جُندٌ مَّا هُنَالِك مَهْزُومٌ مِّنَ الأَحْزَابِ(11)
ترجمه :
8 - آيا از ميان همه ما ، قرآن تنها بر او ( محمد ) نازل شده ؟ ، آنها در حقيقت در اصل وحى من ترديد دارند ، بلكه آنها هنوز عذاب الهى را نچشيده اند ( كه اينچنين گستاخانه سخن مى گويند ) .
9 - مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده ات نزد آنها است ( تا به هر كس ميل دارند بدهند ) ؟ ! .
10 - يا اينكه مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است از آن آنها است ؟ ( اگر چنين است ) به آسمانها بروند ( و جلو نزول وحى را بر قلب پاك محمد بگيرند ) .
11 - ( آرى ) اينها لشكر كوچك شكست خورده اى از احزابند
تفسير نمونه ج : 19 ص : 223
تفسير : اين لشكر كوچك شكست خورده !
در آيات گذشته سخن از موضع گيرى منفى مخالفان در برابر خط توحيد و رسالت پيامبر اسلام بود ، در آيات مورد بحث نيز اين سخن ادامه دارد .
مشركان مكه هنگامى كه منافع نامشروع خود را در خطر ديدند ، و آتش كينه و حسد در دل آنها شعلهور شد ، براى اغفال مردم و قانع كردن خويش در مورد مخالفت با پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، به منطق هاى سست گوناگونى دست مى زدند ، از جمله از روى تعجب و انكار مى گفتند : آيا از ميان همه ما قرآن تنها بر محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده ؟ ! ( ء انزل عليه الذكر من بيننا ) .
از ميان اينهمه پيرمردان پر سن و سال ، اينهمه پولداران ثروتمند و سرشناس آيا كسى پيدا نشد كه خدا قرآنش را بر او نازل كند ، جز محمد يتيم تهيدست ؟ ! اين منطق منحصر به آن زمان نبود كه در هر عصر و زمان ما نيز هر گاه مسئوليت مهمى به كسى واگذار شود روح حسادت شعلهور مى گردد ، چشمها خيره و گوشها تيز مى شود ، و نق زدنها و بهانه گيرى ها آغاز مى گردد ، و مى گويند آدم پيدا نمى شد كه اين كار به فلان كس كه از خانواده گمنام و فقيرى است واگذارده شده ؟ آرى دنياپرستى از يك سو ، و حسد از سوى ديگر سبب شد كه اهل كتاب ( يهود و نصارا ) كه قدر مشتركى با مسلمانان داشتند از اسلام و قرآن فاصله گيرند و به سراغ بت پرستان روند و بگويند راه شما بهتر از راه اينها است : ا لم تر الى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب يؤمنون بالجبت و الطاغوت و يقولون للذين كفروا هؤلاء اهدى من الذين آمنوا سبيلا : آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب خدا دارند به جبت و طاغوت ( بت و بت پرستان ) ايمان مى آورند و به مشركان مى گويند آنها از كسانى كه به محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ايمان آورده اند هدايت
تفسير نمونه ج : 19 ص : 224
يافته ترند ( نساء - 51 ) .
بديهى است اين تعجب ها و انكارها كه علاوه بر حسد و حب دنيا سرچشمه ديگرى يعنى اشتباه در تشخيص ارزشها داشت هرگز نمى توانست معيار منطقى براى قضاوت باشد ، مگر شخصيت انسان در اسم و آوازه پول و مقام و سن و سال او است ؟ مگر رحمت الهى بر اين معيارها تقسيم مى شود ؟ لذا در دنباله آيه مى فرمايد درد آنها چيز ديگرى است ، آنها در حقيقت در اصل وحى و ذكر من شك و ترديد دارند ( بل هم فى شك من ذكرى ) .
ايراد به شخص محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بهانه اى بيش نيست و اين شك و ترديد آنها در مساله نه بخاطر وجود ابهام در قرآن مجيد است ، بلكه سرچشمه آن هوى و هوسها و حب دنيا و حسادتها است .
و سرانجام آنها را با اين جمله تهديد مى كند : آنها هنوز عذاب الهى را نچشيده اند كه اينگونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ايستاده اند ، و با اين سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته اند ( بل لما يذوقوا عذاب ) آرى هميشه گروهى وجود دارند كه گوششان بدهكار منطق و حرف حساب نيست ، و چيزى جز تازيانه هاى عذاب آنان را از مركب غرورشان پياده نمى كند ، بايد مجازات شوند كه درمانشان تنها عذاب الهى است .
سپس در پاسخ آنها مى افزايد : راستى مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده تو نزد آنها است تا هر كه را ميل دارند فرمان نبوت بدهند ، و هر كس را مايل نيستند محروم سازند ؟ ( ام عندهم خزائن رحمة ربك العزيز الوهاب ) .
خداوند به مقتضاى اينكه رب است ( و پروردگار مالك و مربى عالم هستى و جهان انسانيت است ) كسى را براى رسالتش برمى گزيند كه بتواند مردم را در مسير تكامل و تربيت رهبرى كند ، و به مقتضاى عزيز بودنش ، مغلوب
تفسير نمونه ج : 19 ص : 225
خواسته هيچ كس نيست ، تا مقام رسالت را به فرد نالايقى واگذارد ، و اصولا مقام نبوت مقامى است بس عظيم كه تنها خدا قدرت دارد آن را به كسى بدهد و به مقتضاى وهاب بودنش هر چه را بخواهد و به هر كس صلاح بداند مى بخشد .
قابل توجه اينكه وهاب صيغه مبالغه و به معنى بسيار بخشنده است ، اشاره به اينكه نبوت تنها يك موهبت نيست ، بلكه موهبتهاى متعددى است كه دست به دست هم مى دهد تا كسى بتواند عهده دار آن منصب گردد ، موهبت علم و تقوا و عصمت و شجاعت و شهامت .
نظير اين سخن را در سوره زخرف آيه 31 نيز مى خوانيم : اهم يقسمون رحمة ربك : آنها به خاطر نزول قرآن بر تو ايراد مى گيرند مگر رحمت پروردگارت به دست آنها تقسيم مى شود ؟ ضمنا از تعبير به رحمت به خوبى استفاده مى شود كه نبوت رحمت و لطف خدا بر جهان انسانيت است ، و به راستى چنين است ، چرا كه اگر انبياء نبودند انسانها هم راه آخرت و معنويت را گم مى كردند و هم راه دنيا را ، چنانكه دور افتادگان از مكتب انبياء هر دو راه را گم كرده اند .
باز در آيه بعد همين معنى را از طريق ديگرى تعقيب كرده ، مى گويد : آيا مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است از آن آنها است ؟ اگر چنين است به آسمانها بروند و جلو نزول وحى الهى را بر قلب پاك محمد بگيرند ! ( ام لهم ملك السموات و الارض و ما بينهما فليرتقوا فى الاسباب ) .
اين سخن در حقيقت تكميلى است بر بحث گذشته ، در آنجا مى گفت : خزائن رحمت پروردگار در دست شما نيست كه به هر كس كه با تمايلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشيد ، حال مى گويد اكنون كه اين خزائن به دست شما نيست و فقط در اختيار خدا است ، تنها راهى كه در پيش داريد اين است كه به آسمانها
تفسير نمونه ج : 19 ص : 226
برويد ، و مانع نزول وحى او شويد ، و خود مى دانيد كه از اين كار نيز سخت عاجز و ناتوانيد ! بنابر اين نه مقتضى در اختيار شما است و نه قدرت بر ايجاد مانع داريد ، با اينحال چه كارى از دست شما ساخته است ؟ از حسد بميريد ، و هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد .
به اين ترتيب اين دو آيه مطلب واحدى را تكرار نمى كنند - آنچنانكه جمعى از مفسران گفته اند - بلكه هر كدام به يكى از ابعاد مساله ناظر است .
در آخرين آيه مورد بحث در مقام تحقير اين مغروران سبك مغز و فخرفروش مى گويد : اينها لشكر كوچك شكست خورده اى از احزابند ! ( جند ما هنالك مهزوم من الاحزاب ) .
هنالك به معنى آنجا و براى اشاره به بعيد است ، به همين دليل جمعى آن را اشاره به شكست مشركان در جنگ بدر مى دانند كه در نقطه نسبتا دوردستى از مكه واقع شده .
تعبير به احزاب ظاهرا اشاره به تمام گروههائى است كه بر ضد پيامبران قيام كردند و خداوند آنها را در هم كوبيد ، اين جمعيت مشركان گروهك كوچكى از آن گروهها هستند كه به سرنوشت آنان گرفتار خواهند شد .
( شاهد اين سخن آيات آينده است كه به اين مساله تصريح كرده ) .
فراموش نكنيم كه اين سوره از سوره هاى مكى است ، و اين سخن را قرآن
تفسير نمونه ج : 19 ص : 227
زمانى مى گويد كه مسلمانان در اقليت شديدى بودند ، آنچنان كه ممكن بود مشركان آنها را همچون يك لقمه بربايند تخافون ان يتخطفكم الناس ( انفال - 26 ) .
آن روز هيچ نشانه اى از پيروزى براى مسلمانان به چشم نمى خورد .
آن روز پيروزيهاى بدر و احزاب و حنين پيش نيامده بود ، ولى قرآن با قاطعيت گفت : اين دشمنان سرسخت لشكر كوچكى هستند كه دچار شكست خواهند شد .
امروز هم قرآن همين بشارت را به مسلمانان جهان كه از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و ستمگر قرار گرفته اند مى دهد كه اگر همچون مسلمانان نخستين بر سر عهد و پيمان خدا به ايستند او نيز وعده خودش را در زمينه شكست جنود احزاب تحقق خواهد بخشيد .

تفسير نمونه ج : 19 ص : 228
كَذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح وَ عَادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الأَوْتَادِ(12) وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوط وَ أَصحَب لْئَيْكَةِ أُولَئك الأَحْزَاب(13) إِن كلُّ إِلا كذَّب الرُّسلَ فَحَقَّ عِقَابِ(14) وَ مَا يَنظرُ هَؤُلاءِ إِلا صيْحَةً وَحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاق(15) وَ قَالُوا رَبَّنَا عجِّل لَّنَا قِطنَا قَبْلَ يَوْمِ الحِْسابِ(16)
ترجمه :
12 - قبل از آنها قوم نوح و عاد و فرعون صاحب قدرت ( پيامبران ما را ) تكذيب كردند .
13 - و قوم ثمود و لوط و اصحاب الايكه ( قوم شعيب ) ، اينها احزابى بودند ( كه به تكذيب پيامبران برخاستند ) .
14 - هر يك از اين گروهها رسولان را تكذيب كردند ، و عذاب الهى در باره آنها تحقق يافت .
15 - اينها ( با اين اعمالشان ) انتظارى جز اين نمى كشند كه يك صيحه آسمانى فرود آيد صيحه اى كه در آن بازگشت نيست ( و همگى را نابود سازد ) .
16 - آنها ( از روى خيره سرى ) گفتند .
پروردگارا ! نصيب ما را از عذابت هر چه زودتر قبل از روز حساب به ما ده
تفسير : تنها يك صيحه آسمانى كارشان را يكسره مى كند !
در تعقيب آخرين آيه اى كه گذشت و از شكست مشركان در آينده خبر