بعدی
تفسير نمونه ج : 18 ص : 376
و آن اينكه : قرآن مى خواهد هم اشاره به ميوه هائى كند كه به دون تغيير مورد
استفاده قرار مى گيرد ، و هم به انواع غذاهاى مختلفى كه با انجام عملى روى اين ميوه
ها به دست مى آيد ( در تفسير اول ما در جمله ما عملته ايديهم نافيه است و در صورت
دوم موصوله ) .
در هر صورت ، هدف آن است كه حس حق شناسى و شكرگزارى انسانها را تحريك كند تا از
طريق شكرگزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند ، كه شكر منعم نخستين گام معرفت
كردگار است .
آخرين آيه مورد بحث سخن از تسبيح و تنزيه پروردگار مى گويد ، خط بطلان بر شرك
مشركان كه در آيات گذشته از آن سخن بود مى كشد ، و راه توحيد و يكتا پرستى را به
همگان نشان مى دهد ، مى فرمايد : منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد ، از آنچه
زمين مى روياند ، و از خود آنان ، و از آنچه نمى دانند ! ( سبحان الذى خلق الازواج
كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لا يعلمون ) .
آرى خداوندى كه اينهمه زوجها را در پهنه جهان هستى آفريده علم و قدرتش بى انتهاست ،
عيب و نقصى در وجودش راه ندارد ، لذا شريك و شبيه و نظير براى او نيست ، و اگر
گروهى سنگ و چوبهاى بى جان و مخلوقات ديگرى را
تفسير نمونه ج : 18 ص : 377
شبيه او شمرده اند از اين نسبتهاى ناروا بر دامان كبريائيش گردى نمى نشيند ! بديهى
است خداوند نياز به اين ندارد كه خويشتن را تسبيح و تنزيه كند ، اين تعليمى است
براى بندگان و دستورالعملى است براى پيمودن خط تكامل .
در اينكه منظور از ازواج در اينجا چيست مفسران سخن بسيار دارند : آنچه مسلم است اين
است كه ازواج جمع زوج معمولا به دو جنس مذكر و مؤنث گفته مى شود ، خواه در عالم
حيوانات باشد ، يا غير آنها ، سپس توسعه داده شده و به هر دو موجودى كه قرين يكديگر
و يا حتى ضد يكديگرند زوج اطلاق مى شود ، حتى به دو اطاق مشابه در يك خانه ، يا دو
لنگه در ، و يا دو همكار و قرين ، اين كلمه گفته مى شود ، و به اين ترتيب براى هر
موجودى در جهان زوجى متصور است .
به هر حال بعيد نيست كه زوجيت در اينجا به همان معنى خاص يعنى جنس مذكر و مؤنث باشد
، و قرآن مجيد در اين آيه خبر از وجود زوجيت در تمام جهان گياهان و انسانها و
موجودات ديگرى كه مردم از آن اطلاعى ندارند مى دهد .
اين موجودات ممكن است گياهان باشد كه وسعت دايره زوجيت در آن روز هنوز در آنها كشف
نشده بود .
يا اشاره به حيوانات اعماق درياها كه در آن روز كسى از آن آگاه نبود ، و امروز گوشه
اى از آن براى انسانها كشف شده است .
يا اشاره به موجودات ديگرى كه در كرات ديگر آسمانى زندگى مى كنند .
و يا موجودات زنده ذره بينى ، هر چند امروز دانشمندان ، نر و ماده اى در آنها سراغ
ندارند ، ولى دنياى اين موجودات زنده آنقدر مرموز و پوشيده از معماهاست كه ممكن است
علم و دانش انسانها هنوز به اين قسمت از آن راه نيافته باشد ، حتى وجود زوجيت در
جهان گياهان نيز چنانكه گفتيم در عصر نزول قرآن جز
تفسير نمونه ج : 18 ص : 378
در موارد خاصى مانند درختان نخل و امثال آن ناشناخته بود ، و قرآن از آن پرده
برداشت ، و در قرون اخير از طرق علمى اين معنا به ثبوت رسيد كه مساله زوجيت در عالم
گياهان يك مساله عمومى و همگانى است .
اين احتمال نيز داده شده است كه زوجيت در اينجا اشاره به وجود ذرات مثبت و منفى در
دل تمام اتمها است ، زيرا مى دانيم همه اشياء اين جهان از اتم تشكيل يافته ، و اتم
در حقيقت همچون آجر براى ساختمان عظيم اين كاخ بزرگ عالم ماده است .
تا آن روز كه اتم شكافته نشده بود خبرى از وجود اين زوجيت نبود ، ولى بعد از آن
وجود زوجهاى منفى و مثبت در هسته اتم و الكترونهائى كه به دور آن مى گردند به ثبوت
رسيد .
بعضى نيز آن را اشاره به تركيب اشياء از ماده و صورت يا جوهر و عرض دانسته ، و بعضى
ديگر كنايه از اصناف و انواع مختلف گياهان و انسانها و حيوانات و ساير موجودات عالم
مى دانند .
ولى روشن است وقتى ما بتوانيم اين الفاظ را بر معنى حقيقى ( جنس مذكر و مؤنث ) حمل
كنيم و قرينه اى بر خلاف آن نباشد دليلى ندارد كه به سراغ معانى كنائى برويم ، و
چنانكه ديديم چندين تفسير جالب براى معنى حقيقى زوجيت در اينجا وجود دارد .
به هر حال اين آيه يكى ديگر از آياتى است كه محدود بودن علم انسان را بيان مى كند و
نشان مى دهد كه در اين جهان حقايق بسيارى است كه از علم و دانش ما پوشيده است .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 379
وَ ءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسلَخُ مِنْهُ النهَارَ فَإِذَا هُم مُّظلِمُونَ(37)
وَ الشمْس تجْرِى لِمُستَقَرّ لَّهَا ذَلِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(38) وَ
الْقَمَرَ قَدَّرْنَهُ مَنَازِلَ حَتى عَادَ كالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ(39) لا
الشمْس يَنبَغِى لهََا أَن تُدْرِك الْقَمَرَ وَ لا الَّيْلُ سابِقُ النهَارِ وَ
كلُّ فى فَلَك يَسبَحُونَ(40)
ترجمه :
37 - شب براى آنها ( نيز ) نشانه اى است ( از عظمت خدا ) ما روز را از آن بر مى
گيريم ، ناگهان تاريكى آنها را فرا مى گيرد .
38 - و خورشيد ( نيز براى آنها آيتى است ) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است ،
اين تقدير خداوند قادر و دانا است .
39 - و براى ماه منزلگاههائى قرار داديم ( و به هنگامى كه اين منازل را طى كرد )
سرانجام به صورت شاخه كهنه ( قوسى شكل و زرد رنگ ) خرما در مى آيد .
40 - نه براى خورشيد سزاوار است كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى مى گيرد و هر
كدام از آنها در مسير خود شناورند .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 380
تفسير : هر يك از خورشيد و ماه آيتى هستند
آيات مورد بحث بخش ديگرى از نشانه هاى عظمت خدا را در جهان هستى بيان مى كند ، و
حلقه اى ديگر از حلقه هاى توحيد را به دنبال بحثى كه در آيات قبل در مورد معاد و
احياى زمينهاى مرده و پرورش گياهان و درختان آمده ، بيان مى دارد .
نخست مى فرمايد : شب براى آنها آيه و نشانه اى است از عظمت خدا ( و آية لهم الليل )
.
در حالى كه نور آفتاب همه جا را فرا گرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده ما نور
آفتاب و روز را از آن برمى داريم ، ناگهان تاريكى همه آنها را فرا مى گيرد ( نسلخ
منه النهار فاذا هم مظلمون ) .
تعبير نسلخ از ماده سلخ ( بر وزن بلخ ) كه در اصل به معنى كندن پوست حيوان است
تعبير لطيفى است ، گوئى روشنائى روز همچون لباس سفيدى است كه بر تن شب پوشانيده شده
، به هنگام غروب آفتاب اين لباس را از تن او همچون پوستى مى كنند ، تا باطن و درون
او آشكار گردد .
دقت در اين تعبير اين نكته را بازگو مى كند كه طبيعت اصلى كره زمين تاريكى است ،
نور و روشنائى صفتى است عارضى كه از منبع ديگرى به او داده مى شود ، همچون لباس كه
بر تن كسى بپوشانند كه هر گاه آن لباس را بيرون آورد رنگ طبيعى تن آشكار مى شود ! .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 381
در اينجا قرآن مجيد روى تاريكى شب انگشت نهاده ، گويا مى خواهد بعد از بيان زنده
كردن زمينهاى مرده كه به عنوان آيتى از آيات خداوند قبلا گذشت ، تبديل روشنائى روز
را به تاريكى شب به عنوان نمونه اى از مرگ بعد از حيات بيان كند .
به هر حال هنگامى كه انسان در ميان ظلمت شب غرق مى شود به ياد نور و بركاتش ، نور و
هيجاناتش ، نور و منبع وجودش مى افتد ، و با يك مقايسه به خالق نور و ظلمت آشنا مى
گردد .
سومين آيتى كه بعد از آيت شب به آن اشاره شده آيت نور و روشنائى و آفتاب است ، مى
گويد : خورشيد نيز براى آنها آيتى است كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است ! ( و
الشمس تجرى لمستقر لها ) .
اين آيه به وضوح حركت خورشيد را به طور مستمر بيان مى كند ، اما در اينكه منظور از
اين حركت چيست مفسران بحثهاى فراوان دارند : گروهى آن را اشاره به حركت ظاهرى
خورشيد بر گرد زمين مى دانند كه اين حركت تا پايان جهان كه در حقيقت قرارگاه خورشيد
و پايان عمر اوست ادامه دارد .
بعضى ديگر آن را اشاره به ميل شمس در تابستان و زمستان به سوى شمال و جنوب زمين
دانسته اند ، زيرا مى دانيم خورشيد از آغاز بهار از خط اعتدالى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 382
به سوى شمال متمايل مى شود ، و تا مدار 23 درجه شمالى پيش مى رود ، و از آغاز
تابستان به عقب باز مى گردد تا در آغاز پائيز باز به خط اعتدالى مى رسد ، و همين خط
سير را تا آغاز زمستان به سوى جنوب ادامه مى دهد ، و از آغاز زمستان به سوى خط
اعتدال حركت مى كند و در آغاز بهار به آن مى رسد .
البته تمام اين حركات در واقع ناشى از حركت زمين و تمايل محور آن نسبت به سطح مدارش
مى باشد ، هر چند در ظاهر و به حسب حس مربوط به حركت آفتاب است .
بعضى ديگر آن را اشاره به حركت وضعى كره آفتاب دانسته اند ، زيرا مطالعات دانشمندان
بطور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مى كند .
آخرين و جديدترين تفسير براى آيه فوق همانست كه اخيرا دانشمندان كشف كرده اند و آن
حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره
دور دستى كه آنرا ستاره وگا ناميده اند مى باشد .
اين معانى منافاتى با هم ندارند و ممكن است جمله تجرى اشاره به تمام اين حركتها و
حركتهاى ديگرى كه تاكنون علم و دانش ما به آن نرسيده و شايد در آينده كشف شود بوده
باشد .
به هر حال حركت دادن خورشيد اين كره بسيار عظيمى كه يك ميليون و دويست هزار مرتبه
از كره زمين بزرگتر است آن هم با حركت حساب شده در اين فضاى بيكران از هيچكس ميسر
نيست جز از خداوندى كه قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش بى انتهاست ، و به همين
جهت در پايان آيه مى فرمايد : اين تقدير خداوند قادر و داناست ( ذلك تقدير العزيز
العليم ) .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 383
آخرين سخن در باره اين آيه اينكه : در تعبيرات آن اشاره اى است پر معنى به نظام سال
شمسى كه از حركت خورشيد در برجها حاصل مى گردد ، نظامى كه به زندگى بشر نظم و
برنامه مى دهد ، و جنبه هاى مختلف آن را تنظيم مى كند .
لذا در آيه بعد براى تكميل اين بحث از حركت ماه و منازل آن كه نظام بخش ايام ماه
است ، سخن مى گويد ، و مى فرمايد : ما براى ماه منزلهائى قرار داديم ، و به هنگامى
كه اين منزلها را طى كرد سرانجام به صورت شاخه كهنه قوسى شكل زرد رنگ خرما در مى
آيد ! ( و القمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم ) .
منظور از منازل همان منزلگاههاى بيست و هشتگانه اى است كه ماه قبل از محاق و تاريكى
مطلق طى مى كند ، زيرا هنگامى كه ماه ، سى روز تمام باشد تا شب بيست و هشتم در
آسمان قابل رؤيت است ، ولى در اين شب بيست و هشتم به صورت هلال بسيار باريك زرد رنگ
و كم نور و كم فروغ در مى آيد ، و در دو شب باقيمانده قابل رؤيت نيست كه آنرا محاق
مى نامند البته در ماههائى كه بيست و نه روز است تا شب بيست و هفتم معمولا ماه در
آسمان ديده مى شود ، و دو شب باقيمانده محاق است .
اين منزلگاهها كاملا دقيق و حساب شده است ، به طورى كه منجمان از صدها سال قبل مى
توانند طبق محاسبات دقيقى كه دارند آن را پيش بينى كنند ! اين نظام عجيب به زندگى
انسانها نظم مى بخشد ، و يك تقويم طبيعى آسمانى است كه با سواد و بيسواد توانائى
خواندن آن را دارد ، بطورى كه اگر انسان كمى دقت و ممارست در وضع ماه در شبهاى
مختلف كند مى تواند با نگاه كردن وضع آن دقيقا و يا تقريبا بداند آن شب كدام شب از
ماه است ( و ما اين امر را آزموده ايم ) .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 384
زيرا در آغاز ماه نوكهاى هلال رو به طرف بالا است ، و تدريجا بر حجم ماه افزوده مى
شود تا هفتم كه نيمى از دايره كامل ماه آشكار مى شود و باز بر آن افزوده مى شود تا
چهاردهم كه به صورت بدر كامل در مى آيد .
از آن به بعد از سمت پائين ماه كم مى شود تا بيست و يكم كه باز به صورت نيم دايره
در مى آيد ، همچنين از آن كاسته مى شود تا شب بيست و هشتم كه به صورت هلال ضعيف
كمرنگى در مى آيد كه نوكهاى آن رو به طرف پائين است .
آرى اساس زندگى انسانها را نظم تشكيل مى دهد ، و نظم بدون تعيين دقيق زمان امكان
پذير نيست ، و خداوند اين تقويم دقيق ماهانه و سالانه را در آسمان براى همين هدف
قرار داده است .
و از همينجا مفهوم تعبير لطيف كالعرجون القديم روشن مى شود .
زيرا عرجون به طورى كه غالب مفسران و ارباب لغت گفته اند آن قسمت از خوشه خرماست كه
به درخت اتصال دارد ، توضيح اينكه : خرما به صورت خوشه بر درخت ظاهر مى شود ، پايه
اين خوشه به صورت چوب قوسى شكل زرد رنگى است كه به درخت متصل است و نوك آن مانند
جارو است ، و دانه هاى خرما همچون دانه هاى انگور به نخهاى آن متصلند ، هنگامى كه
خوشه نخل را مى برند آن پايه قوسى شكل بر درخت باقى مى ماند كه وقتى مى خشكد و
پژمرده مى شود كاملا به هلال قبل از محاق مى ماند زيرا همانگونه كه هلال آخر ماه كه
در جانب مشرق آسمان نزديك صبحگاهان ظاهر مى شود خميده و پژمرده و زرد رنگ
تفسير نمونه ج : 18 ص : 385
و نوكهاى آن رو به پائين است ، عرجون قديم نيز همين گونه است .
در حقيقت اين شباهت در جهان مختلف ظاهر مى شود : از نظر هلالى بودن چوب خوشه خرما ،
از نظر زرد رنگ بودن ، از نظر پژمردگى ، از نظر تمايل نوك قوس آن به طرف پائين ، و
از نظر قرار گرفتن در ميان توده سبز رنگ شاخه هاى درخت نخل كه بى شباهت به قرار
گرفتن هلال آخرين شب در ميان آسمان تيره رنگ نيست .
و توصيف آن به قديم اشاره به كهنگى آن است زيرا هر قدر اين شاخه ها كهنه تر مى شود
باريكتر و پژمرده تر و زرد رنگ تر مى شود و شباهت بيشترى به هلال آخر ماه پيدا مى
كند ، سبحان الله كه در يك تعبير كوتاه چه ظرافتها و چه زيبائيها نهفته شده است ؟ !
آخرين آيه مورد بحث سخن از ثبات و دوام اين نظم سال و ماه ، و شب و روز ، است ،
پروردگار آنچنان برنامه اى براى آنها تنظيم كرده كه كمترين دگرگونى در وضع آنها
پيدا نمى شود و تاريخ بشر به خاطر همين ثبات كاملا تنظيم مى گردد .
مى فرمايد : نه براى خورشيد سزاوار است كه به ماه رسد ، و نه شب بر روز پيشى مى
گيرد ، و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند ! ( لا الشمس ينبغى لها ان تدرك
القمر و لا الليل سابق النهار و كل فى فلك يسبحون ) .
مى دانيم خورشيد دوران خود را در برجهاى دوازدهگانه در يكسال طى مى كند ، در حالى
كه كره ماه منزلگاههاى خويش را در يكماه طى مى كند .
بنا بر اين حركت دورانى ماه در مسيرش دوازده بار از حركت خورشيد در مدارش سريعتر
است ، لذا مى فرمايد خورشيد هرگز در حركت خود به پاى ماه نمى رسد تا حركت يكساله
خود را در يكماه انجام دهد و نظام ساليانه بر هم خورد .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 386
همچنين شب بر روز پيشى نمى گيرد كه بخشى از آن را در كام خود فرو برد و نظام موجود
به هم ريزد ، بلكه همه اينها مسير خود را ميليونها سال بدون كمترين تغيير ادامه مى
دهند .
از آنچه گفتيم روشن مى شود كه منظور از حركت خورشيد در اين بحث حركت آن بحسب حس
ماست ، جالب اينكه اين تعبير حتى بعد از آنكه به ثبوت رسيده كه خورشيد در جاى خود
ساكن و زمين در مدت يكسال يكبار به دور آن مى گردد نيز به كار مى رود ، مثلا امروز
مى گويند تحويل خورشيد به برج حمل ( رسيدن آن به آغاز فروردين ) و يا رسيدن خورشيد
به دايره نصف النهار ، و يا رسيدن به ميل كلى ( منظور از ميل كل رسيدن خورشيد به
آخرين نقطه ارتفاع خود در نيم كره شمالى در آغاز تابستان و يا به عكس آخرين نقطه
انخفاض در آغاز زمستان است ) .
اين تعبيرات همگى نشان مى دهد كه حتى بعد از كشف حركت زمين به دور خورشيد و سكون آن
، تعبيرات گذشته راجع به حركت خورشيد به كار مى رود چرا كه از نظر حسى چنين به نظر
مى آيد كه خورشيد در حركت است ، و اين تعبيرات از همين جا گرفته مى شود .
و به اين ترتيب شناور بودن خورشيد و ماه در فلكهاى خود ( كل فى فلك يسبحون ) نيز از
همينجا ناشى مى شود .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه
با منظومه شمسى و همراه با كهكشانى كه ما در آن قرار داريم مى باشد چه اينكه امروز
ثابت شده است كه منظومه شمسى ما جزئى از كهكشان عظيمى است كه به دور خود در حال
گردش است .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 387
زيرا فلك چنانكه ارباب لغت گفتند در اصل به معنى بر آمدن پستان دختران و شكل دورانى
به خود گرفتن است ، سپس به قطعاتى از زمين كه مدور است و يا اشياء مدور ديگر نيز
اطلاق شده ، و از همين رو به مسير دورانى كواكب نيز اطلاق مى شود .
جمله كل فى فلك يسبحون به عقيده بسيارى از مفسران اشاره به هر يك از خورشيد و ماه و
ستارگان است كه براى خود مسير و مدارى دارند ، هر چند نام ستارگان قبلا در آيات ذكر
نشده ، ولى با توجه به ذكر ليل ( شب ) و قرين بودن ستارگان با ماه و خورشيد ، فهم
اين معنى از جمله مزبور بعيد به نظر نمى رسد ، به خصوص كه يسبحون به صورت صيغه جمع
آمده است .
اين تفسير نيز وجود دارد كه اين جمله اشاره به هر يك از خورشيد و ماه و شب و روز
بوده باشد ، چرا كه شب و روز هر كدام براى خود مدارى دارند و دقيقا دور كره زمين
گردش مى كنند ، تاريكى نيمى از كره زمين را هميشه پوشانده ، و روشنائى نيم ديگر را
و اين دو در بيست و چهار ساعت يكدور تمام به گردش زمين مى گردند .
تعبير به يسبحون از ماده سياحت كه طبق نقل راغب در مفردات در اصل به معنى حركت سريع
در آب و هوا است اشاره به حركت سريع كرات آسمانى مى كند ، و آنها را تشبيه به
موجودات عاقلى كرده است كه با سرعت به گردش خود ادامه مى دهند ، امروز نيز اين
حقيقت ثابت شده كه اجرام آسمانى با سرعتهاى بسيار عجيب و گاه سرسام آورى در مسير
خود حركت دارند .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 388
نكته ها :
1 - حركت دورانى و جريانى خورشيد :
دوران در لغت عرب به حركت دايره مانند گفته مى شود ، در حالى كه جريان اشاره به
حركات طولى است ، جالب اينكه در آيات فوق براى خورشيد هم حركت جريانى قائل شده ، و
هم دورانى ، يكجا مى گويد : و الشمس تجرى ... و در جاى ديگر از شناور بودن خورشيد
در فلك ( مسير دايره مانند ) سخن مى گويد ( كل فى فلك يسبحون ) .
آن روز كه اين آيات نازل شد فرضيه هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر بر محافل علمى
حاكم بود ، طبق اين فرضيه اجرام آسمانى به خودى خود گردشى نداشتند ، بلكه در دل
افلاك كه اجسامى بلورين و متراكم روى هم همچون طبقات پوست پياز بودند ميخكوب شده
بودند و حركت آنها تابع حركت افلاكشان بود ، بنا بر اين در آن روز نه شناور بودن
خورشيد مفهومى داشت ، و نه حركت طولى و جريانى آن .
اما بعد از فرو ريختن پايه هاى فرضيه بطلميوس در پرتو كشفيات قرون اخير ، و آزاد
شدن اجرام آسمانى از قيد و بند افلاك بلورين ، اين نظريه قوت گرفت كه خورشيد در
مركز منظومه شمسى ثابت و بى حركت است ، و تمام منظومه شمسى پروانهوار به گرد او مى
چرخند .
در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات فوق كه حركت طولى و دورانى را به خورشيد نسبت مى
داد روشن نبود .
تا اينكه باز علم به پيشرفت خود ادامه داد و در اين اواخر چند نوع حركت براى خورشيد
ثابت شد : حركت وضعى آن به دور خودش .
حركت طولى آن همراه منظومه شمسى به سوى نقطه مشخصى از آسمان .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 389
حركت دورانى آن همراه مجموعه كهكشانى كه جزئى از آن است .
و به اين ترتيب يك معجزه ديگر علمى قرآن به ثبوت رسيد .
براى روشنتر شدن اين مساله قسمتى از بحثى را كه در يكى از دائرة المعارفها پيرامون
حركت خورشيد آمده است در اينجا مى آوريم : در خورشيد داراى حركات ظاهرى ( حركت يومى
و حركت ساليانه ) .
و حركات واقعى است .
خورشيد در حركت يومى و حركت ظاهرى كره آسمان شركت دارد ، در نيمكره ما از مشرق طلوع
مى كند ، در طرف جنوب از نصف النهار محل مى گذرد و در مغرب غروب مى كند ، عبور آن
از نصف النهار ظهر حقيقى را مشخص مى سازد .
خورشيد ، حركت ( ظاهرى ) ساليانه اى به دور زمين نيز دارد كه هر روز آن را قريب
يكدرجه از مغرب به طرف مشرق مى برد ، در اين حركت ، خورشيد سالى يكبار از مقابل
برجها مى گذرد ، مدار اين حركت در صفحه دائرة البروج واقع است ، اين حركت در تاريخ
نجوم اهميت فراوان داشته است ، اعتدالين و انقلاب و ميل كلى مربوط به آن ، و سال
شمسى مبتنى بر آن است .
علاوه بر اين حركات ظاهرى حركت دورانى كهكشان ، خورشيد را با سرعت حدود يك ميليون و
يكصد و سى هزار كيلومتر در ساعت ! در فضا مى گرداند ، اما در داخل كهكشان هم خورشيد
ثابت نيست ، بلكه با سرعتى قريب هفتاد و دو هزار و چهارصد كيلومتر در ساعت ! به
جانب صورت فلكى جاثى على ركبتيه حركت مى كند .
و اينكه ما از اين حركت سريع خورشيد در فضا بى خبريم به سبب دورى اجرام
تفسير نمونه ج : 18 ص : 390
فلكى است كه ماخذ تشخيص اين حركت وضعى خاص نيز هست .
دوره حركت وضعى خورشيد در استواى آن حدود بيست و پنج شبانه روز مى باشد و .
2 - تعبير به تدرك و سابق :
تعبيرات قرآن به اندازه اى حساب شده است كه ريزه كاريها و دقتهاى آن قابل احصا نيست
، در آيات فوق هنگامى كه سخن از حركت ظاهرى ماه و خورشيد در مسير ماهانه و ساليانه
در ميان است مى گويد : براى خورشيد سزاوار نيست كه به پاى ماه برسد ( چرا كه ماه
مسير خود را در يك ماه طى مى كند و خورشيد در يكسال ، اين تفاوت سرعت به اندازه اى
است كه تعبير مى كند اين هرگز به پاى او نمى رسد ( لا الشمس ينبغى لها ان تدرك
القمر ) .
اما در مورد شب و روز چون با هم فاصله چندانى ندارند و دقيقا پشت سر هم قرار گرفته
اند مى گويد شب از روز پيشى نمى گيرد مى بينيم اين دو تعبير در اينجا بسيار حساب
شده است .
3 - نظام نور و ظلمت در زندگى بشر :
در آيات فوق اشاره به دو موضوع كه از مهمترين مسائل زندگى انسانهاست به عنوان دو
آيت از آيات الهى شده است : موضوع تاريكى شب ، و موضوع خورشيد و نور آفتاب .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 391
پيش از اين گفته ايم كه نور لطيفترين و پر بركت ترين موجودات جهان ماده است ، نه
تنها روشنائى و زندگى ما كه هر حركت و جنبشى بستگى به نور آفتاب دارد ، نزول قطرات
باران ، نمو گياهان ، شكفتن غنچه ها ، رسيدن ميوه ها ، زمزمه جويبارها ، رنگين شدن
سفره انسانها از انواع مواد غذائى ، حتى حركت چرخهاى عظيم كارخانه ها ، و توليد برق
و انواع محصولات صنعتى بازگشت به اين منبع بزرگ انرژى يعنى نور آفتاب مى كند .
خلاصه اينكه تمام انرژيهاى روى كره زمين ( جز انرژى ناشى از شكستن هسته اتمها ) همه
از نور آفتاب مدد مى گيرد كه اگر او نبود همه جا خاموش و بى روح ، بى نور و بى حركت
و مرده بود .
تاريكى شب با اينكه بوى مرگ و فنا مى دهد از نظر تعديل نور آفتاب و تاثير عميق آن
در آرامش جسم و جان و جلوگيرى از خطرات تابش يكنواخت نور خورشيد نيز يك امر حياتى
براى انسانها محسوب مى شود ، كه اگر تناوب شب و روز نبود حرارت در كره زمين آنچنان
بالا مى رفت كه همه چيز را آتش مى زد ، چنانكه در كره ماه كه شبها و روزهاى طولانى
دارد ( هر كدام به اندازه پانزده شبانه روز كره زمين است ) روزهايش گرمائى كشنده ،
و شبهايش سرمائى نابود كننده دارد .
بنا بر اين هر يك از اين دو ( نور و ظلمت ) آيتى است عظيم از آيات الهى .
از اين گذشته نظم بسيار دقيقى كه بر اين دو حاكم است به وجود آورنده تاريخ منظم
زندگى انسانهاست ، تاريخى كه اگر نبود روابط اجتماعى به هم مى ريخت ، و زندگى براى
انسان بسيار مشكل مى شد ، از اين نظر نيز اين دو از آيات الهى هستند .
جالب اينكه قرآن در اين آيات مى گويد : شب از روز پيشى نمى گيرد اين تعبير نشان مى
دهد كه روز قبل از شب آفريده شده ، و شب به دنبال آنست
تفسير نمونه ج : 18 ص : 392
درست است كه اگر كسى از بيرون به كره زمين نگاه كند اين دو را مانند دو موجود سياه
و سفيد مى بيند كه مرتبا بر گرد كره زمين مى چرخند ، و در اين حركت دايره مانند قبل
و بعدى تصور نمى شود .
اما اگر توجه كنيم كه اين كره زمين ما نخست جزء آفتاب بوده و در آن روز همه جا روز
بود و شبى وجود نداشت اما به محض اينكه از آن جدا و دور شد و سايه مخروطى شكل آن در
جهت مخالف نور آفتاب افتاد شب پديد آمد شبى كه به دنبال روز در حركت است ، دقت و
ظرافت اين تعبير روشن مى شود .
و همانگونه كه گفتيم نه تنها خورشيد و ماه در اين فضاى بيكران شناورند كه شب و روز
هم در اين فضا بر گرد كره زمين شنا مى كنند ، و هر يك براى خود مدار و مسير دورانى
دارند .
در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت نقل شده نيز به اين معنى تصريح شده است كه
خداوند روز را قبل از شب آفريد .
در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود خلق النهار قبل الليل روز
را قبل از شب آفريد .
و در روايت ديگرى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) آمده است : النهار خلق
قبل الليل سپس امام (عليه السلام) به آيه لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا
الليل سابق النهار در اين زمينه استدلال فرمود .
همين معنى از امام باقر (عليه السلام) نيز به صورت زير نقل شده است : ان الله عز و
جل خلق الشمس قبل القمر ، و خلق النور قبل الظلمة : خداوند بزرگ خورشيد را قبل از
ماه و نور را قبل از ظلمت آفريد .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 393
وَ ءَايَةٌ لهَُّمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتهُمْ فى الْفُلْكِ الْمَشحُونِ(41)
وَ خَلَقْنَا لهَُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ(42) وَ إِن نَّشأْ نُغْرِقْهُمْ
فَلا صرِيخَ لهَُمْ وَ لا هُمْ يُنقَذُونَ(43) إِلا رَحْمَةً مِّنَّا وَ مَتَعاً
إِلى حِين(44)
ترجمه :
41 - اين نيز براى آنها نشانه اى است ( از عظمت پروردگار ) كه ما فرزندانشان را در
كشتيهائى كه مملو ( از وسائل و بارها است ) حمل كرديم .
42 - و براى آنها مركبهاى ديگرى همانند آن آفريديم .
43 - و اگر بخواهيم آنها را غرق مى كنيم ، به طورى كه نه فريادرسى داشته باشند ، و
نه كسى آنها را از دريا بگيرد .
44 - مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود و تا زمان معينى از اين زندگى بهره
گيرند .
تفسير : حركت كشتيها در درياها نيز آيتى است
گر چه بعضى از مفسران مانند قرطبى نخستين آيه مورد بحث را از پيچيده ترين آيات اين
سوره شمرده ، ولى دقت در اين آيات و پيوندشان با آيات قبل نشان مى دهد پيچيدگى خاصى
در تفسير اين آيات نيست ، زيرا در آيات پيشين سخن از نشانه هاى پروردگار در آفرينش
آفتاب و ماه و شب و روز و همچنين زمين و بركات زمين بود ، و در آيات مورد بحث سخن
از درياها و بخشى از نعمتها و مواهب دريا يعنى حركت كشتيهاى تجارى و مسافربرى بر
صحنه آنها مى باشد .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 394
به علاوه حركت اين كشتيها در دل اوقيانوسها بى شباهت به حركت كواكب آسمان در
اقيانوس فضا نيست .
لذا نخست مى فرمايد اين نيز براى آنها آيت و نشانه اى است از عظمت پروردگار كه ما
فرزندانشان را در كشتيهائى كه مملو از وسائل زندگى است حمل كرديم ( و آية لهم انا
حملنا ذريتهم فى الفلك المشحون ) .
ضمير لهم نه تنها به مشركان مكه بلكه به همه عباد و بندگان خدا باز مى گردد كه در
آيات گذشته از آنها سخن در ميان بود .
ذريه چنانكه راغب در مفردات آورده : در اصل به معنى فرزندان كوچك است هر چند گاهى
در تعبيرات متعارف به همه فرزندان ، اعم از كوچك و بزرگ ، اطلاق مى شود ، اين كلمه
هم به معنى مفرد استعمال مى شود و هم معنى جمع .
و اينكه مى گويد : ما فرزندان آنها ( يا فرزندان كوچك آنها را ) بر اين كشتيها حمل
كرديم بى آنكه از خودشان سخنى بگويد شايد به اين مناسبت است كه فرزندان نياز بيشترى
به اين مركب را هوار دارند ، چرا كه بزرگترها براى پياده روى و پيمودن سواحل درياها
آماده ترند .
از اين گذشته اين تعبير براى تحريك عواطف آنها مناسبتر مى باشد .
تعبير به مشحون ( پر ) اشاره به اين است كه نه تنها خودشان بر كشتى سوار مى شوند
بلكه مال التجاره و وسائل مورد نياز آنها نيز با آن حمل و نقل مى گردد .
و اينكه بعضى فلك را در آيه فوق به خصوص كشتى نوح تفسير كرده اند و ذريه را به معنى
آباء و پدران ( از ماده ذرأ به معنى آفرينش ) تفسير بعيدى به نظر مى رسد ، مگر
اينكه منظور بيان يك مصداق روشن بوده باشد .
به هر حال حركت كشتيها كه بزرگترين و مهمترين وسيله حمل و نقل بشر مى باشد ، و كارى
كه از آنها ساخته است هزاران برابر مركبهاى ديگر است ،
تفسير نمونه ج : 18 ص : 395
نتيجه خواص ويژه آب و وزن مخصوص اجسامى كه كشتى از آن ساخته شده ، و خاصيت بادها (
در كشتيهاى بادبانى ) و نيروى بخار ( در كشتيهاى موتورى ) و انرژى اتمى ( در
كشتيهائى كه با نيروى اتم كار مى كند ) مى باشد .
و همه اينها قوا و نيروهائى است كه خدا مسخر انسان ساخته و هر يك از آنها و نيز
مجموعه آنها آيتى از آيات الهى است .
و براى اينكه توهم نشود كه تنها مركب خداداد كشتيهاست در آيه بعد مى افزايد : و ما
براى آنها مركبهاى ديگرى مانند آن آفريديم ( و خلقنا لهم من مثله ما يركبون ) .
مركبهائى كه در خشكى يا در هوا و فضا راه مى رود ، و انسانها و وسائل آنها را بر
دوش خود حمل مى كند .
گرچه بعضى اين آيه را تفسير به خصوص شتر كرده اند كه كشتى صحرا نام گرفته ، و بعضى
به همه چهار پايان ، و بعضى به هواپيماها و سفينه هاى فضائى كه در عصر ما اختراع
شده ( و تعبير به خلقنا در مورد آنها از اين نظر است كه مواد و وسائل آن قبلا
آفريده شده است ) .
ولى اطلاق تعبير آيه مفهوم وسيعى را ترسيم مى كند كه همه اينها و غير اينها را فرا
مى گيرد .
البته در بعضى از آيات قرآن كرارا انعام ( چهار پايان ) در كنار فلك ( كشتيها )
قرار گرفته است ، مانند و جعل لكم من الفلك و الانعام ما تركبون : از كشتيها و چهار
پايان موجوداتى آفريد كه بر آنها سوار مى شويد ( زخرف - 12 ) و نيز در آيه 80 سوره
مؤمن مى خوانيم : و عليها و على الفلك تحملون : بر چهار پايان و كشتيها حمل ( سوار
) مى شويد .
ولى اين آيات نيز منافاتى با عموميت مفهوم آيه مورد بحث ندارد .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 396
آيه بعد براى روشنتر ساختن اين نعمت بزرگ حالتى را كه از دگرگون شدن اين نعمت به
وجود مى آيد بيان مى كند مى گويد : اگر بخواهيم آنها را غرق مى كنيم ، آنچنان كه نه
فريادرسى داشته باشند ، و نه كسى كه آنها را از دريا بگيرد ( و ان نشا نغرقهم فلا
صريخ لهم و لا هم ينقذون ) .
به يك موج عظيم فرمان مى دهيم كشتى آنها را واژگون كند ! يا به يك گرداب ماموريت مى
دهيم آنها را در كام خود فرو بلعد ! يا به يك طوفان دستور مى دهيم آنها را مانند يك
پر كاه بردارد و در وسط امواج پرتاب كند ! و اگر بخواهيم خاصيت آب و كشتى و نظم وزش
باد و آرامش دريا را بر هم مى زنيم تا همه چيز آنها به هم ريزد ، اين مائيم كه اين
نظام را تداوم مى بخشيم ، تا آنها بهره گيرند ، و اگر گهگاه حوادثى از اين قبيل مى
فرستيم براى اين است كه از روى آن اهميت نعمتى را كه در آن غرقند بدانند .
صريخ از ماده صراخ به معنى فريادرس است .
و ينقذون از ماده انقاذ به معنى بر گرفتن و نجات دادن است .
و سرانجام آخرين آيه مورد بحث براى تكميل اين سخن مى افزايد : مگر باز هم رحمت ما
شامل حال آنها شود ، و تا زمان معينى كه پايان زندگى آنهاست از اين زندگى بهره
گيرند ( الا رحمة و متاعا الى حين ) .
آرى با هيچ وسيله اى آنها نمى توانند نجات يابند جز اينكه نسيم رحمت ما بوزد و لطف
ما به يارى آنها بشتابد .
حين به معنى وقت ، در آيه فوق اشاره به پايان زندگى انسان و اجل او است و بعضى آن
را به پايان جهان تفسير كرده اند .
آرى آنها كه بر كشتى سوار شده اند ( اعم از كشتيهاى بادبانى كوچك قديم
تفسير نمونه ج : 18 ص : 397
و يا كشتيهاى كوه پيكر اوقيانوس پيماى امروز ) به خوبى عمق تعبير اين آيه را درك
كرده اند كه عظيمترين كشتيهاى جهان در برابر امواج عظيم دريا و طوفانهاى هولناك
اوقيانوسها همچون يك پر كاه است و اگر رحمت الهى شامل حال انسانها نباشد نجات آنها
ممكن نيست .
او مى خواهد در اين باريكه اى كه در ميان مرگ و زندگى است قدرت عظيم خود را به
انسانها نشان دهد شايد گمگشتگان راه به خود آيند و از اين طريق راهى به سوى او
بگشايند .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 398
وَ إِذَا قِيلَ لهَُمُ اتَّقُوا مَا بَينَ أَيْدِيكُمْ وَ مَا خَلْفَكمْ لَعَلَّكمْ
تُرْحَمُونَ(45) وَ مَا تَأْتِيهِم مِّنْ ءَايَة مِّنْ ءَايَتِ رَبهِمْ إِلا كانُوا
عَنهَا مُعْرِضِينَ(46) وَ إِذَا قِيلَ لهَُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكمُ اللَّهُ
قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَ نُطعِمُ مَن لَّوْ يَشاءُ اللَّهُ
أَطعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلا فى ضلَل مُّبِين(47)
ترجمه :
45 - هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه پيش رو و پشت سر شما است ( از عذابهاى
الهى ) بترسيد ، تا مشمول رحمت الهى شويد ( اعتنا نمى كنند ) .
46 - و هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن روى
گردان مى شوند .
47 - و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد كافران
به مؤمنان مى گويند آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را اطعام مى
كرد ( پس خدا خواسته كه او گرسنه باشد ) شما فقط در گمراهى آشكاريد .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 399
تفسير : تمام آيات الهى را ناديده مى گيرند
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آيات پروردگار در پهنه جهان هستى
بود ، در آيات مورد بحث عكس العمل كفار لجوج را در برابر آيات الهى ، و همچنين دعوت
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و انذار به عذاب پروردگار بيان مى كند .
در نخستين آيه مى فرمايد : هنگامى كه به آنها گفته مى شود از آنچه پيش رو و پشت سر
شماست از عذابهاى الهى بپرهيزيد ، تا مشمول رحمت الهى شويد ، اعراض مى كنند و
رويگردان مى شوند ( و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون ) .
در اينكه منظور از ما بين ايديكم ( آنچه پيش روى شماست ) و ما خلفكم ( آنچه پشت سر
شما قرار دارد ) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى بسيارى گفته اند : از جمله اينكه منظور از
ما بين ايديكم مجازاتهاى دنياست كه نمونه اى از آن در آيات قبل ذكر شده ، و منظور
از ما خلفكم مجازاتهاى آخرت است كه در پشت سر دارند ، و تعبير به پشت سر به خاطر
آنست كه هنوز نيامده ، گوئى پشت سر انسان در حركت است ، و سرانجام روزى به او مى
رسد و دامانش را مى گيرد ، و منظور از پرهيز كردن از اين مجازاتها اين است كه عوامل
آن را ايجاد نكند و به تعبير ديگر كارى نكند كه مستوجب اين عقوبات گردد .
شاهد اين سخن اينكه تعبير به اتقوا در آيات قرآن يا در مورد خداوند به كار رفته ، و
يا در مورد روز قيامت و مجازات الهى كه در حقيقت هر دو به يك معنى باز مى گردد ،
چرا كه پرهيز از خداوند پرهيز از مجازات اوست .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 400
اين خود دليل بر آنست كه در آيه مورد بحث نيز منظور پرهيز از عذاب و مجازات الهى در
اين جهان و جهان ديگر است .
بعضى آيه را به عكس اين معنى تفسير كرده اند : ما بين ايدى را به عذاب آخرت و ما
خلفكم را به عذاب دنيا ، چرا كه آخرت در پيش روى ما قرار دارد ( اين تفسير تفاوت
چندانى از نظر نتيجه با تفسير اول ندارد ) .
ولى بعضى گفته اند منظور از پيش رو گناهانى است كه قبلا انجام شده كه پرهيز از آن
به معنى توبه و جبران است ، و منظور از پشت سر گناهانى است كه بعدا انجام مى شود .
بعضى ديگر معتقدند كه منظور از پيش رو گناهان آشكار و پشت سر به معنى گناهان پنهان
است .
بعضى ديگر ما بين ايديكم را اشاره به انواع عذاب دنيا ، و ما خلفكم را اشاره به مرگ
مى دانند ( در حالى كه مرگ چيزى نيست كه قابل پرهيز كردن باشد ) .
بعضى مانند نويسنده فى ظلال اين دو تعبير را كنايه از احاطه موجبات غضب و عذاب الهى
دانسته كه كافران را از هر سو فرا گرفته است .
آلوسى در روح المعانى و فخر رازى در تفسير كبير هر كدام احتمالات متعددى داده اند
كه قسمتى از آن گفته شد ، و علامه طباطبائى در الميزان ما بين ايدكم را اشاره به
شرك و معاصى در دنيا مى داند ، و ما خلفكم را اشاره به عذاب در آخرت .
در حالى كه ظاهر آيه اينست كه اين هر دو از يك جنس مى باشند تنها تفاوت زمانى دارند
، نه اينكه يكى اشاره به شرك و گناه و ديگرى اشاره به مجازات آن باشد .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 401
به هر حال بهترين تفسير براى اين جمله همانست كه در آغاز گفته شد و آيات مختلف قرآن
نيز گواه بر آن است ، و آن اينكه منظور از ما بين ايديكم مجازاتهاى دنياست و ما
خلفكم مجازاتهاى آخرت .
در آيه بعد بار ديگر روى همين معنى تاكيد مى كند و لجاجت و پافشارى اين كوردلان را
در ناديده گرفتن آيات الهى و تعليمات پيامبران مشخص ساخته ، مى فرمايد : هيچ آيه اى
از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن رويگردان مى شوند ( و ما
تاتيهم من آية من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين ) .
نه بيان آيات انفسى در آنها مؤثر است ، و نه شرح آيات آفاقى ، نه تهديد و انذار ، و
نه بشارت و نويد به رحمت الهى ، نه منطق عقل و خرد را مى پذيرند و نه فرمان عواطف و
فطرت را ، آنها به كورانى مى مانند كه نزديكترين اشياء اطراف خود را مشاهده نمى
كنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاريكى شب فرق نمى نهند ! سپس قرآن انگشت روى
يكى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده مى گويد : هنگامى كه به آنها گفته شود
از آنچه خدا به شما روزى كرده است در راه او انفاق كنيد كافران به مؤمنان مى گويند
: آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را سير مى كرد ، شما تنها در
گمراهى آشكاريد ! ( و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم الله قال الذين كفروا للذين
آمنوا ا نطعم من لو يشاء الله اطعمه ان انتم الا فى ضلال مبين ) .
اين همان منطق بسيار عوامانه اى است كه در هر عصر و زمان از ناحيه افراد خود خواه و
بخيل مطرح مى شود كه مى گويند : اگر فلانى فقير است لابد
تفسير نمونه ج : 18 ص : 402
كارى كرده كه خدا مى خواهد فقير بماند ، و اگر ما غنى هستيم لابد عملى انجام داده
ايم كه مشمول لطف خدا شده ايم ، بنا بر اين نه فقر آنها و نه غناى ما هيچكدام بى
حكمت نيست ! ! غافل از اينكه جهان ميدان آزمايش و امتحان است ، خداوند يكى را با
تنگدستى آزمايش مى كند ، و ديگرى را با غنا و ثروت ، و گاه يك انسان را در دو زمان
با اين دو در بوته امتحان قرار مى دهد كه آيا به هنگام فقر امانت و مناعت طبع و
مراتب شكرگزارى را بجا مى آورد ؟ يا همه را زير پا مى گذارد ؟ و به هنگام غنا از
آنچه در اختيار دارد در راه او انفاق مى كند يا نه ؟ گرچه بعضى آيه فوق را بر گروه
خاصى ، مانند يهود يا مشركان عرب و يا جمعى از ملحدين و منكران آئينهاى انبيا ،
تطبيق كرده اند ، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم عامى دارد كه در هر عصر و زمانى
مصداقهائى براى آن مى توان يافت ، هر چند مصداق آن در عصر نزول آيه افرادى از يهود
يا مشركان بوده اند ، اين يك بهانه عمومى در طول اعصار و قرون بوده و هست كه مى
گويند اگر رازق خداوند است پس چرا شما از ما مى خواهيد كه افراد فقير را روزى دهيم
؟ و اگر خدا خواسته است آنها محروم بمانند پس چرا ما كسى را بهره مند سازيم كه خدا
محرومشان ساخته ؟ بيخبر از اينكه گاه نظام تكوين چيزى ايجاب مى كند و نظام تشريع
چيز ديگر .
نظام تكوين چنين ايجاب كرده كه خداوند زمين را با تمام مواهبش در اختيار بشر قرار
دهد ، و آنها را در اعمال خود براى طى كردن مسير تكامل آزاد بگذارد ، و در عين حال
غرائزى در او آفريده كه هر كدام او را به سوئى سوق مى دهد .
و نظام تشريع چنين ايجاب كرده كه قوانينى براى كنترل غرائز ، تهذيب
تفسير نمونه ج : 18 ص : 403
نفوس ، و تربيت انسانها از طريق ايثار و فداكارى و گذشت و انفاق قرار دهد ، و انسان
را كه استعداد رسيدن به مقام خليفة اللهى دارد از اين طريق به آن مقام منيع برساند
، از طريق زكات تطهير نفوس كند ، و از طريق انفاق بخل را از دلها بزدايد ، و فاصله
طبقاتى را كه منشاء هزاران فساد در زندگى بشر است از بين ببرد .
اين درست به آن مى ماند كه افرادى بگويند چه ضرورتى دارد كه ما درس بخوانيم و يا
ديگرى را درس بدهيم ؟ اگر خدا مى خواست به همه ما علم مى داد تا هيچكس نياز به فرا
گرفتن علم نداشته باشد ، آيا هيچ عاقلى اين منطق را مى پذيرد ؟ .
جمله قال الذين كفروا كه تكيه روى عنوان كفر آنها كرده با اينكه ممكن بود به جاى آن
تنها از ضمير استفاده شود اشاره به اين است كه اين منطقهاى خرافى و بهانه جوئيها از
كفر سرچشمه مى گيرد ! .
و تعبير مؤمنان به انفقوا مما رزقكم الله ( انفاق كنيد از آنچه خداوند به شما روزى
داده ) اشاره به اين است كه در حقيقت مالك اصلى خداست هر چند اين امانت چند روزى به
دست ما و شما سپرده شده است ، و چقدر بخيلند كسانى كه حاضر نيستند حتى مال كسى را
به ديگرى به فرمان او بدهند ؟ ! در تفسير جمله ان انتم الا فى ضلال مبين ( شما در
گمراهى آشكارى هستيد ) سه احتمال وجود دارد :
تفسير نمونه ج : 18 ص : 404
نخست اينكه دنباله گفتار كفار نسبت به مؤمنان است .
ديگر اينكه خطاب خدا نسبت به كفار مى باشد .
سوم سخن مؤمنان در برابر كافران است .
ولى تفسير اول از همه مناسبتر است چرا كه ارتباط و اتصال با كلمات كفار دارد در
حقيقت آنها مى خواستند در برابر مؤمنان مقابله به مثل كنند و آنان را به ضلال مبين
نسبت دهند !
تفسير نمونه ج : 18 ص : 405
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(48) مَا يَنظرُونَ إِلا
صيْحَةً وَحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يخِصمُونَ(49) فَلا يَستَطِيعُونَ
تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ(50) وَ نُفِخَ فى الصورِ فَإِذَا هُم
مِّنَ الأَجْدَاثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ(51) قَالُوا يَوَيْلَنَا مَن
بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صدَقَ
الْمُرْسلُونَ(52) إِن كانَت إِلا صيْحَةً وَحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ
لَّدَيْنَا محْضرُونَ(53)
تفسير نمونه ج : 18 ص : 406
ترجمه :
48 - آنها مى گويند اگر راست مى گوئيد اين وعده ( قيامت ) كى خواهد بود ؟ !
49 - ( اما ) جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم ( آسمانى ) آنها را فرو گيرد
در حالى كه مشغول جدال ( در امور دنيا ) هستند !
50 - ( چنان غافلگير مى شوند كه حتى ) نمى توانند وصيتى كنند ، يا به سوى خانواده
خود مراجعت نمايند !
51 - ( بار ديگر ) در صور دميده مى شود ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوى (
دادگاه ) پروردگارشان مى روند .
52 - مى گويند اى واى بر ما ! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ ( آرى ) اين
همان است كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان ( او ) راست گفتند .
53 - صيحه واحدى بيش نيست ( فريادى از اين برمى خيزد ) ناگهان همگى نزد ما حاضر مى
شوند .
تفسير : صيحه هاى رستاخيز !
به دنبال ذكر منطق سست و بهانه جويانه كفار در مورد انفاقها كه در آيات قبل گذشت ،
در آيات مورد بحث سخن را از استهزاء آنها نسبت به قيام قيامت شروع مى كند ، و منطق
پوسيده آنها را در مورد انكار معاد با جواب قاطع در هم مى كوبد .
به علاوه بحثهائى را كه در طى آيات پيشين در زمينه توحيد بيان شد با بحثهاى معاد
تكميل مى نمايد .
نخست مى فرمايد آنها مى گويند : اگر راست مى گوئيد اين وعده اى را كه شما مى دهيد
كى خواهد آمد ؟ ! ( و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ) .
اينكه شما نمى توانيد تاريخى براى قيام قيامت تعيين كنيد دليل بر اين است كه در
گفتار خود صادق نيستيد !
تفسير نمونه ج : 18 ص : 407
آيه بعد به اين سؤال توأم با سخريه يك پاسخ محكم و جدى داده مى گويد : قيام قيامت و
پايان اين جهان براى خدا مساله پيچيده ، و كار مشكلى نيست : آنها جز اين انتظار نمى
كشند كه يك صيحه عظيم آسمانى فرا رسد و آنان را ناگهانى فرو گيرد در حالى كه مشغول
جنگ و جدال در مورد دنياى خويش هستند ! ( ما ينظرون الا صيحة واحدة تاخذهم و هم
يخصمون ) .
همين يك فرياد عظيم آسمانى كافى است كه همه را در يك لحظه كوتاه ، هر كدام در همان
مكان و همان حالتى كه هستند قبض روح كند ، و زندگى پر غوغاى مادى آنها كه معركه
دعواها و ميدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنيائى خاموش و خالى از هر سر و
صدا بدهد .
در روايات اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است كه اين
صيحه آسمانى آنچنان غافلگيرانه است كه دو نفر در حالى كه پارچه اى را گشوده اند و
مشغول معامله اند پيش از آنكه آن را برچينند و بپيچند جهان پايان مى يابد ! و كسانى
هستند كه در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پيش از آنكه به دهان آنها برسد
صيحه آسمانى فرا مى رسد و جهان پايان مى يابد ، كسانى هستند كه مشغول تعمير و گل
مالى حوضند تا چهار پايان را سيراب كنند پيش از آنكه چهار پايان سيراب شوند قيامت
بر پا مى شود ! ( تقوم الساعة و الرجلان قد نشرا ثوبهما يتبايعانه فما يطويانه حتى
تقوم ! ، و الرجل يرفع اكلته الى فيه فما تصل الى فيه حتى تقوم ! ، و الرجل يليط
حوضه ليسقى ماشيته فما يسقيها حتى تقوم ! ) .
جمله ما ينظرون در اينجا به معنى انتظار نمى كشند آمده است ، زيرا ماده نظر چنانكه
راغب در مفردات مى گويد به معنى گردش فكر
تفسير نمونه ج : 18 ص : 408
يا انديشه است براى مشاهده يا ادراك چيزى ، و گاه به معنى تامل و جستجوگرى ، و نيز
به معنى معرفت حاصل از جستجوگرى آمده است .
صيحه در اصل به معنى شكافتن چوب يا لباس و برخاستن صدا از آن است ، سپس در هر صداى
بلند ، و فرياد مانند ، به كار رفته ، گاه به معنى طول قامت نيز آمده ، مثلا گفته
مى شود : بارض فلان شجر قد صاح ! : در فلان زمين درختى است كه فرياد مى كشد يعنى
آنچنان طولانى شده كه گوئى فرياد مى زند و مردم را به سوى خود مى خواند .
يخصمون از ماده خصومت به معنى نزاع و جنگ است .
اما در چه چيز آنها جدال مى كنند ؟ در آيه ذكر نشده است ، ولى پيداست كه منظور جدال
در امر دنيا ، و امور زندگى مادى است ، ولى بعضى آن را به معنى جدال در امر معاد
گرفته اند ، در حالى كه معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد ، هر چند اراده معنى جامعى
كه شامل هر دو شود و هر گونه جدال و مخاصمه را در بر گيرد نيز بعيد نيست .
قابل توجه اينكه ضميرهاى متعدد موجود در آيه همه ، به مشركان مكه بر مى گردد كه در
امر معاد ترديد داشتند ، و از روى استهزا مى گفتند : قيامت كى بر پا خواهد شد ؟ ولى
مسلم است منظور شخص آنها نيست ، بلكه نوع آنهاست ( نوع انسانهاى غافل و بيخبر از
امر معاد ) زيرا آنها مردند و اين صيحه آسمانى را هرگز نديدند ( دقت كنيد ) .
به هر حال قرآن با اين تعبير كوتاه و قاطع به آنها هشدار مى دهد كه اولا قيامت به
طور ناگهانى و غافلگيرانه بر پا مى شود ، و ثانيا موضوع پيچيده اى نيست كه آنها در
امكانش به بحث و مخاصمه برخيزند ، با يك صيحه ، همه چيز پايان مى گيرد و دنيا به
آخر مى رسد .
تفسير نمونه ج : 18 ص : 409
لذا در آيه بعد مى گويد : اين مساله به قدرى سريع و برق آسا و غافلگيرانه است كه
حتى توانائى بر وصيت و سفارش نخواهند داشت ، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و
منزلهاى خود را پيدا نمى كنند ! ( فلا يستطيعون توصية و لا الى اهلهم يرجعون ) .
معمولا هنگامى كه حادثه اى به انسان دست مى دهد و انسان احساس مى كند پايان عمرش
نزديك شده ، سعى مى كند هر جا هست خود را به منزل و ماواى خويش برساند ، و در ميان
همسر و فرزندانش قرار گيرد ، سپس كارهاى نيمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از
طريق وصيت بر عهده اين و آن بگذارد و سفارش آنها را به ديگران بكند .
اما مگر صيحه پايان دنيا به كسى مجال مى دهد ؟ و يا به فرض اينكه مجالى باشد مگر
كسى زنده مى ماند كه توصيه هاى انسان را بشنود ؟ و يا فى المثل زن و فرزند بر بالين
همسر و پدر بنشينند و سر او را در آغوش گيرند تا به آرامش جان دهند ؟ هيچيك از اين
امور ، امكان پذير نيست .
و اينكه مى بينيم توصيه به صورت نكره آمده اشاره به اين است كه حتى مجال يك توصيه و
سفارش كوچك را نيز پيدا نمى كنند .
سپس به مرحله ديگر كه مرحله حيات بعد از مرگ است اشاره كرده ، مى گويد : بار ديگر
در صور دميده مى شود ، ناگهان همه آنها از قبرها بيرون آمده ، شتابان به سوى دادگاه
پروردگارشان رهسپار مى شوند ( و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ينسلون )
.
خاكها و استخوانهاى پوسيده به فرمان پروردگار لباس حيات در تن مى پوشند ، و از قبر
سر بر مى آورند ، و براى محاكمه و حساب در آن دادگاه عجيب حاضر مى گردند ، همانگونه
كه با يك صيحه همگى مردند با يك ( نفخه )
تفسير نمونه ج : 18 ص : 410
( دميدن در صور ) جان مى گيرند و زنده مى شوند ، نه مرگ آنها براى خدا مشكلى دارد ،
و نه احياى آنها ، درست همانند شيپورى كه براى جمع شدن و آماده باش لشكر زده مى شود
، و در يك لحظه ، همه از خواب برمى خيزند ، و از خيمه ها بيرون مى دوند ، و در صف
حاضر مى شوند ، زنده كردن مردگان نيز براى خدا همين گونه ساده و سريع است ! اجداث
جمع جدث ( بر وزن قفس ) به معنى قبر است ، اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه معاد
علاوه بر جنبه روحانى جنبه جسمانى نيز دارد ، و از همان مواد قبلى جسم جديد ساخته و
پرداخته مى شود .
تعبير به نفخ ( دميده شد ) به صورت فعل ماضى به خاطر آنست كه عرب معمولا مسائل مسلم
آينده را به صورت فعل ماضى بيان مى كند ، اشاره به اينكه هيچگونه شك و ترديدى در آن
راه ندارد گوئى قبلا رخ داده است .
ينسلون از ماده نسل ( بر وزن فصل ) به معنى راه رفتن سريع است راغب در مفردات مى
گويد اين كلمه در اصل به معنى جدا شدن از چيزى است ، و اينكه به فرزندان انسان نسل
گفته مى شود به خاطر آنست كه از پدر و مادر جدا شده اند ، ( بنا بر اين هنگامى كه
انسان با سرعت دور مى شود و جدا مى گردد اين تعبير در آن به كار مى رود ) .
تعبير به ربهم ( پروردگارشان ) گويا اشاره به اين است كه ربوبيت و مالكيت و تربيت
خداوند ايجاب مى كند كه حساب و كتاب و معادى در كار باشد .
به هر حال از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر
هر دو با يك جنبش انقلابى و ناگهانى صورت مى گيرد ، و از هر كدام از آنها به نفخه
صور ( دميدن در شيپور ) تعبير شده است كه شرح كامل آن به خواست خداوند در سوره زمر
ذيل آيه 68 خواهد آمد .
|