بعدى
تفسير نمونه ج :
15 ص : 510 در اين سرگذشتهاى پيامبران پيشين ديديم كه بتها هرگز نتوانستند به
هنگام نزول بلاها كمترين كمك به عابدان خود كنند ، در حالى كه خداوند مؤمنان را در
هيچيك از اين مشكلات تنها نگذارد ، و لطف بى پايانش به يارى آنها آمد .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 511 أَمَّنْ خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ
أَنزَلَ لَكم مِّنَ السمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائقَ ذَات بَهْجَة مَّا
كانَ لَكمْ أَن تُنبِتُوا شجَرَهَا أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ
يَعْدِلُونَ(60) أَمَّن جَعَلَ الأَرْض قَرَاراً وَ جَعَلَ خِلَلَهَا أَنْهَراً وَ
جَعَلَ لهََا رَوَسىَ وَ جَعَلَ بَينَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزاً أَ ءِلَهٌ مَّعَ
اللَّهِ بَلْ أَكثرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ(61) أَمَّن يجِيب الْمُضطرَّ إِذَا دَعَاهُ
وَ يَكْشِف السوءَ وَ يَجْعَلُكمْ خُلَفَاءَ الأَرْضِ أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ
قَلِيلاً مَّا تَذَكرُونَ(62) أَمَّن يَهْدِيكمْ فى ظلُمَتِ الْبرِّ وَ الْبَحْرِ
وَ مَن يُرْسِلُ الرِّيَحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ
تَعَلى اللَّهُ عَمَّا يُشرِكونَ(63) أَمَّن يَبْدَؤُا الخَْلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ
وَ مَن يَرْزُقُكم مِّنَ السمَاءِ وَ الأَرْضِ أَ ءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ
هَاتُوا بُرْهَنَكُمْ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(64)
تفسير نمونه ج : 15 ص : 512
ترجمه : 60 - آيا بتهائى كه معبود شما هستند بهترند يا كسى كه آسمان و زمين
را آفريده ؟ ، و براى شما از آسمان آبى فرستاد كه با آن باغهائى زيبا و سرورانگيز
رويانديم ، و شما قدرت نداشتيد درختان آنرا برويانيد ، آيا معبود ديگرى با خداست ؟
نه ، آنها گروهى هستند كه ( از روى نادانى ) مخلوقات خدا را در رديف او قرار مى
دهند . 61 - يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد ، و در ميان آن نهرهائى
روان ساخت ، و براى زمين كوههاى ثابت و پا بر جا ايجاد كرد ، و ميان دو دريا مانعى
قرار داد ( تا با هم مخلوط نشوند ، با اين حال ) آيا معبودى با خدا است ؟ ، نه بلكه
اكثر آنها نمى دانند ( و جاهلند ) . 62 - يا كسى كه دعاى مضطر را اجابت مى كند
و گرفتارى را برطرف مى سازد ، و شما را خلفاى زمين قرار مى دهد ، آيا معبودى با
خداست ؟ كمتر متذكر مى شويد ! 63 - يا كسى كه شما را در تاريكيهاى صحرا و دريا
هدايت مى كند ، و كسى كه بادها را بشارت دهندگان پيش از نزول رحمتش مى فرستد ، آيا
معبودى با خداست ؟ خداوند برتر است از اينكه شريك براى او قرار دهند . 64 - يا
كسى كه آفرينش را آغاز كرد ، و سپس آنرا تجديد مى كند ، و كسى كه شما را از آسمان و
زمين روزى مى دهد ، آيا معبودى با خداست ؟ بگو دليلتانرا بياوريد اگر راست مى گوئيد
.
تفسير : با اينهمه دليل باز مشرك مى شويد ؟ در آخرين آيه بحث گذشته -
بعد از ذكر بخشهاى تكان دهنده اى از زندگى پنج پيامبر بزرگ - سؤال كوتاه و پر
معنائى مطرح شد كه آيا خداوند با اينهمه تفسير نمونه ج : 15 ص : 513 قدرت و
توانائى بهتر است يا بت هاى بى ارزشى كه آنها ساخته اند . در آيات مورد بحث به
شرح آن پرداخته و ضمن پنج آيه كه با پنج سؤال حساب شده شروع مى شود مشركان را تحت
بازپرسى و محاكمه قرار مى دهد ، و روشنترين دلائل توحيد را در پنج آيه ضمن اشاره به
دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بيان مى كند . نخست به خلقت آسمانها و زمين
و نزول باران و بركات ناشى از آن پرداخته چنين مى گويد : آيا بتهائى كه معبود شما
هستند بهترند يا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده و براى شما از آسمان آبى فرستاد
كه با آن باغهاى زيبا و سرورانگيز رويانديم ( امن خلق السموات و الارض و انزل لكم
من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة ) . حدائق جمع حديقه به طورى كه
بسيارى از مفسران گفته اند به معنى باغى است كه اطراف آن ديوار كشيده باشند و از هر
نظر محفوظ باشد ، همچون حدقه چشم كه در ميان پلكها محصور شده است و راغب در مفردات
مى گويد : حديقه در اصل به زمينى مى گويند كه آب در آن جمع شده است ، همچون حدقه
چشم كه هميشه آب در آن قرار دارد . از مجموع اين دو سخن مى توان چنين نتيجه
گرفت كه حديقه باغى است كه هم ديوار دارد و هم آب كافى . بهجة ( بر وزن لهجه )
به معنى زيبائى رنگ و حسن ظاهر است كه تفسير نمونه ج : 15 ص : 514 بينندگان
را غرق سرور مى كند . و در پايان آيه روى سخن را به بندگان كرده مى گويد : شما
قدرت نداشتيد كه درختان اين باغهاى زيبا را برويانيد ( ما كان لكم ان تنبتوا شجرها
) . كار شما تنها بذر افشانى و آبيارى است ، اما كسى كه حيات را در دل اين بذر
آفريده ، و به نور آفتاب و قطرات حياتبخش باران و ذرات خاك فرمان مى دهد كه اين
دانه را برويانيد ، تنها خدا است . اينها حقائقى است كه هيچكس نمى تواند منكر
آن شود ، و يا آن را به غير خدا نسبت دهد ، او است كه آفريننده آسمانها و زمين است
، و او است كه نازل كننده باران است ، او مبدأ اينهمه زيبائى و حسن و جمال در عالم
حيات است . حتى دقت در رنگ آميزى يك گل زيبا و برگهاى لطيف و منظمى كه در درون
يكديگر اطراف هسته مركزى گل حلقه زده اند ، و آواى حيات سرداده اند كافى است كه
انسان را به عظمت و قدرت و حكمت آفريدگار آن آشنا سازد ، اينها است كه قلب انسان را
تكان مى دهد و به سوى او مى خواند . به تعبير ديگر : توحيد در خلقت ( توحيد
خالق ) و توحيد در ربوبيت ( توحيد تدبير كننده اين جهان ) پايه اى براى توحيد معبود
شمرده شده است . و لذا در پايان آيه مى گويد : آيا معبود ديگرى با خدا است ( أ
اله مع الله ) . ولى آنها گروهى نادان هستند كه از پروردگار عدول كرده و غير او
را كه هيچگونه قدرتى ندارد شريك او قرار مى دهند ( بل هم قوم يعدلون ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 515 در دومين سؤال به بحث از موهبت آرامش و
ثبات زمين و قرارگاه انسان در اين جهان پرداخته مى گويد : آيا معبودهاى ساختگى آنها
بهتر است يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد ، و در ميان آن ، نهرهاى آب جارى
، روان ساخت ، و براى زمين ، كوههاى ثابت و پا بر جا ايجاد كرد ؟ ! ( تا همچون زرهى
قشر زمين را از لرزش نگاه دارند ) ( امن جعل الارض قرارا و جعل خلالها انهارا و جعل
لها رواسى ) . و نيز ميان دو دريا ( از آب شيرين و شور ) مانعى قرار داد تا با
هم مخلوط نشوند ( و جعل بين البحرين حاجزا ) . به اين ترتيب ، چهار نعمت بزرگ
در اين آيه آمده است كه سه قسمت از آن سخن از آرامش مى گويد : آرامش خود زمين كه در
عين حركت سريع به دور خودش و به دور آفتاب و حركت در مجموعه منظومه شمسى ، آنچنان
يكنواخت و آرام است كه ساكنانش به هيچوجه آن را احساس نمى كنند ، گوئى در يكجا
ميخكوب شده و ثابت ايستاده است و كمترين حركتى ندارد . و ديگر وجود كوهها - كه
سابقا گفتيم دور تا دور زمين را فرا گرفته اند و ريشه هاى آنها به هم پيوسته و زره
نيرومندى را تشكيل داده است ، و در برابر فشارهاى داخلى زمين و حركات جزر و مد
خارجى كه بر اثر جاذبه ماه پيدا مى شود تفسير نمونه ج : 15 ص : 516 مقاومت
مى كند ، و هم مانعى است براى طوفانهاى عظيم كه آرامش زمين را بر هم مى زنند .
و ديگر حجاب و حايل طبيعى است كه ميان بخش هائى از آب شيرين و آب شور اقيانوسها
قرار داده ، اين حجاب نامرئى چيزى جز تفاوت درجه غلظت آب شور و شيرين ، و به اصطلاح
تفاوت وزن مخصوص آنها نيست كه سبب مى شود كه آب نهرهاى عظيمى كه به دريا مى ريزند
تا مدت زيادى ، در آب شور حل نشوند و در نتيجه جزر و مد دريا آنها را بر بخش عظيمى
از سواحل آماده كشت و زرع مسلط مى سازد ، و آنها را آبيارى مى كند ، كه شرح اين سخن
را ذيل آيه 53 سوره فرقان در همين جلد آورده ايم . و در عين حال در لابلاى
بخشهاى مختلف زمين ، نهرهائى از آب كه مايه حيات و زندگى و سرچشمه طراوت و خرمى ، و
مزارع آباد و باغهاى پر ثمر است ، قرار داده ، بخشى از منابع اين آبها در كوهها است
، و بخشى در لابلاى قشرهاى زمين . آيا اين نظام مى تواند مولود تصادف كور و كر
و مبدئى فاقد عقل و حكمت باشد ؟ آيا بتها نقشى در اين نظام بديع و شگفت انگيز دارند
؟ ! حتى بت پرستان چنين ادعائى نمى كنند . لذا در پايان آيه بار ديگر اين سؤال
را تكرار مى كند كه آيا معبودى با الله هست ؟ ( أ الله مع الله ) . نه بلكه
اكثر آنها نادانند و بيخبر ( بل اكثرهم لا يعلمون ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص
: 517 در سومين سؤال ، از اين سؤالات پنجگانه كه مجموعه اى از يك بازپرسى و
محاكمه معنوى را تشكيل مى دهد ، سخن از حل مشكلات ، و شكستن بن بستها و اجابت دعاها
است ، مى گويد : آيا معبودهاى بى ارزش شما بهترند يا كسى كه دعاى مضطر و درمانده را
به اجابت مى رساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مى كند ؟ ! ( امن يجيب المضطر اذا
دعاه و يكشف السوء ) . آرى در آن هنگام كه تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان
بسته مى شود كارد به استخوانش مى رسد ، و از هر نظر درمانده و مضطر مى گردد ، تنها
كسى كه مى تواند قفل مشكلات را بگشايد ، و بن بستها را بر طرف سازد ، و نور اميد در
دلها بپاشد ، و درهاى رحمت به روى انسانها درمانده بگشايد ، تنها ذات پاك او است و
نه غير او . از آنجا كه اين واقعيت به عنوان يك احساس فطرى در درون جان همه
انسانها است ، بت پرستان نيز به هنگامى كه در ميان امواج خروشان دريا گرفتار مى
شوند تمام معبودهاى خود را فراموش كرده ، دست به دامن لطف الله مى زنند همانگونه كه
قرآن مى گويد : فاذا ركبوا فى الفلك دعوا الله مخلصين له الدين : هنگامى كه سوار
كشتى مى شوند خدا را مى خوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مى دانند ( عنكبوت -
65 ) . سپس مى افزايد : نه تنها مشكلات و ناراحتيها را بر طرف مى سازد بلكه شما
را خلفاى زمين قرار مى دهد ( و يجعلكم خلفاء الارض ) . آيا با اينهمه معبودى با
خدا است ؟ ( ء اله مع الله ) . ولى شما كمتر متذكر مى شويد و از اين دلائل روشن
پند و اندرز نمى گيريد تفسير نمونه ج : 15 ص : 518 ( قليلا ما تذكرون ) .
پيرامون مفهوم مضطر و مساله استجابت دعا و شرائط آن بحثهائى است كه در نكته ها
در پايان همين آيات خواهد آمد . منظور از خلفاء الارض ممكن است به معنى ساكنان
زمين و صاحبان آن باشد ، چرا كه خدا با آنهمه نعمت و اسباب رفاه و آسايش و آرامش كه
در زمين قرار داده انسان را حكمران اين كره خاكى ساخته ، و او را براى سلطه بر آن
آماده كرده است . مخصوصا هنگامى كه انسان در اضطرار فرو مى رود و به درگاه خدا
رو مى آورد و او به لطفش بلاها و موانع را بر طرف مى سازد ، پايه هاى اين خلافت
مستحكمتر مى شود ( و از اينجا رابطه ميان اين دو بخش از آيه روشن مى گردد ) . و
نيز ممكن است اشاره به اين باشد كه خدا ناموس حيات را چنين قرار داده كه دائما
اقوامى مى آيند و جانشين اقوام ديگر مى شوند كه اگر اين تناوب نبود تكاملى صورت نمى
گرفت . در چهارمين سؤال مساله هدايت را مطرح كرده مى گويد : آيا اين بتها
بهترند يا كسى كه شما را در تاريكيهاى صحرا و دريا ( بوسيله ستارگان ) هدايت مى كند
؟ ( امن يهديكم فى ظلمات البر و البحر ) . و كسى كه بادها را به عنوان بشارت
دهندگان پيش از نزول رحمتش مى فرستد ( و من يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ) .
بادهائى كه بيانگر نزول بارانند و همانند پيك مخصوص بشارت ، پيشاپيش تفسير
نمونه ج : 15 ص : 519 آن حركت مى كنند ، در حقيقت كار آنها نيز هدايت مردم است
به نزول باران . تعبير بشرا ( بشارت دهندگان ) در مورد بادها و تعبير به رحمت
در مورد باران هر دو جالب است ، چرا كه بادها هستند كه رطوبت هوا و قطعات ابر را از
صفحه اقيانوسها برداشته و بر دوش خود حمل مى كنند ، و به نقاط خشك و تشنه مى برند و
از قدوم باران خبر مى دهند . همچنين باران است كه نغمه حيات را در سراسر كره
خاك سر مى دهد و هر جا نازل شود خير و رحمت و بركت و زندگى مى آفريند . ( شرح
بيشتر درباره نقش بادها در نزول باران در سوره اعراف ذيل آيه 57 جلد ششم تفسير
نمونه صفحه 214 آمده است ) . و در پايان آيه ، بار ديگر ، مشركان را مخاطب
ساخته مى گويد : آيا معبود ديگرى با خدا است ؟ ! ( ء اله مع الله ) . سپس بى
آنكه منتظر جواب آنها باشد اضافه مى كند : خداوند برتر و بالاتر است از آنچه براى
او شريك قرار مى دهند ( تعالى الله عما يشركون ) . در آخرين آيه مورد بحث
پنجمين سؤال را كه در مورد مبدء و معاد است به اين صورت مطرح مى كند : آيا معبودان
شما بهترند يا كسى كه آفرينش را آغاز كرد و سپس آن را اعاده مى كند ؟ ! ( امن يبدء
الخلق ثم يعيده ) . و كسى كه در ميان اين آغاز و انجام ، شما را از آسمان و
زمين روزى مى دهد ( و من يرزقكم من السماء و الارض ) . آيا با اين حال باز هم
معتقديد كه معبودى با خدا است ؟ ( ء اله مع الله ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص
: 520 به آنها بگو اگر چنين اعتقادى داريد دليلتان را بياوريد اگر راست مى
گوئيد ( قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين ) . در واقع آيات گذشته همه سخن از
مبدء و نشانه هاى عظمت خدا در عالم هستى و مواهب و نعمتهاى او مى گفت ، ولى در
آخرين آيه ، بحث را از يك گذرگاه ظريف به مساله معاد منتقل مى كند ، چرا كه آغاز
آفرينش خود دليلى بر انجام آن است و قدرت بر خلقت دليل روشنى بر معاد محسوب مى شود
. و از اينجا پاسخ سؤالى كه بسيارى از مفسران مطرح كرده اند معلوم مى شود و آن
اينكه مشركان كه مخاطب اين آيات هستند غالبا عقيده به معاد ( معاد جسمانى ) نداشتند
با اين حال چگونه ممكن است از آنها سؤال كنيم و اقرار بخواهيم ؟ پاسخ اينكه اين
سؤال ، توأم با دليلى است كه طرف را وادار به اقرار مى كند زيرا همين كه معترف
باشند كه آغاز آفرينش از او است ، و اينهمه روزيها و مواهب از ناحيه او مى باشد ،
كافى است كه قبول كنند امكان بازگشت مجدد به زندگى در قيامت موجود است . ضمنا
منظور از رزق آسمان ، باران و نور آفتاب و مانند آن است ، و منظور از رزق زمين
گياهان و مواد غذائى مختلفى است كه مستقيما از زمين مى رويد يا به طور غير مستقيم
از زمين نشات مى گيرد همچون دامها ، همچنين معادن و مواد گوناگونى كه انسان در
زندگى خود از آن بهره مى گيرد .
نكته ها :
1 - مضطرى كه دعاى او به
اجابت مى رسد كيست ؟ گرچه خداوند دعاى همه را - هر گاه شرائطش جمع باشد - اجابت
مى كند ولى در آيات فوق مخصوصا روى عنوان مضطر تكيه شده است ، به اين دليل كه يكى
از شرائط اجابت دعا آن است كه انسان چشم از عالم اسباب بكلى برگيرد تفسير نمونه
ج : 15 ص : 521 و تمام قلب و روحش را در اختيار خدا قرار دهد ، همه چيز را از
آن او بداند و حل هر مشكلى را به دست او ببيند ، و اين درك و ديد در حال اضطرار دست
مى دهد . درست است كه عالم ، عالم اسباب است ، و مؤمن نهايت تلاش و كوشش خود را
در اين زمينه به كار مى گيرد ولى هرگز در جهان اسباب گم نمى شود ، همه را از بركت
ذات پاك او مى بيند ديده اى نافذ و سبب سوراخ كن دارد كه اسباب را از بيخ و بن بر
مى كند و در پشت حجاب اسباب ذات مسبب الاسباب را مى بيند و همه چيز را از او مى
خواهد . آرى اگر انسان به اين مرحله برسد مهمترين شرط اجابت دعا را فراهم ساخته
است . جالب اينكه در بعضى از روايات اين آيه تفسير به قيام حضرت مهدى - صلوات
الله و سلامه عليه - شده . در روايتى از امام باقر مى خوانيم كه فرمود : و الله
لكانى انظر الى القائم و قد اسند ظهره الى الحجر ثم ينشد الله حقه ... قال هو و
الله المضطر فى كتاب الله فى قوله : امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و
يجعلكم خلفاء الارض : به خدا سوگند گويا من مهدى (عليه السلام) را مى بينم كه پشت
به حجر الاسود زده و خدا را به حق خود مى خواند ... سپس فرمود : به خدا سوگند مضطر
در كتاب الله در آيه امن يجيب المضطر ... او است . در حديث ديگرى از امام صادق
(عليه السلام) چنين آمده : نزلت فى القائم من آل محمد عليهم السلام هو و الله
المضطر اذا صلى فى المقام ركعتين و دعا الى الله عز و جل فاجابه و يكشف السوء و
يجعله خليفة فى الارض : تفسير نمونه ج : 15 ص : 522 اين آيه در مورد مهدى
از آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده ، به خدا سوگند مضطر او است ، هنگامى
كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز بجا مى آورد و دست به درگاه خداوند متعال بر مى
دارد دعاى او را اجابت مى كند ، ناراحتى ها را بر طرف مى سازد ، و او را خليفه روى
زمين قرار مى دهد . بدون شك منظور از اين تفسير - همانگونه كه نظائر آن را
فراوان ديده ايم - منحصر ساختن مفهوم آيه به وجود مبارك مهدى (عليه السلام) نيست ،
بلكه آيه مفهوم گسترده اى دارد كه يكى از مصداقهاى روشن آن وجود مهدى (عليه السلام)
است كه در آن زمان كه همه جا را فساد گرفته باشد ، درها بسته شده ، كارد به استخوان
رسيده بشريت در بن بست سختى قرار گرفته ، و حالت اضطرار در كل عالم نمايان است در
آن هنگام در مقدس ترين نقطه روى زمين دست به دعا برمى دارد و تقاضاى كشف سوء مى كند
و خداوند اين دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهانى او قرار مى دهد و به مصداق و يجعلكم
خلفاء الارض او و يارانش را خلفاى روى زمين مى كند . درباره اهميت دعا و شرائط
اجابت آن و اينكه چرا گاهى بعضى از دعاها به اجابت نمى رسد ، به طور مشروح در جلد
اول ذيل آيه 186 سوره بقره بحث كرده ايم .
2 - همه جا دعوت به استدلال
منطقى كرارا در آيات قرآن مى خوانيم كه از مخالفان مطالبه دليل مى شود ، مخصوصا
جمله هاتوا برهانكم : دليل خود را بياوريد در چهار مورد از قرآن مجيد آمده است (
بقره - 111 و انبياء - 24 و نمل - 64 و قصص - 75 ) و در موارد ديگرى تفسير
نمونه ج : 15 ص : 523 نيز روى كلمه برهان مخصوصا تكيه شده است ( برهان به معنى
محكمترين دليلى است كه همواره با صدق همراه است ) . اين منطق برهان طلبى اسلام
حكايت از محتواى قوى و غنى آن مى كند چرا كه سعى دارد با مخالفان خود نيز برخورد
منطقى داشته باشد ، چگونه ممكن است از ديگران مطالبه برهان كند و خود نسبت به آن بى
اعتنا باشد ؟ آيات قرآن مجيد مملو است از استدلالات منطقى و براهين علمى در سطوح
مختلف براى مسائل گوناگون . اين درست بر خلاف چيزى است كه مسيحيت تحريف يافته
امروز روى آن تكيه مى كند و مذهب را تنها كار دل مى داند ، و عقل را از آن بيگانه
معرفى مى كند ، و حتى تضادهاى عقلى ( همچون توحيد در تثليث ) را در مذهب مى پذيرد و
به همين دليل انواع خرافات را اجازه ورود به مذهب مى دهد ، در حالى كه اگر مذهب از
عقل و استدلال جدا شود هيچ دليلى بر حقانيت آن وجود نخواهد داشت و آن مذهب و ضد آن
يكسان خواهد بود . عظمت اين برنامه اسلامى ( تكيه بر برهان و دعوت مخالفان به
استدلال منطقى ) هنگامى آشكارتر مى شود كه توجه كنيم اسلام از محيطى آشكار شد كه
بيشترين محتواى فكرى محيط را خرافات بى پايه و مسائل غير منطقى تشكيل مى داد .
3 - جمع بندى و مرورى بر آيات گذشته در آياتى كه گذشت قرآن براى اثبات
توحيد معبود روى توحيد خالق و توحيد رب ( توحيد آفرينش و توحيد تدبير ) تكيه داشت و
از دوازده نشانه بزرگ خدا در عالم هستى سخن مى گفت ( آسمان و زمين ، نزول باران ،
آثار حياتى تفسير نمونه ج : 15 ص : 524 آن ، آرامش قرارگاه انسان ، نهرهاى
آب جارى ، كوههاى عظيم و پا بر جا ، حايل و مانع در ميان آب شور و شيرين ، اجابت
دعوت بندگان ، هدايت آنها در تاريكى بر و بحر ، بادهاى پيام آور از نزول باران ،
تجديد حيات موجودات ، و روزى دادن به انسان از آسمان و زمين ) . اين مواهب
دوازده گانه در طى پنج آيه و تحت پنج سؤال بيان شد كه به ترتيب مسائل پنجگانه زير
را بيان مى كرد : خلقت ، آرامش ، حل مشكلات ، هدايت ، و بازگشت به حيات مجدد .
و در ذيل هر يك از اين سؤالهاى پنجگانه اين جمله تكرار مى شد ( أ اله مع الله )
. آيا معبودى با خدا وجود دارد ؟ و به دنبال اين سؤال در آيه اول اشاره به
انحراف آنها از حق و در آيه دوم جهل آنها ، و در آيه سوم عدم انديشه كردن آنان ، و
در آيه چهارم انحطاط فكرى آنها ، و در آيه پنجم مطالبه استدلال از آنها آمده است كه
رويهمرفته مجموعه جامع و منسجمى را ارائه مى كند .
تفسير نمونه ج : 15 ص :
525 قُل لا يَعْلَمُ مَن فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ الْغَيْب إِلا اللَّهُ وَ
مَا يَشعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ(65) بَلِ ادَّرَك عِلْمُهُمْ فى الاَخِرَةِ
بَلْ هُمْ فى شك مِّنهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ(66) وَ قَالَ الَّذِينَ
كَفَرُوا أَ ءِذَا كُنَّا تُرَباً وَ ءَابَاؤُنَا أَ ئنَّا لَمُخْرَجُونَ(67)
لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسطِيرُ
الأَوَّلِينَ(68) ترجمه : 65 - بگو كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب
آگاهى ندارند جز خدا ، و نمى دانند كى برانگيخته مى شوند . 66 - اين مشركان
اطلاع صحيحى درباره آخرت ندارند ، بلكه در اصل آن شك دارند ، بلكه نابينا و اعمى
هستند . 67 - كافران گفتند : آيا هنگامى كه ما و پدرانمان خاك شديم باز هم از
دل خاك بيرون مى آئيم . 68 - اين وعده اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده
شده اينها همان افسانه هاى خرافى پيشينيان است .
تفسير نمونه ج : 15 ص :
526 تفسير : از آنجا كه در آخرين آيات بحث گذشته سخن از قيامت و رستاخيز به
ميان آمد آيات مورد بحث اين مساله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مى دهد .
نخست به پاسخ سؤالى مى پردازد كه مشركان بارها آن را مطرح كرده بودند و مى
گفتند قيامت كى بر پا مى شود ؟ مى فرمايد : هيچ كس از كسانى كه در آسمان و زمين
هستند از غيب آگاه نيستند ، و نمى دانند كى برانگيخته مى شوند ( قل لا يعلم من فى
السموات و الارض الغيب الا الله و ما يشعرون ايان يبعثون ) . بدون شك آگاهى از
غيب - و از جمله تاريخ وقوع قيامت - مخصوص خدا است ولى اين منافات با آن ندارد كه
خداوند بخشى از علم غيب را در اختيار هر كس بخواهد بگذارد ، چنانكه در آيه 26 و 27
سوره جن مى خوانيم : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول :
عالم به غيب او است و هيچكس را از غيب خود آگاه نمى كند ، مگر رسولى كه مورد رضايت
او است و براى نبوت برگزيده است . و به تعبير ديگر علم غيب بالذات و استقلالا و
به صورت نامحدود مخصوص خدا است و ديگران آنچه مى دانند از ناحيه او است ولى به هر
حال مساله تاريخ وقوع قيامت از اين امر هم مستثنى است و هيچكس بر آن آگاه نيست .
سپس درباره عدم آگاهى مشركان از قيامت و شك و ترديد و بيخبريشان مى فرمايد :
آنها اطلاع صحيحى از عالم پس از مرگ ندارند بلكه در اصل آن در شكند ، بلكه نابينا و
اعمى هستند ! ( بل ادارك علمهم فى الاخرة بل هم تفسير نمونه ج : 15 ص : 527
فى شك منها بل هم منها عمون ) . ادارك در اصل تدارك بوده كه به معنى پشت سر
هم قرار گرفتن است بنا بر اين مفهوم جمله ادارك علمهم فى الاخرة اين است كه آنها
تمام معلومات خود را در مورد آخرت به كار گرفتند اما به جائى نرسيدند ، لذا بعد از
آن مى فرمايد : آنها از آن در شكند ، بلكه نابينا هستند چرا كه نشانه هاى آخرت در
زندگى همين دنيا نمايان است : بازگشت زمين مرده به حيات در فصل بهار ، بارور شدن
درختانى كه در فصل زمستان از كار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه
آفرينش ، همگى دليل بر امكان زندگى پس از مرگ است ، اما آنها همچون نابينايان از
كنار اين صحنه ها مى گذرند . البته تفسيرهاى ديگرى براى جمله بالا ذكر كرده اند
از جمله اينكه : منظور از ادارك علمهم فى الاخرة اين است كه اسباب به دست آوردن علم
درباره آخرت فراوان است و پشت سر يكديگر قرار گرفته اما آنها چشم باز ندارند كه
ببينند . بعضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها در جهان ديگر كه پرده ها
كنار مى رود به حد كافى از حقايق با خبر مى شوند . ولى از ميان اين سه تفسير ،
تفسير اول با جمله هاى ديگر آيه و با بحثهائى كه در آيات بعد مى آيد هماهنگ تر است
. به اين ترتيب براى جهل منكران آخرت سه مرحله ذكر شده : نخست اينكه انكار و
ايراد آنها به خاطر آن است كه از خصوصيات آخرت بيخبرند و چون نديدند حقيقت ره
افسانه مى زنند . ديگر اينكه آنها در اصل وجود آخرت شك دارند و سؤال از زمان
تحقق آن از اين شك ريشه مى گيرد . و ديگر اينكه اين جهل و شك آنها نه به خاطر
اينست كه دليل كافى بر آخرت تفسير نمونه ج : 15 ص : 528 در اختيار ندارند ،
بلكه دلائل بسيار است اما آنها چشم بر هم نهاده نمى بينند . آيه بعد منطق
منكران رستاخيز را در يك جمله بيان مى كند : كافران گفتند آيا هنگامى كه ما و
پدرانمان خاك شديم باز هم از دل خاك بيرون فرستاده خواهيم شد ؟ ( و قال الذين كفروا
أ اذا كنا ترابا و آبائنا ا ئنا لمخرجون ) . آنها به همين اندازه قناعت كردند
كه اين مساله بعيدى است كه انسان خاك شود و دوباره به زندگى برگردد ، در حالى كه
روز اول خاك بودند و از خاك برخاستند ، چه مانعى دارد كه باز به خاك برگردند و سپس
حيات جديدى پيدا كنند . جالب اينكه در هشت مورد از قرآن به همين گونه تعبير
برخورد مى كنيم كه آنها به مجرد استبعاد راه انكار را در مورد قيامت پوئيده اند .
سپس آنها مى افزايند : اين وعده بى پايه اى است كه به ما و پدرانمان از پيش
داده شده و هرگز اثرى از آن نمايان نبوده و نيست ( لقد وعدنا هذا و آبائنا من قبل )
. اينها همان افسانه هاى پيشينيان است ، اينها اوهام و خرافاتى بيش نيست ( ان
هذا الا اساطير الاولين ) . بنا بر اين نخست از استبعاد شروع مى كردند و بعد
آنرا پايه انكار مطلق قرار مى دادند ، گوئى انتظار داشتند رستاخيز به زودى متحقق
شود و چون در عمر خود شاهد و ناظر آن نبودند آنرا نفى مى كردند . به هر حال اين
تعبيرات همگى نشانه غرور و غفلت آنهاست . ضمنا آنها با اين تعبير مى خواستند
سخن پيامبر را در مورد قيامت تحقير كنند و بگويند اين از وعده هاى كهنه و بى اساسى
است كه ديگران هم به نياكان ما داده اند و مطلب تازه اى به نظر نمى رسد كه قابل
بررسى و مطالعه باشد .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 529 قُلْ سِيرُوا فى
الأَرْضِ فَانظرُوا كيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ(69) وَ لا تحْزَنْ
عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُن فى ضيْق مِّمَّا يَمْكُرُونَ(70) وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا
الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(71) قُلْ عَسى أَن يَكُونَ رَدِف لَكُم بَعْض
الَّذِى تَستَعْجِلُونَ(72) وَ إِنَّ رَبَّك لَذُو فَضل عَلى النَّاسِ وَ لَكِنَّ
أَكثرَهُمْ لا يَشكُرُونَ(73) وَ إِنَّ رَبَّك لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صدُورُهُمْ
وَ مَا يُعْلِنُونَ(74) وَ مَا مِنْ غَائبَة فى السمَاءِ وَ الأَرْضِ إِلا فى كِتَب
مُّبِين(75) ترجمه : 69 - بگو در روى زمين سير كنيد ، ببينيد عاقبت كار
مجرمان به كجا رسيد ؟ 70 - از تكذيب و انكار آنها غمگين مباش ، و اينهمه غصه
آنها را مخور ، و سينه ات از توطئه آنها تنگ نشود .
تفسير نمونه ج : 15 ص :
530 71 - مى گويند اين وعده ( عذاب را كه به ما مى دهى ) اگر راست مى گوئيد كى
خواهد آمد ؟ 72 - بگو شايد پاره اى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار
شما باشد ! 73 - پروردگار تو نسبت به مردم فضل و رحمت دارد ولى اكثر آنها
شكرگزار نيستند . 74 - و پروردگارت آنچه را در سينه هاشان پنهان مى دارند و
آنچه را آشكار مى كنند بخوبى مى داند . 75 - و هيچ موجودى پنهان در آسمان و
زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين ( در لوح محفوظ و علم بى پايان پروردگار ) ثبت
است .
تفسير : از توطئه هاى آنها نگران نباش در آيات گذشته سخن از
انكار معاد از سوى كفار متعصب بود كه با سخريه و استهزاء رستاخيز را تكذيب مى كردند
. از آنجا كه بحث منطقى با چنين قوم لجوجى بيهوده بوده است ، بعلاوه دلائل
فراوانى براى معاد در آيات ديگر قرآن اقامه شده ، دلائلى كه حتى در زندگى روزمره در
جهان گياهان ، در عالم جنين و مانند آن مشاهده مى شود ، لذا در آيات مورد بحث ،
بجاى اينكه دليلى براى آنها ذكر كند آنها را به مجازاتهاى الهى كه در پيش دارند
تهديد و انذار مى كند . روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده مى
گويد : بگو در روى زمين سير كنيد و آثار گذشتگان را ببينيد ، و بنگريد عاقبت كار
مجرمان و گنهكاران به كجا رسيد ؟ ( قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة
المجرمين ) . شما مى گوئيد اين وعده ها به نياكان ما نيز داده شد و آنها نيز به
آن اعتنا نكردند و ضررى هم نديدند ، اما اگر كمى در جهان سير كنيد و آثار اين
گذشتگان مجرم و گنهكار و منكر توحيد و معاد را كه مخصوصا در اطراف همين سرزمين حجاز
شما قرار دارد بنگريد مى دانيد مطلب چنين نيست . نوبت شما هم مى رسد ، عجله
نكنيد ، شما هم اگر مسير خود را اصلاح تفسير نمونه ج : 15 ص : 531 نكنيد به
همان سرنوشت شوم گرفتار خواهيد شد . قرآن مجيد كرارا مردم را به سير در ارض و
مشاهده آثار گذشتگان ، سرزمينهاى ويران شده اقوامى كه به عذاب گرفتار شده اند ،
كاخهاى در هم شكسته شاهان ، قبرهاى در هم ريخته و استخوانهاى پوسيده مستكبران ،
اموال و ثروتهاى بى صاحب مانده ثروتمندان مغرور ، دعوت كرده است ، مخصوصا تصريح مى
كند كه مطالعه اين آثار كه تاريخ زنده و گويا و ملموس پيشينيان است دلها را بيدار و
چشمها را بينا مى كند و به راستى چنين است ، گاهى مشاهده يكى از اين آثار آنچنان
طوفانى در دل و جان انسان بر پا مى كند كه مطالعه چندين كتاب تاريخ قطور چنان اثرى
ندارد . و ما در اين زمينه بطور مشروح ذيل آيه 137 سوره آل عمران ( جلد سوم
صفحه 102 به بعد ) بحث كرده ايم . قابل توجه اينكه در اين آيه بجاى مكذبين (
تكذيب كنندگان معاد ) مجرمين گفته شده ، اشاره به اينكه تكذيب آنها به خاطر آن نبود
كه در تحقيق و بررسى اشتباه كرده باشند ، بلكه سرچشمه آن لجاجت و عناد و آلوده شدن
به انواع جرمها بود . و از آنجا كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از
انكار و مخالفت آنها رنج مى برد و به راستى دلش براى آنها مى سوخت و عاشق هدايت و
بيدارى آنها بود و از سوى ديگر ، همواره با توطئه هاى آنها مواجه بود آيه بعد ،
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را دلدارى داده مى گويد : از تكذيب و انكار آنها
غمگين مباش و زياد غصه آنها را مخور ( و لا تحزن عليهم ) . و از توطئه هاى آنها
نگران مباش ، و سينه ات بخاطر آن تنگى نكند كه ما پيشينيان و يار و ياور توئيم ( و
لا تكن فى ضيق مما يمكرون ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 532 ولى اين
منكران لجوج بجاى اينكه از اين هشدار پيامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت كار
مجرمان ، پند و اندرز گيرند ، باز در مقام سخريه و استهزاء برآمده مى گويند اگر
راست مى گوئيد اين وعده عذاب الهى ، كى واقع خواهد شد ؟ ! ( و يقولون متى هذا الوعد
ان كنتم صادقين ) . با اينكه مخاطب ، پيامبر بود ولى مطلب را به صورت جمع مى
آورند ، بخاطر اينكه مؤمنان راستين نيز با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در اين
سخن همصدا بودند ، و طبعا آنها نيز مخاطبند . در اينجا قرآن به پاسخ اين گفتار
سخريه آميز آنها با لحنى كاملا واقع بينانه پرداخته مى گويد : به آنها بگو شايد
بعضى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد ! ( قل عسى ان يكون ردف لكم
بعض الذى تستعجلون ) . چرا عجله مى كنيد ؟ چرا مجازات الهى را كوچك مى شمريد ؟
چرا به خود رحم نمى كنيد ؟ آخر عذاب خدا شوخى نيست ! احتمال بدهيد به خاطر همين
سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سايه افكنده باشد و به همين زودى بر شما فرود آيد
و نابودتان كند ، اينهمه سرسختى براى چيست ؟ ردف از ماده ردف ( بر وزن حرف ) به
معنى قرار گرفتن پشت سر چيزى است ، لذا به كسى كه پشت سر اسب سوار مى نشيند ، رديف
گفته مى شود ، همچنين در مورد افراد و اشيائى كه پشت سر يكديگر قرار مى گيرند اين
كلمه به كار مى رود . در اينكه منظور از اين عذاب چه بوده ؟ بعضى مى گويند همان
ضربه شديدى است كه بر پيكر اين مجرمان لجوج در جنگ بدر ، نخستين پيكار مسلمانان با
كفار وارد شد ، هفتاد نفر از سردمداران آنها به خاك افتادند و هفتاد نفر اسير شدند
.
تفسير نمونه ج : 15 ص : 533 اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور
مجازات دردناك عمومى باشد ولى سرانجام به خاطر وجود پيامبر كه رحمة للعالمين بود از
آنها دفع شد ، و آيه 33 سوره انفال شاهد بر آنست ( و ما كان الله ليعذبهم و انت
فيهم ) . تعبير به عسى ( شايد ) از زبان پيامبر است ، و حتى در كلام الهى نيز
اين تعبير - بر خلاف آنچه بعضى پنداشته اند - هيچ اشكالى ندارد ، چرا كه اشاره به
وجود مقدمات و مقتضى چيزى است ، هر چند ممكن است اين مقدمات مقرون به مانع گردد و
به نتيجه نهائى نرسد ( دقت كنيد ) . سپس به بيان اين واقعيت مى پردازد كه اگر
خداوند در مجازات شما عجله نمى كند ، به خاطر فضل و رحمتش بر شما است ، تا براى
اصلاح خويش و جبران گذشته به قدر كافى مهلت داشته باشيد مى گويد : پروردگار تو نسبت
به همه مردم فضل و رحمت دارد ، ولى اكثر آنها شكرگذار نيستند ( و ان ربك لذو فضل
على الناس و لكن اكثرهم لا يشكرون ) . و اگر تصور مى كنند تاخير مجازات آنها به
خاطر آنست كه خداوند از نيات سوء و انديشه هاى زشتى كه در سر مى پرورانند بيخبر است
، اشتباه بزرگى است چرا كه پروردگار تو آنچه را در سينه هاشان پنهان مى دارند و
آنچه را آشكار مى كنند به خوبى مى داند ( و ان ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون
) . او به همان اندازه از خفاياى درونشان آگاه است كه از اعمال برون ، و اصولا
پنهان و آشكار و غيب و شهود براى او يكسان است ، اين علم محدود ما است تفسير
نمونه ج : 15 ص : 534 كه اين مفاهيم را ساخته و پرداخته ، و گرنه در مقابل يك
وجود نامحدود ، اين مفاهيم ، به سرعت رنگ خود را مى بازند . در اينجا علم
خداوند به اسرار درون دلها ، مقدم بر علم به افعال برون ، ذكر شده ، اين به خاطر
اهميت نيت و اراده است ، و نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه افعال برون از نيات
نهفته درون سرچشمه مى گيرد و علم به علت مقدم بر علم به معلوم است . سپس مى
افزايد : نه تنها خداوند ، اسرار درون و برون آنها را مى داند ، بلكه علم او بقدرى
وسيع و گسترده است كه هيچ موجودى در آسمان و زمين ، پنهان و مكتوم نيست مگر آنكه در
كتاب آشكار ( علم پروردگار ) ثبت است ( و ما من غائبة فى السماء و الارض الا فى
كتاب مبين ) . روشن است كه غائبة معنى وسيعى دارد كه هر آنچه را از حس ما پنهان
است در بر مى گيرد ، اعم از اعمال مخفى بندگان ، و نيات باطنى آنها ، و نيز اسرارى
كه در پهنه آسمان و زمين نهفته است ، و همچنين قيام رستاخيز و زمان نزول عذاب و
مانند اينها ، و دليلى ندارد كه مانند بعضى از مفسران ، آن را به خصوص يكى از اين
امور تفسير كنيم . منظور از كتاب مبين ، لوح محفوظ ، همان صفحه علم بى پايان
خدا است كه در ذيل آيه 59 سوره انعام از آن بحث كرده ايم ( به جلد پنجم تفسير نمونه
صفحه 271 مراجعه فرمائيد ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 535 نكته :
بررسى آيات فوق نشان مى دهد كه منكران معاد براى اينكه از زير بار ايمان به
رستاخيز و مسئوليتهاى ناشى از آن ، شانه خالى كنند ، از سه طريق وارد مى شدند :
1 - استبعاد بازگشت به زندگى بعد از خاك شدن ، چرا كه خاك به اعتقاد آنها نمى
توانست ، سرچشمه حيات گردد . 2 - كهنه بودن اين عقيده و عدم تازگى آن . 3 -
عدم نزول عذاب براى منكران معاد ، زيرا : اگر براستى منكران مى بايست به عذابى در
اين دنيا مبتلا شوند ، چرا اين عذاب دامان آنها را نمى گيرد ؟ اما قرآن پاسخ اول و
دوم را به وضوح آن واگذار كرده ، چرا كه همواره با چشم مى بينيم خاك سرچشمه حيات مى
شود ، و در آغاز خاك بوديم و سپس به صورت موجود زنده اى درآمديم . قديمى بودن
چيزى نيز هرگز از اهميت آن نمى كاهد ، چرا كه قوانين اصلى اين عالم از ازل تا ابد
ثابت و برقرار است ، در اصول فلسفى و مسائل رياضى و علوم ديگر ، اصول ثابت فراوان
مى باشد ، آيا قديمى بودن امتناع اجتماع نقيضين يا جدول ضرب فيثاغورث دليل بر ضعف
آن است ؟ و يا اگر مى بينيم عدالت خوب است و ظلم بد و هميشه چنين بوده و چنين خواهد
بود ، دليل بر بطلان آن است ، اصولا بسيار مى شود كه قدمت دليل بر اصالت چيزى است .
و در مورد ايراد سوم ، پاسخ مى دهد : كه در فرا رسيدن عذاب عجله نكنيد اين لطف
خدا است كه به شما مهلت مى دهد و به سرعت مجازاتتان نمى كند ، ولى به هوش باشيد
عذاب الهى گرچه دير آيد بيايد ! تفسير نمونه ج : 15 ص : 536 إِنَّ هَذَا
الْقُرْءَانَ يَقُص عَلى بَنى إِسرءِيلَ أَكثرَ الَّذِى هُمْ فِيهِ
يخْتَلِفُونَ(76) وَ إِنَّهُ لهَُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ(77) إِنَّ
رَبَّك يَقْضى بَيْنهُم بحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(78) فَتَوَكلْ
عَلى اللَّهِ إِنَّك عَلى الْحَقِّ الْمُبِينِ(79) إِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى وَ
لا تُسمِعُ الصمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ(80) وَ مَا أَنت بهَدِى
الْعُمْىِ عَن ضلَلَتِهِمْ إِن تُسمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بِئَايَتِنَا فَهُم
مُّسلِمُونَ(81) ترجمه : 76 - اين قرآن اكثر چيزهائى را كه بنى اسرائيل در
آن اختلاف دارند براى آنها بيان مى كند . 77 - و مايه هدايت و رحمت براى مؤمنان
است . 78 - پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داورى مى كند و اوست
قادر و دانا . 79 - پس بر خدا توكل كن كه تو بر طريقه حق آشكار هستى . 80 -
تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى
گردانند و پشت مى كنند صدا كنى ! تفسير نمونه ج : 15 ص : 537 81 - و نيز
نمى توانى كوران را از گمراهى برهانى ، تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش كسانى
برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند .
تفسير : كوران و كران سخن تو را پذيرا نيستند ! در آيات گذشته سخن از
مبدء و معاد ، در ميان بود و آيات مورد بحث با طرح مساله نبوت و حقانيت قرآن ، اين
بحث را تكميل مى كند . از سوى ديگر در بحثهاى گذشته سخن از علم بيكران خداوند
بود ، و در آيات مورد بحث شرح بيشترى از علم او آمده است . بعلاوه در گذشته روى
سخن با مشركان بود ، و در اينجا از كفار ديگر همچون يهود و اختلافات آنها سخن مى
گويد . نخست مى فرمايد اين قرآن ، اكثر چيزهائى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف
دارند براى آنها بيان مى كند ( ان هذا القرآن يقص على بنى اسرائيل اكثر الذى هم فيه
يختلفون ) . بنى اسرائيل در مسائل زيادى با هم اختلاف داشتند ، در مورد مريم و
عيسى و در مورد پيامبرى كه بشارتش در تورات داده شده ، و اينكه او چه كسى است ؟ و
همچنين در بسيارى از احكام دينى و مذهبى با يكديگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در
اين زمينه حق مطلب را ادا كرد ، و گفت : مسيح (عليه السلام) خودش با صراحت خود را
معرفى كرده كه من بنده خدايم ، او كتاب آسمانى به من داده ، و مرا پيامبر قرار داده
است قال انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا ( مريم - 30 ) . و نيز روشن
ساخت كه مسيح ، تنها از مادر و بدون پدر تولد يافته و اين امر محالى نيست ، چرا كه
خداوند آدم را بدون پدر و مادر و تنها از خاك آفريد ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم
خلقه من تراب ( آل عمران - 59 ) . و در مورد پيامبرى كه اوصافش در تورات آمده
آن را به روشنى بر پيامبر تفسير نمونه ج : 15 ص : 538 اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) منطبق مى داند چرا كه بر هيچكس همچون او منطبق نمى شود . به هر
حال يكى از رسالتهاى قرآن مبارزه با اختلافاتى است كه بخاطر آميخته شدن خرافات با
حقايق تعليمات انبياء به وجود آمده بود ، و هر پيامبرى وظيفه دارد كه به اختلافات
ناشى از تحريفها و آميختن حق و باطل پايان دهد ، و چون چنين كارى از يك فرد درس
نخوانده برخاسته از محيط جهل ممكن نيست روشن مى شود كه از سوى خدا است . و از
آنجا كه مبارزه با هر گونه اختلاف ، مايه هدايت و رحمت است در آيه بعد به صورت يك
اصل كلى مى فرمايد : قرآن ، هدايت و رحمت است براى مؤمنان ( و انه لهدى و رحمة
للمؤمنين ) . آرى هدايت و رحمت است از نظر اختلاف زدائى ، و مبارزه با خرافات .
هدايت و رحمت است از اين نظر كه دليل حقانيتش در عظمت محتوايش نهفته شده است .
هدايت و رحمت است از اين جهت كه هم راه را نشان مى دهد و هم طرز پيمودن راه را
. و ذكر مؤمنين در اينجا بخصوص ، بخاطر همانست كه قبلا هم گفته ايم كه تا مرحله
اى از ايمان يعنى آمادگى براى پذيرش حق و تسليم در برابر پروردگار در انسان نباشد
از اين منبع پر فيض الهى بهره نخواهد برد . و از آنجا كه گروهى از بنى اسرائيل
در برابر حقايقى كه قرآن بازگو كرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسليم نشدند ،
در آيه بعد مى افزايد : پروردگار تو ميان آنها در روز قيامت به حكم خود داورى مى
كند ، و او توانا و دانا است ( ان ربك يقضى بينهم بحكمه و هو العزيز العليم ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 539 گرچه در آيه فوق صريحا اين معنى ذكر نشده
كه داورى نهائى در روز قيامت است ، ولى به قرينه دو آيه ديگر كه درست از اختلافات
بنى اسرائيل و داورى خداوند در ميان آنها سخن مى گويد ، و صريحا روز قيامت در آن
آمده روشن مى شود كه هدف در آيه مورد بحث ، نيز همين است . در آيه 17 سوره
جاثيه چنين آمده : ان ربك يقضى بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون :
پروردگار تو در قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف كردند ، داورى مى كند . نظير
همين معنى در آيه 93 سوره يونس نيز آمده است . توصيف خداوند به عزيز و عليم
اشاره به دو وصفى است كه در قاضى و داور لازم است : آگاهى به حد كافى ، و قدرت براى
اجراى حكم ، خدا از همه آگاهتر است و از همه تواناتر . و از آنجا كه اين سخنان
علاوه بر بيان عظمت قرآن و تهديد بنى اسرائيل ، وسيله اى براى آرامش و آسودگى خاطر
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است در آيه بعد مى افزايد بنابر اين بر خداوند
تكيه كن ( فتوكل على الله ) . توكل بر خدائى كه عزيز است و شكست ناپذير ، و به
هر چيز عالم و آگاه ، توكل بر خدائى كه قرآنى با اين عظمت در اختيار تو گذارده است
. بر او توكل كن و از مخالفتهاى آنها نترس چرا كه تو بر حق آشكار هستى ( انك
على الحق المبين ) . در اينجا اين سؤال مطرح مى شود اگر قرآن حق آشكار است ، پس
چرا اينهمه با آن مخالفت مى كنند ، آيات بعد در واقع جوابگوى اين سؤال است . مى
گويد : اگر آنها اين حق مبين را پذيرا نمى شوند ، و سخنان گرم تو تفسير نمونه ج
: 15 ص : 540 در قلب سرد آنها اثر نمى كند جاى تعجب نيست چرا كه تو نمى توانى
سخنت را به گوش مردگان برسانى ! ( انك لا تسمع الموتى ) . مخاطب تو زندگانند ،
آنها كه روحى زنده و بيدار و حق طلب دارند ، نه مردگان زنده نما كه تعصب و لجاجت و
استمرار بر گناه ، فكر و انديشه آنها را تعطيل كرده است . حتى كسانى كه زنده
اند اما گوشهاى آنها كر است نمى توانى سخن خود را به آنها برسانى ، مخصوصا هنگامى
كه پشت كنند و از تو دور شوند ( و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين ) . باز
اگر نزديك تو بودند ، ممكن بود سر در گوش آنها بگذارى و فرياد كشى و كمى از امواج
صوت تو در سامعه سنگين آنها منعكس گردد اما آنها كرانى هستند كه رو بر تافته و
مرتبا دور مى شوند . باز اگر آنها بجاى گوش شنوا چشم بينائى داشتند ، در اين
صورت گرچه صدا به گوش آنها نمى رسيد ، اما ممكن بود با علامت و اشاره صراط مستقيم
را پيدا كنند ، اما افسوس كه آنها نابينا هم هستند و تو نمى توانى نابينايان را از
گمراهيشان بازگردانى و هدايت كنى ( و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم ) . و به
اين ترتيب تمام راههاى درك حقيقت به روى آنها بسته است ، قلبهاشان مرده ، گوشهاشان
كر و چشمهاشان نابينا است . تو تنها سخنان حق خود را به گوش كسانى مى توانى
برسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند و روح تسليم و خضوع در برابر حق دارند ( ان
تسمع الا من يؤمن باياتنا فهم مسلمون ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 541
در حقيقت دو آيه فوق ، مجموعه روشنى را از عوامل شناخت و طرق ارتباط انسان با
جهان خارج را بازگو مى كند . حس تشخيص ، و عقل بيدار ، در مقابل دلمردگى .
گوش شنوا براى جذب سخنان حق از طريق سمع . و چشم بينا براى مشاهده چهره حق
و باطل از طريق بصر . اما لجاجت و خودسرى و تقليد كوركورانه و گناه ، چشم حقيقت
بين انسان را نابينا و گوش او را كر و گاه عقل و قلب او را نيز از كار مى اندازد ،
و چنين كسانى اگر تمام انبياء و اولياء و فرشتگان براى هدايتشان بسيج شوند بى اثر
خواهد بود ، چرا كه ارتباطشان با عالم بيرون وجودشان به كلى قطع است و تنها در خود
فرو رفته اند ! . نظير اين تعبير در سوره بقره و سوره روم و بعضى ديگر از سوره
هاى قرآن آمده است و ما درباره اهميت نعمت ابزار شناخت بحث ديگرى در تفسير سوره نحل
ذيل آيه 78 داشته ايم ( جلد 11 صفحه 336 ) . ضمنا اين نكته را مجددا يادآور مى
شويم كه منظور از ايمان و تسليم اين نيست كه حقايق دين را قبلا پذيرفته باشند تا
تحصيل حاصل شود ، بلكه هدف اين است كه انسان تا روح حق طلبى و خضوع در برابر فرمان
خدا ، نداشته باشد هرگز گوش به سخنان پيامبران نخواهد داد .
نكته ها :
1 - انگيزه هاى توكل توكل از ماده وكالت در منطق قرآن به معنى اعتماد و
تكيه كردن بر خدا است و او را ولى و وكيل خود قرار دادن و بر اثر آن از حجم مشكلات
و انبوه تفسير نمونه ج : 15 ص : 542 موانع نهراسيدن ، و اين يكى از نشانه
هاى مهم ايمان است و از عوامل پيروزى و موفقيت در مبارزه ها . جالب اينكه در
آيات فوق دليل توكل را دو چيز شمرده : يكى قدرت و علم و آگاهى كسى كه انسان بر او
اعتماد مى كند ، و ديگر روشن بودن راهى كه انسان برگزيده است . در حقيقت مى
گويد : دليلى ندارد كه ضعف و سستى و ترس و وحشتى به خود راه دهى ، تكيه گاه تو
خداوندى است كه هم عزيز و شكست ناپذير و هم عليم و آگاه است و از سوى ديگر تو بر
طريقه حق مبين هستى ، كسى كه از حق مبين دفاع مى كند چرا ترس و وحشتى داشته باشد ؟
و اگر مى بينى جمعى با تو مخالفند هرگز نگران مباش ، آنها چشم بينا و گوش شنوا و
قلب زنده ندارند ، و اصلا از محدوده تبليغ و هدايت خارجند ، تنها حق طلبان و عاشقان
خدا و تشنگان عدالت به دنبال سرچشمه زلال قرآن تو مى آيند تا از آن سيراب شوند .
2 - مرگ و حيات در منطق قرآن بسيارى از الفاظ با بينشهاى متفاوت معانى
گوناگونى را مى بخشد از جمله لفظ حيات و مرگ است كه در بينش مادى تنها به معنى حيات
و مرگ فيزيولوژيكى است يعنى هنگامى كه قلب كار مى كند و خون به اعضاء مى رسد و حس و
حركت و جذب و دفعى در بدن انسان است زنده است ، اما هنگامى كه اين حركات خاموش شد
دليل بر مرگ قطعى است كه با يك آزمايش دقيق در چند لحظه مى توان آن را دريافت .
اما از ديدگاه قرآن افراد بسيارى هستند كه از نظر فيزيولوژيكى زنده اند
تفسير نمونه ج : 15 ص : 543 ولى در شمار مردگانند ، همچون كسانى كه در آيات
فوق به آنها اشاره شد و به عكس كسانى هستند كه ظاهرا مرده اند اما زندگان جاويدند
همانند شهيدان . علت اين برداشت متفاوت به خاطر آن است كه اسلام علاوه بر اينكه
معيار حيات و شخصيت انسان را در ارزشهاى روحانى او مى شمرد مساله وجود و عدم تاثير
و فايده را معيارى براى وجود و عدم حيات مى شناسد . كسى كه ظاهرا زنده است اما
آنچنان در شهوات فرو رفته كه نه ناله مظلومى را مى شنود ، نه صداى منادى حق را ، نه
چهره بينوائى را مى بيند و نه آثار عظمت پروردگار در صحنه آفرينش را ، و نه حتى يك
لحظه به آينده و گذشته خويش مى انديشد ، چنين كسى در منطق قرآن مرده است ، اما
كسانى كه بعد از مرگ آثارشان ، جهانى را فرا گرفته و افكار و خط و راهشان ، رهبر و
راهنما و الگو و اسوه است چنين كسانى زنده جاويدانند . از همه اينها گذشته طبق
مدارك بسيارى كه در دست داريم اسلام قائل به حيات برزخى انسانها است . عجب
اينكه جمعى از وهابيين بى اطلاع اصرار دارند كه هر گونه حيات و علم و آگاهى را حتى
از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از وفات نفى كنند ، و يكى از دلائل
آنها براى نفى توسل همين است ، مى گويند : او مرده است و از مرده كارى ساخته نيست و
عجبتر اينكه از آيات مورد بحث نيز براى اين منظور كمك مى گيرند ! در حالى كه بعضى
ديگر از آنها تصريح كرده اند كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از وفاتش
داراى يكنوع حيات برزخى است ، حياتى برتر از حيات شهدا كه در قرآن تصريح به آن شده
است ، و حتى گفته اند سلام كسانى را كه به او سلام مى دهند مى شنود .
تفسير
نمونه ج : 15 ص : 544 روايات فراوانى در كتب شيعه و اهل سنت ، در اين زمينه
آمده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ( و امامان ) سخن كسانى را كه بر آنها
از دور و نزديك سلام مى دهند مى شنوند ، و به آنها پاسخ مى گويند ، و حتى اعمال امت
را بر آنها عرضه مى دارند . در حديثى كه در صحيح بخارى در مورد داستان جنگ بدر
آمده چنين مى خوانيم : بعد از شكست كفار و پايان گرفتن جنگ ، پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) با جمعى از يارانش به كنار چاهى آمد كه اجساد كشتگان مشركان را در
آن افكنده بودند ، و آنها را با نامهايشان صدا زد و گفت : آيا بهتر نبود كه شما
اطاعت خدا و پيامبرش را مى كرديد ؟ ما آنچه را خدا وعده داده بود يافتيم ، آيا شما
آنچه را پروردگارتان وعده داده بود يافتيد ؟ ! در اينجا عمر گفت : اى رسولخدا ! تو
با اجسادى سخن مى گوئى كه روح ندارند ، رسول الله فرمود : و الذى نفس محمد بيده ما
انتم باسمع لما اقول منهم : سوگند به كسى كه جان محمد در دست او است ، شما نسبت به
آنچه مى گويم از آنها شنواتر نيستيد . در سرگذشت جنگ جمل مى خوانيم كه بعد از
شكست اصحاب جمل ، على (عليه السلام) در ميان كشتگان عبور مى كرد به كشته كعب بن سور
قاضى بصره رسيد فرمود او را بنشانيد او را نشاندند ، فرمود : واى بر تو اى كعب !
علم و دانش داشتى اما براى تو سودى نداشت و شيطان تو را گمراه كرد و به آتش دوزخ
فرستاد در نهج البلاغه نيز مى خوانيم به هنگامى كه على (عليه السلام) از صفين بازمى
گشت تفسير نمونه ج : 15 ص : 545 در كنار قبرستانى كه پشت ديوار شهر كوفه
قرار داشت رسيد ، آنها را مخاطب ساخته ، سخنانى در ناپايدارى دنيا به آنها گفت ،
سپس فرمود : اين خبرى است كه نزد ما است ، نزد شما چه خبر ؟ بعد افزود : اما لو اذن
لهم فى الكلام لاخبروكم ان خير الزاد التقوى : اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود
به شما خبر مى دهند كه بهترين زاد و توشه آخرت تقوى است . اين خود دليل بر آن
است كه آنها سخنان را مى شنوند و قادر بر پاسخ گوئى هستند اما اجازه ندارند .
همه اين تعبيرات اشاره به حيات برزخى انسانها است .
تفسير نمونه ج : 15
ص : 546 * وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِمْ أَخْرَجْنَا لهَُمْ دَابَّةً
مِّنَ الأَرْضِ تُكلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاس كانُوا بِئَايَتِنَا لا يُوقِنُونَ(82)
وَ يَوْمَ نحْشرُ مِن كلِّ أُمَّة فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّب بِئَايَتِنَا فَهُمْ
يُوزَعُونَ(83) حَتى إِذَا جَاءُو قَالَ أَ كذَّبْتُم بِئَايَتى وَ لَمْ تحِيطوا
بهَا عِلْماً أَمَّا ذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(84) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيهِم
بِمَا ظلَمُوا فَهُمْ لا يَنطِقُونَ(85) ترجمه : 82 - هنگامى كه فرمان عذاب
آنها رسد ( و در آستانه رستاخيز قرار گيرند ) جنبنده اى را از زمين براى آنها خارج
مى كنيم كه با آنها تكلم مى كند و مى گويد : مردم به آيات ما ايمان نمى آورند .
83 - به خاطر بياور روزى را كه ما از هر امتى گروهى را از كسانى كه آيات ما را
تكذيب مى كردند محشور مى كنيم و آنها را نگه مى داريم تا به يكدگر ملحق شوند .
84 - تا زمانى كه ( به پاى حساب ) مى آيند به آنها مى گويد آيا آيات مرا تكذيب
كرديد و در صدد تحقيق برنيامديد شما چه اعمالى انجام مى داديد . 85 - در اين
هنگام فرمان عذاب بر آنها واقع مى شود و آنها سخنى ندارند كه بگويند .
|