بعدی   

تفسير نمونه ج : 14 ص : 148
منظور از عذاب يوم عقيم مجازات روز قيامت است و اينكه روز قيامت توصيف به عقيم ( نازا ) شده اشاره به اين است كه آنها روز ديگرى پشت سر ندارند تا بتوانند به جبران گذشته برخيزند و در سرنوشت خود تغييرى ايجاد كنند .
سپس به حاكميت مطلقه پروردگار در روز رستاخيز اشاره كرده مى گويد : حكومت و فرمانروائى در آن روز مخصوص خدا است ( الملك يومئذ لله ) .
البته اين اختصاص به روز قيامت ندارد ، امروز و هميشه حاكم و مالك مطلق خدا است ، منتهى چون در اين دنيا مالكان و حاكمان ديگرى نيز وجود دارند ، هر چند قلمرو حكومتشان بسيار محدود و ضعيف است و جنبه صورى و ظاهرى دارد ، اما همين امر ممكن است موجب تداعى اين فكر شود كه حاكم و مالك ديگرى غير از خداوند وجود دارد اما در صحنه قيامت كه همه اين مسائل بر چيده مى شود بيش از هر زمان اين حقيقت آشكار مى گردد كه حاكم و مالك تنها او است .
به تعبير ديگر دو رقم حاكميت و مالكيت وجود دارد : حاكميت حقيقى كه حاكميت خالق بر مخلوق است و حاكميت اعتبارى و قرار دادى كه ميان مردم معمول است ، در دنيا اين هر دو وجود دارد اما در سراى آخرت حكومتهاى قرار دادى و اعتبارى همه برچيده مى شود تنها حكومت حقيقى خالق جهان باقى مى ماند .
به هر حال چون مالك حقيقى او است ، حاكم حقيقى هم او خواهد بود ، لذا او در ميان همه انسانها - اعم از مؤمن و كافر - حكومت و داورى مى كند ، و نتيجه آن همان است كه قرآن به دنبال اين سخن فرموده : آنها كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در باغهاى پر نعمت بهشت قرار دارند ، باغهائى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 149
كه همه مواهب در آن جمع است و هر خير و بركتى كه بخواهند در آن موجود است ( فالذين آمنوا و عملوا الصالحات فى جنات النعيم ) .
اما آنها كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند ، عذاب خوار كننده اى براى آنهاست ( و الذين كفروا و كذبوا باياتنا فاولئك لهم عذاب مهين ) .
چه تعبير گويا و زنده اى ؟ عذابى كه آنها را پست و حقير مى كند و در برابر آنهمه گردنكشى ها و خود برتربينى ها و استكبار در برابر خلق خدا آنها را به پائينترين مرحله ذلت مى كشاند ، و مى دانيم توصيف عذاب به اليم و عظيم و مهين كه در آيات مختلف قرآن ذكر شده هر كدام متناسب نوع گناهى است كه از گردنكشان سر مى زده است ! .
جالب توجه اينكه در باره مؤمنان اشاره به دو چيز مى كند : ايمان و عمل صالح و در نقطه مقابل در باره كافران اشاره به كفر و تكذيب آيات الهى است ، كه در واقع هر كدام تركيبى است از اعتقاد درونى و آثار برونى و عملى آن ، چرا كه اعمال انسان غالبا از يك ريشه فكرى و اعتقاد سرچشمه مى گيرد .
و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مهاجرانى به ميان آمد كه از خانه و كاشانه خود به خاطر نام الله و حمايت از آئين او بيرون رانده شدند ، در آيه بعد از آنها به عنوان يك گروه ممتاز ياد كرده ، مى گويد : كسانى كه در راه خدا هجرت كردند ، سپس شربت شهادت نوشيدند و يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند خداوند به همه آنها روزى نيكوئى مى دهد ، و از نعمتهاى ويژه اى برخوردار مى كند چرا كه او بهترين روزى دهندگان است ( و الذين هاجروا فى سبيل الله ثم قتلوا او ماتوا ليرزقنهم الله رزقا حسنا و ان الله لهو خير الرازقين ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 150
بعضى از مفسران گفته اند : رزق حسن ، اشاره به نعمتهائى است كه وقتى چشم انسان به آن مى افتد ، چنان مجذوب مى شود كه نمى تواند ديده از آن بر گيرد و به غير آن نگاه كند ، و تنها خدا قدرت دارد كه چنين روزى را به كسى دهد .
بعضى از دانشمندان شان نزولى براى اين آيه ذكر كرده اند كه خلاصه اش چنين است : هنگامى كه مهاجران به مدينه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبيعى از دنيا رفتند ، در حالى كه بعضى شربت شهادت نوشيدند ، در اين هنگام گروهى تمام فضيلت را براى شهيدان قائل شدند ، آيه فوق نازل شد و هر دو را مشمول بهترين نعمتهاى الهى معرفى كرد ، لذا بعضى از مفسران از اين تعبير چنين نتيجه گرفته اند كه مهم جان دادن در راه خدا است چه از طريق شهادت باشد و چه از طريق مرگ طبيعى ، هر كس براى خدا و در راه خدا بميرد مشمول ثواب شهيدان است ( ان المقتول فى سبيل الله و الميت فى سبيل الله شهيد ) .
و در آخرين آيه نمونه اى از اين رزق حسن را بازگو كرده مى گويد : خداوند آنها را در محلى وارد مى كند كه از آن راضى و خشنود خواهند بود ( ليدخلنهم مدخلا يرضونه ) .
اگر در اين جهان از منزل و ماواى خود به ناراحتى تبعيد و اخراج شدند خداوند در جهان ديگر آنها را در منزل و ماوائى جاى مى دهد كه از هر نظر مورد رضايت آنها است ، و به اين ترتيب ايثار و فداكارى آنان را به عاليترين وجه جبران مى كند .
و در پايان مى فرمايد : خداوند ، عالم و آگاه است و از اعمال اين بندگانش با خبر ، و در عين حال حليم است و عجله در مجازات و كيفر نمى كند ، تا مؤمنان در اين ميدان آزمايش پرورش يابند و آزموده شوند ( و ان الله لعليم حليم ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 151
* ذَلِك وَ مَنْ عَاقَب بِمِثْلِ مَا عُوقِب بِهِ ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ(60) ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ(61) ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْكبِيرُ(62)
ترجمه :
60 - مطلب چنين است ، و هر كس به همان مقدار كه به او ستم شده مجازات كند سپس مورد تعدى قرار گيرد خدا او را يارى خواهد كرد خداوند بخشنده و آمرزنده است .
61 - اين بخاطر آن است كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى كند و خداوند شنوا و بينا است .
62 - اين بخاطر آن است كه خدا حق است و آنچه را غير از او مى خوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ است .

شان نزول :
در بعضى از روايات آمده است كه جمعى از مشركان مكه با مسلمانان روبرو شدند در حالى كه فقط دو شب به پايان ماه محرم باقى مانده بود ، مشركان به يكديگر گفتند ياران محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ماه محرم دست به پيكار نمى زنند و جنگ را حرام
تفسير نمونه ج : 14 ص : 152
مى دانند و به همين دليل حمله را آغاز كردند ، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند كه در اين ماه حرام جنگ را آغاز نكنند ، ولى آنها گوش ندادند ، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند و مردانه جنگيدند و خداوند آنها را پيروز كرد ( نخستين آيه فوق در اينجا نازل گشت ) .

تفسير : پيروزمندان كيانند ؟
در آيات گذشته سخن از مهاجران فى سبيل الله بود و وعده هاى پاداش بزرگى كه خداوند در قيامت به آنها داده است .
براى اينكه تصور نشود كه وعده الهى ، مخصوص آخرت است در نخستين آيه مورد بحث سخن از پيروزى آنها - در سايه لطف الهى - در اين جهان مى گويد مى فرمايد : مساله چنين است و هر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند ، سپس بر او ظلم شود ، خداوند او را يارى خواهد كرد ( ذلك و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه الله ) .
اشاره به اينكه دفاع در مقابل ظلم و ستم ، يك حق طبيعى است و هر كس مجاز است به آن اقدام كند .
ولى تعبير به مثل تاكيدى بر اين حقيقت است كه نبايد از حد تجاوز كند .
جمله ثم بغى عليه ، نيز اشاره به اين است كه اگر شخص در مقام دفاع از خويشتن تحت فشار ظلم قرار گيرد ، خدا وعده يارى به او داده است ، و به اين ترتيب كسى كه از آغاز سكوت كند و تن به ظلم و ستم در دهد و هيچگونه گام مؤثرى در راه دفاع از خود بر ندارد خدا به چنين كسى وعده يارى نداده است ،
تفسير نمونه ج : 14 ص : 153
وعده الهى مخصوص كسانى است كه تمام نيروى خود را براى دفاع در برابر ظالمان و ستمگران بسيج كنند و باز هم از طرف دشمن تحت ستم قرار بگيرند .
و از آنجا كه هميشه قصاص و مجازات بايد با عفو و رحمت ، آميخته شود تا افرادى كه از كار خود پشيمان گشته اند و سر تسليم فرود آورده اند زير پوشش آن قرار گيرند در پايان آيه مى فرمايد : خداوند بخشنده و آمرزنده است ( ان الله لعفو غفور ) .
اين درست به آيات قصاص مى ماند كه از يك طرف به اولياى دم اجازه قصاص مى دهد ، و از سوى ديگر دستور عفو را به عنوان يك فضيلت ( در مورد كسانى كه شايسته عفوند ) در كنار آن مى گذارد .
و از آنجا كه وعده نصرت و يارى هنگامى دلگرم كننده و مؤثر است كه از شخص قادر و توانائى بوده باشد ، لذا در آيه بعد گوشه اى از قدرت بى پايان خدا را در پهنه عالم هستى چنين بازگو مى كند : اين بخاطر آن است كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى كند ( دائما از يكى مى كاهد و طبق نظام معينى بر ديگرى مى افزايد ، نظامى پايدار و كاملا حساب شده كه هزاران بلكه مليونها سال بر قرار است ) .
( ذلك بان الله يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل ) .
يولج از ماده ايلاج در اصل از ولوج به معنى دخول است ، اين تعبير همانگونه كه گفتيم اشاره به دگرگونيهاى تدريجى و كاملا منظم و حساب شده شب و روز در فصول مختلف سال است كه از يكى كاسته و به ديگرى افزوده مى شود ، اما اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به مساله طلوع و غروب آفتاب باشد كه به خاطر شرائط خاص جو ( هواى اطراف زمين ) اين امر به صورت ناگهانى انجام نمى گيرد ، بلكه از آغاز طلوع فجر ، اشعه آفتاب به طبقات بالاى هوا مى افتد و آهسته آهسته به طبقات پائين منتقل مى شود ، گوئى روز تدريجا
تفسير نمونه ج : 14 ص : 154
وارد شب مى گردد ، و لشكر نور بر سپاهيان ظلمت چيره مى شود ، و بعكس هنگام غروب آفتاب نخست نور از قشر پائين جو برچيده مى شود و هوا كمى تار مى گردد و تدريجا از طبقات بالاتر ، تا آخرين شعاع خورشيد برچيده شود و لشگر ظلمت همه جا را تسخير كند ، و اگر اين موضوع نبود ، طلوع و غروب آفتاب در يك لحظه زود گذر انجام مى گرفت و انتقال ناگهانى از شب به روز و روز به شب هم از نظر جسمى و روحى براى انسان زيانبار بود ، و هم از نظر نظام اجتماعى اين تغيير سريع و بى مقدمه مشكلات فراوان به وجود مى آورد .
هيچ مانعى ندارد كه آيه فوق اشاره به هر دو تفسير باشد .
و در پايان آيه مى گويد خداوند سميع و بصير است ( و ان الله سميع بصير ) .
تقاضاى كمك مؤمنان را مى شنود ، و از حال و كار آنها آگاه است ، و در موقع لزوم ، لطفش به يارى آنها مى شتابد ، همانگونه كه از اعمال و نيات دشمنان حق با خبر است .
آخرين آيه مورد بحث در واقع دليلى است براى آنچه قبلا گذشت ، مى گويد : اين به خاطر آن است كه خداوند حق است ، و آنچه را غير از او مى خوانند باطل است ، و خداوند بلند مقام و بزرگ است ( ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل و ان الله هو العلى الكبير ) .
اگر مى بينيد لشكريان حق پيروز مى شوند ، باطل عقب نشينى مى كند ، لطف خدا به يارى مؤمنان مى شتابد و كافران را تنها مى گذارد ، به خاطر آن است كه آنها باطلند و اينان حق ، آنها بر خلاف نظام عالم هستى هستند و سرنوشتشان فنا و نيستى است و اينها هماهنگ با قوانين جهان هستى .
اصولا خداوند حق است و غير او باطل است و تمام انسانها و موجوداتى كه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 155
به نحوى با خدا ارتباط دارند حقند و به همان اندازه كه از او بيگانه اند باطلند .
كلمه على كه از ماده علو گرفته شده به معنى بلند مقام است ، و نيز به كسى گفته مى شود كه قادر و قاهر است و كسى قدرت مقاومت در برابر اراده او ندارد .
كبير نيز اشاره اى است به عظمت علم و قدرت پروردگار و كسى كه داراى اين صفات است بخوبى مى تواند دوستان خود را يارى دهد ، و دشمنان را در هم بشكند لذا دوستانش بايد به وعده هاى او دلگرم باشند .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 156
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَتُصبِحُ الأَرْض مخْضرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ(63) لَّهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنىُّ الْحَمِيدُ(64) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكم مَّا فى الأَرْضِ وَ الْفُلْك تجْرِى فى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِك السمَاءَ أَن تَقَعَ عَلى الأَرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(65) وَ هُوَ الَّذِى أَحْيَاكمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ إِنَّ الانسنَ لَكفُورٌ(66)
ترجمه :
63 - آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين ( بر اثر آن ) سر سبز و خرم مى گردد ؟ و خداوند لطيف و خبير است .
64 - آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است ، و خداوند بى نياز و شايسته هر گونه ستايش است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 157
65 - آيا نديدى كه خداوند آنچه در زمين است مسخر شما كرد ؟ و كشتيها به فرمان او بر صفحه اوقيانوسها حركت مى كنند و آسمان ( كرات و سنگهاى آسمانى ) را نگه مى دارد تا بر زمين ، جز به فرمان او ، فرو نيفتند ؟ خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است .
66 - او كسى است كه شما را زنده كرد سپس مى ميراند بار ديگر زنده مى كند اما اين انسان كفران كننده و ناسپاس است .

تفسير : نشانه هاى خدا در صحنه هستى
در آيات گذشته ، سخن از قدرت بى پايان خداوند و حقانيت او بود ، در آيات مورد بحث نشانه هاى مختلفى از اين قدرت گسترده و حقانيت مطلقه را بيان مى كند .
نخست مى گويد : آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين خشكيده و مرده بواسطه آن سبز و خرم مى گردد ؟ ! ( ا لم تر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضرة ) .
زمينى كه آثار حيات از او رخت بر بسته بود و چهره اى عبوس و زشت و تيره داشت با نزول قطرات حياتبخش باران ، زنده شد و آثار حيات در آن نمايان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشكار .
آرى خداوندى كه به اين سادگى اينهمه حيات و زندگى مى آفريند لطيف و خبير است ( ان الله لطيف خبير ) .
لطيف از ماده لطف به معنى كار بسيار ظريف و باريك است ، و اگر به رحمتهاى خاص الهى ، لطف گفته مى شود نيز به خاطر همين ظرافت آن است .
خبير به معنى كسى است كه از مسائل دقيق آگاه است .
لطيف بودن خدا ايجاب مى كند كه نطفه هاى كوچك و كم ارزش گياهان را كه در درون بذرها در اعماق خاكها نهفته است پرورش دهد ، و آنها را كه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 158
در نهايت ظرافت و لطافتند از اعماق خاك تيره بر خلاف قانون جاذبه بيرون فرستد ، و در معرض تابش آفتاب ، و وزش نسيم قرار دهد ، و سرانجام آنرا به گياهى بارور ، يا درختى تنومند تبديل كند .
اگر او دانه هاى باران را نمى فرستاد و محيط بذر و زمين اطراف آن نرم و ملايم و لطيف نمى شد آنها هرگز قدرت نمو و رشد نمى داشتند ، اما او با اين باران به آن محيط خشك و خشن ، لطف و نرمش بخشيد تا آماده حركت و نمو گردد .
در عين حال از تمام نيازها و احتياجات اين دانه ضعيف از آغاز حركت در زير خاك تا هنگامى كه سر به آسمان كشيده ، آگاه و خبير است .
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مى فرستد ، و به مقتضاى خبير بودنش اندازه اى براى آن قائل است كه اگر از حد بگذرد سيل است و ويرانى ، و اگر كمتر از حد باشد خشكسالى و پژمردگى و اين است معنى لطيف بودن و خبير بودن خداوند .
در آيه 18 سوره مؤمنون نيز مى خوانيم : و انزلنا من السماء ماء بقدر فاسكناه فى الارض : ما از آسمان آبى فرستاديم به اندازه معين ، سپس آن را در زمين ساكن كرديم .
نشانه ديگرى كه براى قدرت بى پايان و حقانيت ذات پاك او مى آورد اين است كه مى گويد : آنچه در آسمانها ، و آنچه در زمين است از آن خدا است ( له ما فى السماوات و ما فى الارض ) .
خالق همه او است ، و مالك همه نيز او است ، و به همين دليل بر همه چيز توانائى دارد .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 159
و نيز به همين دليل او تنها غنى و بى نياز در عالم هستى ، و شايسته هر گونه حمد و ستايش است ( و ان الله لهو الغنى الحميد ) .
پيوند اين دو صفت ( غنى و حميد ) با هم يك پيوند بسيار حساب شده است ، چرا كه اولا بسيارند كسانى كه غنى هستند اما بخيلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور ، و به همين دليل عنوان غنى بودن گاهى تداعى اين اوصاف را مى كند ، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى ، جود و سخاى او نسبت به بندگان كه او را شايسته حمد و ستايش مى كند .
ثانيا : اغنياى ديگر غنايشان ظاهرى است و اگر جود و سخائى دارند در واقع از خودشان نيست چرا كه تمام نعمت و امكانات را خدا در اختيار آنها گذارده است ، غنى بالذات و شايسته هر گونه ثنا و ستايش تنها ذات پاك او است .
ثالثا : بى نيازان ديگر اگر كارى مى كنند بالاخره سودى از آن عايد خودشان مى شود تنها كسى كه بى حساب مى بخشد و سودى عائد او نمى گردد بلكه مى خواهد تا بر بندگان جودى كند ، او است و به همين دليل از همه شايسته تر به حمد و ثنا است .
باز به نمونه ديگرى از اين قدرت بى پايان در زمينه تسخير موجودات براى انسانها اشاره كرده مى فرمايد : آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخر شما كرد و همه مواهب و امكانات آن را در اختيار شما قرار داد ؟ تا هر گونه بخواهيد از آن بهره بگيريد ( ا لم تر ان الله سخر لكم ما فى الارض ) .
و همچنين كشتيها را در حالى كه در درياها به فرمان او به حركت در مى آيند و سينه آبها را مى شكافند و به سوى مقصدها پيش مى روند ؟ ( و الفلك تجرى فى البحر بامره ) .
از اين گذشته خداوند آسمان را در جاى خود نگهميدارد تا بر زمين جز به فرمان او فرود نيفتد ( و يمسك السماء ان تقع على الارض الا باذنه ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 160
از يكسو هر يك از كرات آسمانى را در مدار خود به حركت در آورده و نيروى دافعه حاصل از گريز از مركز را درست معادل نيروى جاذبه آنها قرار داده است ، تا هر يك در مدار خود بى آنكه در فاصله هاى آنها دگرگونى حاصل بشود به حركت در آيند ، و تصادمى در ميان كرات روى ندهد .
از سوى ديگر جو زمين را آنچنان آفريده كه به سنگريزه هاى سرگردان اجازه بر خورد با زمين و توليد ناراحتى و ويرانى براى اهلش ندهند .
آرى اين رحمت و لطف او نسبت به بندگان است كه اين چنين گهواره زمين را امن و امان و خالى از هر گونه خطر آفريده تا محل آسايش و آرامش بندگان باشد ، نه سنگهاى سرگردان آسمانى بر زمين سقوط مى كنند نه كرات ديگر با آن تصادم مى نمايند .
لذا در پايان آيه اضافه مى كند : خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است ( ان الله بالناس لرئوف رحيم ) .
سرانجام در آخرين آيه از قدرت پروردگار در مهمترين مساله جهان هستى ، يعنى مساله حيات و مرگ سخن مى گويد و مى فرمايد : او كسى است كه شما را زنده كرد ( خاك بى جان بوديد لباس حيات بر شما پوشانيد ) ( و هو الذى احياكم ) .
سپس بعد از طى دوره حيات شما را مى ميراند ( و به همان خاك كه از آن برخاستيد باز مى گرديد ) ( ثم يميتكم ) .
و ديگر بار در رستاخيز حياتى نوين به شما مى بخشد ( و سر از خاك مرده بر مى آوريد و آماده حساب و جزا مى شويد ) ( ثم يحييكم ) .
اما با اين حال اين انسان در برابر اينهمه نعمتهائى كه خدا در زمين و آسمان در جسم و جان ، به او ارزانى داشته كفران كننده و ناسپاس است ، و با ديدن اينهمه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 161
نشانه هاى روشن ، ذات پاك او را انكار مى كنند ( ان الانسان لكفور ) .

نكته ها :

1 - صفات ويژه پروردگار
در آيات فوق و دو آيه قبل از آن به ترتيب چهارده بخش از صفات خداوند ( در آخر هر آيه دو صفت ) بيان شده است : عليم و حليم - عفو و غفور - سميع و بصير - على و كبير - لطيف و خبير - غنى و حميد - رؤف و رحيم كه هر بخش از اين صفات دو گانه هماهنگ و مكمل يكديگرند ، عفو خداوند با غفران او ، سميع بودن با بصير بودن ، بلند مقام بودنش با بزرگيش ، لطيف بودن با آگاهيش ، غنى بودن با حميد بودنش ، و بالاخره رؤف بودن با مهربانيش همه هماهنگ ، و در عين حال هر كدام از آنها درست متناسب همان بحثى است كه در آن آيه مطرح شده ، و چون قبلا در ذيل خود آيات از آن سخن گفته ايم نياز به تكرار نمى بينيم .
آيات فوق همانگونه كه دليلى بر قدرت خدا است و تاكيدى بر وعده هاى نصرت الهى نسبت به بندگان با ايمان ، همچنين نشانه اى است از حقانيت ذات پاك او كه در آيات گذشته روى آن تكيه شده بود ، و نيز دليلى است بر توحيد ، و دليلى است بر معاد ، چرا كه مساله زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله گياهان سر سبز در پرتو نزول باران و همچنين مساله حيات و مرگ نخستين انسان شاهد زنده اى است بر اينكه او قادر است بار ديگر انسان را زنده كند و لباس حيات بر او بپوشاند ، چنانكه در بسيارى از آيات قرآن به همين امور بر مساله معاد استدلال شده .
ضمنا جمله ان الانسان لكفور با توجه به اينكه كفور صيغه مبالغه است
تفسير نمونه ج : 14 ص : 162
اشاره به كفر و انكار انسانهاى لجوج مى كند كه حتى با مشاهده اينهمه آيات عظمت خدا باز راه انكار را پيش مى گيرند ، و يا اشاره به كفران و ناسپاسى اينگونه افراد است كه وجودشان غرق نعمتهاى او است و باز هم نه در مقام شكر منعمند و نه شناخت او .

3 - تسخير موجودات زمين و آسمان
همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم تسخير اين امور براى انسان از اين نظر است كه خدا آنها را خدمتگزار انسان قرار داده و در مسير منافع او مى باشند ( شرح مفصل اين موضوع را در جلد يازدهم تفسير نمونه صفحه 167 به بعد - ذيل آيات 12 تا 14 سوره نحل و همچنين در جلد دهم صفحه 120 به بعد ذيل آيه 2 سوره رعد - بيان كرده ايم ) .
و اگر مى بينيم در ميان نعمتهاى زمينى ، حركت كشتيها بر صحنه اقيانوسها بالخصوص ذكر شده به خاطر آن است كه اين كشتيها در گذشته و حال مهمترين وسيله ارتباطى و انتقال انسانها و كالاها از نقطه اى به نقطه ديگر بوده و هستند ، و هيچ وسيله نقليه اى تاكنون نتوانسته است جاى كشتيها را در اين زمينه بگيرد .
به طور قطع اگر يك روز تمام كشتيها بر صفحه اقيانوسها از حركت باز ايستند زندگى انسانها به كلى مختل خواهد شد ، چرا كه راههاى خشكى قدرت و كشش نقل و انتقال اينهمه وسائل و كالا را ندارد ، مخصوصا در عصر و زمان ما با توجه به اينكه مهمترين وسيله حركت زندگى صنعتى بشر نفت است ، و مهمترين وسيله براى انتقال نفت از نقطه اى به نقاط ديگر همان كشتيها هستند اهميت اين نعمت بزرگ الهى آشكارتر مى شود ، چرا كه گاهى كار يك كشتى نفت كش غول پيكر را ده هزار اتومبيل هم نمى تواند انجام دهد ! و انتقال نفت از طريق خطوط لوله نيز براى نقاط محدودى از دنيا امكان پذير است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 163
لِّكُلِّ أُمَّة جَعَلْنَا مَنسكاً هُمْ نَاسِكوهُ فَلا يُنَزِعُنَّك فى الأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّك إِنَّك لَعَلى هُدًى مُّستَقِيم(67) وَ إِن جَدَلُوك فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ(68) اللَّهُ يحْكُمُ بَيْنَكمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تخْتَلِفُونَ(69) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى السمَاءِ وَ الأَرْضِ إِنَّ ذَلِك فى كِتَب إِنَّ ذَلِك عَلى اللَّهِ يَسِيرٌ(70)
ترجمه :
67 - براى هر امتى عبادتى قرار داديم تا آن عبادت را ( در پيشگاه خدا ) انجام دهند ، بنابر اين آنها نبايد در اين امر با تو به نزاع برخيزند ، به سوى پروردگارت دعوت كن كه بر هدايت مستقيم قرار دارى ( و راه راست همين است كه تو مى پوئى ) .
68 - و اگر آنها با تو به جدال برخيزند بگو : خدا از اعمالى كه شما انجام مى دهيد آگاه تر است .
69 - خداوند ميان شما در آن چه اختلاف داشتيد داورى مى كند .
70 - آيا نمى دانى خداوند آنچه را در آسمان و زمين است مى داند ؟ همه اينها در كتابى ثبت است ( كتاب علم بى پايان پروردگار ) و اين بر خداوند آسان است .

تفسير : هر امتى عبادتى دارد
در بحثهاى گذشته گفتگوهائى پيرامون مشركان داشتيم ، از آنجا كه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 164
مشركان به طور خصوص و مخالفان اسلام به طور عموم ، جر و بحثهائى با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيرامون مسائل و احكام تازه اسلام داشتند و نسخ و دگرگونى قسمتهائى از احكام شرايع پيشين را نقطه ضعفى براى شريعت اسلام مى پنداشتند در حالى كه اين دگرگونى ها نه تنها ضعف نبود بلكه يكى از برنامه تكامل اديان محسوب مى شد ، لذا در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد : براى هر امتى عبادتى قرار داديم تا خدا را با آن پرستش كنند ( لكل امة جعلنا منسكا هم ناسكوه ) .
مناسك : چنانكه قبلا هم گفته ايم جمع منسك به معنى مطلق عبادت است ، و در اينجا ممكن است تمام برنامه هاى دينى و الهى را شامل شود ، بنابر اين آيه گوياى اين حقيقت است كه امتهاى پيشين هر كدام برنامه اى مخصوص به خود داشتند كه در آن شرائط خاص از نظر زمان و مكان و جهات ديگر كاملترين برنامه بوده است ، ولى مسلما با دگرگون شدن آن شرائط لازم بود احكام تازه ترى جانشين آنها شود .
لذا به دنبال اين سخن اضافه مى كند : بنابر اين نبايد آنها در اين امر با تو به نزاع برخيزند ( فلا ينازعنك فى الامر ) .
و تو به سوى پروردگارت دعوت كن كه راه راست همين است كه تو مى پوئى ( و ادع الى ربك انك لعلى هدى مستقيم ) .
هرگز گفتگوها و ايرادهاى بى پايه آنان در روحيه تو كمترين اثرى نگذارد
تفسير نمونه ج : 14 ص : 165
كه دعوتت به سوى خدا است ، و مسير تو هدايت ، و راهت مستقيم است ! توصيف هدى به مستقيم بودن يا جنبه تاكيد دارد ، و يا اشاره به اين است كه هدايت به سوى مقصد ممكن است از طرق مختلفى صورت گيرد راههاى نزديك و دور ، مستقيم و كج ، ولى هدايت الهى ، از نزديكترين و مستقيم ترين راه است .
اما اگر باز به مجادله و منازعه ادامه دهند و سخنان تو در دل آنها اثر نگذارد در پاسخ آنها بگو ، خدا از اعمالى كه شما انجام مى دهيد آگاهتر است ( و ان جادلوك فقل الله اعلم بما تعملون ) .
خداوند در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مى كند ( و در صحنه قيامت كه صحنه بازگشت به توحيد و يكپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقايق را براى همه شما آشكار مى سازد ( الله يحكم بينكم فيما كنتم فيه تختلفون ) .
و از آنجا كه قضاوت و داورى در قيامت نسبت به اختلافات و اعمال بندگان نياز به علم و آگاهى وسيعى به همه آنها دارد ، در آخرين آيه مورد بحث اشاره به علم بى پايان خدا كرده ، چنين مى گويد : آيا نمى دانى كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين است مى داند ؟ ( ا لم تعلم ان الله يعلم ما فى السماوات و الارض ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 166
آرى همه اينها در كتابى ثبت است ( ان ذلك فى كتاب ) .
كتاب علم بى پايان خداوند ، كتاب عالم هستى و جهان علت و معلول ، جهانى كه چيزى در آن گم نمى شود و نابود نمى گردد ، بلكه همواره تغيير صورت مى دهد حتى امواج صداى ضعيفى كه از حلقوم انسانى در هزاران سال قبل بر خاسته به كلى نابود نشده است ، و همواره در اين فضا وجود دارد اين يك كتاب بسيار دقيق و جامع است كه همه چيز در آن ضبط شده است .
و به تعبير ديگر همه اينها در لوح محفوظ ، لوح علم الهى ثبت است ، و همه اين موجودات با تمام خصوصيات و جزئيات نزد او حاضرند .
و لذا در آخرين جمله مى فرمايد : اين بر خداوند آسان است چرا كه همگى موجودات با تمام خصوصياتشان نزد او حضور دارند ( ان ذلك على الله يسير ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 167
وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنزِّلْ بِهِ سلْطناً وَ مَا لَيْس لهَُم بِهِ عِلْمٌ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِن نَّصِير(71) وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَت تَعْرِف فى وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنكرَ يَكادُونَ يَسطونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَتِنَا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُم بِشرّ مِّن ذَلِكمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْس الْمَصِيرُ(72) يَأَيُّهَا النَّاس ضرِب مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يخْلُقُوا ذُبَاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبَاب شيْئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنْهُ ضعُف الطالِب وَ الْمَطلُوب(73) مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ(74)

تفسير نمونه ج : 14 ص : 168
ترجمه :
71 - آنها غير از خداوند چيزهائى را مى پرستند كه خدا هيچگونه دليلى براى آن نازل نكرده است ، و چيزهائى كه علم و آگاهى به آن ندارند ، و براى ظالمان ياور و راهنمائى نيست .
72 - و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود در چهره كافران آثار انكار مشاهده مى كنى ، آن چنان كه نزديك است برخيزند و با مشت به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند حمله كنند ! بگو : آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟ همان آتش سوزنده ( دوزخ ) است كه خدا به كافران وعده داده ، و بدترين جايگاه است !
73 - اى مردم مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد : كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند ، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند و هر گاه مگس چيزى از آنها بربايد نمى توانند آن را باز پس گيرند ، هم اين طلب كنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان ( هم اين عابدان و هم آن معبودان ) .
74 - آنها خدا را آنگونه كه بايد بشناسند نشناختند ، خداوند قوى و شكست ناپذير است .

تفسير : معبودانى ضعيفتر از يك مگس !
در اين آيات - به تناسب بحثهائى كه قبلا پيرامون توحيد و شرك بود - باز سخن از مشركان و برنامه هاى غلط آنها مى گويد : و از آنجا كه يكى از روشنترين دلائل بطلان شرك و بت پرستى اين است كه هيچگونه دليل عقلى و نقلى بر جواز اين عمل دلالت نمى كند ، در آيه نخست مى فرمايد : آنها غير از خدا چيزهائى را مى پرستند كه هيچگونه دليلى خداوند براى آن نازل نكرده است ( و يعبدون من دون الله ما لم ينزل به سلطانا ) .
در واقع اين ابطال اعتقاد بت پرستان است كه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده ، و اين بتها شفيعان در گاه او مى باشند .
سپس اضافه مى كند : آنها معبودهائى را مى پرستند كه علم و دانشى به حقانيت آنها ندارند ( و ما ليس لهم به علم ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 169
يعنى نه از طريق دستور الهى ، و نه از طريق دليل عقل هيچ حجت و برهانى براى كار خود مطلقا ندارند .
بديهى است كسى كه در اعتقاد و اعمال خود متكى به دليل روشنى نيست ، ستمگر است ، هم به خويش ستم كرده ، و هم به ديگران ، و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى هيچكس قدرت دفاع از او ندارد ، لذا در پايان آيه مى گويد : براى ستمكاران ياور و راهنمائى نيست ( و ما للظالمين من نصير ) .
بعضى از مفسران گفته اند كه نصير در اينجا به معنى دليل و برهان است ، چرا كه يارى كننده حقيقى همان مى باشد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از نصير ، راهنما است و مكملى است براى بحث گذشته يعنى نه حجت الهى دارند ، نه دليل عقلى كه خود به آن رسيده باشند ، و نه رهبر و راهنما و استادى كه آنها را در اين مسير يارى كند ، چرا كه آنها ستمگرند و در برابر حق تسليم نيستند .
اين تفسيرهاى سه گانه با هم منافاتى ندارند هر چند تفسير اول روشنتر به نظر مى رسد .
سپس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا ، و شدت لجاجت و تعصب آنها در يك جمله كوتاه اشاره كرده مى گويد : و هنگامى كه آيات روشن ما كه بهره گيرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است بر آنها خوانده مى شود ، در چهره كافران آثار انكار را به خوبى مشاهده مى كنى ( و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات تعرف فى وجوه الذين كفروا المنكر ) .
در حقيقت هنگام شنيدن اين آيات بينات ، تضادى در ميان منطق زنده
تفسير نمونه ج : 14 ص : 170
قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پيدا مى شود ، و چون حاضر به تسليم در برابر حق نيستند ، بى اختيار آثار آن در چهره هاشان نمايان مى شود ، بلكه بر اثر شدت تعصب و لجاج نزديك است برخيزند و با مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى خوانند حمله كنند ! ( يكادون يسطون بالذين يتلون عليهم آياتنا ) .
يسطون از ماده سطوت به معنى بلند كردن دست و حمله كردن به طرف مقابل است ، و در اصل - به گفته راغب در مفردات - به معنى بلند شدن اسب ، بر سر پاها و بلند كردن دستها است ، سپس به معنى بالا اطلاق شده .
در حالى كه انسان اگر منطقى فكر كند هر گاه سخن خلافى بشنود ، نه چهره در هم مى كشد و نه پاسخ آن را با مشت گره كرده مى دهد ، بلكه با بيان منطقى آن را رد مى كند ، اين عكس العمل هاى نادرست كافران ، خود دليل روشنى است بر اينكه آنها تابع هيچ دليل و منطقى نيستند ، تنها جهل و عصبيت بر وجودشان حاكم است .
قابل توجه اينكه جمله يكادون يسطون با توجه به اينكه از دو فعل مضارع تشكيل شده دليل بر استمرار حالت حمله و پرخاشگرى در وجود آنها است كه گاه شرائط ايجاب مى كرد عملا آنرا ظاهر كنند ، و گاه كه شرائط اجازه نمى داد ، حالت آمادگى حمله در آنها پيدا مى شد و به تعبير ما به خود مى پيچيدند كه چرا قادر بر حمله و ضرب نيستند .
قرآن در برابر اين بى منطقان به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد : به آنها بگو : آيا مى خواهيد من شما را به بدتر از اين خبر دهم ؟ ! بدتر از اين همان آتش سوزنده دوزخ است ! ( قل ا فانبئكم بشر من ذلكم النار ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 171
يعنى اگر به زعم شما اين آيات بينات الهى شر است ، چون با افكار منحرف و نادرستتان هماهنگ نيست ، من ، بدتر از اين را به شما معرفى مى كنم ، كه همان مجازات دردناك الهى است كه در برابر اين لجاج و عناد سرانجام دامانتان را خواهد گرفت .
همان آتش سوزانى كه خداوند به كافران وعده داده ( وعدها الله الذين كفروا ) .
و دوزخ آتش سوزانش بدترين جايگاه است ( و بئس المصير ) .
در حقيقت در برابر اين آتش مزاجان پرخاشگر كه شعله هاى عصبيت و لجاج ، همواره در درونشان افروخته است ، پاسخى جز آتش دوزخ نيست ! چرا كه هميشه مجازات الهى تناسب نزديكى با چگونگى گناه و عصيان دارد .
در آيه بعد ترسيم جالب و گويائى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى ، و ضعف و ناتوانى آنها ، بيان مى كند ، و بطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مى سازد .
روى سخن را به عموم مردم كرده ، مى گويد : اى مردم در اينجا مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد ( و دقيقا به آن بينديشيد ) ( يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ) .
كسانى را كه شما غير از خدا مى خوانيد هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند هر چند براى اين كار اجتماع كنند و دست به دست يكديگر بدهند ( ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له ) .
همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسى نيستند .
بنابر اين چگونه مى خواهيد شما اينها را همرديف پروردگار بزرگى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 172
قرار دهيد كه آفريننده آسمانها و زمين و هزاران هزار نوع موجود زنده در درياها و صحراها و جنگلها و اعماق زمين است ، خداوندى كه حيات و زندگى را در اشكال مختلف و چهره هاى بديع و متنوع قرار داده كه هر يك از آنها انسان را به اعجاب و تحسين وا مى دارد ، آن معبودهاى ضعيف كجا و اين خالق قادر و حكيم كجا ؟ سپس اضافه مى كند نه تنها قادر نيستند مگسى بيافرينند بلكه از مقابله با يك مگس نيز عاجزند چرا كه اگر مگس چيزى از آنها را بربايد نمى توانند آن را باز پس گيرند ! .
( و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ) .
موجودى به اين ضعيفى و ناتوانى كه حتى در مبارزه با يك مگس شكست مى خورد چه جاى اين دارد كه او را حاكم بر سرنوشت خويش بدانند و حلال مشكلات .
آرى هم اين طلب كنندگان و عابدان ضعيف و ناتوانند و هم آن مطلوبان و معبودان ( ضعف الطالب و المطلوب ) .
در روايات مى خوانيم : بت پرستان قريش ، بتهائى را كه در اطراف كعبه گرد - آورى كرده بودند آنها را با مشك و عنبر و گاه با زعفران يا عسل مى آلودند و اطراف آنها نداى لبيك اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك ، الا شريك هو لك تملكه و ما ملك ! كه بيانگر شرك و بت پرستى آنها و تحريف لبيك موحدان بود سر در مى دادند ، و اين موجودات پست و بى ارزش را شريك خدا مى پنداشتند ، ولى مگسها مى آمدند و بر آنها مى نشستند و آن عسل و زعفران و مشك و عنبر را مى ربودند و آنها قدرت بر باز پس گرفتن آن نداشتند ! قرآن مجيد همين صحنه را عنوان قرار داده و براى بيان ضعف و ناتوانى بتها و سستى منطق مشركان از آن بهره گيرى مى كند ، مى گويد شما خوب نگاه كنيد ببينيد معبودهايتان چگونه زير دست و پاى مگسها قرار گرفته اند و قادر به كمترين دفاع از خود نيستند ؟ ! اين چه معبودهاى بى عرضه و بى ارزشى هستند كه شما
تفسير نمونه ج : 14 ص : 173
حل مشكلات خود را از آنها مى خواهيد ؟ ! .
در اينكه منظور از طالب و مطلوب چيست ؟ حق همان است كه در بالا گفتيم : طالب عبادت كنندگان بتها هستند و مطلوب خود بتها كه هر دو ضعيف هستند و ناتوان .
بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه طالب اشاره به مگس است ، و مطلوب اشاره به بتها ( زيرا مگسها به سراغ بتها مى روند تا از مواد غذائى روى آنها بهره گيرند ) .
بعضى ديگر طالب را بتها دانسته اند و مطلوب را مگس ( زيرا به فرض كه بتها به فكر آفرينش مگس ضعيفى بيفتند قادر نخواهند بود ) ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد .
قرآن بعد از بيان مثال زنده فوق ، نتيجه گيرى مى كند كه آنها خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند ( ما قدروا الله حق قدره ) .
بقدرى در معرفت و شناسائى خدا ، ضعيف و ناتوانند كه خداوند با آن عظمت را تا سر حد اين معبودهاى ضعيف و بى مقدار تنزل دادند ، و آنها را شريك او شمردند ، كه اگر كمترين معرفتى در باره خدا داشتند بر اين مقايسه خود مى خنديدند .
و در پايان آيه مى فرمايد : خداوند قوى و عزيز است ( ان الله لقوى عزيز ) .
نه همچون بتها كه قادر بر آفرينش موجود كوچكى نيستند و حتى قدرت دفاع از خويش در برابر مگسى ندارند ، او بر همه چيز قادر و توانا است و هيچكس را قدرت مقابله با او نيست .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 174
نكته :

مثالى روشن براى بيان ضعفها
گر چه جمعى از مفسران عقيده دارند كه قرآن در آيات فوق ، سخن از مثل به ميان آورده ، اما خود مثل را صريحا بيان نكرده است بلكه اشاره به موارد ديگر قرآن نموده ، و يا اصلا مثل در اينجا به معنى اثبات و تبيين مطلب يا چيز عجيب است ، نه به معنى معروفش .
ولى بدون شك ، اين نظر نادرستى است ، چرا كه قرآن در آيات فوق ، مصداق اين مثالى را كه دعوت عمومى براى انديشه در آن كرده است بيان نموده اين مثال همان مگس است از نظر آفرينش و از نظر ربودن ذرات غذائى ! .
اين مثال گر چه در برابر مشركان عرب ذكر شده ، ولى با توجه به اينكه مخاطب همه مردم جهانند ( يا ايها الناس ) اختصاصى به بتهاى سنگى و چوبى ندارد ، بلكه تمام معبودهائى را كه جز خدا مى پرستند در اين مثال شركت داده شده اند ، اعم از فرعونها و نمرودها و بتهاى شخصيتهاى كاذب و قدرتهاى پوشالى و مانند آن .
آنها نيز بر اين مثال منطبق هستند ، آنها هم اگر دست به دست هم بدهند و تمام لشگر و عسكرشان را جمع و جور كنند و انديشمندان و فرزانگانشان را دعوت كنند قادر به خلق مگسى نيستند ، و حتى اگر مگسى ذره اى از سفره آنها بر گيرد توانائى به باز گرداندن آن ندارند .

پاسخ به يك سؤال
ممكن است در اينجا گفته شود كه انسان امروز با نيروى علم و دانش خود توانسته است اختراعاتى كند كه به مراتب از يك مگس برتر و بالاتر است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 175
وسائل نقليه سريع السير و بادپيمائى ساخته كه در يك چشم بر هم زدن مسافت زيادى را طى مى كند .
مغزهاى الكترونيكى دقيقى را اختراع كرده كه پيچيده ترين معادلات رياضى را در يك لحظه حل مى نمايد ، آيا اين گفتگوها در باره انسان عصر ما نيز صادق است ؟ در پاسخ مى گوئيم : ساختن اين وسائل محير العقول بدون شك ، دليل بر پيشرفت فوق العاده صنايع بشر است ، اما همه اينها در برابر مساله آفرينش يك موجود زنده و خلقت حيات مسائلى ساده و پيش پا افتاده است .
اگر كتبى را كه در باره فيزيولوژى موجودات زنده ، و فعاليتهاى بيولوژيكى و حياتى يك حشره كوچك مانند مگس بحث مى كند ، به دقت بررسى كنيم ، خواهيم ديد كه ساختمان مغز يك مگس و سلسله اعصاب و دستگاه گوارش او به مراتب از ساختمان مجهزترين هواپيماها برتر است و اصلا قابل مقايسه با آن نيست .
اصولا مساله حيات و حس و حركت موجودات زنده و نمو و توليد مثل آنها هنوز به صورت معمائى در برابر دانشمندان قرار گرفته است ، و ريزه كاريها و ظرافتهائى كه در ساختمان اين موجودات به كار رفته ، خود معماهاى ديگرى است ، معماهائى كه هنوز به هيچوجه حل نشده .
به گفته دانشمندان علوم طبيعى چشمهاى فوق العاده كوچك بعضى از همين حشرات خود مركب از صدها چشم است ! يعنى همان چشمى را كه ما به زحمت مى بينيم و شايد به اندازه يك سر سوزن بيش نيست از چند صد چشم كوچكتر تشكيل يافته كه مجموعه آنها را چشم مركب مى نامند ! به فرض كه انسان بتواند از مواد بى جان سلول زنده اى بسازد چه كسى مى تواند ، صدها چشم كوچك كه هر كدام از آنها خود داراى دوربين ظريف و طبقات و دستگاههائى است در كنار هم بچيند و رشته ارتباطى آنها را در مغز حشره پيوند دهد و اطلاعات را به وسيله آنها
تفسير نمونه ج : 14 ص : 176
به مغز حشره منتقل سازد و حشره بتواند در موقع مناسب ، عكس العمل نسبت به حوادثى كه اطراف او مى گذرد نشان دهد ؟ آيا اگر همه انسانها جمع شوند ، قدرت بر آفرينش چنين موجود ظاهرا ناچيز اما در واقع بسيار پيچيده و اسرار آميز خواهند داشت ؟ ! و باز به فرض انسان همه اين مسائل را عملى سازد ولى آيا مى توان نام آن را خلقت گذاشت ؟ يا تركيب و مونتاژى است از وسائل موجود در همين جهان آفرينش ؟ آيا كسانى كه قطعات پيش ساخته اتومبيلى را به هم مونتاژ مى كنند ، مخترع محسوب مى شوند و نام عمل آنها را ابداع و اختراع مى توان گذاشت ؟
تفسير نمونه ج : 14 ص : 177
اللَّهُ يَصطفِى مِنَ الْمَلَئكةِ رُسلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ(75) يَعْلَمُ مَا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ(76) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ارْكعُوا وَ اسجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيرَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ (77) وَ جَهِدُوا فى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكمْ فى الدِّينِ مِنْ حَرَج مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَهِيمَ هُوَ سمَّاكُمُ الْمُسلِمِينَ مِن قَبْلُ وَ فى هَذَا لِيَكُونَ الرَّسولُ شهِيداً عَلَيْكمْ وَ تَكُونُوا شهَدَاءَ عَلى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاشْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ(78)

تفسير نمونه ج : 14 ص : 178
ترجمه :
75 - خداوند از فرشتگان رسولانى بر مى گزيند و همچنين از انسان خداوند شنوا و بينا است .
76 - آنچه را در پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد .
77 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ركوع كنيد و سجود بجا آوريد و پروردگارتانرا عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد .
78 - و در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد او شما را برگزيد و در دين كار سنگين و شاقى بر شما نگذارد اين همان آئين پدر شما ابراهيم است او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب آسمانى مسلمان ناميد تا پيامبر شاهد و گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم بنابر اين نماز را بر پا داريد و زكاة را بدهيد و به خدا تمسك جوئيد كه او مولا و سرپرست شماست چه مولاى خوب و چه يار و ياور شايسته اى .

شان نزول :
به طورى كه جمعى از مفسران ، نقل كرده اند ، بعضى از مشركان مانند وليد بن مغيره ( كه مغز متفكر آنان محسوب مى شد ) به هنگام مبعوث شدن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با تعجب و انكار مى گفتند ء انزل عليه الذكر من بيننا : آيا از ميان همه ما وحى الهى بر محمد ( اين يتيم فقير و تهيدست امت ما ) نازل شده است ؟ نخستين آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت ( كه انتخاب انبياء و فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است ) .

تفسير : پنج دستور سازنده و مهم
با توجه به اينكه در آيات گذشته سخن از توحيد و شرك و معبودهاى پندارى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 179
مشركان در ميان بود ، و با توجه به اينكه جمعى از مردم ، فرشتگان يا بعضى از پيامبران را براى عبادت برگزيدند ، قرآن در نخستين آيات مورد بحث مى گويد : همه رسولان الهى ، بندگان سر بر فرمان او هستند خداوند از فرشتگان ، رسولانى بر مى گزيند و همچنين از انسانها ( الله يصطفى من الملائكة رسلا و من الناس ) .
از فرشتگان رسولانى همچون جبرئيل ، و از انسانها فرستادگانى همچون پيامبران بزرگ الهى و تعبير به من كه در اينجا تبعيضيه است نشان مى دهد كه همه فرشتگان الهى ، رسولان او به سوى بشر نبودند ، بلكه گروهى از آنها اين سمت را داشتند ، اين تعبير منافات با آيه اول سوره فاطر كه مى گويد : جاعل الملائكة رسلا ( خدا فرشتگان را رسولان قرار داده است ) ندارد ، چرا كه منظور در اين آيه نيز بيان جنس است ، نه بيان عموميت افراد .
و در پايان آيه اضافه مى كند : خداوند شنوا و بينا است ( ان الله سميع بصير ) .
يعنى چنان نيست كه خداوند مانند انسانها از كار رسولانش در غيابشان بى خبر باشد ، بلكه در هر لحظه از وضع آنها با خبر است ، سخنانشان را مى شنود و اعمالشان را مى بيند .
سپس اشاره به مسئوليت پيامبران در ابلاغ رسالت از يكسو و مراقبتها الهى نسبت به آنها از سوى ديگر كرده ، مى گويد : خداوند آنچه را در پيش روى آنها ، و پشت سر آنها است مى داند ( يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم ) .
هم از آينده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده اند .
و همه كارها به خدا باز مى گردد ، و همه در برابر او مسئولند ( و الى الله ترجع الامور ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 180
تا مردم بدانند فرشتگان و پيامبران الهى نيز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا ، و داراى مسئوليت در پيشگاه او ، و از خود چيزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است ، نه اينكه معبودان و خدايانى باشند در برابر الله .
بنابر اين جمله يعلم ما بين ايديهم ... در واقع اشاره به تكليف و مسئوليت رسولان الهى و كنترل اعمال آنها از ناحيه پروردگار است همانند آنچه در سوره جن آيه 27 و 28 آمده است ( فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم : خداوند هيچكس را بر اسرار غيب خود آگاه نمى كند مگر رسولانى را كه برگزيده است و از آنها راضى شده ، و براى آنها مراقبانى از پيش رو و پشت سر مى فرستد تا روشن شود آيا آنها رسالات پروردگارشان را ابلاغ كرده اند يا نه ، و خداوند از آنچه نزد آنان است با خبر است .
ضمنا روشن شد كه منظور از ما بين ايديهم حوادث آينده است و از ما خلفهم حوادث گذشته .
در دو آيه بعد كه آيات پايان سوره حج را تشكيل مى دهد ، روى سخن را به افراد با ايمان كرده و يك سلسله دستورات كلى و جامع را كه حافظ دين و دنيا و پيروزى آنها در تمام صحنه ها است بيان مى دارد و با اين حسن ختام ، سوره حج پايان مى گيرد .
نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده مى گويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، ركوع كنيد ، و سجده بجا آوريد ، و پروردگارتان را عبادت كنيد ، و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد ( يا ايها الذين آمنوا اركعوا و اسجدوا
تفسير نمونه ج : 14 ص : 181
و اعبدوا ربكم و افعلوا الخير لعلكم تفلحون ) .
بيان دو ركن ركوع و سجود از ميان تمام اركان نماز به خاطر اهميت فوق العاده آنها در اين عبادت بزرگ است .
دستور عبوديت به طور مطلق كه بعد از اين دو بيان شده هر گونه عبادت و بندگى خدا را شامل مى شود .
تعبير به ربكم ( پروردگار شما ) در حقيقت اشاره اى است به شايستگى او براى عبوديت و عدم شايستگى غير او ، زيرا تنها مالك و صاحب و تربيت كننده او است .
دستور به فعل خيرات هر گونه كار نيكى را - بدون هيچ قيد و شرط - شامل مى شود ، و اينكه از ابن عباس نقل شده كه منظور صله رحم و مكارم اخلاق است در حقيقت بيان مصداق زنده اى از اين مفهوم عام مى باشد .
سپس پنجمين دستور را در زمينه جهاد - به معنى وسيع كلمه - صادر مى كند و مى گويد : در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا نمائيد ( و جاهدوا فى الله حق جهاده ) .
اكثر مفسران اسلامى ، جهاد را در اينجا به معنى خصوص مبارزه مسلحانه با دشمنان نگرفته اند ، بلكه همانگونه كه از مفهوم لغوى آن استفاده مى شود به معنى هر گونه جهاد و كوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نيكيها ، و مبارزه با هوسهاى سركش ( جهاد اكبر ) و پيكار با دشمنان ظالم و ستمگر ( جهاد اصغر ) دانسته اند .
مرحوم طبرسى در مجمع البيان از اكثر مفسران چنين نقل مى كند كه منظور از حق جهاد خلوص نيت و انجام دادن اعمال براى خدا است .
بدون شك حق جهاد نيز معنى وسيعى دارد كه از نظر كيفيت و كميت
تفسير نمونه ج : 14 ص : 182
و مكان و زمان و ساير جهات ، همه را شامل مى شود ، اما از آنجا كه مرحله اخلاص سخت ترين مرحله در جهاد نفس است ، روى اين مرحله تكيه كرده است ، چرا كه نفوذ افكار و انگيزه هاى غير الهى در قلب و اعمال انسان آنقدر مخفى و باريك و پنهان است كه جز بندگان خاص خدا از آن رهائى نمى يابند ! .
در حقيقت قرآن مجيد در اين پنج دستور از مراحل ساده شروع كرده و به آخرين و برترين مراحل عبوديت مى رساند : نخست سخن از ركوع و سپس از آن برتر سخن از سجود است ، بعد عبادت به طور كلى ، و سپس انجام كارهاى نيك اعم از عبادات و غير عبادات ، و در آخرين مرحله سخن از جهاد و تلاش و كوشش فردى و جمعى در بخش درون و برون ، كردار و گفتار و اخلاق و نيت به ميان آورده است .
و اين دستور جامعى است كه فلاح و رستگارى بدون شك در دنبال آن خواهد بود .
و از آنجا كه اين تصور ممكن است پيدا شود ، اينهمه دستورات سنگين كه هر يك از ديگرى جامعتر و وسيعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعيف قرار داده شده است ، در جمله هاى بعد تعبيرات گوناگونى دارد كه نشان مى دهد اينها دليل لطف الهى نسبت به شما است و نشانه عظمت و مقام شخصيت شما مؤمنان در پيشگاه او است .
در نخستين تعبير مى فرمايد : او شما را برگزيد ( هو اجتباكم ) .
اگر برگزيدگان خدا نبوديد اين مسئوليتها بر دوش شما گذارده نمى شد .
و در تعبير بعد مى فرمايد : او كار سنگين و شاقى در دين بر شما نگذارده است ( و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ) .
يعنى اگر درست بنگريد اينها تكاليف شاقى نيستند ، بلكه با فطرت پاك شما هماهنگ و سازگارند ، و اصولا چون وسيله تكامل شما هستند و هر كدام