تفسير نمونه ج : 14 ص : 534
ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى حكومت صالحان و تمكين آئين حق و عبادت خالى از
شرك اين نيست كه در چنان جامعه اى هيچ گنهكار و منحرفى وجود نخواهد داشت ، بلكه
مفهومش اين است كه نظام حكومت در دست مؤمنان صالح است ، و چهره عمومى جامعه خالى از
شرك ، و گر نه مادام كه انسان داراى آزادى اراده است ممكن است در بهترين جوامع الهى
و انسانى احيانا افراد منحرفى وجود داشته باشد ( دقت كنيد ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 535
وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ لَعَلَّكمْ
تُرْحَمُونَ(56) لا تحْسبنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فى الأَرْضِ وَ
مَأْوَاهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْس الْمَصِيرُ(57)
ترجمه :
56 - و نماز را بر پا داريد و زكات را بدهيد و رسول ( خدا ) را اطاعت كنيد تا مشمول
رحمت ( او ) شويد .
57 - گمان نبر كافران مى توانند از چنگال مجازات الهى ، در زمين فرار كنند ، جايگاه
آنها آتش است و چه بد جايگاهى است ؟ !
تفسير : فرار از چنگال مجازات او ممكن نيست !
در آيه گذشته وعده خلافت روى زمين به مؤمنان صالح داده شده بود و اين دو آيه ، مردم
را براى فراهم كردن مقدمات اين حكومت بسيج مى كند ، در ضمن نفى موانع بزرگ را نيز
خودش تضمين مى نمايد ، در حقيقت يكى از اين دو آيه در صدد بيان مقتضى است و آيه دوم
نفى موانع .
نخست مى گويد : نماز را بر پا داريد ( و اقيموا الصلوة ) .
همان نمازى كه رمز پيوند خلق با خالق است ، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمين مى
كند ، و ميان آنها فحشاء و منكر حائل مى شود .
و زكات را ادا كنيد ( و آتوا الزكاة ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 536
همان زكاتى كه نشانه پيوند با خلق خدا است ، و وسيله مؤثرى براى كم كردن فاصله ها ،
و سبب استحكام پيوندهاى عاطفى است .
و به طور كلى در همه چيز مطيع فرمان رسول باشيد ( و اطيعوا الرسول ) .
اطاعتى كه شما را در خط مؤمنان صالح كه شايسته حكومت بر زمينند قرار مى دهد .
تا در پرتو انجام اين دستورات مشمول رحمت خدا شويد ( لعلكم ترحمون ) .
و شايسته پرچمدارى حكومت حق و عدالت .
و اگر فكر مى كنيد ممكن است دشمنان نيرومند لجوج در اين راه سنگ بيندازند و مانع
تحقق وعده الهى شوند ، چنين امرى امكان پذير نيست ، چرا كه قدرت آنها در برابر قدرت
خدا ناچيز است ، بنابر اين گمان نبر كه افراد كافر مى توانند از چنگال مجازات الهى
در پهنه زمين فرار كنند ( لا تحسبن الذين كفروا معجزين فى الارض ) .
نه تنها در اين دنيا از مجازات خدا مصون نيستند بلكه در آخرت جايگاهشان آتش است و
چه بد جايگاهى است ( و ماواهم النار و لبئس المصير ) .
معجزين جمع معجز از ماده اعجاز به معنى ناتوان ساختن است و از آنجا كه گاه انسان در
تعقيب كسى است و او از دستش فرار مى كند و هر چه كوشش مى نمايد به او دسترسى پيدا
نمى كند و از قلمرو قدرتش بيرون مى رود ، و اين امر او را ناتوان مى سازد لذا كلمه
معجز گاه در همين معنى استعمال مى شود و آيه فوق نيز اشاره به همين معنى است و
مفهومش اين است كه شما نمى توانيد از قلمرو قدرت خدا بيرون رويد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 537
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَنُكمْ وَ
الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنكمْ ثَلَث مَرَّت مِّن قَبْلِ صلَوةِ
الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلَوةِ
الْعِشاءِ ثَلَث عَوْرَت لَّكُمْ لَيْس عَلَيْكمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُنَاحُ
بَعْدَهُنَّ طوَّفُونَ عَلَيْكم بَعْضكمْ عَلى بَعْض كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ
لَكُمُ الاَيَتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(58) وَ إِذَا بَلَغَ الأَطفَلُ مِنكُمُ
الْحُلُمَ فَلْيَستَئْذِنُوا كمَا استَئْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِك
يُبَينُ اللَّهُ لَكمْ ءَايَتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ(59) وَ الْقَوَعِدُ
مِنَ النِّساءِ الَّتى لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْس عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن
يَضعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيرَ مُتَبرِّجَتِ بِزِينَة وَ أَن يَستَعْفِفْنَ خَيرٌ
لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(60)
تفسير نمونه ج : 14 ص : 538
ترجمه :
58 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد بايد بردگان شما و همچنين كودكانتان كه به حد
بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند : قبل از نماز فجر ، و در نيمروز
هنگامى كه لباسهاى ( معمولى ) خود را بيرون مى آوريد ، و بعد از نماز عشاء ، اين سه
وقت خصوصى براى شما است ، اما بعد از اين سه وقت گناهى بر شما و بر آنها نيست ( كه
بدون اذن وارد شوند ) و بر گرد يكديگر طواف كنيد ( و با صفا و صميميت به يكديگر
خدمت نمائيد ) اينگونه خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خداوند عالم و حكيم
است .
59 - و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند بايد اجازه بگيرند ، همانگونه كه
اشخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مى گرفتند ، اينچنين خداوند آياتش را براى شما
تبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است .
60 - و زنان از كار افتاده اى كه اميد به ازدواج ندارند گناهى بر آنها نيست كه
لباسهاى ( روئين ) خود را بر زمين بگذارند به شرط اينكه در برابر مردم خود آرائى
نكنند و اگر خود را بپوشانند براى آنها بهتر است .
و خداوند شنوا و دانا است .
تفسير : آداب ورود به جايگاه خصوصى پدر و مادر
همانگونه كه قبلا هم گفته ايم مهمترين مساله اى كه در اين سوره ، تعقيب شده مساله
عفت عمومى و مبارزه با هر گونه آلودگى جنسى است كه در ابعاد مختلف مورد بررسى قرار
گرفته ، آيات مورد بحث نيز به يكى از امورى كه با اين مساله ارتباط دارد پرداخته و
خصوصيات آن را تشريح مى كند و آن مساله اذن گرفتن كودكان بالغ و نابالغ به هنگام
ورود به اطاقهائى است كه مردان و همسرانشان ممكن است در آن خلوت كرده باشند .
نخست مى گويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد بايد مملوكهاى شما ( بردگانتان ) و
همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما
تفسير نمونه ج : 14 ص : 539
اجازه بگيرند ( يا ايها الذين آمنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم و الذين لم
يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات ) .
قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباسهاى ( معمولى ) خود را بيرون مى آوريد ،
و بعد از نماز عشاء ( من قبل صلوة الفجر و حين تضعون ثيابكم من الظهيرة و من بعد
صلوة العشاء ) .
ظهيرة چنانكه راغب در مفردات و فيروزآبادى در قاموس مى گويند : به معنى نيمروز و
حدود ظهر است كه مردم در اين موقع معمولا لباسهاى روئى خود را در مى آورند و گاه
مرد و زن با هم خلوت مى كنند .
اين سه وقت ، سه وقت پنهانى و خصوصى براى شما است ( ثلاث عورات لكم ) .
عورة در اصل از ماده عار به معنى عيب است و از آنجا كه آشكار شدن آلت جنسى مايه عيب
و عار است در لغت عرب به آن عورت اطلاق شده .
كلمه عورة گاه به معنى شكاف در ديوار و لباس و مانند آن نيز آمده است و گاه به معنى
مطلق عيب مى باشد ، و به هر حال اطلاق كلمه عورت بر اين اوقات سه گانه به خاطر آن
است كه مردم در اين اوقات خود را زياد مقيد به پوشانيدن خويش مانند ساير اوقات نمى
كنند و يك حالت خصوصى دارند .
بديهى است اين دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام اين برنامه
كنند ، چرا كه آنها هنوز به حد بلوغ نرسيده اند تا مشمول تكاليف الهى باشند ، و به
همين دليل مخاطب در اينجا اولياء هستند .
ضمنا اطلاق آيه هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مى شود ، و كلمه الذين كه براى
جمع مذكر است مانع از عموميت مفهوم آيه نيست ، زيرا در بسيارى از موارد اين تعبير
به عنوان تغليب بر مجموع اطلاق مى گردد همانگونه كه در آيه وجوب روزه تعبير به
الذين شده و منظور عموم مسلمانان است
تفسير نمونه ج : 14 ص : 540
( سوره بقره آيه 83 ) .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه آيه از كودكانى سخن مى گويد كه به حد تميز رسيده اند
و مسائل جنسى و عورت و غير آن را تشخيص مى دهند ، زيرا دستور اذن گرفتن خود دليل بر
اين است كه اين اندازه مى فهمند كه اذن گرفتن يعنى چه ؟ و تعبير به ثلاث عورات شاهد
ديگرى بر اين معنى است .
اما اينكه اين حكم در مورد بردگان مخصوص به بردگان مرد است يا كنيزان را نيز شامل
مى شود روايات مختلفى وارد شده هر چند ظاهر عام است و شامل هر دو گروه مى شود و به
همين دليل روايت موافق ظاهر را مى توان ترجيح داد .
در پايان آيه مى فرمايد : بر شما و بر آنها گناهى نيست كه بعد از اين سه وقت بدون
اذن وارد شوند ، و بعضى به ديگرى خدمت كنند و گرد هم ( با صفا و صميميت ) بگردند (
ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض ) .
آرى اين چنين خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خدا عالم و حكيم است ( كذلك
يبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم ) .
واژه طوافون در اصل از ماده طواف به معنى گردش دور چيزى است ، و چون به صورت صيغه
مبالغه آمده به معنى كثرت در اين امر مى باشد ، و با توجه به اينكه بعد از آن بعضكم
على بعض آمده مفهوم جمله اين مى شود كه در غير اين سه وقت شما مجاز هستيد بر گرد
يكديگر بگرديد و رفت و آمد داشته باشيد و به هم خدمت كنيد .
و به گفته فاضل مقداد در كنز العرفان اين تعبير در حقيقت به منزله بيان دليل براى
عدم لزوم اجازه گرفتن در سائر اوقات است ، چرا كه اگر بخواهند مرتبا رفت و آمد
داشته باشند و در هر بار اذن دخول بخواهند كار مشكل
تفسير نمونه ج : 14 ص : 541
مى شود .
در آيه بعد حكم بالغان را بيان كرده ، مى گويد : هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ
رسند بايد در همه اوقات اجازه بگيرند ، همانگونه كه اشخاصى كه قبل از آنها بودند
اجازه مى گرفتند ( و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من
قبلهم ) .
واژه حلم ( بر وزن كتب ) به معنى عقل آمده است و كنايه از بلوغ است كه معمولا با يك
جهش عقلى و فكرى توام است ، و گاه گفته اند حلم به معنى رؤيا و خواب ديدن است ، و
چون جوانان ، مقارن بلوغ ، صحنه هائى در خواب مى بينند كه سبب احتلام آنها مى شود
اين واژه به عنوان كنايه در معنى بلوغ به كار رفته است .
به هر حال از آيه فوق چنين استفاده مى شود كه حكم بالغان با اطفال نابالغ متفاوت
است ، زيرا كودكان نابالغ طبق آيه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند ،
چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آميخته است كه اگر بخواهند در همه
حال اجازه بگيرند مشكل خواهد بود ، و از اين گذشته احساسات جنسى آنها هنوز به طور
كامل بيدار نشده ، ولى نوجوانان بالغ طبق اين آيه كه اذن گرفتن را به طور مطلق براى
آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند .
اين حكم مخصوص به مكانى است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مى كنند و گرنه وارد شدن
در اطاق عمومى ( اگر اطاق عمومى داشته باشند ) مخصوصا به هنگامى كه ديگران هم در
آنجا حاضرند ، و هيچگونه مانع و رادعى در كار نيست اجازه گرفتن لزومى ندارد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 542
ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله كما استاذن الذين من قبلهم اشاره به بزرگسالان
است كه در همه حال به هنگام وارد شدن در اطاق موظف به اجازه گرفتن از پدران و
مادران بودند ، در اين آيه افرادى را كه تازه به حد بلوغ رسيده اند همرديف
بزرگسالان قرار داده كه موظف به استيذان بودند .
در پايان آيه براى تاكيد و توجه بيشتر مى فرمايد : اين گونه خداوند آياتش را براى
شما تبيين مى كند و خداوند عالم و حكيم است ( كذلك يبين الله لكم آياته و الله عليم
حكيم ) .
اين همان تعبيرى است كه در ذيل آيه قبل بود بدون هيچگونه تغيير ، جز اينكه در آن
آيه الايات بود و در اينجا آياته كه از نظر معنى تفاوت چندانى ندارد .
البته پيرامون خصوصيات اين حكم و همچنين فلسفه آن در نكات بحث خواهيم كرد .
در آخرين آيه مورد بحث استثنائى براى حكم حجاب زنان بيان مى كند و زنان پير و
سالخورده را از اين حكم مستثنى مى شمرد و مى گويد : زنان از كار افتاده اى كه اميدى
به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نيست كه لباسهاى ( روئين ) خود را بر زمين بگذارند
در حالى كه در برابر مردم خود آرائى نكنند ( و القواعد من النساء اللاتى لا يرجون
نكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينة ) .
در واقع براى اين استثناء دو شرط وجود دارد : نخست اينكه به سن و سالى برسند كه
معمولا اميدى به ازدواج ندارند ، و به تعبير ديگر جاذبه جنسى را كاملا از دست داده
اند .
ديگر اينكه در حال بر داشتن حجاب خود را زينت ننمايند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 543
روشن است كه با اين دو قيد مفاسد كشف حجاب در مورد آنان وجود نخواهد داشت و به همين
دليل اسلام اين حكم را از آنان برداشته است .
اين نكته نيز روشن است كه منظور برهنه شدن و بيرون آوردن همه لباسها نيست بلكه تنها
كنار گذاشتن لباسهاى رو است كه بعضى روايات از آن تعبير به چادر و روسرى كرده است (
الجلباب و الخمار ) .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) در ذيل همين آيه مى خوانيم كه فرمود : الخمار
و الجلباب ، قلت بين يدى من كان ؟ قال : بين يدى من كان غير متبرجة بزينة : منظور
روسرى و چادر است ، راوى مى گويد از امام پرسيدم : در برابر هر كس كه باشد ؟ فرمود
: در برابر هر كس باشد ، اما خود آرائى و زينت نكند .
روايات ديگرى نيز به همين مضمون يا نزديك به آن از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) نقل
شده است .
در پايان آيه اضافه مى كند كه با همه احوال اگر آنها تعفف كنند و خويشتن را
بپوشانند براى آنها بهتر است ( و ان يستعففن خير لهن ) .
چرا كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كند پسنديده تر و به تقوا
و پاكى نزديكتر است .
و از آنجا كه ممكن است بعضى از زنان سالخورده از اين آزادى حساب شده و مشروع سوء
استفاده كنند ، و احيانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و يا طرفين در دل
افكار آلوده اى داشته باشند در آخر آيه به عنوان يك اخطار مى فرمايد : خداوند شنوا
و دانا است ( و الله سميع عليم ) .
آنچه را مى گوئيد مى شنود و آنچه را در دل داريد و يا در سر مى پرورانيد
تفسير نمونه ج : 14 ص : 544
مى داند .
نكته ها :
1 - فلسفه استيذان و مفاسد عدم توجه به آن
براى ريشه كن ساختن يك مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفت تنها توسل به اجراى
حدود و تازيانه زدن منحرفان كافى نيست ، در هيچ يك از مسائل اجتماعى چنين برخوردى
نتيجه مطلوب را نخواهد داد ، بلكه بايد مجموعه اى ترتيب داد از آموزش فكرى و فرهنگى
آميخته با آداب اخلاقى و عاطفى ، و همچنين آموزشهاى صحيح اسلامى ، و ايجاد يك محيط
اجتماعى سالم ، سپس مجازات را به عنوان يك عامل در كنار اين عوامل در نظر گرفت .
به همين دليل در اين سوره نور كه در واقع سوره عفت است از مجازات تازيانه مردان و
زنان زناكار شروع مى كند ، و به مسائل ديگر مانند فراهم آوردن وسائل ازدواج سالم ،
رعايت حجاب اسلامى ، نهى از چشم چرانى ، تحريم متهم ساختن افراد به آلودگى ناموسى ،
و بالاخره اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به خلوتگاه پدران و مادران ، گسترش مى
دهد .
اين نشان مى دهد كه اسلام از هيچ يك از ريزه كاريهاى مربوط به اين مساله غفلت نكرده
است .
خدمتكاران موظفند به هنگام ورود در اطاقى كه دو همسر قرار دارند اجازه بگيرند .
كودكان بالغ نيز موظفند در هر وقت بدون اجازه وارد نشوند ، حتى كودكان نابالغ كه
مرتبا نزد پدر و مادر هستند نيز آموزش داده شوند كه لااقل در سه وقت ( قبل از نماز
صبح و بعد از نماز عشاء و هنگام ظهر كه پدران و مادران به استراحت مى پردازند )
بدون اجازه وارد نشوند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 545
اين يك نوع ادب اسلامى است هر چند متاسفانه امروز كمتر رعايت مى شود و با اينكه
قرآن صريحا آن را در آيات فوق بيان كرده است ، در نوشته ها و سخنرانيها و بيان
احكام نيز كمتر ديده مى شود كه پيرامون اين حكم اسلامى و فلسفه آن بحث شود ، و
معلوم نيست به چه دليل اين حكم قطعى قرآن مورد غفلت و بى توجهى قرار گرفته ؟ ! گر
چه ظاهر آيه وجوب رعايت اين حكم است حتى اگر فرضا آن را مستحب بدانيم باز بايد از
آن سخن گفته شود ، و جزئيات آن مورد بحث قرار گيرد .
بر خلاف آنچه بعضى از ساده انديشان فكر مى كنند كه كودكان سر از اين مسائل در نمى
آورند و خدمتكاران نيز در اين امور باريك نمى شوند ثابت شده است كه كودكان ( تا چه
رسد به بزرگسالان ) روى اين مساله فوق العاده حساسيت دارند ، و گاه مى شود سهل
انگارى پدران و مادران و بر خورد كودكان به منظره هائى كه نمى بايست آن را ببينند
سرچشمه انحرافات اخلاقى و گاه بيماريهاى روانى شده است .
ما خود با افرادى بر خورد كرديم كه به اعتراف خودشان بر اثر بى توجهى پدران و
مادران به اين امر و مشاهده آنان در حال آميزش جنسى يا مقدمات آن به مرحله اى از
تحريك جنسى و عقده روانى رسيده بودند كه عداوت شديد پدر و مادر در سر حد قتل ! در
دل آنها پيدا شده بود ، و خود آنها نيز شايد تا مرز انتحار پيش رفته بودند ! اينجا
است كه ارزش و عظمت اين حكم اسلامى آشكار مى شود كه مسائلى را كه دانشمندان امروز
به آن رسيده اند از چهارده قرن پيش در احكام خود پيش - بينى كرده است .
و نيز در همين جا لازم مى دانيم به پدران و مادران توصيه كنيم كه اين مسائل
تفسير نمونه ج : 14 ص : 546
را جدى بگيرند ، و فرزندان خود را عادت به گرفتن اجازه ورود بدهند ، و همچنين از
كارهاى ديگرى كه سبب تحريك فرزندان مى گردد از جمله خوابيدن زن و مرد در اطاقى كه
بچه هاى مميز مى خوابند تا آنجا كه امكان دارد پرهيز كنند ، و بدانند اين امور از
نظر تربيتى فوق العاده در سرنوشت آنها مؤثر است .
جالب اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه فرمود
: اياكم و ان يجامع الرجل امرئته و الصبى فى المهد ينظر اليهما : مبادا در حالى كه
كودكى در گهواره به شما مى نگرد آميزش جنسى كنيد ! .
2 - حكم حجاب براى زنان سالخورده
اصل استثناء اين گروه از حكم حجاب در ميان علماى اسلام محل بحث و گفتگو نيست ، چرا
كه قرآن ناطق به آن است ، ولى در خصوصيات آن گفتگوهائى وجود دارد از جمله اينكه :
در مورد سن اين زنان و اين كه تا چه حد برسند حكم قواعد را دارند گفتگو است در بعضى
از روايات اسلامى تعبير به مسنه شده ( زنان سالخورده ) .
در حالى كه در بعضى ديگر تعبير به قعود از نكاح ( بازنشستگى از ازدواج ) آمده .
اما جمعى از فقهاء و مفسرين ، آن را به معنى پايان دوران قاعدگى و رسيدن به حد
نازائى و عدم رغبت كسى به ازدواج با آنها دانسته اند .
ولى ظاهر اين است كه همه اين تعبيرات به يك واقعيت اشاره مى كند و آن
تفسير نمونه ج : 14 ص : 547
اينكه به سن و سالى برسند كه معمولا در آن سن و سال كسى ازدواج نمى كند ، هر چند
ممكن است به طور نادر چنين زنانى اقدام به ازدواج بنمايند .
و نيز در مورد مقدارى از بدن كه جايز است آنها آشكار كنند ، در احاديث اسلامى
تعبيرات مختلفى آمده ، در حالى كه قرآن به طور سر بسته گفته است مانعى ندارد كه
لباسهاى خود را فرو نهند كه البته اين تعبير ظاهر در لباس رو است .
در بعضى از روايات در پاسخ اين سؤال كه كداميك از لباسهايشان را مى توانند فرو نهند
؟ امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : الجلباب ( چادر ) .
در حالى كه در روايت ديگرى تعبير به جلباب و خمار شده است ( خمار به معنى روسرى است
) .
ولى ظاهر اين است كه اين گونه احاديث نيز با هم منافاتى ندارند ، منظور اين است كه
مانعى ندارد آنها سر خود را برهنه كنند و موها و گردن و صورت خود را نپوشانند و حتى
در بعضى از احاديث و كلمات فقهاء ، مچ دستها نيز استثناء شده است ، اما بيش از اين
مقدار ، دليلى درباره استثناء آن نداريم .
و به هر حال همه اينها در صورتى است كه آنها خود آرائى نكنند ( غير متبرجات بزينة )
و زينتهاى پنهانى خود را كه ديگران هم واجب است بپوشانند بايد مستور دارند ، و
همچنين لباسهاى زينتى كه جلب توجه مى كند در تن نكنند و به تعبير ديگر آنها مجازند
بدون چادر و روسرى با لباس ساده و بدون آرايش بيرون آيند .
اما با همه اينها اين يك حكم الزامى نيست ، بلكه اگر آنها مانند زنان ديگر پوشش را
رعايت كنند ترجيح دارد ، چنانكه در ذيل آيه فوق صريحا آمده است ، زيرا به هر حال
احتمال لغزش - هر چند به صورت نادر - در مورد اين گونه افراد نيز هست .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 548
لَّيْس عَلى الأَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الأَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ
حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنفُسِكمْ أَن تَأْكلُوا مِن بُيُوتِكمْ أَوْ بُيُوتِ
ءَابَائكمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَنِكمْ أَوْ بُيُوتِ
أَخَوَتِكمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَمِكمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّتِكمْ أَوْ بُيُوتِ
أَخْوَلِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَلَتِكمْ أَوْ مَا مَلَكتُم مَّفَاتحَهُ أَوْ صدِيقِكمْ
لَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم
بُيُوتاً فَسلِّمُوا عَلى أَنفُسِكُمْ تحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَرَكةً
طيِّبَةً كذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكمُ الاَيَتِ لَعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ(61)
ترجمه :
61 - بر نابينا و افراد شل و بيمار گناهى نيست ( كه با شما هم غذا شوند ) و بر شما
نيز گناهى نيست كه از خانه هاى خودتان ( خانه هاى فرزندان يا همسرانتان كه خانه خود
شما محسوب مى شود بدون اجازه خاصى ) غذا بخوريد ، و همچنين خانه هاى پدرانتان ، يا
خانه هاى مادرانتان ، يا خانه هاى برادرانتان ، يا خانه هاى خواهرانتان
تفسير نمونه ج : 14 ص : 549
يا خانه هاى عموهايتان ، يا خانه هاى عمه هايتان ، يا خانه هاى دائيهايتان ، يا
خانه هاى خاله هايتان ، يا خانه اى كه كليدش در اختيار شما است ، يا خانه هاى
دوستانتان ، بر شما گناهى نيست كه بطور دسته جمعى يا جداگانه غذا بخوريد ، و هنگامى
كه داخل خانه اى شديد بر خويشتن سلام كنيد ، سلام و تحيتى از سوى خداوند ، سلام و
تحيتى پر بركت و پاكيزه ، اينگونه خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند شايد
انديشه كنيد .
تفسير : خانه هائى كه غذا خوردن از آنها مجاز است
از آنجا كه در آيات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معين يا به طور مطلق به هنگام
داخل شدن در منزل اختصاصى پدر و مادر بود ، آيه مورد بحث در واقع استثنائى بر اين
حكم است كه گروهى مى توانند در شرائط معينى بدون اجازه وارد منزل خويشاوندان و
مانند آن شوند و حتى بدون استيذان غذا بخورند .
نخست مى فرمايد : بر نابينا و افراد شل و بيمار گناهى نيست كه با شما هم غذا شود (
ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج ) .
چرا كه طبق صريح بعضى از روايات ، اهل مدينه پيش از آنكه اسلام را پذيرا شوند افراد
نابينا و شل و بيمار را از حضور بر سر سفره غذا منع مى كردند و با آنها هم غذا نمى
شدند و از اين كار نفرت داشتند .
و به عكس بعد از ظهور اسلام گروهى غذاى اين گونه افراد را جدا مى دادند نه به اين
علت كه از هم غذا شدن با آنها تنفر داشتند ، بلكه به اين دليل كه شايد اعمى ، غذاى
خوب را نبيند و آنها ببينند و بخورند و اين بر خلاف اخلاق است ، و همچنين در مورد
افراد لنگ و بيمار كه ممكن است در غذا خوردن عقب بمانند و افراد سالم پيشى بگيرند .
به هر دليل كه بود با آنها هم غذا نمى شدند ، و روى همين جهت افراد اعمى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 550
و لنگ و بيمار نيز خود را كنار مى كشيدند ، چرا كه ممكن بود مايه ناراحتى ديگران
شوند و اين عمل را براى خود گناه مى دانستند .
اين موضوع را از پيامبر خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه سؤال كردند آيه فوق نازل
شد و گفت : هيچ مانعى ندارد كه آنها با شما هم غذا شوند .
البته در تفسير اين جمله مفسران تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند از جمله اينكه آيه
ناظر به استثناى اين سه گروه از حكم جهاد است .
و يا اينكه منظور اين است كه شما مجازيد اين گونه افراد ناتوان را با خود به خانه
هاى يازده گانه اى كه در ذيل آيه به آن اشاره شده ببريد و آنها نيز از غذاى آنها
بخورند .
ولى اين دو تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد و با ظاهر آيه سازگار نيست ( دقت كنيد )
.
سپس قرآن مجيد اضافه مى كند : بر خود شما نيز گناهى نيست كه از اين خانه ها بدون
گرفتن اجازه غذا بخوريد : خانه هاى خودتان ( منظور فرزندان يا همسران است كه از آن
تعبير به خانه خود شده است ) ( و لا على انفسكم ان تاكلوا من بيوتكم ) .
يا خانه هاى پدرانتان ( او بيوت آبائكم ) .
يا خانه هاى مادرانتان ( او بيوت امهاتكم ) .
يا خانه هاى برادرانتان ( او بيوت اخوانكم ) .
يا خانه هاى خواهرانتان ( او بيوت اخواتكم ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 551
يا خانه هاى عموهايتان ( او بيوت اعمامكم ) .
يا خانه هاى عمه هايتان ( او بيوت عماتكم ) .
يا خانه هاى دائيهايتان ( او بيوت اخوالكم ) .
يا خانه هاى خاله هايتان ( او بيوت خالاتكم ) .
يا خانه اى كه كليدش در اختيار شما است ( او ما ملكتم مفاتحه ) .
يا خانه هاى دوستانتان ( او صديقكم ) .
البته اين حكم شرائط و توضيحاتى دارد كه بعد از پايان تفسير آيه خواهد آمد .
سپس ادامه مى دهد : بر شما گناهى نيست كه به طور دستجمعى يا جداگانه غذا بخوريد (
ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا ) .
گويا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهائى ، ابا داشتند و اگر كسى
را براى هم غذا شدن نمى يافتند مدتى گرسنه مى ماندند ، قرآن به آنها تعليم مى دهد
كه غذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است .
بعضى نيز گفته اند كه گروهى از عرب مقيد بودند كه غذاى مهمان را به عنوان احترام
جداگانه ببرند و خود با او هم غذا نشوند ( مبادا شرمنده يا مقيد گردد ) آيه اين
قيدها را از آنها برداشت و تعليم داد كه اين يك سنت ستوده نيست .
بعضى ديگر گفته اند كه : جمعى مقيد بودند كه اغنياء با فقيران غذا نخورند ، و فاصله
طبقاتى را حتى بر سر سفره حفظ كنند ، قرآن اين سنت غلط و ظالمانه را با عبارت فوق
نفى كرد .
مانعى ندارد كه آيه ناظر به همه اين امور باشد .
سپس به يك دستور اخلاقى ديگر اشاره كرده مى گويد : هنگامى كه وارد خانه اى شديد بر
خويشتن سلام كنيد ، سلام و تحيتى از
تفسير نمونه ج : 14 ص : 552
نزد خداوند ، سلام و تحيتى پر بركت و پاكيزه ( و اذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم
تحية من عند الله مباركة طيبة ) .
و سر انجام با اين جمله آيه را پايان مى دهد : اين گونه خداوند آيات خويش را براى
شما تبيين مى كند ، شايد انديشه و تفكر كنيد ( كذلك يبين الله لكم الايات لعلكم
تعقلون ) .
در اينكه منظور از اين بيوت ( خانه ها ) چه خانه هائى است ؟ بعضى از مفسران آنرا
اشاره به خانه هاى يازده گانه فوق مى دانند .
و بعضى ديگر آن را مخصوص مساجد دانسته اند .
ولى پيدا است كه آيه مطلق است و همه خانه ها را شامل مى شود ، اعم از خانه هاى
يازده گانه اى كه انسان براى صرف طعام وارد آن مى شود ، و يا غير آن از خانه هاى
دوستان و خويشاوندان يا غير آنها ، زيرا هيچ دليلى بر تقييد مفهوم وسيع آيه نيست .
و اما اينكه منظور از سلام كردن بر خويشتن چيست ؟ باز در اينجا چند تفسير ديده مى
شود : بعضى آن را به معنى سلام كردن بعضى بر بعضى ديگر دانسته اند ، همانگونه كه در
داستان بنى اسرائيل ( سوره بقره آيه 54 ) خوانديم فاقتلوا انفسكم : بعضى از شما ،
بعضى ديگر را به عنوان مجازات بايد بقتل برسانند .
بعضى از مفسران آن را به معنى سلام كردن بر همسر و فرزندان و خانواده دانسته اند ،
چرا كه آنها به منزله خود انسانند ، و لذا تعبير به انفس شده است ، در آيه مباهله (
سوره آل عمران آيه 61 ) نيز اين تعبير ديده مى شود ، و اين نشان مى دهد كه گاه
نزديكى شديد يك فرد به ديگرى سبب مى شود كه از او تعبير به نفس ( خود انسان ) كنند
، آن گونه كه نزديك بودن على (عليه السلام) به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سبب
اين تعبير شد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 553
بعضى از مفسران نيز آيه فوق را اشاره به خانه هائى مى دانند كه شخصى در آن ساكن
نيست ، انسان به هنگام ورود در آنجا با اين عبارت بر خويشتن سلام مى كند : السلام
علينا من قبل ربنا ( درود بر ما از سوى پروردگار ما ) - يا - السلام علينا و على
عباد الله الصالحين ( درود بر ما و بر بندگان صالح خدا ) .
ما فكر مى كنيم منافاتى در ميان اين تفسيرها نباشد ، به هنگام ورود در هر خانه اى
بايد سلام كرد ، مؤمنان بر يكديگر ، و اهل منزل بر يكديگر ، و اگر هم كسى نباشد ،
سلام كردن بر خويشتن ، چرا كه همه اينها در حقيقت باز گشت به سلام بر خويش دارد .
لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه
سؤال كردند در جواب فرمود : هو تسليم الرجل على اهل البيت حين يدخل ثم يردون عليه
فهو سلامكم على انفسكم : منظور سلام كردن انسان بر اهل خانه است ، به هنگامى كه
وارد خانه مى شود ، آنها طبعا به او پاسخ مى گويند ، و سلام را به خود او باز مى
گردانند و اين است سلام شما بر خودتان .
و باز از همان امام (عليه السلام) مى خوانيم كه مى فرمود : اذا دخل الرجل منكم بيته
فان كان فيه احد يسلم عليه ، و ان لم يكن فيه احد فليقل السلام علينا من عند ربنا
يقول الله عز و جل تحية من عند الله مباركة طيبة : هنگامى كه كسى از شما وارد خانه
اش مى شود اگر در آنجا كسى باشد بر او سلام كند ، و اگر كسى نباشد بگويد : سلام بر
ما از سوى پروردگار ما ، همانگونه كه خداوند در قرآن فرموده : تحية من عند الله
مباركة طيبة .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 554
نكته ها :
1 - آيا خوردن غذاى ديگران مشروط به اجازه آنها نيست ؟
چنانكه در آيه فوق ديديم خداوند اجازه داده است كه انسان از خانه هاى بستگان نزديك
و بعضى از دوستان و مانند آنها - كه مجموعا يازده مورد مى شود - غذا بخورد ، و در
آيه اجازه گرفتن از آنها شرط نشده بود ، و مسلما مشروط به اجازه نيست چون با وجود
اجازه از غذاى هر كس مى توان خورد و اين يازده گروه خصوصيتى ندارد .
ولى آيا احراز رضايت باطنى ( به اصطلاح از طريق شاهد حال ) به خاطر خصوصيت و نزديكى
كه ميان طرفين است شرط است ؟ ظاهر اطلاق آيه اين شرط را نيز نفى مى كند ، همين
اندازه كه احتمال رضايت او باشد ( و غالبا رضايت حاصل است ) كافى مى شمرد .
ولى اگر وضع طرفين به صورتى در آمده كه يقين به عدم رضايت داشته باشند گر چه ظاهر
آيه نيز از اين نظر اطلاق دارد اما بعيد نيست كه آيه از چنين صورتى منصرف باشد ، به
خصوص اينكه اينگونه افراد ، نادرند و معمولا اطلاقات شامل اين گونه افراد نادر نمى
شود .
بنابر اين آيه فوق ، در محدوده خاصى ، آيات و رواياتى را كه تصرف در اموال ديگران
را مشروط به احراز رضايت آنها كرده است تخصيص مى زند ، ولى تكرار مى كنيم اين تخصيص
در محدوده معينى است ، يعنى غذا خوردن به مقدار نياز ، خالى از اسراف و تبذير .
آنچه در بالا ذكر شد در ميان فقهاى ما مشهور است ، و قسمتى از آن نيز صريحا در
روايات آمده .
در روايت معتبرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم هنگامى كه از اين آيه - جمله
او صديقكم - از آنحضرت سؤال كردند فرمود : هو و الله الرجل يدخل بيت صديقه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 555
فياكل بغير اذنه : به خدا قسم منظور اين است كه انسان داخل خانه برادرش مى شود و
بدون اجازه غذا مى خورد .
روايات متعدد ديگرى نيز به همين مضمون نقل شده كه در آنها آمده است اذن گرفتن در
اين موارد شرط نيست ( البته اختلافى در ميان فقهاء نيست كه با نهى صريح يا علم به
كراهت جايز نيست و آيه از آن انصراف دارد ) .
در مورد عدم افساد ( و عدم اسراف ) نيز در بعضى از روايات تصريح شده است .
تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه روايتى كه در همين باب وارد شده مى
خوانيم : تنها از مواد غذائى خاصى مى توان استفاده كرد نه هر غذائى ولى از آنجا كه
اين روايت مورد اعراض فقهاء است ، سند آن معتبر نخواهد بود .
بعضى ديگر از فقهاء طعامهاى نفيس و عالى كه صاحب خانه احيانا براى خود يا مهمان
محترمى و يا مواقع خاصى ذخيره كرده است استثناء كرده اند ، و اين استثناء به حكم
انصراف آيه از اين صورت بعيد به نظر نمى رسد .
2 - فلسفه اين حكم اسلامى
ممكن است اين حكم اسلامى در مقايسه با احكام شديد و محكمى كه در تحريم غصب در
برنامه هاى اسلامى آمده سؤال انگيز باشد كه چگونه اسلام با آنهمه دقت و سخت گيرى كه
در مساله تصرف در اموال ديگران نموده چنين امرى را مجاز شمرده است ؟ !
تفسير نمونه ج : 14 ص : 556
ما فكر مى كنيم اين سؤال متناسب با محيطهاى صددرصد مادى همچون محيط اجتماعى غربى ها
است كه حتى فرزندان خود را كمى كه بزرگ شوند از خانه بيرون مى كنند ! و عذر پدر و
مادر را به هنگام پيرى و از كار افتادگى مى خواهند ! و هرگز حاضر نيستند در برابر
آنها حق شناسى و محبت كنند ، چرا كه تمام مسائل در آنجا بر محور روابط مادى و
اقتصادى دور مى زند ، و از عواطف انسانى خبرى نيست ! .
ولى اين مساله با توجه به فرهنگ اسلامى و عواطف ريشه دار انسانى ، مخصوصا در زمينه
نزديكان و بستگان و دوستان خاص ، كه حاكم بر اين فرهنگ است به هيچوجه جاى تعجب نيست
.
در حقيقت اسلام پيوندهاى نزديك خويشاوندى و دوستى را ما فوق اين مسائل دانسته است ،
و اين در حقيقت حاكى از نهايت صفا و صميميتى است كه در جامعه اسلامى بايد حاكم باشد
، و تنگ نظرى ها و انحصارطلبى ها و خودخواهى ها از آن دور گردد .
بدون شك احكام غصب در غير اين محدوده حاكم است ، ولى اسلام در اين محدوده خاص مسائل
عاطفى و پيوندهاى انسانى را مقدم شمرده ، و در واقع الگوئى است براى ساير روابط
خويشاوندان و دوستان .
3 - منظور از صديق كيست ؟
بدون شك صداقت و دوستى معنى وسيعى دارد و منظور از آن در اينجا مسلما دوستان خاص و
نزديكند كه رفت و آمد با يكديگر دارند ، و ارتباط ميان آنها ايجاب مى كند كه به
منزل يكديگر بروند و از غذاى هم بخورند ، البته همانگونه كه در اصل مساله ياد آور
شديم در اين گونه موارد احراز رضايت شرط نيست همان اندازه كه يقين به نارضائى
نداشته باشد كافى است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 557
لذا بعضى از مفسران در ذيل اين جمله گفته اند : منظور دوستى است كه در دوستيش
صادقانه با تو رفتار مى كند ، و بعضى ديگر گفته اند : دوستى است كه ظاهر و باطنش با
تو يكى است ، و ظاهرا همه اشاره به يك مطلب دارند .
ضمنا از اين تعبير اجمالا روشن مى شود آنها كه تا اين اندازه در برابر دوستانشان
گذشت ندارند در واقع دوست نيستند ! در اينجا مناسب است گسترش مفهوم دوستى و شرائط
جامع آن را كه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده بشنويم : امام (عليه
السلام) فرمود : لا تكون الصداقة الا بحدودها ، فمن كانت فيه هذه الحدود او شىء
منها فانسبه الى الصداقة و من لم يكن فيه شىء منها فلا تنسبه الى شىء من الصداقة :
فاولها ان تكون سريرته و علانيته لك واحدة .
و الثانى ان يرى زينك زينه و شينك شينه .
و الثالثة ان لا تغيره عليك ولاية و لا مال .
و الرابعة ان لا تمنعك شيئا تناله مقدرته .
و الخامسة و هى تجمع هذه الخصال ان لا يسلمك عند النكبات : دوستى جز با حدود و
شرائطش امكان پذير نيست ، كسى كه اين حدود و شرائط يا بخشى از آن در او باشد او را
دوست بدان ، و كسى كه هيچيك از اين شرائط در او نيست چيزى از دوستى در او نيست :
نخستين شرط دوستى آنست كه باطن و ظاهرش براى تو يكى باشد .
دومين شرط اين است كه زينت و آبروى تو را زينت و آبروى خود بداند و عيب و زشتى تو
را عيب و زشتى خود ببيند .
سوم اين است كه مقام و مال ، وضع او را نسبت به تو تغيير ندهد ! چهارم اين كه آنچه
را در قدرت دارد از تو مضايقه ننمايد ! و پنجم كه جامع همه اين صفات است آنست كه تو
را به هنگام پشت كردن
تفسير نمونه ج : 14 ص : 558
روزگار رها نكند ! .
4 - تفسير ما ملكتم مفاتحه
در پاره اى از شان نزولها آمده است كه در صدر اسلام هنگامى كه مسلمانها به جهاد مى
رفتند گاهى كليد خانه خود را به افراد از كار افتاده اى كه قادر بر جهاد نبودند
داده ، و حتى به آنها اجازه مى دادند كه از غذاهاى موجود در خانه بخورند اما آنها
احيانا از ترس اينكه مبادا گناهى باشد ، از خوردن امتناع مىورزيدند .
طبق اين روايت منظور از ما ملكتم مفاتحه ( خانه هائى كه مالك كليدهاى آنها شده ايد
) همين است .
از ابن عباس نيز نقل شده كه منظور وكيل انسان و نماينده او نسبت به آب و ملك و
زراعت و چهارپايان است كه به او اجازه داده شده است از ميوه باغ به مقدار نياز
بخورد و از شير حيوانات بنوشد ، بعضى نيز آن را به شخص انباردار تفسير كرده اند كه
حق دارد كمى از مواد غذائى تناول كند .
ولى با توجه به ساير گروههائى كه در اين آيه ، نام آنها برده شده ، ظاهر اين است كه
منظور از اين جمله ، كسانى است كه كليد خانه خود را به خاطر ارتباط نزديك و اعتماد
، به دست ديگرى مى سپارند ، ارتباط نزديك ميان اين دو سبب شده كه آنها نيز در رديف
بستگان و دوستان نزديك باشند ، خواه رسما وكيل بوده باشد يا نه .
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اين جمله به وكيلى كه عهده دار سرپرستى اموال كسى
است تفسير شده در واقع از قبيل بيان مصداق است و منحصر به آن نيست .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 559
5 - سلام و تحيت
تحيت چنانكه قبلا هم گفته ايم در اصل از ماده حيات است ، و به معنى دعا كردن براى
سلامت و حيات ديگرى مى باشد ، خواه اين دعا به صورت سلام عليكم يا السلام علينا و
يا مثلا حياك الله بوده باشد ، ولى معمولا هر نوع اظهار محبتى را كه افراد در آغاز
ملاقات نسبت به يكديگر مى كنند ، تحيت مى گويند .
منظور از تحية من عند الله مباركة طيبة اين است كه تحيت را به نوعى با خدا ارتباط
دهند ، يعنى منظور از سلام عليكم اين باشد كه سلام خدا بر تو باد با سلامتى تو را
از خدا مى خواهم چرا كه از نظر يك فرد موحد ، هر گونه دعائى بالاخره به خدا باز مى
گردد و از او تقاضا مى شود و طبيعى است دعائى كه چنين باشد ، هم پر بركت ( مبارك )
و هم پاكيزه و طيبه است .
( درباره سلام و اهميت آن و وجوب پاسخ دادن به هر گونه تحيت در جلد چهارم تفسير
نمونه صفحه 41 - ذيل آيه 86 سوره نساء - بحث كرده ايم ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 560
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِذَا
كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْر جَامِع لَّمْ يَذْهَبُوا حَتى يَستَئْذِنُوهُ إِنَّ
الَّذِينَ يَستَئْذِنُونَك أُولَئك الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ
فَإِذَا استَئْذَنُوك لِبَعْضِ شأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْت مِنْهُمْ وَ
استَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(62) لا تجْعَلُوا
دُعَاءَ الرَّسولِ بَيْنَكمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ
الَّذِينَ يَتَسلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يخَالِفُونَ عَنْ
أَمْرِهِ أَن تُصِيبهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(63) أَلا إِنَّ
للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ
يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْء
عَلِيمُ(64)
تفسير نمونه ج : 14 ص : 561
ترجمه :
62 - مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ايمان به خدا و رسولش آورده اند و هنگامى كه در
كار مهمى با او باشند بدون اجازه او بجائى نمى روند ، كسانى كه از تو اجازه مى
گيرند آنها براستى ايمان به خدا و پيامبرش آورده اند ، در اين صورت هر گاه از تو
براى بعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهند ، هر كس از آنها را مى خواهى ( و صلاح
مى بينى ) اجازه ده ، و براى آنها استغفار كن كه خداوند غفور و رحيم است .
63 - دعوت پيامبر را در ميان خود مانند دعوت بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر تلقى
نكنيد ، خداوند كسانى را كه از شما پشت سر ديگران پنهان مى شوند و يكى پس از ديگرى
فرار مى كند مى داند ، آنها كه مخالفت فرمان او مى كنند بايد از اين بترسند كه فتنه
اى دامنشان را بگيرد ، يا عذاب دردناك به آنها برسد .
64 - آگاه باشيد كه براى خدا است آنچه در آسمانها و زمين است ، او مى داند آنچه را
كه شما بر آن هستيد ، و روزى كه به سوى او باز مى گردند آنها را از اعمالى كه انجام
دادند آگاه مى سازد ، و خدا به هر چيزى آگاه است .
شان نزول :
درباره نخستين آيه مورد بحث شان نزولهاى گوناگونى نقل كرده اند : در بعضى از روايات
مى خوانيم كه اين آيه در مورد حنظلة بن أبى عياش نازل شده است كه در همان شب كه
فرداى آن جنگ احد در گرفت مى خواست عروسى كند ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با
اصحاب و ياران مشغول به مشورت درباره جنگ بود ، او نزد پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) آمد و عرضه داشت كه اگر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به او
اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به او
اجازه داد .
صبحگاهان به قدرى عجله براى شركت در برنامه جهاد داشت كه موفق به انجام غسل نشد ،
با همان حال وارد معركه كارزار گرديد ، و سرانجام شربت شهادت نوشيد .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) درباره او فرمود : فرشتگان را ديدم كه حنظله را در
ميان
تفسير نمونه ج : 14 ص : 562
آسمان و زمين غسل مى دهند ! ، لذا بعد از آن حنظله به عنوان غسيل الملائكه ناميده
شد .
در شان نزول ديگرى مى خوانيم كه آيه در داستان جنگ خندق نازل گرديد ، در آن هنگام
كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با انبوه مسلمانان با سرعت مشغول كندن خندق در
اطراف مدينه بودند گروهى از منافقين به ظاهر در صف آنها بودند ولى كمتر كار انجام
مى دادند ، و تا چشم مسلمانان را غافل مى ديدند بدون اجازه گرفتن از پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) آهسته به خانه هاى خود مى آمدند ، اما هنگامى كه مسلمانان
راستين مشكلى پيدا مى كردند نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده اجازه مى
خواستند و به محض اينكه كار خود را انجام مى دادند باز مى گشتند و به حفر خندق
ادامه مى دادند ، تا از اين كار خير و مهم عقب نمانند ، آيه فوق گروه اول را مذمت و
گروه دوم را ستايش مى كند .
تفسير : پيامبر را تنها نگذاريد !
در چگونگى ارتباط اين آيات با آيات قبل بعضى از مفسران از جمله مرحوم طبرسى در مجمع
البيان و نويسنده تفسير فى ظلال گفته اند كه چون در آيات گذشته بخشى از نحوه معاشرت
افراد با دوستان و خويشاوندان مطرح شده بود ، آيات مورد بحث كيفيت معاشرت مسلمانان
را با پيشوايشان پيامبر مطرح نموده و لزوم انضباط را در برابر او تاكيد مى كند ، تا
در همه چيز گوش به فرمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشند و در كارهاى مهم
بدون ضرورت ، و بدون اجازه او از جمعيت جدا نشوند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه در چند آيه قبل ، سخن از لزوم اطاعت
تفسير نمونه ج : 14 ص : 563
خدا و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در ميان بود و يكى از شئون اطاعت آن است كه
بدون اذن و فرمان او كارى نكنند ، لذا در آيات مورد بحث از اين مطلب سخن مى گويد .
به هر حال در نخستين آيه مى فرمايد : مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ايمان به خدا و
رسولش آورده اند و هنگامى كه در كار مهمى كه حضور جمعيت را ايجاب مى كند با او
باشند ، بدون اذن و اجازه او به جائى نمى روند ( انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و
رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستاذنوه ) .
منظور از امر جامع هر كار مهمى است كه اجتماع مردم در آن لازم است و تعاون و
همكاريشان ضرورت دارد ، خواه مساله مهم مشورتى باشد ، خواه مطلبى پيرامون جهاد و
مبارزه با دشمن ، و خواه نماز جمعه در شرائط فوق العاده ، و مانند آن ، بنابر اين
اگر مى بينيم بعضى از مفسران آن را به خصوص مشورت ، يا خصوص مساله جهاد ، يا خصوص
نماز جمعه يا نماز عيد تفسير كرده اند بايد گفت : بخشى از معنى آيه را منعكس ساخته
اند ، و شان نزولهاى گذشته نيز مصداقهائى از اين حكم كلى هستند .
در حقيقت اين يك دستور انضباطى است كه هيچ جمعيت و گروه متشكل و منسجم نمى تواند
نسبت به آن بى اعتنا باشد ، چرا كه در اين گونه مواقع گاهى حتى غيبت يك فرد گران
تمام مى شود و به هدف نهائى آسيب مى رساند ، مخصوصا اگر رئيس جمعيت ، فرستاده
پروردگار و پيامبر خدا و رهبر روحانى نافذ الامر باشد .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه منظور از اجازه گرفتن اين نيست كه هر كس كارى
دارد يك اجازه صورى بگيرد و به دنبال كار خود برود ، بلكه براستى اجازه گيرد ، يعنى
اگر رهبر ، غيبت او را مضر تشخيص نداد ، به او اجازه مى دهد و در غير اين صورت بايد
بماند و گاهى كار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر كند .
لذا در دنبال اين جمله اضافه مى كند : كسانى كه از تو اجازه مى گيرند آنها براستى
ايمان به خدا و رسولش آورده اند ايمانشان تنها با زبان نيست ، بلكه با روح
تفسير نمونه ج : 14 ص : 564
و جان مطيع فرمان تواند ( ان الذين يستاذنونك اولئك الذين يؤمنون بالله و رسوله ) .
در اين صورت هر گاه از تو براى بعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهند به هر كس از
آنها مى خواهى ( و صلاح مى بينى ) اجازه ده ( فاذا استاذنوك لبعض شانهم فاذن لمن
شئت منهم ) .
روشن است كه اينگونه افراد با ايمان با توجه به اينكه براى امر مهمى اجتماع كرده
اند هرگز براى يك كار جزئى اجازه نمى طلبند ، و منظور از شانهم در آيه كارهاى ضرورى
و قابل اهميت است .
و از سوى ديگر ، خواست پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مفهومش اين نيست كه بدون در
نظر گرفتن جوانب امر و اثرات حضور و غياب افراد اجازه دهد ، بلكه اين تعبير براى
آنست كه دست رهبر باز باشد و در هر مورد ضرورت حضور افراد را احساس مى كند به آنها
اجازه رفتن را ندهد .
شاهد اين سخن اينكه در آيه 43 سوره توبه ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به
خاطر اجازه دادن به بعضى از افراد مؤاخذه مى كند و مى گويد : عفى الله عنك لمن اذنت
لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين : خداوند تو را عفو كرد چرا به آنها
اجازه دادى پيش از آنكه راستگويان از دروغگويان براى تو شناخته شوند ؟ ! .
اين آيه نشان مى دهد كه حتى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در اجازه دادن افراد
بايد دقت كند و تمام جوانب كار را در نظر گيرد و در اين امر مسئوليت الهى دارد .
و در پايان آيه مى فرمايد : هنگامى كه به آنها اجازه مى دهى براى آنان استغفار كن
كه خداوند غفور و رحيم است ( و استغفر لهم الله ان الله غفور رحيم ) .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اين استغفار براى چيست ؟ مگر آنها با اجازه گرفتن
از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باز گنهكارند كه نياز به استغفار دارند ؟ ! .
اين سؤال را از دو راه مى توان پاسخ گفت : نخست اينكه آنها گر چه ماذون
تفسير نمونه ج : 14 ص : 565
و مجازند ولى بالاخره كار شخصى خود را بر كار جمعى مسلمين مقدم داشته اند و اين
خالى از يكنوع ترك اولى نيست و لذا نياز به استغفار دارند ( همانند استغفار بر يك
عمل مكروه ) .
ضمنا اين تعبير نشان مى دهد كه تا مى توانند از گرفتن اجازه خوددارى كنند و فداكارى
و ايثار نمايند كه حتى پس از اجازه باز عمل آنها ترك اولى است ، مبادا حوادث جزئى
را بهانه ترك گفتن اين برنامه هاى مهم قرار دهد .
ديگر اينكه آنها به خاطر رعايت ادب در برابر رهبرشان درخور لطف الهى هستند و پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) به عنوان تشكر از اين عمل براى آنها استغفار مى كند .
در عين حال اين دو پاسخ با هم منافاتى ندارد و ممكن است هر دو منظور باشد .
البته اين دستور انضباطى مهم اسلامى مخصوص پيامبر و يارانش نبوده است بلكه در برابر
تمام رهبران و پيشوايان الهى اعم از پيامبر و امام و علمائى كه جانشين آنها هستند
رعايت آن لازم است ، چرا كه مساله سرنوشت مسلمين و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مى
باشد ، و حتى علاوه بر دستور قرآن مجيد ، عقل و منطق نيز حاكم به آن است ، زيرا
اصولا هيچ تشكيلاتى بدون رعايت اين اصل پا بر جا نمى ماند ، و مديريت صحيح بدون آن
امكان پذير نيست .
عجب اينكه بعضى از مفسران معروف اهل سنت اين آيه را دليل بر جواز اجتهاد و واگذارى
حكم به راى مجتهد دانسته اند ، ولى ناگفته پيدا است آن اجتهادى كه در مباحث اصول و
فقه مطرح است مربوط به احكام شرع است نه مربوط به موضوعات ، اجتهاد در موضوعات قابل
انكار نيست ، هر فرمانده لشكر ، هر رئيس اداره و هر سرپرست گروهى به هنگام تصميم
گيرى در مسائل اجرائى و موضوعات
تفسير نمونه ج : 14 ص : 566
خارجى رأيش محترم است ، اين دليل بر آن نيست كه در احكام كلى شرع بتوان اجتهاد كرد
و با مصلحت انديشى ، حكمى وضع يا حكمى را نفى نمود .
سپس دستور ديگرى در ارتباط با فرمانهاى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيان
كرده مى گويد : دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را در ميان خود مانند دعوت
بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر تلقى نكنيد ( لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء
بعضكم بعضا ) .
او هنگامى كه شما را براى مساله اى فرا مى خواند حتما يك موضوع مهم الهى و دينى است
، بايد آن را با اهميت تلقى كنيد ، و به طور جدى روى آن بايستيد ، دعوتهاى او را
ساده نگيريد كه فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است .
سپس ادامه مى دهد : خداوند كسانى را كه از شما براى جدا شدن از برنامه هاى مهم
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پشت سر ديگران پنهان مى شوند ، و يكى پس از ديگرى
فرار مى كنند مى داند و مى بيند ( قد يعلم الله الذين يتسللون منكم لو اذا ) .
اما آنها كه مخالفت فرمان او مى كنند بايد از اين بترسند كه فتنه اى دامنشان را
بگيرد ، يا عذاب دردناك به آنها برسد ( فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم
فتنة او يصيبهم عذاب اليم ) .
يتسللون از ماده تسلل در اصل به معنى بر كندن چيزى است ( مثلا گفته مى شود سل السيف
من الغمد يعنى شمشير را از غلاف كشيد ) و معمولا به كسانى كه مخفيانه و به طور
قاچاقى از جائى مى گريزند ، متسللون گفته مى شود .
لواذا از ملاوزه به معنى استتار است ، و در اينجا به معنى عمل كسانى است كه پشت سر
ديگرى خود را پنهان مى كنند يا در پشت ديوارى قرار مى گيرند و به اصطلاح افراد را
خواب مى كنند و فرار مى كنند ، اين عملى بوده است كه منافقين به هنگامى كه پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) مردم را براى جهاد يا امر مهم ديگرى فرا مى خواند انجام
مى دادند .
قرآن مجيد مى گويد : اين عمل زشت منافقانه شما اگر از مردم پنهان
تفسير نمونه ج : 14 ص : 567
بماند از خدا هرگز پنهان نخواهد ماند ، و اين مخالفتهاى شما در برابر فرمان پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) مجازات دردناكى در دنيا و آخرت دارد .
در اينكه منظور از فتنه در اينجا چيست ؟ بعضى از مفسران آن را به معنى قتل و بعضى
به معنى گمراهى و بعضى به معنى تسلط سلطان ظالم ، و سر انجام بعضى به معنى بلاى
نفاق كه در قلب انسان آشكار مى شود دانسته اند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از فتنه ، فتنه هاى اجتماعى و نابسامانيها و هرج
و مرج و شكست و ساير آفتهائى است كه بر اثر تخلف از فرمان رهبر دامنگير جامعه مى
شود .
ولى به هر حال فتنه مفهوم وسيعى دارد كه همه اين امور و غير اينها را شامل مى شود .
همانگونه كه عذاب اليم ممكن است عذاب دنيا يا آخرت يا هر دو را در بر گيرد .
قابل توجه اينكه در تفسير آيه فوق غير از آنچه گفتيم دو احتمال ديگر ذكر كرده اند :
نخست اينكه : منظور از لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا اين است كه
هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را صدا مى زنيد با ادب و احترامى كه
شايسته مقام او است وى را بخوانيد ، نه همچون صدا زدن يكديگر ، زيرا بعضى از كسانى
كه با ادب اسلامى آشنا نبودند خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى رسيدند و در
ميان جمع يا تنهائى مرتب : يا محمد ! يا محمد ! ... مى گفتند به گونه اى كه شايسته
يك رهبر بزرگ آسمانى نبود ، هدف اين است كه او را با تعبيراتى مانند يا رسول الله و
يا نبى الله و با لحنى معقول و مؤدبانه صدا بزنند .
در بعضى از روايات نيز اين تفسير وارد شده است ، ولى با توجه به آيه گذشته و
تعبيرات ذيل خود اين آيه كه سخن از اجابت دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و
غائب نشدن از محضر او بدون اذن مى گويد اين تفسير با ظاهر آيه سازگار نيست ، مگر
اينكه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 568
بگوئيم هر دو مطلب مراد است ، و تفسير اول و دوم را در مفهوم آيه جمع بدانيم .
تفسير سومى نيز براى آيه نقل شده كه بسيار ضعيف به نظر مى رسد و آن اينكه دعا و
نفرين هاى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را همچون نفرين خودتان در باره يكديگر
نگيريد .
چرا كه دعا و نفرين او روى حساب است و برنامه الهى و مسلما كارگر خواهد شد .
اما با توجه به اينكه اين تفسير تناسبى با صدر و ذيل آيه ندارد و روايتى نيز در
باره آن نرسيده قابل قبول نيست .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه علماى اصول از جمله فليحذر الذين يخالفون عن امره ...
چنين استفاده كرده اند كه اوامر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دلالت بر وجوب
دارد ولى اين استدلال اشكالاتى دارد كه در اصول به آن اشاره شده است .
آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره نور است اشاره لطيف و پر معنائى است به مساله
مبدء و معاد كه انگيزه انجام همه فرمانهاى الهى است و در واقع ضامن ( اجراى همه
اوامر و نواهى مى باشد ، از جمله اوامر و نواهى مهمى كه در سر تا سر اين سوره آمده
است ، مى فرمايد : آگاه باشيد كه براى خدا است آنچه كه در آسمانها و زمين است ( الا
ان لله ما فى السماوات و الارض ) .
خدائى كه علم و دانش او همه جهان را در بر مى گيرد و ميداند آنچه را شما بر آن
هستيد ( روش شما ، اعمال شما ، عقيده و نيت شما ، همه براى او آشكار است ) ( قد
يعلم ما انتم عليه ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 569
و تمام اين امور بر صفحه علم او ثبت است و آن روز كه انسانها به سوى او باز مى
گردند آنها را از اعمالى كه انجام دادند آگاه مى سازد و نتيجه آن را هر چه باشد به
آنها مى دهد ( و يوم يرجعون اليه فينبئهم بما عملوا ) .
و خدا به هر چيز عالم و آگاه است ( و الله بكل شىء عليم ) .
قابل توجه اينكه در اين آيه سه بار بر روى علم خدا نسبت به اعمال انسانها تكيه شده
است و اين به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه احساس كند ، كسى به طور دائم مراقب او
است ، و ذره اى از پنهان و آشكارش بر او مخفى نمى ماند اين اعتقاد و باور اثر
تربيتى فوق العاده روى او مى گذارد و ضامن كنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان
است .
بار الها ! مصباح قلب ما را به نور علم و ايمان روشن فرما ، و مشكاة وجودمان را
براى حفظ ايمان تقويت نما ، تا صراط مستقيم پيامبرانت را به سوى رضاى تو ره سپر
شويم و به مصداق لا شرقية و لا غربيه از هر گونه انحراف در سايه لطفت مصون بمانيم .
بار الها ! چشم ما را به نور عفت ، قلب ما را به نور معرفت ، روح ما را به نور تقوى
، و تمام وجودمان را به نور هدايت روشن فرما و از سرگردانى و غفلت و گرفتارى در
چنگال وسوسه هاى شيطان محفوظ دار .
خداوندا ! پايه هاى حكومت عدل و داد اسلامى را براى اجراى حدودت محكم كن و جامعه ما
را از سقوط در دامان بى عفتيها مصون دار انك على كل شىء قدير .
پايان سوره نور پايان جلد 14 تفسير نمونه 27 ربيع الاول 1403 برابر با 22 / 10 / 61
|