بعدی.
تفسير نمونه ج : 13 ص : 182
مگر عصا و مار عظيم هر دو در گذشته هاى دور از خاك گرفته نشده اند ، البته شايد
ميليونها يا صدها ميليون سال طول كشيد كه از خاك اين چنين موجوداتى به وجود آمد ( و
هيچ در اين مساله تفاوتى نيست كه ما قائل به تكامل انواع باشيم و يا ثبوت انواع ،
چرا كه به هر حال هم چوب درختان از خاك آفريده شده اند و هم حيوانات ) منتها كار
اعجاز در اين مورد بوده است كه آن مراحلى را كه مى بايست در طول ساليان دراز طى شود
، در يك لحظه و در مدتى بسيار كوتاه انجام داده است آيا چنين امرى محال به نظر مى
رسد ؟ ممكن است من كتاب قطورى را با دست در يكسال بنويسم ، حال اگر كسى پيدا شود با
اتكاء به اعجاز آنچنان سريع انجام دهد كه در يكساعت يا كمتر از آن نوشته شود اين
محال عقلى نيست ، اين خارق عادت است .
( دقت كنيد ) به هر حال قضاوت عجولانه در باره معجزات و آنها را خداى ناكرده به
خرافات نسبت دادن دور از منطق و عقل است ، تنها چيزى كه گاهى اينگونه افكار را به
وجود مى آورد اين است كه ما به علل و معلول عادى خو گرفته ايم تا آنجا كه آنها را
به صورت ضرورت تلقى مى كنيم ، و هر چه را خلاف آن باشد مخالف ضرورت مى دانيم در
حالى كه شكل اين علل و معلول طبيعى و عادى هرگز جنبه ضرورت ندارد و هيچ مانعى ندارد
عامل مافوق طبيعت ، دگرگونيها در آنها ايجاد كند .
2 - استعدادهاى فوق العاده اشياء
مسلما آن روز كه موسى ، آن عصاى شبانى را براى خود انتخاب نمود ، باور نمى كرد كه
اين موجود ساده از عهده چنان كار عظيمى به فرمان خدا برآيد ، آنچنان كه قدرت فراعنه
را درهم ريزد ، اما خدا به او نشان داد كه از همين
تفسير نمونه ج : 13 ص : 183
وسيله ساده مى توان آنچنان نيروى خارق العاده اى به وجود آورد .
اين در واقع درسى است به همه انسانها كه در اين جهان هيچ چيز را ساده نپندارند ، اى
بسا موجودات يا افرادى كه ما با ديده حقارت به آنها مى نگريم قدرتهاى عظيمى در دل
نهفته داشته باشند كه ما از آن بيخبريم .
3 - تورات در اين باره چه مى گويد :
در آيات بالا خوانديم كه موسى (عليه السلام) هنگامى كه دستش را از گريبان بيرون
آورد ، سفيد و روشن بوده بى آنكه عيبى داشته باشد ، ممكن است اين جمله براى نفى
تعبيرى باشد كه در تورات تحريف يافته ديده مى شود ، چرا كه در اين تورات چنين آمده
است : و خداوند باز به او گفت حال دست خود را به آغوش خود گذار كه دست خود را به
آغوش خود گذاشت و او را بيرون آورد و اينك دستش مانند برف ، مبروص شد .
كلمه مبروص از ماده برص به معنى پيسى است كه يكنوع بيمارى است و مسلما به كار بردن
اين تعبير در اين مورد غلط و نابجا است .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 184
اذْهَب إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طغَى(24) قَالَ رَب اشرَحْ لى صدْرِى(25) وَ يَسرْ
لى أَمْرِى(26) وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسانى(27) يَفْقَهُوا قَوْلى(28) وَ
اجْعَل لى وَزِيراً مِّنْ أَهْلى(29) هَرُونَ أَخِى(30) اشدُدْ بِهِ أَزْرِى(31) وَ
أَشرِكْهُ فى أَمْرِى(32) كىْ نُسبِّحَك كَثِيراً(33) وَ نَذْكُرَك كَثِيراً(34)
إِنَّك كُنت بِنَا بَصِيراً(35) قَالَ قَدْ أُوتِيت سؤْلَك يَمُوسى(36)
تفسير نمونه ج : 13 ص : 185
ترجمه :
24 - برو به سوى فرعون كه او طغيان كرده است !
25 - عرض كرد پروردگارا سينه مرا گشاده دار .
26 - كار مرا بر من آسان گردان .
27 - و گره از زبانم بگشا .
28 - تا سخنان مرا بفهمند .
29 - وزيرى از خاندانم براى من قرار بده .
30 - برادرم هارون را .
31 - به وسيله او پشتم را محكم كن .
32 - و او را در كار من شريك گردان .
33 - تا تو را بسيار تسبيح گوئيم .
34 - و تو را بسيار ياد كنيم .
35 - چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده اى .
36 - فرمود آنچه را خواسته اى به تو داده شد ، اى موسى !
تفسير : خواسته هاى حساب شده موسى
تا اينجا موسى به مقام نبوت رسيده و معجزات قابل ملاحظه اى دريافت داشته است ، ولى
از اين به بعد فرمان رسالت به نام او صادر مى شود ، رسالتى بسيار عظيم و سنگين
رسالتى كه از ابلاغ فرمان الهى به زورمندترين و خطرناكترين مردم محيط شروع مى شود ،
مى فرمايد : به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است ! ( اذهب الى فرعون انه طغى ) .
آرى براى اصلاح يك محيط فاسد و ايجاد يك انقلاب همه جانبه بايد از سردمداران فساد و
ائمه كفر شروع كرد از آنها كه در تمام اركان جامعه نقش دارند ،
تفسير نمونه ج : 13 ص : 186
خودشان و يا افكار و اعوان و انصارشان همه جا حاضرند ، آنهائى كه تمام سازمانهاى
تبليغاتى و اقتصادى و سياسى را در قبضه خود گرفته اند كه اگر آنها اصلاح شوند و يا
در صورت عدم اصلاح ريشه كن گردند مى توان به نجات جامعه اميدوار بود ، و گرنه هر
گونه اصلاحى بشود .
سطحى و موقتى و گذرا است .
جالب اينكه : دليل لزوم آغاز كردن از فرعون ، در يك جمله كوتاه انه طغى ( او طغيان
كرده است ) بيان شده كه در اين كلمه طغيان همه چيز جمع است ، آرى طغيان و تجاوز از
حد و مرز در تمام ابعاد زندگى ، و به همين جهت به اينگونه افراد طاغوت گفته مى شود
كه از همين ماده گرفته شده است .
موسى (عليه السلام) نه تنها از چنين ماموريت سنگينى وحشت نكرد ، و حتى كمترين
تخفيفى از خداوند نخواست ، بلكه با آغوش باز از آن استقبال نمود ، منتهى وسائل
پيروزى در اين ماموريت را از خدا خواست .
و از آنجا كه نخستين وسيله پيروزى روح بزرگ ، فكر بلند و عقل توانا و به عبارت ديگر
گشادگى سينه است عرض كرد پروردگار من ! سينه مرا گشاده بدار ( قال رب اشرح لى صدرى
) .
آرى نخستين سرمايه براى يك رهبر انقلابى ، سينه گشاده ، حوصله فراوان استقامت و
شهامت و تحمل بار مشكلات است ، و به همين دليل در حديثى از امير مؤمنان على (عليه
السلام) مى خوانيم : آلة الرياسة سعة الصدر : وسيله رهبرى و رياست سينه گشاده است
در باره شرح صدر و مفهوم آن در جلد پنجم تفسير نمونه صفحه 436 ذيل آيه 125 انعام
نيز بحث كرده ايم ) .
و از آنجا كه اين راه مشكلات فراوانى دارد كه جز به لطف خدا گشوده
تفسير نمونه ج : 13 ص : 187
نمى شود در مرحله دوم از خدا تقاضا كرد كه كارها را بر او آسان گرداند و مشكلات را
از سر راهش بردارد ، عرض كرد كار مرا آسان گردان ( و يسر لى امرى ) .
سپس موسى تقاضاى قدرت بيان هر چه بيشتر كرد و عرضه داشت : گره از زبانم بگشا ( و
احلل عقدة من لسانى ) .
درست است كه داشتن سرمايه شرح صدر ، مهمترين سرمايه است ولى كار سازى اين سرمايه در
صورتى است كه قدرت ارائه و اظهار آن به صورت كامل وجود داشته باشد ، به همين دليل ،
موسى بعد از تقاضاى شرح صدر و برطرف شدن موانع ، تقاضا كرد خداوند گره از زبانش
بردارد .
و مخصوصا علت آن را چنين بيان كرد : تا سخنان مرا درك كنند ( يفقهوا قولى ) .
اين جمله در حقيقت ، آيه قبل را تفسير مى كند و از آن ، روشن مى شود كه منظور از
گشوده شدن گره زبان ، اين نبوده است كه زبان موسى (عليه السلام) بخاطر سوختگى در
دوران طفوليت يكنوع گرفتگى داشته ( آنگونه كه بعضى از مفسران از ابن عباس نقل كرده
اند ) بلكه منظور گرههاى سخن است كه مانع درك و فهم شنونده مى گردد ، يعنى آنچنان
فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنونده اى منظور مرا به خوبى درك كند .
شاهد ديگر اين تفسير ، آيه 34 سوره قصص است و اخى هارون هو افصح منى لسانا : برادرم
هارون زبانش از من فصيحتر است .
جالب اينكه : افصح از ماده فصيح در اصل به معنى خالص بودن چيزى از زوائد است و سپس
به سخنى كه رسا و گويا و خالى از حشو و زوائد باشد گفته شده است .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 188
به هر حال يك رهبر و پيشواى موفق و پيروز كسى است كه علاوه بر سعه فكر و قدرت روح ،
داراى بيانى گويا و خالى از هر گونه ابهام و نارسائى باشد .
و از آنجا كه رساندن اين بار سنگين به مقصد ( بار رسالت پروردگار و رهبرى انسانها و
مبارزه با طاغوتها و جباران ) نياز به يار و ياور دارد ، و به تنهائى ممكن نيست ،
چهارمين تقاضاى موسى (عليه السلام) از پروردگار اين بود : خداوندا ! وزير و ياورى
از خاندانم براى من قرار ده ( و اجعل لى وزيرا من اهلى ) .
وزير از ماده وزر در اصل به معنى بار سنگين است ، و از آنجا كه وزيران بسيارى از
بارهاى سنگين را در كشوردارى بر دوش دارند اين نام بر آنها گذارده شده است .
و نيز كلمه وزير به معاون و ياور اطلاق مى شود .
اما اينكه موسى (عليه السلام) تقاضا مى كند كه اين وزير از خانواده او باشد دليلش
روشن است ، چرا كه هم شناخت بيشترى نسبت به او خواهد داشت ، و هم دلسوزى فراوانتر ،
چه خوبست كه انسان بتواند با كسى همكارى كند كه پيوندهاى روحانى و جسمانى آنانرا به
هم مربوط ساخته است .
سپس مخصوصا انگشت روى برادر خويش گذاشت و عرضه داشت اين مسئوليت را به برادرم هارون
بده ( هارون اخى ) .
هارون : طبق نقل بعضى از مفسران ، برادر بزرگتر موسى بود و سه سال با او فاصله سنى
داشت ، قامتى بلند و رسا و زبانى گويا و درك عالى داشت سه سال قبل از وفات موسى ،
دنيا را ترك گفت .
او از پيامبران مرسل بود چنانكه در آيه 45 سوره مؤمنون مى خوانيم : ثم ارسلنا موسى
و اخاه هارون باياتنا و سلطان مبين ، و نيز داراى نور و روشنائى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 189
باطنى و وسيله تشخيص حق از باطل بود چنانكه در آيه 48 سوره انبياء مى خوانيم : و
لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء .
بالاخره او پيامبرى بود كه خداوند از باب رحمتش به موسى بخشيد و وهبنا له من رحمتنا
اخاه هارون نبيا ( مريم - 53 ) .
او دوش به دوش ، برادرش موسى (عليه السلام) در انجام اين رسالت سنگين ، تلاش مى كرد
.
درست است كه موسى (عليه السلام) در آن شب تاريك .
در آن وادى مقدس كه اين تقاضا را از خدا به هنگام دريافت فرمان رسالت مى كند بيش از
ده سال از وطن خود دور مانده بود ، ولى قاعدتا ارتباطش به طور كامل از برادرش در
اين مدت قطع نشده بود كه با اين صراحت و روشنى از او سخن مى گويد و از درگاه خدا
تقاضاى شركت او در اين برنامه بزرگ مى كند .
سپس موسى هدف خود را از تعيين هارون به وزارت و معاونت چنين بيان مى كند : خداوندا
! پشتم را با او محكم كن ( اشدد به ازرى ) .
ازر در اصل ، از ماده ازار بمعنى لباس گرفته شده است ، مخصوصا به لباسى گفته مى شود
كه بند آنرا بر كمر گره مى زنند ، به همين جهت گاهى اين كلمه به كمر ، يا قوت و
قدرت نيز اطلاق شده است .
و براى تكميل اين مقصد ، تقاضا مى كند او را در كار من شريك گردان ( و اشركه فى
امرى ) .
هم شريك در مقام رسالت باشد ، و هم در پياده كردن اين برنامه بزرگ شركت جويد ، ولى
به هر حال او پيرو موسى در تمام برنامه ها بود و موسى امام و پيشواى او .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 190
سرانجام نتيجه خواسته هاى خود را چنين بيان مى كند تا تو را بسيار تسبيح گوئيم ( كى
نسبحك كثيرا ) .
و تو را بسيار ياد كنيم ( و نذكرك كثيرا ) .
چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بوده اى ( انك كنت بنا بصيرا ) .
تو نيازهاى ما را به خوبى مى دانى ، و به مشكلات اين راه از هر كس آگاهترى ما از تو
آن مى خواهيم كه ما را در اطاعت فرمانت قدرت بخشى ، و به انجام وظائف و تعهدها و
مسئوليتهايمان موفق و پيروز دارى .
از آنجا كه موسى در اين تقاضاهاى مخلصانه اش نظرى جز خدمت بيشتر و كاملتر نداشت ،
خداوند تقاضاى او را در همان وقت اجابت فرمود به او گفت آنچه را خواسته بودى به تو
داده شد اى موسى ! ( قال قد اوتيت سؤلك يا موسى ) .
در واقع در اين لحظات حساس و سرنوشت ساز كه موسى براى نخستين بار بر بساط ميهمانى
خداوند بزرگ گام مى نهاد هر چه لازم داشت يكجا از او درخواست كرد ، و او نيز مهمانش
را نهايت گرامى داشت و همه خواسته هاى او را در يك جمله كوتاه با ندائى حياتبخش
اجابت كرده بى آنكه در آن قيد و شرط يا چون و چرائى كند ، و با تكرار نام موسى كه
هر گونه ابهامى را از دل مى زدايد آنرا تكميل فرموده و چه شوق انگيز و افتخار آفرين
است كه نام بنده در گفتار مولى تكرار گردد .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 191
1 - نكته ها :
1 - شرائط رهبرى انقلاب :
بدون شك دگرگونى بنيادى در نظام جوامع بشرى و تغيير ارزشهاى مادى و شرك آلوده به
ارزشهاى معنوى و انسانى ، مخصوصا در آنجا كه راه آن از ميان قلمرو فراعنه و
خودكامگان مى گذرد ، كار ساده اى نيست ، نياز به آمادگى روحى و جسمى ، قدرت تفكر و
نيروى بيان ، روشنى راه امدادهاى الهى ، و داشتن يار و ياور مورد اطمينان و قدرتمند
دارد .
اينها همان امورى است كه موسى در تقاضاهاى نخستين خود در همان آغاز رسالت بزرگ ، از
خداى خود خواست .
اينها خود بيانگر آنست كه موسى (عليه السلام) حتى قبل از نبوت ، روحى بيدار و آماده
داشت و نيز روشنگر اين حقيقت است كه به ابعاد مسئوليتش به خوبى واقف بود ، و مى
دانست در آن شرائط خاص بايد با چه ابزارى به ميدان آيد ، تا توانائى مبارزه با
نظامهاى فرعونى داشته باشد .
و اين الگوئى است براى همه رهبران الهى در هر عصر و زمان ، و براى همه رهروان اين
راه .
2 - مبارزه با طغيانگران -
بدون شك فرعون داراى نقاط انحرافى فراوانى بود ، كافر بود ، بت پرست بود ، ظالم و
بيدادگر بود و ... ولى قرآن از ميان همه اين انحرافات مساله طغيان او را مطرح مى
كند ( انه طغى ) چرا كه روح طغيان و گردنكشى در برابر فرمان حق ، عصاره همه اين
انحرافات و جامع تمام آنها است .
ضمنا روشن مى شود كه هدف انبياء در درجه اول مبارزه با طاغوتها و مستكبران است ، و
اين درست بر خلاف تحليلى است كه ماركسيستها در باره
تفسير نمونه ج : 13 ص : 192
مذهب دارند و آن را در خدمت طغيانگران و استعمار پيشگان مى دانند .
ممكن است گفتار آنها در باره مذاهب ساختگى تخديرى صحيح باشد ، ولى تاريخ انبياى
راستين با صراحت تمام ، پندارهاى واهى آنها را در مورد مذاهب آسمانى صددرصد نفى مى
كند ، مخصوصا قيام موسى بن عمران شاهد گويائى است در اين رابطه .
3 - براى هر كار برنامه و وسيله لازم است -
درس ديگرى كه اين فراز از زندگى موسى به ما مى دهد اين است كه حتى پيامبران با
داشتن آنهمه معجزات براى پيشرفت كار خود ، از وسائل عادى ، كمك مى گرفتند ، از بيان
رسا و مؤثر از نيروى فكرى و جسمى معاونان .
بنا نيست كه ما در زندگى هميشه در انتظار معجزه ها باشيم ، بايد برنامه و وسائل كار
را آماده كرد و از طرق طبيعى به پيشروى ادامه داد ، و آنجا كه كارها گره مى خورد
بايد در انتظار لطف الهى بود !
4 - تسبيح و ذكر -
چنانكه در آيات فوق خوانديم ، موسى هدف نهائى خواسته هاى خود را اين قرار مى دهد كه
تو را بسيار تسبيح كنيم و تو را بسيار ياد نمائيم .
روشن است تسبيح به معنى پيراستن خداوند از تهمت شرك و نقائص امكانى مى باشد ، و نيز
روشن است كه منظور موسى (عليه السلام) آن نبوده كه جمله سبحان الله را پشت سر هم
تكرار كند ، بلكه هدف پياده كردن حقيقت آن در جامعه آلوده آن زمان بوده است ، بتها
را برچيند ، بتخانه ها را ويران كند ، مغزها را از افكار شرك آلود بشويد ، و نقائص
مادى و معنوى را برطرف سازد .
به دنبال آن ، ذكر خدا ، ياد او ، ياد صفات او را در دلها زنده كند و صفات
تفسير نمونه ج : 13 ص : 193
الهى را در سطح جامعه پرتوافكن سازد ، تكيه بر كلمه كثيرا نشان مى دهد كه مى خواهد
آن را همگانى و عمومى سازد و از اختصاص به دايره محدودى درآورد .
5 - پيامبر اسلام همان خواسته هاى موسى را تكرار مى كند -
از رواياتى كه در كتب دانشمندان اهل سنت و تشيع وارد شده استفاده مى شود كه پيغمبر
اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز همين مسائل را كه موسى براى پيشبرد اهدافش از
خدا خواسته بود تمنا كرد ، با اين تفاوت كه به جاى نام هارون ، نام على (عليه
السلام) را نهاد ، و چنين عرض كرد : اللهم انى اسالك بما سالك اخى موسى ان تشرح لى
صدرى ، و ان تيسر لى امرى ، و ان تحل عقدة من لسانى ، يفقهوا قولى و اجعل لى وزيرا
من اهلى ، عليا اخى ، اشدد به ازرى ، و اشركه فى امرى ، كى نسبحك كثيرا نذكرك كثيرا
، انك كنت بنا بصيرا : پروردگارا ! من از تو همان تقاضا مى كنم كه برادرم موسى
تقاضا كرد از تو مى خواهم سينه ام را گشاده دارى ، و كارها را بر من آسان كنى ، گره
از زبانم بگشائى ، تا سخنانم را درك كنند ، براى من وزيرى از خاندانم قرار دهى ،
برادرم على (عليه السلام) را خداوندا پشتم را با او محكم كن ، و او را در كار من
شريك گردان تا تو را بسيار تسبيح گوئيم و تو را بسيار ياد كنيم كه تو به حال ما
بصير و بينائى .
اين حديث را سيوطى در تفسير در المنثور و مرحوم طبرسى در مجمع البيان و بسيارى ديگر
از دانشمندان بزرگ سنى و شيعه با تفاوتهائى نقل كرده اند .
مشابه اين حديث ، حديث منزله است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به على (عليه
السلام) فرمود : ا لا ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى ، الا انه ليس نبى
بعدى : آيا راضى نيستى كه نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى باشى ، جز اينكه
پيامبرى بعد از من نخواهد بود .
اين حديث كه در كتب درجه اول اهل تسنن آمده و به گفته محدث بحرانى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 194
( طبق نقل تفسير الميزان ) در كتاب غاية المرام از يك صد طريق از طرق اهل سنت و
هفتاد طريق از طرق شيعه نقل شده است ، آنقدر معتبر مى باشد كه جاى هيچگونه انكار
ندارد .
ما در باره حديث منزله ، در جلد ششم تفسير نمونه ذيل آيه 142 اعراف ( صفحه 339 ) به
قدر كافى بحث كرده ايم ، اما آنچه ذكر آن را در اينجا ضرورى مى دانيم اين است كه
بعضى از مفسران ( مانند آلوسى در روح المعانى ) با قبول اصل روايت در دلالت آن
ايراد كرده اند و گفته اند جمله و اشركه فى امرى ( او را شريك در كار من بنما )
چيزى را جز شركت در امر ارشاد و دعوت مردم به سوى حق ، اثبات نمى كند .
ولى پيدا است كه مساله شركت در ارشاد و به تعبير ديگر امر به معروف و نهى از منكر و
گسترش دعوت حق ، وظيفه فرد فرد مسلمانان است و اين چيزى نبوده است كه پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) براى على (عليه السلام) بخواهد ، اين يك توضيح واضح است كه
هرگز نمى توان دعاى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به آن تفسير كرد .
از سوى ديگر مى دانيم كه منظور شركت در امر نبوت هم نبوده است ، بنا بر اين نتيجه
مى گيريم كه مقام خاصى بوده غير از نبوت و غير از وظيفه عمومى ارشاد ، آيا اين جز
مساله ولايت خاصه چيزى خواهد بود ؟ آيا اين همان خلافت ( به مفهوم خاصى كه شيعه
براى آن قائل است ) نيست ؟ و جمله وزيرا نيز آن را تاييد و تقويت مى كند .
به تعبير ديگر وظائفى وجود دارد كه كار همه افراد نيست و آن حفظ آئين پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) از هر گونه تحريف و انحراف ، و تفسير هر گونه ابهامى كه در
محتواى آئين براى بعضى رخ دهد ، و رهبرى امت در غيبت پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) و بعد از او ، و كمك بسيار مؤثر در پيشبرد اهداف او .
اينها همان چيزى است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با گفتن جمله اشركه فى
امرى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 195
از خدا براى على (عليه السلام) خواست .
و از اينجا روشن مى شود ، وفات هارون قبل از موسى (عليه السلام) مشكلى در اين بحث
ايجاد نمى كند ، زيرا خلافت و جانشينى گاهى در زمان غيبت رهبر است آنگونه كه هارون
در غيبت موسى داشت و گاهى بعد از وفات او است ، آنگونه كه على (عليه السلام) بعد از
وفات پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داشت هر دو داراى يك قدر مشترك و جامع واحد
است هر چند مصداقها متفاوت بوده است .
( دقت كنيد )
تفسير نمونه ج : 13 ص : 196
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْك مَرَّةً أُخْرَى(37) إِذْ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّك مَا
يُوحَى(38) أَنِ اقْذِفِيهِ فى التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فى الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ
الْيَمُّ بِالساحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوُّ لى وَ عَدُوُّ لَّهُ وَ أَلْقَيْت عَلَيْك
محَبَّةً مِّنى وَ لِتُصنَعَ عَلى عَيْنى(39) إِذْ تَمْشى أُخْتُك فَتَقُولُ هَلْ
أَدُلُّكمْ عَلى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَك إِلى أُمِّك كىْ تَقَرَّ عَيْنهَا وَ
لا تحْزَنَ وَ قَتَلْت نَفْساً فَنَجَّيْنَك مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّك فُتُوناً
فَلَبِثْت سِنِينَ فى أَهْلِ مَدْيَنَ ثمَّ جِئْت عَلى قَدَر يَمُوسى(40) وَ
اصطنَعْتُك لِنَفْسى(41)
ترجمه :
37 - و ما بار ديگر نيز تو را مشمول نعمت خود ساختيم .
38 - آن زمان كه به مادرت آنچه را لازم بود الهام كرديم .
39 - كه او را در صندوقى بيفكن ، و آن صندوق را به دريا بينداز ، تا دريا آنرا به
ساحل
تفسير نمونه ج : 13 ص : 197
بيفكند ، و دشمن من و دشمن او آنرا بگيرد و من محبتى از خودم بر تو افكندم ، تا در
برابر ديدگان ( علم ) من پرورش يابى .
40 - در آن هنگام كه خواهرت ( در نزديكى كاخ فرعون ) راه مى رفت و مى گفت آيا
خانواده اى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت مى كند ( و دايه خوبى براى
اوست ) و به دنبال آن ما تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش به تو روشن شود ، و
غمگين نگردد ، و تو كسى ( از فرعونيان ) را كشتى اما ما تو را از اندوه نجات داديم
، پس از آن ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى و تو را بارها آزموديم سپس در
زمان مقدر ( براى فرمان رسالت ) به اينجا آمدى .
41 - و من تو را براى خودم پرورش دادم !
تفسير : چه خداى مهربانى !
در اين آيات خداوند به يكى ديگر از فصول زندگانى موسى (عليه السلام) اشاره مى كند
كه مربوط به دوران كودكى او و نجات اعجازآميزش از چنگال خشم فرعونيان است ، اين فصل
گرچه از نظر تسلسل تاريخى قبل از فصل رسالت و نبوت بوده ، اما چون به عنوان شاهد
براى مشمول نعمتهاى خداوند ، نسبت به موسى (عليه السلام) از آغاز عمر ، ذكر شده ،
در درجه دوم اهميت نسبت به موضوع رسالت مى باشد .
نخست مى گويد : اى موسى ! ما بار ديگر نيز بر تو منت گذارديم ، و تو را مشمول
نعمتهاى خويش ساختيم ( و لقد مننا عليك مرة اخرى ) .
بعد از ذكر اين اجمال به شرح و بسط آن مى پردازد و مى گويد : در آن
تفسير نمونه ج : 13 ص : 198
هنگام كه وحى كرديم به مادر تو آنچه بايد وحى شود ( اذ اوحينا الى امك ما يوحى ) .
اشاره به اينكه : تمام خطوطى كه منتهى به نجات موسى (عليه السلام) از چنگال
فرعونيان در آن روز مى شد همه را به مادرت تعليم داديم : زيرا به گونه اى كه از
ساير آيات قرآن استفاده مى شود ، فرعون شديدا بنى اسرائيل را تحت فشار قرار داده
بود ، مخصوصا براى جلوگيرى از قدرت و قوت بنى اسرائيل و شورش احتمالى آنها ، و يا
به گفته جمعى از مورخان و مفسران براى جلوگيرى از به وجود آمدن فرزندى كه پيش بينى
كرده بودند از بنى اسرائيل برمى خيزد و دستگاه فرعون را درهم مى كوبد ، دستور داده
بود پسران آنها را به قتل برسانند ، و دختران را براى كنيزى و خدمتگزارى زنده
نگهدارند .
طبعا جاسوسان فرعون محله ها و خانه هاى بنى اسرائيل را سخت زير نظر داشتند ، و تولد
فرزندان پسر را به دستگاه او اطلاع مى دادند ، آنها نيز به سرعت براى نابود كردن
آنها اقدام مى نمودند .
بعضى از مفسران گفته اند : فرعون از يكسو مى خواست قدرت بنى اسرائيل را در هم بشكند
و از سوى ديگر مايل نبود نسل آنها بكلى منقرض شود ، چرا كه بردگان و بندگان آماده
اى براى او محسوب مى شدند ، لذا دستور داده بود يكسال نوزادان آنها را زنده بگذارند
و يكسال پسران را از دم تيغ بگذرانند ، اتفاقا موسى در همان سال قتل عام فرزندان
پسر متولد شد ! .
به هر حال مادر احساس مى كند كه جان نوزادش در خطر است و مخفى نگاه داشتن موقتى او
مشكل را حل نخواهد كرد ، در اين هنگام خدائى كه اين كودك را براى قيامى بزرگ نامزد
كرده است ، به قلب اين مادر الهام مى كند كه او را از اين بعد به ما بسپار و ببين
چگونه او را حفظ خواهيم كرد و به تو باز خواهيم گرداند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 199
به قلب مادر موسى چنين الهام كرد : او را در صندوقى بيفكن ، و آن صندوق را به دريا
بينداز ! ( ان اقذفيه فى التابوت فاقذفيه فى اليم ) .
يم در اينجا به معنى رود عظيم نيل است كه بر اثر وسعت و آب فراوان گاهى دريا به آن
اطلاق مى شود .
تعبير به اقذفيه فى التابوت ( آن را در صندوق بيفكن ) شايد اشاره به اين باشد كه
بدون هيچ ترس و واهمه دل از او بردار و شجاعانه در صندوقش بگذار و بى اعتنا ، به شط
نيلش بيفكن ، و ترس و وحشتى به خود راه مده .
كلمه تابوت به معنى صندوق چوبى و به عكس آنچه بعضى مى پندارند هميشه به معنى صندوقى
كه مردگان را در آن مى نهند نيست ، بلكه مفهوم وسيعى دارد كه گاهى به صندوقهاى ديگر
نيز گفته مى شود همانگونه كه در داستان طالوت و جالوت در سوره بقره ذيل آيه 248
خوانديم .
سپس اضافه مى كند : دريا مامور است كه آن را به ساحل بيفكند ، تا سرانجام دشمن من و
دشمن او وى را برگيرد ( و در دامان خويش پرورش دهد ! ) ( فليلقه اليم بالساحل ياخذه
عدو لى و عدو له ) .
جالب اينكه : كلمه عدو در اينجا تكرار شده ، و اين در حقيقت تاكيدى است بر دشمنى
فرعون هم نسبت به خداوند و هم نسبت به موسى و بنى اسرائيل ، و اشاره به اينكه كسى
كه تا اين حد در دشمنى و عداوت ، پافشارى داشت ، عاقبت خدمت و پرورش موسى را بر
عهده گرفت ، تا بشر خاكى بداند نه تنها قادر نيست با فرمان خدا به مبارزه برخيزد ،
بلكه خدا دشمن او را با دست خودش و در دامانش پرورش خواهد داد .
و هنگامى كه او اراده نابودى گردنكشان ستمگر را كند آنها را با دست خودشان نابود مى
كند ، و با آتشى كه خودشان برافروخته اند مى سوزاند ، چه قدرت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 200
عجيبى دارد ! و از آنجا كه موسى (عليه السلام) بايد در اين راه پر نشيب و فراز كه
در پيش دارد در يك سپر حفاظتى قرار گيرد ، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى
افكند آنچنان كه هر كس وى را ببيند دلباخته او مى شود ، نه تنها به كشتن او راضى
نخواهد بود بلكه راضى نمى شود كه موئى از سرش كم شود ! ، آنچنانكه قرآن در ادامه
اين آيات مى گويد : و من محبتى از خودم بر تو افكندم ( و القيت عليك محبة منى ) .
چه سپر عجيبى ، كاملا نامرئى است ، اما از فولاد و آهن محكمتر .
مى گويند : قابله موسى از فرعونيان بود و تصميم داشت گزارش تولد او را به دستگاه
جبار فرعون بدهد ، اما نخستين بار كه چشمش در چشم نوزاد افتاد گوئى برقى از چشم او
جستن كرد كه اعماق قلب قابله را روشن ساخت ، و رشته محبت او را در گردنش افكند و هر
گونه فكر بدى را از مغز او دور ساخت ! .
در اين زمينه در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : هنگامى كه موسى
(عليه السلام) متولد شد و مادر ديد نوزادش پسر است رنگ از صورتش پريد ، قابله پرسيد
چرا اينگونه رنگت زرد شد ؟ گفت : از اين مى ترسم كه سر پسرم را ببرند ، ولى قابله
گفت : هرگز چنين ترسى به خود راه مده و كان موسى لا يراه احد الا احبه ! : موسى
چنان بود كه هر كس او را مى ديد دوستش مى داشت .
و همين سپر محبت بود كه او را در دربار فرعون نيز كاملا حفظ كرد .
در پايان اين آيه مى فرمايد : هدف اين بود كه در پيشگاه من و در برابر ديدگان ( علم
) من پرورش يابى ( و لتصنع على عينى ) .
بدون شك ذره اى در آسمان و زمين از علم خدا پنهان نيست ، و همه در پيشگاه او حاضرند
اما اين تعبير در اينجا اشاره به عنايت خاصى است كه خدا نسبت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 201
به موسى و تربيت او داشت .
گرچه بعضى از مفسران جمله و لتصنع على عينى را محدود به مساله دوران شيرخوارى موسى
و مانند آن دانسته اند ولى پيدا است كه اين جمله معنى وسيعى دارد ، و هر گونه پرورش
و تربيت و ساخته شدن موسى (عليه السلام) را براى حمل پرچم رسالت با عنايت خاص
پروردگار شامل مى شود .
از قرائن موجود در اين آيات و آيات مشابه آن در قرآن مجيد ، و آنچه در روايات و
تواريخ آمده ، به خوبى استفاده مى شود كه مادر موسى (عليه السلام) سرانجام با وحشت
و نگرانى صندوقى را كه موسى در آن بود به نيل افكند ، امواج نيل آن را بر دوش خود
حمل كرد ، و مادر كه منظره را مى ديد در تب و تاب فرو رفت اما خداوند به دل او
الهام كرد كه اندوه و غمى به خود راه مده ، ما سرانجام او را سالم به تو باز مى
گردانيم .
كاخ فرعون بر گوشه اى از شط نيل ساخته شده بود ، و احتمالا شعبه اى از اين شط عظيم
از درون كاخش مى گذشت ، امواج آب صندوق نجات موسى را با خود به آن شعبه كشانيد ، در
حالى كه فرعون و همسرش در كنار آب به تماشاى امواج مشغول بودند ، ناگهان اين صندوق
مرموز توجه آنها را به خود جلب كرد ، مامورين را دستور داد تا صندوق را از آب
بگيرند ، هنگامى كه در صندوق گشوده شد با كمال تعجب نوزاد زيبائى را در آن ديدند ،
چيزى كه شايد حتى احتمال آن را نمى دادند .
فرعون متوجه شد كه اين نوزاد بايد از بنى اسرائيل باشد كه از ترس ماموران به چنين
سرنوشتى گرفتار شده است و دستور كشتن او را صادر كرد ، ولى همسرش كه نازا بود سخت
به كودك دل بست و شعاع مرموزى كه از چشم نوزاد جستن نمود در زواياى قلب آن زن نفوذ
كرد ، و او را مجذوب و فريفته خود ساخت .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 202
دست به دامن فرعون زد و در حالى كه از اين كودك به نور چشمان ( قرة عين ) تعبير مى
نمود ، تقاضا كرد از كشتنش صرف نظر شود ، حتى بالاتر از آن درخواست كرد به عنوان
فرزند خويش و مايه اميد آينده شان او را در دامان پرورش دهند ، و بالاخره با اصرار
موفق شد سخن خود را به كرسى بنشاند .
اما از سوى ديگر كودك گرسنه شده و شير مى خواهد ، گريه مى كند و اشك مى ريزد ، گريه
و اشكى كه قلب همسر فرعون را به لرزه آورده ، چاره اى نبود جز اينكه ماموران هر چه
زودتر به جستجوى دايه اى بروند ، ولى هر دايه اى آوردند نوزاد پستان او را نگرفت
چرا كه خدا مقدر كرده بود تنها به مادرش برگردد ، مامورين باز به جستجو برخاستند و
در بدر به دنبال دايه تازه اى مى گشتند .
اكنون بقيه داستان را از آيات فوق مى خوانيم : آرى اى موسى ما مقدر كرده بوديم كه
در برابر ديدگان ( علم ) ما پرورش بيابى در آن هنگام كه خواهرت ( در نزديكى كاخ
فرعون ) راه مى رفت و به دستور مادر ، مراقب اوضاع و سرنوشت تو بود ( اذ تمشى اختك
) .
او به ماموران فرعون مى گفت آيا زنى را به شما معرفى بكنم كه توانائى سرپرستى اين
نوزاد را دارد ( فتقول هل ادلكم على من يكفله ) .
و شايد اضافه كرد اين زن شير پاكى دارد كه من مطمئنم نوزاد آن را پذيرا خواهد شد .
مامورين خوشحال شدند و به اميد اينكه شايد گمشده آنها از اين طريق پيدا شود همراه
او حركت كردند ، خواهر موسى كه خود را به صورت فردى ناشناس و بيگانه ، نشان مى داد
، مادر را از جريان امر آگاه كرد ، مادر نيز بى آنكه خونسردى خود را از دست دهد ،
در حالى كه طوفانى از عشق و اميد تمام قلب او را احاطه كرده بود ، به دربار فرعون
آمد ، كودك را به دامن او انداختند كودك بوى مادر را شنيد ، بوئى آشنا ، ناگهان
پستان او را همچون جان شيرين
تفسير نمونه ج : 13 ص : 203
در برگرفت و با عشق و علاقه بسيار ، مشغول نوشيدن شير شد ، غريو شادى از حاضران
برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمايان شد .
بعضى مى گويند : فرعون از اين ماجرا تعجب كرد ، گفت : تو كيستى كه اين نوزاد شير تو
را پذيرفت ، در حالى كه ديگران را همه رد كرد ؟ مادر گفت : من زنى پاكيزه بوى و
پاكشيرم و هيچ كودكى شير مرا رد نمى كند ! .
به هر حال فرعون كودك را به او سپرد ، و همسرش تاكيد فراوان نسبت به حفظ و حراست او
كرد ، و دستور داد در فاصله هاى كوتاه كودك را به نظر او برساند .
اينجا است كه قرآن مى گويد : ما تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش به تو روشن شود
، و غم و اندوهى به خود راه ندهد ( فرجعناك الى امك كى تقر عينها و لا تحزن ) .
و بتواند با آسودگى خاطر و اطمينان از عدم وجود خطرى براى او از ناحيه فرعونيان به
پرورش فرزند بپردازد .
از جمله فوق چنين مى توان استفاده كرد كه فرعون كودك را به مادر سپرد تا او را به
خانه خويش بياورد ، ولى طبيعى است نوزادى كه فرزند خوانده فرعون ! و مورد علاقه
شديد همسر او است بايد در فاصله هاى كوتاه به نظر آنها برسد .
سالها گذشت ، و موسى (عليه السلام) در ميان هاله اى از لطف و محبت خداوند و محيطى
امن و امان پرورش يافت ، كم كم به صورت نوجوانى درآمد .
روزى از راهى عبور مى كرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول ديد كه يكى
از بنى اسرائيل و ديگرى از قبطيان ( مصريان و هواخواهان فرعون ) بود ، از آنجا كه
هميشه بنى اسرائيل تحت فشار و آزار قبطيان ستمگر بودند ، موسى به كمك مظلوم كه از
بنى اسرائيل بود شتافت و براى دفاع از او ، مشتى محكم بر پيكر مرد قبطى وارد آورد ،
اما اين دفاع از مظلوم به جاى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 204
باريكى رسيد ، و همان يك مشت كار قبطى را ساخت .
موسى از اين ماجرا ناراحت شد چرا كه ماموران فرعون سرانجام متوجه شدند كه اين قتل
به دست چه كسى واقع شده ، و شديدا به تعقيب او برخاستند .
اما موسى طبق توصيه بعضى از دوستانش ، مخفيانه از مصر بيرون آمد و به سوى مدين
شتافت و در آنجا محيطى امن و امان در كنار شعيب پيغمبر كه شرح آن به خواست خدا در
تفسير سوره قصص خواهد آمد پيدا كرد .
اينجا است كه قرآن مى گويد : تو كسى را كشتى و در اندوه فرو رفتى ، اما ما تو را از
آن غم و اندوه رهائى بخشيديم ( و قتلت نفسا فنجيناك من الغم ) .
و پس از آن تو را در كوره هاى حوادث يكى بعد از ديگرى آزموديم ( و فتناك فتونا ) .
پس از آن ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى ( فلبثت سنين فى اهل مدين ) و بعد
از پيمودن اين راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بيرون آمدن از كوره حوادث با
سرافرازى و پيروزى سپس در زمانى كه براى گرفتن فرمان رسالت مقدر بود به اينجا آمدى
( ثم جئت على قدر يا موسى ) .
كلمه قدر به گفته بسيارى از مفسران به معنى زمانى است كه مقدر شده بود موسى به
رسالت برگزيده شود ، ولى بعضى ديگر آن را به معنى مقدار گرفته اند ، همانگونه كه در
بعضى از آيات قرآن نيز به همين معنى آمده است ( سوره حجر آيه 21 ) طبق اين تفسير
معنى جمله چنين خواهد بود : اى موسى بعد از اين فراز و نشيبها و امتحانات گوناگون و
زندگى ممتد در جوار پيامبر بزرگى همچون شعيب پرورش يافتى ، سرانجام داراى قدر و
مقام و شخصيتى شدى كه آماده پذيرش وحى گشتى .
سپس اضافه مى كند : من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم ( و اصطنعتك لنفسى )
براى وظيفه سنگين دريافت وحى ، براى قبول رسالت ،
تفسير نمونه ج : 13 ص : 205
براى هدايت و رهبرى بندگانم ، تو را پرورش دادم و در كورانهاى حوادث آزمودم و نيرو
و توان بخشيدم و اكنون كه اين ماموريت بزرگ بر دوش تو گذارده مى شود از هر نظر
ساخته شده اى ! .
اصطناع از ماده صنع به معنى اصرار و اقدام مؤكد براى اصلاح چيزى است ( آنگونه كه
راغب در مفردات گفته است ) يعنى تو را از هر نظر اصلاح كردم گوئى براى خودم مى
خواهم ، و اين محبت آميزترين سخنى است كه خداوند در حق اين پيامبر بزرگ فرمود ، و
به گفته بعضى شبيه سخنى است كه حكماء گفته اند ان الله تعالى اذا احب عبدا تفقده
كما يتفقد الصديق صديقه : خداوند هنگامى كه بنده اى را دوست دارد آنچنان از او تفقد
مى كند كه دوست مهربان نسبت به دوستش .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 206
اذْهَب أَنت وَ أَخُوك بِئَايَتى وَ لا تَنِيَا فى ذِكْرِى(42) اذْهَبَا إِلى
فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طغَى(43) فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ
يَتَذَكَّرُ أَوْ يخْشى(44) قَالا رَبَّنَا إِنَّنَا نخَاف أَن يَفْرُط عَلَيْنَا
أَوْ أَن يَطغَى(45) قَالَ لا تخَافَا إِنَّنى مَعَكمَا أَسمَعُ وَ أَرَى(46)
فَأْتِيَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسولا رَبِّك فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنى إِسرءِيلَ وَ لا
تُعَذِّبهُمْ قَدْ جِئْنَك بِئَايَة مِّن رَّبِّك وَ السلَمُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ
الهُْدَى(47) إِنَّا قَدْ أُوحِىَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَاب عَلى مَن كَذَّب وَ
تَوَلى(48)
ترجمه :
42 - تو و برادرت با آيات من به سوى فرعون برويد ، و در ياد من كوتاهى نكنيد .
43 - به سوى فرعون برويد كه طغيان كرده است .
44 - اما به نرمى با او سخن بگوئيد شايد متذكر شود يا از ( خدا ) بترسد .
45 - ( موسى و هارون ) گفتند : پروردگارا ! از اين مى ترسيم كه او بر ما پيشى بگيرد
يا طغيان كند .
46 - فرمود نترسيد ، من با شما هستم ( همه چيز را ) مى شنوم و مى بينم !
تفسير نمونه ج : 13 ص : 207
47 - شما به سراغ او برويد و بگوئيد : ما فرستاده هاى پروردگار توئيم ، بنى اسرائيل
را با ما بفرست ، و آنها را شكنجه و آزار مكن ، ما آيت روشنى از سوى پروردگارت براى
تو آورده ايم و سلام و درود بر آن كس باد كه از هدايت پيروى مى كند .
48 - ( به او بگوئيد ) به ما وحى شده كه عذاب بر كسى است كه ( آيات الهى ) را تكذيب
كند و سرپيچى نمايد .
تفسير : نخستين برخورد با فرعون جبار
اكنون كه همه چيز روبراه شده ، و تمام وسائل لازم در اختيار موسى قرار گرفته ، او و
برادرش هارون را هر دو با هم مخاطب ساخته مى گويد : تو و برادرت با آيات من كه در
اختيارتان گذارده ام برويد ( اذهب انت و اخوك باياتى ) .
آياتى كه هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مى شود ، و هم ساير نشانه هاى پروردگار و
تعليمات و برنامه هائى كه خود نيز بيانگر حقانيت دعوت او است ، بخصوص اينكه اين
تعليمات پر مغز به وسيله مردى كه ظاهرا قسمت عمده عمرش را به چوپانى پرداخته اظهار
مى شود .
و براى تقويت روحيه آنها و تاكيد بر تلاش و كوشش هر چه بيشتر ، اضافه مى كند در ذكر
و ياد من و اجراى فرمانهايم سستى به خرج ندهيد ( و لا تنيا فى ذكرى ) .
چرا كه سستى و ترك قاطعيت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد ، محكم بايستيد و از
هيچ حادثه اى نهراسيد ، و در برابر هيچ قدرتى ، سست نشويد .
بعد از آن ، هدف اصلى اين حركت و نقطه اى را كه بايد به سوى آن جهت گيرى شود ، مشخص
ميسازد و مى گويد به سوى فرعون برويد ، چرا كه او طغيان كرده است ( اذهبا الى فرعون
انه طغى ) .
عامل تمام بدبختيهاى اين سرزمين پهناور او است ، و تا او اصلاح نشود هيچ كارى ساخته
نيست ، چرا كه عامل پيشرفت يا عقب افتادگى ، خوشبختى يا بدبختى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 208
يك ملت ، قبل از هر چيز ، رهبران و سردمداران آن ملت است و لذا بايد هدف گيرى شما
قبل از همه به سوى آنها باشد .
درست است كه هارون در آن موقع در آن بيابان حاضر نبود ، و بطورى كه مفسران گفته اند
خداوند او را از اين ماجرا آگاه ساخت و او به استقبال برادرش موسى براى انجام اين
ماموريت به بيرون مصر آمد ، ولى به هر حال هيچ مانعى ندارد كه دو نفر مخاطب قرار
گيرند و ماموريت براى انجام كارى پيدا كنند ، در حالى كه تنها يكى حاضر باشد و در
تعبيرات فارسى روزانه نيز از اين نمونه بسيار داريم ، مثل اينكه مى گوئيم : تو و
برادرت كه فردا از سفر مى آيد نزد من آئيد .
سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز كار به اين شرح ، بيان مى فرمايد براى
اينكه بتوانيد در او نفوذ كنيد و اثر بگذاريد با سخن نرم با او سخن بگوئيد ، شايد
متذكر شود يا از خدا بترسد ( فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى ) فرق ميان
يتذكر و يخشى در اينجا اين است كه : اگر با سخن نرم و ملايم با او روبرو شويد و در
عين حال مطالب را با صراحت و قاطعيت بيان كنيد يك احتمال اينست كه او دلائل منطقى
شما را از دل بپذيرد و ايمان آورد احتمال ديگر اينكه لااقل از ترس مجازات الهى در
دنيا يا آخرت و بر باد رفتن قدرتش ، سر تسليم فرود آورد و با شما مخالفت نكند .
البته احتمال سومى نيز وجود دارد و آن اينكه نه متذكر شود و نه از خدا بترسد ، بلكه
راه مخالفت و مبارزه را پيش گيرد كه با تعبير لعل ( شايد ) به آن اشاره شده است .
و در اين صورت نسبت به او اتمام حجت شده است ، و در هيچ حال اجراى اين برنامه بى
فايده نيست .
بدون شك خداوند مى دانست سرانجام كار او به كجا خواهد رسيد ولى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 209
تعبيرات فوق ، درسى است براى موسى و هارون و همه رهبران راه الهى .
اما با اين حال موسى و هارون از اين معنى نگران بودند كه ممكن است اين مرد قلدر و
زورمند مستكبر كه آوازه خشونت و سرسختى او همه جا پيچيده بود قبل از آنكه موسى
(عليه السلام) و هارون (عليه السلام) ابلاغ دعوت كنند ، پيش دستى كرده ، آنها را از
بين ببرد ، لذا عرضه داشتند پروردگارا ! ما از اين مى ترسيم كه او قبل از آنكه به
سخنان ما گوش فرا دهد ، فرمان مجازات صادر كند و پيام تو به گوش او و اطرافيانش
نرسد ، و يا بعد از شنيدن طغيانگرى آغاز نمايد ( قالا ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا
او ان يطغى ) .
يفرط از ماده فرط ( بر وزن شرط ) به معنى پيش افتادن است و به همين جهت به كسى كه
قبل از همه وارد آبگاه مى شود ، فارط مى گويند در سخنان على (عليه السلام) كه در
برابر قبرهاى مردگان ، پشت دروازه كوفه فرمود مى خوانيم : انتم لنا فرط سابق : شما
پيشگامان اين قافله بوديد و قبل از ما به ديار آخرت شتافتيد .
به هر حال موسى و برادرش از دو چيز بيم داشتند ، نخست آنكه فرعون قبل از آنكه
سخنانشان را بشنود شدت عمل به خرج دهد ، و يا بعد از شنيدن بلافاصله و بدون مطالعه
دست به چنين اقدامى بزند و در هر دو حال ماموريت آنها به خطر بيفتد و ناتمام بماند
.
اما خداوند به آنها بطور قاطع فرمود : شما هرگز نترسيد ، من خود با شما هستم مى
شنوم و مى بينم ( قال لا تخافا اننى معكما اسمع و ارى ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 210
بنا بر اين با وجود خداوند توانائى كه همه جا با شما است و به همين دليل همه چيز ،
همه سخنها را مى شنود ، و همه چيز را مى بيند و حامى و پشتيبان شما است ، ترس و
وحشت معنائى ندارد .
سپس دقيقا چگونگى پياده كردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله كوتاه و قاطع و
پرمحتوا براى آنها بيان مى فرمايد ، كه يكى مربوط به اصل ماموريت است و ديگرى بيان
محتواى ماموريت و سومى دليل و سند و چهارمى تشويق پذيرندگان و سرانجام تهديد
مخالفان .
نخست مى گويد : شما به سراغ او برويد و به او بگوئيد ما فرستادگان پروردگار توئيم (
فاتياه فقولا انا رسولا ربك ) .
جالب اينكه بجاى پروردگار ما مى گويد پروردگار تو ، تا عواطف فرعون را متوجه اين
نكته سازند كه او پروردگارى دارد و اينها نمايندگان پروردگار اويند ، ضمنا بطور
كنايه به او فهمانده باشند كه ادعاى ربوبيت از هيچكس صحيح نيست و مخصوص خدا است .
ديگر اينكه بنى اسرائيل را همراه ما بفرست و آنها را اذيت و آزار مكن ( فارسل معنا
بنى اسرائيل و لا تعذبهم ) .
درست است كه دعوت موسى تنها براى نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان نبوده ، بلكه
به گواهى ساير آيات قرآن به منظور نجات خود فرعون و فرعونيان از چنگال شرك و بت
پرستى نيز بوده است ، ولى اهميت اين موضوع و ارتباط منطقى آن با موسى سبب شده است
كه او مخصوصا انگشت روى اين مساله بگذارد چرا كه استثمار و به بردگى كشيدن بنى
اسرائيل با آنهمه شكنجه و آزار مطلبى نبوده است كه قابل توجيه باشد .
سپس اشاره به دليل و مدرك خود كرده مى گويد به او بگوئيد ما نشانه اى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 211
از پروردگارت براى تو آورده ايم ( قد جئناك باية من ربك ) .
ما بيهوده سخن نمى گوئيم و بى دليل حرفى نمى زنيم ، بنا بر اين به حكم عقل لازم است
لااقل در سخنان ما بينديشى و اگر درست بود بپذيرى .
سپس به عنوان تشويق مؤمنان اضافه مى كنند درود بر آنها كه از هدايت پيروى مى كنند (
و السلام على من اتبع الهدى ) .
اين جمله ممكن است به معنى ديگرى نيز اشاره باشد و آن اينكه سلامت در اين جهان و
جهان ديگر از ناراحتيها و رنجها و عذابهاى دردناك الهى ، و مشكلات زندگى فردى و
اجتماعى از آن كسانى است كه از هدايت الهى پيروى كنند و اين در حقيقت نتيجه نهائى
دعوت موسى است .
سرانجام عاقبت شوم سرپيچى از اين دعوت را نيز به او بفهمانيد و بگوئيد به ما وحى
شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه تكذيب آياتش كرده و از فرمانش سرپيچى
نمايند خواهد گرفت ! ( انا قد اوحى الينا ان العذاب على من كذب و تولى ) .
ممكن است توهم شود كه ذكر اين جمله با گفتار ملايمى كه به آن مامور بودند تناسب
ندارد ، ولى اين اشتباه است ، چه مانعى دارد كه يك طبيب دلسوز با لحن ملايم به
بيمارش بگويد ، هر كس از اين دارو استفاده كند نجات مى يابد و هر كس نكند مرگ
دامانش را خواهد گرفت .
اين بيان نتيجه برخورد نامناسب به يك واقعيت است و تهديد خاص و برخورد خصوصى و شدت
عمل در آن وجود ندارد ، و به تعبير ديگر اين واقعيتى است كه بايد بى پرده به فرعون
گفته مى شد .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 212
نكته ها :
1 - قدرت نمائى عجيب خدا
در طول تاريخ بسيار ديده ايم افرادى قلدر و زورمند به مبارزه در برابر قدرت حق
برخاسته اند ، ولى جالب اينكه در هيچ مورد خداوند لشكريان زمين و آسمان را براى
كوبيدن آنها بسيج نمى كند ، بلكه آنچنان ساده و آسان ، آنها را مغلوب مى كند كه
هيچكس تصور آنرا هم نمى كرد .
مخصوصا بسيار مى شود كه خود آنها را دنبال وسائل مرگشان مى فرستد و ماموريت
اعدامشان را به خودشان مى سپارد ! .
در همين داستان فرعون مى بينيم دشمن اصلى او يعنى موسى را در دامان خود او پرورش مى
دهد ، و در حوزه حفاظت او وارد ميسازد ! و جالبتر اينكه طبق نقل تواريخ ، قابله
موسى از قبطيان بود ، نجارى كه صندوق نجات او را ساخت نيز يك قبطى بود ، گيرندگان
صندوق از آب ماموران فرعون بودند ، و گشاينده صندوق ، شخص همسر او بود ، به وسيله
دستگاه فرعون از مادر موسى (عليه السلام) دعوت به عنوان دايه شير دهنده شد ، و
تعقيب موسى بعد از ماجراى قتل مرد قبطى ، از ناحيه فرعونيان ، سبب هجرت او به مدين
و گذراندن يك دوره آموزش و تربيت كامل در مكتب شعيب پيغمبر گشت .
آرى هنگامى كه خدا مى خواهد قدرت خود را نشان دهد ، اين چنين مى كند تا همه
گردنكشان بدانند كوچكتر از آن هستند كه در برابر اراده و مشيتش عرض اندام كنند .
2 - برخورد ملايم و محبت آميز با دشمنان
براى نفوذ در قلوب مردم ( هر چند افراد گمراه و بسيار آلوده باشند ) نخستين دستور
قرآن برخورد ملايم و توأم با مهر و عواطف انسانى است ، و توسل به خشونت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 213
مربوط به مراحل بعد است كه برخوردهاى دوستانه اثر نگذارد .
هدف آنست كه مردم جذب شوند ، متذكر شوند و راه را پيدا كنند يا از عواقب شوم كار بد
خود بترسند ( لعله يتذكر او يخشى ) .
هر مكتبى بايد جاذبه داشته باشد ، و بى دليل ، افراد را از خود دفع نكند سرگذشت
پيامبران و ائمه دين (عليهم السلام) بخوبى نشان مى دهد كه آنها هرگز از اين برنامه
در تمام طول عمرشان انحراف پيدا نكردند .
آرى ممكن است ، هيچ برنامه محبت آميزى در دل سياه بعضى اثر نگذارد ، و راه منحصرا
توسل به خشونت باشد ، آن در جاى خود صحيح است ، اما نه به عنوان يك اصل كلى و براى
آغاز كار ، برنامه نخستين محبت است و ملايمت ، و اين همان درسى است كه آيات فوق به
روشنى به ما مى گويد .
جالب اينكه در بعضى از روايات مى خوانيم : حتى موسى مامور بود ، فرعون را با بهترين
نامش صدا كند ، شايد در دل تاريك او اثر بگذارد .
3 - آيا وحى به غير پيامبران مى شود ؟
بى شك وحى در قرآن مجيد معانى گوناگونى دارد .
گاهى به معنى صداى آهسته ، يا چيزى را آهسته گفتن آمده ، ( اين معنى اصلى آن در لغت
عرب است ) .
گاهى به معنى اشاره رمزى به چيزى مى باشد مانند فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة و عشيا :
زكريا كه زبانش در آن ساعت از كار افتاده بود با اشاره به بنى اسرائيل گفت خدا را
صبح و عصر تسبيح كنيد - ( مريم - 11 ) .
و گاه به معنى الهام غريزى است مانند اوحى ربك الى النحل : خداوند به زنبور عسل
الهام غريزى كرد ( نحل - 68 ) .
گاه به معنى فرمان تكوينى است ، فرمانى كه با زبان آفرينش داده مى شود
تفسير نمونه ج : 13 ص : 214
مانند : يومئذ تحدث اخبارها بان ربك اوحى لها : در قيامت زمين خبرهاى خود را بازگو
مى كند چرا كه پروردگارت به او وحى كرده است ( زلزال - 5 ) .
و گاه به معنى الهام مى آيد ، الهامى كه به قلب افراد با ايمان مى فرستد هر چند
پيامبر و امام نباشد ، مانند : اذ اوحينا الى امك ما يوحى : ما به مادر تو اى موسى
آنچه بايد وحى كنيم كرديم ( طه - 38 ) .
اما يكى از مهمترين موارد استعمال آن در قرآن مجيد پيامهاى الهى است كه مخصوص
پيامبران است ، مانند انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح و النبيين من بعده : ما
به تو وحى فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم ( نساء -
163 ) .
بنا بر اين كلمه وحى ، مفهوم وسيع و جامعى دارد كه همه اين موارد را شامل مى شود و
به اين ترتيب تعجب نخواهيم كرد اگر در آيات فوق ، كلمه وحى در مورد مادر موسى به
كار رفته است .
4 - پاسخ به يك سؤال
ممكن است براى بعضى با مطالعه آيات فوق ، اين سؤال پيدا شود كه چرا موسى (عليه
السلام) با آن وعده هاى الهى باز هم دچار نگرانى و ترديد و دلهره مى شود ؟ تا آنجا
كه خداوند به او صريحا مى گويد ، برويد من همه جا با شما هستم ، همه سخنان را مى
شنوم ، و همه چيز را مى بينم ، و هيچ جاى نگرانى نيست .
پاسخ اين سؤال از اينجا روشن مى شود كه اين ماموريت براستى ماموريت بسيار سنگينى
بود ، موسى كه ظاهرا يك چوپان است ، مى خواهد تنها با برادرش به جنگ مرد قلدر و
زورمند و سركشى برود كه بزرگترين قدرتهاى آن زمان در اختيار او بوده است ، و تازه
ماموريت دارد اولين دعوت را از خود فرعون
تفسير نمونه ج : 13 ص : 215
شروع كند ، نه اينكه نخست به سراغ ديگران برود و لشگر و يار و ياور فراهم آورد ،
بلكه بايد نخستين جرقه را بر قلب فرعون بزند ، اين براستى ماموريت بسيار پيچيده و
فوق العاده مشكلى بوده است ، بعلاوه ما مى دانيم كه علم و آگاهى مراتبى دارد ،
بسيار مى شود انسان چيزى را يقينا مى داند ، اما مايل است به مرحله علم اليقين و
اطمينان عينى برسد ، همانگونه كه ابراهيم با ايمان قاطعش نسبت به معاد از خدا تقاضا
كرد صحنه اى از زنده شدن مردگان را در اين جهان با چشم خود ببيند تا اطمينان خاطر
بيشترى پيدا كند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 216
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَمُوسى(49) قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كلَّ شىْء
خَلْقَهُ ثمَّ هَدَى(50) قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأُولى(51) قَالَ عِلْمُهَا
عِندَ رَبى فى كِتَب لا يَضِلُّ رَبى وَ لا يَنسى(52) الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ
الأَرْض مَهْداً وَ سلَك لَكُمْ فِيهَا سبُلاً وَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً
فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَجاً مِّن نَّبَات شتى(53) كلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعَمَكُمْ
إِنَّ فى ذَلِك لاَيَت لأُولى النُّهَى(54) * مِنهَا خَلَقْنَكُمْ وَ فِيهَا
نُعِيدُكُمْ وَ مِنهَا نخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى(55)
|