بعدی 

تفسير نمونه ج : 13 ص : 108
پس از توصيف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن ، بهشتيان را در يك جمله كوتاه معرفى كرده مى گويد : اين همان بهشتى است كه ما به ارث به بندگان پرهيزگار مى دهيم ( تلك الجنة التى نورث من عبادنا من كان تقيا ) .
و به اين ترتيب كليد در بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز تقوا نيست .
گرچه تعبير به عبادنا ( بندگان ما ) اشاره اجمالى به ايمان و تقوا دارد ولى اينجا جائى نيست كه به اشاره اجمالى اكتفا شود ، بلكه با صراحت بايد اين حقيقت بيان گردد كه بهشت تنها جاى پرهيزكاران است .
باز در اينجا به كلمه ارث برخورد مى كنيم كه معمولا به اموالى گفته مى شود كه از كسى به ديگرى بعد از مرگش انتقال مى يابد ، در حالى كه بهشت مال كسى نبوده و انتقالى ظاهرا در كار نيست .
پاسخ اين سؤال را از دو راه مى توان گفت :
1 - ارث از نظر لغت به معنى تمليك آمده است و منحصر به انتقال مالى از ميت به بازماندگانش ، نمى باشد .
2 - در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : ما من احد الا و له منزل فى الجنة و منزل فى النار ، فاما الكافر فيرث المؤمن منزله من النار ، و المؤمن يرث الكافر منزله من الجنة : هر كس بدون استثناء منزلگاهى در بهشت و منزلگاهى در دوزخ دارد ، كافران منزلگاه دوزخى مؤمنان را به ارث ميبرند ، و مؤمنان جايگاه بهشتى كافران را ! ذكر اين نكته نيز لازم است كه وراثت به آن معنى كه در حديث آمده
تفسير نمونه ج : 13 ص : 109
بر اساس پيوندهاى نسبى نيست ، بلكه بر اثر پيوند مكتبى و عملى تقوا است .
از شان نزولى كه بعضى از مفسران در آيه فوق نقل كرده اند نيز همين معنى استفاده مى شود كه يكى از مشركان به نام عاص بن وائل مزد كارگر خود را ( كه گويا مرد مسلمانى بوده است ) نپرداخت و به طعنه گفت : اگر آنچه محمد مى گويد ، حق باشد ما از هر كس به نعمتهاى بهشت سزاوارتريم ، در همانجا مزد اين كارگر را بطور كامل خواهم پرداخت ! آيه فوق نازل شد و گفت : اين بهشت مخصوص بندگان با تقوا است .
وَ مَا نَتَنزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّك لَهُ مَا بَينَ أَيْدِينَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَينَ ذَلِك وَ مَا كانَ رَبُّك نَسِيًّا(64) رَّب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا فَاعْبُدْهُ وَ اصطبرْ لِعِبَدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سمِيًّا(65)
ترجمه :
64 - ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم آنچه پيش روى ما و پشت سر ما و ما بين اين دو ميباشد همه از آن او است و پروردگارت هرگز فراموش كار نبوده ( و نيست ) .
65 - همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد ، او را پرستش كن ، و در راه عبادتش شكيبا باش ، آيا مثل و مانندى براى او پيدا مى كنى ؟ !
شان نزول :
جمعى از مفسران در شان نزول آيات فوق چنين آورده اند كه چند روزى ، وحى قطع شد ، و جبرئيل پيك وحى الهى به سراغ پيامبر نيامد ، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و جبرئيل بر پيامبر نازل شد ، به او فرمود : چرا دير كردى ؟ من
تفسير نمونه ج : 13 ص : 110
بسيار مشتاق تو بودم ، جبرئيل گفت ، من به تو مشتاقترم ! ولى من بنده اى مامورم هنگامى كه مامور شوم مى آيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مى كنم .

تفسير : بندگانيم جان و دل بر كف
گرچه براى اين آيات شان نزول خاصى است كه در بالا ذكر شد ، ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه پيوند و ارتباطى منطقى با آيات گذشته داشته باشد ، چرا كه تاكيدى است بر اينكه هر چه جبرئيل در آيات پيشين آورده همه بى كم و كاست از ناحيه خدا است ، و چيزى از خود او نيست ، نخستين آيه از زبان پيك وحى مى گويد : ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم ( و ما نتنزل الا بامر ربك ) .
همه چيز از او است و ما بندگانيم جان و دل بر كف آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما ، و آنچه در ميان اين دو است همه از آن او است ( له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك ) .
خلاصه آينده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاك پروردگار است .
و اين را نيز بدان كه پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست ( و ما كان ربك نسيا ) .
بعضى از مفسران براى جمله له ما بين ايدينا و ما خلفنا و ما بين ذلك تفسيرهاى متعددى كه احيانا بالغ بر يازده تفسير ميشود ذكر كرده اند ، ولى آنچه در
تفسير نمونه ج : 13 ص : 111
بالا آورديم از همه مناسبتر به نظر مى رسد .
سپس اضافه مى كند : اينها همه به فرمان پروردگار تو است پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد ( رب السماوات و الارض و ما بينهما ) .
حال كه چنين است و همه خطوط به او منتهى مى شود ، تنها او را پرستش كن ( فاعبده ) .
عبادتى توأم با توحيد و اخلاص و از آنجا كه در اين راه - راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا - مشكلات و سختيها فراوان است ، اضافه مى كند : و در راه عبادت او صابر و شكيبا باش ( و اصطبر لعبادته ) .
و در آخرين جمله مى گويد : آيا مثل و مانندى براى خداوند پيدا مى كنى ؟ ( هل تعلم له سميا ) .
اين جمله در حقيقت دليلى است بر آنچه در جمله قبل آمده ، يعنى مگر براى ذات پاكش شريك و مانندى هست كه دست به سوى او دراز كنى و او را پرستش نمائى ؟ ! كلمه سمى گرچه به معنى همنام است ، ولى روشن است كه منظور در اينجا تنها نام نيست بلكه محتواى نام است ، يعنى آيا كسى غير از خدا ، خالق رازق ، محيى ، مميت ، عالم و قادر به همه چيز و بر همه چيز پيدا خواهى كرد ؟
تفسير نمونه ج : 13 ص : 112
وَ يَقُولُ الانسنُ أَ ءِذَا مَا مِت لَسوْف أُخْرَجُ حَياًّ(66) أَ وَ لا يَذْكرُ الانسنُ أَنَّا خَلَقْنَهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَك شيْئاً(67) فَوَ رَبِّك لَنَحْشرَنَّهُمْ وَ الشيَطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا(68) ثمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كلِّ شِيعَة أَيهُمْ أَشدُّ عَلى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا(69) ثمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلى بهَا صِلِيًّا(70)
ترجمه :
66 - انسان مى گويد : آيا پس از مردن در آينده زنده ( از قبر ) بيرون خواهم آمد .
67 - آيا انسان به خاطر نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم در حالى كه چيزى نبود .
68 - سوگند به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين محشور مى كنيم ، بعد همه را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو در آمده اند حاضر مى سازيم !
69 - سپس از هر گروه و جمعيتى كسانى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركش تر بوده اند جدا مى كنيم .
70 - بعد از آن ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم ( و آنها را پيش از ديگران مجازات خواهيم كرد ) .

شان نزول :
آيات نخست - طبق گفته جمعى از مفسران در مورد ابى بن خلف يا
تفسير نمونه ج : 13 ص : 113
وليد بن مغيره نازل شده كه قطعه استخوان پوسيده اى را در دست گرفته بودند و آنرا با دست خود نرم مى كردند و در برابر باد مى پاشيدند ، تا هر ذره اى از آن به گوشه اى پراكنده گردد ، و مى گفتند ، محمد را بنگريد كه گمان مى كند خداوند ما را بعد از مردن و پوسيده شدن استخوانهايمان مثل اين استخوان ، بار ديگر زنده مى كند ، چنين چيزى ابدا ممكن نيست ! .
اين آيات نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها گفت ، پاسخى كه براى همه انسانها در همه قرون و اعصار ، مفيد و آموزنده است .

تفسير : توصيفى از دوزخيان
در آيات گذشته بحثهاى قابل ملاحظه اى در باره رستاخيز و بهشت و دوزخ به ميان آمد ، آيات مورد بحث نيز در همين زمينه سخن مى گويد .
در آيه نخست گفتار منكران معاد را چنين بازگو مى كند انسان مى گويد : آيا هنگامى كه من مردم ، در آينده زنده مى شوم و سر از قبر برمى دارم ؟ ! ( و يقول الانسان ء اذا ما مت لسوف اخرج حيا ) .
البته اين استفهام يك استفهام انكارى است ، يعنى چنين چيزى امكان ندارد اما تعبير به انسان ( مخصوصا با الف و لام جنس ) با اينكه مناسب بود به جاى آن كافر گفته شود ، شايد از اين روست كه اين سؤال در طبع هر انسانى در ابتدا كم و بيش نهفته است كه با شنيدن مساله زندگى بعد از مرگ فورا علامت استفهامى در ذهن او ترسيم مى شود .
بلافاصله با همان لحن و تعبير به آن پاسخ مى گويد كه : آيا انسان اين واقعيت را به ياد نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم ، و او ابدا چيزى نبود ؟ ! ( ا و لا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم يك شيئا ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 114
تعبير به الانسان در اينجا نيز ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه انسان با آن استعداد و هوش خداداد نبايد در برابر چنين سؤالى خاموش بنشيند ، بايد خودش با يادآورى خلقت نخستين به آن پاسخ گويد و گرنه حقيقت انسانيت خود را به كار نگرفته است .
اين آيات مانند بسيارى از آيات مربوط به معاد تكيه روى معاد جسمانى دارد ، و الا اگر بنا بود تنها روح باقى بماند و بازگشت جسم به زندگى مطرح نباشد ، نه آن سؤال جا داشت و نه اين پاسخ .
به هر حال اين منطق را كه قرآن براى اثبات معاد در اينجا به كار گرفته در مواردى ديگر از قرآن نيز آمده است ، از جمله در اواخر سوره يس كه با همين تعبير انسان مطرح شده است او لم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشاها اول مرة و هو بكل خلق عليم : آيا انسان نمى انديشد كه ما او را از نطفه آفريده ايم ، و سپس اين نطفه ناچيز به انسانى سخنگو كه از خود دفاع مى كند تغيير شكل يافت اما با اين حال اين انسان مثلى براى ما زد و آفرينش خود را بكلى فراموش كرد و گفت چه كسى است كه استخوانهاى پوسيده را بار ديگر زنده كند ؟ بگو همان خدائى كه او را نخستين بار آفريده ، زنده خواهد كرد ، و او به همه مخلوقات خود دانا است ( سوره يس - 77 - 79 ) .
بعضى از مفسران در اينجا سؤالى مطرح كرده اند كه اگر اين دليل درست است كه هر كس كارى را انجام داد قدرت دارد مانند آن را نيز انجام بدهد پس
تفسير نمونه ج : 13 ص : 115
چرا ما كارهائى را انجام مى دهيم و گاه نمى توانيم عين همان را تكرار كنيم ؟ مثلا گاهى قطعه شعرى بسيار عالى مى سرائيم و يا خط بسيار زيبائى مى نويسيم ، اما بعدا هر چه تلاش مى كنيم مثل آن را نمى توانيم انجام دهيم .
پاسخى را كه ما براى اين سؤال انتخاب كرده ايم اين است كه درست است كه ما اعمال خود را از روى اراده و اختيار انجام مى دهيم ، ولى گاهى يك سلسله امور غير اختيارى در بعضى از ويژگيهاى افعال ما اثر مى گذارد ، لرزش نامحسوس دست ما گاه در شكل دقيق حروف مؤثر است ، و از اين گذشته قدرت و استعداد ما هميشه يكسان نيست ، گاه عواملى پيش مى آيد كه تمام نيروى درونى ما را بسيج مى كند ، و ما مى توانيم به اصطلاح شاهكارى بيافرينيم ، ولى گاه عوامل محركه ضعيف است و تمام نيروى ما بسيج نمى شود ، به همين دليل كار مرتبه دوم به خوبى مرتبه اول انجام نمى گيرد .
ولى خداوندى كه قدرتش بى انتها است ، اين گونه مسائل براى او مطرح نيست ، هر كارى را انجام دهد عين آن را بى كم و كاست مى تواند تكرار كند .
در آيه بعد با لحن بسيار قاطع ، منكران معاد و گنهكاران بى ايمان را تهديد مى كند و مى گويد : قسم به پروردگارت كه ما همه آنها را با شياطينى كه آنان را وسوسه مى كردند و يا معبودشان بودند ، همه را محشور مى كنيم ( فو ربك لنحشرنهم و الشياطين ) .
سپس همه آنها را گرداگرد جهنم در حالى كه به زانو درآمده اند حاضر مى كنيم ( ثم لنحضرنهم حول جهنم جثيا ) .
اين آيه نشان مى دهد كه دادگاه افراد بى ايمان و گنهكار در نزديكى جهنم است ! .
تعبير جثيا ( با توجه به اينكه جثى جمع جاثى به معنى كسى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 116
است بر سر زانو نشسته ) شايد اشاره به ضعف و ناتوانى و ذلت و زبونى آنها باشد ، گوئى قدرت ندارند بر سر پا بايستند ، البته اين كلمه معانى ديگرى هم دارد از جمله اينكه بعضى جثى را به معنى گروه گروه تفسير كرده اند ، و بعضى به معنى انبوه و متراكم بر روى هم ، همانند خاكها و سنگها ، ولى تفسير اول مناسبتر و مشهورتر است .
و از آنجا كه اولويتها در آن دادگاه عدل منظور مى شود در آيه بعد مى گويد : ما اول به سراغ سركشترين و ياغى ترين افراد مى رويم ، ما از هر گروه و جمعيتى افرادى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركش تر بودند جدا مى كنيم ( ثم لننزعن من كل شيعة ايهم اشد على الرحمن عتيا ) .
همان بى شرمانى كه حتى مواهب خداى رحمان را به دست فراموشى سپردند و در برابر ولى نعمت خود به گستاخى و طغيان و ياغى گرى برخاستند ، آرى اينها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند ! باز روى اين معنى تاكيد كرده مى گويد : ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم ( ثم لنحن اعلم بالذين هم اولى بها صليا ) .
دقيقا آنها را انتخاب مى كنيم و در اين انتخاب هيچگونه اشتباهى رخ نخواهد داد .
صلى مصدر است كه هم به معنى روشن كردن آتش ، و هم چيزى را كه با آتش مى سوزانند آمده است .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 117
وَ إِن مِّنكمْ إِلا وَارِدُهَا كانَ عَلى رَبِّك حَتْماً مَّقْضِيًّا(71) ثمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوا وَّ نَذَرُ الظلِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا(72)
ترجمه :
71 - و همه شما ( بدون استثنا ) وارد جهنم مى شويد ، اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان ! !
72 - سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهائى مى بخشيم ، و ظالمان را در حالى كه ( از ضعف و ذلت ) به زانو در آمده اند در آن رها مى كنيم .

تفسير :

همه وارد جهنم مى شوند ؟ !
آيات فوق نيز ادامه بحث در ويژگيهاى رستاخيز و پاداش و كيفر است .
نخست به مطلبى كه شايد شنيدنش براى غالب مردم شگفت انگيز باشد اشاره كرده مى گويد : همه شما بدون استثنا وارد جهنم مى شويد ( و ان منكم الا واردها ) .
اين امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان ( كان على ربك حتما مقضيا ) .
سپس آنها را كه تقوى پيشه كردند از آن نجات مى دهيم ، و ظالمان و ستمگران را در حالى كه از ضعف و ذلت به زانو در آمده اند در آن رها مى كنيم ( ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا ) .
در تفسير اين دو آيه در ميان مفسران گفتگوى دامنه دارى است ، بر اساس اينكه منظور از ورود در جمله ان منكم الا واردها چيست ؟
تفسير نمونه ج : 13 ص : 118
بعضى از مفسران معتقدند كه ورود در اينجا به معنى نزديك شدن و اشراف پيدا كردن است ، يعنى همه مردم ، خوبان و بدان ، بدون استثنا براى حسابرسى يا براى مشاهده سرنوشت نهائى بدكاران ، به كنار جهنم مى آيند ، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى مى بخشد و ستمگران را در آن رها مى كند .
آنها براى اين تفسير به آيه 23 سوره قصص استدلال مى كنند و لما ورد ماء مدين ... هنگامى كه موسى كنار آب مدين رسيد ... كه در اينجا نيز ورود به همان معنى است .
تفسير دومى كه اكثر مفسران آن را انتخاب كرده اند اين است كه ورود در اينجا به معنى دخول است و به اين ترتيب همه انسانها بدون استثناء ، نيك و بد ، وارد جهنم مى شوند ، منتها دوزخ بر نيكان سرد و سالم خواهد بود همانگونه كه آتش نمرود بر ابراهيم ( يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم ) چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گوئى از آنان دور مى شود و فرار مى كند ، و هر جا آنها قرار مى گيرند خاموش مى گردد ، ولى دوزخيان كه تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعلهور مى شوند .
قطع نظر از اينكه فلسفه اين كار چيست كه بعدا به خواست خدا شرح خواهيم داد بدون شك ظاهر آيه فوق با تفسير دوم هماهنگ است ، زيرا معنى اصلى ورود ، دخول است و غير آن نياز به قرينه دارد ، علاوه بر اين جمله ثم ننجى الذين اتقوا ( سپس پرهيزگاران را نجات مى دهيم ) همچون جمله نذر الظالمين فيها ( ستمگران را در آن وا مى گذاريم ) همه شاهد براى اين معنى است .
بعلاوه روايات متعددى در تفسير آيه رسيده است كه اين معنى را كاملا تقويت مى كند : از جمله از جابر بن عبد الله انصارى چنين نقل شده كه شخصى از او در
تفسير نمونه ج : 13 ص : 119
باره اين آيه پرسيد ، جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره كرد و گفت : مطلبى با اين دو گوش خود از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شنيدم كه اگر دروغ بگويم هر دو كر باد ! مى فرمود : الورود الدخول ، لا يبقى بر و لا فاجر لا يدخلها فيكون على المؤمنين بردا و سلاما كما كانت على ابراهيم حتى ان للنار - او قال لجهنم - ضجيجا من بردها ، ثم ننجى الله الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا : ورود در اينجا به معنى دخول است هيچ نيكوكار و بدكارى نيست مگر اينكه داخل جهنم مى شود ، آتش در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود ، همانگونه كه بر ابراهيم بود ، تا آنجا كه آتش - يا جهنم - ( ترديد از جابر است ) از شدت سردى فرياد مى كشد ، سپس خداوند پرهيزگاران را رهائى مى بخشد و ظالمان را در آن ذليلانه رها مى كند .
در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : تقول النار للمؤمن يوم القيامه جز ، يا مؤمن ! فقد اطفا نورك لهبى : آتش به فرد با ايمان روز قيامت مى گويد زودتر از من بگذر كه نورت ، شعله مرا خاموش كرد ! اين معنى از بعضى ديگر از روايات نيز استفاده مى شود .
تعبير پر معنائى كه در باره پل صراط در روايات آمده كه آن بر روى جهنم كشيده شده ، از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است نيز شاهد و گواه ديگرى بر اين تفسير است .
اما اينكه بعضى مى گويند : آيه 101 سوره انبياء اولئك عنها مبعدون : آنها ( مؤمنان ) از آتش دور خواهند بود دليل بر تفسير اول است صحيح به نظر نمى رسد ، زيرا اين آيه مربوط به جايگاه دائمى و قرارگاه هميشگى مؤمنان است ، حتى در آيه بعد از آن مى خوانيم لا يسمعون حسيسها : مؤمنان حتى صداى شعله هاى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 120
آتش را نمى شنوند .
اگر ورود در آيه مورد بحث به معنى نزديك شدن باشد نه با كلمه مبعدون سازگار است و نه با جمله لا يسمعون حسيسها .

پاسخ به يك سؤال
تنها سؤالى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه فلسفه اين كار از نظر حكمت پروردگار چيست ؟ بعلاوه آيا مؤمنان از اين كار آزار و عذابى نمى بينند ؟ پاسخ اين سؤال كه از هر دو جنبه در روايات اسلامى وارد شده است ، با كمى دقت روشن مى شود : در حقيقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن ، مقدمه اى خواهد بود كه مؤمنان از نعمتهاى خداداد بهشت حداكثر لذت را ببرند ، چرا كه قدر عافيت را كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد ( و بالاضداد تعرف الاشياء ) در اينجا مؤمنان گرفتار مصيبت نمى شوند ، بلكه تنها صحنه مصيبت را مشاهده مى كنند و همانگونه كه در روايات فوق خوانديم آتش بر آنها سرد و سالم مى شود و نور آنها شعله آتش را تحت الشعاع قرار مى دهد .
بعلاوه آنها چنان سريع و قاطع از آتش مى گذرند كه كمترين اثرى در آنها نمى تواند داشته باشد ، همانگونه كه در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه فرمود : يرد الناس النار ثم يصدرون باعمالهم فاولهم كلمع البرق ، ثم كمر الريح ، ثم كحضر الفرس ، ثم كالراكب ، ثم كشد الرجل ، ثم كمشيه : مردم همگى وارد آتش ( دوزخ ) مى شوند سپس بر حسب اعمالشان از آن بيرون مى آيند ، بعضى همچون برق ، سپس كمتر از آن همچون گذشتن تندباد ، بعضى همچون دويدن شديد اسب ، بعضى همچون سوار معمولى ، بعضى همچون پياده اى كه تند مى رود ، و بعضى همچون كسى كه معمولى راه مى رود .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 121
و از اين گذشته دوزخيان نيز از مشاهده اين صحنه كه بهشتيان با چنان سرعتى مى گذرند و آنها مى مانند ، مجازات بيشترى مى بينند ، و به اين ترتيب پاسخ هر دو سؤال روشن مى شود .
وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَت قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَى الْفَرِيقَينِ خَيرٌ مَّقَاماً وَ أَحْسنُ نَدِيًّا(73) وَ كمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْن هُمْ أَحْسنُ أَثَثاً وَ رِءْياً(74) قُلْ مَن كانَ فى الضلَلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَداًّ حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَاب وَ إِمَّا الساعَةَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شرُّ مَّكاناً وَ أَضعَف جُنداً(75) وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَ الْبَقِيَت الصلِحَت خَيرٌ عِندَ رَبِّك ثَوَاباً وَ خَيرٌ مَّرَداًّ(76)
ترجمه :
73 - و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود كافران به مؤمنان مى گويند كداميك از دو گروه ( ما و شما ) جايگاهش بهتر و جلسات انس و مشورتش زيباتر و بخشش او بيشتر است ؟ !
74 - اقوام بسيارى را پيش از آنها نابود كرديم كه هم مال و ثروتشان از اينها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر !
75 - بگو كسى كه در گمراهى است خداوند به او مهلت مى دهد تا زمانى كه وعده الهى را با چشم خود ببينند : يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت .
آنروز است كه خواهند دانست چه كسى مكانش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوان تر است ؟ !
تفسير نمونه ج : 13 ص : 122
76 - اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مى افزايد ، آثار و اعمال صالحى كه ( از انسان ) باقى مى ماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و عاقبتش ارزشمندتر است .

تفسير :
به دنبال بحثى كه در آيات قبل ، پيرامون ظالمان بى ايمان شد ، در آيات مورد بحث گوشه اى از منطق و سرنوشت آنها را شرح مى دهد .
مى دانيم نخستين گروهى كه به پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ايمان آوردند مستضعفان پاكدلى بودند كه دستشان از مال و منال دنيا تهى بود ، همان گروه محروم و مظلومى كه آئينهاى الهى براى نجات آنان از چنگال ظالمان و ستمگران آمده ، مردان و زنان بلند همت و با ايمانى همچون بلال ، سلمان ، عمار ، خباب ، سميه و امثال آنها .
از آنجا كه معيار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان - همچون هر جامعه جاهلى ديگر - همان زر و زيور و پول و مقام و هيات ظاهر بود ، ثروتمندان ستمكار همچون نضر بن حارث و امثال وى بر گروه مؤمنان فقير ، فخرفروشى كرده ، مى گفتند : نشانه شخصيت ما با ما است ، و نشانه عدم شخصيت شما همان فقر و محروميتتان است ! .
اين خود دليل بر حقانيت ما و عدم حقانيت شما است ! .
چنانكه قرآن در نخستين آيه مورد بحث مى گويد : هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده شود كافران مغرور و ستمگر ، به كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند كداميك از دو گروه ما و شما جايگاهش بهتر ، جلسات انس و مشورتش زيباتر ، و بذل و بخشش او بيشتر است ؟ ( و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قال الذين كفروا للذين آمنوا اى الفريقين خير مقاما و احسن نديا ) .
مخصوصا در روايات اسلامى مى خوانيم كه اين گروه اشرافى و مترف ، زيباترين لباسهايشان را مى پوشيدند و زينت مى كردند ، جلو ياران رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) راه مى رفتند و نگاه تحقير و تمسخرآميز به آنها مى كردند ، آرى اين است راه و رسم اين طبقه در هر عصر و زمان .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 123
ندى در اصل از ندى به معنى رطوبت گرفته شده است ، و سپس به معنى افراد فصيح و سخنگو آمده .
چرا كه يكى از شرائط قدرت بر تكلم داشتن آب دهان به قدر كافى است و از آن پس ندا به معنى مجالست و سخن گفتن ، و حتى مجلسى را كه جمعى در آن براى انس جمع مى شوند يا به مشورت مى نشينند نادى گفته مى شود ، و دار الندوه كه محلى بود در مكه و سران در آنجا جمع مى شدند و مشورت مى كردند از همين معنى گرفته شده است .
ضمنا از سخاوت و بذل و بخشش گاه به ندى تعبير مى كنند و آيه فوق ممكن است اشاره به همه اينها باشد ، يعنى مجلس انس ما از شما زيباتر و پول و ثروت و زرق و برق و لباسمان جالبتر ، و سخنان و اشعار فصيح و بليغمان بهتر و رساتر است ! .
ولى قرآن با بيانى كاملا مستدل و در عين حال قاطع و كوبنده ، به آنها چنين پاسخ مى گويد : اينها گويا فراموش كرده اند تاريخ گذشته بشر را : اقوام بيشمارى پيش از آنها بود كه مال و ثروت و وسائل زندگانيشان از اينها بهتر بود و هم منظره و ظاهرشان آراسته تر ، اما ما اين گروه ستمكار را نابود كرديم و از ميان برداشتيم ( و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا و رئيا ) .
آيا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهره هاى زيبايشان توانست جلو عذاب الهى را بگيرد ؟ اگر اينها دليل بر شخصيت و مقامشان در پيشگاه خدا بود چرا به چنان سرنوشت شومى گرفتار شدند .
زرق و برق دنيا آنچنان ناپايدار است كه با نسيم مختصرى نه تنها دفترش به هم مى خورد بلكه گاهى طومارش درهم پيچيده مى شود .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 124
قرن - همانگونه كه در گذشته ( جلد پنج صفحه 156 ) گفته ايم معمولا به معنى يك زمان طولانى است ، ولى چون از ماده اقتران به معنى نزديكى گرفته شده است به قوم و جمعيتى كه در يك زمان جمعند نيز گفته مى شود .
سپس هشدار ديگرى به آنها مى دهد كه به آنها بگو گمان نكنيد اى ستمگران بى ايمان اين مال و ثروت شما مايه رحمت است ، بلكه چه بسا ، اين دليل عذاب الهى باشد : كسى كه در گمراهى است و اصرار بر ادامه اين راه دارد خداوند به او مهلت مى دهد ، و اين زندگى مرفه همچنان ادامه مى يابد ( قل من كان فى الضلالة فليمدد له الرحمن مدا ) .
تا زمانى كه وعده هاى الهى را با چشم خود ببينند يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت ( حتى اذا رأوا ما يوعدون اما العذاب و اما الساعة ) .
آن روز است كه خواهند دانست ، چه كسى مكان و مجلسش بدتر و چه كسى لشكرش ناتوانتر است ( فسيعلمون من هو شر مكانا و اضعف جندا ) .
در حقيقت اينگونه افراد منحرف كه ديگر قابل هدايت نيستند ( توجه داشته باشيد كه قرآن من كان فى الضلالة مى گويد كه اشاره به استمرار در گمراهى است ) براى اينكه دردناكترين مجازات الهى را ببينند گاهى خداوند آنها را در نعمتها غوطهور مى سازد كه هم مايه غرور و غفلتشان مى شود ، و هم عذاب الهى ، سلب نعمتها را دردناكتر مى كند ، اين همان چيزى است كه در بعضى از آيات قرآن به عنوان مجازات استدراج ذكر شده است .
جمله فليمدد له الرحمن مدا گرچه به صورت امر است ، ولى در معنى خبر مى باشد و مفهوم آن اين است كه خداوند به آنها مهلت و ادامه نعمت مى دهد .
بعضى از مفسران نيز آن را به همان معنى امر كه در اينجا به مفهوم نفرين
تفسير نمونه ج : 13 ص : 125
يا به معنى لزوم چنين رفتارى بر خدا تفسير كرده اند ، ولى تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد .
كلمه عذاب در آيه فوق به قرينه اينكه در مقابل الساعة قرار گرفته اشاره به مجازاتهاى الهى در عالم دنيا است ، مجازاتهائى همچون طوفان نوح و زلزله و سنگهاى آسمانى كه بر قوم لوط نازل شد ، يا مجازاتهائى كه به وسيله مؤمنان و رزمندگان جبهه حق ، بر سر آنان فرود مى آيد ، چنانكه ( در سوره توبه آيه 14 ) مى خوانيم : قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم : با آنان پيكار كنيد كه خداوند آنها را با دست شما مجازات مى كند .
و الساعة در اينجا يا به معنى پايان دنيا است ، يا عذاب الهى در قيامت ( معنى دوم مناسبتر به نظر مى رسد ) .
اين عاقبت و سرنوشت ستمگران و فريفته گان زرق و برق و لذات دنيا است اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مى افزايد ( و يريد الله الذين اهتدوا هدى ) .
بديهى است هدايت درجاتى دارد هنگامى كه درجات نخستين آن بوسيله انسان پيموده شود خداوند دست او را مى گيرد و بدرجات عاليتر مى برد ، و همچون درخت بارورى كه هر روز مرحله تازه اى از رشد و تكامل را مى پيمايد اين هدايت يافتگان نيز در پرتو ايمان و اعمال صالحشان هر روز به مراحل بالاترى گام مى نهند .
در پايان آيه به آنها كه بر زيورهاى زودگذرشان در دنيا تكيه كرده ، و آنرا وسيله تفاخر بر ديگران قرار داده اند پاسخ مى دهد كه آثار و اعمال صالحى كه از انسان باقى مى ماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و عاقبتش ارزشمندتر است ( و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير مردا ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 126
أَ فَرَءَيْت الَّذِى كفَرَ بِئَايَتِنَا وَ قَالَ لأُوتَينَّ مَالاً وَ وَلَداً(77) أَطلَعَ الْغَيْب أَمِ اتخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً(78) كلا سنَكْتُب مَا يَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا(79) وَ نَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَ يَأْتِينَا فَرْداً(80) وَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُوا لهَُمْ عِزًّا(81) َكلا سيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيهِمْ ضِداًّ(82)
ترجمه :
77 - آيا نديدى كسى را كه آيات ما را انكار كرد و گفت اموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد ! .
78 - آيا او از اسرار غيب مطلع گشته ، يا نزد خدا عهد و پيمانى گرفته است ؟
79 - هرگز چنين نيست ما به زودى آنچه را او مى گويد مى نويسيم ، و عذاب را بر او مستمر خواهيم داشت ! .
80 - آنچه را او مى گويد ( از اموال و فرزندان ) از او به ارث مى بريم و تك و تنها نزد ما خواهد آمد .
81 - آنها غير از خدا معبودانى براى خود انتخاب كردند تا مايه عزتشان باشد ( چه پندار خامى ؟ ) .
82 - هرگز چنين نيست ، به زودى معبودها منكر عبادت آنها خواهند شد ، بلكه بر ضدشان قيام مى كنند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 127
تفسير : يك تفكر خرافى و انحرافى
بعضى از مردم معتقدند كه ايمان و پاكى و تقوا با آنها سازگار نيست ! و سبب مى شود كه دنيا به آنها پشت كند ، در حالى كه با بيرون رفتن از محيط ايمان و تقوا ، دنيا به آنها رو خواهد كرد ، و مال و ثروت آنها زياد مى شود ! .
اين طرز فكر خواه بر اثر ساده لوحى و پيروى خرافات باشد ، و خواه پوششى براى فرار از زير بار مسئوليتها و تعهدهاى الهى ، هر چه باشد يك طرز فكر خطرناك است .
گاه ديده ايم اين موهوم پرستان ، مال و ثروت بعضى افراد بى ايمان ، و فقر و محروميت گروهى از مؤمنان را مستمسكى براى اثبات اين خرافه قرار مى دهند در حالى كه مى دانيم نه اموالى كه از طريق ظلم و كفر و ترك مبانى تقوا به انسان مى رسد مايه افتخار است ، و نه هرگز ايمان و پرهيزكارى سدى بر سر راه فعاليتهاى مشروع و مباح مى باشد .
به هر حال در عصر و زمان پيامبر - همچون عصر ما - افراد نادانى بودند كه چنين پندارى داشتند و يا لااقل تظاهر به آن مى كردند .
قرآن در آيات مورد بحث - به تناسب بحثى كه قبلا پيرامون سرنوشت كفار و ظالمان بيان شد - از اين طرز فكر و عاقبت آن سخن مى گويد .
در نخستين آيه مى فرمايد : آيا نديدى كسى را كه آيات ما را انكار كرد و به آن كفر ورزيد ، و گفت : مسلما اموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد ! ( ا فرأيت الذى كفر باياتنا و قال لاوتين مالا و ولدا ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 128
سپس قرآن به آنها چنين پاسخ مى گويد : آيا او از اسرار غيب آگاه شده يا از خدا عهد و پيمانى در اين زمينه گرفته است ؟ ! ( اطلع الغيب ام اتخذ عند الرحمن عهدا ) .
كسى مى تواند چنين پيشگوئى كند و رابطه اى ميان كفر و دارا شدن مال و فرزندان قائل شود كه آگاه بر غيب باشد ، زيرا هيچ رابطه اى ميان اين دو ما نمى بينيم ، و يا عهد و پيمانى از خدا گرفته باشد ، چنين سخنى نيز بى معنى است .
بعد با لحن قاطع اضافه مى كند : اين چنين نيست ( هرگز كفر و بى ايمانى مايه فزونى مال و فرزند كسى نخواهد شد ) ما به زودى آنچه را مى گويد ، مى نويسيم ( كلا سنكتب ما يقول ) .
آرى اين سخنان بى پايه كه ممكن است مايه انحراف بعضى از ساده لوحان گردد همه در پرونده اعمال آنها ثبت خواهد شد .
و ما عذاب خود را بر او مستمر خواهيم داشت ( عذابهائى پى درپى و يكى بالاى ديگر ) ( و نمد له من العذاب مدا ) .
اين جمله ممكن است اشاره به عذاب مستمر و جاويدان آخرت بوده باشد ، و نيز ممكن است اشاره به عذابهائى باشد كه بر اثر كفر و بى ايمانى در اين دنيا دامنگير آنها مى شود ، اين احتمال نيز قابل ملاحظه است كه اين مال و فرزندان كه مايه غرور و گمراهى است ، خود عذابى است مستمر براى آنها ! .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 129
آنچه را او مى گويد ( از اموال و فرزندان ) از او به ارث مى بريم ، و روز قيامت تك و تنها نزد ما خواهد آمد ( و نرثه ما يقول و ياتينا فردا ) .
آرى سرانجام همه اين امكانات مادى را مى گذارد و مى رود و با دست تهى در آن دادگاه عدل پروردگار حاضر مى شود ، در حالى كه نامه اعمالش از گناهان سياه و از حسنات خالى است آنجا است كه نتيجه اين گفته هاى بى اساس خود را در دنيا مى بيند .
آيه بعد به يكى ديگر از انگيزه هاى اين افراد در پرستش بتها اشاره كرده مى گويد : آنها غير از خدا معبودانى براى خود انتخاب كرده اند تا مايه عزتشان باشد ( و اتخذوا من دون الله آلهة ليكونوا لهم عزا ) .
تا براى آنها در پيشگاه خدا شفاعت كنند ، و در مشكلات ياريشان دهند ، اما چه پندار نادرست و خيال خامى ؟ ! هرگز آنچنان كه آنها پنداشتند نيست ، نه تنها بتها مايه عزتشان نخواهند بود ، بلكه سرچشمه ذلت و عذابند ، و به همين جهت به زودى يعنى در روز رستاخيز معبودها منكر عبادت عابدان مى شوند و از آنها بيزارى مى جويند بلكه بر ضدشان خواهند بود ( كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا ) .
اين جمله اشاره به همان مطلبى است كه در آيه 14 سوره فاطر مى خوانيم : و الذين تدعون من دونه ما يملكون من قطمير ان تدعوهم لا يسمعوا دعائكم ... و يوم القيامة يكفرون بشرككم : كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد مالك هيچ چيز نيستند ، اگر آنها را بخوانيد سخنان شما را نمى شنوند ... و روز رستاخيز منكر شرك شما مى شوند .
و نيز در آيه 6 سوره احقاف مى خوانيم : و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء : هنگامى كه مردم محشور شوند اين معبودها دشمنان آنها خواهند بود .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 130
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران بزرگ داده اند كه منظور از آيه فوق اين است كه عبادت كنندگان بتها ، در قيامت كه پرده ها كنار مى رود و همه حقايق آشكار مى شود و خود را رسوا مى بينند ، منكر عبادت بتها مى شوند ، و بر ضد آنها سخن خواهند گفت ، چنانكه در آيه 23 سوره انعام مى خوانيم : بت پرستان در قيامت مى گويند : و الله ربنا ما كنا مشركين : به خدائى كه پروردگار ما است سوگند كه ما هرگز مشرك نبوديم ! .
ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است ، چرا كه عبادت كنندگان مى خواستند ، معبودان عزتشان باشند ولى سرانجام ضدشان مى شوند .
البته معبودهائى همچون فرشتگان يا شياطين و جن كه داراى عقل و دركند وضعشان روشن است ، ولى معبودهاى بى جان در آن روز ، ممكن است به فرمان خدا به سخن درآيند و بيزارى خود را از عابدان اعلام كنند .
از حديثى كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده نيز همين تفسير را مى توان استفاده كرد زيرا امام در تفسير آيه فوق مى فرمايد : يكون هؤلاء الذين اتخذوهم الهة من دون الله ضدا يوم القيامة ، و يتبرئون منهم و من عبادتهم الى يوم القيامه : روز قيامت معبودهائى را كه جز خدا انتخاب كردند بر ضدشان خواهند بود و از آنها و از عبادت كردنشان بيزارى مى جويند .
جالب اينكه در ذيل حديث جمله كوتاه و پرمحتوائى در باره حقيقت عبادت ، مى خوانيم : ليس العبادة هى السجود و لا الركوع ، و انما هى طاعة الرجال ، من اطاع مخلوقا فى معصية الخالق فقد عبده : عبادت ( تنها ) سجود و ركوع نيست ، بلكه حقيقت عبادت ، اطاعت اين و آن است ، هر كس مخلوقى را در معصيت خالق اطاعت كند او را پرستش كرده است ( و سرنوشت او همان سرنوشت مشركان و بت پرستان است ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 131
أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسلْنَا الشيَطِينَ عَلى الْكَفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا(83) فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا(84) يَوْمَ نحْشرُ الْمُتَّقِينَ إِلى الرَّحْمَنِ وَفْداً(85) وَ نَسوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً(86) لا يَمْلِكُونَ الشفَعَةَ إِلا مَنِ اتخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً(87)
ترجمه :
83 - آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم تا آنها را شديدا تحريك كنند .
84 - بنا بر اين در باره آنها عجله مكن ما آنها ( و اعمالشان ) را دقيقا شماره خواهيم كرد .
85 - در آن روز كه پرهيزگاران را به سوى خداوند رحمان ( و پاداشهاى او ) راهنمائى مى كنيم .
86 - و مجرمان را ( همچون شتران تشنه كامى كه به سوى آبگاه مى روند ) به جهنم مى رانيم .
87 - آنها هرگز مالك شفاعت نيستند مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارد .

تفسير :

چه كسانى صلاحيت شفاعت دارند ؟
با توجه به بحثى كه در آيات گذشته پيرامون مشركان ذكر شد آيات مورد بحث در حقيقت اشاره به بعضى از علل انحراف آنها و سپس عاقبت و سرانجام شومشان مى كند ، و اين حقيقت را نيز به ثبوت مى رساند كه معبودها نه تنها مايه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 132
عزتشان نبودند بلكه مايه بدبختى و ذلتشان گشتند .
نخست مى گويد : آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم كه آنها را در راه غلطشان تحريك بلكه زير و رو مى كند ( ا لم تر انا ارسلنا الشياطين على الكافرين تؤزهم ازا ) .
از چنانكه راغب در مفردات مى گويد در اصل به معنى جوشش ديك و زير و رو شدن محتواى آن به هنگام شدت غليان است و در اينجا كنايه از آنست كه شياطين آنچنان بر آنها مسلط مى شوند كه در هر مسير و به هر شكلى بخواهند آنانرا به حركت در مى آورند ، و زير و رو مى كنند ! .
بديهى است - و بارها هم گفته ايم - كه تسلط شياطين بر انسانها يك تسلط اجبارى و ناآگاه نيست ، بلكه اين انسان است كه به شياطين اجازه ورود به درون قلب و جان خود مى دهد ، بند بندگى آنها را بر گردن مى نهد و اطاعتشان را پذيرا مى شود ، همانگونه كه قرآن در آيه 100 سوره نحل مى گويد : انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون : تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرا گشته ، و او را بت و معبود خود ساخته اند .
سپس روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده مى گويد : در باره آنها عجله مكن ما تمام اعمال آنها را دقيقا شماره و احصا مى كنيم ( فلا تعجل عليهم انما نعد لهم عدا ) .
و همه را براى آن روز كه دادگاه عدل الهى تشكيل مى شود ، ثبت و ضبط خواهيم كرد .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از شمردن ايام عمر ، بلكه نفس هاى آنها است ، يعنى مدت بقاء آنها كوتاه است و تحت شماره و عدد مى باشد ، زيرا معدود بودن چيزى معمولا كنايه از كم و كوتاه بودن آنست .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 133
در روايتى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير انما نعد لهم عدا چنين ميخوانيم : از يكى از دوستان خود سؤال فرمود : به عقيده تو منظور پروردگار از اين آيه شمردن چه چيز است ؟ او در پاسخ عرض كرد : عدد روزها ، امام فرمود : پدران و مادران هم حساب روزهاى عمر فرزندان را دارند ، و لكنه عدد الانفاس : منظور شمارش عدد نفسهاست ! اين تعبير امام ممكن است اشاره به تفسير اول يا تفسير دوم و يا هر دو تفسير باشد .
به هر حال دقت در محتواى اين آيه انسان را تكان مى دهد ، چرا كه ثابت مى كند همه چيز ما حتى نفسهاى ما روى حساب و تحت شماره است ، و بايد روزى پاسخگوى همه آنها باشيم .
سپس مسير نهائى متقين و مجرمين را در عباراتى كوتاه و گويا چنين بيان مى كند همه اين اعمال را براى روزى ذخيره كرده ايم كه پرهيزگاران را دستجمعى با عزت و احترام به سوى خداوند رحمان ، به سوى بهشت و پاداشهاى او راهنمائى مى كنيم ( يوم نحشر المتقين الى الرحمان وفدا ) .
وفد ( بر وزن وعد ) در اصل به معنى هيئت يا گروهى است كه براى حل مشكلاتشان نزد بزرگان مى روند و مورد احترام و تكريم قرار مى گيرند ، بنا بر اين بطور ضمنى مفهوم احترام را در بردارد و شايد به همين جهت است كه در بعضى از روايات مى خوانيم پرهيزگاران بر مركبهاى راهوارى سوار مى شوند و با احترام فراوان به بهشت مى روند .
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : على (عليه السلام) تفسير اين آيه را از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) جويا شد ( يوم نحشر المتقين الى الرحمن وفدا ) فرمود : يا على الوفد لا يكون
تفسير نمونه ج : 13 ص : 134
الا ركبانا اولئك رجال اتقوا الله عز و جل ، فاحبهم و اختصهم و رضى اعمالهم فسماهم متقين : اى على ! وفد ، حتما به كسانى مى گويند كه سوار بر مركبند آنها افرادى هستند كه تقوا و پرهيزگارى را پيشه ساختند ، خدا آنها را دوست داشت و آنان را مخصوص خود گردانيد ، و از اعمالشان خوشنود شد ، و نام متقين بر آنها گذارد ... جالب توجه اينكه در آيه فوق مى خوانيم : پرهيزگاران را به سوى خداى رحمان مى برد ، در حالى كه در آيه بعد سخن از راندن مجرمان به جهنم است آيا مناسبتر اين نبود كه به جاى رحمان در اينجا جنت گفته شود ؟ ولى اين تعبير در حقيقت اشاره به نكته مهمى دارد و آن اينكه پرهيزكاران بالاتر از بهشت را در آنجا مى يابند ، به مقام قرب خدا و جلوه هاى خاص او نزديك مى شوند ، و رضايت او كه برترين بهشت است درك مى كنند ( تعبيراتى كه در حديث فوق از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خوانديم نيز اشاراتى به همين معنى دارد ) .
سپس مى گويد در مقابل مجرمان را در حالى كه تشنه كامند به سوى جهنم مى رانيم ( و نسوق المجرمين الى جهنم وردا ) .
همانگونه كه شتران تشنه را به سوى آبگاه مى رانند ، منتها در اينجا آبى نيست بلكه آتش است .
بايد توجه داشت كه كلمه ورد به معنى گروه انسانها يا حيواناتى است كه وارد آبگاه مى شوند ، و از آنجا كه چنين گروهى حتما تشنه اند مفسران اين تعبير را در اينجا به معنى تشنه كامان گرفته اند .
چقدر فاصله است ميان كسانى كه آنها را با عزت و احترام به سوى خداوند رحمان مى برند ، فرشتگان به استقبالشان مى شتابند و بر آنها سلام و درود مى فرستند
تفسير نمونه ج : 13 ص : 135
و گروهى كه آنها را همچون حيوانات تشنه كام به سوى آتش دوزخ مى رانند ، در حالى كه سر بزيرند و شرمسار و رسوا و بى مقدار ؟ و اگر تصور كنند كه در آنجا از طريق شفاعت مى توانند به جائى برسند ، بايد بدانند كه آنها هرگز مالك شفاعت در آنجا نيستند ( لا يملكون الشفاعة ) .
نه كسى از آنها شفاعت مى كند ، و به طريق اولى قادر بر آن نيستند كه از كسى شفاعت كنند .
تنها كسانى مالك شفاعتند كه در نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارند ( الا من اتخذ عند الرحمن عهدا ) .
تنها اين دسته اند كه مشمول شفاعت شافعان مى شوند و يا مقامشان از اين هم برتر است و توانائى دارند از گنهكارانى كه لايق شفاعتند شفاعت كنند .

معنى عهد چيست ؟
در اينكه منظور از عهد در آيه فوق كه مى گويد تنها كسانى مالك شفاعتند كه نزد خدا عهدى دارند ، چيست ؟ مفسران بحثهاى فراوانى كرده اند .
بعضى گفته اند : عهد همان ايمان به پروردگار و اقرار به يگانگى او و تصديق پيامبران خدا است .
بعضى ديگر گفته اند : عهد در اينجا به معنى شهادت به وحدانيت حق و بيزارى از كسانى است كه در برابر خدا پناهگاه و قدرتى قائلند و همچنين اميد نداشتن به غير الله .
امام صادق (عليه السلام) در پاسخ يكى از دوستانش كه از تفسير آيه فوق سؤال كرد فرمود : من دان بولاية امير المؤمنين و الائمة من بعده فهو العهد عند الله : كسى كه به ولايت امير مؤمنان و امامان اهلبيت بعد از او عقيده داشته باشد آن
تفسير نمونه ج : 13 ص : 136
عهد نزد خداست در روايت ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من ادخل على مؤمن سرورا فقد سرنى و من سرنى فقد اتخذ عند الله عهدا : كسى كه سرور و شادى در دل مؤمنى ايجاد كند مرا مسرور كرده ، و هر كس مرا مسرور كند عهدى نزد خدا دارد .
در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه محافظت بر عهد همان محافظت بر نمازهاى پنجگانه است .
از بررسى روايات فوق كه در منابع مختلف اسلامى آمده ، و همچنين كلمات مفسران بزرگ اسلام ، چنين نتيجه مى گيريم كه عهد نزد خدا - همانگونه كه از مفهوم لغوى آن استفاده مى شود - معنى وسيعى دارد كه هر گونه رابطه با پروردگار و معرفت و اطاعت او ، و همچنين ارتباط و پيوند با مكتب اولياى حق ، و هر گونه عمل صالح در آن جمع است ، هر چند در هر روايتى به بخشى از آن يا مصداق روشنى اشاره شده است .
لذا در حديث ديگرى كه در بيان چگونگى وصيت كردن از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده تقريبا تمام مسائل اعتقادى جمع است ، آنجا كه فرمود : مسلمان بايد در آستانه مرگ چنين وصيت كند ، و بگويد : پروردگارا ! توئى كه خالق آسمانها و زمين هستى ، داناى پنهان و آشكارى ، رحمان و رحيمى من در اين دنيا با تو پيمان مى بندم و شهادت مى دهم كه معبودى جز تو نيست ، يگانه اى ، شريكى ندارى ، محمد بنده و فرستاده تو است ، بهشت حق است ، دوزخ حق است ، رستاخيز و حساب ، حق است ، تقدير و ميزان سنجش اعمال حق است
تفسير نمونه ج : 13 ص : 137
دين همانگونه است كه تو بيان كردى ، و اسلام همانست كه تو تشريع نمودى ، و سخن همانست كه تو گفته اى ، قرآن همان گونه است كه تو نازل كردى ، تو خداوند حق و آشكارى ، پروردگارا ! محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را از ما به بهترين پاداشى پاداش ده و تحيت و سلام بر او و آلش بفرست .
پروردگارا ! تو سرمايه من در مشكلاتى و يار من در شدتها ، تو ولى نعمت منى ، تو معبود من و معبود پدران منى ، به اندازه يك چشم بر هم زدن مرا به خود وامگذار كه اگر واگذارى به بديها نزديك ، و از نيكيها دور مى شوم اى خداى من ! تو مونس من در قبر باش و براى من عهدى قرار ده كه در روز قيامت آن را گشاده ببينم .
سپس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : بعد از اعتراف به اين حقايق آنچه را كه لازم مى بيند وصيت مى كند و تصديق اين وصيت در سوره مريم است در آيه لا يملكون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا اين است عهد و وصيت ... بديهى است منظور اين نيست كه مطالب فوقرا به عربى و فارسى همچون اورادى بخواند يا بنويسد ، بلكه با تمام قلب به آن ايمان داشته باشد ايمانى كه آثارش در تمام برنامه زندگى او آشكار گردد .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 138
وَ قَالُوا اتخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَداً(88) لَّقَدْ جِئْتُمْ شيْئاً إِدًّا(89) تَكادُ السمَوَت يَتَفَطرْنَ مِنْهُ وَ تَنشقُّ الأَرْض وَ تخِرُّ الجِْبَالُ هَداًّ(90) أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَداً(91) وَ مَا يَنبَغِى لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً(92) إِن كلُّ مَن فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ إِلا ءَاتى الرَّحْمَنِ عَبْداً(93) لَّقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا(94) وَ كلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فَرْداً(95)
ترجمه :
88 - آنها گفتند خداوند رحمن فرزندى براى خود اختيار كرده !
89 - چه سخن زشت و زننده اى آورديد .
90 - نزديك است آسمانها بخاطر اين سخن از هم متلاشى گردد ، و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد !
91 - از اين رو كه براى خداوند رحمن فرزندى ادعا كردند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 139
92 - و هرگز سزاوار نيست كه او فرزندى برگزيند .
93 - تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند .
94 - همه آنها را احصا كرده و دقيقا شمرده است .
95 - و همگى روز رستاخيز تك و تنها نزد او حاضر مى شوند .

تفسير :

خدا و فرزند داشتن ؟ ! !
از آنجا كه در آيات پيشين سخن از شرك و پايان كار مشركان بود ، در پايان بحث به يكى از شاخه هاى شرك يعنى اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اشاره كرده و زشتى اين سخن را با قاطعترين بيان بازگو مى كند : آنها گفتند خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده ! ! ( و قالوا اتخذ الرحمن ولدا ) .
نه تنها مسيحيان عقيده داشتند حضرت مسيح ، فرزند حقيقى خدا است كه يهوديان نيز در باره عزير و بت پرستان در باره فرشتگان چنين اعتقادى داشتند و آنها را دختران خدا مى پنداشتند .
آنگاه با لحنى كوبنده مى گويد : چه سخن زشت و بزرگى آورديد ( لقد جئتم شيئا ادا ) .
اد ( بر وزن ضد ) در اصل به معنى صداى زشت و ناهنجارى است كه بر اثر گردش شديد امواج صوتى در گلوى شتر به گوش مى رسد ، سپس به كارهاى بسيار زشت و وحشتناك اطلاق شده است .
از آنجا كه چنين نسبت ناروائى مخالف اصل توحيد است ، چرا كه خداوند
تفسير نمونه ج : 13 ص : 140
نه شبيه و مانندى دارد ، و نه نياز به فرزند ، و نه عوارض جسم و جسمانيت ، گوئى تمام عالم هستى كه بر پايه توحيد بنا شده است از اين نسبت ناروا در وحشت و اضطراب فرو مى روند .
لذا در آيه بعد اضافه مى كند نزديك است آسمانها به خاطر اين سخن از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد ! ( تكاد السماوات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا ) .
باز براى تاكيد و بيان اهميت موضوع مى گويد : به خاطر اينكه براى خداوند رحمان فرزندى ادعا كردند ( ان دعوا للرحمن ولدا ) .
اينها در حقيقت خدا را به هيچوجه نشناخته اند و گرنه مى دانستند هرگز براى خداوند رحمان ، سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند ( و ما ينبغى للرحمن ان يتخذ ولدا ) .
انسان فرزند را براى يكى از چند چيز مى خواهد : يا به خاطر اين است كه عمر او پايان مى پذيرد ، براى بقاء نسل خود نياز به توليد مثل دارد .
يا كمك و يار و ياورى مى طلبد ، چرا كه نيرويش محدود است .
يا از تنهائى وحشت دارد ، مونسى براى تنهائى مى جويد .
يا به هنگام پيرى و ناتوانى ، يار و كمك كارى جوان مى خواهد .
اما هيچيك از اين مفاهيم در باره خدا معنى ندارد ، نه قدرتش محدود است ، نه حيات او پايان مى گيرد ، نه ضعف و سستى در وجود او راه دارد و نه احساس تنهائى و نه نياز .
از اين گذشته داشتن فرزند ، نشانه جسم بودن و همسر داشتن است و همه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 141
اين معانى از ذات پاك او دور است .
به همين دليل در آيه بعد مى گويد : تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند و سر بر فرمانش ( ان كل من فى السماوات و الارض الا آتى الرحمن عبدا ) .
و با اينكه همه بندگان جان و دل بر كف او هستند ، نيازى به اطاعت و فرمانبردارى آنها ندارد بلكه آنها هستند كه نيازمندند .
او همه آنها را شماره كرده است و دقيقا تعداد آنها را مى داند ( لقد احصاهم و عدهم عدا ) .
يعنى هرگز تصور نكنيد كه با وجود اينهمه بندگان چگونه ممكن است حساب آنها را داشته باشد ، علم او بقدرى وسيع و گسترده است كه نه تنها شماره آنها را دارد بلكه از تمام خصوصيات آنها آگاه است ، نه از حوزه حكومت او مى توانند بگريزند و نه چيزى از اعمالشان بر او مكتوم است .
و همه آنها روز رستاخيز تك و تنها در محضر او حاضر مى شوند ( و كلهم آتيه يوم القيامة فردا ) .
بنا بر اين هم مسيح ، هم عزير ، هم فرشتگان و هم تمامى انسانها مشمول اين حكم عمومى او هستند با اين حال چه نازيبا است كه فرزندى براى او قائل شويم ، و چه اندازه ذات پاك او را از اوج عظمت به پائين مى آوريم و صفات جلال و جمال او را انكار مى كنيم اگر نسبت فرزندى به او بدهيم .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 142
نكته ها :

1 - هنوز هم او را فرزند خدا مى پندارند !
آنچه در آيات فوق خوانديم با قاطعترين كلمات ، فرزند را از خدا نفى مى كند ، اين آياتى است مربوط به چهارده قرن قبل ، در حالى كه امروز و در دنياى علم و دانش هنوز بسيارند كسانى كه مسيح (عليه السلام) را فرزند خدا مى پندارند ، نه فرزند مجازى كه فرزند حقيقى ! و اگر در پاره اى از نوشته ها كه جنبه تبليغى دارد و مخصوص محيطهاى اسلامى تنظيم شده ، اين فرزند را فرزند تشريفاتى و مجازى معرفى مى كنند به هيچوجه با متون اصلى كتب اعتقادى آنها سازگار نيست .
اين امر منحصر به فرزند بودن مسيح (عليه السلام) نيست ، در ارتباط با مساله تثليث كه مسلما به معنى خدايان سه گانه است و جزء اعتقادات حتمى آنها است چون مسلمانان از شنيدن چنين سخن شرك آميزى وحشت مى كنند ، لحن خود را در محيطهاى اسلامى تغيير داده و به نوعى از تشبيه و مجاز آن را توجيه مى كنند .
( براى توضيح بيشتر به قاموس كتاب مقدس در مورد مسيح و اقانيم سه گانه مراجعه فرمائيد ) .

2 - چگونه آسمانها متلاشى مى شود ؟
اينكه در آيات فوق خوانديم : نزديك است آسمانها از اين نسبت ناروا متلاشى شوند ، و زمينها از هم بشكافند و كوهها فرو ريزند يا اشاره به اين است كه بر اساس تعبيرات قرآن مجيد مجموعه عالم هستى داراى يكنوع حيات و درك و شعور است ، و آياتى همچون آيه 74 سوره بقره و ان منها لما يهبط من خشية الله : بعضى از سنگها از ترس خدا از كوهها فرو مى غلطند و آيه 21 سوره حشر لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله : اگر اين قرآن را بر كوهها نازل مى كرديم از ترس خدا خاشع مى شدند و از
تفسير نمونه ج : 13 ص : 143
هم شكافته شاهد بر آن مى باشد .
اين نسبت ناروا به ساحت قدس پروردگار همه جهان را در وحشت عميق فرو مى برد .
يا كنايه از زشتى فوق العاده آنست و نظير اين كنايه در زبان عرب و زبان فارسى كم نيست كه مى گوئيم كارى كردى كه گوئى آسمان و زمين را بر سر من كوبيدند .
به خواست خدا در اين زمينه ذيل آيات مناسب باز هم بحث خواهيم كرد .
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سيَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا(96) فَإِنَّمَا يَسرْنَهُ بِلِسانِك لِتُبَشرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدًّا(97) وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْن هَلْ تحِس مِنهُم مِّنْ أَحَد أَوْ تَسمَعُ لَهُمْ رِكْزَا(98)
ترجمه :
96 - كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند خداوند رحمن محبت آنها را در دلها مى افكند .
97 - ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را بوسيله آن بشارت دهى و دشمنان سرسخت را انذار كنى .
98 - چه بسيار اقوام ( بى ايمان و گنهكارى ) را قبل از آنها هلاك كرديم آيا احدى از آنها را احساس مى كنى يا كمترين صدائى از آنان مى شنوى .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 144
تفسير : ايمان سرچشمه محبوبيت !
در سه آيه فوق كه پايانگر سوره مريم است باز هم سخن از مؤمنان با ايمان و نيز ظالمان و ستمگران بى ايمان ، و سخن از قرآن و بشارتها و انذارهاى آنست ، و در حقيقت عصاره اى است از بحثهاى پيشين با نكته هاى تازه .
نخست مى فرمايد : كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند خداوند رحمان محبت آنان را در دلها مى افكند ( ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا ) .
بعضى از مفسران اين آيه را مخصوص امير مؤمنان على (عليه السلام) و بعضى شامل همه مؤمنان دانسته اند .
بعضى گفته اند منظور اين است كه خداوند محبت آنانرا در دلهاى دشمنانشان مى افكند ، و اين محبت رشته اى مى شود در گردنشان كه آنها را به سوى ايمان مى كشاند .
بعضى ديگر آن را به معنى محبت مؤمنان نسبت به يكديگر كه باعث قدرت و قوت و وحدت كلمه مى شود دانسته اند .
بعضى آن را اشاره به دوستى مؤمنان نسبت به يكديگر در آخرت دانسته ، و مى گويند آنها آنچنان به يكديگر علاقه پيدا مى كنند كه از ديدار هم برترين شادى و سرور به آنان دست مى دهد .
ولى اگر با وسعت نظر به مفاهيم وسيع آيه بينديشيم خواهيم ديد كه همه اين تفسيرها در مفهوم آيه جمع است بى آنكه با هم تضادى داشته باشند .
و نكته اصلى آن اين است كه : ايمان و عمل صالح جاذبه و كشش فوق - العاده اى دارد ، اعتقاد به يگانگى خدا و دعوت پيامبران كه بازتابش در روح و فكر و گفتار و كردار انسان به صورت اخلاق عاليه انسانى ، تقوا و پاكى و درستى