تفسير نمونه ج : 13 ص : 499
شده كه يكى از ويژگيهاى رستاخيز برچيده شدن اختلافات و سوق به وحدت است : در آيه 48
سوره مائده مى خوانيم الى الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون : بازگشت
همه شما به سوى خدا است و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتيد آگاه مى سازد .
اين مضمون در آيات متعددى از قرآن مجيد به چشم مى خورد .
و به اين ترتيب آفرينش انسانها از وحدت آغاز مى شود و به وحدت باز مى گردد .
در آخرين آيه مورد بحث ، نتيجه هماهنگى با امت واحده در طريق پرستش پروردگار ، و يا
انحراف از آن و پيمودن راه تفرقه را چنين بيان مى فرمايد : هر كس چيزى از اعمال
صالح را انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد ، تلاش و كوشش او مورد ناسپاسى قرار
نخواهد گرفت ( فمن يعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا كفران لسعيه ) .
و براى تاكيد بيشتر اضافه مى كند : و ما اعمال صالح او را قطعا خواهيم نوشت ( و انا
له كاتبون ) .
قابل توجه اينكه در اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ايمان و عمل صالح به
عنوان دو ركن اساسى براى نجات انسانها ذكر شده ، ولى با اضافه كردن كلمه من كه براى
تبعيض است اين مطلب را بر آن مى افزايد كه انجام تمام اعمال صالح نيز شرط نيست ،
حتى اگر افراد با ايمان ، بخشى از اعمال صالح را انجام دهند باز اهل نجات و سعادتند
.
و در هر حال اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ، شرط قبولى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 500
اعمال صالح را ايمان مى شمرد .
ذكر جمله لا كفران لسعيه در مقام بيان پاداش اين گونه افراد ، تعبيرى است توأم با
نهايت لطف و محبت و بزرگوارى چرا كه خداوند در اينجا در مقام تشكر و سپاسگزارى از
بندگانش بر مى آيد ، و از سعى و تلاش آنها تشكر مى كند اين تعبير شبيه تعبيرى است
كه در آيه 19 سوره اسراء آمده است : و من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مؤمن
فاولئك كان سعيهم مشكورا : كسى كه سراى آخرت را بخواهد و تلاش و كوشش خود را در اين
راه به خرج دهد در حالى كه ايمان داشته باشد از كوشش او تشكر مى شود .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 501
وَ حَرَمٌ عَلى قَرْيَة أَهْلَكْنَهَا أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ(95) حَتى إِذَا
فُتِحَت يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِّن كلِّ حَدَب يَنسِلُونَ(96) وَ اقْترَب
الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شخِصةٌ أَبْصرُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَوَيْلَنَا
قَدْ كنَّا فى غَفْلَة مِّنْ هَذَا بَلْ كنَّا ظلِمِينَ(97)
ترجمه :
95 - حرام است بر شهرها و آباديهائى كه ( بر اثر گناه ) نابودشان كرديم ( كه باز
گردند ) آنها هرگز باز نخواهند گشت !
96 - تا آن زمان كه ياجوج و ماجوج گشوده شوند و آنها از هر ارتفاعى به سرعت عبور مى
كنند !
97 - و وعده حق ( قيامت ) نزديك مى شود ، در آن هنگام چشمهاى كافران از وحشت از
حركت باز مى ماند ( مى گويند ) اى واى بر ما كه از اين در غفلت بوديم بلكه ما ستمگر
بوديم .
تفسير : كافران در آستانه رستاخيز
در آخرين آيات بحث گذشته سخن از مؤمنان نيكوكار و صالح العمل بود ، و در نخستين آيه
مورد بحث به افرادى اشاره مى كند كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند ، آنها كه تا
آخرين نفس به ضلالت و فساد ادامه مى دهند .
مى فرمايد : و حرام است بر شهرهائى كه آنها را به جرم گناهانشان نابود كرديم به
دنيا بازگردند آنها هرگز باز نخواهند گشت ( و حرام على قرية
تفسير نمونه ج : 13 ص : 502
اهلكناها انهم لا يرجعون ) .
در حقيقت آنها كسانى هستند كه بعد از مشاهده عذاب الهى ، يا بعد از نابودى و رفتن
به جهان برزخ ، پرده هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى رود آرزو مى كنند
اى كاش براى جبران اينهمه خطاها بار ديگر به دنيا بازمى گشتند ولى قرآن با صراحت مى
گويد : بازگشت آنها به كلى حرام يعنى ممنوع است ، و راهى براى جبران باقى نمانده
است .
اين شبيه همان است كه در آيه 99 سوره مؤمنون مى خوانيم : حتى اذا جاء احدهم الموت
قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا ... : اين وضع آنها ادامه مى يابد تا
مرگشان فرا رسد ، مى گويد پروردگارا مرا به دنيا بازگردانيد تا اعمال صالحى را كه
ترك گفتم انجام دهم ، اما جز پاسخ منفى چيزى نمى شنوند .
در تفسير اين آيه بيانات ديگرى نيز ذكر شده است كه در ذيل صفحه به بعضى از آنها
اشاره مى شود .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 503
به هر حال اين بيخبران دائما در غرور و غفلتند ، و اين بدبختى تا پايان جهان همچنان
ادامه دارد .
چنانكه قرآن مى فرمايد : اين تا زمانى ادامه دارد كه راه بر ياجوج و ماجوج گشوده
شود و آنها در سراسر زمين پخش شوند ، و از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند ( حتى
اذا فتحت ياجوج و ماجوج و هم من كل حدب ينسلون ) .
در باره ياجوج و ماجوج و اينكه آنها كدام طائفه بودند ؟ و در كجا زندگى داشتند ؟ و
سرانجام چه مى كنند و چه خواهند شد ؟ در ذيل آيات 94 به بعد سوره كهف بحث كرده ايم
، و همچنين در مورد سدى كه ذو القرنين براى جلوگيرى از نفوذ آنها در يك تنگه
كوهستانى ساخت مشروحا بحث شده .
آيا منظور از گشوده شدن اين دو طايفه ، شكسته شدن سد آنها و نفوذشان از اين طريق در
مناطق ديگر جهان است ؟ و يا منظور نفوذ آنها به طور كلى در كره زمين از هر سو و هر
ناحيه مى باشد ؟ آيه فوق صريحا در اين باره سخن نگفته ، تنها از انتشار و پراكندگى
آنها در كره زمين به عنوان يك نشانه پايان جهان و مقدمه رستاخيز و قيامت ياد كرده
است .
و بلافاصله مى گويد : در اين هنگام وعده حق خداوند نزديك مى شود ( و اقترب الوعد
الحق ) .
و آنچنان وحشتى سراسر وجود كافران را فرا مى گيرد كه چشمهايشان از حركت باز مى
ايستد و خيره خيره به آن صحنه نگاه مى كنند ( فاذا هى شاخصة ابصار الذين كفروا ) .
در اين هنگام پرده هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى رود و فريادشان بلند
مى شود اى واى بر ما ما از اين صحنه در غفلت بوديم ( يا
تفسير نمونه ج : 13 ص : 504
ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا ) .
و چون نمى توانند با اين عذر ، گناه خويش را بپوشانند و خود را تبرئه كنند با صراحت
مى گويند : نه ، ما ظالم و ستمگر بوديم ! ( بل كنا ظالمين ) .
اصولا چگونه ممكن است با وجود اينهمه پيامبران الهى و كتب آسمانى و اينهمه حوادث
تكان دهنده ، و همچنين درسهاى عبرتى كه روزگار به آنها مى دهد در غفلت باشند ، آنچه
از آنها سر زده تقصير است و ظلم بر خويشتن و ديگران .
معنى چند لغت : حدب ( بر وزن ادب ) به معنى بلنديهائى است كه ميان پستيها قرار
گرفته و گاهى به برآمدگى پشت انسان نيز حدب گفته مى شود .
ينسلون از ماده نسول ( بر وزن فضول ) به معنى خروج با سرعت است .
اينكه در مورد ياجوج و ماجوج مى گويد : آنها از هر بلندى به سرعت مى گذرند و خارج
مى شوند اشاره به نفوذ فوق العاده آنها در كره زمين است .
شاخصه از ماده شخوص ( بر وزن خلوص ) در اصل به معنى خارج شدن از منزل ، يا خارج شدن
از شهرى به شهر ديگر است ، و از آنجا كه به هنگام تعجب و خيره شدن چشم گوئى مى
خواهد چشم انسان بيرون بيايد به اين حالت نيز ، شخوص گفته شده است ، اين حالتى است
كه در محشر به گنه كاران دست مى دهد ، آنچنان خيره مى شوند كه گوئى چشمهايشان مى
خواهد از حدقه بيرون بيايد .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 505
إِنَّكمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصب جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا
وَرِدُونَ(98) لَوْ كانَ هَؤُلاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ كلُّ فِيهَا
خَلِدُونَ(99) لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيهَا لا يَسمَعُونَ(100) إِنَّ
الَّذِينَ سبَقَت لَهُم مِّنَّا الْحُسنى أُولَئك عَنهَا مُبْعَدُونَ(101) لا
يَسمَعُونَ حَسِيسهَا وَ هُمْ فى مَا اشتَهَت أَنفُسهُمْ خَلِدُونَ(102) لا
يحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الأَكبرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَئكةُ هَذَا يَوْمُكُمُ
الَّذِى كنتُمْ تُوعَدُونَ(103)
ترجمه :
98 - شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مى
شويد .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 506
99 - اگر اينها خدايان بودند هرگز وارد آن نمى شدند ، و همه در آن جاودانه خواهند
بود .
100 - آنها در آن ناله هاى دردناك دارند ، و چيزى نمى شنوند !
101 - ( اما ) كسانى كه وعده نيك از قبل به آنها داده ايم ( يعنى مؤمنان صالح ) از
آن دور نگاهداشته مى شوند .
102 - آنها صداى آتش دوزخ را نمى شنوند و در آنچه دلشان بخواهد جاودانه متنعم هستند
.
103 - وحشت بزرگ آنها را اندوهگين نمى كند ، و فرشتگان به استقبالشان مى روند ( و
مى گويند ) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد .
تفسير : هيزم جهنم !
در تعقيب آيات گذشته كه از سرنوشت مشركان ستمگر بحث مى كرد در اين آيات روى سخن را
به آنها كرده و آينده آنها و معبودهايشان را چنين ترسيم مى كند : شما و آنچه را غير
از خدا مى پرستيد آتشگيره جهنميد ! ( انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم ) .
حصب در اصل به معنى پرتاب كردن است ، مخصوصا به قطعات هيزم كه در تنور پرتاب مى
كنند حصب گفته مى شود .
بعضى گفته اند حطب ( بر وزن سبب ) كه به معنى هيزم مى باشد در لغات مختلف عرب ،
تلفظهاى متفاوتى دارد ، بعضى از قبائل آن را حصب و بعضى ديگر خضب مى نامند و از
آنجا كه قرآن براى جمع بين قبائل و طوائف و دلها بوده ، گاه لغات مختلف آنها را به
كار مى گيرد تا از اين راه ، جمع قلوب شود ، از جمله همين كلمه حصب است كه تلفظى
است از قبائل اهل يمن در واژه حطب .
به هر حال آيه فوق به مشركان مى گويد : آتشگيره جهنم و هيزمى كه شعله هاى آن را
تشكيل مى دهد خود شما و خدايان ساختگى شما است ، و همچون
تفسير نمونه ج : 13 ص : 507
قطعه هاى هيزم بى ارزش يكى پس از ديگرى در جهنم پرتاب مى شويد ! سپس اضافه مى كند :
شما وارد بر آن مى شويد ( انتم لها واردون ) .
اين جمله يا به عنوان تاكيد مطلب گذشته است ، و يا اشاره به نكته جديدى است و آن
اينكه اول بتها را در آتش مى افكنند ، سپس شما بر آنها وارد مى شويد ، گوئى
خدايانتان با آتشى كه از وجودشان برمى خيزد از شما پذيرائى مى كنند .
اگر سؤال شود كه انداختن بتها در جهنم چه فلسفه اى دارد ، در پاسخ بايد گفت : اين
خود يكنوع عذاب و مجازات است براى بت پرستان كه ببينند در آتشى كه از بتهايشان
زبانه مى كشد مى سوزند ، از اين گذشته تحقيرى است براى افكار آنها كه به چنين
موجودات بى ارزشى پناه مى بردند .
البته اين در صورتى است كه ما يعبدون به معنى معبودهاى بى جان و بتهاى سنگى و چوبى
باشد ( همانگونه كه از كلمه ما استفاده مى شود ، زيرا ما غالبا براى موجود غير عاقل
است ) ولى اگر مفهوم آن را عام بگيريم و شامل شياطينى كه معبود واقع شدند بشود نكته
ورود اين معبودها در جهنم كاملا واضح است چرا كه خود شريك جرمند .
سپس به عنوان نتيجه گيرى كلى مى فرمايد : اگر اين بتها ، خدايانى بودند هرگز وارد
آتش دوزخ نمى شدند ( لو كان هؤلاء آلهة ما وردوها ) .
ولى بدانيد نه تنها وارد دوزخ مى شوند بلكه جاودانه در آن خواهند بود ( و كل فيها
خالدون ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 508
و اين جالب است كه اين بت پرستان جاودانه گرفتار خدايان خود باشند همان خدايانى كه
هميشه آنها را پرستش مى كردند و سپر بلاها مى شمردند و حل مشكلاتشان را از آنها مى
خواستند ! براى توضيح بيشتر پيرامون وضع دردناك ، اين عابدان گمراه ، در برابر آن
معبودان بى ارزش مى گويد : آنها در دوزخ ، فريادها و ناله هاى دردناك دارند ( لهم
فيها زفير ) .
زفير در اصل به معنى فرياد كشيدنى است كه با بيرون فرستادن نفس توأم باشد ، و بعضى
گفته اند فرياد نفرت انگيز الاغ در آغاز زفير و در پايانش شهيق ناميده مى شود ، و
به هر حال در اينجا اشاره به فرياد و ناله اى است كه از غم و اندوه برمى خيزد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين زفير و ناله غم انگيز تنها مربوط به عابدان نباشد
بلكه شياطينى كه معبودشان بودند نيز در اين امر با آنها شريكند .
جمله بعد ، يكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها را بازگو مى كند و آن اينكه آنها در
دوزخ چيزى نمى شنوند ( و هم فيها لا يسمعون ) .
اين جمله ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها سخنى كه مايه سرور و خوشحاليشان باشد
مطلقا نمى شنوند ، و تنها مستمع ناله هاى جانكاه دوزخيان ، و فريادهاى فرشتگان عذاب
هستند .
بعضى گفته اند منظور اين است كه اينها را در تابوتهاى آتشين مى گذارند آنچنان كه
صداى هيچكس را مطلقا نمى شنوند گوئى تنها آنها در عذابند و اين خود مايه مجازات
بيشترى است چرا كه اگر انسان ، گروهى را هم زندان خود ببيند مايه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 509
تسلى خاطر او است كه البلية اذا عمت طابت ( بلا چو عام بود دلكش است و مستحسن ! ) .
آيه بعد حالات مؤمنان راستين و مردان و زنان با ايمان را بازگو مى كند تا در مقايسه
با يكديگر وضع هر دو مشخص تر شود .
نخست مى گويد : كسانى كه به خاطر ايمان و اعمال صالحشان وعده نيك به آنها از قبل
داده ايم از اين آتش هولناك و وحشتناك دورند ( ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك
عنها مبعدون ) .
اشاره به اينكه ما به تمام وعده هائى كه به مؤمنان در اين جهان داده ايم وفا خواهيم
كرد كه يكى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است .
گرچه ظاهر اين جمله اين است كه تمام مؤمنان راستين را شامل مى شود ولى بعضى احتمال
داده اند كه اشاره به معبودانى همچون حضرت مسيح (عليه السلام) و مريم است كه بدون
خواست آنها بوسيله گروهى عبادت شدند ، و از آنجا كه آيات سابق مى گفت : شما و
خدايانتان وارد دوزخ مى شويد ، و اين تعبير ممكن بود شامل امثال حضرت مسيح (عليه
السلام) نيز شود ، قرآن بلافاصله اين جمله را به صورت يك استثناء بيان مى كند كه
اين گروه هرگز وارد دوزخ نخواهند شد .
بعضى از مفسران شان نزولى در مورد اين آيه ذكر كرده اند كه نشان مى دهد بعضى همين
سؤال را از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كردند و آيه در پاسخ آنها نازل
گرديد .
ولى با اين حال مانعى ندارد كه آيه فوق هم پاسخى براى اين سؤال باشد و هم يك حكم
عمومى نسبت به همه مؤمنان راستين .
در آخرين آيات مورد بحث ، چهار نعمت بزرگ الهى را كه شامل حال اين گروه سعادتمند
است برمى شمرد :
تفسير نمونه ج : 13 ص : 510
نخست اينكه آنها صداى آتش را نمى شنوند ( لا يسمعون حسيسها ) .
حسيس چنانكه ارباب لغت گفته اند به معنى صداى محسوس است ، و به معنى خود حركت يا
صدائى كه از حركت برمى خيزد نيز آمده است ، آتش دوزخ كه دائما در آتشگيره هايش
مشغول پيشروى است ، داراى صداى مخصوصى است ، اين صدا از دو جهت وحشتناك است ، از
نظر اينكه صداى آتش است و از نظر اينكه صداى پيشروى است .
مؤمنان راستين چون از جهنم دورند هرگز اين صداهاى وحشتناك به گوششان نمى خورد .
ديگر اينكه آنها در آنچه بخواهند و مايل باشند به طور جاودان متنعمند ( و هم فيما
اشتهت انفسهم خالدون ) .
يعنى آنجا محدوديت اين جهان را ندارد كه انسان آرزوى بسيارى از نعمتها بكند و به آن
دسترسى نداشته باشد ، هر نعمت مادى و معنوى كه بخواهد بدون استثناء در دسترس او است
، آنهم نه يك روز و دو روز بلكه در يك عمر جاويدان ! سوم اينكه فزع اكبر آنها را
غمگين نمى كند ( لا يحزنهم الفزع الاكبر ) .
فزع اكبر ( وحشت بزرگ ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قيامت دانسته اند كه از هر
وحشتى بزرگتر است ، و بعضى اشاره به نفخه صور و دگرگونيهاى پايان اين جهان و تزلزل
عجيبى كه در اركان اين عالم مى افتد آنچنان كه در آيه 87 سوره نحل آمده است .
ولى از آنجا كه وحشت روز رستاخيز مسلما از آن هم مهمتر است تفسير اول صحيحتر به نظر
مى رسد .
بالاخره آخرين لطف خدا در باره كسانى كه در اين آيات به آنها اشاره شده
تفسير نمونه ج : 13 ص : 511
اين است كه فرشتگان رحمت به استقبال آنها مى شتابند و به آنها تبريك و شادباش مى
گويند و بشارت مى دهند اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد ( و تتلقاهم
الملائكة هذا يومكم الذى كنتم توعدون ) .
در نهج البلاغه مى خوانيم امير مؤمنان على (عليه السلام) فرمود : فبادروا باعمالكم
تكونوا مع جيران الله فى داره ، رافق بهم رسله ، و ازارهم ملائكته ، و اكرم اسماعهم
ان تسمع حسيس نار جهنم ابدا : به اعمال نيك مبادرت ورزيد تا از همسايگان خدا در
سراى او باشيد ، در جائى كه پيامبران را رفيق آنها قرار داده ، و فرشتگان را به
زيارتشان مى فرستد ، خدا آنچنان اين گروه را گرامى داشته كه حتى گوشهايشان صداى آتش
دوزخ را نمى شنود .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 512
يَوْمَ نَطوِى السمَاءَ كَطىِّ السجِلِّ لِلْكتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْق
نُّعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَعِلِينَ(104)
ترجمه :
104 - در آن روز كه آسمان را همچون طومار درهم مى پيچيم ، ( سپس ) همانگونه كه
آفرينش را آغاز كرديم آنرا بازمى گردانيم ، اين وعده اى است كه ما داده ايم و قطعا
آن را انجام خواهيم داد .
تفسير : آن روز كه آسمانها درهم پيچيده مى شود
در آخرين آيه بحث گذشته خوانديم مؤمنان راستين از فزع اكبر ( وحشت بزرگ ) غمگين نمى
شوند آيه مورد بحث توصيفى از آن روز وحشت بزرگ است ، و در حقيقت علت عظمت اين وحشت
را مجسم مى سازد ، مى گويد : اين امر ، روزى تحقق مى يابد كه ما آسمان را درهم مى
پيچيم همانگونه كه طومار نامه ها درهم پيچيده مى شود ! ( يوم نطوى السماء كطى السجل
للكتب ) .
در زمانهاى گذشته براى نوشتن نامه ها و همچنين كتابها ، از اوراق طومار مانند
استفاده مى كردند ، اين طومارها را قبل از نوشتن به هم مى پيچيدند و شخص كاتب
تدريجا آن را از يك طرف مى گشود و مطالب مورد نظر را روى آن مى نوشت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 513
و بعد از پايان كتابت نيز آن را مى پيچيدند و كنار مى گذاشتند و لذا هم نامه ها و
هم كتابهايشان شكل طومار داشت اين طومار ، سجل ناميده مى شد كه براى كتابت از آن
استفاده شده بود .
در اين آيه تشبيه لطيفى نسبت به درنورديدن طومار عالم هستى در پايان دنيا شده است ،
در حال حاضر اين طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى شود و هر يك در
جائى قرار دارد ، اما هنگامى كه فرمان رستاخيز فرا رسد ، اين طومار عظيم با تمام
خطوط و نقوشش ، در هم پيچيده خواهد شد .
البته پيچيدن جهان به معنى فنا و نابودى آن نيست چنانكه بعضى پنداشته اند بلكه به
معنى درهم كوبيده شدن و جمع و جور شدن آن است ، و به تعبير ديگر شكل جهان به هم مى
خورد اما مواد آن نابود نمى شود ، اين حقيقتى است كه از تعبيرات مختلف در آيات معاد
( مخصوصا بازگشت انسان از استخوان پوسيده و از قبرها ) به خوبى مشاهده مى شود .
سپس اضافه مى كند همانگونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم برمى گردانيم و
اين كار مشكل و سختى در برابر قدرت عظيم ما نيست ( كما بدأنا اول خلق نعيده ) .
در حقيقت اين تعبير شبيه تعبيرى است كه در آيه 29 سوره اعراف آمده است كما بدأكم
تعودون : همانگونه كه شما را در آغاز ايجاد كرد باز مى گرداند .
و يا همانند : و هو الذى يبدء الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه : او كسى است كه
آفرينش را ايجاد كرد سپس آن را بازمى گرداند و اين بر او آسانتر است ( روم - 27 ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 514
اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از اين بازگشت ، بازگشت به فناء
و نيستى ، يا به هم پيچيدگى همچون آغاز آفرينش است ، بسيار بعيد به نظر مى رسد .
و در پايان آيه مى فرمايد : اين وعده اى است كه ما داده ايم و قطعا آن را انجام
خواهيم داد ( وعدا علينا انا كنا فاعلين ) .
از بعضى روايات استفاده مى شود كه منظور از بازگشت خلق به صورت اول آن است كه
انسانها بار ديگر پا برهنه و عريان - آن گونه كه در آغاز آفرينش بودند - بازمى
گردند ، ولى بدون شك منظور اين نيست كه مفهوم آيه منحصر در اين معنى باشد ، بلكه
اين يكى از چهره هاى بازگشت آفرينش به صورت نخست است .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 515
وَ لَقَدْ كتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْض يَرِثُهَا
عِبَادِى الصلِحُونَ(105) إِنَّ فى هَذَا لَبَلَغاً لِّقَوْم عَبِدِينَ(106)
ترجمه :
105 - ما در زبور بعد از ذكر ( تورات ) نوشتيم كه بندگان صالح من وارث ( حكومت )
زمين خواهند شد .
106 - در اين ابلاغ روشنى است براى جمعيت عبادت كنندگان .
تفسير : حكومت زمين از آن صالحان خواهد بود .
بعد از آنكه در آيات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در دو
آيه مورد بحث به يكى از روشنترين پاداشهاى دنيوى آنها كه حكومت روى زمين است با
بيان شيوائى اشاره كرده مى گويد : در زبور بعد از ذكر چنين نوشتيم كه سرانجام
بندگان صالح من وارث ( حكومت ) زمين خواهند شد ( و لقد كتبنا فى الزبور من بعد
الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون ) .
ارض به مجموع كره زمين گفته مى شود و سراسر جهان را شامل مى گردد مگر اينكه قرينه
خاصى در كار باشد ، گرچه بعضى احتمال داده اند كه مراد وارث شدن سراسر زمين در
قيامت است ، ولى ظاهر كلمه ارض هنگامى كه بطور مطلق گفته مى شود ، زمين اين جهان
است .
واژه ارث همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم به معنى چيزى است كه بدون معامله و
دادوستد به كسى انتقال مى يابد ، و گاهى در قرآن كريم ارث
تفسير نمونه ج : 13 ص : 516
به تسلط و پيروزى يك قوم صالح بر قوم ناصالح و در اختيار گرفتن مواهب و امكانات
آنها گفته شده است ، چنانكه در آيه 137 سوره اعراف در باره بنى اسرائيل و پيروزيشان
بر فرعونيان چنين مى خوانيم : و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و
مغاربها : ما شرق و غرب زمين را به ارث به آن قوم مستضعف داديم گرچه زبور در اصل به
معنى هر گونه كتاب و نوشته است ، هر چند در قرآن مجيد در دو مورد از سه موردى كه
اين كلمه به كار رفته ، اشاره به زبور داود است اما بعيد به نظر نمى رسد كه مورد
سوم يعنى آيه مورد بحث نيز به همين معنى باشد .
زبور داود يا به تعبيرى كه در كتب عهد قديم آمده مزامير داود عبارت است از مجموعه
اى از مناجاتها و نيايشها و اندرزهاى داود پيامبر .
بعضى مفسران نيز احتمال داده اند كه منظور از زبور در اينجا تمام كتب انبياى پيشين
است .
ولى بيشتر - با توجه به دليلى كه ذكر كرديم - به نظر مى رسد كه زبور همان كتاب
مزامير داود باشد ، بخصوص اينكه در مزامير موجود ، عباراتى وجود دارد كه عينا مطابق
با آيه مورد بحث است و بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهيم كرد .
ذكر در اصل به معنى يادآورى و يا چيزى كه مايه تذكر و يادآورى است ، و در آيات قرآن
به همين معنى به كار رفته ، گاهى نيز به كتاب آسمانى موسى يعنى تورات اطلاق شده (
مانند آيه 48 سوره انبياء و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء و ذكرا للمتقين
) .
و گاه اين عنوان در مورد قرآن استعمال شده ، مانند آيه 27 سوره تكوير :
تفسير نمونه ج : 13 ص : 517
ان هو الا ذكر للعالمين .
لذا بعضى گفته اند كه منظور از ذكر در آيه مورد بحث قرآن است ، و زبور تمام كتب
انبياء پيشين ، و كلمه من بعد تقريبا معادل كلمه علاوه بر در فارسى خواهد بود و به
اين ترتيب معنى آيه چنين مى شود : ما علاوه بر قرآن در تمام كتب انبياء پيشين
نوشتيم كه سرانجام سراسر روى زمين در اختيار بندگان صالح خدا قرار خواهد گرفت .
ولى با توجه به تعبيراتى كه در آيه به كار رفته ، ظاهر اين است كه منظور از زبور ،
كتاب داود ، و ذكر به معنى تورات است ، و با توجه به اينكه زبور بعد از تورات بوده
، تعبير من بعد نيز حقيقى است ، و به اين ترتيب معنى آيه چنين مى شود ، ما ، در
زبور ، بعد از تورات ، چنين نوشتيم كه اين زمين را بندگان صالح ما به ارث خواهند
برد .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه چرا در ميان كتب آسمانى ، تنها از اين دو كتاب نام
، برده شده است ؟ اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه : داود ، يكى از بزرگترين
پيامبرانى بود كه تشكيل حكومت حق و عدالت داد ، و بنى اسرائيل نيز مصداق روشن قوم
مستضعفى بودند كه بر ضد مستكبران قيام كردند و دستگاه آنها را بهم پيچيدند و وارث
حكومت و سرزمين آنها شدند .
سؤال ديگرى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه بندگان صالح خدا ( عبادى الصالحون
) كيانند ؟ با توجه به اضافه شدن بندگان به خدا ، مساله ايمان و توحيد آنها روشن مى
شود ، و با توجه به كلمه صالحون كه معنى گسترده و وسيعى دارد ، همه شايستگيها به
ذهن مى آيد : شايستگى از نظر عمل و تقوا ، شايستگى از نظر علم
تفسير نمونه ج : 13 ص : 518
و آگاهى ، شايستگى از نظر قدرت و قوت ، و شايستگى از نظر تدبير و نظم و درك اجتماعى
.
هنگامى بندگان با ايمان اين شايستگيها را براى خود فراهم سازند ، خداوند نيز كمك و
يارى مى كند تا آنها بينى مستكبران را به خاك بمالند ، دستهاى آلوده شان را از
حكومت زمين كوتاه كنند ، و وارث ميراثهاى آنها گردند .
بنا بر اين تنها مستضعف بودن دليل بر پيروزى بر دشمنان و حكومت روى زمين نخواهد بود
، بلكه از يكسو ايمان لازم است و از سوى ديگر كسب شايستگيها ، و مستضعفان جهان
مادام كه اين دو اصل را زنده نكنند به حكومت روى زمين نخواهند رسيد .
و لذا در آيه بعد به عنوان تاكيد بيشتر مى گويد : در اين سخن ابلاغ روشنى است براى
گروهى كه خدا را با اخلاص پرستش مى كنند ( ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدين ) .
بعضى از مفسران هذا را اشاره به تمام وعد و وعيدهائى كه در اين سوره و يا در تمام
قرآن آمده است دانسته اند كه موضوع بحث ما نيز در اين مفهوم كلى وارد است .
ولى ظاهر آيه اين است كه هذا اشاره به همان وعده اى است كه در آيه قبل به بندگان
صالح خود در مورد حكومت روى زمين داده شده است .
نكته ها :
1 - روايات پيرامون قيام مهدى (عليه السلام)
در بعضى از روايات صريحا اين آيه تفسير به ياران مهدى (عليه السلام) شده است :
چنانكه در مجمع البيان ذيل همين آيه از امام باقر (عليه السلام) چنين مى خوانيم :
هم
تفسير نمونه ج : 13 ص : 519
اصحاب المهدى فى آخر الزمان : بندگان صالحى را كه خداوند در اين آيه به عنوان
وارثان زمين ياد مى كند ياران مهدى (عليه السلام) در آخر الزمان هستند .
در تفسير قمى نيز در ذيل اين آيه چنين آمده است : ان الارض يرثها عبادى الصالحون ،
قال القائم و اصحابه : منظور از اينكه زمين را بندگان صالح خدا به ارث مى برند مهدى
قائم (عليه السلام) و ياران او هستند .
ناگفته پيدا است مفهوم اين روايات ، انحصار نيست ، بلكه بيان يك مصداق عالى و آشكار
است ، و بارها گفته ايم اين تفسيرها هرگز عموميت مفهوم آيه را محدود نمى سازد .
بنا بر اين در هر زمان و در هر جا بندگان صالح خدا قيام كنند ، پيروز و موفق خواهند
بود و سرانجام وارث زمين و حكومت آن خواهند شد .
علاوه بر روايات فوق كه در خصوص تفسير اين آيه وارد شده روايات بسيار زيادى كه بالغ
به حد تواتر است از طرق شيعه و اهل تسنن در مورد مهدى (عليه السلام) از پيامبر
گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و همچنين از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) نقل
شده كه همه آنها دلالت بر اين دارد سرانجام حكومت جهان به دست صالحان خواهد افتاد ،
و مردى از خاندان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قيام مى كند و زمين را پر از عدل
و داد مى سازد آنچنان كه از ظلم و جور پر شده باشد .
از جمله اين حديث معروف است كه در اكثر منابع اسلامى از پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) نقل شده : لو لم يبق من الدنيا الا يوم ، لطول الله ذلك اليوم ، حتى
يبعث رجلا ( صالحا ) من اهلبيتى يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا : اگر
از عمر جهان جز يك روز نماند ، خداوند آن روز را آنقدر طولانى مى كند تا مرد صالحى
را از خاندان من برانگيزد كه صفحه زمين را پر از عدل و داد كند همانگونه كه از ظلم
و جور پر شده است .
اين حديث با همين تعبير يا مختصر تفاوتى در بسيارى از كتب شيعه و اهل
تفسير نمونه ج : 13 ص : 520
سنت آمده است .
در ذيل آيه 33 سوره توبه گفتيم : كه گروهى از بزرگان علماى اسلام ، از قديم و جديد
، سنى و شيعه در كتابهاى خود تصريح كرده اند كه احاديث در زمينه قيام مهدى (عليه
السلام) در سر حد تواتر است و به هيچوجه قابل انكار نيست ، حتى كتابهائى بالخصوص در
اين مورد نوشته اند كه شرح آن را مى توانيد در جلد هفتم تفسير نمونه ذيل آيه 33
توبه ( صفحه 374 به بعد ) مطالعه فرمائيد .
2 - بشارت حكومت صالحان در مزامير داود
جالب اينكه در كتاب مزامير داود كه امروز جزء كتب عهد قديم است عين تعبيرى كه در
آيات فوق خوانديم يا مشابه آن در چند مورد ديده مى شود و نشان مى دهد با تمام
تحريفاتى كه در اين كتب به عمل آمده اين قسمت همچنان از دستبردها مصون مانده است .
1 - در مزمور 37 جمله 9 مى خوانيم : ... زيرا كه شريران منقطع مى شوند ، و اما
متوكلان به خداوند ، وارث زمين خواهند شد ، و حال اندك است كه شرير نيست مى شود ،
هر چند مكانش را استفسار نمائى ناپيدا خواهد شد ! .
2 - و در جاى ديگر در همين مزمور ( جمله 11 ) مى خوانيم : اما متواضعانه وارث زمين
شده از كثرت سلامتى متلذذ خواهند شد .
3 - و نيز در همان مزمور 37 جمله 27 اين موضوع به تعبير ديگرى ديده مى شود : زيرا
متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد ، اما ملعونان وى منقطع خواهند شد ... ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 521
4 - در همين مزمور جمله 29 آمده است : صديقان وارث زمين شده ، ابدا در آن ساكن
خواهند بود .
5 - و در جمله 18 از همين مزمور آمده است : خداوند روزهاى صالحان را مى داند و
ميراث ايشان ابدى خواهد شد .
در اينجا بخوبى مشاهده مى كنيم همان عنوان صالحان كه در قرآن آمده با همان تعبير در
مزامير داود به چشم مى خورد ، علاوه بر اين تعبيرات ديگرى مانند صديقان ، متوكلان ،
متبركان ، و متواضعان كه با آن قريب الافق است نيز در جمله هاى ديگر ذكر شده است .
اين تعبيرات ، دليل بر عموميت حكومت صالحان است و كاملا با احاديث قيام مهدى (عليه
السلام) تطبيق مى كند .
3 - حكومت صالحان يك قانون آفرينش است
گرچه براى آنها كه غالبا شاهد و ناظر حكومت طاغيان ظالم و ياغيان قلدر بوده اند ،
مشكل است اين حقيقت را به آسانى پذيرا شوند كه تمام اين حكومتها بر خلاف نواميس
آفرينش و قوانين جهان خلقت است و آنچه با آن هماهنگ مى باشد همان حكومت صالحان با
ايمان است .
ولى تحليلهاى فلسفى به اينجا منتهى مى شود كه اين يك واقعيت است ، بنا بر اين جمله
ان الارض يرثها عبادى الصالحون پيش از آنكه يك وعده الهى باشد يك قانون تكوينى
محسوب مى شود .
توضيح اينكه : جهان هستى تا آنجا كه مى دانيم مجموعه اى از نظامها است
تفسير نمونه ج : 13 ص : 522
وجود قوانين منظم و عمومى در سرتاسر اين جهان دليل بر يكپارچگى و بهم پيوستگى اين
نظام است .
مساله نظم و قانون و حساب در پهنه آفرينش يكى از اساسى ترين مسائل اين عالم محسوب
مى شود ، فى المثل اگر مى بينيم صدها دستگاه مغز الكترونيكى نيرومند دست بدست هم مى
دهند تا با انجام محاسبات دقيق راه سفرهاى فضائى را براى مسافران فضا هموار سازند ،
و محاسبات آنها درست از آب درمى آيد و قائق ماه نشين در همان محل پيش بينى شده در
كره ماه مى نشيند با اينكه كره ماه و زمين هر دو به سرعت در حركتند ، بايد توجه
داشته باشيم كه اين جريان مديون نظام دقيق منظومه شمسى و سيارات و اقمار آن است ،
زيرا اگر حتى يكصدم ثانيه از سير منظم خود منحرف مى شدند معلوم نبود مسافران فضا به
كدام نقطه پرتاب خواهند شد .
از جهان بزرگ وارد عالم كوچك و كوچكتر و بسيار كوچك مى شويم ، در اينجا مخصوصا در
عالم موجودات زنده نظم مفهوم زنده ترى به خود مى گيرد و هرج و مرج در آن هيچ محلى
ندارد ، مثلا بهم خوردن تنظيم يك سلول مغزى انسان كافى است كه سازمان زندگى او را
به گونه غم انگيزى به هم بريزد .
در اخبار جرائد آمده بود كه يك جوان دانشجو بر اثر يك تكان شديد مغزى در يك حادثه
رانندگى تقريبا تمام گذشته خود را فراموش كرده است ! در حالى كه از جهات ديگر سالم
است ، برادر و خواهر خود را نمى شناسد و از اينكه مادرش او را در آغوش مى فشارد و
مى بوسد وحشت مى كند كه اين زن بيگانه با من چه كار دارد ؟ او را به زادگاهش مى
برند ، به اطاقى كه در آن بزرگ شده ، به كارهاى دستى و تابلوهاى نقاشى خودش مى نگرد
، ولى مى گويد : اين نخستين بار است كه چنين اطاق و تابلوى را مشاهده مى كند ! !
شايد فكر مى كند از كره ديگرى به اين كره قدم گذارده است كه همه چيز براى او تازگى
دارد .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 523
شايد از ميان چند ميليارد سلول مغز او ، تنها چند سلول ارتباطى كه گذشته را با حال
پيوند مى داده ، از كار افتاده است ، ولى همين بهم خوردن تنظيم جزئى چه اثر
وحشتناكى به بار آورد ؟ ! آيا جامعه انسانى مى تواند با انتخاب لا نظام و هرج و مرج
و ظلم و ستم و نابسامانى و ناهنجارى خود را از مسير رودخانه عظيم جهان آفرينش كه
همه در آن با برنامه منظم پيش مى روند كنار بكشد ؟ ! آيا مشاهده وضع عمومى جهان ما
را به اين فكر نمى اندازد كه بشريت نيز خواه ناخواه بايد در برابر نظام عالم هستى
سر فرود آرد و قوانين منظم و عادلانه اى را بپذيرد ، به مسير اصلى بازگردد ، و
همرنگ اين نظام شود ؟ ! نظرى به ساختمان دستگاههاى گوناگون و پيچيده بدن هر انسان
كه مى افكنيم ! از قلب و مغز گرفته تا چشم و گوش و زبان و حتى يك پياز مو ، مى
بينيم همه آنها تابع قوانين و نظم و حسابى هستند ، با اينحال چگونه جامعه بشريت
بدون پيروى از ضوابط و مقررات و نظام صحيح عادلانه مى تواند برقرار بماند ؟ ما
خواهان بقاى بشريت هستيم و براى آن تلاش مى كنيم منتها هنوز سطح آگاهى اجتماع ما به
آن حد نرسيده كه بدانيم ادامه راه كنونى منتهى به فنا و نابودى ما مى شود ، ولى كم
كم بر سر عقل مى آئيم و اين درك و رشد فكرى براى ما حاصل مى گردد .
ما خواهان منافع خويشتن هستيم ، ولى هنوز نمى دانيم كه ادامه وضع فعلى منافع ما را
بر باد مى دهد ، اما تدريجا ارقام و آمار زنده و گويا را مثلا در مورد مسابقه
تسليحاتى در برابر چشممان مى گذاريم و مى بينيم چگونه نيمى از فعالترين نيروهاى
فكرى و جسمانى جوامع جهان و نيمى از ثروتها و سرمايه هاى بزرگ در اين راه به هدر مى
رود نه تنها به هدر مى رود بلكه در مسير نابود كردن نيم دوم به كار مى افتد !
تفسير نمونه ج : 13 ص : 524
همزمان با افزايش سطح آگاهى ما به روشنى مى يابيم كه بايد به نظام عمومى عالم هستى
بازگرديم و با آن همصدا شويم .
و همانطور كه واقعا جزئى از اين كل هستيم عملا هم بايد چنين باشيم تا بتوانيم به
اهداف خود در تمام زمينه ها برسيم .
نتيجه اينكه : نظام آفرينش دليل روشنى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده ، در
جهان انسانيت خواهد بود ، و اين همان چيزى است كه از آيه مورد بحث و احاديث مربوط
به قيام مصلح بزرگ جهانى ( مهدى ارواحنا فداه ) استفاده مى شود .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 525
وَ مَا أَرْسلْنَك إِلا رَحْمَةً لِّلْعَلَمِينَ(107) قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلىَّ
أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسلِمُونَ(108) فَإِن تَوَلَّوْا
فَقُلْ ءَاذَنتُكمْ عَلى سوَاء وَ إِنْ أَدْرِى أَ قَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا
تُوعَدُونَ(109) إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ مَا
تَكتُمُونَ(110) وَ إِنْ أَدْرِى لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكمْ وَ مَتَعٌ إِلى
حِين(111) قَلَ رَب احْكم بِالحَْقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُستَعَانُ عَلى
مَا تَصِفُونَ(112)
ترجمه :
107 - ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم .
108 - بگو تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه معبود شما خداى يگانه است ،
آيا ( با اينحال ) تسليم ( حق ) مى شويد ؟ ( و بتها را كنار مى گذاريد ؟ ) .
109 - اگر ( با اينهمه ) روى گردان شوند بگو من به همه شما يكسان ( از عذاب الهى )
اعلام خطر مى كنم ، و نمى دانم آيا وعده ( عذاب خدا ) به شما نزديك است يا دور ؟ !
110 - او سخنان آشكار را مى داند و آنچه را كتمان مى كنيد ( نيز ) مى داند ( و چيزى
بر او مخفى نيست ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 526
111 - و من نمى دانم شايد اين ماجرا آزمايشى براى شماست ، و بهره گيرى تا مدتى (
معين )
112 - ( و پيامبر ) گفت : پروردگارا ! به حق داورى فرما ( و اين طغيانگران را كيفر
ده ) و از پروردگار رحمان در برابر نسبتهاى نارواى شما استمداد مى طلبم .
تفسير :
پيامبر رحمت براى جهانيان
از آنجا كه آيات گذشته بشارت حكومت روى زمين را به بندگان صالح مى داد و چنين
حكومتى مايه رحمت براى همه مردم جهان است در نخستين آيه مورد بحث به رحمت عامه وجود
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اشاره كرده مى گويد : ما تو را جز براى رحمت
جهانيان نفرستاديم ( و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين ) .
عموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت تو هستند ، چرا كه نشر آئينى را
به عهده گرفتى كه سبب نجات همگان است ، حال اگر گروهى از آن استفاده كردند و گروهى
نكردند اين مربوط به خودشان است و تاثيرى بر عمومى بودن رحمت نمى گذارد .
اين درست به آن مى ماند كه بيمارستان مجهزى براى درمان همه دردها با پزشكان ماهر و
انواع داروها تاسيس كنند ، و درهاى آنرا به روى همه مردم بدون تفاوت بگشايند ، آيا
اين وسيله رحمت براى همه افراد آن اجتماع نيست ؟ حال اگر بعضى از بيماران لجوج
خودشان از قبول اين فيض عام امتناع كنند تاثيرى در عمومى بودن آن نخواهد داشت .
و به تعبير ديگر رحمت بودن وجود پيامبر براى همه جهانيان جنبه مقتضى و فاعليت فاعل
دارد و مسلما فعليت نتيجه ، بستگى به قابليت قابل نيز دارد .
تعبير به عالمين ( جهانيان ) آنچنان مفهوم وسيعى دارد كه تمام انسانها را در تمام
اعصار و قرون شامل مى شود و لذا اين آيه را اشاره اى بر خاتميت پيامبر اسلام مى
دانند ، چرا كه وجودش براى همه انسانها آينده تا پايان جهان رحمت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 527
است و رهبر و پيشوا و مقتدا ، حتى اين رحمت ، از يك نظر شامل فرشتگان هم مى شود :
حديث جالبى در اينجا نقل شده كه اين عموميت را تاييد مى كند حديث اين است هنگامى كه
اين آيه نازل شد پيامبر از جبرئيل پرسيد هل اصابك من هذه الرحمة شىء آيا چيزى از
اين رحمت عائد تو شد ؟ جبرئيل در پاسخ عرض كرد نعم ، انى كنت اخشى عاقبة الامر ،
فامنت بك ، لما اثنى الله على بقوله عند ذى العرش مكين : من از پايان كار خويش
بيمناك بودم ، اما بخاطر آيه اى كه در قرآن بر تو نازل شد از وضع خود مطمئن شدم
آنجا كه خداوند مرا با اين جمله مدح كرده ذى قوة عند ذى العرش مكين : جبرئيل نزد
خداوند خالق عرش بلند مقام و بلند مرتبه است به هر حال در دنياى امروز كه فساد و
تباهى و ظلم و بيدادگرى از در و ديوار آن مى بارد ، آتش جنگها در هر سو شعلهور است
، و چنگال زورمندان بيدادگر حلقوم مستضعفان مظلوم را مى فشارد ، در دنيائى كه جهل و
فساد اخلاق و خيانت و ظلم و استبداد و تبعيض هزار گونه نابسامانى آفريده ، آرى در
چنين جهانى مفهوم رحمة للعالمين بودن پيامبر از هر زمانى آشكارتر است ، چه رحمتى از
اين بالاتر كه برنامه اى آورده كه عمل به آن نقطه پايانى است بر همه اين ناكاميها و
بدبختيها و سيه روزيها ، آرى او و دستوراتش ، برنامه و اخلاقش همه رحمت است رحمتى
براى همگان و تداوم اين رحمت سرانجامش حكومت صالحان با ايمان بر تمام معموره زمين
خواهد بود .
و از آنجا كه مهمترين مظهر رحمت و محكمترين پايه و اساس آن مساله توحيد و جلوه هاى
آن است در آيه بعد چنين مى گويد : به آنها بگو تنها چيزى كه بر
تفسير نمونه ج : 13 ص : 528
من وحى مى شود اين است كه معبود شما معبود واحدى است ( قل انما يوحى الى انما الهكم
اله واحد ) .
آيا شما حاضر هستيد در برابر همين اصل اساسى توحيد تسليم شويد و بتها را كنار
بگذاريد ؟ ! ( فهل انتم مسلمون ) .
در واقع در اين آيه سه نكته بنيادى مطرح شده است ، نخست اينكه پايه اصلى رحمت توحيد
است و به راستى هر چه بيشتر بينديشيم وجود اين رابطه نيرومند روشنتر مى شود ، توحيد
در اعتقاد ، در عمل ، توحيد در كلمه ، توحيد صفوف ، و توحيد در قانون و در همه چيز
.
نكته ديگر اينكه به مقتضاى كلمه انما كه دليل بر حصر است تمام دعوت پيامبران اسلام
ص در اصل توحيد خلاصه مى شود مطالعات دقيق نيز نشان مى دهد كه اصول و حتى فروع و
احكام نيز در پايان به اصل توحيد بازمى گردد ، و به همين دليل همانگونه كه سابقا هم
گفته ايم توحيد تنها يك اصل از اصول دين نيست ، بلكه همچون رشته محكمى است كه دانه
هاى يك تسبيح را بهم پيوند مى دهد و يا صحيحتر روحى است كه در كالبد دين دميده شده
.
و آخرين نكته اينكه مشكل اصلى تمام جوامع و ملل ، آلودگى به شرك در اشكال مختلف است
، زيرا جمله فهل انتم مسلمون ( آيا تسليم در برابر اين اصل مى شويد ) مى رساند كه
مشكل اصلى بيرون آمدن از شرك و مظاهر آن و بالا زدن آستين براى شكستن بتها است ، نه
فقط بتهاى سنگى و چوبى ، كه بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى ! آيه بعد مى
گويد اگر با اينهمه به دعوت و پيام ما توجه نكردند اگر روى برتابند ، به آنها بگو
من به همه شما بطور يكسان از عذاب الهى اعلام خطر مى كنم ( فان تولوا فقل آذنتكم
على سواء ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 529
آذنت از ماده ايذان به معنى اعلام كردن توأم با تهديد است ، و گاه به معنى اعلان
جنگ نيز آمده اما از آنجا كه اين سوره در مكه نازل شده ، و در آنجا نه زمينه جهاد
بود ، و نه حكم جهاد نازل شده بود ، بسيار بعيد به نظر مى رسد كه اين جمله در اينجا
به معنى اعلان جنگ باشد ، بلكه ظاهر اين است كه پيامبر با اين سخن مى خواهد اعلام
نفرت و جدائى از آنها كند و نشان دهد كه از آنان به كلى دست شسته است .
تعبير على سواء يا اشاره به اين است كه من نسبت به مجازات الهى به همه شما بطور
يكسان اعلام خطر مى كنم ، مبادا چنين تصور كنند كه اهل مكه يا قريش با ديگران تفاوت
دارند و در پيشگاه خدا براى آنها مزيت و برترى است و يا اشاره به اين است كه من
ندايم را به گوش همه شما بدون استثناء رساندم .
سپس اين تهديد را به صورت آشكارترى بيان مى كند و مى گويد : من نمى دانم آيا وعده
عذاب كه به شما داده شده است نزديك است يا دور ؟ ! ( و ان ادرى ا قريب ام بعيد ما
توعدون ) .
فكر نكنيد اين وعده دور است ، شايد هم نزديك و بسيار هم نزديك باشد .
اين عذاب و مجازاتى كه در اينجا به آن تهديد شده اند ممكن است عذاب قيامت و يا
مجازات دنيا و يا هر دو باشد ، در صورت اول علم آن مخصوص خدا است و هيچكس به درستى
از تاريخ وقوع رستاخيز آگاه نيست حتى پيامبران خدا ، و در صورت دوم و سوم ممكن است
اشاره به جزئيات و زمان آن باشد كه من از جزئيات آن آگاه نيستم ، چرا كه علم پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) نسبت به اينگونه حوادث هميشه جنبه فعلى ندارد بلكه گاه
جنبه ارادى دارد يعنى تا اراده نكند نمى دانند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 530
اين تصور را نيز به مغز خود راه مدهيد كه اگر تاخيرى در مجازات شما شود به خاطر اين
است كه خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نيست ، نه ، او همه را مى داند او هم سخنان
آشكارتان را و هم آنچه را كتمان مى كنيد مى داند ( انه يعلم الجهر من القول و يعلم
ما تكتمون ) .
اصولا پنهان و آشكار براى شما كه علمتان محدود است مفهوم دارد ، اما براى آن كس كه
علمش بى پايان است غيب و شهود يكى است و سر و علن در آنجا يكسان مى باشد .
و نيز اگر مى بينيد مجازات الهى فورا دامن شما را نمى گيرد بواسطه آن نيست كه او از
كار شما آگاه نباشد من چه مى دانم شايد اين آزمونى براى شما باشد ( و ان ادرى لعله
فتنة لكم ) .
و مى خواهد شما را تا مدتى از لذائذ اين جهان بهره مند سازد سپس با شدت هر چه
تمامتر شما را بگيرد و مجازات كند ( و متاع الى حين ) .
در واقع براى تاخير مجازات الهى در اينجا دو فلسفه بيان شده است : نخست مساله
امتحان و آزمايش است ، خدا هرگز در عذاب عجله نمى كند ، تا خلق را آزمايش كافى كند
و اتمام حجت نمايد .
دوم اينكه افرادى هستند كه آزمايش آنها تمام شده و كلمه مجازاتشان قطعى گرديده است
، اما براى اينكه سخت كيفر ببينند نعمت را بر آنها گسترده مى سازد تا كاملا غرق
نعمت شوند ، و درست در همان حال كه سخت در لذائذ غوطهورند تازيانه عذاب را بر آنها
مى كوبد تا دردناكتر باشد ، و رنج محرومان و ستمديدگان را بخوبى احساس كنند .
آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره انبياء است همچون نخستين
تفسير نمونه ج : 13 ص : 531
آيه اين سوره سخن از غفلت مردم بيخبر مى گويد ، و به عنوان نقل قول از پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) در يك عبارت نفرين مانند ناراحتى او را از اينهمه غرور و غفلت
منعكس مى كند و مى گويد : پيامبر بعد از مشاهده اينهمه اعراض و رويگردانى عرض كرد
پروردگار من ! به حق داورى فرما ، و اين گروه طغيانگر را طبق قانون عدالتت كيفر ده
! ( قال رب احكم بالحق ) .
در دومين جمله روى سخن را به مخالفان كرده و مى گويد : پروردگار همه ما خداوند
رحمان است ، و ما از پيشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروائى كه شما به او مى دهيد
استمداد مى طلبيم ( و ربنا الرحمن المستعان على ما تصفون ) .
در حقيقت با كلمه ربنا آنها را به اين واقعيت توجه مى دهد كه ما همه مربوب و
مخلوقيم و او خالق و پروردگار همه ما است .
تعبير به الرحمن كه اشاره به رحمت عامه پروردگار است به آنها گوشزد مى كند كه سر تا
پاى وجود شما را رحمت الهى فرا گرفته چرا لحظه اى در آفريننده اينهمه نعمت و رحمت
نمى انديشيد ؟ و تعبير المستعان على ما تصفون به آنها اخطار مى كند كه گمان نكنيد
ما در برابر انبوه جمعيت شما تنها هستيم ، و تصور نكنيد اينهمه تهمت و دروغ و
نسبتهاى نارواى شما چه در مورد ذات پاك خدا ، و چه در برابر ما ، بدون پاسخ خواهد
ماند ، نه ، هرگز كه تكيه گاه همه ما او است ، و او قادر است از بندگان مؤمن خود در
برابر هر گونه دروغ و تهمت دفاع كند .
پايان سوره انبياء
تفسير نمونه ج : 13 ص : 532
پروردگارا ! همانگونه كه پيامبر گراميت و ياران اندكش را در برابر انبوه دشمنان
تنها نگذاشتى ما را نيز در برابر دشمنانى كه در شرق و غرب تصميم به نابودى ما گرفته
اند تنها مگذار ! .
خداوندا ! تو در اين سوره پربركت مخصوصا رحمت ويژه ات را نسبت به پيامبران در مواقع
سخت و بحرانى و در برابر طوفانهاى زندگى بازگو كردى بار الها ! ما نيز در اين عصر و
زمان گرفتار همان طوفانها هستيم و انتظار همان رحمت و فرج مخصوص را داريم آمين يا
رب العالمين .
پايان جلد 13 تفسير نمونه در مزرعه على آباد قم 29 5 1361 جمعه 30 شوال 1402
|