درس پانزدهم

مسائل متفرقه در وقف و ابتدا (3)

وقف معانقه يا مراقبه (200) .هـرگاه كلمه يا عبارتى چنان باشد كه احتمال دارد به عبارت قبل از خود وابسته باشد و احـتـمـال دارد بـه عبارت بعد از خود وابسته باشد، از آنجا كه امكان نداردبه هر دو طرف وابسته بـاشد، لذا قارى مخير است كه آن را وابسته به عبارت دوم بداند و قبل از آن وقف كند، و يا وابسته به عبارت اول بداند و بعد از آن وقف كند، ولى نمى تواند هم قبل و هم بعد از آن وقف كند، زيرا كه ايـن امـر نـشـان از آن دارد كـه كـلـمـه يـا عـبارت مذكور، مستقلا داراى معناست ، در حالى كه چنين نيست .

اولين كسى كه اين نوع وقف را در علم قرائت مطرح كرد، امام ابوالفضل رازى بوده است (201) .

عـلامـت ايـن وقف ، (مع ) يا (معا) و يا سه نقطه (.:) ماءخوذ از نون و قاف در كلمه معانقه است ، كه بالاى كلمات قرآنى گذارده مى شود(202) .

وقفهاى معانقه در قرآن فراوان است ، كه معروفترين آنها موارد زير است : (ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين )، (بقره (2)، آيه 2).

وقـف بـر (لا ريـب )، از عـاصـم و نـافـع روايت شده است و اين مانند آيه (قالوا لا ضيران ا الى ربنا مـنقلبون ) (203) است كه تقديرش (لا ضير فيه ) است ، بنابراين وقتى بر (لا ريب ) وقف مى شود، تـقـديـر آيه چنين است : (ذلك الكتاب لا ريب فيه ،فيه هدى للمتقين )، كه (فيه ) اول حذف شده اسـت ، طـبـق ايـن نظر، جمله (فيه هدى للمتقين )، جمله مستاءنفه است و وقف بر (لا ريب )، تام است .

امـا بـنـابـر وقـف بر (لا ريب فيه )، جمله (هدى للتقين )، يا خبر دوم براى (ذلك ) است ،كه در اين صـورت ، وقف بر (لا ريب فيه )، حسن است ، و يا خبر براى مبتداى محذوف است و تقديرش چنين است : (هو هدى للمتقين )، كه در اين صورت ،وقف بر (لا ريب فيه )، كافى است (204) .

(وامـا الـذين كفروا فيقولون ماذا اراد اللّه بهذا مثلا.: يضل به كثيرا ويهدى به كثيرا)، (بقره (2)، آيه 26).

در صـورت وقـف بـر (مـاذا)، مـقول قول كفار نيست ، بلكه قول خداوند است ، وجمله (يضل به ...) صفت براى (مثلا) است ، در صورتى كه بر (مثلا) وقف شود،مجموع جمله (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)، قول كافران است ، و جمله (يضل به ...)،جمله مستاءنفه است .

(وانـفقوا فى سبيل اللّه ولا تلقوا بايديكم الى التهلكة واحسنوا.: ان اللّه يحب المحسنين )، ( بقره (2)، آيه 195).

گفته شده كه وقف بر (احسنوا) اولى است .

(ولا ياءب كاتب ان يكتب .: كما علمه اللّه .: فليكتب )، (بقره (2)، آيه 282).

وقف بر (كما علمه اللّه ) مناسبتر است .

(وما يعلم تاءويله الا اللّه .: والراسخون فى العلم يقولون امنا به )، (آل عمران (3)،آيه 7).

هـريـك از ايـن دو وقـف ، بـسـتگى به نوع تفسيرى دارد كه از آيه مى شود، اگر كسى بگويد: فق ط خـداونـد، علم به تاءويل دارد، وقف بر اللّه ، لازم و تام مى شود، و اگركسى بگويد: راسخان در علم نيز به تاءويل آگاهند، وقف بر اللّه ، حسن و غير لازم است ، و بهتر آن است كه به كلمه (العلم ) وقف شود.

(يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا.: وما عملت من سوء.: تود لوان بينها وبينه امدا بعيدا)، ( آل عمران (3)، آيه 30).

در اين آيه ، اگر بر كلمه (سوء) وقف شود و آنگاه از (وما عملت من سوء) ابتداشود، بهتر است .

(قال يا ويلتى اعجزت ان اكون مثل هذا الغراب فاءوارى سواة اخى فاصبح من الن ادمين .:، من اجل ذلـك .: كـتـبـنا على بنى اسرائيل انه من قتل نفسا بغير نفس اوفساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا)، (مائده (5)، آيه 31 و 32).

(قال فانها محرمة عليهم .: اربعين سنة .: يتيهون فى الارض )، (همان ، آيه 26).

(ان هذا لرزقنا ماله من نفاد.:، هذا.: وان للطاغين لشر ماب )، (ص (38)، آيه 54و 55).

وقف نبى

در بـعضى از كتب مربوط به وقف و ابتدا، مواردى به عنوان (وقوف النبى ) آمده است ، كه مجموعا در هفده مورد به شرح زير است : 1 ـ (ولـكـل وجـهة هو موليها فاستبقوا الخيرات * اين ما تكونوا ياءت بكم اللّه جميعا)، (بقره (2)، آيه 148).

2 ـ (وما تفعلوا من خير يعلمه اللّه * وتزودوا فان خير الزاد التقوى )، (همان ، آيه197 ).

3 ـ (وما يعلم تاءويله الا اللّه * والراسخون فى العلم يقولون امنا به كل من عندربنا)، ( آل عمران (3)، آيه 7).

4 ـ (فاصبح من النادمين )، (مائده (5)، آيه 31).

5 ـ (فاستبقوا الخيرات * الى اللّه مرجعكم جميعا)، (همان ، آيه 48).

6 ـ (قـال سـبـحـانك ما يكون لى ان اقول ما ليس لى بحق * ان كنت قلته فقدعلمته )، (همان ، آيه 116).

7 ـ (اكان للناس عجبا ان اوحينا الى رجل منهم ان انذر الناس * وبشر الذين امنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم )، (يونس (10)، آيه 2).

8 ـ (ويستنبئونك احق هو قل اى وربى انه لحق وما انتم بمعجزين )، (همان ، آيه53 ).

9 ـ (قل هذه سبيلى ادعوا الى اللّه * على بصيرة انا ومن اتبعنى )، (يوسف (12)،آيه 108).

10 ـ (كذلك يضرب اللّه الامثال )، (رعد (13)، آيه 17).

11 ـ (والانعام خلقها * لكم فيها دف ء ومنافع ومنها تاءكلون )، (نحل (16)، آيه5 ).

12 ـ (واذ قـال لقمان لابنه وهو يعظه يا بنى لا تشرك باللّه * ان الشرك لظلم عظيم )، (لقمان (31)، آيه 13).

13 ـ (وكذلك حقت كلمة ربك على الذين كفروا انهم اصحاب النار)، (مؤمن (40)، آيه 6).

14 ـ (ثم ادبر يسعى ، فحشر * فنادى )، (نازعات (79)، آيه 22 و 23).

15 ـ (ليلة القدر خير من الف شهر)، (قدر (97)، آيه 3).

16 ـ (تنزل الملائكة والروح فيها باذن ربهم من كل امر)، (همان ، آيه 4).

17 ـ (فسبح بحمد ربك واستغفره * انه كان توابا)، (نصر (110)، آيه3 ) (205) .

وقف غفران

وقف غفران ، آن است كه بنابر آنچه از پيامبر (ص ) نقل شده ، هرگاه بر آن كلمه وقف شود، موجب مغفرت و آمرزش است و آن در ده موضع زير است : 1 ـ (يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا اليهود والنصارى اوليء * بعضهم اوليءبعض )، (مائده (5)، آيه 51).

2 ـ (انما يستجيب الذين يسمعون * والموتى يبعثهم اللّه ثم اليه يرجعون )،(انعام (6)، آيه 36).

3 ـ (افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا * لا يستوون )، (سجده (32)، آيه 18).

4 ـ (افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستوون )، (همان جا).

5 ـ (انـا نـحـن نـحـيى الموتى ونكتب ما قدموا و اثارهم * وكل شى ء احصيناه فى امام مبين )، ( يس (36)، آيه 12).

6 ـ (يا حسرة على العباد * ما ياءتيهم من رسول الا كانوا به يستهزؤن )، (همان ،آيه 30).

 

7 ـ (قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا * هذا ما وعد الرحمن وصدق المرسلون )،(همان ، آيه 52).

8 ـ (وان اعبدونى * هذا صراط مستقيم )، (همان ، آيه 61).

9 ـ (او لـيـس الـذى خـلق السموات والارض بقادر على ان يخلق مثلهم * بلى وهوالخلاق العليم )، (همان ، آيه 81).

10 ـ (او لـم يـروا الـى الطير فوقهم صافات ويقبضن * ما يمسكهن الا الرحمن انه بكل شى ء بصير)، ( ملك (67)، آيه 19).

وقف ازدواج

گـاهـى در بـيـن آيـات قرآن ، عبارتهايى وجود دارد كه با هم قرينه هستند، مانند:(لها ما كسبت وعليها ما اكتسبت ) (206) .

در اينگونه موارد، گرچه وقف بر عبارت اول جايز است ، اما بهتر است كه برعبارت دوم وقف شود، ايـن نـوع وقـف را وقـف ازدواج نـامـيـده اند، با اين مناسبت كه دو عبارت قرينه ، همچون دو زوج هستند، موارد زير، نمونه هايى از وقف ازدواج هستند: (لها ما كسبت ولكم ما كسبتم )، (بقره (2)، آيه 134 و 141).

(فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ومن تاخر فلا اثم عليه )، (همان ، آيه 203).

(تولج الليل فى النهار وتولج النهار فى الليل )، (آل عمران (3)، آيه 27).

(وتخرج الحى من الميت وتخرج الميت من الحى )، (همان جا).

(من عمل صالحا فلنفسه ومن اساء فعليها)، (فصلت (41)، آيه 46)، (جاثيه (45)، آيه 15).

اين نوع وقف ، اختيار نصير بن محمد و پيروان او از ائمه وقف است (207) .

آيات داراى وقوف كثير

بعضى از آيات ، داراى وقفهاى زياد است كه در اينجا نمونه هايى رامى آوريم :(208) .

آيـه 255 بقره (آية الكرسى ): اللّه لا اله الا هو (ك ) الحى القيوم (ك ) لا تاءخذه سنة ولا نوم (ك ) وما فـى الارض (ك ) الا بـاذنـه (ك ) ومـا خلفهم (ك ) الا بما شء (ك )السموات والارض (ك ) حفظهما (ك ) العظيم (ت ).

آيه 154 آل عمران : طائفة منكم (ح ) انفسهم (ح ) الجاهلية (ك ) من شى ء (ك ) كله للّه (ك ) يبدون لك (ك ) هاهنا (ك ) مضاجعهم (ح ) فى قلوبكم (ك ) بذات الصدور(ت ).

آيـه 15 شـورى : فـلـذلك فادع (ك ) واستقم كما امرت (ك ) اهوآءهم (ك ) من كتاب (ك ) لا عدل بينكم (ك ) وربكم (ك ) ولكم اعمالكم (ك ) بيننا وبينكم (ك ) يجمع بيننا (ك ) المصير (ت ).

آيـه 10 مـمـتـحنه : مهاجرات فامتحنوهن (ك ) بايمانهن (ك ) الى الكفار (ك ) يحلون لهن (ك ) ما انـفقوا (ك ) اجورهن (ك ) بعصم الكوافر (ك ) ليسئلوا ما انفقوا (ك )يحكم بينكم (ك ) عليم حكيم (ت ).

وقف بر انتهاى آيات

گـرچه اكثر آيات قرآن به گونه اى خاتمه مى يابد كه وقف بر آنها كافى يا تام است ، اما اقسام ديگر وقف نيز در انتهاى آيات يافت مى شود، مانند آنچه درآيات زير مشاهده مى كنيم : (فوربك لنسئلنهم اجمعين ، عما كانوا يعملون )، (حجر (15)، آيه 92 و 93).

كلمه (عما) در آيه 93، متعلق به (لنسئلنهم ) در آيه 92 است ، بنابراين ، طبق قاعده ، ابتداى به (عما كانوا...) جايز نيست ، گرچه وقف به (اجمعين ) صحيح است ، چون آيه 92، خود داراى معناى مفيد و مقصود است .

 

(ارءيت الذى ينهى ، عبدا اذا صلى ). (علق (96)، آيه 9 و 10).

كـلـمه (عبدا) در آيه 10، مفعول (ينهى ) در آيه 9 است ، و طبق قاعده ، وقف بر(ينهى ) قبيح است ، چون بين فعل و مفعول آن جدايى افكنده است .

(فويل للمصلين ، الذين هم عن صلوتهم ساهون )، (ماعون (107)، آيه 4 و 5).

كلمه (الذين ) در آيه 5، صفت براى (مصلين ) در آيه 4 است ، در واقع ، (ويل ) برنمازگزارانى تعلق گرفته كه از نمازشان غافلند، ولى وقتى بر (مصلين ) وقف شود، اين معنا توهم مى شود كه (ويل ) به همه نمازگزاران تعلق گرفته است ،بنابراين ، وقف بر (مصلين )، وقف قبيح است .

(الا انهم من افكهم ليقولون ، ولد اللّه وانهم لكاذبون )، (صافات (37)، آيه 151و 152).

در آيـات فـوق ، وقـف بـر (لـيقولون )، به دليل جدايى افكندن بين قول و مقول قول ،قبيح است و ابتداى به (ولد اللّه ) قبيحتر است .

نظرات مختلف در مورد وقف بر انتهاى آيات

در مورد وقف بر انتهاى آيات ، دو نظر وجود دارد:

1 ـ وقف بر آنها مطلقا جايز است ، چه وقف از نوع تام باشد يا كافى ، حسن باشديا قبيح .

2 ـ حـكم وقف بر آنها هيچ تفاوتى با حكم وقف در بين آيات ندارد، يعنى درصورتى كه تام يا كافى باشد، هم وقف بر آنها جايز است و هم ابتداى به آيه بعدى ، و در صورتى كه حسن باشد، وقف بر آنها جايز است ، ولى ابتداى به مابعدجايز نيست ، و در صورتى كه قبيح باشد، وقف بر آن نيز جايز نيست ، بلكه بايد به آيه بعد وصل كرد.

طرفداران نظريه اول به حديثى از پيامبر (ص ) ـ كه توسط ام سلمه نقل شده آاستناد كرده اند: ام سـلـمـه گـويـد: رسول خدا (ص ) وقتى قرآن مى خواند، در پايان هر يك از آيه هاوقف مى كرد، مـى فـرمـود: (بسم اللّه الرحمن الرحيم )، وقف مى كرد، و بعدمى فرمود: (الحمد للّه رب العالمين )، وقـف مـى كـرد، و سپس مى فرمود: (الرحمن الرحيم )، وقف مى كرد، و آنگاه مى فرمود: (مالك يوم الدين )... تا پايان حديث (209) .

مـخـالفان نظريه اول ، هم در سند و هم در متن اين حديث ، خدشه كرده اند، درباره سند گفته اند كه سندش متصل نيست ، و درباره متن گفته اند كه متن اين حديث فقط وقف بر آيات سوره حمد را بيان مى كند، لذا معلوم نيست وقف در بقيه سورقرآن را شامل شود(210) .

وقف بر جمله ندائيه

سيوطى مى گويد: وقف بر جمله ندائيه ، جايز است ، چنانكه ابن حاجب از محققان نقل كرده است ، زيـرا كـه آن يـك جـمله مستقل و مابعدش جمله ديگرى است ،هرچند كه جمله اولى به آن تعلق دارد(211) .

وقف بر حروف مقطعه

در ابـتـداى 29 سـوره قـرآن ، حروف مقطعه قرار دارد، كه در بعضى از آنها به عنوان يك آيه ، و در بـعـضى به عنوان بعضى از آيه آمده است ، به طور مثال ،(الم ) در سوره بقره ، يك آيه است ، و (ص ) جـزئى از آيـه اسـت ، علماى وقف وابتدا گفته اند: در صورتى كه حروف مقطعه ، اسمى براى سور قرآن باشند و ياخود كلامى مستقل باشند، وقف بر تمام آنها تام است (212) .

روش قراى مشهور در وقف و ابتدا

عـاصـم ، تـمام شدن كلام را مبناى وقف خود قرار مى داد و ابوالفضل رازى گويد:عاصم به حسن ابتدا پايبند بود.

كسائى ، تمام شدن كلام را مبناى وقف خود قرار مى داد.

حمزه ، در هنگام قطع نفس وقف مى كرد، زيرا قرائتش با تحقيق و مد طويل همراه بود، لذا نفسش به محل وقف تام يا كافى نمى رسيد، يا به اين دليل كه تمام قرآن نزد او مانند يك سوره بود.

نافع ، از نظر معنا، وقف و ابتدا را مراعات مى كرد.

ابن كثير، بر رؤوس آيات وقف مى كرد و در ميانه آيات وقف نمى كرد، جز در سه مورد زير: (وما يعلم تاءويله الا اللّه )، (آل عمران (3)، آيه 7).

(وما يشعركم )، (انعام (6)، آيه 109).

(انما يعلمه بشر)، (نحل (16)، آيه 103).

ابوعمرو، بر وقف بر رؤوس آيات تعمد داشت (213) .

علائم وقف

م ـ وقف لازم .

ط ـ وقف مطلق .

ج ـ وقف جايز.

ز ـ وقف مجوز لوجه .

ص ـ وقف مرخص لضرورة .

لا ـ لا تقف (وقف ممنوع ).

س ـ سكته .

قف ـ وقف مطلق .

ق ـ قيل عليه الوقف (گفته شده بر آن وقف است )، وصل آن اولى است .

قلا ـ قيل لا وقف عليه (گفته شده بر آن وقف نيست )، وقف آن اولى است .

قلى ـ الوقف اولى من الوصل (وقف بهتر از وصل است ).

صلى ـ الوصل اولى من الوقف (وصل بهتر از وقف است ).

صق ـ وصل به ماقبل (يعنى از آنجا ابتدا نشود).

صب ـ وصل به مابعد (يعنى در آنجا وقف نشود).

جه ـ وجه له فى الوقف (مانند وقف مجوز لوجه است ).

ك ـ كذلك (يعنى وقف آن مانند وقف در مورد قبلى است ).

... ـ وقف مراقبه يا معانقه .