درس چهاردهم

مسائل متفرقه در وقف و ابتدا (2)

قاعده درباره الذى و الذين

الذى و الذين در آغاز آيات قرآن ، از نظر تركيبى و وقف و ابتدا، به سه دسته تقسيم مى شود:

1 ـ در بعضى از موارد، ممكن است يكى از نقشهاى زير را داشته باشد: الف ) وصف براى ماقبل .

ب ) خبر براى مبتداى محذوف .

ج ) مبتدا.

مثال : (ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين ، الذين يؤمنون بالغيب )(180) .

(الذين ) در اين آيه ، ممكن است صفت براى (متقين ) باشد، كه در اين صورت ،وقف بر (للمتقين )، وقف حسن است ، و نيز مى تواند خبر براى مبتداى محذوف باشد: (هم الذين يؤمنون بالغيب )، با اين تـركـيب ، وقف بر (للمتقين )، وقف كافى است ، و نيز مى تواند مبتدا باشد، كه در اين صورت ، جمله (اولـئك عـلـى هـدى مـن ربـهم ) (181) ، خبر آن است ، با اين تركيب ، وقف بر (للمتقين )، وقف تام است .

مثال ديگر: (وما يضل الا الفاسقين ، الذين ينقضون عهد اللّه )(182) .

(الـذيـن ) در ايـن آيه نيز ممكن است صفت براى (فاسقين ) باشد و ممكن است خبربراى مبتداى مـحـذوف بـاشـد: (هم الذين )، و نيز ممكن است مبتدا باشد، كه در اين صورت ، جمله (اولئك هم الخاسرون ) (183) ، خبرش است .

2 ـ در اكثر موارد، يكى از دو نقش زير براى آن ممكن است : الف ) وصف براى ماقبل .

ب ) خبر براى مبتداى محذوف .

مـثـال : (يـا ايـها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون ،الذى جعل لكم الارض فراشا)(184) .

(الـذى ) در اين آيه ، هم ممكن است صفت براى (ربكم ) باشد، كه در اين صورت ،وقف بر (تتقون )، وقـف حسن است ، و هم ممكن است خبر براى مبتداى محذوف باشد: (هو الذى جعل لكم )، كه در اين صورت ، وقف بر (تتقون )، وقف كافى است .

3 ـ در هـفت مورد، فقط نقش مبتدا را دارد و وصل كلمه ماقبل به آن جايز نيست ،آن هفت مورد، عبارتند از: (ولـئن اتـبـعـت اهـوآءهم بعد الذى جءك من العلم مالك من اللّه من ولى ولا نصير،الذين اتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤمنون به )،.

و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد، باز از هوسهاى آنان پيروى كنى ،در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت ، كسانى كه كتاب [آسمانى ] به آنان داده ايم ، [و] آن را چنانكه بايد مى خوانند، ايشانند كه بدان ايمان دارند، (بقره (2)، آيه 120 و 121).

(ولـئن اتـبـعـت اهـوآءهم من بعد ما جءك من العلم انك اذا لمن الظالمين ، الذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنءهم ،.

و پـس از عـلمى كه تو را [حاصل ] آمده ، اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى ، درآن صورت ، جدا از سـتـمـكاران خواهى بود، كسانى كه به ايشان كتاب [آسمانى ]داده ايم ، همانگونه كه پسران خود را مى شناسند، او [ محمد] را مى شناسند)،(همان ، آيه 145 و 146).

(فـلـهـم اجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون ، الذين ياءكلون الربوا لايقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ،.

پـاداش آنـان نـزد پـروردگـارشـان بـراى آنان خواهد بود، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند، كسانى كه ربا مى خورند، [از گور] برنمى خيزند، مگر مانندبرخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس ، آشفته سرش كرده است ، (همان ، آيه 274و 275).

(قل انما هو اله واحد واننى برى ء مما تشركون ، الذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنءهم ،.

بگو: او تنها معبودى يگانه است ، و بى ترديد، من از آنچه شريك [او] قرارمى دهيد بيزارم ، كسانى كه كتاب [آسمانى ] به آنان داده ايم ، همانگونه كه پسران خود را مى شناسند، او [ پيامبر] را مى شناسند، (انعام (6)، آيه 19 و 20).

(واللّه لا يهدى القوم الظالمين ، الذين امنوا وهاجروا وجاهدوا فى سبيل اللّه باموالهم وانفسهم اعظم درجة عنداللّه ،.

و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد، كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده ودر راه خدا با مال و جـانشان به جهاد پرداخته اند، نزد خدا مقامى هرچه والاتردارند، و اينان همان رستگارانند، (توبه (9)، آيه 19 و 20).

(ولا يـاءتـونـك بـمـثل الا جئناك بالحق واحسن تفسيرا، الذين يحشرون على وجوههم الى جهنم اولئك شر مكانا واضل سبيلا،.

و بـراى تو مثلى نياوردند، مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى توآورديم ، كسانى كه ـ به رو درافتاده ـ به سوى جهنم رانده مى شوند، آنان بدترين جاى و گم ترين راه را دارند)، (فرقان (25)، آيه 33 و 34).

(وكـذلك حقت كلمت ربك على الذين كفروا انهم اصحاب النار، الذين يحملون العرش ومن حوله يسبحون بحمد ربهم ،.

و بدين سان فرمان پروردگارت درباره كسانى كه كفر ورزيده بودند، به حقيقت پيوست ، كه ايشان هـمـدمـان آتـش خواهند بود، كسانى كه عرش [خدا] را حمل مى كنند، و آنها كه پيرامون آنند، به سپاس پروردگارشان تسبيح مى گويند)،(مؤمن (40)، آيه 6 و 7).

وقف بر نعم

در چهار مورد از قرآن ، كلمه (نعم ) آمده است و آنها عبارتند از: (ونـادى اصـحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم فاذن مؤذن بينهم ان لعنة اللّه على الظالمين ،.

و بـهـشـتيان ، دوزخيان را آواز مى دهند كه : ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، درست يـافـتـيم ، آيا شما [نيز] آنچه را پروردگارتان وعده كرده بود،راست و درست يافتيد؟

مى گويند: آرى ، پس آواز دهنده اى ميان آنان آوازدرمى دهد كه : لعنت خدا بر ستمكاران باد)، (اعراف (7)، آيه 44).

(وجاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين ، قال نعم وانكم لمن المقربين ،.

و سـاحـران نـزد فـرعـون آمدند [و] گفتند: [آيا] اگر ما پيروز شويم ، براى ما پاداشى خواهد بود؟

گفت : آرى ، و مسلما شما از مقربان [دربار من ] خواهيد بود)، (همان ،آيه 113 و 114).

(فلما جء السحرة قالوا لفرعون ائن لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين ، قال نعم وانكم اذا لمن المقربين )، (شعراء (26)، آيه 41 و 42).

(ءاذا متنا وكنا ترابا وعظاما ءانا لمبعوثون ، او اباؤنا الاولون ، قل نعم وانتم داخرون ،.

آيـا چـون مرديم و خاك و استخوانهاى [خرد] گرديديم ، آيا راستى برانگيخته مى شويم ؟

، و همين طور پدران اوليه ما؟

!، بگو: آرى ، در حالى كه شما خواريد!)،(صافات (37)، آيه 16 ـ 18).

سـيـوطى مـى گـويد: به نظر ما در مورد اول ، وقف بر نعم جايز است ، چونكه مابعدش به ماقبلش وابـسـتـه نيست ، زيرا بقيه گفتار از اهل جهنم نيست ، در سه مورد ديگر نمى توان وقف كرد، زيرا مابعدشان به ماقبلشان وابسته است و مقول قول است (185) .

بـه نـظـر ما وقف بر سه مورد ديگر نيز جايز است ، ولى ابتدا به مابعد جايز نيست ،يعنى وقف بر سه مورد ديگر، وقف حسن است ، در حالى كه وقف بر مورد اول ،كافى است .

ابتدا به بل

چـنـانـچه بل به معناى اضراب (186) باشد، ابتداى به آن جايز است ، بعد از بل به معناى اضراب ، جمله مى آيد.

مثالها: (وقالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مكرمون ،.

و گـفـتـنـد: [خـداى ] رحـمـان فـرزندى اختيار كرده ، منزه است او، بلكه [فرشتگان ]بندگانى ارجمندند)، (انبياء (21)، آيه 26).

(ص والقران ذى الذكر، بل الذين كفروا فى عزة وشقاق ،.

صاد، سوگند به قرآن پراندرز!، آرى ، آنان كه كفر ورزيدند، در سركشى وستيزند)، (ص (38)، آيه 1 و 2).

(قد افلح من تزكى ، وذكر اسم ربه فصلى ، بل تؤثرون الحيوة الدنيا،.

رستگار آن كس كه خود را پاك گردانيد، و نام پروردگارش را ياد كرد ونمازگزارد، ليكن [شما] زندگى دنيا را برمى گزينيد)، (اعلى (87)، آيه 14 آ16).

شايان ذكر است كه وقف بر كلمه قبل از بل و ابتداى به بل ، از نوع كافى است .

چنانچه بل حرف عطف باشد، كه در اين صورت پس از آن مفرد مى آيد، مانند:(قام زيد بل عمرو)، ابتدا به آن جايز نيست ، زيرا با ابتداى به آن ، بين بل ومعطوف عليه فاصله مى افتد(187) .

ابتدا به ام

(ام ) بر دو قسم است : معادله و منقطعه .

ام معادله بر دو نوع است :

1 ـ معادله نسبت به همزه استفهام ، مانند: (اخرج زيد ام عمرو).

2 ـ معادله نسبت به همزه تسويه ، مانند: (سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم ) (188) .

ام مـعـادلـه به معناى (اى ) است و حرف عطف به شمار مى آيد، و لذا نه وقف بر آن جايز است و نه ابتداى به آن .

ام منقطعه به معناى بل است و به اين علت منقطعه ناميده شده كه مابعدش را ازماقبلش منقطع مـى سازد، يعنى كلام مابعد، كلامى قائم به نفس و مستقل است ،چه كلام ماقبلش استفهام باشد و چـه خـبر، به هر صورت ، هرجا كه (ام ) منقطعه محسوب شود، مى توان قبل از آن وقف كرد و بدان ابتدا نمود(189) .

مثالها: (تنزيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ، ام يقولون افتريه ،.

نـازل شـدن ايـن كـتـاب ـ كه هيچ [جاى ] شك در آن نيست ـ از طرف پروردگارجهانهاست ، آيا مى گويند: آن را بربافته است ؟

)، (سجده (32)، آيه 2 و 3).

(وما لكم من دون اللّه من ولى ولا نصير، ام تريدون ان تسئلوا رسولكم كما سئل موسى من قبل ،.

و شـمـا جـز خـدا سـرور و ياورى نداريد، آيا مى خواهيد از پيامبر خود همان رابخواهيد كه قبلا از موسى خواسته شد؟

)، (بقره (2)، آيه 107 و 108).

دانى وقف بر (نصير) را كافى دانسته است (190) .

(افـمـن هـو قـئم عـلى كل نفس بما كسبت وجعلوا للّه شركء قل سموهم ام تنبئونه بما لا يعلم فى الارض ام بظاهر من القول ،.

آيـا كسى كه بر هر شخصى بدانچه كرده است مراقب است [مانند كسى است كه از همه جا بى خبر اسـت ]؟

و بـراى خـدا شريكانى قرار دادند، بگو: نامشان را ببريد،آيا او را به آنچه در زمين است و او نمى داند خبر مى دهيد، يا سخنى سطحى [وميان تهى ] مى گوييد؟

)، (رعد (13)، آيه 33).

وقـف بـر (سموهم ) كافى است و وقف بر (الارض ) حسن است ، لذا نمى توان به مابعدش ابتدا كرد، زيرا در لفظ و معنا وابسته به قبلش است (191) .

(ارءيت من اتخذ الهه هويه افانت تكون عليه وكيلا، ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ،.

آيـا آن كـس كـه هـواى [نـفس ] خود را معبود خويش گرفته است ديدى ؟

آيا[مى توانى ] ضامن او باشى ؟

، يا گمان دارى كه بيشترشان مى شنوند يامى انديشند؟

)، ( فرقان (25)، آيه 43 و 44).

وقف بر (وكيلا)، وقف كافى است (192) .

ابتدا به ثم

بـرخى وقف بر كلمه قبل از (ثم ) و ابتداى به (ثم ) را در تمام قرآن جايز دانسته و دربيان عليت آن گـفـته اند: (ثم ) براى فاصله و مهلت است (193)

، اما بايد گفت كه در همه جا اين حكم صحيح نـيـست ، بلكه ثم حرف عطف است ، گاهى جمله اى را به جمله اى كه محلى از اعراب ندارد عطف مى كند و گاهى جمله اى را به جمله داراى محلى از اعراب عطف مى كند، در صورت اول ، ابتداى بـه ثـم صـحـيح است ،زيرا جمله بعد از آن ، مانند جمله مستاءنفه است ، اما در صورت دوم ، ابتداى بـه ثم صحيح نيست ، زيرا عامل اعراب جمله بعد از ثم در جمله قبل از ثم است ،بنابراين بين قبل و بعد ثم رابطه لفظى و معنوى وجود دارد، لذا ممكن است وقف بر قبل از ثم ، وقف حسن باشد، ولى ابتداى به ثم صحيح نيست .

مثالهايى از نوع اول : (ولـقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ، ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ، ثم خلقناالنطفة علقة ...

فكسونا العظام لحما ثم انشاءناه خلقا اخر فتبارك اللّه احسن الخالقين ، ثم انكم بعد ذلك لميتون ، ثم انكم يوم القيمة تبعثون )، (مؤمنون (23)،آيه 12 ـ 16).

(اللّه الذى خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم )، (روم (30)، آيه 40).

(ان الـذيـن فـرقـوا ديـنهم وكانوا شيعا لست منهم فى شى ء انما امرهم الى اللّه ثم ينبئهم بما كانوا يفعلون )، (انعام (6)، آيه 159).

(ولا تزر وازرة وزر اخرى ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون )،(همان ، آيه 164).

در تمام موارد فوق ، جمله بعد از ثم عطف به جمله اى شده است كه محلى ازاعراب ندارد.

مثالهايى از نوع دوم : (وان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا امثالكم )، (محمد (47)، آيه38 ).

جمله (لا يكونوا...) عطف به جمله (يستبدل ...) است كه محلا مجزوم است ،بنابراين ، جمله معطوف نيز محلا مجزوم است ، در اينجا مى توان گفت كه وقف بر(غيركم ) وقف حسن است ، يعنى مى توان بر آن وقف كرد، ولى نمى توان به (ثم )ابتدا نمود.

 

(افاءمنتم ان يخسف بكم جانب البر او يرسل عليكم حاصبا ثم لا تجدوا لكم وكيلا)، (اسراء (17)، آيه 68).

(ام امنتم ان يعيدكم فيه تارة اخرى فيرسل عليكم قاصفا من الريح فيغرقكم بماكفرتم ثم لا تجدوا لكم علينا به تبيعا)، (همان ، آيه 69).

در دو آيه فوق ، فعل بعد از (ثم ) به واسطه عطف به فعل منصوب ، منصوب شده است ، لذا بين قبل و بعد (ثم ) رابطه لفظى و معنوى وجود دارد.

در مـوارد زيـر نـيـز بـه دلـيـل وابـسـتـگـى مـابـعـد (ثـم ) بـه مـاقـبـل آن ، وقـف بـر ماقبل را جايزندانسته اند(194) :

(او لا يـرون انـهـم يـفتنون فى كل عام مرة او مرتين ثم لا يتوبون ولا هم يذكرون )،(توبه (9)، آيه 126).

(مـن كـان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما نشء لمن نريد ثم جعلنا له جهنم يصليهامذموما مدحورا)، (اسراء (17)، آيه 18).

(اذا لا ذقناك ضعف الحيوة وضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا)، (همان ،آيه 75).

(ولئن شئنا لنذهبن بالذى اوحينا اليك ثم لا تجد لك به علينا وكيلا)، (همان ، آيه86 ).

ابتدا به حتى

در صورتى كه قبل از حتى ، مغيى براى بعد از آن باشد، ابتدا به آن جايز نيست ،زيرا اتصال بين غايت و مغيى ، اتصالى قوى است (195) ، مانند مواردزير: (ولا تقربوهن حتى يطهرن ،.

و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند)، (بقره (2)، آيه 222).

(وليستعفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم اللّه من فضله ،.

و كـسـانـى كـه [وسـيله ] زناشويى نمى يابند، بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بى نياز گرداند)، (نور (24)، آيه 33).

در غير اين صورت ، ابتدا به (حتى ) جايز است ، مانند: (الهيكم التكاثر، حتى زرتم المقابر)(196) .

ابتدا به (حتى اذا) نيز جايز است ، مانند موارد زير: (قـل مـن كـان فى الضلالة فليمدد له الرحمن مدا حتى اذا راءوا ما يوعدون اماالعذاب واما الساعة فسيعلمون من هو شر مكانا واضعف جندا)، (مريم (19)، آيه75 ).

(وحـرام عـلـى قرية اهلكناها انهم لا يرجعون ، حتى اذا فتحت ياءجوج وماءجوج وهم من كل حدب ينسلون )، (انبياء (21)، آيه 95 و 96).

(وسيق الذين كفروا الى جهنم زمرا حتى اذا جءوها فتحت ابوابها)، (زمر (39)،آيه 71).

(وسيق الذين اتقوا ربهم الى الجنة زمرا حتى اذا جءوها وفتحت ابوابها)، (همان ،آيه 73).

(ويـوم يـحـشـر اعـداء اللّه الى النار فهم يوزعون ، حتى اذا ما جاؤها شهد عليهم سمعهم وابصارهم وجلودهم بما كانوا يعملون )، (فصلت (41)، آيه 19 و 20).

(وانـهم ليصدونهم عن السبيل ويحسبون انهم مهتدون ، حتى اذا جءنا قال يا ليت بينى وبينك بعد المشرقين )، (زخرف (43)، آيه 37 و 38).

ابـتـدا بـه (حتى اذا) در آيه 6 سوره نساء: (وابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا النكاح )صحيح نيست ، زيرا جمله قبل از (حتى ) داراى معناى مفيد مقصود نيست .

وقف بر هذا

در دو مورد مى توان بر كلمه (هذا) وقف كرد: 1 ـ (ان هذا لرزقنا ماله من نفاد، هذا * وان للطاغين لشر مب )، (ص (38)، آيه54 و 55).

 

2 ـ (جهنم يصلونها فبئس المهاد، هذا * فليذوقوه حميم وغساق )، (همان ، آيه56 و 57).

در دو مورد فوق ، از نظر تركيبى ، هذا يا مبتدا براى خبر محذوف است و يا خبرواقع شده است براى مبتداى محذوف (197) .

وقف بر ذلك

وقف بر روى (ذلك ) در چهار مورد صحيح است ، آن موارد عبارتند از: (وليطوفوا بالبيت العتيق ، ذلك * ومن يعظم حرمات اللّه فهو خير له )، (حج (22)، آيه 29 و 30).

(ومـن يـشـرك بـاللّه فكانما خر من السمء فتخطفه الطير او تهوى به الريح فى مكان سحيق ، ذلك * ومن يعظم شعائر اللّه فانها من تقوى القلوب )، (همان ، آيه31 و 32).

(وان اللّه لعليم حليم ، ذلك * ومن عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغى عليه لينصرنه اللّه )، (همان ، آيه 59 و 60).

(فـشـدوا الـوثـاق فاما منا بعد واما فدآء حتى تضع الحرب او زارها ذلك * ولويشء اللّه لانتصر منهم )، (محمد (47)، آيه 4).

(ذلك ) در موارد فوق مى تواند يكى از اعرابهاى زير را دارا باشد: 1 ـ خبر براى مبتداى محذوف باشد.

2 ـ مبتدا باشد كه خبرش محذوف است .

در هر صورت ، بين (ذلك ) و عبارت بعدى رابطه لفظى وجود ندارد، ولى از آنجاكه رابطه معنوى وجود دارد، وقفش وقف كافى است (198) .

وقف بر كذلك

وقف بر روى (كذلك ) در چهار مورد صحيح است ، آن موارد عبارتند از: (حـتـى اذا بـلـغ مـطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا،كذلك * وقد احطنا بما لديه خبرا)، (كهف (18)، آيه 90 و 91).

(فـاخـرجناهم من جنات وعيون ، وكنوز ومقام كريم ، كذلك * واورثناهابنى اسرائيل )، ( شعراء (26)، آيه 57 ـ 59).

(و مـن الـنـاس والـدواب والانـعام مختلف الوانه كذلك * انما يخشى اللّه من عباده العلمؤا)،( فاطر (35)، آيه 28).

(ونعمة كانوا فيها فاكهين ، كذلك * واورثناها قوما اخرين )، (دخان (44)، آيه 27و 28).

(كذلك ) در موارد فوق مى تواند يكى از اعرابهاى زير را دارا باشد: 1 ـ صفت براى مصدر محذوف .

2 ـ خبر براى مبتداى محذوف .

به هر صورت ، وقف بر آنها كافى است .

پرسش و تمرين

1 ـ سه نمونه از (الذى ) يا (الذين ) ذكر كنيد كه اعرابهاى مختلف مى پذيرد؟.

2 ـ چند مثال ديگر براى (بل ) و (ام ) ذكر كنيد كه ابتداى به آنها جايز باشد؟.

3 ـ موارد مربوط به (ثم ) را در سوره هاى اعلى ، بلد، تين و تكاثر، استخراج كرده ،حكم ابتدا به آن را يادآور شويد؟.

4 ـ (حتى اذا) در آيات 86، 90 و 93 سوره كهف چه حكمى دارد؟.

5 ـ چرا نمى توان بر كلمه (هذا) در آيه 52 سوره يس وقف كرد؟.