درس يازدهم
اقسام وقف سجاوندى (2)
وقف جايز
و
آن در جـايى است كه دو عبارت به گونه اى باشد كه هم وصل و هم فصل (وقف )آنها جايز
است ، زيـرا هر دو داراى سبب است (141) ، به طور مثال ، گفته شده كه وقف بر (وما
انزل من قبلك )، در آيـه 14 سـوره بـقـره ، از نـوع وقف جايز است ،زيرا از طرفى
واو عطف ، اقتضاى وصل دارد، و از طـرفى تقديم مفعول بر فعل در(بالاخرة هم يوقنون )،
نظم ديگرى به جمله داده است . [و اين امر اقتضاى وقف را دارد، چرا كه كلام داراى
نظمى مغاير با نظم جمله قبل است ](142) .
بـه
طور كلى مى توان گفت : تمام موارد وقف كافى ، به جز آنچه كه آن را (وقف بيان تام )
ناميديم ، از مـصـاديق وقف جايز هستند، زيرا در تمام موارد وقف كافى ،عدم رابطه
لفظى (اعرابى ) بين دو عبارت ، اقتضاى وقف را دارد و وجود رابطه معنوى ، اقتضاى
وصل را دارد، مضاف بر آنكه در بعضى از موارد، وجود بعضى روابط لفظى غيراعرابى ، بر
اقتضاى وصل مى افزايد، مانند مثالى كه زده شد، كه واو عطف به اقتضاى وصل دامن مى
زند، گرچه عطف در آن ، از نوع عطف جمله به جمله است و هـيـچ كـدام از جـمـله ها
نيز محلى از اعراب ندارند تا موجب ايجادرابطه اعرابى بين معطوف و معطوف عليها شود.
مثالهاى
ديگر از وقف جايز: (ولا تنكحوا المشركات حتى يؤمن * ولامة مؤمنة خير من مشركة )،
(بقره (2)،آيه 221).
(واذا
طـلـقتم النسء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف *ولا تمسكوهن ضرارا
لـتـعـتـدوا * ومن يفعل ذلك فقد ظلم نفسه * ولا تتخذواآيات اللّه هزوا * واذكروا
نعمت اللّه عليكم )، (همان ، آيه 231).
(اللّه
لا اله الا هو الحى القيوم * لا تاءخذه سنة ولا نوم * له ما فى السموات ومافى
الارض )، (همان ، آيه 255).
(اذا
تـدايـنتم بدين الى اجل مسمى فاكتبوه * وليكتب بينكم كاتب بالعدل * ولاياءب كاتب
ان يكتب كما علمه اللّه )، (همان ، آيه 282).
(لا
يكلف اللّه نفسا الا وسعها * لها ما كسبت وعليها مااكتسبت )، (همان ، آيه286 ).
(ان
الدين عند اللّه الاسلام * وما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ماجاءهم العلم
بغيا بينهم * ومن يكفر بايات اللّه فان اللّه سريع الحساب )، (آل عمران (3)، آيه
19).
(وجـاهـدوا
فى اللّه حق جهاده * هو اجتبيكم وما جعل عليكم فى الدين من حرج* ملة ابيكم ابراهيم
* هو سميكم المسلمين )، (حج (22)، آيه 78).
وقف مجوز لوجه
وقـفـى
اسـت كه به علتى تجويز شده است ، گرچه وصل آن نيز جايز است ، مانند:وقف بر (اولئك
الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالاخرة )، و ابتدا به (فلا يخفف عنهم العذاب ولا هم
ينصرون ) در آيه 86 سـوره بـقـره ، زيرا كه (فاء) در (فلا يخفف عنهم ) اقتضاى
سببيت و جزا را دارد كه اين امر، موجب بـراى وصـل مـى شـود، واگـر لـفـظ فـعل ،
استئناف گرفته شود، براى فصل (وقف ) نيز وجهى وجـوددارد(143) ، بـعضى اين وقف را
معادل وقف حسن دانسته اند(144) ، كه به نظر مى رسد صـحـيـح نـبـاشـد، چـون در وقف
حسن ، ابتداى به مابعد نيكو نيست وهمانطور كه خواهد آمد، سـجـاونـدى بـيشتر مصاديق
آن را از نوع ممنوع مى داند،بنابراين ، موارد زيادى از وقفهاى كافى ، مصاديق وقف
مجوز هستند.
مثالهايى
از وقف مجوز لوجه : (اولئك على هدى من ربهم * واولئك هم المفلحون )، (بقره (2)،
آيه 5).
(ختم
اللّه على قلوبهم وعلى سمعهم * وعلى ابصارهم غشاوة ولهم عذاب عظيم )، ( همان ، آيه
7).
(فى
قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا * ولهم عذاب اليم )، (همان ، آيه 10).
(يعلم
ما بين ايديهم وما خلفهم * ولا يحيطون بشى ء من علمه )، (همان ، آيه255 ).
(لا
اكراه فى الدين * قد تبين الرشد من الغى )، (همان ، آيه 256).
(فان
اسلموا فقد اهتدوا * واذ تولوا فانما عليك البلاغ )، (آل عمران (3)، آيه20 ).
واعبدوا
اللّه ولا تشركوا به شيئا * وبالوالدين احسانا)، (نساء (4)، آيه 36).
(قال
عذابى اصيب به من اشء * ورحمتى وسعت كل شى ء)، (اعراف (7)، آيه156 ).
(ان
فى ذلك لاية * وما كان اكثرهم مؤمنين )، (شعراء (26)، آيه 174).
(ومااسئلكم
عليه من اجر * ان اجرى الا على رب العالمين )، (همان ، آيه145 ).
(واسروا
قولكم او اجهروا به * انه عليم بذات الصدور)، (ملك (67)، آيه13 ).
هـمانطور
كه از مثالها ملاحظه مى شود، بين دو قسمت عبارت ، در هيچ كدام ازموارد فوق ، رابطه
اعرابى وجود ندارد، يعنى عامل اعراب يك قسمت ازعبارت ، در قسمت ديگر نيست ، پس
هيچكدام از مـوارد فـوق ، وقـف حـسن نيستند،بلكه همگى از نوع وقف كافى هستند،
بنابراين ، وقف جايز و مجوز، هر دو ازمصاديق وقف كافى هستند.
فـرقى
كه بين اين دو وجود دارد، اين است كه پيوستگى دو عبارت در وقف مجوز، از نظر لفظى و
مـعـنـوى ، بـيـشتر از وقف جايز است ، به طورى كه بيشتراقتضاى وصل دارد، و اما در
وقف جايز، ارتباط به گونه اى است كه وقف و وصل آن مساوى است .
وقف المرخص للضرورة
وقـف
(المرخص للضرورة )، آن است كه عبارت مابعد، از ماقبلش بى نياز نيست ،ولى به علت
قطع نـفـس و طولانى بودن كلام ، مى توان وقف كرد، در اينجا لزومى ندارد كه قارى
دوباره به ماقبلش بـرگـردد، زيـرا [هـم جـمله موقوف عليها و هم ]جمله مابعدش ،
داراى معنا و مفهومى است [كه مقصود و منظور از آيه است ] (145).
بـرخـى
ايـن وقف را نيز از مصاديق وقف حسن دانسته اند كه به نظر مى رسدمنحصر كردن آن در
وقـف حسن ، صحيح نيست ، از مواردى كه براى اين وقف ذكر شده ، كاملا مشهود است كه
اين نوع وقف نيز بيشتر از مصاديق وقف كافى است و گاهى نيز از مصاديق وقف حسن است .
مثالهايى
از وقف المرخص للضرورة : (الذى جعل لكم الارض فراشا والسماء بنء * وانزل من السماء
ماء)، (بقره (2)،آيه 22).
[در
اين مثال ملاحظه مى كنيم كه ] گرچه (وانزل ) بى نياز از سياق كلام نيست ،براى
اينكه فاعلش ضميرى است كه مرجع آن در قسمت قبلى است ، ولى خود،جمله اى معنادار است
(146) .
وقـف
بـر هـريـك از فواصل سوره مؤمنون ، از آيه اول : (قد افلح المؤمنون ) تا آيه11 :
(الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون ).
وقـف
بـر هريك از فواصل سوره ص ، از آيه اول : (ص والقران ذى الذكر) تا آيه14 : (ان كل
الا كذب الرسل فحق عقاب ).
وقف
بر هريك از فواصل سوره شمس ، از آيه اول : (والشمس وضحيها) تا آيه 9:(قد افلح من
زكيها).
وقـف
بـر هـريـك از فواصل سوره تكوير، از آيه اول : (اذا الشمس كورت ) تا آيه14 : (علمت
نفس ما احضرت ).
وقـف
بر هريك از فواصل سوره هاى كافرون و اخلاص ، على رغم اينكه هريك ازآيات آن ، مقول
قول است .
همانطور
كه ملاحظه مى كنيم ، گرچه بعضى از موارد وقف مرخص از نوع حسن است ، مانند: وقف بـر
فـواصل سوره هاى كافرون و اخلاص ، زيرا آنها مقول ، ومحلا منصوب هستند و عامل نصب
آنها، فـعـل (قـل ) در آيـه اول ايـن سـوره هـاسـت ،امـا در بـسـيـارى از موارد
ديگر، از نوع وقف كافى است (147) .
وقف ممنوع
تـعـريـف
جـامـع و مـانـعـى از اين وقف ارائه نشده است ، ولى از مواردى در قرآن كه طبق
علايم سـجاوندى ، علامت (لا) قرار داده شده ، فهميده مى شود كه اين وقف ،اعم از
وقف قبيح است ، چرا كه در بسيارى از موارد كه وقف حسن است ، اين علامت نهاده شده
است ، و حتى در بعضى موارد از وقف كافى نيز، از اين علامت استفاده شده است .
سـيـوطى
، وقـف بر شرط بدون ذكر جواب آن ، و وقف بر مبتدا بدون ذكر خبر را، ازمصاديق وقف
ممنوع از نظر سجاوندى معرفى كرده است (148) .
ابـن
جزرى مى گويد: سجاوندى در مورد وقف (لا) مبالغه كرده و مى توان گفت كه وقف بر اكثر
آن موارد، صحيح است و در بسيارى از مواردش ، ابتدا به مابعدنيز صحيح است (149).
ابـن
جـزرى مـعـتـقـد اسـت كه مقلدان روش سجاوندى ، مراد او را از وقف (لا)نفهميده اند،
وى مـى گويد: بعضى از مقلدان سجاوندى [به غلط] پنداشته اند كه مراد سجاوندى از (لا)
آن است كه نه وقف بر آن كلمه نيكوست ، و نه ابتداى به مابعد آن ، در حالى كه
[بسيارى از موارد] از نوع حسن اسـت كـه وقـف بـر آن نـيـكوست ، ولى ابتداى به
مابعدش نيكو نيست ، وى در بيان شدت جهل و تعصب بعضى از اين افراد مى گويد: گـاهـى
مـى شـود كه برخى از آنها وقتى مجبور مى شوند كه در جايى وقف كنند،جهت احتراز از
وقـف (لا)، بر موارد قبيح وقف مى كنند، به طور مثال ، در سوره حمد، بر (انعمت
عليهم ) كه وقف آن حـسن است ، وقف نمى كنند، چون علامت (لا) دارد، ولى بر كلمه
(غير) كه به طور مسلم وقف بر آن قبيح است ، وقف مى كنند، چون علامت (لا)
ندارد(150) !.
ابـن
جـزرى در بـيـان مـعناى درست وقف (لا) از نظر سجاوندى مى گويد: بايددانست كه مراد
سـجـاونـدى از (لا) ايـن است كه بر اين كلمه وقف نكنيد، به طورى كه بخواهيد از
مابعدش ابتدا كـنـيـد (151) ، [يـعنى مى توانيد وقف كنيد، ولى اگر وقف كرديد، از
مابعدش ابتدا نكنيد، بلكه برگرديد و از جايى كه ابتداى به آن نيكوست ، ابتدا
كنيد].
موارد وقف (لا) از وقف كافى
آنچه
در پى مى آيد برخى از موارد وقف كافى است كه با علامت (لا)علامت گذارى شده است .
(ومما
رزقناهم ينفقون * والذين يؤمنون بما انزل اليك )، (بقره (2)، آيه 3 و4).
(فى
قلوبهم مرض * فزادهم اللّه مرضا)، (همان ، آيه 10).
(صم
بكم عمى فهم لا يرجعون * او كصيب من السماء)، (همان ، آيه 18 و19).
در
مورد فوق ، علماى قرائت ، از جمله دانى ، وقف بر آنها را كافى دانسته اند، درحالى
كه طبق وقف سجاوندى ، وقف (لا) است .
موارد وقف (لا) از وقف حسن
آنچه
در پى مى آيد برخى از موارد وقف حسن است كه با علامت (لا)علامت گذارى شده است .
(الحمدللّه
رب العالمين * الرحمن الرحيم )، (حمد (1)، آيه 2 و 3).
(الرحمن
الرحيم * مالك يوم الدين )، (همان ، آيه 3 و 4).
(صراط
الذين انعمت عليهم * غير المغضوب عليهم )، (همان ، آيه 7).
موارد
فوق ، وقف حسن است ، ولى از نظر سجاوندى وقف (لا) است .
موارد
وقف (لا) از وقف مشترك بين تام ، كافى و حسن
آنچه
در پى مى آيد برخى از مواردى است كه ممكن است تام يا كافى يا حسن باشد اما با
علامت (لا) علامت گذارى شده است .
(هدى
للمتقين * الذين يؤمنون بالغيب )، (بقره (2)، آيه 2 و 3).
ابـن
جـزرى مـى گـويد: سجاوندى وقف بر هدى للمتقين را وقف (لا) دانسته و گفته است :
زيرا (الـذين ) صفت متقين است ، در حالى كه مى دانيم (هدى للمتقين ) سه وجه دارد:
وقف بر آن ، هم مـى تـوانـد تام باشد و هم مى تواند كافى باشد و هم حسن(152) ، و
به هر صورت ، هم وقف بر آن صـحيح است و هم ابتداى به آن ، زيرا در راءس آيه است و
ابتدا به راءس آيه ، گرچه وقف آن حسن نيز باشد،صحيح است (153) .
(لعلكم
تتقون * الذى جعل لكم الارض فراشا)، (بقره (2)، آيه 21 و 22).
(وما
يضل به الا الفاسقين * الذين ينقضون عهد اللّه )، (همان ، آيه 26 و 27).
مـوارد
فـوق نيز، مانند: (هدى للمتقين )، وجوه مختلفى دارد كه وقف بر آنهامى تواند تام ،
كافى يا حسن باشد.
پرسش و تمرين
1
ـ وقف جايز را تعريف كنيد؟.
2
ـ وقف جايز، معادل كداميك از وقفهاى چهارگانه است ؟.
3
ـ پنج مثال ديگر براى وقف جايز ذكر كنيد؟.
4
ـ وقف مجوز را تعريف كنيد، و وجه تسميه آن را بنويسيد؟.
5
ـ جايگاه وقف مجوز در ميان وقفهاى چهارگانه را ذكر كنيد؟.
6
ـ پنج مثال ديگر براى وقف مجوز ذكر كنيد؟.
7
ـ پنج مثال ديگر براى وقف مرخص ذكر كنيد؟.
8
ـ تفسير ابن جزرى از وقف (لا) را بيان كنيد؟.
9
ـ جايگاه وقف (لا) در ميان وقفهاى چهارگانه را ذكر كنيد؟.
10
ـ جايگاه وقف مرخص در بيان وقفهاى چهارگانه را بنويسيد؟.