درس دهم

وقفهاى سجاوندى (1).

قبلا اشاره شد كه محمد بن طيفور سجاوندى (متوفاى 560 ه) مقرى ء، مفسر ونحوى قرن ششم ، وقف را به شش قسم تقسيم كرده است :

1 ـ وقف لازم ، با علامت (م ).

2 ـ وقف مطلق ، با علامت (ط).

3 ـ وقف جايز، با علامت (ج ).

4 ـ وقف مجوز لوجه ، با علامت (ز).

5 ـ وقف المرخص للضرورة ، با علامت (ص ).

6 ـ وقف ممنوع ، با علامت (لا).

در ايـنـجـا ضـمن توضيح پيرامون هر يك از اين وقوف ، رابطه آن را با وقفهاى چهارگانه مشهور بررسى خواهيم كرد.

وقف لازم

وقـف لازم ، وقـف بـر كـلمه اى است كه اگر به مابعدش وصل شود، در معناى مقصود، خلل ايجاد مـى شـود، بـه ايـن صورت كه يا معنا را به كلى تغيير مى دهد، ويا معناى خلاف مقصود را به ذهن متبادر مى سازد.

مثالهايى از وقف لازم : (انهم اصحاب النار * الذين يحملون العرش ومن حوله )، (غافر (40)، آيه 6 و7).

در صورت وصل ، اين معنا به ذهن متبادر مى شود كه دوزخيان ، عرش خدا راحمل مى كنند.

(ان اللّه شديد العقاب * للفقراء المهاجرين )، (حشر (59)، آيه 7).

در صورت وصل ، اين معنا ايجاد مى شود كه خداوند نسبت به مهاجران فقير،شديدالعقاب است .

(لقد سمع اللّه قول الذينقالوا ان اللّه فقير ونحن اغنياء * سنكتب ما قالوا)، (آل عمران (3)، آيه 181).

اگـر كلمه (اغنياء) به جمله بعد وصل شود، اين معنا به ذهن مى آيد كه جمله (سنكتب ...) نيز قول كفار است .

(ليلة القدر خير من الف شهر * تنزل الملائكة والروح فيها)، (قدر (97)، آيه 3 و4).

در صـورت وصل ، اين توهم ايجاد مى شود كه جمله (تنزل الملائكة ) صفت (شهر)است و مجموعا ايـن مـعـنـا را افاده مى كند كه (شب قدر از هزار ماهى كه در آن فرشتگان و روح نازل شوند، برتر اسـت ، در حـالـى كـه مـقصود و مراد از آيه ، اين است كه شب قدر كه در آن فرشتگان و روح نازل مى شوند، از هزار ماه [عادى كه در آن شب قدر نباشد] برتر است .

(سبحانه ان يكون له ولد * له ما فى السموات وما فى الارض )، (نساء (4)، آيه171 ).

اگر به وصل خوانده شود، توهم مى شود كه جمله (له ما فى السموات وما فى الارض )، صفت (ولد) است و آنچه از خداوند سلب شده ، اين است كه اوفرزندى داشته باشد كه آسمانها و زمين را مالك باشد، و لذا طبق اين معنا،مطلق فرزند از خداوند سلب نشده است .

(وما هم بمؤمنين * يخادعون اللّه والذين امنوا)، (بقره (2)، آيه 8 و 9).

در صورت وصل ، اين توهم پيش مى آيد كه جمله (يخادعون اللّه ) صفت مؤمنين است .

جايگاه وقف لازم در وقفهاى چهارگانه

بـعـضـى پـنـداشـته اند كه وقف لازم ، معادل وقف تام است (136) ، در حالى كه چنين نيست ، نه مـى توان گفت كه هر وقف تامى ، لازم است ، و نه مى توان گفت كه هر وقف لازمى تام است ، اگر بـخـواهيم رابطه وقف لازم و تام را از نظر منطقى بيان كنيم ، بايد بگوييم : رابطه بين آنها عموم و خصوص من وجه است كه داراى يك وجه اشتراك و دو وجه افتراق است ، يعنى بعضى از وقفها، هم لازم است وهم تام ، مانند: وقف بر آيه 6 از سوره مؤمن .

بعضى از وقفها تام هستند، ولى لازم نيستند، مانند بسيارى از مثالهايى كه دردرس مربوط به وقف تـام زده شـد، بـراى مثال ، وقف (بسم اللّه الرحمن الرحيم )،(مالك يوم الدين ) و (اياك نعبد واياك نـسـتـعـيـن ) در سـوره حـمد، تام است ، و هركدام را مى توان به آيه بعدى وصل كرد، بدون آنكه هيچگونه خللى در معنا ايجادكند.

از طـرف ديـگر، بعضى از وقفها لازم هستند، ولى تام نيستند، مانند: وقف بر آيه 8سوره بقره : (وما هم بمؤمنين ) و وقف بر آيه 3 قدر: (ليلة القدر خير من الف شهر)، كه لازم است ، در حالى كه وقف آنها از نوع وقف كافى است ، زيرا آيه 8 و9 سوره بقره درباره منافقان است و آيه 3 و 4 سوره قدر نيز درباره شب قدراست ، پس بين آيات 8 و 9 سوره بقره و 3 و 4 سوره قدر، رابطه معنوى وجوددارد، و از طرفى هيچگونه رابطه لفظى بين آنها وجود ندارد، پس وقف آنها،كافى است .

حـال كـه رابـطه بين وقف لازم با تام روشن شد، بى مناسبت نيست كه بگوييم :رابطه وقف لازم با هـريـك از وقـفهاى كافى و حسن نيز چنين است ، يعنى رابطه وقف لازم با وقف كافى و حسن نيز رابطه عموم و خصوص من وجه است .

واضح است كه رابطه وقف لازم با وقف قبيح ، رابطه تباين است .

در ايـن قسمت به ذكر مواردى مى پردازيم كه وقفهاى تام ، كافى و حسن ، مصاديق وقف لازم واقع شده اند.

مصاديق وقف لازم از وقف تام

آنچه در پى مى آيد برخى از مواردى هستند كه وقف بر آنها لازم است و هم تام .

(ولا يحزنك قولهم * ان العزة للّه جميعا)، (يونس (10)، آيه 65).

(فلا يحزنك قولهم * انا نعلم ما يسرون وما يعلنون )، (يس (36)، آيه 76).

در ايـن دو مـورد، وصل اين توهم را ايجاد مى كند كه جمله بعد از (قولهم )، گفتاركفار است ، در حالى كه گفتار خداوند است .

(وما يعلم تاءويله الا اللّه * والراسخون فى العلم يقولون امنا به )، (آل عمران (3)، آيه 7).

(اليس فى جهنم مثوى للكافرين * والذى جء بالصدق )، (زمر (39)، آيه 32 و33).

وصل در اين دو مورد، اين توهم را ايجاد مى كند كه (واو) براى عطف است .

(ربنا انك تعلم ما نخفى وما نعلن * وما يخفى على اللّه من شى ء فى الارض ولافى السماء)، ( ابراهيم (14)، آيه 38).

در صورت وصل ، توهم مى شود كه (واو)، عطف و (ما) موصول است (137) .

مصاديق وقف لازم از وقف كافى

آنچه در پى مى آيد برخى از مواردى هستند كه وقف بر آنها هم لازم است و هم كافى .

(وما كان لهم من دون اللّه من اولياء * يضاعف لهم العذاب )، (هود (11)، آيه20 ).

وصل در اينجا موجب توهم اين معنا مى شود كه عبارت دوم ، حال يا صفت براى (اولياء) است .

(فاذا جاء اجلهم لا يستاءخرون ساعة * ولا يستقدمون )، (اعراف (7)، آيه 34) و(نحل (16)، آيه 61).

(اذا جء اجلهم فلا يستاءخرون ساعة * ولا يستقدمون ، (يونس (10)، آيه49 ).

وصـل در اينجا موجب اين توهم مى شود كه (واو) در (ولا يستقدمون ) عطف به جواب شرط است ، در حـالـى كـه چـنين نيست ، زيرا وقتى اجل فرامى رسد، تنهامساءله تاءخير و به عقب افكندن آن مى تواند مطرح باشد و ديگر به جلو انداختن آن معنا ندارد.

(ونسوق المجرمين الى جهنم وردا * لايملكون الشفاعة )، (مريم (19)، آيه 86و 87).

در اينجا وصل موجب توهم اين معنا مى شود كه آيه دوم حال باشد.

(ولا تدع مع اللّه الها اخر * لا اله الا هو)، (قصص (28)، آيه 88).

در اينجا وصل موجب اين توهم مى شود كه جمله دوم وصف براى (الها اخر)است .

(زيـن لـلذين كفروا الحيوة الدنيا ويسخرون من الذين امنوا * والذين اتقوا فوقهم يوم القيمة )، (بقره (2)، آيه 212).

در ايـنـجـا وصـل مـوجـب ايـن تـوهـم مى شود كه (يوم القيمة ) در عبارت دوم ، ظرف براى فعل (يسخرون ) در عبارت اول است .

(تلك لرسل فضلنا بعضهم على بعض * منهم من كلم اللّه )، (بقره (2)، آيه253 ).

وصـل در اينجا موجب اين توهم مى شود كه (منهم ) متعلق به جمله قبل است ، درحالى كه (منهم من كلم اللّه ) يك جمله مستاءنفه است .

(لقد كفر الذين قالوا ان اللّه ثالث ثلاثة * وما من اله الا اله واحد)، (مائده (5)،آيه 73).

(وقالوا اتخذ اللّه ولدا * سبحانه )، (بقره (2)، آيه 116).

وصـل در ايـن دو مـورد، مـوجـب مـى شـود كـه كـسـى توهم كند جمله دوم نيز گفتاركافران است (138) .

مصاديق وقف لازم از وقف حسن

آنچه در پى مى آيد برخى از مواردى است كه وقف بر آنها هم لازم است و هم حسن .

(لتؤمنوا باللّه ورسوله وتعزروه وتوقروه * وتسبحوه بكرة واصيلا)، (فتح (48)،آيه 9).

در بـيـان وجه حسن بودن وقف بر (توقروه ) بايد بگوييم : سه فعل (تعزروه )،(توقروه ) و (تسبحوه ) عـطـف بـر (تـؤمنوا) هستند، و چون (تؤمنوا) با (ان ) مقدرمنصوب شده ، اين سه فعل نيز منصوب هـسـتـند، بنابراين بين اين چهار فعل ، رابطه لفظى وجود دارد و وجود رابطه معنوى بين آنها نيز واضـح اسـت ، لذا وقف بر هريك از آنها، از نوع وقف حسن است (139) ، اما، وجه لازم بودن وقف بـر(تـوقروه ) آن است كه اگر وصل شود، توهم مى شود كه ضمير غايب در هر سه فعل به يك چيز بـرمـى گـردد، بـه خـدا يـا رسـول ، درحـالـى كـه ضمير غايب در(تعزروه ) و (توقروه ) به پيامبر برمى گردد، ولى در (تسبحوه ) به خداوند راجع است .

(الـم تـر الـى الملا من بنى اسرائيل من بعد موسى * اذ قالوا لنبى لهم ابعث لناملكا)، (بقره (2)، آيه 246).

(واتل عليهم نباء ابنى ادم بالحق * اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما)، (مائده (5)،آيه 27).

(واتل عليهم نباء نوح * اذ قال لقومه )، (يونس (10)، آيه 71).

سجاوندى ، وقف در اين موارد سه گانه را لازم مى داند، تا توهم نشود كه عامل در(اذ)، فعل متقدم است .

(فانزل اللّه سكينته عليه * وايده بجنود لم تروها)، (توبه (9)، آيه 40).

گفته شده كه ضمير (عليه ) به ابوبكر و ضمير (ايده ) به پيامبر برمى گردد، و لذابراى اينكه كسى هر دو را به پيامبر يا ابوبكر برنگرداند، وقف بر (عليه ) لازم است .

(وان كان قميصه قد من دبر فكذبت * وهو من الصادقين )، (يوسف (12)، آيه27 ).

مـنـظـور آيه ، آن است كه يوسف از صادقان است ، در حالى كه وصل ، موجب اين توهم مى شود كه زليخا از صادقان است (140) .

وقف مطلق

و آن در جايى است كه دو عبارت به گونه اى باشد كه در آن ، هم وقف بر عبارت اول و هم ابتدا به عبارت دوم ، بسيار نيكو و پسنديده باشد، و در عين حال وصل آن نيز با مانعى مواجه نباشد.

وقف مطلق ، تمام موارد وقف تام را به جز آن دسته كه لازمند، دربرمى گيرد، پس اگر وقفهاى تام را به دو دسته تقسيم كنيم : دسته اى لازم و دسته اى غير لازم ،قسم اول داخل در وقف لازم است ، و قسم دوم همگى مصاديق وقف مطلق هستند، گرچه ممكن است مصاديق وقف مطلق ، منحصر به وقف تام نباشد وبعضى از موارد وقف كافى را نيز شامل شود.

شـايـان ذكـر اسـت ، آنچه درباره موارد شيوع وقف تام گفته شد، در مورد وقف مطلق نيز صادق است .

مثالهايى از وقف مطلق : (ولـو ردوه الى الرسول والى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم *ولولا فضل اللّه عليكم ورحمته لا تبعتم الشيطان الا قليلا)، (نساء (4)، آيه83 ).

(ليجمعنكم الى يوم القيمة لا ريب فيه * ومن اصدق من اللّه حديثا)، (نساء (4)،آيه 87).

(اللّه لا اله الا هو الحى القيوم * نزل عليك الكتاب بالحق )، (آل عمران (3)، آيه2 و 3).

(وانزل الفرقان * ان الذين كفروا)، (همان ، آيه 4).

(من قبل ان ياءتى يوم لا بيع فيه ولا خلة ولا شفاعة * والكافرون هم الظالمون )،(بقره (2)، آيه 254).

(فـلا رفـث ولا فـسـوق ولا جـدال فـى الحج * وما تفعلوا من خير يعلمه اللّه *وتزودوا فان خير الزاد التقوى )، (همان ، آيه 197).

پرسش و تمرين

1 ـ وقفهاى سجاوندى را همراه با علائم اختصارى آن نام ببريد؟.

2 ـ وقف لازم به چه وقفى گفته مى شود؟.

3 ـ رابطه وقف لازم را با هر يك از وقفهاى چهارگانه بنويسيد؟.

4 ـ پنج مثال ديگر براى وقف لازم ذكر كنيد؟.

5 ـ وقف مطلق را تعريف كنيد؟.

6 ـ جايگاه وقف مطلق در ميان وقفهاى چهارگانه را بيان كنيد؟.