درس پنجم : اقسام وقف (4)
تعريف وقف حسن
هرگاه
دو عبارت به گونه اى باشد كه عبارت اول دال بر معناى مقصود، و عبارت دوم از نظر
لفظ و معنا بدان وابسته باشد، وقف بر عبارت اول را (وقف حسن )مى نامند: مانند وقف
بر (الحمدللّه ) و وقف بر (رب العالمين )، وقف بر چنين مواردى صحيح و نيكوست ، اما
ابتداى به آن پسنديده نيست .
ملاك وقف حسن .
عبارتى
داراى وقف حسن است كه داراى دو خصوصيت باشد:
1
ـ داراى معناى مفيد باشد، پس وقف بر امثال (الحمد)، (اياك ) و (غير) در سوره حمد،
وقف حسن نمى باشد، چون داراى معناى مفيد نيست .
2
ـ مـعـنـايـش مـقـصود نيز باشد، عباراتى چون (لا تقربوا الصلوة ) داراى معناى كامل
است ، ولى مقصود خداوند نيست ، لذا وقف بر آنها قبيح است .
حكم وقف حسن
وقف
بر عبارت اول ، مطلقا صحيح است ، اما ابتدا به عبارت دوم صحيح نيست ،مگر در دو
مورد:
1
ـ راءس آيه باشد، به دليل سنت پيامبر كه گفته شده : ايشان بر راءس آيات وقف مى
كردند.
2
ـ وصل آن موجب توهم معناى خلاف مقصود شود، كه در اين صورت ، وقف لازم است .
مثالها:
بسم اللّه * الرحمن * الرحيم .
(بـسم
) جار و مجرور متعلق به فعل محذوف است كه بسيارى از مفسران ، فعل (ابتداء) را در
تقدير مى دانند، لذا (بسم اللّه )، يعنى (ابتداء بسم اللّه ، با نام خدا آغازمى
كنم ).
بـنـابراين
، (بسم اللّه ) داراى معنايى مفيد و مستقل است و فى حد نفسه به كلمه ياعبارت ديگرى
احـتـيـاج نـدارد، لذا وقف بر آن صحيح است ، اما كلمه (الرحمن )مجرور است و هيچ
جمله اى در عـربى با اسم مجرور آغاز نمى شود، پس كلمه (الرحمن ) نمى تواند آغاز يك
جمله مفيد ديگر باشد، بلكه صرفا مى تواند صفت براى (اللّه ) باشد، بنابراين از نظر
اعراب ، وابسته به موضوعش (اللّه ) است .
كلمه
(الرحيم ) نيز همين طور است ، يعنى صفت براى (اللّه ) است ، لذا هم وقف بر(اللّه )
و هم وقف بـر (الـرحـمن ) حسن است ، زيرا كلمه بعد از هريك از اين دوكلمه ، از نظر
لفظى و معنوى به آنها وابسته است .
(الحمدللّه
* رب العالمين * الرحمن * الرحيم * مالك يوم الدين ).
وقـف
بـر (الحمدللّه وقف حسن است ، زيرا خود كلامى مفيد است ، ولى از آنجاكه (رب
العالمين ) صـفـت بـراى (اللّه ) اسـت ، وقـف آن حسن است ، يعنى نمى توان به
مابعدش ابتدا كرد، زيرا از نظر لـفـظى و مـعـنوى به موصوفش (اللّه ) وابسته است ،
همين طور وقف بر (الحمدللّه رب العالمين ) حـسـن اسـت ، زيـرا داراى مـعـنـاى
مـفيد و مقصود است و (الرحمن ) صفت (اللّه ) است ، وقف بر (الحمدللّه رب العالمين
الرحمن ) نيز حسن است ، زيرا (الرحيم ) نيز صفت (اللّه ) است ، وهمين طور وقف بر
(الرحيم ) نيز حسن است ، زيرا (مالك ) نيز صفت (اللّه ) است ،تنها وقف بر (مالك
يوم الدين ) تـام است ، زيرا هيچ گونه وابستگى لفظى ومعنايى به جمله بعد ندارد و
جمله بعدى اش نيز هيچ گونه وابستگى لفظى ومعنايى به آن ندارد.
(اهدنا
الصراط المستقيم * صراط الذين انعمت عليهم * غير المغضوب )، (حمد(1)، آيه 6 و 7 ).
آيـه
(اهـدنـا الـصـراط الـمـسـتـقيم ) داراى معناى مفيد است ، اما چون (صراط) بدل
از(الصراط الـمـستقيم ) است ، و بدل در اعراب وابسته به مبدل منه است ، بنابراين ،وقف
بر كلمه (المستقيم ) وقـف حـسن است ، و همين طور وقف بر كلمه (عليهم )وقف حسن است ،
زيرا كلمه (غير) بدل از (الذين ) است .
(ذلك
الكتاب لا ريب فيه * هدى للمتقين )، (بقره (2)، آيه 2).
وقف
بر (لا ريب فيه ) حسن است ، زيرا (ذلك الكتاب لاريب فيه ) از نظر تركيبى ،مبتدا و
خبر و يك جمله مفيد و نيز معناى آنها غيرمقصود است ، ولى (هدى للمتقين ) از نظر
اعراب وابسته به (ذلك الكتاب ) است ، زيرا خبر دوم براى آن محسوب مى شود و رفع خبر
به مبتداست .
(هدى
للمتقين * الذين يؤمنون بالغيب )، (بقره (2)، آيه 2 و 3).
اگـر
(الـذيـن ) را صـفت براى متقين فرض كنيم ، وقف بر (للمتقين ) وقف حسن خواهد بود،
زيرا صفت از نظر اعراب وابسته به موصوف است .
دليل صحت و جواز وقف حسن
براى
اثبات صحت وقف حسن ، اينگونه استدلال شده است : قارى در مواردى به دليل طولانى
بودن قـصـه ، و يـا تـعـلق اجزاى كلام به يكديگر، از نظر نفس نمى تواندخود را به
محل وقف تام يا كافى برساند، لذا بر جمله اى كه مفهوم و مراد باشدمتوقف مى شود، در
دين و نيز در كلام عربى ، در اين باره حرجى وجودندارد (95) .
چند نكته درباره وقف حسن .
1
ـ گـاهى اگر وقف حسن رعايت نشود، وصل دو عبارت موجب اشتباه اعراب دو طرف مى شود،
در ايـن حـالـت نـيـكوست كه بر عبارت اول وقف شود و اين نوع وقف حسن را (وقف بيان
حسن ) مى نامند (يعنى جهت بيان معناى مقصود،وقفش لازم است )، مانند مثالهاى زير:
(الم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه ان اتيهه اللّه الملك * اذ قال ابراهيم )،
(بقره (2)، آيه 258).
(الم
تر الى الملا من بنى اسرائيل من بعد موسى * اذ قالوا لنبى لهم ابعث لناملكا)،
(همان ، آيه 246).
(واتل
عليهم نباء ابنى ادم بالحق * اذقربا قربانا)، (مائده (5)، آيه 27).
(واتل
عليهم نباء نوح * اذ قال لقومه )، (يونس (10)، آيه 71).
(واذكر
فى الكتاب مريم * اذ انتبذت )، (مريم (19)، آيه 16).
سـجـاوندى
، موارد فوق از وقف حسن را وقف لازم دانسته است ، با اين دليل كه ممكن است توهم
شـود كـه افعال مذكور در عبارت اول ، يعنى (اتل )، (ترى ) و(اذكر)، عامل در حرف
(اذ) مى باشند، در حالى كه متعلقات حرف (اذ)، افعال بعداز آن است (96) .
2
ـ اختلاف تفسير و اعراب قرائت ، در حسن و غيرحسن بودن وقف تاءثير دارد،گاهى بنابر
يك نوع اعـراب يا تفسير و قرائت ، وقف حسن است ، و بنابر نوعى ديگر، كافى يا تام
است ، به طور مثال ، اگر در (هـدى لـلمتقين * الذين ) (97) ،(الذين ) صفت براى
متقين باشد، وقف حسن است ، ولى اگر خـبـر بـراى مـبـتداى محذوف باشد: (هم الذين )،
وقف كافى است ، همين طور در (وبالاخرة هم يوقنون* اولئك على هدى من ربهم ) (98) ،
اگر (اولئك ) مبتدا باشد و (على هدى )خبر آن ، وقف بـر (يـوقـنـون ) كافى است ،
ولى اگر (اولئك ) خبر باشد و مبتداى آن (الذين )، در (الذين يؤمنون بـالغيب ) (99)
، يا (الذين يؤمنون بما انزل اليك )(100) ، در اين صورت ، وقف بر (يوقنون ) حسن
است (101) .
تعريف وقف قبيح .
وقف
قبيح ، وقفى است كه با آن ، مراد خداوند از آيه معلوم نمى شود . و بـعـضـى گـفـتـه
اند: وقف بر محلى كه داراى مفهوم نيست ، مانند: وقف (الحمد) (103) ، و يا معنايش
مورد قصد و اراده متكلم نيست ، مانند: (لاتقربوا الصلوة )(104) (105) .
مراتب وقف قبيح
هـمـه
مـوارد وقـف قـبيح از نظر قبح ، در يك درجه نيستند، بلكه داراى درجات ومراتب مختلف
هـسـتند: بعضى فقط مفيد معنا نيست ، بعضى معناى مقصود را بيان نمى كند، بلكه معناى
فاسد و بـاطـلـى را بـيـان مى كند، برخى وقف بر آنهابى معناست ، ولى ابتداى به مابعدشان
موجب القاى معناى فاسد مى شود،مثالهايى كه در پى مى آيد، گواه اين مطلب است : 1 ـ
مواردى كه مفيد معنا نيست : (بسم * اللّه )، (حمد (1)، آيه 1).
(الحمد
* للّه )، (همان ، آيه 2).
(مالك
* يوم الدين )، (همان ، آيه 4).
(رب
* العالمين )، (همان ، آيه 2).
(رب
* السموات والارض )، (رعد (13)، آيه 16).
(واذا
جاءتهم اية قالوا لن نؤمن حتى نؤتى مثل ما اوتى رسل * اللّه )، (انعام (6)، آيه
124).
اگـر
قـارى بر موارد فوق وقف كند، معلوم نمى شود كه كلمات موقوف عليها به چه چيزى اضافه
شـده اسـت ، و اين قسم را (وقف ضرورت ) نيز ناميده اند، يعنى قارى هنگام قطع نفس
مى تواند بر آنها وقف كند، ولى بر عهده اوست كه پس از تجديدنفس ، به محل مناسبى
برگردد و قرائتش را از آنجا شروع كند، ولى اگر برنگردد،بر او حرجى نيست (106) .
2
ـ مواردى كه وقف بر آنها بى معناست ، ولى ابتدا به مابعد آنها معناى فاسدى را
ايجاد مى كند: (لقد سمع اللّه قول الذين قالوا * ان اللّه فقير ونحن اغنياء)، (آل
عمران (3)، آيه181 ).
(لقد
كفر الذين قالوا * ان اللّه هو المسيح بن مريم )، (مائده (5)، آيه 17).
(لقد
كفر الذين قالوا * ان اللّه ثالث ثلاثة )، (همان ، آيه 73).
(وقالت
اليهود * يد اللّه مغلولة )، (همان ، آيه 64).
(وقالت
اليهود * عزير بن اللّه )، (توبه (9)، آيه 30).
(لا
اله الا انا فاعبدون ، وقالوا * اتخذ الرحمن ولدا)، (انبياء (21)، آيه 25 و26).
(من
افكهم ليقولون * ولد اللّه )، (صافات (37)، آيه 151 و 152).
(ومن
يقل منهم * انى اله من دونه )، (انبياء (21)، آيه 29).
(هم
مهتدون ، ومالى * لا اعبد الذى فطرنى )، (يس (36)، آيه 21 و 22).
(من
الخاسرين ، فبعث * اللّه غرابا)، (مائده (5)، آيه 31).
(الا
ان قالوا ابعث * اللّه بشرا رسولا)، (اسراء (17)، آيه 94).
اگـر
بـين دو عبارت در هر يك از موارد فوق ، فصل حاصل شود، عبارت دوم معناى بسيار قبيحى
خـواهد داشت ، كه اگر كسى از روى عمد چنين كارى كند،مرتكب گناه بزرگى شده و بلكه
به كفر و شرك دچار شده است .
3
ـ مواردى كه وقف بر آنها ايجاد معناى فاسد مى كند: (فبهت الذى كفر واللّه * لا
يهدى القوم الظالمين )، (بقره (2)، آيه 258).
(للذين
لا يؤمنون بالاخرة مثل السوء وللّه * المثل الاعلى )، (نحل (16)، آيه60 ).
(ان
اللّه لا يستحيى * ان يضرب مثلا)، (بقره (2)، آيه 26).
(ان
اللّه لا يهدى * من هو مسرف )، (غافر (28)، آيه 40).
(ان
اللّه لا يحب * من كان مختالا فخورا)، (نساء (4)، آيه 36).
(لا
يبعث اللّه * من يموت )، (نحل (16)، آيه 38).
دانـى
دربـاره مـوارد 2 و 3 مـى گـويد: كسى كه نفسش بر اين كلمات قطع شود،واجب است كه
بـرگـردد و از محل مناسبى ابتدا كند و اين كلمات را به وصل بخواند، و اگر چنين
نكند، مرتكب گـنـاه شده است ، و اين از جمله خطاهاى بزرگى است كه اگر كسى از روى
عمد انجام دهد، از ديـن اسلام خارج شده است ، زيراقسمتى از قرآن كه به قبل و يا
بعدش وابسته است ، جدا ساخته و آن را به خدانسبت داده است و اين افترا به خداوند
عزوجل است (107) .
4
ـ مواردى كه در آنها حكم موضوعى به موضوعى ديگر نسبت داده مى شود: (وان كانت واحدة
فلها النصف ولابويه * لكل واحد منهما السدس )، (نساء (4)،آيه 11).
قـسـمت
اول آيه فوق بيان مى كند كه اگر ميت ، يك فرزند دختر داشته باشد،نصف ارث را از باب
(فـرض ) (108) مـى بـرد، و قسمت دوم بيان مى كند كه هريك از پدر و مادر، يك ششم
ارث را از بـاب فرض مى برند، حال اگر بر كلمه (لابويه ) وقف شود، اين توهم ايجاد
مى شود كه نصف ميراث از آن دختر و پدر ومادر ميت است .
(انما
يستجيب الذين يسمعون والموتى * يبعثهم اللّه )، (انعام (6)، آيه 36).
فعل
(يستجيب ) فقط به (الذين يسمعون ) نسبت داده شده و (الموتى يبعثهم اللّه )يك جمله
جديد اسـت ، اگر بر كلمه (الموتى ) وقف شود، توهم مى شود كه فعل (يستجيب ) به
(الموتى ) نيز نسبت داده شده است .
(فاخاف
ان يقتلون ، واخى هرون * هو افصح منى لسانا)، (قصص (28)، آيه 33و 34).
وقف
بر هارون اين توهم را ايجاد مى كند كه موسى (ع ) خوف داشته است كه او وبرادرش
هارون را بكشند، در حالى كه آنچه به هارون نسبت داده شده ، فصيحتربودن زبانش است ،
نه كشته شدن .
(وعـد
اللّه الذين امنوا وعملوا الصالحات لهم مغفرة واجر عظيم ، والذين كفرواوكذبوا
باياتنا * اولئك اصحاب الجحيم )، (مائده (5)، آيه 9 و 10).
(الـذيـن
كـفروا وصدوا عن سبيل اللّه اضل اعمالهم ، والذين امنوا وعملواالصالحات * وامنوا
بما نزل على محمد... كفر عنهم سيئاتهم واصلح بالهم )،(محمد (47)، آيه 1 و 2).
(للذين
استجابوا لربهم الحسنى والذين لم يستجيبوا له * لو ان لهم )، (رعد(13)، آيه 18).
(من
يهد اللّه فهو المهتد ومن يضلل * فلن تجد له وليا مرشدا)، (كهف (18)، آيه17 ).
(ان
ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف وان يعودوا * فقد مضت سنت الاولين ، (انفال (8)، آيه
38).
(فمن
تبعنى فانه منى ومن عصانى * فانك غفور رحيم )، (ابراهيم (14)، آيه36 ).
(لئن
شكرتم لازيدنكم ولئن كفرتم * ان عذابى لشديد)، (همان ، آيه 7).
در
آيات فوق ، كلمات موقوف عليها خارج از حكم عبارت اول هستند، وقف براينگونه موارد،
بسيار قبيح است ، زيرا (مؤمن و كافر)، (صالح و فاسق ) و (هدايت يافته و گمراه ) را
يكسان جلوه مى دهد، دانى در اين باره مى گويد: كـسـى كه در اينگونه موارد مجبور به
وقف مى شود، بايد برگردد و اين كلمات رابه وصل بخواند، وگـرنـه مـرتـكـب گـنـاه و
تـعـدى به احكام خدا شده است و جهل ورزيده و به خدا افترا بسته است (109) .
5
ـ وقف بر مواردى كه همراه با وصف و حالت خاصى مورد نهى و سرزنش واقع شده است :
(فويل للمصلين * الذين هم عن صلوتهم ساهون )، (ماعون (107)، آيه 4 و5).
(لاتقربوا
الصلوة * وانتم سكارى ). (نساء (4)، آيه 43).
6
ـ وقف بر كلمه اى كه مورد نفى قرار گرفته و به دنبالش كلمه ايجاب آمده است : (لا
اله * الا اللّه )، (صافات (37)، آيه 35) و (محمد (47)، آيه 19).
(ما
من اله * الا اللّه )، (آل عمران (3)، آيه 62).
(لا
اله * الا انا)، (طه (20)، آيه 14).
(وما
ارسلناك * الا مبشرا ونذيرا)، (اسراء (17)، آيه 105) و (فرقان (25)، آيه56 ).
(وما
خلقت الجن والانس * الا ليعبدون )، (ذاريات (51)، آيه 56).
(وعنده
مفاتح الغيب لا يعلمها * الا هو)، (انعام (6)، آيه 59).
(قل
لا يعلم من فى السموات والارض الغيب * الا اللّه )، (نمل (27)، آيه65 ).
اگـر
كسى ناخواسته بر اين كلمات وقف كند، بى ترديد بايد برگردد و از جاى مناسبى ابتدا
كند و اين كلمات را به وصل بخواند.
پرسش و تمرين
1
ـ وقف حسن را تعريف كنيد؟
2
ـ خصوصيات وقف حسن كدامند؟
3
ـ در چه مواردى از وقف حسن مى توان به مابعد ابتدا كرد؟
4
ـ وقف بيان حسن چيست ؟
5
ـ وقف قبيح را تعريف كنيد؟
6
ـ مراتب وقف قبيح را همراه با ذكر مثال براى هر مورد، توضيح دهيد؟