محمد كاظم شاكر
كليات
وقـف و ابـتـدا از فنون مهم در قرائت قرآن است ، قارى قرآن بايد بتواند
جمله ها وعبارتها را از هم بازشناسد، تا بر جاى نيكو وقف كند و از جاى نيكو مجددا
قرائت را آغاز كند، ندانستن مواضع وقف و ابـتـدا، سـبـب مـى شـود كه آيات قرآن به
طورنادرست تقطيع شده ، معانى نادرستى به گوش شـنونده القا شود، على (ع ) درروايتى ،
رعايت محلهاى وقف در قرآن را يكى از دو ركن اساسى در ترتيل قرآن دانسته اند (1) .
عـلـمـاى قرائت در گذشته به اين فن توجه كافى مبذول داشته ، به طورى كه
بسيارى از قاريان مشهور، از جمله بعضى از قراى سبعه ، در اين زمينه داراى تاءليف
بوده اند.:
تعريف وقف و ابتدا
وقـف و ابـتدا، فن باارزشى است كه با شناخت آن ، كيفيت اداى قرائت معلوم مى
شود، از اين جهت كه قارى در چه محلهايى بايد وقف كند كه معنا تمام باشد،و از چه
جاهايى بايد شروع كند كه معنا را مختل نسازد (2) .
اهميت وقف و ابتدا
در بيان اهميت اين بحث ، همين بس است كه بگوييم : خداوند، پيامبر اكرم (ص
)را ماءمور كرده كه آيات قرآن كريم را با (ترتيل ) بخواند: (ورتل القرآن ترتيلا)
(3) ، على (ع ) در بيان مراد خداوند در اين آيه ، فرمود: (الـتـرتـيـل مـعرفة
الوقوف وتجويد الحروف (4) ، ترتيل ، شناخت محلهاى وقف و نيكو ادا كردن حروف است ).
همچنين از ابن عباس (5) نقل شده است كه گفت : (الـوقـوف مـنازل القرآن (6) ،
محلهاى وقف ، منزلهاى قرآن است )، توضيح اينكه : در گذشته در بـيـن راهـهـا،
مـنـزلـهايى براى توقف كوتاه مدت مسافران تعبيه شده بود كه مسافران در آنجا به
استراحت و تجديد قوا مى پرداختند، تا بتوانندبهتر به راه خود ادامه دهند، اگر
مسافرى در يكى از ايـن منزلها متوقف نمى شد،چه بسا توان آن را نداشت كه تا منزل
بعدى راه را ادامه دهد و مجبور مى شد كه بين دو منزل در جاى نامناسبى توقف كند،
ابن عباس در اين سخن خود، قرآن رابه راه ، و قارى را به مسافر، و موارد وقف را به
منزلهاى بين راه تشبيه كرده است ، به اين معنا كه در قرآن مـحـلـهـايى مناسب وجود
دارد كه قارى مى تواند درآنها وقف كند و با تجديد نفس ، به نيكويى به قـرائت خـود
ادامـه دهـد، اگر قارى اين محلها را به خوبى نشناسد و يا در آنها وقف نكند، چه بسا
مجبور مى شود درجاهايى وقف كند كه محل مناسبى نيستند و موجب اخلال در معنا مى شود.
سلف صالح نيز به وقف و ابتدا اهميت مى دادند، سيوطى در اين باره مى
گويد:اخبار صحيح ، بلكه متواتر، حاكى از آن است كه سلف صالح ، از قبيل :
ابوجعفريزيد بن قعقاع (7) ، يكى از شخصيتهاى بـرجـسـته تابعين ، امام نافع (8) ،ابوعمرو
(9) ، يعقوب (10) ، عاصم (11) و پيشوايان ديگر، به آموختن وآموزش اين فن ، اهتمام
زيادى داشته اند(12) .
ابن انبارى (13) مى گويد: (شناخت قرآن ، آنگاه به كمال رسد كه شناخت وقف و
ابتدايش حاصل شود(14).
زكريا انصارى (15) مى گويد: مـحـلـهـاى وقف ، مانند منازلى است كه مسافر در
آن فرود مى آيد، همانطور كه منازل بين راه از جـهت خوش آب و هوا بودن و داشتن
امكانات متفاوت است ،منازل قرآن نيز متفاوت است ، بعضى تام و بعضى كافى و برخى حسن
است (16) .
و بـالاخـره آنكه ، اين فن نزد بزرگان دانش قرائت تا اين اندازه از اهميت
برخورداربوده است ، كه بـسيارى از آنها شرط كرده اند كه تنها به كسى اجازه آموزش
وتعليم قرآن دهند كه وقف و ابتدا را شناخته باشد (17) ، و ابوحاتم سجستانى (18)
گفته است : (من لم يعرف الوقف لم يعلم القرآن (19) ، هركس وقف را نشناسد، قرآن
رانشناخته است ).
ضرورت وقف و ابتدا
ضرورت توجه قارى قرآن به وقف و ابتدا را مى توان اينگونه تبيين كرد: اولا:
بـراى قـارى ممكن نيست مقدار قابل توجهى از قرآن را با يك نفس و بدون وقف بخواند،
پس لازم است براى تنفس و استراحت هم كه شده ، جاهايى راانتخاب كند تا بر آنها وقف
نمايد.
ثانيا: بر فرض كه كسى بتواند مقدار معينى از قرآن را با يك نفس بخواند، اين
امر، يعنى وصل همه كـلـمات به يكديگر، گاهى ايجاد خلل در معنا مى كند ومعنايى را
به ذهن شنونده مى آورد كه به طور حتم ، مقصود خداوند نيست ، مانندوصل (اصحاب
النار) به (الذين يحملون العرش )، در سوره غافر (40) آيه 6 و7: (وكـذلك حقت كلمت
ربك على الذين كفروا انهم اصحاب النار، الذين يحملون العرش ومن حوله يسبحون بحمد
ربهم ...).
كه اين توهم را ايجاد مى كند كه دوزخيان ، عرش خدا را به دوش مى كشند.
از دو امـر فوق ، اينگونه نتيجه مى گيريم كه اولا: در يك قرائت طولانى ،
وصل همه كلمات ممكن نـيست ، و ثانيا: بر فرض امكان ، در همه جا وصل صحيح نيست ، پس
وقف بر بعضى از كلمات قرآن ، امرى اجتناب ناپذير است .
حـال اگـر وقف بر هر كلمه اى از قرآن جايز باشد، هيچ مشكلى وجود ندارد و
قارى مى تواند هرجا نفسش به انتها رسيد، بدون هيچ واهمه اى وقف كند، و در اين صورت
شناخت آنچه در علم وقف و ابـتدا آمده ، ضرورتى نمى يابد، اما چنين نيست ، زيرا در
بسيارى از موارد، وقف بر كلمه اى و يا ابتدا به كلمه اى ، موجب فساد معنا مى شود،
شما تصور كنيد كسى بر (ان اللّه لا يهدى ) (20) ، (ان اللّه لا يـستحيى ) (21) ،
(لا اله ) (22) ، (ما من اله ) (23) وقف كند و يا از(انى اله ) (24) ، (نحن ابناؤا
للّه ) (25) ، (ان اللّه هو المسيح ) (26) ،(ان الل ه فقير ونحن اغنياء) (27) ،
(اتخذ اللّه ولدا) (28) شـروع كـنـد، ايـن همه فساد معنا كه در موارد بالا و موارد
مشابه مشاهده مى شود، ناشى از وقف وابـتـداى نـادرسـت است ، پس نتيجه مى گيريم كه
بر هر محلى نمى توان وقف كرد واز هر جايى نـمى توان قرائت را آغاز كرد، لذا مى
گوييم : نه تنها وقف بر كلمات ،امرى اجتناب ناپذير است ، بلكه انتخاب موارد خاصى
به عنوان وقف يا ابتداضرورى است .
حـال اگـر كـسى بگويد: باز هم بر قارى لازم نيست كه علم وقف و ابتدا را
بياموزد،بلكه بر راءس آيـات وقـف مـى كند كه سنت نيز مى باشد(29) ، و همانطور كه
به اثبات رسيده ، وقف بر رؤوس آيات ، بيشتر از نوع تام يا كافى است ، در جواب مى
گوييم : اولا: بـسيارى از آيات ، طولانى است و نوعا قارى نمى تواند آنها را با يك
نفس بخواند، به ويژه وقتى بخواهد آن را به صورت لحن و تحقيق ، قرائت كند.
پس در بسيارى از موارد، قارى ناچار مى شود جهت تنفس ، بين آيات توقف كند.
حال اگر در جايى نامناسب توقف كند، باعث خلل و فساد در معناى آيه مى شود.
فرض كنيد كسى در سوره شورى (42) آيه 8: (ولو شاء اللّه لجعلهم امة واحدة
ولكن يدخل من يشاء فـى رحـمـتـه والظالمون ما لهم من ولى ولا نصير)، بر(الظالمون )
وقف كند، در اين صورت ، اين تـوهم ايجاد مى شود كه خداوند،ظالمان را نيز در رحمت
خويش وارد مى كند، و يا كسى در سوره رعـد (13) آيـه35 : (مـثـل الـجـنـة التى وعد
المتقون تجرى من تحتها الانهار اكلها دائم وظلها تـلـك عـقـبى الذين اتقوا وعقبى
الكافرين النار)، بر (عقبى الكافرين ) وقف كند، با اين وقف ، توهم مى شود كه
جايگاه كافران نيز مانند پرهيزكاران ، در بهشت است .
ثـانـيا: بر فرض كه قارى بتواند هريك از آيات را با يك نفس بخواند، در بعضى
ازآيات ، نكاتى وجود دارد كـه مـسـتـلـزم وقف در بين آيات است و حداقل ، وقف
آنهانيكوتر از وصل آنهاست ، پس نيكو خواندن قرآن اقتضا مى كند كه بر آن مواردوقف
شود، مانند موارد زير: نـسـبت چند فعل متوالى به موارد مختلف ، با يكسان بودن ظاهر
آنها، مانند سوره فتح (48) آيه 9: (لتؤمنوا باللّه ورسوله وتعزروه وتوقروه وتسبحوه
بكرة واصيلا)، كه مرجع ضمير غايب در (تعزروه ) و (تـوقـروه )، پـيـامبر است ، در
حالى كه مرجع ضمير غايب در (تسبحوه )، خداوند است ، پس براى اينكه كسى نپنداردكه
آن نيز به پيامبر برمى گردد، بهتر است بر (توقروه ) وقف شود(30) .
خـطـاب بـه دو نـفر در يك آيه ، مانند سوره يوسف (12) آيه 29: (يوسف اعرض
عن هذا واستغفرى لـذنـبـك انـك كـنت من الخاطئين )، كه (اعرض عن هذا) خطاب به يوسف
و (استغفرى لذنبك ) خـطاب به زليخاست ، پس براى اينكه توهم نشودكه هر دو، خطاب به
يوسف است ، نيكوست كه بر كلمه (هذا) وقف شود (31) .
نـسـبـت دو چيز مختلف به دو موضوع ، مانند سوره تحريم (66) آيه 4: (فان
اللّه هو موليه وجبريل وصـالـح الـمؤمنين والملئكة بعد ذلك ظهير)، كه (مولا) بودن
به خدا نسبت داده شده و (ظهير) بـودن بـه (جـبـرئيـل ) و (صـالح المومنين ) و
(ملائكه )نسبت داده شده است ، حال اگر بر كلمه (موليه ) وقف نشود، ممكن است توهم
شود كه (جبريل ) يا (صالح المؤمنين ) يا (ملائكة ) نيز مولاى او هستند.
بـا اين توضيحات ، روشن شد كه اولا: وقف بين آيات ، امرى اجتناب ناپذير است
،و ثانيا: در هر جايى نـمـى تـوان وقف كرد، بلكه بايد موارد لازم را شناخت و بر
آنهاوقف كرد، تا نه تنها خللى به معناى آيات وارد نشود، بلكه مقصود خداوند به
بهترين وجه ، گوش شنوندگان آيات نور را نوازش دهد و بر قلب آنان بنشيند.
نـكـته آخر در باب ضرورت وقف و ابتدا آنكه ، قرآن كريم به دليل ايفاى نقش
تربيتى و هدايتى ، در هريك از سور آن ، موضوعات مختلفى مطرح مى شود،گاهى از عذاب و
آتش دوزخ سخن مى رود، گاهى از بهشت و پاداش ، گاهى تبشير است و گاهى انذار، گاهى
تشويق است و گاهى ترهيب ، گـاهـى از سـرنـوشـت هـلاكـت بـار اقوام گذشته سخن گفته
است و گاهى از عاقبت نيكوى پـرهـيـزكـاران ،اگـر بـيـن ايـن موارد، با وقف فاصله
به وجود نيايد، تداخل بين موارد مختلف و گاه متضاد پيش مى آيد، در اين زمينه ،
رواياتى نيز وجود دارد كه پيامبر اكرم (ص ) ازقول جبرئيل ، بـه مـردم ايـنگونه
تعليم مى دهد كه : (سزاوار است بر آيه اى كه در آن از آتش و عقاب سخن رفته ، وقـف
شود تا از مابعدش كه درباره بهشت و ثواب است ، فاصله افتد)، مانند سوره بقره (2)
آيه 81 و 82: (بلى من كسب سيئة واحاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها
خالدون ، والذين امنوا وعملواالصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون )، كه
اولى درباره عذاب اهل جهنم و دومى درباره اهل بهشت و پاداش آنهاست .
هـمـچـنين مانند سوره شورى (42) آيه 8: (لو شاء اللّه لجعلهم امة واحدة
ولكن يدخل من يشء فى رحمته والظالمون ما لهم من ولى ولا نصير)، كه قسمت اول آيه
درباره رحمت و قسمت پايانى آيه درباره عذاب است ، كه نيكوست بر كلمه (فى رحمته )
وقف شود (32) .
عوامل مؤثر در شناخت وقف و ابتدا
عـوامـلـى چـنـد در شناخت دقيق و درست محلهاى وقف و ابتدا مؤثر است ، كه به
ترتيب اهميت عبارتند از:
1 - لغت
2 ـ نحو
3 ـ قرائت
4 ـ تفسير.
دانستن (معانى لغات قرآن )، اولين شرط براى فهم موارد وقف و ابتداست ، كسى
كه معناى الفاظ و آيـات قـرآن را نـمـى دانـد، نمى تواند اجزاى مختلف يك آيه را
ازهمديگر بازشناسد، به طور مثال ، مـمـكن است كسى در سوره يونس (10) آيه65 : (ولا
يحزنك قولهم ان العزة للّه جميعا هو السميع الـعـلـيم ) و در سوره يس (36) آيه 76:
(فلا يحزنك قولهم انا نعلم ما يسرون وما يعلنون ) را بدون وقـف بـركـلمه (قولهم )
بخواند، در حالى كه وقف نكردن بر آن ، اين توهم را در ذهن شنونده پديد مى آورد كه
(ان العزة للّه جميعا) و (انا نعلم ما يسرون وما يعلنون )،قول مشركان است ، و حال
آنكه ايـن دو عـبـارت ، قـول خداوند است و در واقع ،بيان علت براى حكم قبلى است ،
يعنى خداوند به پيامبرش مى فرمايد: سخنان پوچ و بيهوده آنان تو را اندوهگين نسازد،
زيرا كه عزت ويژه خداونداست و هركه را بخواهد عزيز مى كند و نيز بديهاى آنها در حق
تو از چشم مامخفى نمى ماند.
(نـحـو) نـيز نقش بسيار مؤثرى در شناخت موارد وقف و ابتدا دارد، زيرا بدون
شناخت اجزاى يك جـمـلـه و نـقش هريك در آن ، نمى توان وقف و ابتداى درست را از
نادرست تشخيص داد، به طور مثال ، كسى كه نداند در آيه (واذ ابتلى ابراهيم ربه
بكلمات ) (33) كلمه (ربه ) فاعل (ابتلى ) است ، مـمكن است بپندارد كه (واذ ابتلى
ابراهيم ) يك جمله كامل ، داراى فعل و فاعل و مفعول است و بر آن وقف كند، در حالى
كه با اين وقف ، بين فعل و فاعل فاصله انداخته است كه وقفى قبيح است .
عـلاوه بـر ايـن ، گاهى اختلاف در تركيب نحوى يك آيه ، موجب اختلاف در وقف
و ابتداى آن نيز مـى شـود، بـه طور مثال ، (الذى ) در سوره ناس (114) آيه 4 و
5:(من شر الوسواس الخناس ، الذى يـوسـوس فـى صدور الناس ) مى تواند يكى ازاين دو
نقش را داشته باشد: يا صفت براى (الخناس ) بـاشد، و يا خبر براى مبتداى محذوف (هو
الذى ) در صورت نخست ، وقف بر آن حسن و در صورت دوم ، ازنوع كافى است (34) .
(اختلاف قرائات ) نيز گاهى در وقف و ابتدا مؤثر است ، به طور مثال ، در
سوره ابراهيم (14) آيه 1 و 2: (كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى
النورباذن ربهم الى صراط العزيز الحميد، اللّه الـذى لـه مـا فى السموات وما فى
الارض )، اگر كسى بر لفظ (حميد) وقف كند، بنابر قرائت رفع (اللّه ) كـه قـرائت
نافع و ابن عامر است ، اين وقف ، تام است و بنابر قرائت بقيه قرا كه (اللّه )
رامجرور خوانده اند، وقف حسن است (35) .
(اخـتـلافات تفسيرى ) نيز بر وقف و ابتدا بى تاءثير نبوده و نيست ، به طور
مثال ، درمورد سوره آل عـمران (3) آيه 7: (وما يعلم تاءويله الا اللّه والراسخون
فى العلم يقولون آمنا به )، به نظر كسانى كه معتقدند كه راسخان در علم ، آگاه به
تاءويل نيستند، وقف بر اللّه ، تام و لازم است ، و به نظر كسانى كه آنها را نيز
آگاه به تاءويل مى دانند، چنين نيست .
بنابراين ، شناخت كامل معانى لغات و نقش كلمات در جمله ، از نظر نحوى
وآشنايى با علوم قرائت و تفسير، از عوامل مهم در تشخيص موارد وقف وابتداست . ابن
مجاهد (36) مى گويد: كـسـى بـه طور كامل از عهده شناخت وقفها برنمى آيد، مگر اينكه
نحوى و دانا به قرائات باشد و از تـفـسـيـر و قـصـه هـا و جدا كردن آنها از يكديگر
و زبانى كه قرآن به آن نازل شده آگاهى داشته باشد (37) .
پرسش و تمرين
1 ـ وقف و ابتدا را تعريف كنيد؟.
2 ـ على (ع ) ترتيل را چگونه معنا كردند؟.
3 ـ چرا وقف بر رؤوس آيات ، ما را از آموختن قواعد وقف و ابتدا بى نيازنمى
كند؟
4 ـ مـثـالهاى ديگرى در قرآن بيابيد كه وقف بر آنها يا ابتداى از آنها موجب
فسادو خلل در معناى آيه و مقصود خداوند مى شود؟.