تقوا

قرآن مجيد بزرگ ترين امتياز را براى تقوا قائل شده است و آن را تنها معيار سنجش ارزش انسان ها مى شمرد.

در آيه 13 سوره «حجرات» مى خوانيم:

«گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شما است» (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ).

در جاى ديگر، تقوا را بهترين زاد و توشه شمرده، مى گويد:

«وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى».(1)

و در جائى، لباس تقوا را بهترين لباس براى انسان مى شمرد،: «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَيْرٌ».(2)

و در آيات متعددى، يکى از نخستين اصول دعوت انبياء را «تقوا» ذکر کرده، و بالاخره اهميت اين موضوع را تا آن حد بالا برده که خدا را «اهل تقوا» دانسته مى گويد: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ».(3)

قرآن، «تقوا» را نور الهى، مى داند که هر جا راسخ شود، علم و دانش مى آفريند: «وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُکُمُ اللّهُ».(4)

«نيکى» و «تقوا» را قرين هم مى شمرد: «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى».(5)

و «عدالت» را قرين «تقوا» ذکر مى کند: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى».(6)

اکنون بايد ديد حقيقت تقوا، اين سرمايه بزرگ معنوى و اين بزرگ ترين افتخار انسان با اين همه امتيازات چيست؟ قرآن اشاراتى دارد که پرده از روى حقيقت تقوا بر مى دارد: در آيات متعددى جاى تقوا را «قلب» مى شمرد، از جمله مى فرمايد:

أُولئِکَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى: «آنها که صداى خود را در برابر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پائين مى آورند و رعايت ادب مى کنند، کسانى هستند که خداوند قلوبشان را براى پذيرش تقوا آزموده است».(7)

قرآن، «تقوا» را نقطه مقابل «فجور» ذکر کرده، چنان که در آيه 8 سوره «شمس» مى خوانيم: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها: «خداوند انسان را آفريد و راه فجور و تقوا را به او نشان داد».

قرآن هر عملى را که از روح اخلاص، ايمان و نيت پاک سرچشمه گرفته باشد، بر اساس «تقوا» مى شمرد، چنان که در آيه 108 سوره «توبه» درباره مسجد «قبا» که منافقان مسجد «ضرار» را در مقابل آن ساختند مى فرمايد: لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ : «آن مسجدى که از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده، شايسته تر است که در آن (به عبادت) بايستى».

از مجموع اين آيات، به خوبى استفاده مى شود که «تقوا» همان «احساس مسئوليت و تعهدى» است که به دنبال رسوخ ايمان در قلب، بر وجود انسان حاکم مى شود و او را از «فجور» و گناه باز مى دارد، به نيکى و پاکى و عدالت دعوت مى کند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نيت او را از آلودگى ها مى شويد.

هنگامى که به ريشه لغوى اين کلمه باز مى گرديم نيز به همين نتيجه مى رسيم; زيرا «تقوا» از «وقاية» به معنى کوشش در حفظ و نگهدارى چيزى است، و منظور در اين گونه موارد، نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى، و متمرکز ساختن نيروها در امورى است که رضاى خدا در آن است.

بعضى از بزرگان براى «تقوا» سه مرحله قائل شده اند:

1 ـ نگهدارى نفس از عذاب جاويدان، از طريق تحصيل اعتقادات صحيح.

2 ـ پرهيز از هر گونه گناه، اعم از ترک واجب و فعل معصيت.

3 ـ خويشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى دارد و از حق منصرف مى کند، و اين تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.

اميرمؤمنان على(عليه السلام) در «نهج البلاغه» تعبيرات گويا و زنده اى پيرامون تقوا دارد، و تقوا از مسائلى است که در بسيارى از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار حضرت(عليه السلام) روى آن تکيه شده است.

در يک جا تقوا را با گناه و آلودگى، مقايسه کرده چنين مى گويد: أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ! أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ!: «بدانيد! گناهان همچون مرکب هاى سرکش است که گنهکاران بر آنها سوار مى شوند، و لجامشان گسيخته مى گردد، و آنان را در قعر دوزخ سرنگون مى سازد.

اما تقوا، مرکبى است راهوار و آرام، که صاحبانش بر آن سوار مى شوند، زمام آنها را به دست مى گيرند، و تا قلب بهشت پيش مى تازند»!.

مطابق اين تشبيه لطيف، «تقوا» همان حالت خويشتندارى و کنترل نفس و تسلط بر شهوات است، در حالى که بى تقوائى همان تسليم شدن در برابر شهوات سرکش و از بين رفتن هر گونه کنترل بر آنها است.

و در جاى ديگرى مى فرمايد: اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوَى دَارُ حِصْن عَزِيز وَ الْفُجُورَ دَارُ حِصْن ذَلِيل لَا يَمْنَعُ أَهْلَهُ وَ لَا يُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَيْهِ أَلَا وَ بِالتَّقْوَى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَايَا: «بدانيد اى بندگان خدا! تقوا قلعه اى است محکم و شکست ناپذير، اما فجور و گناه حصارى است سست و بى دفاع، که اهلش را از آفات نجات نمى دهد و کسى که به آن پناهنده شود در امان نيست، بدانيد! انسان تنها به وسيله تقوا از گزند گناه مصون مى ماند».

و باز در جاى سومى مى افزايد: فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّ لَهَا حَبْلاً وَثِيقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ:

«چنگ به تقواى الهى بزنيد، که رشته اى است محکم، و دستگيره اى است استوار، و پناهگاهى است مطمئن»!.

از لابلاى مجموع اين تعبيرات، حقيقت و روح تقوا به خوبى روشن مى شود.

اين نکته نيز لازم به يادآورى است که، تقوا ميوه درخت ايمان است و به همين دليل، براى به دست آوردن اين سرمايه عظيم، بايد پايه ايمان را محکم ساخت.

البته، ممارست بر اطاعت، و پرهيز از گناه، و توجه به برنامه هاى اخلاقى، ملکه تقوا را در نفس راسخ مى سازد، و نتيجه آن، پيدايش نور يقين و ايمان شهودى در جان انسان است، و هر قدر «نور تقوا» افزون شود، «نور يقين» نيز افزون خواهد شد، و لذا در روايات اسلامى مى بينيم «تقوا» يک درجه بالاتر از «ايمان» و يک درجه پائين تر از «يقين» شمرده شده!

امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) مى فرمايد: اَلاِيْمانُ فَوْقَ الاِسْلامِ بِدَرَجَة، وَ التَّقْوى فَوْقَ الاِيْمانِ بِدَرَجَة، وَ الْيَقِيْنُ فَوْقَ التَّقْوى بِدَرَجَة، وَ ما قُسِّمَ فِى النّاسِ شَىْءٌ اَقَلَّ مِنَ الْيَقِيْنِ: «ايمان، يک درجه برتر از «اسلام» است، و «تقوا» درجه اى است بالاتر از «ايمان» و «يقين» درجه اى برتر از «تقوا» است، و هيچ چيز در ميان مردم کمتر از «يقين» تقسيم نشده است»!

اين بحث را با شعر معروفى که حقيقت تقوا را ضمن مثال روشنى بيان کرده پايان مى دهيم:

خَلِّ الذُّنُوبَ صَغِيْرَهاوَ کَبِيْرَها فَهُوَ التَّقى

وَ اصْنَعْ کَماش فَوْقَ اَرْ ضِ الَّشْوِک يَحْذَرُ ما يَرى

لاتَحْقِرَنَّ صَغِيْرَةً اِنَّ الْجِبالَ مِنَ الْحَصى

«گناهان کوچک و بزرگ را ترک گوى، و تقوا همين است».

«همچون کسى باش که وقتى از يک «خارزار» مى گذرد، لباس و دامان خود را چنان جمع مى کند که خار بر دامانش ننشيند، و پيوسته مراقب اطراف خويش است»!

«هرگز گناهى را کوچک مشمر، که کوه هاى بزرگ از سنگريزه هاى کوچک تشکيل شده»!(8)

پي نوشت ها:
1 ـ بقره، آيه 197.
2 ـ اعراف، آيه 26.
3 ـ مدثر، آيه 56.
4 ـ بقره، آيه 282.
5 ـ مائده، آيه 2.
6 ـ مائده، آيه 8.
7 ـ حجرات، آيه 3.
8-تفسير نمونه، جلد 22، صفحه 211.